←مقدمه
(←مقدمه) |
(←مقدمه) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*در [[تاریخ اسلام]] یکی از حوادث بسیار مهم ماجرای [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] است از همان زمان برخی این را دستاویزی قرار داده و آن [[حضرت]] را متهم به سازشکاری نمودهاند. | *در [[تاریخ اسلام]] یکی از حوادث بسیار مهم ماجرای [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] است از همان زمان برخی این را دستاویزی قرار داده و آن [[حضرت]] را متهم به سازشکاری نمودهاند. | ||
* [[داوری]] و [[قضاوت]] نسبت به یک واقعه تاریخی بدون در نظر گرفتن مقدمات و سایر امور مربوط به آن نمیتواند یک [[داوری]] صحیح و عادلانه باشد. در ماجرای [[صلح | * [[داوری]] و [[قضاوت]] نسبت به یک واقعه تاریخی بدون در نظر گرفتن مقدمات و سایر امور مربوط به آن نمیتواند یک [[داوری]] صحیح و عادلانه باشد. در ماجرای [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] باید زمینه و مقدمات آن را با دقت در نظر گرفت. [[معاویه]] که از زمان [[خلفا]] در [[شام]] [[صاحب منصب]] و [[قدرت]] شده بود با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} حاضر به [[بیعت]] نشد و جریان [[جنگ صفین]] هم منجر به [[تسلیم]] او نگردید بلکه با حیله [[عمرو عاص]] [[قرآن]] را بر سر نیزه نمود و در نهایت هم [[ابوموسی اشعری]] را فریفت. بعد از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} عداوت و [[دشمنی]] شدیدتری از خود نشان داد تا جایی که کار به [[جنگ]] کشیده شد اما در این [[نبرد]] [[فریب کاری]] [[معاویه]] از یک سو و [[دنیا]]طلبی بیشتر [[یاران امام]] [[حسن]]{{ع}} کار را به [[مصالحه]] کشانید. این [[مصالحه]] نه برای فرار از [[جنگ]] بود –که حتی [[دشمنان اهل بیت]]{{عم}} مانند [[ابن تیمیه]] قبول دارند [[امام]] از [[ترس]] [[جنگ]] به [[صلح]] [[پناه]] نیاورد- بلکه به خاطر [[مصالح مسلمانان]] و پرهیز از [[خون ریزی]] بیثمر [[راضی]] به [[مصالحه]] گشت. هر چند برای برخی از [[یاران]] آن [[حضرت]] [[حکمت]] و [[دلیل]] [[مصالحه]] روشن نبود. | ||
* آن [[حضرت]] در پاسخ به أبوسعید عَقِیصَا که او را به [[مداهنه]] با [[معاویه]] متهم کرد، فرمود: {{عربی|"يَا أَبَا سَعِيدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي{{ع}} قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لِي وَ لِأَخِي الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ"}}<ref>آیا بعد از پدرم{{ع}} من حجت خدا بر مردم و امام ایشان نیستم؟ عرضه داشتیم: چرا؟ فرمود: آیا مگر من نه آن کسی هستم که رسول خدا{{صل}} درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین دو امام بوده چه قیام کرده و چه بنشینند؟ عرض کردم: آری همین طور است. فرمود: پس من امام بوده چه قیام کنم و چه بنشینم.</ref>. آنگاه فرمود:ای ابا سعید به همان علتی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} با بنی ضمره و [[بنی اشجع]] و با [[اهل مکه]] هنگام برگشت از [[حدیبیه]] [[صلح]] فرمودند من نیز با [[معاویه]] [[صلح]] نمودهام، آنها که [[رسول خدا]]{{صل}} با ایشان [[صلح]] فرمود به [[نص]] کتاب [[کافر]] بودند و [[معاویه]] و اصحابش به مقتضای [[تأویل قرآن]] [[کافر]] میباشند،ای ابا سعید وقتی من [[امام]] از جانب [[خدا]] بودم نباید [[رأی]] مرا تخطئه کنی و عملی را که انجام دادهام چه مهادنه و [[صلح]] بوده و چه محاربه و [[جنگ]] باشد میباید بپذیری اگر چه [[حکمت]] کردار من بر تو مخفی و مشتبه باشد. مگر نمیبینی جناب [[خضر]]{{ع}} وقتی کشتی را شکافت و [[جوان]] را کشت و دیوار را تعمیر کرد و به پا داشت [[موسی]] به [[غضب]] آمد و از کردارش سخت برآشفت، جهت غضبناک شدن [[موسی]] این بود که [[حکمت]] عمل [[خضر]] بر او مخفی بود تا آن که [[خضر]]{{ع}} آن را بازگو کرد و [[موسی]] [[راضی]] گشت. عمل و کردار من نیز همین طور میباشد یعنی از عمل و فعل من [[خرسند]] نبوده بلکه غضبناک هستید زیرا [[حکمت]] آن بر شما [[پنهان]] میباشد و آن این است که اگر من غیر از این میکردم یک نفر از [[شیعیان]] ما روی [[زمین]] باقی نمیماند مگر آن که او را میکشتند<ref>علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۱۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۱۶؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۹.</ref>»<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، جلد ۲ ص ۲۴.</ref>. | * آن [[حضرت]] در پاسخ به أبوسعید عَقِیصَا که او را به [[مداهنه]] با [[معاویه]] متهم کرد، فرمود: {{عربی|"يَا أَبَا سَعِيدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَبِي{{ع}} قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لِي وَ لِأَخِي الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ"}}<ref>آیا بعد از پدرم{{ع}} من حجت خدا بر مردم و امام ایشان نیستم؟ عرضه داشتیم: چرا؟ فرمود: آیا مگر من نه آن کسی هستم که رسول خدا{{صل}} درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین دو امام بوده چه قیام کرده و چه بنشینند؟ عرض کردم: آری همین طور است. فرمود: پس من امام بوده چه قیام کنم و چه بنشینم.</ref>. آنگاه فرمود:ای ابا سعید به همان علتی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} با بنی ضمره و [[بنی اشجع]] و با [[اهل مکه]] هنگام برگشت از [[حدیبیه]] [[صلح]] فرمودند من نیز با [[معاویه]] [[صلح]] نمودهام، آنها که [[رسول خدا]]{{صل}} با ایشان [[صلح]] فرمود به [[نص]] کتاب [[کافر]] بودند و [[معاویه]] و اصحابش به مقتضای [[تأویل قرآن]] [[کافر]] میباشند،ای ابا سعید وقتی من [[امام]] از جانب [[خدا]] بودم نباید [[رأی]] مرا تخطئه کنی و عملی را که انجام دادهام چه مهادنه و [[صلح]] بوده و چه محاربه و [[جنگ]] باشد میباید بپذیری اگر چه [[حکمت]] کردار من بر تو مخفی و مشتبه باشد. مگر نمیبینی جناب [[خضر]]{{ع}} وقتی کشتی را شکافت و [[جوان]] را کشت و دیوار را تعمیر کرد و به پا داشت [[موسی]] به [[غضب]] آمد و از کردارش سخت برآشفت، جهت غضبناک شدن [[موسی]] این بود که [[حکمت]] عمل [[خضر]] بر او مخفی بود تا آن که [[خضر]]{{ع}} آن را بازگو کرد و [[موسی]] [[راضی]] گشت. عمل و کردار من نیز همین طور میباشد یعنی از عمل و فعل من [[خرسند]] نبوده بلکه غضبناک هستید زیرا [[حکمت]] آن بر شما [[پنهان]] میباشد و آن این است که اگر من غیر از این میکردم یک نفر از [[شیعیان]] ما روی [[زمین]] باقی نمیماند مگر آن که او را میکشتند<ref>علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۱۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۱۶؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ۴، ص ۹.</ref>»<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، جلد ۲ ص ۲۴.</ref>. | ||