|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{ویرایش غیرنهایی}}
| | #تغییر_مسیر [[فاطمه بنت اسد]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون [[امام علی]]{{ع}} است. "'''امام علی'''" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[امام علی در قرآن]] | [[امام علی در حدیث]] | [[امام علی در کلام اسلامی]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[امام علی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| |
| <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| فاطمه بنت اسد، بانویی خردمند، استوارْ گام، بُرنا دل و ارجمند بود. او پیامبر خدا را در کودکی در دامان پُرمهرش پرورش داد. پیامبر {{صل}} به او علاقهای شگرف داشت، بدانگونه که درباره وی میفرمود: "پس از مادرم که مرا بزاد، او مادرم بود"<ref>کنز العمال، ج ۱۳، ص ۶۳۶، ح ۳۷۶۰۷.</ref>.
| |
| پیامبر خدا، مهربانی و شفقت آن بانوی ارجمند را درباره خودش میستود و میفرمود: "پس از ابوطالب، هیچکس با من مهربانتر از او نبود"<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۲، ص ۱۱۸ ش ۱۷.</ref>. فاطمه بنت اسد، اولین زنی است که با پیامبر {{صل}} بیعت کرد و همراه علی و فاطمه {{عم}}، پیاده به مدینه هجرت کرد.
| |
| چون این بانوی بزرگوار، زندگی را بدرود گفت، پیامبر خدا، او را در لباس شخصی خود کفن کرد و در تشییع جنازه وی شرکت جُست، بر او نماز خواند و پیش از آن که در قبرش بگذارد، در قبر او خوابید.
| |
| علی {{ع}}، چهارمین پسر این دو چهره منور تاریخ اسلام، ابو طالب و فاطمه بنت اسد است که پس از طالب، عقیل و جعفر، زندگی آنها را شکوه و والایی بخشیده است.
| |
| | |
| امام صادق {{ع}}: بیگمان، فاطمه بنت اسد، مادر امیر مؤمنان، نخستین زنی بود که با پای پیاده از مکه به مدینه و به سوی پیامبر خدا هجرت کرد و از مهربانترینِ مردمان به پیامبر {{صل}} بود.
| |
| او از پیامبر خدا شنید که میفرمود: "بی گمان، مردم در روز قیامت، لُختِ مادرزاد، محشور میشوند". پس فاطمه بنت اسد گفت: وای از رسوایی! سپس پیامبر خدا به او فرمود: "من از خدا میخواهم که تو را پوشیده برانگیزد". و نیز شنید که پیامبر {{صل}} از فشار قبر یاد میکند. پس گفت: وای از ناتوانی!
| |
| پس پیامبر خدا به او فرمود: "من از خدا میخواهم که از این (فشار قبر)، کفایتت کند". و روزی فاطمه به پیامبر خدا گفت: میخواهم این کنیزم را آزاد کنم.
| |
| پس پیامبر {{صل}} به او فرمود: "اگر چنین کنی، خداوند در برابر هر عضو او، عضوی از تو را از آتش میرهانَد".
| |
| پس چون بیمار شد، پیامبر خدا را وصی خود قرار داد و از او خواست که خادمش را آزاد کند و زبانش بند آمد. پس با اشاره به پیامبر خدا وصیت کرد و ایشان هم وصیتش را پذیرفت.
| |
| روزی پیامبر {{صل}} نشسته بود که امیر مؤمنان، گریان نزدش آمد. پیامبر {{صل}} به او فرمود: "چه چیز گریانت کرده است؟". گفت: مادرم فاطمه درگذشت.
| |
| پیامبر خدا فرمود: "و نیز مادر من، به خدا سوگند!" و شتابان برخاست و به درون خانه آمد. پس به او نگریست و گریست. سپس به زنان فرمان داد تا غسلش دهند و فرمود: "هنگامی که [از کار غسل] فارغ شدید، پیش از آگاه کردن من، کاری نکنید". پس چون فارغ شدند، به ایشان خبر دادند. پیامبر {{صل}}، پیراهن زیرینش را به آنان داد و فرمان داد که او را در آن کفن کنند و به مسلمانان گفت: "هرگاه دیدید من کاری کردم که پیش از این نکرده بودم، از من بپرسید: چرا آن را کردی؟". پس چون زنان از غسل و کفن او فارغ شدند، پیامبر {{صل}} به درون آمد و جنازه او را بر دوش خود حمل کرد و پیوسته زیر جنازهاش بود تا بر سرِ قبرش آورد. سپس آن را بر زمین نهاد و به درون قبر رفت و در آن به پهلو خوابید. سپس برخاست و او را بر دستانش گرفت و در قبر گذاشت. سپس مدتی دراز خم شد و با او زمزمه کرد ...<ref>الإمام الصادق {{ع}}: {{متن حدیث|إن فاطِمَةَبِنتَ أسَدٍ ام أمیرِ المُؤمِنینَ کانَت أولَ امرَأَةٍ هاجَرَت إلی رَسولِ اللهِ {{صل}} مِن مَکةَ إلَی المَدینَةِ عَلی قَدَمَیها. وکانَت مِن أبَر الناسِ بِرَسولِ اللهِ {{صل}}، فَسَمِعَت رَسولَ اللهِ وهُوَ یقولُ: إن الناسَ یحشَرونَ یومَ القِیامَةِ عُراةً کما وُلِدوا، فَقالَت: وا سَوأَتاه! فَقالَ لَها رَسولُ اللهِ {{صل}}: فَإِنی أسأَلُ اللهَ أن یبعَثَک کاسِیةً. وسَمِعَتهُ یذکرُ ضَغطَةَ القَبرِ، فَقالَت: وَا ضَعفاه! فَقالَ لَها رَسولُ اللهِ {{صل}}: فَإِنی أسأَلُ اللهَ أن یکفِیک ذلِک. وقالَت لِرَسولِ اللهِ {{صل}} یوماً: إنی اریدُ أن اعتِقَ جارِیتی هذِهِ، فَقالَ لَها: إن فَعَلتِ أعتَقَ اللهُ بِکل عُضوٍ مِنها عُضواً مِنک مِنَ النارِ. فَلَما مَرِضَت أوصَت إلی رَسولِ اللهِ {{صل}}، وأمَرَت أن یعتِقَ خادِمَها، وَاعتَقَلَ لِسانُها، فَجَعَلَت تومی إلی رسولِ اللهِ {{صل}} إیماءً، فَقَبِلَ رَسولُ اللهِ {{صل}} وَصِیتَها. فَبَینَما هُوَ ذاتَ یومٍ قاعِدٌ إذ أتاهُ أمیرُ المُؤمِنینَ {{ع}} وهُوَ یبکی، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللهِ {{صل}}: ما یبکیک؟ فَقالَ: ماتَت امی فاطِمَةُ، فَقالَ رَسولُ اللهِ: وامی وَاللهِ! وقامَ مُسرِعاً حَتی دَخَلَ، فَنَظَرَ إلَیها وبَکی. ثُم أمَرَ النساءَ أن یغَسلنَها، وقالَ {{صل}}: إذا فَرَغتُن فَلا تُحْدِثنَ شَیئاً حَتی تُعلِمنَنی، فَلَما فَرَغنَ أعلَمنَهُ بِذلِک، فَأَعطاهُن أحَدَ قَمیصَیهِ الذی یلی جَسَدَهُ وأمَرَهُن أن یکفنها فیهِ، وقالَ لِلمُسلِمینَ: إذا رَأَیتُمونی قَد فَعَلتُ شَیئاً لَم أفعَلهُ قَبلَ ذلِک فَسَلونی: لِمَ فَعَلتَهُ؟ فَلَما فَرَغنَ مِن غُسلِها وکفنِها، دَخَلَ {{صل}} فَحَمَلَ جِنازَتَها عَلی عاتِقِهِ، فَلَم یزَل تَحتَ جِنازَتِها حَتی أورَدَها قَبرَها، ثُم وَضَعَها ودَخَلَ القَبرَ فَاضطَجَعَ فیهِ، ثُم قامَ فَأَخَذَها عَلی یدَیهِ حَتی وَضَعَها فِی القَبرِ، ثُم انکب عَلَیها طَویلًا یناجیها ...}} (الکافی، ج ۱، ص ۴۵۳، ح ۲).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۴.</ref>.
| |
| | |
| == پرسشهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']].
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس2}}
| |
| {{امام علی}}
| |
| | |
| | |
| [[رده:امام علی]]
| |
| [[رده:مادر امام علی]]
| |
| [[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]
| |
| [[رده:بدون لینک داخلی]]
| |