جز
جایگزینی متن - 'ج۱، ص:' به 'ج۱، ص'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ج۱، ص:' به 'ج۱، ص') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
*او گفت: "پروردگارا! من چیزی جز چهره [[دشمن]] نمیبینم. خدایا! در اینجا کسی نیست که [[سلام]] مرا به [[رسول]] تو [[ابلاغ]] کند، خودت [[سلام]] مرا به او [[ابلاغ]] فرمای!" [[اسامة بن زید]] از قول پدرش [[روایت]] میکند که [[پیامبر]]{{صل}} همراه [[اصحاب]] خود نشسته بود که حالتی همچون حالت [[نزول وحی]] به او دست داد و شنیدیم میفرماید: "[[سلام]] و [[رحمت خدا]] بر او باد" و سپس فرمود: "[[جبرئیل]] از [[خبیب بن عدّی بن بلحارث بن خزرج]] بر من [[سلام]] رساند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۰-۳۶۱؛ با اندکی تغییر در ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۳، ص۳۲۶.</ref>. آنگاه [[قریش]]، [[فرزندان]] کسانی را که در [[بدر]] کشته شده بودند، فراخواندند و مجموعاً [[چهل]] نوجوان را یافتند و به هریک، نیزهای دادند و گفتند: "این، کسی است که [[پدران]] شما را کشته است. آنها با نیزههای خود، ضربتهای خفیفی به او زدند. پس از آن، ابو سروعه، چنان نیزهای به [[خبیب بن عدّی بن بلحارث بن خزرج]] زد که از پشتش بیرون آمد. [[خبیب بن عدّی بن بلحارث بن خزرج]]، یک ساعتی زنده ماند و در آن مدت، شروع به [[اقرار]] به [[یگانگی خدا]] و [[شهادت]] به [[رسالت]] [[حضرت]] ختمی [[مرتبت]] کرد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۱؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۸۷.</ref>. | *او گفت: "پروردگارا! من چیزی جز چهره [[دشمن]] نمیبینم. خدایا! در اینجا کسی نیست که [[سلام]] مرا به [[رسول]] تو [[ابلاغ]] کند، خودت [[سلام]] مرا به او [[ابلاغ]] فرمای!" [[اسامة بن زید]] از قول پدرش [[روایت]] میکند که [[پیامبر]]{{صل}} همراه [[اصحاب]] خود نشسته بود که حالتی همچون حالت [[نزول وحی]] به او دست داد و شنیدیم میفرماید: "[[سلام]] و [[رحمت خدا]] بر او باد" و سپس فرمود: "[[جبرئیل]] از [[خبیب بن عدّی بن بلحارث بن خزرج]] بر من [[سلام]] رساند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۰-۳۶۱؛ با اندکی تغییر در ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۳، ص۳۲۶.</ref>. آنگاه [[قریش]]، [[فرزندان]] کسانی را که در [[بدر]] کشته شده بودند، فراخواندند و مجموعاً [[چهل]] نوجوان را یافتند و به هریک، نیزهای دادند و گفتند: "این، کسی است که [[پدران]] شما را کشته است. آنها با نیزههای خود، ضربتهای خفیفی به او زدند. پس از آن، ابو سروعه، چنان نیزهای به [[خبیب بن عدّی بن بلحارث بن خزرج]] زد که از پشتش بیرون آمد. [[خبیب بن عدّی بن بلحارث بن خزرج]]، یک ساعتی زنده ماند و در آن مدت، شروع به [[اقرار]] به [[یگانگی خدا]] و [[شهادت]] به [[رسالت]] [[حضرت]] ختمی [[مرتبت]] کرد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۱؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۸۷.</ref>. | ||
*[[اسیر]] دیگر، [[زید بن دثنه]] بود که در [[خانواده]] [[صفوان بن امیه]]، زندانی شده بود. او شبها [[شبزندهداری]] میکرد و [[نماز]] میگزارد و روزها [[روزه]] میگرفت و فقط از خوراکهایی میخورد که گوشتهایش، [[ذبح]] [[شرعی]] شده بود. [[خاندان]] صفوان با [[اسیران]] خود، خوش [[رفتار]] بودند و این موضوع بر صفوان گران آمد. [[صاحب]] [[خانه]] کسی را پیش [[زید]] فرستاد و پرسید: چه خوراکی میخوری؟" گفت: "من از گوشت جانورانی که برای غیر [[خدا]] کشته شده باشند نمیخورم و فقط شیر خواهم آشامید". [[زید بن دثنه]] مرتب [[روزه]] میگرفت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۱.</ref> و صفوان، هنگام [[افطار]]، کاسه بزرگی شیر برای او میفرستاد، و [[زید بن دثنه]] آن را میخورد تا فردا غروب که کاسه دیگری برایش میآوردند. او و [[خبیب بن عدّی بن بلحارث بن خزرج]] را در یک روز برای اعدام آوردند. | *[[اسیر]] دیگر، [[زید بن دثنه]] بود که در [[خانواده]] [[صفوان بن امیه]]، زندانی شده بود. او شبها [[شبزندهداری]] میکرد و [[نماز]] میگزارد و روزها [[روزه]] میگرفت و فقط از خوراکهایی میخورد که گوشتهایش، [[ذبح]] [[شرعی]] شده بود. [[خاندان]] صفوان با [[اسیران]] خود، خوش [[رفتار]] بودند و این موضوع بر صفوان گران آمد. [[صاحب]] [[خانه]] کسی را پیش [[زید]] فرستاد و پرسید: چه خوراکی میخوری؟" گفت: "من از گوشت جانورانی که برای غیر [[خدا]] کشته شده باشند نمیخورم و فقط شیر خواهم آشامید". [[زید بن دثنه]] مرتب [[روزه]] میگرفت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۱.</ref> و صفوان، هنگام [[افطار]]، کاسه بزرگی شیر برای او میفرستاد، و [[زید بن دثنه]] آن را میخورد تا فردا غروب که کاسه دیگری برایش میآوردند. او و [[خبیب بن عدّی بن بلحارث بن خزرج]] را در یک روز برای اعدام آوردند. | ||
*آنان چون یکدیگر را [[ملاقات]] کردند، هر کدام دیگری را به [[پایداری]] توصیه کردند و از هم جدا شدند. کسی که عهدهدار کشتن [[زید بن دثنه]] شد، نسطاس، [[غلام]] صفوان بود که او را هم به محل تنعیم بردند و برای او هم یک تیر چوبی بر پا کردند. او گفت: "میخواهم دو رکعت [[نماز]] بگزارم". و چون [[نماز]] گزارد او را به تیر چوبی بستند و گفتند: "از این [[آیین]] و [[دین]] تازه خود برگرد و از [[آیین]] ما [[پیروی]] کن تا آزادت کنیم!" گفت: "[[سوگند]] به [[خدا]]! هرگز از [[دین]] خود دست بر نمیدارم". گفتند: "اگر [[محمد]] در دست ما بود و تو در خانهات بودی خوشحال نمیشدی؟" گفت: "به [[خدا]]؟ اگر من [[سلامت]] باشم و خاری [[محمد]] را بیازارد [[خشنود]] نخواهم بود". [[ابوسفیان]] میگفت: "ما هرگز ندیدهایم که [[یاران]] کسی، محبتی را داشته باشند که [[یاران]] [[محمد]] به او دارند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۲.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه مرثد بن ابیمرثد (مقاله)|سریه مرثد بن ابیمرثد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، | *آنان چون یکدیگر را [[ملاقات]] کردند، هر کدام دیگری را به [[پایداری]] توصیه کردند و از هم جدا شدند. کسی که عهدهدار کشتن [[زید بن دثنه]] شد، نسطاس، [[غلام]] صفوان بود که او را هم به محل تنعیم بردند و برای او هم یک تیر چوبی بر پا کردند. او گفت: "میخواهم دو رکعت [[نماز]] بگزارم". و چون [[نماز]] گزارد او را به تیر چوبی بستند و گفتند: "از این [[آیین]] و [[دین]] تازه خود برگرد و از [[آیین]] ما [[پیروی]] کن تا آزادت کنیم!" گفت: "[[سوگند]] به [[خدا]]! هرگز از [[دین]] خود دست بر نمیدارم". گفتند: "اگر [[محمد]] در دست ما بود و تو در خانهات بودی خوشحال نمیشدی؟" گفت: "به [[خدا]]؟ اگر من [[سلامت]] باشم و خاری [[محمد]] را بیازارد [[خشنود]] نخواهم بود". [[ابوسفیان]] میگفت: "ما هرگز ندیدهایم که [[یاران]] کسی، محبتی را داشته باشند که [[یاران]] [[محمد]] به او دارند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۲.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه مرثد بن ابیمرثد (مقاله)|سریه مرثد بن ابیمرثد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۱۰-۵۱۵.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |