جز
جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه '
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه ') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
*معنای لغوی الهام انداختن چیزی در [[دل]] <ref>مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.</ref>، افکندن چیزی در [[دل]] از سوی [[خداوند]] و ملأ اعلی <ref>لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.</ref> و تلقین کردن <ref>لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.</ref> است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>. | *معنای لغوی الهام انداختن چیزی در [[دل]] <ref>مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.</ref>، افکندن چیزی در [[دل]] از سوی [[خداوند]] و ملأ اعلی <ref>لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.</ref> و تلقین کردن <ref>لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.</ref> است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>. | ||
* الهام از ریشه لهم به معنای بلعیدن است<ref>معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس، ج ۲، ص ۴۶۳ (ذيل واژه).</ref>. الهام ـ در معنای معروفش ـ از آن جهت بدین نام نامیده شده است که گویی چیزی به [[قلب]] [[القاء]] میشود و [[قلب]] آن را در مییابد. [[دوزخ]] را نیز لهیم گویند، از آن جهت که هرچه در او افکنند، فرو میبلعد<ref>معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس، ج ۲، ص ۴۶۳ (ذيل واژه).</ref>. این واژه در [[قرآن کریم]] یکبار به کار رفته است: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه:۸.</ref> در [[حدیث]] آمده است: {{عربی|" أَسأَلك رحمةً من عندك تُلْهِمُني بها رُشْدي "}}<ref>از تو رحمتی میطلبم که هدایت به راه رشد و کمال را به من الهام بخشد؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶ (ذيل واژه).</ref>. وقتی گفته میشود:{{عربی|" أَلْهَمَهُ اللَّهُ الْخَيْرَ"}}<ref>خداوند خیر و خوبی را در قلب او قرار داد؛ اساس البلاغه، زمخشری، ص ۵۷۷.</ref>. گفتهاند الهام به مواردی اختصاص دارد که فیوضاتی از جانب [[خدا]] و ملأ اعلی بر [[قلب]] [[القا]] شود<ref>تاج لعروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، ص۲۷۰.</ref>. در مقابل الهام، که منشأ خیر دارد، [[وسوسه]] قرار دارد و آن واردات [[قلبی]] است که خیری در آن نیست، بلکه [[انسان]] را به انجام [[کارهای ناپسند]] تحریک میکند<ref>الکلیات، ایوب بن موسی الحسینی الكفوی (ابو البقاء)، تصحیح عدنان درویش و محمد المصری، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۹۹۲ م، ص ۹۴۱ ـ ۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | * الهام از ریشه لهم به معنای بلعیدن است<ref>معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس، ج ۲، ص ۴۶۳ (ذيل واژه).</ref>. الهام ـ در معنای معروفش ـ از آن جهت بدین نام نامیده شده است که گویی چیزی به [[قلب]] [[القاء]] میشود و [[قلب]] آن را در مییابد. [[دوزخ]] را نیز لهیم گویند، از آن جهت که هرچه در او افکنند، فرو میبلعد<ref>معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس، ج ۲، ص ۴۶۳ (ذيل واژه).</ref>. این واژه در [[قرآن کریم]] یکبار به کار رفته است: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه:۸.</ref> در [[حدیث]] آمده است: {{عربی|" أَسأَلك رحمةً من عندك تُلْهِمُني بها رُشْدي "}}<ref>از تو رحمتی میطلبم که هدایت به راه رشد و کمال را به من الهام بخشد؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶ (ذيل واژه).</ref>. وقتی گفته میشود:{{عربی|" أَلْهَمَهُ اللَّهُ الْخَيْرَ"}}<ref>خداوند خیر و خوبی را در قلب او قرار داد؛ اساس البلاغه، زمخشری، ص ۵۷۷.</ref>. گفتهاند الهام به مواردی اختصاص دارد که فیوضاتی از جانب [[خدا]] و ملأ اعلی بر [[قلب]] [[القا]] شود<ref>تاج لعروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، ص۲۷۰.</ref>. در مقابل الهام، که منشأ خیر دارد، [[وسوسه]] قرار دارد و آن واردات [[قلبی]] است که خیری در آن نیست، بلکه [[انسان]] را به انجام [[کارهای ناپسند]] تحریک میکند<ref>الکلیات، ایوب بن موسی الحسینی الكفوی (ابو البقاء)، تصحیح عدنان درویش و محمد المصری، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۹۹۲ م، ص ۹۴۱ ـ ۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | ||
* [[ابو البقاء]] در الکلیات میگوید: "الهام به [[علمی]] گفته میشود که در [[قلب]] واقع میشود و [[انسان]] را به کاری [[دعوت]] میکند بدون | * [[ابو البقاء]] در الکلیات میگوید: "الهام به [[علمی]] گفته میشود که در [[قلب]] واقع میشود و [[انسان]] را به کاری [[دعوت]] میکند بدون آنکه [[انسان]] آن را از راه [[استدلال عقلی]] یا [[حجت شرعی]] به دست آورده باشد. این امر گاهی از طریق [[کشف]] است و گاه [[خداوند]]، بدون واسطه [[فرشته]] به وجه خاصی به [[انسان]] [[القا]] میکند، در حالی که [[وحی]] به واسطه [[فرشته]] است. گاهی هم مراد از الهام [[تعلیم]] است همان طور که [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه:۸.</ref><ref>الکلیات، ایوب بن موسی الحسینی الكفوی (ابو البقاء)، تصحیح عدنان درویش و محمد المصری، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۹۹۲ م، ص ۱۷۳.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | ||
==معنای اصطلاحی== | ==معنای اصطلاحی== | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
# فرق پنجم آنکه واضح بودن [[وحی]] زیادتر از الهام است <ref>علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>. | # فرق پنجم آنکه واضح بودن [[وحی]] زیادتر از الهام است <ref>علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>. | ||
* [[ابو البقاء]] در فرق بین [[وحی]] و الهام میگوید: الهام نوعی [[کشف]] [[معنوی]] است، در حالی که [[وحی]]، [[کشف]] [[شهودی]] است که متضمن [[کشف]] [[معنوی]] است؛ چراکه [[وحی]] با [[مشاهده]] [[فرشته]] و شنیدن سخن او حاصل میشود. [[وحی]] از [[خواص]] [[نبوت]] است در حالی که الهام اعم است<ref>ر.ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص ۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلف)، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۲۲۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | * [[ابو البقاء]] در فرق بین [[وحی]] و الهام میگوید: الهام نوعی [[کشف]] [[معنوی]] است، در حالی که [[وحی]]، [[کشف]] [[شهودی]] است که متضمن [[کشف]] [[معنوی]] است؛ چراکه [[وحی]] با [[مشاهده]] [[فرشته]] و شنیدن سخن او حاصل میشود. [[وحی]] از [[خواص]] [[نبوت]] است در حالی که الهام اعم است<ref>ر.ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص ۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلف)، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۲۲۲.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | ||
*باید گفت که رابطه الهام و [[وحی]] ـ به معنای لغوی آن ـ [[عام و خاص]] مطلق است؛ یعنی [[وحی]] عام و الهام خاص است، به عبارت دیگر الهام به وحیی اختصاص دارد که به صورت [[القاء]] در [[قلب]] است. اما [[وحی]] و الهام نسبت به معانی خاص [[وحی]] (آنچه که به عنوان [[وحی]] [[نبوت]] بر [[انبیاء]] نازل میشود) دو چیزِ متفاوت هستند. الهام القای معنا در [[قلب]] است و حال | *باید گفت که رابطه الهام و [[وحی]] ـ به معنای لغوی آن ـ [[عام و خاص]] مطلق است؛ یعنی [[وحی]] عام و الهام خاص است، به عبارت دیگر الهام به وحیی اختصاص دارد که به صورت [[القاء]] در [[قلب]] است. اما [[وحی]] و الهام نسبت به معانی خاص [[وحی]] (آنچه که به عنوان [[وحی]] [[نبوت]] بر [[انبیاء]] نازل میشود) دو چیزِ متفاوت هستند. الهام القای معنا در [[قلب]] است و حال آنکه [[وحی]] [[کلام خدا]] است که بدون هیچگونه ابهامی توسط [[فرشته وحی]] به شخص [[پیامبر]] [[ابلاغ]] میشود<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | ||
* [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] در بیان عدم شفافیت الهام و فرق بین الهام و [[وحی]] میگوید: "گاهی الهاماتی به افراد میشود بدون | * [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] در بیان عدم شفافیت الهام و فرق بین الهام و [[وحی]] میگوید: "گاهی الهاماتی به افراد میشود بدون آنکه خود فرد هم علتش را بفهمد. [[انسان]] همینقدر میبیند که یکدفعه در دلش چیزی را میفهمد، [[احساس]] میکند یک چیزی را [[درک]] کرد بدون آنکه بفهمد آن چیست، این خودش یک نوع [[القاء]] و یک نوع الهام است. میگویند فرق لغوی الهام با [[وحی]] در این است که [[انسان]] در الهام مستشعر به مَبدئش نیست<ref>مجموعۀ آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ج ۴، ص ۴۰۵ ـ ۶.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | ||
*نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف الهام گفته شده است که منشأ [[الهی]] دارد و [[انسان]] را به [[کار خیر]] [[دعوت]] میکند ـ در مقابل [[وسوسه]] که از القائات [[شیطانی]] است و [[انسان]] را به [[شر]] [[دعوت]] میکند ـ اما گاهی ما در خیر یا [[شر]] بودن عمل یا نظری که به ما [[القا]] شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمیدانیم آنچه به [[قلب]] ما [[القا]] شده الهام است یا [[وسوسه]]. به دیگر سخن، گاه به [[قلب]] ما [[القا]] میشود که عملی را انجام دهیم یا ایدهای را بپذیریم در حالی که به [[درستی]] یا [[نادرستی]] آن [[علم]] و [[یقین]] نداریم. ناگهان به [[قلب]] ما [[القا]] میشود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمیتوان گفت که آیا این [[القا]]، الهامی [[الهی]] است یا وسوسهای [[نفسانی]] و [[شیطانی]]. همانطور که در [[متون دینی]] هم آمده است: {{عربی|"إِنَ لِلْمَلَكِ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ لَمَّةً"}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم:</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | *نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف الهام گفته شده است که منشأ [[الهی]] دارد و [[انسان]] را به [[کار خیر]] [[دعوت]] میکند ـ در مقابل [[وسوسه]] که از القائات [[شیطانی]] است و [[انسان]] را به [[شر]] [[دعوت]] میکند ـ اما گاهی ما در خیر یا [[شر]] بودن عمل یا نظری که به ما [[القا]] شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمیدانیم آنچه به [[قلب]] ما [[القا]] شده الهام است یا [[وسوسه]]. به دیگر سخن، گاه به [[قلب]] ما [[القا]] میشود که عملی را انجام دهیم یا ایدهای را بپذیریم در حالی که به [[درستی]] یا [[نادرستی]] آن [[علم]] و [[یقین]] نداریم. ناگهان به [[قلب]] ما [[القا]] میشود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمیتوان گفت که آیا این [[القا]]، الهامی [[الهی]] است یا وسوسهای [[نفسانی]] و [[شیطانی]]. همانطور که در [[متون دینی]] هم آمده است: {{عربی|"إِنَ لِلْمَلَكِ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ لَمَّةً"}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم:</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | ||
*بنا بر این الهام میتواند منشأ [[الهی]] یا [[نفسانی]] و یا حتی منشأ [[شیطانی]] داشته باشد<ref>البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.</ref>. با این همه برای تشخیص [[الهامات]] رحمانی از وسوسههای [[شیطانی]] معیارهای [[عقلی]] و [[شرعی]] نیز میتواند کارساز باشد. در [[کشف]] المحجوب هجویری آمده است که: وقتی شیخ [[ابو سعید]] از [[نیشابور]] قصد [[طوس]] داشت و اندر آن [[عقبه]]، سخت سرد بود و پایش اندر موزه میفسرد، درویشی گفت: من [[اندیشه]] کردم که این فوطه<ref>فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار میباشد. ر.ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص ۲۵۸۳؛ لغتنامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۱۷۲۳۳.</ref> به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت [[نیکو]] بود. چون به [[طوس]] آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که شیخ ما را فرقی کند میان [[وسواس]] [[شیطانی]] و الهام [[حق]]، گفت: الهام آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، [[وسواس]] آنکه تو را منع کرد<ref>مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. | *بنا بر این الهام میتواند منشأ [[الهی]] یا [[نفسانی]] و یا حتی منشأ [[شیطانی]] داشته باشد<ref>البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.</ref>. با این همه برای تشخیص [[الهامات]] رحمانی از وسوسههای [[شیطانی]] معیارهای [[عقلی]] و [[شرعی]] نیز میتواند کارساز باشد. در [[کشف]] المحجوب هجویری آمده است که: وقتی شیخ [[ابو سعید]] از [[نیشابور]] قصد [[طوس]] داشت و اندر آن [[عقبه]]، سخت سرد بود و پایش اندر موزه میفسرد، درویشی گفت: من [[اندیشه]] کردم که این فوطه<ref>فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار میباشد. ر.ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص ۲۵۸۳؛ لغتنامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۱۷۲۳۳.</ref> به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت [[نیکو]] بود. چون به [[طوس]] آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که شیخ ما را فرقی کند میان [[وسواس]] [[شیطانی]] و الهام [[حق]]، گفت: الهام آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، [[وسواس]] آنکه تو را منع کرد<ref>مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>. |