سرگذشت زندگی پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ']] صفحه' به ']]، ص'
جز (جایگزینی متن - '''']].' به '''']]')
جز (جایگزینی متن - ']] صفحه' به ']]، ص')
خط ۱۲: خط ۱۲:
==ولادت==
==ولادت==
تولد [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، تولد [[سعادت]]، [[توحید]]، [[ایمان]]، تمدن و انسانیت است. سرنوشت معنوی بشر در این روز و با ولادت این مولود عظیم‌الشأن تعیین شد. اگر اهمیت و تأثیر وجود کسی را بخواهیم درک کنیم، باید فرض کنیم که اگر او نبود جهان چه سرنوشتی داشت و ما چه سرنوشتی داشتیم؟ قطعاً سرنوشت جهان غیر این بود که هست؛ چه از جهت اخلاق و ایمان و چه از لحاظ علم و تمدن.<ref>یادداشت‌ها، ج ۹، ص ۱۰۵.</ref>
تولد [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، تولد [[سعادت]]، [[توحید]]، [[ایمان]]، تمدن و انسانیت است. سرنوشت معنوی بشر در این روز و با ولادت این مولود عظیم‌الشأن تعیین شد. اگر اهمیت و تأثیر وجود کسی را بخواهیم درک کنیم، باید فرض کنیم که اگر او نبود جهان چه سرنوشتی داشت و ما چه سرنوشتی داشتیم؟ قطعاً سرنوشت جهان غیر این بود که هست؛ چه از جهت اخلاق و ایمان و چه از لحاظ علم و تمدن.<ref>یادداشت‌ها، ج ۹، ص ۱۰۵.</ref>
ولادت [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} در ماه ربیع‌الاول است. اهل‌تسنن بیشتر روز دوازدهم را گفته‌اند و شیعه روز هفدهم را. رسول خدا در فصل بهار متولد شده است. [[شیعه]] معتقد است که [پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} در روز جمعه به دنیا آمده‌اند؛ اهل‌تسنن بیشتر گفته‌اند در روز دوشنبه. شاید اتفاق نظر باشد که حضرت پس از طلوع فجر به دنیا آمده‌اند، در بین‌الطلوعین.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
ولادت [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} در ماه ربیع‌الاول است. اهل‌تسنن بیشتر روز دوازدهم را گفته‌اند و شیعه روز هفدهم را. رسول خدا در فصل بهار متولد شده است. [[شیعه]] معتقد است که [پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} در روز جمعه به دنیا آمده‌اند؛ اهل‌تسنن بیشتر گفته‌اند در روز دوشنبه. شاید اتفاق نظر باشد که حضرت پس از طلوع فجر به دنیا آمده‌اند، در بین‌الطلوعین.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==دوران کودکی==
==دوران کودکی==
خط ۱۹: خط ۱۹:
ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد؛ زیرا در عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمت‌های بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب می‌گوید: من هرگز از او دروغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بی‌جا ندیدم، به بازی‌های بچه‌ها رغبت نمی‌کرد، تنهایی و خلوت را دوست می‌داشت و در همه حال متواضع بود.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]  ج ۲، ص ۲۵۲.</ref>
ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد؛ زیرا در عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمت‌های بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب می‌گوید: من هرگز از او دروغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بی‌جا ندیدم، به بازی‌های بچه‌ها رغبت نمی‌کرد، تنهایی و خلوت را دوست می‌داشت و در همه حال متواضع بود.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]  ج ۲، ص ۲۵۲.</ref>
پیامبر اکرم بعدها در دوره رسالت، از کودکی خودش فرمود: گاهی احساس می‌کردم که گویی یک نیروی غیبی مرا تأیید می‌کند.  
پیامبر اکرم بعدها در دوره رسالت، از کودکی خودش فرمود: گاهی احساس می‌کردم که گویی یک نیروی غیبی مرا تأیید می‌کند.  
[[امام باقر]] {{ع}} می‌فرماید: فرشتگانی بودند که از کودکی او را همراهی می‌کردند. پیامبر فرمود: من گاهی سلام می‌شنیدم، و کسی به من می‌گفت السلام علیک یا محمد! نگاه می‌کردم، کسی را نمی‌دیدم. گاهی با خودم فکر می‌کردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من سلام می‌دهد، بعد فهمیدم فرشته الهی بود که به من سلام می‌داده است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref> <ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
[[امام باقر]] {{ع}} می‌فرماید: فرشتگانی بودند که از کودکی او را همراهی می‌کردند. پیامبر فرمود: من گاهی سلام می‌شنیدم، و کسی به من می‌گفت السلام علیک یا محمد! نگاه می‌کردم، کسی را نمی‌دیدم. گاهی با خودم فکر می‌کردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من سلام می‌دهد، بعد فهمیدم فرشته الهی بود که به من سلام می‌داده است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref> <ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==دوران جوانی==
==دوران جوانی==
خط ۲۵: خط ۲۵:


==آلوده نشدن به لهو و لعب==
==آلوده نشدن به لهو و لعب==
مکه دو خصوصیت داشت: مرکز بت‌پرستی و مرکز تجارت و بازرگانی عربستان بود. در این شهر سرمایه‌داران عرب، برده‌ها و کنیزها را خرید و فروش می‌کردند. در نتیجه، مکه مرکز عیش‌ونوش اعیان و اشراف با انواع لهو و لعب‌ها، شرابخواری‌ها، نواختن‌ها و رقاصی‌ها بود؛ به گونه‌ای که کنیزهای سپید و زیبا را از روم (شام و سوریه) خریده، به مکه می‌آوردند و عشرتکده درست می‌کردند و از این عشرتکده‌ها استفاده مالی می‌کردند. یکی از چیزهایی که قرآن به‌خاطر آن سخت به اینها می‌تازد، همین است. می‌فرماید: {{متن قرآن|... وَلا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا ...}}؛<ref>نور، آیه ۳۳.</ref> آن کنیزها می‌خواستند عفاف خودشان را حفظ کنند، ولی آنان به اجبار ایشان را به زنا وادار می‌کردند. خانه‌های مکه در دو قسمت بالا و پایین شهر بود و در بالای شهر، همیشه صدای تار و تنبور و بزن و بکوب و بنوش بلند بود. پیامبر اکرم در تمام عمرش، به این امور آلوده نشد و هرگز در هیچ مجلسی از این مجالس مکه شرکت نکرد.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
مکه دو خصوصیت داشت: مرکز بت‌پرستی و مرکز تجارت و بازرگانی عربستان بود. در این شهر سرمایه‌داران عرب، برده‌ها و کنیزها را خرید و فروش می‌کردند. در نتیجه، مکه مرکز عیش‌ونوش اعیان و اشراف با انواع لهو و لعب‌ها، شرابخواری‌ها، نواختن‌ها و رقاصی‌ها بود؛ به گونه‌ای که کنیزهای سپید و زیبا را از روم (شام و سوریه) خریده، به مکه می‌آوردند و عشرتکده درست می‌کردند و از این عشرتکده‌ها استفاده مالی می‌کردند. یکی از چیزهایی که قرآن به‌خاطر آن سخت به اینها می‌تازد، همین است. می‌فرماید: {{متن قرآن|... وَلا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا ...}}؛<ref>نور، آیه ۳۳.</ref> آن کنیزها می‌خواستند عفاف خودشان را حفظ کنند، ولی آنان به اجبار ایشان را به زنا وادار می‌کردند. خانه‌های مکه در دو قسمت بالا و پایین شهر بود و در بالای شهر، همیشه صدای تار و تنبور و بزن و بکوب و بنوش بلند بود. پیامبر اکرم در تمام عمرش، به این امور آلوده نشد و هرگز در هیچ مجلسی از این مجالس مکه شرکت نکرد.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==دوری از بت‌پرستی==
==دوری از بت‌پرستی==
در تمام آن چهل سال پیش از بعثت و در آن محیط بت‌پرستی، او هرگز بتی را سجده نکرد. البته عده قلیلی بوده‌اند معروف به «حنفا» که آنها هم از سجده کردن بت‌ها احتراز داشته‌اند.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
در تمام آن چهل سال پیش از بعثت و در آن محیط بت‌پرستی، او هرگز بتی را سجده نکرد. البته عده قلیلی بوده‌اند معروف به «حنفا» که آنها هم از سجده کردن بت‌ها احتراز داشته‌اند.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==ارهاصات==
==ارهاصات==
از اولین مراحلی که پیامبر اکرم برای الهام و وحی الهی در دوران قبل از رسالت طی می‌کرد، دیدن رویاهایی بود که به تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور می‌کرد. ارهاصات، رؤیاهای فوق‌العاده عجیبی بوده که پیامبر اکرم به‌خصوص در ایام نزدیک به رسالت می‌دیده است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
از اولین مراحلی که پیامبر اکرم برای الهام و وحی الهی در دوران قبل از رسالت طی می‌کرد، دیدن رویاهایی بود که به تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور می‌کرد. ارهاصات، رؤیاهای فوق‌العاده عجیبی بوده که پیامبر اکرم به‌خصوص در ایام نزدیک به رسالت می‌دیده است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==مبارزه با ظلم==
==مبارزه با ظلم==
او در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می‌بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم‌پیمان شد. این پیمان در خانه عبدالله بن جدعان از شخصیت‌های مهم مکه بسته شد و به نام «حلف‌الفضول» نامیده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پیمان یاد می‌کرد و می‌گفت: حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
او در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می‌بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم‌پیمان شد. این پیمان در خانه عبدالله بن جدعان از شخصیت‌های مهم مکه بسته شد و به نام «حلف‌الفضول» نامیده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پیمان یاد می‌کرد و می‌گفت: حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==شهرت به راستی، عقل و امانت==
==شهرت به راستی، عقل و امانت==
در دوران پیش از رسالت، او را محمد امین می‌خواندند و به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند. در بسیاری از کارها به قول او اتکا می‌کردند. پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنی‌ای که با او پیدا کردند، باز هم امانت‌های خود را به او می‌سپردند. از همین‌رو پس از هجرت به مدینه، [[امام علی|على]] {{ع}} را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانت‌ها را به صاحبان اصلی برساند.<ref>همان، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref> در ابتدای ابلاغ رسالت نیز وقتی که فرمود: «آیا شما تاکنون از من سخن خلافی شنیده‌اید؟» همه گفتند: «ابداً، ما تو را به صدق و امانت می‌شناسیم.»
در دوران پیش از رسالت، او را محمد امین می‌خواندند و به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند. در بسیاری از کارها به قول او اتکا می‌کردند. پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنی‌ای که با او پیدا کردند، باز هم امانت‌های خود را به او می‌سپردند. از همین‌رو پس از هجرت به مدینه، [[امام علی|على]] {{ع}} را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانت‌ها را به صاحبان اصلی برساند.<ref>همان، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref> در ابتدای ابلاغ رسالت نیز وقتی که فرمود: «آیا شما تاکنون از من سخن خلافی شنیده‌اید؟» همه گفتند: «ابداً، ما تو را به صدق و امانت می‌شناسیم.»
هنگام نصب دوباره حجرالاسود، در آستانه وقوع یک زد و خورد شدید، پیامبر به واسطه اعتماد مکیان به صداقت و عقل او، قضیه را به شکل بسیار ساده‌ای حل کرد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
هنگام نصب دوباره حجرالاسود، در آستانه وقوع یک زد و خورد شدید، پیامبر به واسطه اعتماد مکیان به صداقت و عقل او، قضیه را به شکل بسیار ساده‌ای حل کرد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==مسافرت‌ها==
==مسافرت‌ها==
[[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، در جوانی دو بار به خارج عربستان مسافرت کرد که هر دو پیش از دوره رسالت و به سوریه بوده است؛ یک سفر در دوازده سالگی همراه عمویش ابوطالب، و سفر دیگر در بیست‌وپنج سالگی به عنوان عامل تجارت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ص ۱۹۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
[[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، در جوانی دو بار به خارج عربستان مسافرت کرد که هر دو پیش از دوره رسالت و به سوریه بوده است؛ یک سفر در دوازده سالگی همراه عمویش ابوطالب، و سفر دیگر در بیست‌وپنج سالگی به عنوان عامل تجارت.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ص ۱۹۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==شغل‌ها==
==شغل‌ها==
او از بیکاری و بطالت متنفر بود. می‌گفت: خدایا، از کسالت و بی‌نشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می‌برم.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]] مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref>  
او از بیکاری و بطالت متنفر بود. می‌گفت: خدایا، از کسالت و بی‌نشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می‌برم.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]] مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref>  
بسیاری از پیامبران در دوران پیش از رسالتشان شبانی می‌کرده‌اند؛ پیامبر اسلام نیز یک شبان بوده است، گوسفندانی را با خودش به صحرا برده، می‌چرانیده و برمی‌گشته است. او بازرگانی هم کرده است. سفر اول بازرگانی را با چنان مهارتی انجام داد که موجب شگفتی همگان شد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
بسیاری از پیامبران در دوران پیش از رسالتشان شبانی می‌کرده‌اند؛ پیامبر اسلام نیز یک شبان بوده است، گوسفندانی را با خودش به صحرا برده، می‌چرانیده و برمی‌گشته است. او بازرگانی هم کرده است. سفر اول بازرگانی را با چنان مهارتی انجام داد که موجب شگفتی همگان شد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==ازدواج با [[خدیجه]]==
==ازدواج با [[خدیجه]]==
در ۲۵ سالگی، خدیجه از او خواستگاری می‌کند. این زن شیفته خلق و خوی و معنویت و زیبایی [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] {{صل}} بود.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۱۹۹.</ref>
در ۲۵ سالگی، خدیجه از او خواستگاری می‌کند. این زن شیفته خلق و خوی و معنویت و زیبایی [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] {{صل}} بود.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۱۹۹.</ref>
تا این همسر زنده بود، حضرت، همسر دیگری اختیار نکرد. پیامبر اکرم تا آخر عمر هر وقت نام خدیجه {{س}} را می‌شنید، اشک‌هایش جاری می‌شد. این نشان‌دهنده منتهای وفاق روحی میان این زن و حضرت رسول {{صل}} است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۸، صص ۱۲۴-۱۲۶.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
تا این همسر زنده بود، حضرت، همسر دیگری اختیار نکرد. پیامبر اکرم تا آخر عمر هر وقت نام خدیجه {{س}} را می‌شنید، اشک‌هایش جاری می‌شد. این نشان‌دهنده منتهای وفاق روحی میان این زن و حضرت رسول {{صل}} است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۸، صص ۱۲۴-۱۲۶.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==آوردن [[امام علی|علی]] به منزل==
==آوردن [[امام علی|علی]] به منزل==
پیامبر هم یتیم بود، هم فقیر و هم تنها. وقتی انسان به مرحله‌ای از فکر و احساس‌ها و ادراک‌های روحی و معنویت‌ها می‌رسد که خواه ناخواه دیگر با مردم زمانش تجانس ندارد، تنها می‌ماند. تنهایی روحی از تنهایی جسمی بسیار بدتر است.
پیامبر هم یتیم بود، هم فقیر و هم تنها. وقتی انسان به مرحله‌ای از فکر و احساس‌ها و ادراک‌های روحی و معنویت‌ها می‌رسد که خواه ناخواه دیگر با مردم زمانش تجانس ندارد، تنها می‌ماند. تنهایی روحی از تنهایی جسمی بسیار بدتر است.
پیامبر اکرم در میان قوم خود تنها بود؛ همفکر نداشت. بعد از سی سالگی در حالی که خودش با خدیجه زندگی تشکیل داده بود، على {{ع}} را در کودکی از عمویش ابوطالب می‌گیرد و به خانه خودش می‌آورد. تا وقتی که به رسالت مبعوث می‌شود و تنهایی‌اش با مصاحبت وحی الهی تقریباً از بین می‌رود، فقط این کودک مصاحب و همراهش است. یعنی در میان همه مردم مکه کسی که لیاقت همفکری و همراهی روحی او را داشته باشد، غیر از این کودک نیست. خود على {{ع}} نقل می‌کند که من کودک بودم، پیامبر وقتی به صحرا می‌رفت، مرا روی دوش خود سوار می‌کرد و می‌برد.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
پیامبر اکرم در میان قوم خود تنها بود؛ همفکر نداشت. بعد از سی سالگی در حالی که خودش با خدیجه زندگی تشکیل داده بود، على {{ع}} را در کودکی از عمویش ابوطالب می‌گیرد و به خانه خودش می‌آورد. تا وقتی که به رسالت مبعوث می‌شود و تنهایی‌اش با مصاحبت وحی الهی تقریباً از بین می‌رود، فقط این کودک مصاحب و همراهش است. یعنی در میان همه مردم مکه کسی که لیاقت همفکری و همراهی روحی او را داشته باشد، غیر از این کودک نیست. خود على {{ع}} نقل می‌کند که من کودک بودم، پیامبر وقتی به صحرا می‌رفت، مرا روی دوش خود سوار می‌کرد و می‌برد.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==دوران خلوت در حرا==
==دوران خلوت در حرا==
ماه رمضان که می‌شد، او به کلی مکه را رها می‌کرد و یک توشه خیلی مختصر (آب و نانی) با خودش برمی‌داشت و به کوه حرا می‌رفت و تمام این ماه را به تنهایی در خلوت می‌گذراند. حضرت، در آنجا خدای خویش را عبادت می‌کرد. اینکه او چگونه تفکر می‌کرد؟ چگونه به خدای خودش عشق می‌ورزید؟ و چه عوالمی را در آنجا طی می‌کرد؟ برای ما قابل تصور نیست. [[امام علی|علی]] {{ع}} در آن ساعتی که بر پیامبر اکرم وحی نازل می‌شود آنجا حاضر بود و قسمت‌های فراوانی از عوالم پیغمبر را درک می‌کرد. او می‌گوید: من صدای ناله شیطان را در هنگام نزول وحی شنیدم. به پیامبر عرض کردم: یا [[پیامبر خاتم|رسول الله]]، هنگام نزول وحی، من صدای ناله این ملعون را شنیدم. فرمود: بله على جان! تو هر چه را من می‌شنوم، می‌شنوی و هر چه من می‌بینم، می‌بینی جز آنکه تو پیامبر نیستی.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۰۰.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] صفحه ۱۵ تا ۲۳.</ref>
ماه رمضان که می‌شد، او به کلی مکه را رها می‌کرد و یک توشه خیلی مختصر (آب و نانی) با خودش برمی‌داشت و به کوه حرا می‌رفت و تمام این ماه را به تنهایی در خلوت می‌گذراند. حضرت، در آنجا خدای خویش را عبادت می‌کرد. اینکه او چگونه تفکر می‌کرد؟ چگونه به خدای خودش عشق می‌ورزید؟ و چه عوالمی را در آنجا طی می‌کرد؟ برای ما قابل تصور نیست. [[امام علی|علی]] {{ع}} در آن ساعتی که بر پیامبر اکرم وحی نازل می‌شود آنجا حاضر بود و قسمت‌های فراوانی از عوالم پیغمبر را درک می‌کرد. او می‌گوید: من صدای ناله شیطان را در هنگام نزول وحی شنیدم. به پیامبر عرض کردم: یا [[پیامبر خاتم|رسول الله]]، هنگام نزول وحی، من صدای ناله این ملعون را شنیدم. فرمود: بله على جان! تو هر چه را من می‌شنوم، می‌شنوی و هر چه من می‌بینم، می‌بینی جز آنکه تو پیامبر نیستی.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۰۰.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش