/* واقعه سقیفهنقلهای مربوط به واقعه سقیفه، اشخاص حاضر در آن جلسه و سخنان ردوبدل شده میان آنان در منابع تاریخی گوناگون و متفاوت آمده است. از...
(←مقدمه) |
(/* واقعه سقیفهنقلهای مربوط به واقعه سقیفه، اشخاص حاضر در آن جلسه و سخنان ردوبدل شده میان آنان در منابع تاریخی گوناگون و متفاوت آمده است. از...) |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
*بدین ترتیب [[ابوبکر]] و [[عمر]] به همراه [[ابوعبیده جرّاح]] و [[معن بن عدی]] (یا [[عدیم بن ساعده]] یا هدر دوی آنان) خود را به [[سقیفه]] رساندند و در بحث [[انصار]] وارد شدند. [[عمر]] پرسید: "برای چه اجتماع کردهاید؟" یکی از [[انصار]] گفت: "میخواهیم برای خود [[امیر]] برگزینیم، چرا که ما [[دین]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[یاری]] و دشمنانش را [[سرکوب]] کردهایم. از اینرو باید [[رهبری]] برای خود [[انتخاب]] کنیم که [[حافظ]] [[حقوق]] ما و برطرف کننده شرّ دشمنانمان باشد. شما [[مهاجران]] را در امر [[خلافت]] حقی نیست، زیرا مهمان ما هستید و در جوار ما و تحت [[حمایت]] ما قرار دارید." [[ابوبکر]] پس از ساکت کردن [[عمر]]، در سخنانی گفت:[[خدا]] [[پیامبر]] خود را از میان [[قریش]] برگزید و [[مهاجران]] اولیه به او [[ایمان]] آوردند و در همه ناملایمات با آن [[حضرت]] [[پایداری]] کردند. بنابراین [[مهاجران]] و [[قریش]] برای [[خلافت]] [[اولویت]] دارند. ما [[مهاجران]] به [[فضل]] و منقبت شما [[انصار]] اعتراف داریم. شهر شما محل [[هجرت پیامبر]] اکرم {{صل}} است. شما [[یاران]] [[دین خدا]] هستید و به ما [[مهاجران]] [[پناه]] دادهاید. از اینرو [[مهاجران]] در صف اول و [[انصار]] در صف دوم قرار گرفتهاند، پس باید [[امارت]] از [[مهاجران]] باشد و شما [[وزیر]] و مشاور ما باشید که بدون [[رأی]] و [[مشورت]] شما کاری نخواهیم کرد." | *بدین ترتیب [[ابوبکر]] و [[عمر]] به همراه [[ابوعبیده جرّاح]] و [[معن بن عدی]] (یا [[عدیم بن ساعده]] یا هدر دوی آنان) خود را به [[سقیفه]] رساندند و در بحث [[انصار]] وارد شدند. [[عمر]] پرسید: "برای چه اجتماع کردهاید؟" یکی از [[انصار]] گفت: "میخواهیم برای خود [[امیر]] برگزینیم، چرا که ما [[دین]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[یاری]] و دشمنانش را [[سرکوب]] کردهایم. از اینرو باید [[رهبری]] برای خود [[انتخاب]] کنیم که [[حافظ]] [[حقوق]] ما و برطرف کننده شرّ دشمنانمان باشد. شما [[مهاجران]] را در امر [[خلافت]] حقی نیست، زیرا مهمان ما هستید و در جوار ما و تحت [[حمایت]] ما قرار دارید." [[ابوبکر]] پس از ساکت کردن [[عمر]]، در سخنانی گفت:[[خدا]] [[پیامبر]] خود را از میان [[قریش]] برگزید و [[مهاجران]] اولیه به او [[ایمان]] آوردند و در همه ناملایمات با آن [[حضرت]] [[پایداری]] کردند. بنابراین [[مهاجران]] و [[قریش]] برای [[خلافت]] [[اولویت]] دارند. ما [[مهاجران]] به [[فضل]] و منقبت شما [[انصار]] اعتراف داریم. شهر شما محل [[هجرت پیامبر]] اکرم {{صل}} است. شما [[یاران]] [[دین خدا]] هستید و به ما [[مهاجران]] [[پناه]] دادهاید. از اینرو [[مهاجران]] در صف اول و [[انصار]] در صف دوم قرار گرفتهاند، پس باید [[امارت]] از [[مهاجران]] باشد و شما [[وزیر]] و مشاور ما باشید که بدون [[رأی]] و [[مشورت]] شما کاری نخواهیم کرد." | ||
*در این حال، [[حباب بن منذر]] خزرجی برخاست و به [[انصار]] گفت: "ای [[مردم]]! [[اتحاد]] شما از هم نپاشد. هیچکس نمیتواند با شما [[مخالفت]] کند. شما دارای [[قدرت]] و شوکت هستید و [[مهاجران]] میهمان شمایند. اگر اینها [[رهبری]] ما را نپذیرند، ما امیری برای خود [[انتخاب]] میکنیم و آنها هم امیری برای خودشان برگزینند و اگر این را هم نپذیرند، آنها را از شهر خود اخراج میکنیم." [[عمر بن خطاب]] در پاسخ گفت: "به [[خدا]] دو شمشیر در یک غلاف نمیگنجد و دو امر بر یک [[ملت]] نمیتوانند [[حکومت]] کنند. [[حکومت]] باید در دست [[مهاجران]] [[قریشی]] باشد که از قدیم [[شایسته]] این [[مقام]] بودهاند." یکی از [[انصار]] پیشنهاد کرد [[خلافت]] را به نوبت بگذارند. ابتدا یکی از [[انصار]] [[خلیفه]] شود و پس از [[مرگ]] وی یکی از [[مهاجران]] [[انتخاب]] شود تا بدین ترتیب هم [[خلافت]] دست به دست و [[نزاع]] برطرف شود و هم اگر [[امیر]] و [[خلیفه]] [[انصاری]] خلاف کند، [[مهاجران]] در برابرش خواهند ایستاد و چنانچه [[خلیفه]] [[مهاجر]] خواست برخلاف رود، [[انصار]] مانع او شوند. | *در این حال، [[حباب بن منذر]] خزرجی برخاست و به [[انصار]] گفت: "ای [[مردم]]! [[اتحاد]] شما از هم نپاشد. هیچکس نمیتواند با شما [[مخالفت]] کند. شما دارای [[قدرت]] و شوکت هستید و [[مهاجران]] میهمان شمایند. اگر اینها [[رهبری]] ما را نپذیرند، ما امیری برای خود [[انتخاب]] میکنیم و آنها هم امیری برای خودشان برگزینند و اگر این را هم نپذیرند، آنها را از شهر خود اخراج میکنیم." [[عمر بن خطاب]] در پاسخ گفت: "به [[خدا]] دو شمشیر در یک غلاف نمیگنجد و دو امر بر یک [[ملت]] نمیتوانند [[حکومت]] کنند. [[حکومت]] باید در دست [[مهاجران]] [[قریشی]] باشد که از قدیم [[شایسته]] این [[مقام]] بودهاند." یکی از [[انصار]] پیشنهاد کرد [[خلافت]] را به نوبت بگذارند. ابتدا یکی از [[انصار]] [[خلیفه]] شود و پس از [[مرگ]] وی یکی از [[مهاجران]] [[انتخاب]] شود تا بدین ترتیب هم [[خلافت]] دست به دست و [[نزاع]] برطرف شود و هم اگر [[امیر]] و [[خلیفه]] [[انصاری]] خلاف کند، [[مهاجران]] در برابرش خواهند ایستاد و چنانچه [[خلیفه]] [[مهاجر]] خواست برخلاف رود، [[انصار]] مانع او شوند. | ||
[[ابوبکر]] در برابر این سخن، با بیان این که [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرموده است "[[امامان]] از [[قریش]] هستند" ضمن ایجاد [[نومیدی]] میان [[انصار]]، با زیرکی موفق شد [[اختلافات]] سابق میان [[انصار]] را که به یُمْن [[اسلام]] و [[هجرت پیامبر]] اکرم {{صل}} به [[مدینه]] از یادها رفته بود، مجدداً زنده کند و آنها را دچار [[تفرقه]] سازد. وی خطاب به [[انصار]] گفت: "ای گروه [[انصار]]، اگر [[خلیفه]] از میان شما و اوسی باشد، قطعاً خزرجیها و [[مهاجران]] در برابرش خواهند ایستاد و چنانچه خزرجی باشد، اوسیها و [[مهاجران]] زیر بار نخواهند رفت." آنگاه گفت: "ما از [[خویشان]] [[پیغمبر]] {{صل}} هستیم و از شجره [[نبوت]]، لذا [[خلافت]] از آن ماست." | *[[ابوبکر]] در برابر این سخن، با بیان این که [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرموده است "[[امامان]] از [[قریش]] هستند" ضمن ایجاد [[نومیدی]] میان [[انصار]]، با زیرکی موفق شد [[اختلافات]] سابق میان [[انصار]] را که به یُمْن [[اسلام]] و [[هجرت پیامبر]] اکرم {{صل}} به [[مدینه]] از یادها رفته بود، مجدداً زنده کند و آنها را دچار [[تفرقه]] سازد. وی خطاب به [[انصار]] گفت: "ای گروه [[انصار]]، اگر [[خلیفه]] از میان شما و اوسی باشد، قطعاً خزرجیها و [[مهاجران]] در برابرش خواهند ایستاد و چنانچه خزرجی باشد، اوسیها و [[مهاجران]] زیر بار نخواهند رفت." آنگاه گفت: "ما از [[خویشان]] [[پیغمبر]] {{صل}} هستیم و از شجره [[نبوت]]، لذا [[خلافت]] از آن ماست." | ||
*در این هنگام [[بشیر بن سعد]]، پسر عموی [[سعد بن عباده]] که به وی [[حسادت]] میورزید، گفت: "ای گروه [[انصار]]! بهخدا [[سوگند]] ما در [[جهاد]] با [[مشرکان]] و ترویج [[دین]] [[فضلیت]] داریم، ولی این کار را جز برای [[خشنودی]] [[خدا]] و [[اطاعت]] پیامبرش نکردهایم، لذا [[شایسته]] نیست به دیگران فخر بفروشیم... [[محمد]] {{صل}} از [[قریش]] است و [[خویشان]] او به [[جانشینی]] وی سزاوارترند." [[ابوبکر]] که دید [[سیاست]] او مؤثر واقع شد، در پی سخنان [[بشیر بن سعد]] گفت: "اینک [[عمر]] و [[ابوعبیده]] اینجا حاضرند، با هر یک از آنها که خواستید [[بیعت]] کنید." [[عمر]] و [[ابوعبیده]] گفتند: "بهخدا قسم که با بودن تو که سابقه بیشتری در [[اسلام]] داری و یکی از دو تن در غار هستی، هرگز ما به چنین کاری تن نخواهیم داد. | *در این هنگام [[بشیر بن سعد]]، پسر عموی [[سعد بن عباده]] که به وی [[حسادت]] میورزید، گفت: "ای گروه [[انصار]]! بهخدا [[سوگند]] ما در [[جهاد]] با [[مشرکان]] و ترویج [[دین]] [[فضلیت]] داریم، ولی این کار را جز برای [[خشنودی]] [[خدا]] و [[اطاعت]] پیامبرش نکردهایم، لذا [[شایسته]] نیست به دیگران فخر بفروشیم... [[محمد]] {{صل}} از [[قریش]] است و [[خویشان]] او به [[جانشینی]] وی سزاوارترند." [[ابوبکر]] که دید [[سیاست]] او مؤثر واقع شد، در پی سخنان [[بشیر بن سعد]] گفت: "اینک [[عمر]] و [[ابوعبیده]] اینجا حاضرند، با هر یک از آنها که خواستید [[بیعت]] کنید." [[عمر]] و [[ابوعبیده]] گفتند: "بهخدا قسم که با بودن تو که سابقه بیشتری در [[اسلام]] داری و یکی از دو تن در غار هستی، هرگز ما به چنین کاری تن نخواهیم داد. | ||
*[[اُسید بن حضیر]]، [[رئیس]] [[قبیله]] [[اوس]]، با مشاهده این وضع و شنیدن سخنان [[ابوبکر]] و [[بشیر بن سعد]]، در جمع اوسیان گفت: "بهخدا اگر خزرجیان یک بار بر شما [[حاکم]] شوند، هرگز اجازه نخواهند داد اوسیان سهمی در آن داشته باشند. بنابراین برخیزید و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کنید." | *[[اُسید بن حضیر]]، [[رئیس]] [[قبیله]] [[اوس]]، با مشاهده این وضع و شنیدن سخنان [[ابوبکر]] و [[بشیر بن سعد]]، در جمع اوسیان گفت: "بهخدا اگر خزرجیان یک بار بر شما [[حاکم]] شوند، هرگز اجازه نخواهند داد اوسیان سهمی در آن داشته باشند. بنابراین برخیزید و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کنید." |