جز
جایگزینی متن - '><ref>مجتبی تونهای، [[موعودنامه' به '><ref>تونهای، مجتبی، [[موعودنامه'
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{مهدویت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center;...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - '><ref>مجتبی تونهای، [[موعودنامه' به '><ref>تونهای، مجتبی، [[موعودنامه') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*مخزومی، مردی از قبیله مخزوم است. در حدیثی از [[امام صادق]] {{ع}} که از اجتماع یاران [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} سخن میگوید، آمده است: وقتی حضرت با یارانش در مکه گرد میآیند، در کوچههای [[مکه]] به راه میافتند، تا برای خود محلّ اقامتی پیدا کنند. مردم مکه افراد ناشناسی را در میان خود میبینند و میگویند: تا به امروز آنها را در این شهر ندیدهایم! به ناگاه مرد مخزومی وارد میشود و میگوید: من خوابی دیدهام که بسیار پریشان و نگران هستم. مردم میگویند: بیا بر نزد فلان ثقیفی برویم. چون به پیش او میروند، مرد مخزونی چنین میگوید: ابری را دیدم که از اعماق آسمان ظاهر شد و به تدریج پایین آمد تا به نزدیکی کعبه رسید و آنگاه دور کعبه طواف نمود. در این ابر، ملخهای فراوانی با بالهای سبز بود که تا مدّتی بس دراز، دور خانه خدا طواف میکردند. انگاه به چپ و راست پراکنده شدند، به هیچ آبادی نمیرسیدند جز اینکه به خاکستر مینشاندند. به هیچ قلعهای نمیرسیدند جز اینکه ویران میکردند. سپس از خواب بیدار شدم و چون بید لرزیدم و تاکنون هم در ترس و وحشت هستم. مرد ثقیفی میگوید: امشب لشکری از لشکرهای الهی بر شهر شما وارد شده، که شما را یارای مقاومت در برابر آنها نیست. مردم مکه از شنیدن این حرف پریشان میشوند و میگویند چیز عجیبی به وجود آمده است. | *مخزومی، مردی از قبیله مخزوم است. در حدیثی از [[امام صادق]] {{ع}} که از اجتماع یاران [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} سخن میگوید، آمده است: وقتی حضرت با یارانش در مکه گرد میآیند، در کوچههای [[مکه]] به راه میافتند، تا برای خود محلّ اقامتی پیدا کنند. مردم مکه افراد ناشناسی را در میان خود میبینند و میگویند: تا به امروز آنها را در این شهر ندیدهایم! به ناگاه مرد مخزومی وارد میشود و میگوید: من خوابی دیدهام که بسیار پریشان و نگران هستم. مردم میگویند: بیا بر نزد فلان ثقیفی برویم. چون به پیش او میروند، مرد مخزونی چنین میگوید: ابری را دیدم که از اعماق آسمان ظاهر شد و به تدریج پایین آمد تا به نزدیکی کعبه رسید و آنگاه دور کعبه طواف نمود. در این ابر، ملخهای فراوانی با بالهای سبز بود که تا مدّتی بس دراز، دور خانه خدا طواف میکردند. انگاه به چپ و راست پراکنده شدند، به هیچ آبادی نمیرسیدند جز اینکه به خاکستر مینشاندند. به هیچ قلعهای نمیرسیدند جز اینکه ویران میکردند. سپس از خواب بیدار شدم و چون بید لرزیدم و تاکنون هم در ترس و وحشت هستم. مرد ثقیفی میگوید: امشب لشکری از لشکرهای الهی بر شهر شما وارد شده، که شما را یارای مقاومت در برابر آنها نیست. مردم مکه از شنیدن این حرف پریشان میشوند و میگویند چیز عجیبی به وجود آمده است. | ||
*در بامداد چنین شبی بیعت مبارک انجام میپذیرد و مردم مکه نیز [[بیعت]] کرده و به سپاه [[حق]] ملحق میشوند و خواب مخزومی و تعبیر ثقیفی تحقق مییابد<ref>روزگار رهایی، ج ۱، ص ۴۳۳.</ref><ref>[[مجتبی تونهای|مجتبی | *در بامداد چنین شبی بیعت مبارک انجام میپذیرد و مردم مکه نیز [[بیعت]] کرده و به سپاه [[حق]] ملحق میشوند و خواب مخزومی و تعبیر ثقیفی تحقق مییابد<ref>روزگار رهایی، ج ۱، ص ۴۳۳.</ref><ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص:۳۰۶.</ref>. | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |