جز
جایگزینی متن - 'قلم' به 'قلم'
جز (جایگزینی متن - 'شیخ احمد احسایی' به 'شیخ احمد احسایی') |
جز (جایگزینی متن - 'قلم' به 'قلم') |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
::::::«[[فرقههای انحرافی]] که در [[اسلام]] به وجود آمدهاند، بسیارند؛ ولی در میان فرق انحرافی که به موضوع [[مهدویت]] ارتباط دارند، سه [[فرقه]] در [[ایران]] شهرت دارند که عبارتاند از [[شیخیه]]، [[بابیت]] و [[بهائیت]]. [[شیخیه]] با [[انحراف]] در بعضی از امور اعتقادی زمینهساز [[بابیت]] و [[بهائیت]] شد و موسّسان این دو [[فرقه]]، براساس بعضی از [[عقاید]] غلط [[شیخیه]] به ادّعاهای [[باطل]] روی آوردند. [[علی محمد باب شیرازی]] خود از [[پیروان]] و شاگردان [[سید کاظم رشتی]] بود و [[میرزا حسین علی نوری]]، بزرگان [[شیخیه]] را مبشران [[ظهور]] خود میدانست<ref>[[میرزا حسین علی نوری]] (بهاء الله) از [[شیخ احمد احسائی]] و [[کاظم رشتی]] با لقب "نورین نیّرین" یاد کرده و آنها را مبشران ظهور خود و باب میخواند. (ایقان، ص ۳ و ۴).</ref> [[شیخیه]] مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات [[شیخ احمد احسائی]] پایهگذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، پایهگذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، از [[شیعه|تشیع]] فاصله گرفت. [[شیخ احمد احسائی]] و پیروانش بر این باورند که [[امام]] [[غایب]] در عالم دیگری به نام هورقلیا<ref>هورقلیا از نظر احمد به معنای عالمی غیر از عالم دنیا (عالم مادّه) و بالاتر از آن است. به عبارت روشنتر، هورقلیا حد وسط بین عالم دنیا و عالم ملکوت و از جنس عالم مثال است. این ملک محلههای متعددی دارد که تنها در دو مجلۀ جابرسا و جابلقا میلیونها امت با زبانهای متفاوت و با بدن مثالی و جسم لطیف به سر میبرند. جسم لطیف، همان سرشت آدمی است که از آن آفریده شده و همان بدنی است که در قیامت مردگان با آن زنده خواهند شد. (فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰ با تلخیص و تصرّف).</ref> زندگی میکنند و [[راز]] [[عمر طولانی]] او در همین است که با بدنی هورقلیایی و غیرمادی در آن عالم به سر میبرد و هرگاه بخواهد به این دنیای مادّی پا گذارد، صورتی از صورتهای اهل [[زمین]] را میپوشد و کسی او را نمیشناسد<ref>جوامع الکلم، ج ۲، قسمت دوم، ص ۱۰۳.</ref>. | ::::::«[[فرقههای انحرافی]] که در [[اسلام]] به وجود آمدهاند، بسیارند؛ ولی در میان فرق انحرافی که به موضوع [[مهدویت]] ارتباط دارند، سه [[فرقه]] در [[ایران]] شهرت دارند که عبارتاند از [[شیخیه]]، [[بابیت]] و [[بهائیت]]. [[شیخیه]] با [[انحراف]] در بعضی از امور اعتقادی زمینهساز [[بابیت]] و [[بهائیت]] شد و موسّسان این دو [[فرقه]]، براساس بعضی از [[عقاید]] غلط [[شیخیه]] به ادّعاهای [[باطل]] روی آوردند. [[علی محمد باب شیرازی]] خود از [[پیروان]] و شاگردان [[سید کاظم رشتی]] بود و [[میرزا حسین علی نوری]]، بزرگان [[شیخیه]] را مبشران [[ظهور]] خود میدانست<ref>[[میرزا حسین علی نوری]] (بهاء الله) از [[شیخ احمد احسائی]] و [[کاظم رشتی]] با لقب "نورین نیّرین" یاد کرده و آنها را مبشران ظهور خود و باب میخواند. (ایقان، ص ۳ و ۴).</ref> [[شیخیه]] مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات [[شیخ احمد احسائی]] پایهگذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، پایهگذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، از [[شیعه|تشیع]] فاصله گرفت. [[شیخ احمد احسائی]] و پیروانش بر این باورند که [[امام]] [[غایب]] در عالم دیگری به نام هورقلیا<ref>هورقلیا از نظر احمد به معنای عالمی غیر از عالم دنیا (عالم مادّه) و بالاتر از آن است. به عبارت روشنتر، هورقلیا حد وسط بین عالم دنیا و عالم ملکوت و از جنس عالم مثال است. این ملک محلههای متعددی دارد که تنها در دو مجلۀ جابرسا و جابلقا میلیونها امت با زبانهای متفاوت و با بدن مثالی و جسم لطیف به سر میبرند. جسم لطیف، همان سرشت آدمی است که از آن آفریده شده و همان بدنی است که در قیامت مردگان با آن زنده خواهند شد. (فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰ با تلخیص و تصرّف).</ref> زندگی میکنند و [[راز]] [[عمر طولانی]] او در همین است که با بدنی هورقلیایی و غیرمادی در آن عالم به سر میبرد و هرگاه بخواهد به این دنیای مادّی پا گذارد، صورتی از صورتهای اهل [[زمین]] را میپوشد و کسی او را نمیشناسد<ref>جوامع الکلم، ج ۲، قسمت دوم، ص ۱۰۳.</ref>. | ||
::::::گروهی از [[شیخیه]] معتقدند که اصول [[دین]]، [[ایمان]] به چهار اصل است: [[توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و پس از آن، رکن چهارم [[ایمان]]، یعنی [[شناخت]] [[شیعه]] کامل است که در [[زمان غیبت]]، [[واسطه فیض]] میان [[امام]] [[غایب]] و [[مردم]] است. او [[احکام]] را بیواسطه از [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} میگیرد و به دیگران میرساند.<ref>فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۹.</ref> به [[اعتقاد]] اینان [[پیشوایان]] [[شیخیه]] یعنی احسائی و [[جانشینان]] او، مصداق [[شیعه]] کامل و رکن رابع هستند و تنها کسانی هستند که میتوانند [[احکام]] فقهی را برای دیگران بیان کنند. به همین [[دلیل]]، این گروه از [[شیخیه]] به [[اجتهاد]] و [[تقلید]] عقیدهای ندارند<ref>ر.ک: احقاق الحق، ص ۳۵۶ (ص ۲۸۳، ۳۶۳) و بهائیان، ص ۱۱۰، ۱۵۲.</ref>. | ::::::گروهی از [[شیخیه]] معتقدند که اصول [[دین]]، [[ایمان]] به چهار اصل است: [[توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و پس از آن، رکن چهارم [[ایمان]]، یعنی [[شناخت]] [[شیعه]] کامل است که در [[زمان غیبت]]، [[واسطه فیض]] میان [[امام]] [[غایب]] و [[مردم]] است. او [[احکام]] را بیواسطه از [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} میگیرد و به دیگران میرساند.<ref>فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۹.</ref> به [[اعتقاد]] اینان [[پیشوایان]] [[شیخیه]] یعنی احسائی و [[جانشینان]] او، مصداق [[شیعه]] کامل و رکن رابع هستند و تنها کسانی هستند که میتوانند [[احکام]] فقهی را برای دیگران بیان کنند. به همین [[دلیل]]، این گروه از [[شیخیه]] به [[اجتهاد]] و [[تقلید]] عقیدهای ندارند<ref>ر.ک: احقاق الحق، ص ۳۵۶ (ص ۲۸۳، ۳۶۳) و بهائیان، ص ۱۱۰، ۱۵۲.</ref>. | ||
::::::پس از [[وفات]] [[احسائی]]، [[پیروان]] او، [[کاظم رشتی]] را پیشوای خوی دانستند. کاظم از [[جوانی]] در مجلس درس احسائی شرکت میکرد و بسیار مورد [[احترام]] استاد بود. او شانزده سال، طایفه [[شیخیه]] را [[رهبری]] کرد و با بیان و | ::::::پس از [[وفات]] [[احسائی]]، [[پیروان]] او، [[کاظم رشتی]] را پیشوای خوی دانستند. کاظم از [[جوانی]] در مجلس درس احسائی شرکت میکرد و بسیار مورد [[احترام]] استاد بود. او شانزده سال، طایفه [[شیخیه]] را [[رهبری]] کرد و با بیان و قلم، افکار [[شیخ]] و نظریات خود را نشر داد. بسیاری از آرای [[باطل]] [[شیخیه]] به [[کاظم رشتی]] نسبت داده شده و ربطی به [[شیخ احمد احسائی]] ندارد، به همین سبب علمای بزرگ معاصرِ رشتی، در [[انحراف]] اعتقادی او تردیدی نداشتند. | ||
::::::پس از درگذشت [[کاظم رشتی]]، یکی از شاگردان او به نام [[علی محمد شیرازی]]، مدعی [[جانشینی]] او شد که با [[حمایت]] جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحلهای جدید و حساس در شکلگیری [[فرقههای انحرافی]] پدید آمد. سرانجام فرقهای به نام [[بابیت]] شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگتر به نام [[بهائیت]] شد. | ::::::پس از درگذشت [[کاظم رشتی]]، یکی از شاگردان او به نام [[علی محمد شیرازی]]، مدعی [[جانشینی]] او شد که با [[حمایت]] جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحلهای جدید و حساس در شکلگیری [[فرقههای انحرافی]] پدید آمد. سرانجام فرقهای به نام [[بابیت]] شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگتر به نام [[بهائیت]] شد. | ||
::::::پس از انتشار خبر [[جانشینی]] [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از [[جانشینی]] استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref>به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخشهایی از [[قرآن]] کریم را با روشی که از مکتب [[شیخیه]] آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که [[امام]] دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را "ذکر" نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای [[بابیت]]، خود را باب [[امام]] دوازدهم [[شیعیان]] -یعنی واسطه میان [[مردم]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}}- معرفی نمود. و او بر این [[اعتقاد]] اصرار داشت که برای پیبردن به [[اسرار]] و حقایق بزرگ و [[مقدس]]، باید [[مردم]] به ناچار از «در» بگذرند و به [[حقیقت]] برسند؛ لذا میگفت: [[مردم]]، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به [[اسرار]] هستم- بر آن [[اسرار]] دست یابند. او آشکارا میگفت: {{عربی|«يا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب»}}؛ ای [[بندگان خدا]]! صدای [[حجت خدا]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را از طرف باب بشنوید. | ::::::پس از انتشار خبر [[جانشینی]] [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از [[جانشینی]] استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref>به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخشهایی از [[قرآن]] کریم را با روشی که از مکتب [[شیخیه]] آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که [[امام]] دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را "ذکر" نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای [[بابیت]]، خود را باب [[امام]] دوازدهم [[شیعیان]] -یعنی واسطه میان [[مردم]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}}- معرفی نمود. و او بر این [[اعتقاد]] اصرار داشت که برای پیبردن به [[اسرار]] و حقایق بزرگ و [[مقدس]]، باید [[مردم]] به ناچار از «در» بگذرند و به [[حقیقت]] برسند؛ لذا میگفت: [[مردم]]، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به [[اسرار]] هستم- بر آن [[اسرار]] دست یابند. او آشکارا میگفت: {{عربی|«يا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب»}}؛ ای [[بندگان خدا]]! صدای [[حجت خدا]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را از طرف باب بشنوید. | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
ایقان، ص ۳ و ۴)</ref> | ایقان، ص ۳ و ۴)</ref> | ||
::::::*'''[[فرقه]] [[شیخیه]]:''' شیخیّه مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات [[شیخ]] [[احمد احسائی]] پایهگذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، از تشیّع فاصله گرفت. | ::::::*'''[[فرقه]] [[شیخیه]]:''' شیخیّه مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات [[شیخ]] [[احمد احسائی]] پایهگذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، از تشیّع فاصله گرفت. | ||
::::::*'''[[شیخ احمد احسایی]]:''' [[احمد بن زین الدین]] معروف به [[شیخ احمد احسایی]] که در [[شیخیه]] به "[[شیخ]] جلیل" معروف است، در روستای "مطیرفی" از استان "احساء" در [[عربستان]] به [[دنیا]] آمد. او، [[قرآن]] و [[علوم]] متداول را نزد پدرش فرا گرفت و برای ادامه تحصیل به [[کربلا]] و [[نجف]] [[هجرت]] کرد و در درس [[عالمان]] بزرگ آنجا شرکت نمود. او علاوه بر [[فقه]] و اصول در [[علوم]] مختلف مانند طب و نجوم و [[علم]] حروف و اعداد مطالعاتی داشت. [[شیخ احمد احسایی]] پس از مدتی راهی [[ایران]] و [[خراسان]] شد و پس از [[زیارت]] [[امام رضا]]{{ع}} به [[دلیل]] استقبال [[مردم]] یزد از وی، مدتی آن شهر را مسکن خود قرار داد و شهرت بسیاری کسب کرد. چندی بعد [[فتحعلی شاه قاجار]] او را به [[تهران]] [[دعوت]] کرد. شاه در [[حق]] او نهایت [[احترام]] را به جای آورد و از [[شیخ]] خواست تا در [[تهران]] بماند؛ ولی او نپذیرفت و به یزد بازگشت. در سال ۱۲۲۹ ق در مسیر [[زیارت]] عتبات، با استقبال [[مردم]] و [[حاکم]] [[کرمانشاه]] در آن شهر اقامت کرد و در سال ۱۲۳۷ ق در مسیر مشهد، مدتی را در [[قزوین]] ماند. در همین زمان بود که به [[دلیل]] برخی دیدگاههای انحرافی و غلوآمیز با [[مخالفت]] بعضی از [[علما]] روبرو شد، تا آنجا که از سوی ملا [[محمد تقی برغانی]] معروف به [[شهید]] ثالث از علمای با نفوذ [[قزوین]]، [[تکفیر]] شد. انتشار این خبر، سبب تضعیف پایگاه مردمی [[شیخ احمد احسایی]] و نیز صدور فتاوایی مشابه از سوی علمای [[کربلا]] و [[نجف]] شد.<ref> عالمانی مانند آخوند ملا آقا دربندی، مرحوم شریف العلماء، شیخ محمد حسین صاحب فصول و شیخ محمد حسن (صاحب جواهر) نیز به تکفیر احسائی حکم کردند (بهائیان، ص ۴۹).</ref> در نهایت عرصه بر [[شیخ احمد احسایی]] تنگ شد و پس از سفر به [[کربلا]] عازم وطن خود گردید؛ ولی در نزدیکی [[مدینه]] و در سال ۱۲۴۱ ق درگذشت و در قبرستان [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد.<ref> قصص العلماء، تنکابنی، ص ۱۹ – ۲۰.</ref> پس از [[وفات]] [[احمد احسایی]]، [[پیروان]] او، [[سید کاظم رشتی]] را پیشوای خویش دانستند. [[سید کاظم رشتی]] از [[جوانی]] در مجلس درس [[احمد احسایی]] شرکت میکرد و بسیار مورد [[احترام]] استاد بود. او شانزده سال، طایفه [[شیخیه]] را [[رهبری]] کرد و با بیان و | ::::::*'''[[شیخ احمد احسایی]]:''' [[احمد بن زین الدین]] معروف به [[شیخ احمد احسایی]] که در [[شیخیه]] به "[[شیخ]] جلیل" معروف است، در روستای "مطیرفی" از استان "احساء" در [[عربستان]] به [[دنیا]] آمد. او، [[قرآن]] و [[علوم]] متداول را نزد پدرش فرا گرفت و برای ادامه تحصیل به [[کربلا]] و [[نجف]] [[هجرت]] کرد و در درس [[عالمان]] بزرگ آنجا شرکت نمود. او علاوه بر [[فقه]] و اصول در [[علوم]] مختلف مانند طب و نجوم و [[علم]] حروف و اعداد مطالعاتی داشت. [[شیخ احمد احسایی]] پس از مدتی راهی [[ایران]] و [[خراسان]] شد و پس از [[زیارت]] [[امام رضا]]{{ع}} به [[دلیل]] استقبال [[مردم]] یزد از وی، مدتی آن شهر را مسکن خود قرار داد و شهرت بسیاری کسب کرد. چندی بعد [[فتحعلی شاه قاجار]] او را به [[تهران]] [[دعوت]] کرد. شاه در [[حق]] او نهایت [[احترام]] را به جای آورد و از [[شیخ]] خواست تا در [[تهران]] بماند؛ ولی او نپذیرفت و به یزد بازگشت. در سال ۱۲۲۹ ق در مسیر [[زیارت]] عتبات، با استقبال [[مردم]] و [[حاکم]] [[کرمانشاه]] در آن شهر اقامت کرد و در سال ۱۲۳۷ ق در مسیر مشهد، مدتی را در [[قزوین]] ماند. در همین زمان بود که به [[دلیل]] برخی دیدگاههای انحرافی و غلوآمیز با [[مخالفت]] بعضی از [[علما]] روبرو شد، تا آنجا که از سوی ملا [[محمد تقی برغانی]] معروف به [[شهید]] ثالث از علمای با نفوذ [[قزوین]]، [[تکفیر]] شد. انتشار این خبر، سبب تضعیف پایگاه مردمی [[شیخ احمد احسایی]] و نیز صدور فتاوایی مشابه از سوی علمای [[کربلا]] و [[نجف]] شد.<ref> عالمانی مانند آخوند ملا آقا دربندی، مرحوم شریف العلماء، شیخ محمد حسین صاحب فصول و شیخ محمد حسن (صاحب جواهر) نیز به تکفیر احسائی حکم کردند (بهائیان، ص ۴۹).</ref> در نهایت عرصه بر [[شیخ احمد احسایی]] تنگ شد و پس از سفر به [[کربلا]] عازم وطن خود گردید؛ ولی در نزدیکی [[مدینه]] و در سال ۱۲۴۱ ق درگذشت و در قبرستان [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد.<ref> قصص العلماء، تنکابنی، ص ۱۹ – ۲۰.</ref> پس از [[وفات]] [[احمد احسایی]]، [[پیروان]] او، [[سید کاظم رشتی]] را پیشوای خویش دانستند. [[سید کاظم رشتی]] از [[جوانی]] در مجلس درس [[احمد احسایی]] شرکت میکرد و بسیار مورد [[احترام]] استاد بود. او شانزده سال، طایفه [[شیخیه]] را [[رهبری]] کرد و با بیان و قلم، افکار [[شیخ]] و نظریات خود را نشر داد. بسیاری از آرای [[باطل]] [[شیخیه]] به [[سید کاظم رشتی]] نسبت داده شده و ربطی به [[شیخ]] [[احمد احسائی]] ندارد؛ به همین سبب علمای بزرگ معاصرِ [[سید رشتی]]، در [[انحراف]] اعتقادی او تردیدی نداشتند. | ||
::::::*'''انشعابات [[شیخیه]]:''' [[سید کاظم رشتی]] بدون اینکه [[جانشینی]] برای خود تعیین کند از [[دنیا]] رفت؛ زیرا [[ظهور]] [[امام غایب]] را بسیار نزدیک میدانست. پس از او در میان [[شیخیه]]، بسیاری ادعای [[جانشینی]] کردند که البته در [[عقاید]] و افکار، اختلافاتی داشتند. مدعیان [[جانشینی]] [[سید کاظم رشتی]]، عبارت بودند از: | ::::::*'''انشعابات [[شیخیه]]:''' [[سید کاظم رشتی]] بدون اینکه [[جانشینی]] برای خود تعیین کند از [[دنیا]] رفت؛ زیرا [[ظهور]] [[امام غایب]] را بسیار نزدیک میدانست. پس از او در میان [[شیخیه]]، بسیاری ادعای [[جانشینی]] کردند که البته در [[عقاید]] و افکار، اختلافاتی داشتند. مدعیان [[جانشینی]] [[سید کاظم رشتی]]، عبارت بودند از: | ||
:::::#[[سید علی محمد شیرازی|علی محمد باب شیرازی]]. | :::::#[[سید علی محمد شیرازی|علی محمد باب شیرازی]]. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
:::::*'''ادّعای [[مهدویت]]:''' [[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به مکّه، خود را باب [[امام]] میخواند و [[دعوت]] خود را هم پنهانی انجام میداد؛ ولی پس از آنکه از [[مکه]] به [[شیراز]] بازگشت، هم عنوان خود را عوض و خود را [[مهدی موعود]] و همان [[امام غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا میگفت که من همان [[مهدی]] موعودم که هزار سال است در [[انتظار]] [[ظهور]] او بودهاید. مریدان او و به ویژه شاگردان [[سید کاظم رشتی]] این ادّعای [[باطل]] او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[سید کاظم رشتی]] بودند که پیش از [[وفات]] خود [[بشارت]] داده بود: "زود است که پس از من، [[امام غایب]]، [[آشکار]] شود و شاید [[امام غایب]] در میان شما باشد". او به پیروانش تأکید میکرد که بر یک یک شما لازم است که در [[شهرها]] بگردید و ندای [[امام غایب]] را [[اجابت]] کنید.<ref> شیخیگری، بابیگری، ص ۷۹.</ref> همزمان با ادّعای جدید باب، شاگردان [[سید کاظم رشتی]] در شهرهای مختلف به [[تبلیغ]] او پرداخته، [[مردم]] را به [[ظهور]] [[امام غایب]] [[بشارت]] میدادند. گروهی نیز ندیده و نشناخته مهدویّت شیرازی را پذیرفتند و به او [[ایمان]] آوردند؛ به ویژه که اوضاع [[سیاسی]] اجتماعی زمان قاجار و نابسامانی فراوان در آن زمان، زمینه را برای پذیرش چنین ادّعایی مهیّا کرده بود.<ref> شیخیگری، بابیگری، ص ۸۰ – ۹۰ با تلخیص و تصرف.</ref> | :::::*'''ادّعای [[مهدویت]]:''' [[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به مکّه، خود را باب [[امام]] میخواند و [[دعوت]] خود را هم پنهانی انجام میداد؛ ولی پس از آنکه از [[مکه]] به [[شیراز]] بازگشت، هم عنوان خود را عوض و خود را [[مهدی موعود]] و همان [[امام غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا میگفت که من همان [[مهدی]] موعودم که هزار سال است در [[انتظار]] [[ظهور]] او بودهاید. مریدان او و به ویژه شاگردان [[سید کاظم رشتی]] این ادّعای [[باطل]] او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[سید کاظم رشتی]] بودند که پیش از [[وفات]] خود [[بشارت]] داده بود: "زود است که پس از من، [[امام غایب]]، [[آشکار]] شود و شاید [[امام غایب]] در میان شما باشد". او به پیروانش تأکید میکرد که بر یک یک شما لازم است که در [[شهرها]] بگردید و ندای [[امام غایب]] را [[اجابت]] کنید.<ref> شیخیگری، بابیگری، ص ۷۹.</ref> همزمان با ادّعای جدید باب، شاگردان [[سید کاظم رشتی]] در شهرهای مختلف به [[تبلیغ]] او پرداخته، [[مردم]] را به [[ظهور]] [[امام غایب]] [[بشارت]] میدادند. گروهی نیز ندیده و نشناخته مهدویّت شیرازی را پذیرفتند و به او [[ایمان]] آوردند؛ به ویژه که اوضاع [[سیاسی]] اجتماعی زمان قاجار و نابسامانی فراوان در آن زمان، زمینه را برای پذیرش چنین ادّعایی مهیّا کرده بود.<ref> شیخیگری، بابیگری، ص ۸۰ – ۹۰ با تلخیص و تصرف.</ref> | ||
:::::*'''ادعای [[نبوت]]:''' [[علی محمّد شیرازی]]، به ادّعای "بابیّت" و "[[مهدویت]] اکتفا نکرد و [[انحراف]] و [[گمراهی]] را به حدّی راسند که مدّعی [[نزول]] کتاب و [[دین]] جدید شد و به گمان خود، [[احکام]] جاودانه [[اسلام]] را با نوشتن کتاب "بیان" [[نسخ]] کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان"، خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] معرفی کرد و [[عقیده]] داشت که با ظهورش آیی [[اسلام]]، منسوج و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است.<ref> تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰ – ۱۷۰.</ref> بدین ترتیب، [[علی محمّد شیرازی]]، هر از چند گاهی، ادعاهای خود را به ادعای [[مقامات]] بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین خود را برای [[یاران]] [[تأویل]] و توجیه میکرد. | :::::*'''ادعای [[نبوت]]:''' [[علی محمّد شیرازی]]، به ادّعای "بابیّت" و "[[مهدویت]] اکتفا نکرد و [[انحراف]] و [[گمراهی]] را به حدّی راسند که مدّعی [[نزول]] کتاب و [[دین]] جدید شد و به گمان خود، [[احکام]] جاودانه [[اسلام]] را با نوشتن کتاب "بیان" [[نسخ]] کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان"، خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] معرفی کرد و [[عقیده]] داشت که با ظهورش آیی [[اسلام]]، منسوج و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است.<ref> تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰ – ۱۷۰.</ref> بدین ترتیب، [[علی محمّد شیرازی]]، هر از چند گاهی، ادعاهای خود را به ادعای [[مقامات]] بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین خود را برای [[یاران]] [[تأویل]] و توجیه میکرد. | ||
:::::*'''واکنش [[علما]] و توبۀ باب:''' از همان ابتدا که [[علی محمد شیرازی]] ادعای [[بابیت]] کرد، علمای [[شیعه]] در برابر [[انحراف]] [[آشکار]] او موضع محکمی گرفتند که سبب دستگیری او در بوشهر و فرستادنش به [[شیراز]] گردید. وی در آنجا تنبیه شد و در برابر [[امام]] [[جمعه]] شهر، اظهار پشیمانی و [[توبه]] کرد. او در [[مسجد]] [[وکیل]] [[شیراز]] بر فراز [[منبر]] و در حضور [[مردم]] گفت: "[[لعنت خدا]] بر کسی که مرا [[وکیل]] [[امام غایب]] بداند. [[لعنت خدا]] بر کسی که مرا باب [[امام]] بداند"<ref> تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۴۱.</ref>. پس از این پشیمانی و [[توبه]]، مدتی در [[شیراز]] و [[اصفهان]] تحت نظر بود و پس از آن برای محدود کردن فعالیتهای او و طرفدارانش به قلعه ماکو و سپس قلعه چهریق تبعید شد؛ ولی در تبعیدگاه، کتاب "بیان" را نوشت و ادعا کرد که بر او [[وحی]] شده است. او پس از [[ناتوانی]] در اثبات ادّعای خود، از سخنان خود اظهار پشیمانی کرد و [[توبه]] نامهای تنظیم نمود، آن را به قصد طلب [[بخشش]]، برای شاه ارسال کرد. در [[توبه]] [[نامه]] "باب" که نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس [[شورای اسلامی]] [[ایران]]، نگهداری میگردد، خطاب به شاه قاجار نوشته شده است: اگر کلماتی که خلاف رضای [[خدا]] بود، از | :::::*'''واکنش [[علما]] و توبۀ باب:''' از همان ابتدا که [[علی محمد شیرازی]] ادعای [[بابیت]] کرد، علمای [[شیعه]] در برابر [[انحراف]] [[آشکار]] او موضع محکمی گرفتند که سبب دستگیری او در بوشهر و فرستادنش به [[شیراز]] گردید. وی در آنجا تنبیه شد و در برابر [[امام]] [[جمعه]] شهر، اظهار پشیمانی و [[توبه]] کرد. او در [[مسجد]] [[وکیل]] [[شیراز]] بر فراز [[منبر]] و در حضور [[مردم]] گفت: "[[لعنت خدا]] بر کسی که مرا [[وکیل]] [[امام غایب]] بداند. [[لعنت خدا]] بر کسی که مرا باب [[امام]] بداند"<ref> تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۴۱.</ref>. پس از این پشیمانی و [[توبه]]، مدتی در [[شیراز]] و [[اصفهان]] تحت نظر بود و پس از آن برای محدود کردن فعالیتهای او و طرفدارانش به قلعه ماکو و سپس قلعه چهریق تبعید شد؛ ولی در تبعیدگاه، کتاب "بیان" را نوشت و ادعا کرد که بر او [[وحی]] شده است. او پس از [[ناتوانی]] در اثبات ادّعای خود، از سخنان خود اظهار پشیمانی کرد و [[توبه]] نامهای تنظیم نمود، آن را به قصد طلب [[بخشش]]، برای شاه ارسال کرد. در [[توبه]] [[نامه]] "باب" که نسخه اصلی آن در کتابخانه مجلس [[شورای اسلامی]] [[ایران]]، نگهداری میگردد، خطاب به شاه قاجار نوشته شده است: اگر کلماتی که خلاف رضای [[خدا]] بود، از قلم من جاری شده، غرضم [[عصیان]] نبوده و در هر حال، مستغفر و تائبم حضرت او را. و این [[بنده]] را مطلق علمی نیست که منوط به ادّعای باشد و {{عربی|" أستغفر اللهَ ربّی و أتوب الیه من أن یُنسَب إلی أمرٌ "}} <ref>و طلب بخشش میکنم از پروردگارم و به سوی او توبه میکنم از اینکه امری به من نسبت داده شود</ref> و بعضی [[مناجات]] و کلمات که از لسان جاری شده، [[دلیل]] بر هیچ امری نیست و مدعّی [[نیابت]] خاصّه [[امام مهدی|حضرت حجة الله]]{{ع}} را محض ادّعا مبطل<ref> این آشفتگی عبارات در کلمات باب، امری رایج و شایع بوده است.</ref> میدانم و این [[بنده]] را چنین ادّعایی نبوده و نه ادّعای دیگر.<ref> کشف الغطاء، ص ۲۰۴ – ۲۰۵.</ref> | ||
:::::*'''آشوب و فتنۀ [[بابیان]]:''' پس از دستگیری باب در اواخر [[سلطنت]] محمّد شاه قاجار، طرفداران وی [[اقدام]] به یک سری آشوب، در [[کشور]] از جمله در شهرهای مازندران، تبریز و زنجان کردند که در برخی از این حوادث عدهای کشته شده، اموالشان [[غارت]] گشت. شگفت آن که مریدان [[علی]] محمّد، در جنگهای قلعه [[طبرسی]] و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و [[نماز]] میگزارند و از "[[بابیت]]" [[علی]] محمّد جانبداری میکردند.<ref> تخلیص تاریخ نبیل، ص ۱۶۳ و ۱۹۵.</ref> گویی، در آن هنگام، هنوز ادّعای مهدویّت و [[نبوّت]] وی به آنان نرسیده بود. | :::::*'''آشوب و فتنۀ [[بابیان]]:''' پس از دستگیری باب در اواخر [[سلطنت]] محمّد شاه قاجار، طرفداران وی [[اقدام]] به یک سری آشوب، در [[کشور]] از جمله در شهرهای مازندران، تبریز و زنجان کردند که در برخی از این حوادث عدهای کشته شده، اموالشان [[غارت]] گشت. شگفت آن که مریدان [[علی]] محمّد، در جنگهای قلعه [[طبرسی]] و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و [[نماز]] میگزارند و از "[[بابیت]]" [[علی]] محمّد جانبداری میکردند.<ref> تخلیص تاریخ نبیل، ص ۱۶۳ و ۱۹۵.</ref> گویی، در آن هنگام، هنوز ادّعای مهدویّت و [[نبوّت]] وی به آنان نرسیده بود. | ||
:::::*'''واقعه بَدَشت:''' عدهای از [[بابیان]] مجلسی را در بدشت برپا کردند تا راههای رهانیدن باب را از قلعه ماکو بررسی کنند که حاشیههای پررنگی را به دنبال داشت. قُرّة العین<ref> نام اصلی او زرّین تاج و برادرزاده ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث بود. وی دارای حسن و جمال و آشنا به ادبیات و برخی علوم اسلامی و از مریدان سرسخت باب بود. او عدهای را مأمور کرد تا عموی خود ملامحمد تقی برغانی را که مخالف با شیخیه و بابیها بود کشتند. وی سرانجام بعد از سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه در سال ۱۲۶۸ قمری دستگیر و کشته شد؛ شیخیگری، بابیگری و بهائیگری، ص ۱۰۸ – ۱۰۵.</ref> با دسیسه [[حسین علی نوری]] با آرایش و بدون [[حجاب]]، وارد مجلس شد و [[نسخ]] [[اسلام]] را اعلام کرد. وی به حاضران گفت: "امروز روزی است که قیود تقالید سابق شکسته شد".<ref> شیخیگری، بابیگری و بهائیگری، ص ۲۷۳ – ۲۷۱.</ref> این واقعه سبب جدایی برخی [[بابیان]] [[فریب]] خورده شد، و [[حکومت]] را در برخورد با آنها جدیتر کرد. | :::::*'''واقعه بَدَشت:''' عدهای از [[بابیان]] مجلسی را در بدشت برپا کردند تا راههای رهانیدن باب را از قلعه ماکو بررسی کنند که حاشیههای پررنگی را به دنبال داشت. قُرّة العین<ref> نام اصلی او زرّین تاج و برادرزاده ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث بود. وی دارای حسن و جمال و آشنا به ادبیات و برخی علوم اسلامی و از مریدان سرسخت باب بود. او عدهای را مأمور کرد تا عموی خود ملامحمد تقی برغانی را که مخالف با شیخیه و بابیها بود کشتند. وی سرانجام بعد از سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه در سال ۱۲۶۸ قمری دستگیر و کشته شد؛ شیخیگری، بابیگری و بهائیگری، ص ۱۰۸ – ۱۰۵.</ref> با دسیسه [[حسین علی نوری]] با آرایش و بدون [[حجاب]]، وارد مجلس شد و [[نسخ]] [[اسلام]] را اعلام کرد. وی به حاضران گفت: "امروز روزی است که قیود تقالید سابق شکسته شد".<ref> شیخیگری، بابیگری و بهائیگری، ص ۲۷۳ – ۲۷۱.</ref> این واقعه سبب جدایی برخی [[بابیان]] [[فریب]] خورده شد، و [[حکومت]] را در برخورد با آنها جدیتر کرد. |