←جستارهای وابسته
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
*بنابر [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}}<ref>«سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref> [[انسان]] به [[وسیله]] [[علم]] و [[عمل صالح]] میتواند درجات کمال را [[طی]] نموده و در مرحلهای از کمال، [[قدرت]] [[تصرف]] در [[طبیعت]] را بیابد، در این صورت، نفس به [[مقام]] قربِ [[نوافل]] نائل گشته و [[مظهر]] تجلیات [[اسماء الله]] قرار میگیرد<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه استاد سید جلال الدین آشتیانی، ص۴۴.</ref> و [[قادر]] خواهد بود که از محدوده [[بدن]] خود فراتر رفته و در اجسام دیگر نیز منشأ اثر واقع شود و دارای [[قدرت]] تغییرِ عناصر و ایجادِ حوادث گردد<ref>یحیی یثربی، عرفان نظری، ص۴۳۴.</ref>؛ لذا "[[ولیّ]] [[الله]]" میشود و [[معرفت شهودی]] مییابد. [[ابن سینا]] در این مورد [[معتقد]] است که [[اولیا]] به [[برکت]] [[نفوس]] کامله خود، از شوائب [[مادّی]]، تجرد یافتهاند، به همین سبب از امور سرّی یعنی مشاهدات ویژه و از امور [[آشکار]] یعنی [[کرامات]] و [[اعجاز]] برخوردارند<ref>بوعلی سینا، اشارات و تنبیهات، با شرح خواجه نصیر طوسی، نمط نهم، فصل اوّل.</ref>. | *بنابر [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}}<ref>«سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref> [[انسان]] به [[وسیله]] [[علم]] و [[عمل صالح]] میتواند درجات کمال را [[طی]] نموده و در مرحلهای از کمال، [[قدرت]] [[تصرف]] در [[طبیعت]] را بیابد، در این صورت، نفس به [[مقام]] قربِ [[نوافل]] نائل گشته و [[مظهر]] تجلیات [[اسماء الله]] قرار میگیرد<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه استاد سید جلال الدین آشتیانی، ص۴۴.</ref> و [[قادر]] خواهد بود که از محدوده [[بدن]] خود فراتر رفته و در اجسام دیگر نیز منشأ اثر واقع شود و دارای [[قدرت]] تغییرِ عناصر و ایجادِ حوادث گردد<ref>یحیی یثربی، عرفان نظری، ص۴۳۴.</ref>؛ لذا "[[ولیّ]] [[الله]]" میشود و [[معرفت شهودی]] مییابد. [[ابن سینا]] در این مورد [[معتقد]] است که [[اولیا]] به [[برکت]] [[نفوس]] کامله خود، از شوائب [[مادّی]]، تجرد یافتهاند، به همین سبب از امور سرّی یعنی مشاهدات ویژه و از امور [[آشکار]] یعنی [[کرامات]] و [[اعجاز]] برخوردارند<ref>بوعلی سینا، اشارات و تنبیهات، با شرح خواجه نصیر طوسی، نمط نهم، فصل اوّل.</ref>. | ||
*بنابراین، مبنای [[ولایت]]، اصالت وجود است و همانطور که وجود برحسب [[ظهور]]، درجات متفاوتی دارد، [[ولایت]] نیز مشکّک بوده و بر مراتب مختلف حمل میگردد. لذا چنانچه وجود [[آدمی]]، از [[جایگاه]] [[پست]] بیرون رود و با عمل به [[شریعت]]، منوّر به [[نور]] [[ایمان]] شود به [[ولایت]] متصف میگردد و هرچه [[نور]] [[ایمان]] در او بیشتر گردد [[ولایت]] نیز در او بیشتر خواهد شد تا اینکه از مراتب [[نفوس]] زمینی و آسمانی بالاتر رفته و به عالَم [[قدس]]، واصل گردد و در نهایت به [[مقام]] ختم [[ولایت]] نائل آید<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی| اکبری ملکآبادی، هادی]] و [[رقیه یوسفی سوته| یوسفی سوته، رقیه]] ، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۴۹-۵۱.</ref>. | *بنابراین، مبنای [[ولایت]]، اصالت وجود است و همانطور که وجود برحسب [[ظهور]]، درجات متفاوتی دارد، [[ولایت]] نیز مشکّک بوده و بر مراتب مختلف حمل میگردد. لذا چنانچه وجود [[آدمی]]، از [[جایگاه]] [[پست]] بیرون رود و با عمل به [[شریعت]]، منوّر به [[نور]] [[ایمان]] شود به [[ولایت]] متصف میگردد و هرچه [[نور]] [[ایمان]] در او بیشتر گردد [[ولایت]] نیز در او بیشتر خواهد شد تا اینکه از مراتب [[نفوس]] زمینی و آسمانی بالاتر رفته و به عالَم [[قدس]]، واصل گردد و در نهایت به [[مقام]] ختم [[ولایت]] نائل آید<ref>[[هادی اکبری ملکآبادی| اکبری ملکآبادی، هادی]] و [[رقیه یوسفی سوته| یوسفی سوته، رقیه]] ، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۴۹-۵۱.</ref>. | ||
==[[مقام]] ختم [[ولایت]]== | |||
*[[مقام]] خاتم [[اولیا]]، [[باطن]] [[مقام]] خاتم انبیاست، زیرا [[ولایت]]، [[باطن]] [[نبوت]] است. ظاهر [[نبوت]]، اعلام [[خبر از غیب]] و [[باطن]] آن، [[تصرف]] در [[انسانها]] از طریق [[اجرای احکام]] است. به همین [[دلیل]] است که خاتم [[اولیا]] در واقع، همان [[خاتم انبیا]]<ref>ترمذی، ختم الاولیاء، ص۴۸۷.</ref> و [[حقیقت محمدیه]] است که در مظاهر همه [[انبیا]] و [[اولیا]] تجلی یافته و به تعینات اعیان ثابتۀ [[اولیا]] و [[انبیا]] [[مقید]] شده است<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، (مقدمه قیصری)، ص۱۲۷.</ref>. | |||
*[[ولایت]] از دیدگاه [[عرفان]]، چشمهای است جوشان که مایه [[حیات]]، [[رشد]] و تعالی عالم و به خصوص [[انسان]] است. در [[عرفان]]، [[ولایت]]، [[باطن]] و اساس جمیع [[کمالات]] و سرآغاز نیل به مراتب عالی است، لذا [[ولایت]] بالاترین [[کمالات]] به شمار میرود که [[کمالات]] دیگر مندرج در آن است. بدین ترتیب، عرفای بزرگ، [[ولایت]] را فلک عام و محیطی میدانند که شامل [[نبوت]] و [[رسالت]]، که از بزرگترین [[کمالات]] محسوب میشوند، است. البته [[نبوت]] و [[رسالت]] در [[امانت]] گرانقدر الهیاند که وظایفی که برای شخص [[رسول]] و [[نبی]] به همراه دارند، محدود به همین عالم عین و [[شهادت]] است، در حالی که [[ولایت]] که [[باطن]] این دو است، این [[حصر]] را ندارد و همواره باقی است<ref>سیدعلیرضا صدرحسینی، شرح مقدمه بر فصوص، ص۲۲۹ – ۲۳۱.</ref>. | |||
*[[ولایت]]، [[رسالت]] و [[نبوت]] هرکدام مراتب و اقسامی دارند که به تَبَع آن [[اولیا]]، [[رسولان]] و [[انبیا]] واجد درجاتی هستند، لیکن از منظر [[عرفان]] صاحب واقعی تمام ولایتها، [[نبوتها]]، رسالتها، یک [[حقیقت]] است؛ حقیقتی که [[کاملترین]] [[مظهر]] و مجلای [[حضرت حق]]، متحقق به جمیع [[اسمای الهی]] و واسطه در [[فیض]] به ماسواست؛ یعنی همان [[حقیقت محمدیه]]{{صل}}<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، تحقیق حسن حسنزاده آملی، ص۱۶۶.</ref>. | |||
*[[ولایت الهی]] [[پس از ظهور]] در [[حقیقت محمدیه]]، در مواطن مختلف با وصفهای متعدد [[ظهور]] مییابد و در هر عصر و زمانی به صورت شخصی ظاهر میشود. آن [[حقیقت]] که در افراد مختلف ظاهر میشود، حقیقتی واحد است اگر چه اوصاف متعدد و متفاوت باشد، از این رو تفاوت میان اولیای [[محمدیه]] در شرایط و زمینههایی است که اوصاف معینی [[ظهور]] میکند، ازاینرو گفتهاند: {{متن حدیث|أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ}}<ref>بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۶.</ref>. | |||
*مقصود از [[محمد]] بودن اشتراک در نام نیست، زیرا با {{متن حدیث|كُلُّنَا مُحَمَّدٌ}} نیست؛ بلکه مقصود این است که [[حقیقت]] [[ولایت]] که در [[حضرت ختمی مرتبت]] ظاهر شده است، در همه آنها ظاهر شده است. پس اگر گاهی [[خاتم ولایت]] [[محمدیه]] را [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دانستهاند و گاهی [[حضرت مهدی]]{{ع}} [[اختلاف]] واقعی نیست، زیرا آنان [[نور]] و حقیقتی یگانهاند که تفاوت آنها در [[شئون]] و ظهوراتی است که به [[اختلاف]] زمانها و [[حکمت بالغه الهی]] مستند است. از این دیدگاه، [[خاتم ولایت]] [[محمدیه]] همان [[حقیقت محمدیه]] است که به صورت اوصیای آن [[حضرت]] ظاهر شده است. میان اوصیای او از جهت آنچه به آنها مربوط است تفاوتی نیست، تفاوت در اموری است که بیرون از ذات آنان است و به [[دلیل]] همین تفاوت، [[حضرت مهدی]]{{ع}} برای ختم این [[ولایت]] [[اولویت]] دارد <ref>محمدرضا قمشهای، تعلیقات بر فصوص الحکم، ص۷.</ref>. | |||
*همین [[ولایت]] الهیِ وجوبی که اختصاص به [[حضرت ختمی مرتبت]] و اوصیای ختمیین دارد، آنگاه که از [[جایگاه]] [[وجوب]] نازل و به مراتب امکان وارد شود، اوّلین مرتبه آن مرتبه [[روح]] [[الهی]] است که به [[حکم]] کریمه {{متن قرآن|كَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ}}<ref>««کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند» سوره نساء، آیه ۱۷۱.</ref> [[مقام]] [[عیسی]]{{ع}} است و وی اوّلین و [[کاملترین]] [[ولیّ]] در [[سیر]] [[نزول]] [[وجوب]] به امکان است، از اینرو [[ولایت]] وی [[ولایت]] امکانی و عام است و حال آنکه [[ولایت]] [[حضرت ختمی مرتبت]]{{صل}} و اوصیای [[منصوص]] وی [[ولایت]] وجوبی و خاص است و هر کدام ختم [[ولایت]] مربوط به خود است. [[ولایت]] [[عیسی]]{{ع}} حسنهای از [[حسنات]] خاتم [[ولایت خاصه]] [[محمدیه]]؛ یعنی [[حضرت مهدی]]{{ع}} است، از اینرو، [[عیسی]]{{ع}} تابع آن [[حضرت]]<ref>فرغانی، مشارق الدراری، ص۸۷.</ref> و همانند همه عالم امکان، حتی [[ابلیس]] و [[دجّال]]، تحت [[ولایت]] و [[سیطره]] اوست، چون همه عالم امکان از ابتدا تا انتها از ظهورات و [[شئون]] آن [[حضرت]] است؛ چنانکه {{متن حدیث|ذِكْرُكُمْ فِي الذَّاكِرِينَ وَ أَسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ... وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ}}<ref>بحارالانوار، ج۱۰۲، ص۱۳۲.</ref> بدان اشاره دارد. واژههای ذاکرین، اسما، اجساد و... همه جمعِ دارای "الف و لام" است که معنای استغراق دارد و همه عالَم امکان را دربر میگیرد<ref>محمدرضا قمشهای، تعلیقات بر فصوص الحکم، ص۷-۸؛ ر.ک: قیصری، شرح فصوص الحکم، فص شیئیه، پاورقی ص۴۴۸.</ref>. | |||
*البته مقصود از ختم [[ولایت]] این نیست که [[ولایت]] از [[عالم هستی]] یا دستکم از عالم [[طبیعت]] برچیده شود، چون چنین چیزی ممکن نیست و تا اسم "[[ولیّ]]" که از اسمای خدای متعالی است باقی است، [[ولایت]] و مظاهر آن نیز باقی است. بنابراین، تا موجودات هستند، [[ولایت]] نیز هست و تا [[ولایت]] هست، ولی نیز هست. مقصود از خاتم [[اولیا]] کسی است که بر حسب حیطه [[ولایت]] و [[مقام]] اطلاق بر همه ولایتها و [[نبوتها]] محیط باشد و نزدیکترین [[خلق]] به [[حق تعالی]] باشد<ref>فرغانی، مشارق الدراری، ص۸۰.</ref>. به تعبیر [[سید حیدر آملی]]، [[خاتم ولایت]] کسی است که پس از او هیچ ولیّای به [[مقام]] او نرسد و همه [[اولیا]]، وامدار [[جود]] و وجود او باشند <ref>سید حیدر آملی، جامع الاسرار، ص۸۰۵.</ref>. و به بیان [[ابن عربی]] [[خاتم ولایت]] مطلق، کسی است که بر همه [[اولیا]] از آغاز تا انجام هستی تقدم داشته باشد و همه [[اولیا]] از آغاز تا پایان، تابع و پیرو او باشند <ref>ابنعربی، فتوحات مکیه، ج۱، ص۱۸۵.</ref> [[خاتم ولایت]] [[مقید]] کسی است که | |||
#[[ولایت]] او خاص باشد | |||
#با [[ظهور]] او، [[ولایت]] ختم شود و هیچ ولیّای به [[مقام]] و [[منزلت]] او هرگز ظاهر نگردد<ref>ابنعربی، فتوحات مکیه، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. | |||
*[[ولیّ]] [[حق]] و [[حاکم]] مطلق، [[حضرت ختمی مرتبت]] است، چون او [[مظهر اسم]] جامع جمیع اسما ([[الله]])، بلکه عین اسم جامع است، از اینرو از همه کس به [[حق تعالی]] نزدیکتر است، زیرا [[مظهر]] عین ظاهر و اسم عین مسمّا و تفاوت آن دو به نوع [[ظهور]] ذاتی و صفاتی است و چون تفاوت این دو نوع [[ظهور]] به [[نقص]] و [[ضعف]] نیست، بلکه بدین جهت است که مُحال است [[تجلی]] در مرتبه متجلی باشد. پس [[حضرت ختمی مرتبت]]، [[ولیّ]] مطلق است که عین اسم جامع میباشد<ref>محمدرضا قمشهای، تعلیقات بر فصوص الحکم، ص۳.</ref>. | |||
*بنابر [[اتفاق نظر]] همه عرفا، "[[نبوت]]" جهت خَلقی [[نبی]] و "[[ولایت]]" جهت حقّی اوست، و "[[ولیّ]]" از [[اسمای الهی]] است و فناناپذیر است. پس بعد از [[انقطاع]] نبویت، "[[ولایت]]" منقطع نمیشود و تا هنگامی که عالَم موجود است "[[ولایت]]" نیز استمرار دارد. لذا همانطور که در اُمم سابق بر [[اسلام]]، [[فرزندان]] بسیار از [[انبیا]]، به [[مقام نبوت]] و "[[ولایت]]" نائل شدند، [[اهل بیت]] [[حضرت ختمی مرتبت]] نیز بعد از [[انقطاع]] [[نبوت]]، [[وارث]] [[مقام]] و مرتبه "[[ولایت]]" آن [[حضرت]] هستند و نزد عرفا مسلّم است که "ولیِّ کاملِ صاحبِ [[ولایت مطلقه]]"، خاتمِ [[ولایت مطلقه]] [[مقام نبوت]]، در هر عصر منحصر به یک [[فرد]] از افراد [[عترت]] طاهرین{{عم}} است و دیگر [[اولیا]]، محکوم به [[حکم]] [[قطب]] کامل مکملاند<ref>فرغانی، مشارق الدّراری، ص۸۳.</ref>. | |||
*آرای عرفا درباره [[خاتم ولایت]] به نظرِ کمَّل از [[اهل]] [[معرفت]]، خاتم [[ولایت مطلقه]]، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و [[خاتم ولایت]] مقیده، [[حضرت مهدی]]{{ع}} است<ref>برای اطلاع بیشتر ر.ک: صدرالدین قونوی، فکوک، فصّ هارونی، مطبوع در حواشی منازل السائرین، ص۲۸۸؛ فَرغانی، مشارق الدّراری، ص۸۷؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه قیصری، ص۱۲۷.</ref>. کسی که در برخی تعابیر خود با [[رأی]] اکثر عرفا [[مخالفت]] ورزیده است، شیخ اکبر<ref>محییالدّین عربی، معروف به شیخ اکبر و شاگردش صدرالدّین قونوی، معروف به شیخ کبیر است؛ (به نقل از: استاد سیدجلالالدین آشتیانی، مقدمه بر شرح فصوص الحکم قیصری).</ref> و برخی شارحان آثار وی مانند [[قیصری]] است. سخنان [[ابنعربی]] در این زمینه [[انسجام]] لازم را ندارد، اگرچه میتوان گفت که به نظر وی، "[[خاتم ولایت]] مطلق، [[حضرت عیسی]]{{ع}} و [[خاتم ولایت]] [[مقید]]، خود [[ابنعربی]] است"<ref>سیدحیدر آملی، المقدمات من نش النصوص، ص۴۱۱.</ref>. | |||
*به نظر شیخ، خاتمِ [[ولایت مطلقه]] در [[امت پیامبر]]{{صل}} کسی است که [[برترین]] [[فرد]] در این [[امت]] باشد و او کسی جز [[حضرت عیسی]]{{ع}} نیست؛ بدین [[دلیل]] که وی [[قطع]] نظر از "[[ولایت]]"، [[نبی]] و [[رسول]] نیز بوده و [[فضیلت]] "[[ولایت]]" او بر [[فضیلت]] [[نبوت]] و رسالتش افزوده شده است؛ ولی دیگر [[اولیا]] اگرچه از [[فضیلت]] "[[ولایت]]" برخوردارند، از [[فضیلت]] [[نبوت]] و [[رسالت]] بیبهرهاند. بنابراین، [[حضرت عیسی]]{{ع}} بر دیگر اولیای [[محمدیه]] تقدم و [[فضیلت]] دارد، از این رو او خاتمِ [[ولایت مطلقه]] [[محمدیه]] است <ref> ابنعربی، فصوص الحکم، ص۲۹۰.</ref>. | |||
*خاتمِ [[ولایت]] باید تابع [[شریعت خاتم]] باشد و [[شریعت خاتم]] را از راه کتب و [[اخبار]] و [[احادیث]] به دست نیاورد؛ بلکه یا از [[طریق وحی]] و یا بیواسطه از [[روح]] [[مبارک]] [[حضرت]] خاتم{{صل}} به دست آورد و [[حضرت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} چنین است، زیرا در زمان [[حضرت مهدی]]{{ع}} نازل میشود و بر اساس [[شریعت]] [[حضرت]] [[خاتم انبیا]]، [[حکم]] خواهد کرد و نیز به خاطر [[نبوت]] خود، [[شریعت]] را از [[وحی]] و به خاطر [[قرب]] او به [[خاتم انبیا]]{{صل}} از [[روح]] آن [[حضرت]] نیز دریافت میکند<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ص۲۹۰.</ref>. [[حکیم]] [[ترمذی]] نیز به [[برتری]] [[عیسی]]{{ع}} در [[امت]] [[حضرت ختمی مرتبت]] نظر داده است <ref>ترمذی، ختمالاولیا، ص۴۲۰- ۴۲۱.</ref>. | |||
*شیخ، تصریح میکند که [[خاتم ولایت]] [[عامه]] و مطلقه، [[عیسی]] است، اما خاتم [[ولایت خاصه]] و [[محمدیه]]، کسی است که از جهت اصالت [[خانوادگی]] و [[بخشندگی]]، [[برترین]] [[عرب]] است<ref>شهید مطهری درباره اصالت خانوادگی ابنعربی میگوید: "محییالدّین مردی عربی [و] نژادش از اولاد حاتم طایی و اهل اندلس بود"؛ ر.ک: انسان کامل، ص۱۶.</ref> که در سال ۵۹۵ او را [[مشاهده]] کردهام و [[نشانه ]]"[[ولایت]]" را که [[خدا]] از چشم دیگران [[پنهان]] داشته است در [[شهر]] "فاس" بر من [[آشکار]] ساخت<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، پاورقی ص۶۳۴.</ref>. وی در فصل پانزدهم [[فتوحات]] پس از بیان اینکه "[[ولایت خاصه]] [[محمدیه]]" نیز باید خاتمی داشته باشد که در نام و [[خلقت]]، همانند [[حضرت محمد]]{{صل}} باشد، تصریح میکند که این خاتم، [[مهدی]] [[منتظَر]] که شناخته شده است، نیست، زیرا [[مهدی]] از [[فرزندان]] صوری و [[خاندان]] آن [[حضرت]] است. حال آنکه [[خاتم ولایت]]، از [[فرزندان]] [[معنوی]] اوست نه از [[فرزندان]] حسّی و صوری او<ref>ابنعربی، فتوحات المکیه، ج۲، ص۵۰.</ref>. به گفته قیصری، این سخنان اشاره به این است که ابنعربی، [[خاتم ولایت]] [[محمدیه]] است و این سخنی درست است، زیرا وی در [[رؤیا]] همین را دیده است<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۱۱۱.</ref>. | |||
*او با توجه به رؤیایی که دیده است [[جایگاه]] خود را در میان [[اولیا]] همانند [[جایگاه پیامبر خاتم]]{{صل}} در میان دیگر [[پیامبران]] میداند. به گفته وی در سال ۵۹۹ در [[خواب]] دیده است که [[کعبه]] را که از خشتهای طلا و نقره بنا شده، تماشا میکند، در یک ردیف از دیوار بینِ رکنِ [[یمانی]] و رکنِ شامی، جای خشتی از نقره و در ردیف دیگر، جای خشتی از طلا را خالی میبیند. آنگاه خود را میبیند که مانند دو خشت طلا و نقره، در جای خالی آن دو خشت قرار میگیرد. از [[خواب]] بیدار میشود و [[خدا]] را [[سپاس]] میکند و در [[تأویل]] آن میگوید: "من در نوع خود همچون [[رسول خدا]]{{صل}} در میان [[پیامبران]]{{عم}} هستم و بسا که [[ولایت]] به من ختم میگردد و این کار بر [[خدا]] سخت نباشد". [[خواب]] خود را برای یکی از [[عالمان]] میگوید، او نیز همانگونه تعبیر میکند<ref>ابنعربی، فتوحات المکیه، ج۱، ص۳۱۹.</ref>. تمام [[دلایل]] شیخ بر [[خاتم ولایت]] بودن خود، رؤیای یادشده و [[دلیل]] وی بر [[نفی]] [[خاتم ولایت]] بودن [[حضرت مهدی]]{{ع}} انتساب حسّی و صوری وی به [[خاندان پیامبر]]{{صل}} است؛ چنانکه وی هیچ دلیلی بر ختم [[ولایت مطلقه]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} ارائه نکرده است. از این رو میتوان پرسید: مگر انتساب حسّی به [[خاندان پیامبر]]{{صل}} [[مانع]] ختم [[ولایت]] است؟ از آنجا که [[عقل]] و [[نقل]] و [[کشف]] هیچگونه دلالتی بر این امر ندارد، پس این سخن، ادعایی بدون [[دلیل]] است. از این گذشته همانگونه که [[حضرت مهدی]]{{ع}} از [[فرزندان]] حسّی و صوری [[پیامبر]] است، از [[فرزندان]] [[معنوی]] او نیز هست؛ به همین سبب بزرگانِ [[اهل]] [[معرفت]]، وی را از اولیای [[محمدیه]] میدانند. [[صاحب ولایت]] [[محمدیه]] بودن، حتی اگر [[خاتم ولایت]] هم نباشد، این نشان را دارد که از [[فرزندان]] [[معنوی]] [[حضرت ختمی مرتبت]]{{صل}} است<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۴۶۴.</ref><ref>[[هادی اکبری ملکآبادی| اکبری ملکآبادی، هادی]] و [[رقیه یوسفی سوته| یوسفی سوته، رقیه]] ، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۵۱-۵۹.</ref>. | |||
==جستارهای وابسته== | ==جستارهای وابسته== |