جهان‌بینی سیاسی اسلام در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'حقتعالی' به 'حق‌تعالی'
جز (جایگزینی متن - 'ذات اقدس' به 'ذات اقدس')
جز (جایگزینی متن - 'حقتعالی' به 'حق‌تعالی')
خط ۱۵: خط ۱۵:
#[[توحید حاکمیت]].
#[[توحید حاکمیت]].
*[[توحید در حاکمیت]]، [[نظام سیاسی]] [[الهی]] مبتنی بر [[حاکمیت الهی]] را نتیجه می‌دهد.
*[[توحید در حاکمیت]]، [[نظام سیاسی]] [[الهی]] مبتنی بر [[حاکمیت الهی]] را نتیجه می‌دهد.
*[[توحید ذاتی]] و صفاتی [[خدای متعال]] مستلزم [[توحید افعالی]] است و [[توحید افعالی]] [[خدای متعال]] مستلزم [[توحید در حاکمیت]] [[الهی]] است و [[توحید حاکمیت]] ذات حقتعالی، [[نظام سیاسی]] [[الهی]] مبتنی بر [[حاکمیت الهی]] را نتیجه می‌دهد.
*[[توحید ذاتی]] و صفاتی [[خدای متعال]] مستلزم [[توحید افعالی]] است و [[توحید افعالی]] [[خدای متعال]] مستلزم [[توحید در حاکمیت]] [[الهی]] است و [[توحید حاکمیت]] ذات حق‌تعالی، [[نظام سیاسی]] [[الهی]] مبتنی بر [[حاکمیت الهی]] را نتیجه می‌دهد.
*این [[تسلسل]] در استلزام، نیاز به توضیح و [[تبیین]] دارد که در ذیل به آن می‌پردازیم:
*این [[تسلسل]] در استلزام، نیاز به توضیح و [[تبیین]] دارد که در ذیل به آن می‌پردازیم:
===[[توحید ذاتی]] و صفاتی [[خداوند]]===
===[[توحید ذاتی]] و صفاتی [[خداوند]]===
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
*'''مقدمۀ اول:''' [[نهاد حاکمیت]] در [[جامعۀ بشری]]، عالی‌ترین [[مرجع]] تصمیم‌گیری و [[مرجع]] نهایی [[حل اختلاف]] است و مرجعی فراتر و بالاتر از آن نیست.
*'''مقدمۀ اول:''' [[نهاد حاکمیت]] در [[جامعۀ بشری]]، عالی‌ترین [[مرجع]] تصمیم‌گیری و [[مرجع]] نهایی [[حل اختلاف]] است و مرجعی فراتر و بالاتر از آن نیست.
*'''مقدمۀ دوم:''' [[مرجع]] نهایی [[حل اختلاف]] و بالاترین [[مرجع]] تصمیم‌گیری در [[جامعه]] باید [[خطاناپذیر]] باشد، وگرنه نیاز به مرجعی بالاتر خواهد بود که [[اختلاف]] او را با دیگران حل کند؛ زیرا به [[دلیل]] [[خطاپذیری]]، همواره این احتمال وجود دارد که [[رأی]] و نظر مقابل [[مرجع]] [[خطاپذیر]]، صواب باشد و لهذا برای [[تعیین]] نظر صواب، به مرجعی مافوق نیاز خواهد بود که [[خطاناپذیر]] باشد.
*'''مقدمۀ دوم:''' [[مرجع]] نهایی [[حل اختلاف]] و بالاترین [[مرجع]] تصمیم‌گیری در [[جامعه]] باید [[خطاناپذیر]] باشد، وگرنه نیاز به مرجعی بالاتر خواهد بود که [[اختلاف]] او را با دیگران حل کند؛ زیرا به [[دلیل]] [[خطاپذیری]]، همواره این احتمال وجود دارد که [[رأی]] و نظر مقابل [[مرجع]] [[خطاپذیر]]، صواب باشد و لهذا برای [[تعیین]] نظر صواب، به مرجعی مافوق نیاز خواهد بود که [[خطاناپذیر]] باشد.
*با توجه به اینکه تنها [[مرجع]] [[خطاناپذیر]] بالذات، [[خدای متعال]] است، بنابراین از دو مقدمۀ فوق به این نتیجه می‌رسیم که [[حاکمیت]] بالذات در [[جامعۀ بشر]] مخصوص ذات [[مقدّس]] حقتعالی است.
*با توجه به اینکه تنها [[مرجع]] [[خطاناپذیر]] بالذات، [[خدای متعال]] است، بنابراین از دو مقدمۀ فوق به این نتیجه می‌رسیم که [[حاکمیت]] بالذات در [[جامعۀ بشر]] مخصوص ذات [[مقدّس]] حق‌تعالی است.
*شاید نیازی به این توضیح نباشد که معنای اختصاص [[حاکمیت]] به [[ذات اقدس حق تعالی]] بدین معنا نیست که [[خدای متعال]] مستقیماً به عنوان [[حاکم]] در [[جامعۀ بشری]] حضور فیزیکی و [[عینی]] و مشخص یابد، بلکه [[حاکمیت]] وی از طریق [[نصب]] [[حاکمان]] عالم [[عادل]]؛ نظیر [[انبیاء]] و اوصیای آنان [[اعمال]] می‌شود
*شاید نیازی به این توضیح نباشد که معنای اختصاص [[حاکمیت]] به [[ذات اقدس حق تعالی]] بدین معنا نیست که [[خدای متعال]] مستقیماً به عنوان [[حاکم]] در [[جامعۀ بشری]] حضور فیزیکی و [[عینی]] و مشخص یابد، بلکه [[حاکمیت]] وی از طریق [[نصب]] [[حاکمان]] عالم [[عادل]]؛ نظیر [[انبیاء]] و اوصیای آنان [[اعمال]] می‌شود
*بنابر این استدلال است که حق حاکمیت از سوی خداوند در اصل برای معصومین ثابت است و حکومت فقهای عادل در عصر غیبت که دوران شرایط اضطراری حاکم بر جامعه است از باب خطاناپذیری نسبی و حداکثری است.
*بنابر این استدلال است که حق حاکمیت از سوی خداوند در اصل برای معصومین ثابت است و حکومت فقهای عادل در عصر غیبت که دوران شرایط اضطراری حاکم بر جامعه است از باب خطاناپذیری نسبی و حداکثری است.
خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
*'''مقدّمۀ اول:''' [[حاکمیت]] به معنای [[برتری]] ارادۀ [[حاکم]] بر ارادۀ محکوم است و اصولاً [[حاکمیت]]، متقوّم به این [[برتری]] است. هر جا حاکمیتی وجود دارد، بدین معناست که خواست و ارادۀ [[حاکم]]، [[برتر]] از ارادۀ محکوم و مقدّم و غالب بر آن است و بدون این [[برتری]]، [[حاکمیت]] مفهوم و معنایی نخواهد داشت.
*'''مقدّمۀ اول:''' [[حاکمیت]] به معنای [[برتری]] ارادۀ [[حاکم]] بر ارادۀ محکوم است و اصولاً [[حاکمیت]]، متقوّم به این [[برتری]] است. هر جا حاکمیتی وجود دارد، بدین معناست که خواست و ارادۀ [[حاکم]]، [[برتر]] از ارادۀ محکوم و مقدّم و غالب بر آن است و بدون این [[برتری]]، [[حاکمیت]] مفهوم و معنایی نخواهد داشت.
*'''مقدّمۀ دوم:''' موجودات ممکن بالذات، هیچ‌یک بالذات بر دیگری [[برتری]] ندارند. در این میان، موجودات غیر [[انسانی]] به طور [[قطع]] بر [[انسان]] [[برتری]] ندارند. در میان موجودات [[انسانی]] نیز هیچ [[انسانی]] به خودی خود از آن نظر که [[انسان]] است، بر دیگری [[برتری]] ندارد. بنابراین، ارادۀ هیچ [[انسانی]] نمی‌تواند به خودی خود بر انسان‌های دیگر [[برتری]] یابد، خواه این [[انسان]] یک تن باشد یا چند تن یا جمعیت انبوهی از [[انسان‌ها]]. انبوهی جمعیتِ انسان‌های خُرد، به هیچ وجه به ارادۀ آنها [[حقّ]] [[برتری]] نمی‌دهد؛ زیرا مادام که ارادۀ هیچ‌یک از این انسان‌های انبوه بالذات نسبت به هر [[انسان]] مفروض دیگر [[برتری]] ندارد، جمع شدن ارادۀ فاقد [[حقّ]] [[برتری]] با ارادۀ دیگرِ فاقد [[حقّ]] [[برتری]] و با اراده‌های دیگر فاقدِ [[حقّ]] [[برتری]]، موجب پیدایش [[حقّ]] [[برتری]] نمی‌شود.
*'''مقدّمۀ دوم:''' موجودات ممکن بالذات، هیچ‌یک بالذات بر دیگری [[برتری]] ندارند. در این میان، موجودات غیر [[انسانی]] به طور [[قطع]] بر [[انسان]] [[برتری]] ندارند. در میان موجودات [[انسانی]] نیز هیچ [[انسانی]] به خودی خود از آن نظر که [[انسان]] است، بر دیگری [[برتری]] ندارد. بنابراین، ارادۀ هیچ [[انسانی]] نمی‌تواند به خودی خود بر انسان‌های دیگر [[برتری]] یابد، خواه این [[انسان]] یک تن باشد یا چند تن یا جمعیت انبوهی از [[انسان‌ها]]. انبوهی جمعیتِ انسان‌های خُرد، به هیچ وجه به ارادۀ آنها [[حقّ]] [[برتری]] نمی‌دهد؛ زیرا مادام که ارادۀ هیچ‌یک از این انسان‌های انبوه بالذات نسبت به هر [[انسان]] مفروض دیگر [[برتری]] ندارد، جمع شدن ارادۀ فاقد [[حقّ]] [[برتری]] با ارادۀ دیگرِ فاقد [[حقّ]] [[برتری]] و با اراده‌های دیگر فاقدِ [[حقّ]] [[برتری]]، موجب پیدایش [[حقّ]] [[برتری]] نمی‌شود.
*'''مقدّمۀ سوم:''' تنها موجودی که نسبت به سایر موجودات، بالذات [[حقّ]] [[برتری]] دارد و ذاتاً از آنان [[برتر]] است، [[وجود مقدّس]] حقتعالی است.
*'''مقدّمۀ سوم:''' تنها موجودی که نسبت به سایر موجودات، بالذات [[حقّ]] [[برتری]] دارد و ذاتاً از آنان [[برتر]] است، [[وجود مقدّس]] حق‌تعالی است.
*[[خدای متعال]] به [[دلیل]] آنکه [[خالق]] موجودات و رازق آنهاست، [[برتر]] از آنهاست و تنها ارادۀ اوست که [[برتر]] از سایر اراده‌ها و غالب بر آنهاست.
*[[خدای متعال]] به [[دلیل]] آنکه [[خالق]] موجودات و رازق آنهاست، [[برتر]] از آنهاست و تنها ارادۀ اوست که [[برتر]] از سایر اراده‌ها و غالب بر آنهاست.
*[[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ * فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ * كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ * قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}}<ref>«بگو: «چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‌دهد؟ یا چه کسى مالک (و خالق) گوش و چشم‌هاست؟ و چه کسى زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون مى‌آورد؟ و چه کسى امور (جهان) را تدبیر مى‌کند؟» بزودى (در پاسخ) مى‌گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمى‌کنید (و راه شرک مى‌پویید)؟! * اینگونه است خداوند، پروردگارِ حقّ شما (داراى همه این صفات)! با این حال، بعد از حق، چه چیزى جز گمراهى وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روى‌گردان مى‌شوید؟» * این چنین فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلّم شده که آنها (پس از این همه لجاجت و گناه)، ایمان نخواهند آورد * بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، آفرینش را آغاز مى‌کند و سپس باز مى‌گرداند؟!» بگو: «تنها خدا آفرینش را آغاز کرده، سپس باز مى‌گرداند؛ با این حال، چرا (از حق) روى گردان مى‌شوید» * بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، به سوى حق هدایت مى‌کند؟!» بگو: «تنها خدا به حق هدایت مى‌کند. آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‌کند براى پیروى شایسته‌تر است، یا آن کس که هدایت نمى‌شود مگر هدایتش کنند؟! شما را چه مى‌شود، چگونه داورى مى‌کنید؟!»» سوره یونس، آیه ۳۱-۳۵.</ref>.
*[[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ * فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ * كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ * قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}}<ref>«بگو: «چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‌دهد؟ یا چه کسى مالک (و خالق) گوش و چشم‌هاست؟ و چه کسى زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون مى‌آورد؟ و چه کسى امور (جهان) را تدبیر مى‌کند؟» بزودى (در پاسخ) مى‌گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمى‌کنید (و راه شرک مى‌پویید)؟! * اینگونه است خداوند، پروردگارِ حقّ شما (داراى همه این صفات)! با این حال، بعد از حق، چه چیزى جز گمراهى وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روى‌گردان مى‌شوید؟» * این چنین فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلّم شده که آنها (پس از این همه لجاجت و گناه)، ایمان نخواهند آورد * بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، آفرینش را آغاز مى‌کند و سپس باز مى‌گرداند؟!» بگو: «تنها خدا آفرینش را آغاز کرده، سپس باز مى‌گرداند؛ با این حال، چرا (از حق) روى گردان مى‌شوید» * بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، به سوى حق هدایت مى‌کند؟!» بگو: «تنها خدا به حق هدایت مى‌کند. آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‌کند براى پیروى شایسته‌تر است، یا آن کس که هدایت نمى‌شود مگر هدایتش کنند؟! شما را چه مى‌شود، چگونه داورى مى‌کنید؟!»» سوره یونس، آیه ۳۱-۳۵.</ref>.
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
*'''مقدمه اول:''' در [[حاکمیت]]، دو طرف وجود دارد: [[حاکم]] و محکوم و به [[دلیل]] تضایف، [[اتّحاد]] آنها غیر معقول است.
*'''مقدمه اول:''' در [[حاکمیت]]، دو طرف وجود دارد: [[حاکم]] و محکوم و به [[دلیل]] تضایف، [[اتّحاد]] آنها غیر معقول است.
*'''مقدمه دوم:''' [[مشروعیت]] [[حاکم]] یا بالذات است و یا برگرفته از محکوم است. درصورت دوم، [[مشروعیت]] محکوم نیز یا بالذات و یا برگرفته از دیگری است. اگر بالذات باشد، خُلف و اگر از دیگری باشد و آن دیگری [[حاکم]] باشد، دور لازم می‌آید و اگر غیر [[حاکم]]، یعنی طرف سومی باشد، [[تسلسل]] لازم می‌آید. بنابراین، هر سه فرض صورت دوم [[باطل]] است و نتیجه، [[لزوم]] [[مشروعیت]] بالذات [[حاکم]] است.
*'''مقدمه دوم:''' [[مشروعیت]] [[حاکم]] یا بالذات است و یا برگرفته از محکوم است. درصورت دوم، [[مشروعیت]] محکوم نیز یا بالذات و یا برگرفته از دیگری است. اگر بالذات باشد، خُلف و اگر از دیگری باشد و آن دیگری [[حاکم]] باشد، دور لازم می‌آید و اگر غیر [[حاکم]]، یعنی طرف سومی باشد، [[تسلسل]] لازم می‌آید. بنابراین، هر سه فرض صورت دوم [[باطل]] است و نتیجه، [[لزوم]] [[مشروعیت]] بالذات [[حاکم]] است.
*'''مقدمه سوم:''' این [[اصل مسلم]] [[عقلی]] و عقلائی که جز [[خدا]] هیچ موجودی بالذات دارای [[حقّ حاکمیت]] بالذات نیست، این نتیجه را می‌دهد که [[حاکمیت]] بالذات، مخصوص ذات حقتعالی است.
*'''مقدمه سوم:''' این [[اصل مسلم]] [[عقلی]] و عقلائی که جز [[خدا]] هیچ موجودی بالذات دارای [[حقّ حاکمیت]] بالذات نیست، این نتیجه را می‌دهد که [[حاکمیت]] بالذات، مخصوص ذات حق‌تعالی است.
*نتیجه اینکه: [[حاکمیت]] [[مشروع]] بالذات، منحصر در ذات حق تعالی است.
*نتیجه اینکه: [[حاکمیت]] [[مشروع]] بالذات، منحصر در ذات حق تعالی است.
*برای توضیح این [[برهان]]، لازم است مقدّمات [[دلیل]] و استلزام نتیجه را تا حدودی [[تبیین]] کنیم.
*برای توضیح این [[برهان]]، لازم است مقدّمات [[دلیل]] و استلزام نتیجه را تا حدودی [[تبیین]] کنیم.
خط ۱۵۴: خط ۱۵۴:
*'''فرض چهارم:''' اینکه [[حاکم]]، [[مشروعیت]] خود را از محکوم گرفته باشد و محکوم نیز از محکوم دیگری و بدین ترتیب [[تسلسل]] ادامه یابد، این فرض نیز [[باطل]] است؛ زیرا به [[تسلسل]] منتهی می‌شود و [[تسلسل]] [[باطل]] است.
*'''فرض چهارم:''' اینکه [[حاکم]]، [[مشروعیت]] خود را از محکوم گرفته باشد و محکوم نیز از محکوم دیگری و بدین ترتیب [[تسلسل]] ادامه یابد، این فرض نیز [[باطل]] است؛ زیرا به [[تسلسل]] منتهی می‌شود و [[تسلسل]] [[باطل]] است.
*اکنون که مقدّمات سه گانه روشن شد، استلزام نتیجه را توضیح می‌دهیم.
*اکنون که مقدّمات سه گانه روشن شد، استلزام نتیجه را توضیح می‌دهیم.
*نتیجۀ این مقدمات سه گانه این است که [[حاکم]] باید مشروعیتش بالذات باشد و این [[مشروعیت]] نمی‌تواند از محکوم برخیزد و با توجه به اینکه هر موجودی را که فرض کنیم، یا [[حاکم]] است یا محکوم و [[اتحاد]] [[حاکم]] و محکوم نیز با توجه به نسبت تضایف و تقابلی که بین آنهاست، ممتنع است و با توجه به [[امتناع]] فرض استناد [[مشروعیت]] [[حاکم]] به محکوم، تنها فرض معقول و ممکن، [[مشروعیت]] بالذات [[حاکم]] است. [[ضرورت عقلی]] [[مشروعیت]] بالذات [[حاکم]] بالأصل با توجه به [[ضرورت]] عدم [[مشروعیت]] بالذات حاکمیتِ هیچ حاکمی بجز [[خداوند متعال]]، انحصار [[حاکمیت]] را در [[ذات اقدس]] حقتعالی نتیجه می‌دهد.
*نتیجۀ این مقدمات سه گانه این است که [[حاکم]] باید مشروعیتش بالذات باشد و این [[مشروعیت]] نمی‌تواند از محکوم برخیزد و با توجه به اینکه هر موجودی را که فرض کنیم، یا [[حاکم]] است یا محکوم و [[اتحاد]] [[حاکم]] و محکوم نیز با توجه به نسبت تضایف و تقابلی که بین آنهاست، ممتنع است و با توجه به [[امتناع]] فرض استناد [[مشروعیت]] [[حاکم]] به محکوم، تنها فرض معقول و ممکن، [[مشروعیت]] بالذات [[حاکم]] است. [[ضرورت عقلی]] [[مشروعیت]] بالذات [[حاکم]] بالأصل با توجه به [[ضرورت]] عدم [[مشروعیت]] بالذات حاکمیتِ هیچ حاکمی بجز [[خداوند متعال]]، انحصار [[حاکمیت]] را در [[ذات اقدس]] حق‌تعالی نتیجه می‌دهد.
*آنچه گفتیم، بخشی از [[براهین عقلی]] - مربوط به حوزۀ [[عقل نظری]] - دالّ بر انحصار [[حاکمیت]] بالأصل در [[ذات اقدس]] حقتعالی است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۱۶۹-۱۷۸.</ref>.
*آنچه گفتیم، بخشی از [[براهین عقلی]] - مربوط به حوزۀ [[عقل نظری]] - دالّ بر انحصار [[حاکمیت]] بالأصل در [[ذات اقدس]] حق‌تعالی است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۱۶۹-۱۷۸.</ref>.


==ادلّۀ [[عقل عملی]] بر [[حصر حاکمیت]] در [[ذات اقدس حق تعالی]]==
==ادلّۀ [[عقل عملی]] بر [[حصر حاکمیت]] در [[ذات اقدس حق تعالی]]==
خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:
*پاسخ این توهم این است که: حاکمی که محکوم بخواهد کار او را ارزیابی کند و آن را با [[عدل]] بسنجد تا معلوم شود عادلانه است یا نه، [[حاکم]] نیست.
*پاسخ این توهم این است که: حاکمی که محکوم بخواهد کار او را ارزیابی کند و آن را با [[عدل]] بسنجد تا معلوم شود عادلانه است یا نه، [[حاکم]] نیست.
*[[حاکم]] آن است که [[مرجع]] نهایی در تشخیص [[عدل]] و [[ظلم]] باشد، اوست که باید عادلانه بودن یا غیر عادلانه بودن [[تصمیم]] یا [[رفتاری]] را مشخص کند. اگر این تشخیص به عهدۀ محکوم گذاشته شود، [[خلف]] [[حاکمیت]] [[حاکم]] است و در [[حقیقت]] به معنای آن است که [[حاکم]] جای خود را به محکوم داده و محکوم جای [[حاکم]] را گرفته است.
*[[حاکم]] آن است که [[مرجع]] نهایی در تشخیص [[عدل]] و [[ظلم]] باشد، اوست که باید عادلانه بودن یا غیر عادلانه بودن [[تصمیم]] یا [[رفتاری]] را مشخص کند. اگر این تشخیص به عهدۀ محکوم گذاشته شود، [[خلف]] [[حاکمیت]] [[حاکم]] است و در [[حقیقت]] به معنای آن است که [[حاکم]] جای خود را به محکوم داده و محکوم جای [[حاکم]] را گرفته است.
*بر این اساس، [[حاکمیت]] [[حاکم]] اقتضا می‌کند که مرجعی مافوق او برای [[تعیین]] عادلانه بودن [[حکم]] و [[الزام]] او وجود نداشته باشد و لهذا باید [[عادل]] بالذات و [[حق]] بالذات باشد که در این‌صورت انحصار آن در ذات حقتعالی [[بدیهی]] است.
*بر این اساس، [[حاکمیت]] [[حاکم]] اقتضا می‌کند که مرجعی مافوق او برای [[تعیین]] عادلانه بودن [[حکم]] و [[الزام]] او وجود نداشته باشد و لهذا باید [[عادل]] بالذات و [[حق]] بالذات باشد که در این‌صورت انحصار آن در ذات حق‌تعالی [[بدیهی]] است.
===[[برهان]] پنجم===
===[[برهان]] پنجم===
*این [[برهان]] نیز بر سه مقدمه مبتنی است:
*این [[برهان]] نیز بر سه مقدمه مبتنی است:
خط ۱۹۷: خط ۱۹۷:
*'''مقدّمۀ دوم:''' محدودکردن [[آزادی]] موجود [[آزاد]] - از جمله [[انسان]] - به غیر حدود [[عدل]] و [[حق]]، عقلاً [[قبیح]] و نارواست.
*'''مقدّمۀ دوم:''' محدودکردن [[آزادی]] موجود [[آزاد]] - از جمله [[انسان]] - به غیر حدود [[عدل]] و [[حق]]، عقلاً [[قبیح]] و نارواست.
*'''مقدّمۀ سوم:''' [[عدل]] و حقی که می‌تواند [[آزادی]] موجودی را محدود کند، [[حکم]] و [[دستور]] و [[فرمان]] [[عدل]] [[خطاناپذیر]] است.
*'''مقدّمۀ سوم:''' [[عدل]] و حقی که می‌تواند [[آزادی]] موجودی را محدود کند، [[حکم]] و [[دستور]] و [[فرمان]] [[عدل]] [[خطاناپذیر]] است.
*براساس این مقدمات، چنین نتیجه گرفته می‌شود: از آنجا که تنها موجودی که [[حکم]] و فرمانش [[عدل]] [[خطاناپذیر]] است، وجود [[مقدس]] حقتعالی است، لذا [[حقّ حاکمیت]]، مخصوص [[ذات مقدس]] اوست.
*براساس این مقدمات، چنین نتیجه گرفته می‌شود: از آنجا که تنها موجودی که [[حکم]] و فرمانش [[عدل]] [[خطاناپذیر]] است، وجود [[مقدس]] حق‌تعالی است، لذا [[حقّ حاکمیت]]، مخصوص [[ذات مقدس]] اوست.
===[[برهان]] ششم===
===[[برهان]] ششم===
*این [[برهان]] بر سه مقدمه مبتنی است:
*این [[برهان]] بر سه مقدمه مبتنی است:
خط ۲۰۹: خط ۲۰۹:
*'''مقدّمۀ دوم:''' [[کیفر]]، [[تصرف]] در ذات محکوم است و [[حقّ]] [[تصرف]]، متوقف بر [[ولایت]] است که به معنای [[اختیار]] [[تصرف]] در شیء است.
*'''مقدّمۀ دوم:''' [[کیفر]]، [[تصرف]] در ذات محکوم است و [[حقّ]] [[تصرف]]، متوقف بر [[ولایت]] است که به معنای [[اختیار]] [[تصرف]] در شیء است.
*'''مقدّمۀ سوم:''' هیچ موجودی به جز ذات باری‌تعالی، فی‌ذاته [[حقّ]] [[تصرف]] و [[ولایت]] بر دیگری ندارد.
*'''مقدّمۀ سوم:''' هیچ موجودی به جز ذات باری‌تعالی، فی‌ذاته [[حقّ]] [[تصرف]] و [[ولایت]] بر دیگری ندارد.
*'''توضیح مقدّمۀ سوم:''' در مقدمۀ سوم، دو قضیه سلبی و ایجابی وجود دارد (قضیۀ سلبی، [[عقد]] المستثنی منه است و قضیۀ ایجابی، [[عقد]] المستثنی). قضیۀ سلبی یا [[عقد]] المستثنی منه، عدم [[ولایت]] بالذات موجود ممکن بر سایر موجودات است. [[دلیل]] این قضیه سلبی، عدم وجود سببی [[مشروع]] است که چنین [[ولایتی]] را توجیه کند. قضیه ایجابی یا [[عقد]] المستثنی، ثبوت چنین [[ولایتی]] است برای [[ذات اقدس]] حقتعالی.
*'''توضیح مقدّمۀ سوم:''' در مقدمۀ سوم، دو قضیه سلبی و ایجابی وجود دارد (قضیۀ سلبی، [[عقد]] المستثنی منه است و قضیۀ ایجابی، [[عقد]] المستثنی). قضیۀ سلبی یا [[عقد]] المستثنی منه، عدم [[ولایت]] بالذات موجود ممکن بر سایر موجودات است. [[دلیل]] این قضیه سلبی، عدم وجود سببی [[مشروع]] است که چنین [[ولایتی]] را توجیه کند. قضیه ایجابی یا [[عقد]] المستثنی، ثبوت چنین [[ولایتی]] است برای [[ذات اقدس]] حق‌تعالی.
*'''مقدمۀ چهارم:''' برای توجیه [[عقلی]] [[ولایت]] [[پروردگار]] بر سایر اشیاء - از جمله [[انسان]] - [[مالکیت]] باری‌تعالی نسبت به همۀ اشیاء - که نتیجۀ منطقی آفرینندگی اوست - کافی است.
*'''مقدمۀ چهارم:''' برای توجیه [[عقلی]] [[ولایت]] [[پروردگار]] بر سایر اشیاء - از جمله [[انسان]] - [[مالکیت]] باری‌تعالی نسبت به همۀ اشیاء - که نتیجۀ منطقی آفرینندگی اوست - کافی است.
*در نزد عقلاء، آفرینندۀ هر شیئی مالک اوست و لذا بر او [[ولایت]] و در او [[حق تصرف]] دارد.
*در نزد عقلاء، آفرینندۀ هر شیئی مالک اوست و لذا بر او [[ولایت]] و در او [[حق تصرف]] دارد.
خط ۳۰۶: خط ۳۰۶:
*بنابراین، جملۀ {{متن قرآن|إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ}} قبل از جملۀ {{متن قرآن|لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}} قرینۀ روشنی است بر اینکه مقصود از "[[مُلک]]" در این [[آیه]]، [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] بر [[جامعۀ بشر]] است. بنابراین، آیۀ مذکور بر اختصاص [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] در [[جامعۀ بشر]] - نظیر سایر بخش‌های هستی - به [[ذات اقدس حق تعالی]] دلالت دارد.
*بنابراین، جملۀ {{متن قرآن|إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ}} قبل از جملۀ {{متن قرآن|لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}} قرینۀ روشنی است بر اینکه مقصود از "[[مُلک]]" در این [[آیه]]، [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] بر [[جامعۀ بشر]] است. بنابراین، آیۀ مذکور بر اختصاص [[سلطنت]] و [[حاکمیت]] در [[جامعۀ بشر]] - نظیر سایر بخش‌های هستی - به [[ذات اقدس حق تعالی]] دلالت دارد.
*'''آیۀ پنجم:''' {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ}}<ref>«خجسته و پُر عطاست کسى که حاکمیت و مالکیت (جهان هستى) به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست * آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر، و او پایدار و آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۱-۲.</ref>.
*'''آیۀ پنجم:''' {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ}}<ref>«خجسته و پُر عطاست کسى که حاکمیت و مالکیت (جهان هستى) به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست * آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر، و او پایدار و آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۱-۲.</ref>.
*در این دو [[آیه]] و [[آیات]] پس از آنها بر [[حصر]] [[مُلک]] در [[ذات مقدس]] حق تعالی تصریح و تأکید شده است. جملۀ {{متن قرآن|بِيَدِهِ الْمُلْكُ}} که جار و مجرور در آن مقدّم شده است، دلالت بر [[حصر]] [[مُلک]] به طور مطلق در [[ذات اقدس]] حقتعالی دارد؛ زیرا "[[مُلک]]" همراه با الف و لام دلالت بر جنس [[مُلک]] دارد. جملۀ {{متن قرآن|وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}} و جملههای پس از آن در [[آیات]] بعد، همگی در [[سیاق]] تأکید بر حکمفرمائی [[ذات اقدس]] حقتعالی بر سراسر [[جهان]] و بر [[جامعۀ انسان]] علی‌الخصوص قرار دارد.
*در این دو [[آیه]] و [[آیات]] پس از آنها بر [[حصر]] [[مُلک]] در [[ذات مقدس]] حق تعالی تصریح و تأکید شده است. جملۀ {{متن قرآن|بِيَدِهِ الْمُلْكُ}} که جار و مجرور در آن مقدّم شده است، دلالت بر [[حصر]] [[مُلک]] به طور مطلق در [[ذات اقدس]] حق‌تعالی دارد؛ زیرا "[[مُلک]]" همراه با الف و لام دلالت بر جنس [[مُلک]] دارد. جملۀ {{متن قرآن|وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}} و جملههای پس از آن در [[آیات]] بعد، همگی در [[سیاق]] تأکید بر حکمفرمائی [[ذات اقدس]] حق‌تعالی بر سراسر [[جهان]] و بر [[جامعۀ انسان]] علی‌الخصوص قرار دارد.
*'''آیۀ ششم:''' {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا}}<ref>«و بگو: "حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که نه فرزندى اختیار کرده، و نه شریکى در مُلک و پادشاهی دارد، و نه بخاطر ضعف و ذلّت، (حامى و) سرپرستى براى اوست." و او را بسیار بزرگ بشمار» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.</ref>.
*'''آیۀ ششم:''' {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا}}<ref>«و بگو: "حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که نه فرزندى اختیار کرده، و نه شریکى در مُلک و پادشاهی دارد، و نه بخاطر ضعف و ذلّت، (حامى و) سرپرستى براى اوست." و او را بسیار بزرگ بشمار» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.</ref>.
*در این [[آیه]] که ابعاد گوناگونی از [[توحید]] در آن بیان شده است، بیش از هر چیز بر [[توحید]] در [[مُلک]] و [[حصر]] [[مُلک]] و [[حاکمیت]] در [[ذات خدای متعال]] و [[نفی]] شریک در [[مُلک]]، برای [[ذات اقدس حق تعالی]] تأکید شده است.
*در این [[آیه]] که ابعاد گوناگونی از [[توحید]] در آن بیان شده است، بیش از هر چیز بر [[توحید]] در [[مُلک]] و [[حصر]] [[مُلک]] و [[حاکمیت]] در [[ذات خدای متعال]] و [[نفی]] شریک در [[مُلک]]، برای [[ذات اقدس حق تعالی]] تأکید شده است.
خط ۳۳۷: خط ۳۳۷:
*'''آیۀ چهارم:''' {{متن قرآن|هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ}}<ref>«او خداوند یگانه‌اى است که معبودى جز او نیست، پادشاهی که پاک و منزه از هر پلیدی و کاستی است» سوره حشر، آیه ۲۳.</ref>.
*'''آیۀ چهارم:''' {{متن قرآن|هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ}}<ref>«او خداوند یگانه‌اى است که معبودى جز او نیست، پادشاهی که پاک و منزه از هر پلیدی و کاستی است» سوره حشر، آیه ۲۳.</ref>.
*'''آیۀ پنجم:''' {{متن قرآن|يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ}}<ref>«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى‌گویند، تنها پادشاه پاک و منزه از هر پلیدی و کاستی که پایدار و حکیم است» سوره جمعه، آیه ۱.</ref>.
*'''آیۀ پنجم:''' {{متن قرآن|يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ}}<ref>«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى‌گویند، تنها پادشاه پاک و منزه از هر پلیدی و کاستی که پایدار و حکیم است» سوره جمعه، آیه ۱.</ref>.
*این [[آیات]] نیز بر [[حصر]] [[پادشاهی]] و [[مُلک]] در [[ذات اقدس]] حقتعالی دلالت دارند؛ زیرا واژۀ "[[مَلِک]]" در این [[آیات]] با دخول الف و لام جنس بر آن این معنا را می‌رساند که جنس "[[مَلِک]]" در [[ذات اقدس]] [[حق تعالی]] تجلّی یافته و منحصر در اوست<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۲۰۸-۲۱۰.</ref>.
*این [[آیات]] نیز بر [[حصر]] [[پادشاهی]] و [[مُلک]] در [[ذات اقدس]] حق‌تعالی دلالت دارند؛ زیرا واژۀ "[[مَلِک]]" در این [[آیات]] با دخول الف و لام جنس بر آن این معنا را می‌رساند که جنس "[[مَلِک]]" در [[ذات اقدس]] [[حق تعالی]] تجلّی یافته و منحصر در اوست<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۲۰۸-۲۱۰.</ref>.
=====[[ملکوت]]=====
=====[[ملکوت]]=====
*در [[آیات]] متعددی از [[قرآن کریم]] برای دلالت بر [[حصر حاکمیت]] در [[ذات خدای متعال]] از واژۀ "مَلَکوت" استفاده شده است.
*در [[آیات]] متعددی از [[قرآن کریم]] برای دلالت بر [[حصر حاکمیت]] در [[ذات خدای متعال]] از واژۀ "مَلَکوت" استفاده شده است.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش