بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*[[امام علی]]{{ع}} در همه [[غزوات]] [[رسول خدا]]{{صل}}، جز [[غزوه تبوک]] که آن هم به امر [[پیامبر]]{{صل}} در [[مدینه]] ماند، [[شرکت]] کرد و در همه این [[جنگها]] او جزء دلاوران و حماسهسازان این [[جنگها]] بود. در ادامه به برخی از این [[غزوات]] اشاره میکنیم: | *[[امام علی]]{{ع}} در همه [[غزوات]] [[رسول خدا]]{{صل}}، جز [[غزوه تبوک]] که آن هم به امر [[پیامبر]]{{صل}} در [[مدینه]] ماند، [[شرکت]] کرد و در همه این [[جنگها]] او جزء دلاوران و حماسهسازان این [[جنگها]] بود. در ادامه به برخی از این [[غزوات]] اشاره میکنیم: | ||
==[[جنگ بدر]]== | |||
*پس از شانزده ماه از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]، در نخستین [[جنگ]]، که به نام [[غزوه بدر]] مشهور است، [[سپاه اسلام]] و [[مشرکان]] مقابل هم قرار گرفتند و در آن، [[مشرکان]] به [[سختی]] از [[سپاه اسلام]] [[شکست]] خوردند. در این [[جنگ]] پس از اردو زدن [[سپاه اسلام]] در نزدیکی چاههای [[بدر]]، به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} گروهی به [[فرماندهی]] [[امام علی]]{{ع}} کنار چاههای [[بدر]] رفتند تا درباره [[لشکر]] [[مشرکان]] اطلاعات بیشتری به [[دست]] آورند. آنها در آنجا یک شتر آبکش و دو [[غلام]] که از آن [[قریش]] بودند دیدند که هر دو را دستگیر کرده و به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آوردند. [[پیامبر]]{{صل}} بعد از پرسیدن سؤالاتی از آنها به [[اصحاب]] خود فرمودند: "شهر [[مکه]] پارههای جگر خود را بیرون ریخته است"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۴۲؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۲۱۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۳۲۴.</ref>. | *پس از شانزده ماه از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]، در نخستین [[جنگ]]، که به نام [[غزوه بدر]] مشهور است، [[سپاه اسلام]] و [[مشرکان]] مقابل هم قرار گرفتند و در آن، [[مشرکان]] به [[سختی]] از [[سپاه اسلام]] [[شکست]] خوردند. در این [[جنگ]] پس از اردو زدن [[سپاه اسلام]] در نزدیکی چاههای [[بدر]]، به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} گروهی به [[فرماندهی]] [[امام علی]]{{ع}} کنار چاههای [[بدر]] رفتند تا درباره [[لشکر]] [[مشرکان]] اطلاعات بیشتری به [[دست]] آورند. آنها در آنجا یک شتر آبکش و دو [[غلام]] که از آن [[قریش]] بودند دیدند که هر دو را دستگیر کرده و به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آوردند. [[پیامبر]]{{صل}} بعد از پرسیدن سؤالاتی از آنها به [[اصحاب]] خود فرمودند: "شهر [[مکه]] پارههای جگر خود را بیرون ریخته است"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۴۲؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۲۱۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۳۲۴.</ref>. | ||
*در [[عرب]]، رسم بر این بود که قبل از حمله عمومی، نبردهای تن به تن صورت میگرفت پس ابتدا سه نفر از [[قریش]] به نامهای [[عُتبه]]، برادرش [[شیبه]] و [[ولید]] [[فرزند]] [[عتبه]] به میدان آمده و مبارز طلبیدند و وقتی جوانانی از [[انصار]] مقابل آنها قرار گرفتند، گفتند: ما با شما کاری نداریم و فریاد زدند: ای [[محمد]]! کسانی همشأن ما به میدان بفرست. [[رسول خدا]]{{صل}} [[عبیده]]، [[حمزه]] و [[امام علی]]{{ع}} را به میدان فرستاد. | *در [[عرب]]، رسم بر این بود که قبل از حمله عمومی، نبردهای تن به تن صورت میگرفت پس ابتدا سه نفر از [[قریش]] به نامهای [[عُتبه]]، برادرش [[شیبه]] و [[ولید]] [[فرزند]] [[عتبه]] به میدان آمده و مبارز طلبیدند و وقتی جوانانی از [[انصار]] مقابل آنها قرار گرفتند، گفتند: ما با شما کاری نداریم و فریاد زدند: ای [[محمد]]! کسانی همشأن ما به میدان بفرست. [[رسول خدا]]{{صل}} [[عبیده]]، [[حمزه]] و [[امام علی]]{{ع}} را به میدان فرستاد. | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
*اکثر افرادی که در این [[جنگ]] به [[دست]] [[امیرالمؤمنین]] کشته شدند از بزرگان و مبارزان مهم [[قریش]] بودند، به طور مثال، [[نوفل بن خویلد]] از سرسختترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} به شمار میرفت و [[قریش]] همیشه او را در [[کارها]] مقدم میداشت. زمانی که خبر حضور او در [[جنگ بدر]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید [[حضرت]] او را [[نفرین]] کرد و فرمود: "خدایا! [[شر]] نوفل را از من دفع کن". در اواخر [[جنگ]]، [[امام علی]]{{ع}} به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و شنید که آن [[حضرت]] درباره نوفل از [[اصحاب]] میپرسد. [[علی]]{{ع}} عرضه داشت: "یا [[رسول الله]] من او را کشتم". [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن این خبر خوشحال شده، [[تکبیر]] گفتند و سپس فرمودند: "سپاس خدای را که [[نفرین]] مرا درباره نوفل پذیرفت"<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۷-۷۶.</ref>. | *اکثر افرادی که در این [[جنگ]] به [[دست]] [[امیرالمؤمنین]] کشته شدند از بزرگان و مبارزان مهم [[قریش]] بودند، به طور مثال، [[نوفل بن خویلد]] از سرسختترین [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} به شمار میرفت و [[قریش]] همیشه او را در [[کارها]] مقدم میداشت. زمانی که خبر حضور او در [[جنگ بدر]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید [[حضرت]] او را [[نفرین]] کرد و فرمود: "خدایا! [[شر]] نوفل را از من دفع کن". در اواخر [[جنگ]]، [[امام علی]]{{ع}} به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و شنید که آن [[حضرت]] درباره نوفل از [[اصحاب]] میپرسد. [[علی]]{{ع}} عرضه داشت: "یا [[رسول الله]] من او را کشتم". [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن این خبر خوشحال شده، [[تکبیر]] گفتند و سپس فرمودند: "سپاس خدای را که [[نفرین]] مرا درباره نوفل پذیرفت"<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۷-۷۶.</ref>. | ||
*یکی دیگر از این افراد، [[عاص بن سعید]] از دلیران [[جنگی]] [[قریش]] است که بسیاری، از رویارویی با او میترسیدند. او کسی است که [[عمر بن خطاب]] در [[جنگ بدر]] از [[ترس]] شمشیرش، فرار کرد و میدان [[نبرد]] را خالی گذاشت. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با او جنگید و او را به [[جهنم]] روانه کرد. [[نقل]] شده، در ایام [[خلافت عمر]]، روزی [[سعید]] پسر [[عاص بن سعید]] به همراه [[عثمان]] به نزد [[خلیفه]] آمد. [[خلیفه]] به سعید گفت: "به من چنان مینگری که گویا از من اندوهی در [[دل]] داری و [[خیال]] میکنی پدرت [[عاص]] را من کشتهام. ولی من او را نکشتم، زیرا در [[جنگ بدر]] وقتی او را دیدم که چون گاوی برای [[کشتار]] تلاش میکند و با شاخ خود به دنبال [[دشمن]] میدود، و همچون قورباغهای که دو طرف دهانش [[کف]] کرده باشد، به میدان وارد شد، ترسیدم و از مقابل او گریختم. وقتی فرار کردم، به من گفت: " ای پسر خطاب! چرا میگریزی؟ " در همین هنگام، [[علی]] را دیدم که بر او حمله کرد و او را از پای درآورد. "[[امام علی]]{{ع}} که در آن مجلس، حاضر بود و سخن [[عمر]] را میشنید، فرمود: "ای [[عمر]]، از این سخن درگذر که [[بتپرستی]] هر آنچه بود با خود برده و [[اسلام]] گذشته را بر باد داده است؛ پس چرا [[مردم]] را بر من میشورانی؟" [[عمر]] چون چنین دید [[سکوت]] کرد، اما [[سعید]] گفت: "به [[خدا]] قسم، [[دوست]] نداشتم کشنده پدرم غیر از [[علی بن ابی طالب]]، [[پسر عم]] [[رسول خدا]] باشد"<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۵.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۷-۱۵۰.</ref> | *یکی دیگر از این افراد، [[عاص بن سعید]] از دلیران [[جنگی]] [[قریش]] است که بسیاری، از رویارویی با او میترسیدند. او کسی است که [[عمر بن خطاب]] در [[جنگ بدر]] از [[ترس]] شمشیرش، فرار کرد و میدان [[نبرد]] را خالی گذاشت. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با او جنگید و او را به [[جهنم]] روانه کرد. [[نقل]] شده، در ایام [[خلافت عمر]]، روزی [[سعید]] پسر [[عاص بن سعید]] به همراه [[عثمان]] به نزد [[خلیفه]] آمد. [[خلیفه]] به سعید گفت: "به من چنان مینگری که گویا از من اندوهی در [[دل]] داری و [[خیال]] میکنی پدرت [[عاص]] را من کشتهام. ولی من او را نکشتم، زیرا در [[جنگ بدر]] وقتی او را دیدم که چون گاوی برای [[کشتار]] تلاش میکند و با شاخ خود به دنبال [[دشمن]] میدود، و همچون قورباغهای که دو طرف دهانش [[کف]] کرده باشد، به میدان وارد شد، ترسیدم و از مقابل او گریختم. وقتی فرار کردم، به من گفت: " ای پسر خطاب! چرا میگریزی؟ " در همین هنگام، [[علی]] را دیدم که بر او حمله کرد و او را از پای درآورد. "[[امام علی]]{{ع}} که در آن مجلس، حاضر بود و سخن [[عمر]] را میشنید، فرمود: "ای [[عمر]]، از این سخن درگذر که [[بتپرستی]] هر آنچه بود با خود برده و [[اسلام]] گذشته را بر باد داده است؛ پس چرا [[مردم]] را بر من میشورانی؟" [[عمر]] چون چنین دید [[سکوت]] کرد، اما [[سعید]] گفت: "به [[خدا]] قسم، [[دوست]] نداشتم کشنده پدرم غیر از [[علی بن ابی طالب]]، [[پسر عم]] [[رسول خدا]] باشد"<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۵.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۷-۱۵۰.</ref> | ||
==[[جنگ احد]]== | |||
*[[جنگ احد]] یکی از امور حساسترین و دشوارترین جنگهایی است که حضور [[امام علی]]{{ع}} در آن، سرنوشتساز بوده و است. [[غزوه احد]] در [[سال سوم هجری]] شکل گرفت و علت آن این بود که [[صفوان بن امیه]] که بسیاری از بستگان خود را در [[جنگ بدر]] از [[دست]] داده بود، به [[ابوسفیان]] پیشنهاد کرد، چون دلاوران ما در [[راه]] [[دفاع]] از کاروان تجاری کشته شدهاند هر کس که در آن کاروان سرمایهای داشته باید در هزینه [[جنگ]] سهیم شود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۸۷.</ref>. بنابراین سود همه [[مال]] التجارهها که گفته شده هزار شتر و پنجاه هزار [[دینار]] بود، برای [[جنگ]] به کار رفت<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۹۹- ۲۰۰.</ref> و این [[آیه]] در [[شأن]] آنها نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ...}}<ref>«بیگمان کافران داراییهای خود را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا میبخشند.».. سوره انفال، آیه ۳۶.</ref>. | *[[جنگ احد]] یکی از امور حساسترین و دشوارترین جنگهایی است که حضور [[امام علی]]{{ع}} در آن، سرنوشتساز بوده و است. [[غزوه احد]] در [[سال سوم هجری]] شکل گرفت و علت آن این بود که [[صفوان بن امیه]] که بسیاری از بستگان خود را در [[جنگ بدر]] از [[دست]] داده بود، به [[ابوسفیان]] پیشنهاد کرد، چون دلاوران ما در [[راه]] [[دفاع]] از کاروان تجاری کشته شدهاند هر کس که در آن کاروان سرمایهای داشته باید در هزینه [[جنگ]] سهیم شود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۸۷.</ref>. بنابراین سود همه [[مال]] التجارهها که گفته شده هزار شتر و پنجاه هزار [[دینار]] بود، برای [[جنگ]] به کار رفت<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۹۹- ۲۰۰.</ref> و این [[آیه]] در [[شأن]] آنها نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ...}}<ref>«بیگمان کافران داراییهای خود را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا میبخشند.».. سوره انفال، آیه ۳۶.</ref>. | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} پس از فرا رسیدن صبح، آماده [[جنگ]] شد. آن [[حضرت]]، [[علی]]{{ع}} را [[پرچمدار]] [[مهاجران]] و [[سعد بن عباده]] را [[پرچمدار]] [[انصار]] کرد و خود آن [[حضرت]] زیر [[پرچم]] [[انصار]] قرار گرفت. [[فرماندهی]] سمت راست [[لشکر]] [[قریش]] به عهده [[خالد بن ولید]] و [[فرماندهی]] سمت چپ [[لشکر]] به عهده [[عکرمة بن ابی جهل]] قرار گرفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۹۲.</ref>. | *[[رسول خدا]]{{صل}} پس از فرا رسیدن صبح، آماده [[جنگ]] شد. آن [[حضرت]]، [[علی]]{{ع}} را [[پرچمدار]] [[مهاجران]] و [[سعد بن عباده]] را [[پرچمدار]] [[انصار]] کرد و خود آن [[حضرت]] زیر [[پرچم]] [[انصار]] قرار گرفت. [[فرماندهی]] سمت راست [[لشکر]] [[قریش]] به عهده [[خالد بن ولید]] و [[فرماندهی]] سمت چپ [[لشکر]] به عهده [[عکرمة بن ابی جهل]] قرار گرفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۹۲.</ref>. | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
*از [[امام علی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که فرمودند: در روز [[احد]]، شانزده ضربه به من خورد که چهار بار به [[زمین]] خوردم. و هر بار مردی [[خوشسیما]] و خوشبو به سوی من آمد و بازوی مرا گرفت و مرا از [[زمین]] بلند کرد و گفت: "در [[جنگ]] با اینها به پیش برو و در [[راه]] [[اطاعت خدا]] و [[رسول]] او بجنگ که آن دو نیز از تو [[راضی]] هستند". زمانی که این حادثه را برای [[رسول خدا]]{{صل}} تعریف کردم، آن [[حضرت]] فرمود: "او را [[شناختی]]؟" گفتم: نه، ولی شبیه [[دحیه کلبی]] بود. آن [[حضرت]] فرمود: "ای [[علی]]! [[خدا]] چشمانت را روشن کند! او [[جبرئیل]] بوده است"<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۱۷.</ref>. | *از [[امام علی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که فرمودند: در روز [[احد]]، شانزده ضربه به من خورد که چهار بار به [[زمین]] خوردم. و هر بار مردی [[خوشسیما]] و خوشبو به سوی من آمد و بازوی مرا گرفت و مرا از [[زمین]] بلند کرد و گفت: "در [[جنگ]] با اینها به پیش برو و در [[راه]] [[اطاعت خدا]] و [[رسول]] او بجنگ که آن دو نیز از تو [[راضی]] هستند". زمانی که این حادثه را برای [[رسول خدا]]{{صل}} تعریف کردم، آن [[حضرت]] فرمود: "او را [[شناختی]]؟" گفتم: نه، ولی شبیه [[دحیه کلبی]] بود. آن [[حضرت]] فرمود: "ای [[علی]]! [[خدا]] چشمانت را روشن کند! او [[جبرئیل]] بوده است"<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۱۷.</ref>. | ||
*به خاطر رشادتها و دلاوریهای [[امام علی]]{{ع}} در [[جنگ اُحد]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرمودند: "ای [[علی]]! اگر [[ایمان]] خلائق و اعمالشان را در کفهای قرار دهند و عمل تو را در کفهای دیگر، عمل تو بر عمل همه مخلوقات [[برتری]] دارد. همانا [[خداوند]] بر عمل تو در روز [[احد]]، به [[ملائکه]] مقربش [[افتخار]] میکند و پرده آسمانهای هفتگانه را کنار میزند و [[بهشت]] به سوی تو [[نور افشانی]] میکند"<ref>ینابیع المودة، قندوزی، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۴.</ref>. | *به خاطر رشادتها و دلاوریهای [[امام علی]]{{ع}} در [[جنگ اُحد]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرمودند: "ای [[علی]]! اگر [[ایمان]] خلائق و اعمالشان را در کفهای قرار دهند و عمل تو را در کفهای دیگر، عمل تو بر عمل همه مخلوقات [[برتری]] دارد. همانا [[خداوند]] بر عمل تو در روز [[احد]]، به [[ملائکه]] مقربش [[افتخار]] میکند و پرده آسمانهای هفتگانه را کنار میزند و [[بهشت]] به سوی تو [[نور افشانی]] میکند"<ref>ینابیع المودة، قندوزی، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۴.</ref>. | ||
==[[جنگ خندق]]== | |||
*این [[جنگ]] که [[احزاب]] نیز نام دارد، در [[سال پنجم هجرت]] روی داد. این [[جنگ]]، همانگونه که از نامش پیداست، به [[دلیل]] [[اتحاد]] همه [[دشمنان اسلام]]، از جمله [[قریش]]، [[مشرکان]] و [[یهود]] روی داد که برای نابودی کامل [[اسلام]] به سوی [[مدینه]] حرکت و حدود یک ماه [[مدینه]] را محاصره کردند. در این [[جنگ]] که [[مسلمانان]] در دور [[مدینه]] گودال بزرگی ([[خندق]]) کنده بودند، افرادی از [[لشکر]] [[مشرکان]] تلاش کردند تا از [[خندق]] عبور کنند. [[عمرو بن عبدود]] از نامداران [[قریش]] پس از عبور از [[خندق]]، مبارز طلبید اما هیچ کسی جرأت نکرد تا با او مقابله کند و کسی جز [[امام علی]]{{ع}} از جا برنخاست. [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمود تا بنشیند، زیرا [[علی]]{{ع}} هنوز [[جوان]] بود اما کسی پاسخ او را نداد. او بار دیگر مبارز طلبید و این بار نیز کسی جز [[علی]]{{ع}} از جا برنخاست. [[پیامبر]]{{صل}} بار دیگر فرمود: "یک نفر برخیزد و [[شر]] این مرد را از سر [[مسلمانان]] کوتاه کند"، اما هیچ کس جز [[امام علی]]{{ع}} از جا برخاست. [[عمرو بن عبدود]] برای سومین بار مبارز طلبید. | *این [[جنگ]] که [[احزاب]] نیز نام دارد، در [[سال پنجم هجرت]] روی داد. این [[جنگ]]، همانگونه که از نامش پیداست، به [[دلیل]] [[اتحاد]] همه [[دشمنان اسلام]]، از جمله [[قریش]]، [[مشرکان]] و [[یهود]] روی داد که برای نابودی کامل [[اسلام]] به سوی [[مدینه]] حرکت و حدود یک ماه [[مدینه]] را محاصره کردند. در این [[جنگ]] که [[مسلمانان]] در دور [[مدینه]] گودال بزرگی ([[خندق]]) کنده بودند، افرادی از [[لشکر]] [[مشرکان]] تلاش کردند تا از [[خندق]] عبور کنند. [[عمرو بن عبدود]] از نامداران [[قریش]] پس از عبور از [[خندق]]، مبارز طلبید اما هیچ کسی جرأت نکرد تا با او مقابله کند و کسی جز [[امام علی]]{{ع}} از جا برنخاست. [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمود تا بنشیند، زیرا [[علی]]{{ع}} هنوز [[جوان]] بود اما کسی پاسخ او را نداد. او بار دیگر مبارز طلبید و این بار نیز کسی جز [[علی]]{{ع}} از جا برنخاست. [[پیامبر]]{{صل}} بار دیگر فرمود: "یک نفر برخیزد و [[شر]] این مرد را از سر [[مسلمانان]] کوتاه کند"، اما هیچ کس جز [[امام علی]]{{ع}} از جا برخاست. [[عمرو بن عبدود]] برای سومین بار مبارز طلبید. | ||
*زمانی که [[امام علی]]{{ع}} برای مقابله با [[عمرو بن عبدود]] به میدان میرفت [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شمشیرش را به او داد و برایش [[عمامه]] بست و از [[خدا]] برای [[علی]]{{ع}} کمک خواست و فرمود: "خدایا! او را از روبرو و پشت سر، از راست و چپ، و از بالای سر و [[پایین پا]] [[حفظ]] فرما"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۷۱.</ref>. و این جمله [[تاریخی]] خود را فرمود که: "امروز همه [[ایمان]] مقابل همه [[شرک]] قرار گرفت"<ref>مناقب الإمام امیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۱، ص۲۲۴؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۶۰۰.</ref>. | *زمانی که [[امام علی]]{{ع}} برای مقابله با [[عمرو بن عبدود]] به میدان میرفت [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شمشیرش را به او داد و برایش [[عمامه]] بست و از [[خدا]] برای [[علی]]{{ع}} کمک خواست و فرمود: "خدایا! او را از روبرو و پشت سر، از راست و چپ، و از بالای سر و [[پایین پا]] [[حفظ]] فرما"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۷۱.</ref>. و این جمله [[تاریخی]] خود را فرمود که: "امروز همه [[ایمان]] مقابل همه [[شرک]] قرار گرفت"<ref>مناقب الإمام امیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۱، ص۲۲۴؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۶۰۰.</ref>. | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
*[[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این [[پیکار]]، فضای [[امید]] به [[پیروزی]] و [[شادی]] را در [[سپاه اسلام]] پدید آورد و [[ترس]] و [[وحشت]] را بر [[دل]] [[سپاه]] [[کفر]] انداخت به طوری که ناخودآگاه فرار را بر قرار ترجیح دادند به جز [[نوفل بن عبدالله]] که اسبش به داخل [[خندق]] افتاد و [[سپاهیان]] او را سنگ [[باران]] کردند، تا اینکه فریاد زد: "کسی به [[جنگ]] من آید تا با او بجنگم". در این هنگام، [[امام علی]]{{ع}} به داخل [[خندق]] رفت و با ضربهای او را به [[جهنم]] روانه کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۴.</ref>. وقتی خبر کشته شدن [[عمرو بن عبدود]] به عُمره، خواهرش رسید، پرسید: چه کسی جرأت کرد [[برادر]] دلاورم را بکشد؟ گفتند: [[علی بن ابی طالب]]. گفت: بنابراین [[مرگ]] او به [[دست]] همتایی گرامی بوده؛ چشمانم خشک باد اگر بر کشته شدن او بگریم؛ زیرا برادرم، دلاورانی را کشته و با مبارزانی روبرو شده بود. در این میدان هم باید به [[شمشیر]] همتایی گرامی کشته میشد. ای [[بنی عامر]]، تاکنون هیچ افتخاری بالاتر از این نشنیدهام". | *[[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این [[پیکار]]، فضای [[امید]] به [[پیروزی]] و [[شادی]] را در [[سپاه اسلام]] پدید آورد و [[ترس]] و [[وحشت]] را بر [[دل]] [[سپاه]] [[کفر]] انداخت به طوری که ناخودآگاه فرار را بر قرار ترجیح دادند به جز [[نوفل بن عبدالله]] که اسبش به داخل [[خندق]] افتاد و [[سپاهیان]] او را سنگ [[باران]] کردند، تا اینکه فریاد زد: "کسی به [[جنگ]] من آید تا با او بجنگم". در این هنگام، [[امام علی]]{{ع}} به داخل [[خندق]] رفت و با ضربهای او را به [[جهنم]] روانه کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۴.</ref>. وقتی خبر کشته شدن [[عمرو بن عبدود]] به عُمره، خواهرش رسید، پرسید: چه کسی جرأت کرد [[برادر]] دلاورم را بکشد؟ گفتند: [[علی بن ابی طالب]]. گفت: بنابراین [[مرگ]] او به [[دست]] همتایی گرامی بوده؛ چشمانم خشک باد اگر بر کشته شدن او بگریم؛ زیرا برادرم، دلاورانی را کشته و با مبارزانی روبرو شده بود. در این میدان هم باید به [[شمشیر]] همتایی گرامی کشته میشد. ای [[بنی عامر]]، تاکنون هیچ افتخاری بالاتر از این نشنیدهام". | ||
*[[پیامبر]]{{صل}} درباره این کار [[علی]]{{ع}} فرمود: "پاداش شمشیری که [[علی]] در روز [[خندق]] بر [[عمرو بن عبدود]] زد، از [[پاداش]] عمل امتم تا [[روز قیامت]]، [[برتر]] است"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۲؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج۲، ص۱۴.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵۴-۱۵۸.</ref> | *[[پیامبر]]{{صل}} درباره این کار [[علی]]{{ع}} فرمود: "پاداش شمشیری که [[علی]] در روز [[خندق]] بر [[عمرو بن عبدود]] زد، از [[پاداش]] عمل امتم تا [[روز قیامت]]، [[برتر]] است"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۲؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج۲، ص۱۴.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵۴-۱۵۸.</ref> | ||
==[[جنگ خیبر]]== | |||
*در این [[جنگ]] چند نفر از فرستادگان [[پیامبر]]{{صل}} به قلعه [[خیبر]] حملهور شدند اما موفق نشدند که قلعه را [[فتح]] کنند و هر بار [[فرماندهی]] که برای [[فتح]] قلعه رفته بود [[شکست]] خورده پا به فرار میگذاشت تا اینکه بیست روز از محاصره قلعه [[گذشت]]. روزی که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: "به خواست [[خدا]] فردا [[پرچم]] را به [[دست]] کسی میدهم که به [[دشمن]] حمله میکند و هرگز میدان [[جنگ]] را رها نمیسازد. او کسی است که [[خدا]] و پیامبرش را [[دوست]] دارد و [[خدا]] و [[رسول]] نیز او را [[دوست]] دارند و باز نمیگردد مگر اینکه [[پیروز]] شده باشد"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۵۶.</ref>. [[ابن حجر]] نیز در این باره مینویسد: زمانی که صبح شد همه علاقه داشتند که [[رسول خدا]]{{صل}} [[پرچم]] را به [[دست]] آنها بدهد. اما [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[علی بن ابی طالب]] کجاست؟" [[اصحاب]] گفتند: [[چشم]] او درد میکند. و [[علی]]{{ع}} را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند و ایشان از آب دهان خود به چشمان [[علی]]{{ع}} مالید و چشمان او [[شفا]] یافت و سپس [[پرچم]] را به وی داد<ref>الاصابه، ج۴، ص۴۶۶.</ref>. | *در این [[جنگ]] چند نفر از فرستادگان [[پیامبر]]{{صل}} به قلعه [[خیبر]] حملهور شدند اما موفق نشدند که قلعه را [[فتح]] کنند و هر بار [[فرماندهی]] که برای [[فتح]] قلعه رفته بود [[شکست]] خورده پا به فرار میگذاشت تا اینکه بیست روز از محاصره قلعه [[گذشت]]. روزی که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: "به خواست [[خدا]] فردا [[پرچم]] را به [[دست]] کسی میدهم که به [[دشمن]] حمله میکند و هرگز میدان [[جنگ]] را رها نمیسازد. او کسی است که [[خدا]] و پیامبرش را [[دوست]] دارد و [[خدا]] و [[رسول]] نیز او را [[دوست]] دارند و باز نمیگردد مگر اینکه [[پیروز]] شده باشد"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۵۶.</ref>. [[ابن حجر]] نیز در این باره مینویسد: زمانی که صبح شد همه علاقه داشتند که [[رسول خدا]]{{صل}} [[پرچم]] را به [[دست]] آنها بدهد. اما [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[علی بن ابی طالب]] کجاست؟" [[اصحاب]] گفتند: [[چشم]] او درد میکند. و [[علی]]{{ع}} را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند و ایشان از آب دهان خود به چشمان [[علی]]{{ع}} مالید و چشمان او [[شفا]] یافت و سپس [[پرچم]] را به وی داد<ref>الاصابه، ج۴، ص۴۶۶.</ref>. | ||
*به [[نقل]] دیگر، [[پیامبر]]{{صل}} آب دهان [[مبارک]] خود را به چشم [[علی]]{{ع}} مالید و در [[حق]] او چنین [[دعا]] کرد: "خدایا! [[چشم]] درد و [[گرما]] و سرما را از [[علی]]{{ع}} دور گردان و او را بر علیه دشمنش [[یاری]] و [[فتح]] و [[پیروزی]] را نصیب او کن. به [[راستی]] او [[بنده]] توست. او تو و پیامبرت را [[دوست]] دارد و هرگز از [[جبهه]] فرار نمیکند"<ref>مناقب الامام أمیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>. | *به [[نقل]] دیگر، [[پیامبر]]{{صل}} آب دهان [[مبارک]] خود را به چشم [[علی]]{{ع}} مالید و در [[حق]] او چنین [[دعا]] کرد: "خدایا! [[چشم]] درد و [[گرما]] و سرما را از [[علی]]{{ع}} دور گردان و او را بر علیه دشمنش [[یاری]] و [[فتح]] و [[پیروزی]] را نصیب او کن. به [[راستی]] او [[بنده]] توست. او تو و پیامبرت را [[دوست]] دارد و هرگز از [[جبهه]] فرار نمیکند"<ref>مناقب الامام أمیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>. | ||
*زمانی که [[امام علی]]{{ع}} در مقابل در قلعه قرار گرفت عدهای از مبارزان [[یهود]] از قلعه بیرون آمدند تا با ایشان بجنگند. ابتدا [[حارث]] که [[برادر]] [[مرحب خیبری]] بود نعره کشان جلو آمد، به گونهای که کسانی که پشت سر [[امام علی]]{{ع}} بودند بیاختیار عقب رفتند، اما [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} چون کوهی در مقابل او ایستاد و لحظهای از درگیری نگذشت که وی را نقش بر [[زمین]] کرد و او در دم [[جان]] داد. [[مرحب خیبری]]، بزرگترین پهلوان [[یهود]]، با دیدن این صحنه ناراحت شد و در حالی که [[غرق]] در [[سلاح]] بود برای [[مبارزه]] با [[امام]]{{ع}} از قلعه بیرون آمد. وی هنگام [[خروج]] در حالی که کلاه خود محکمی از سنگ بر سر گذاشته بود و [[زره]] به تن داشت، به رسم مبارزان [[عرب]] [[رجز]] خواند. [[امام علی]]{{ع}} نیز در مقابل او چنین رجزی خواند و [[قدرت]] و [[عظمت]] خود را به رخ او کشید. | *زمانی که [[امام علی]]{{ع}} در مقابل در قلعه قرار گرفت عدهای از مبارزان [[یهود]] از قلعه بیرون آمدند تا با ایشان بجنگند. ابتدا [[حارث]] که [[برادر]] [[مرحب خیبری]] بود نعره کشان جلو آمد، به گونهای که کسانی که پشت سر [[امام علی]]{{ع}} بودند بیاختیار عقب رفتند، اما [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} چون کوهی در مقابل او ایستاد و لحظهای از درگیری نگذشت که وی را نقش بر [[زمین]] کرد و او در دم [[جان]] داد. [[مرحب خیبری]]، بزرگترین پهلوان [[یهود]]، با دیدن این صحنه ناراحت شد و در حالی که [[غرق]] در [[سلاح]] بود برای [[مبارزه]] با [[امام]]{{ع}} از قلعه بیرون آمد. وی هنگام [[خروج]] در حالی که کلاه خود محکمی از سنگ بر سر گذاشته بود و [[زره]] به تن داشت، به رسم مبارزان [[عرب]] [[رجز]] خواند. [[امام علی]]{{ع}} نیز در مقابل او چنین رجزی خواند و [[قدرت]] و [[عظمت]] خود را به رخ او کشید. | ||
*پس از رجزخوانیها، [[جنگ]] تن به تن آغاز شد و پس از مدتی زد و خورد ناگهان [[شمشیر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاه خود او را [[شکست]] و او را دو نیم کرد و مرحب نقش بر [[زمین]] شد و [[جان]] سپرد. سپس عدهای به داخل قلعه فرار کرده و عدهای دیگر با [[دلاوری]] [[امام علی]]{{ع}} به [[خاک]] مذلت افتادند. [[علی]]{{ع}} خود را به پشت در [[خیبر]] رساند و در را از جا کند و به عنوان پلی روی خندقی که کنده بودند قرار داد تا بقیه [[سپاهیان]] از روی آن عبور کنند. هنگام بازگشت از [[فتح خیبر]] [[امیرالمؤمنین]] آن در را که همچون پل [[خندق]] بوده برداشت و مقداری دورتر پرتاب کرد. [[نقل]] شده است که این در را بیست نفر باهم باز میکردند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۲۷.</ref><ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵۸-۱۶۰.</ref> | *پس از رجزخوانیها، [[جنگ]] تن به تن آغاز شد و پس از مدتی زد و خورد ناگهان [[شمشیر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاه خود او را [[شکست]] و او را دو نیم کرد و مرحب نقش بر [[زمین]] شد و [[جان]] سپرد. سپس عدهای به داخل قلعه فرار کرده و عدهای دیگر با [[دلاوری]] [[امام علی]]{{ع}} به [[خاک]] مذلت افتادند. [[علی]]{{ع}} خود را به پشت در [[خیبر]] رساند و در را از جا کند و به عنوان پلی روی خندقی که کنده بودند قرار داد تا بقیه [[سپاهیان]] از روی آن عبور کنند. هنگام بازگشت از [[فتح خیبر]] [[امیرالمؤمنین]] آن در را که همچون پل [[خندق]] بوده برداشت و مقداری دورتر پرتاب کرد. [[نقل]] شده است که این در را بیست نفر باهم باز میکردند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۲۷.</ref><ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵۸-۱۶۰.</ref> | ||
==[[غزوه حنین]]== | |||
*بعد از [[فتح مکه]] [[رسول خدا]]{{صل}} پانزده روز در [[مکه]] حضور داشتند که در این مدت علاوه بر [[بیعت]] گروهی [[مردم]] با [[حضرت]]، ایشان توانست همه آثار [[شرک]] و [[بتپرستی]] را از [[خانه خدا]] و اطراف آن بزداید. اما خبر [[فتح مکه]] و [[تسلط]] [[اسلام]] بر [[مکه]] و [[خانه خدا]] [[بتپرستان]] و [[کفار]] اطراف [[مکه]] را سخت پریشان کرد و در [[دل]] آنها [[ترس]] پدید آورد. دو [[قبیله]] [[هوازن]] و [[ثقیف]] از [[ترس]] آنکه [[مسلمانان]] به آنها حمله کنند، به [[فرماندهی]] [[جوان]] سی سالهای به نام [[مالک بن عوف]]، [[سپاه]] بزرگی را تشکیل دادند و در اول [[شوال]] [[سال هشتم هجری]]، به [[سرزمین]] اوطاس در نزدیکی [[حنین]] وارد شدند. [[ارتش]] [[اسلام]] در [[تاریکی]] صبح به وادی [[حنین]] سرازیر شد. به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} هر کس هنگام ورود به [[مکه]] پرچمی در [[دست]] داشت، [[پرچمدار]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} بزرگترین [[پرچم]] را به [[امام علی]]{{ع}} داد<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۸۶.</ref>. [[مالک بن عوف]] به [[قوم]] خود گفت: "هر کدام از شما باید [[زن]] و [[فرزند]] و اموالش را پشت سر خود بیاورد و غلاف شمشیرهایتان را بشکنید و در شیارهای این منطقه و در لابلای درختان مخفی شوید و فردا صبح که هنوز هوا خوب روشن نشده همگی به یکباره بر آنها حملهور شوید و آنها را نابود کنید. همانا [[محمد]] تاکنون با قومی برخورد نکرده است که [[فنون]] [[جنگ]] را خوب بدانند"<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۸۶.</ref>. | *بعد از [[فتح مکه]] [[رسول خدا]]{{صل}} پانزده روز در [[مکه]] حضور داشتند که در این مدت علاوه بر [[بیعت]] گروهی [[مردم]] با [[حضرت]]، ایشان توانست همه آثار [[شرک]] و [[بتپرستی]] را از [[خانه خدا]] و اطراف آن بزداید. اما خبر [[فتح مکه]] و [[تسلط]] [[اسلام]] بر [[مکه]] و [[خانه خدا]] [[بتپرستان]] و [[کفار]] اطراف [[مکه]] را سخت پریشان کرد و در [[دل]] آنها [[ترس]] پدید آورد. دو [[قبیله]] [[هوازن]] و [[ثقیف]] از [[ترس]] آنکه [[مسلمانان]] به آنها حمله کنند، به [[فرماندهی]] [[جوان]] سی سالهای به نام [[مالک بن عوف]]، [[سپاه]] بزرگی را تشکیل دادند و در اول [[شوال]] [[سال هشتم هجری]]، به [[سرزمین]] اوطاس در نزدیکی [[حنین]] وارد شدند. [[ارتش]] [[اسلام]] در [[تاریکی]] صبح به وادی [[حنین]] سرازیر شد. به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} هر کس هنگام ورود به [[مکه]] پرچمی در [[دست]] داشت، [[پرچمدار]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} بزرگترین [[پرچم]] را به [[امام علی]]{{ع}} داد<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۸۶.</ref>. [[مالک بن عوف]] به [[قوم]] خود گفت: "هر کدام از شما باید [[زن]] و [[فرزند]] و اموالش را پشت سر خود بیاورد و غلاف شمشیرهایتان را بشکنید و در شیارهای این منطقه و در لابلای درختان مخفی شوید و فردا صبح که هنوز هوا خوب روشن نشده همگی به یکباره بر آنها حملهور شوید و آنها را نابود کنید. همانا [[محمد]] تاکنون با قومی برخورد نکرده است که [[فنون]] [[جنگ]] را خوب بدانند"<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۸۶.</ref>. | ||
*جنگجویان [[هوازن]] که قبلاً در شیارها و پشت سنگها و پیچ و خمهای دره [[حنین]] [[پنهان]] شده بودند، ناگهان از مخفیگاه بیرون آمده، بر [[مسلمانان]] تاختند. به دنبال آن سواره [[نظام]] [[بنی سلیم]] از هم پاشیده شد و آنها عقبنشینی کردند و به دنبال آنها، [[اهل مکه]] و به [[پیروی]] از آنها همه [[مردم]] عقب نشستند و به پشت سر خود هم نگاه نکردند و تنها [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} با تعداد کمی در [[دفاع]] از [[رسول خدا]]{{صل}} باقی ماندند <ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۸۷.</ref>. یکی از افراد [[قبیله]] [[هوازن]] بر شتری سرخ رنگ سوار بود و نیزهای بلند در [[دست]] داشت که پرچمی سیاه رنگ بر آن بسته بود. او پیش میرفت و [[پرچم]] را برافراشته نگاه میداشت تا [[مشرکان]] به دنبال او پیشروی کنند. او وقتی دید که پیروزیهایی [[دست]] یافتهاند، بر [[مسلمانان]]، حملهور شد. | *جنگجویان [[هوازن]] که قبلاً در شیارها و پشت سنگها و پیچ و خمهای دره [[حنین]] [[پنهان]] شده بودند، ناگهان از مخفیگاه بیرون آمده، بر [[مسلمانان]] تاختند. به دنبال آن سواره [[نظام]] [[بنی سلیم]] از هم پاشیده شد و آنها عقبنشینی کردند و به دنبال آنها، [[اهل مکه]] و به [[پیروی]] از آنها همه [[مردم]] عقب نشستند و به پشت سر خود هم نگاه نکردند و تنها [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} با تعداد کمی در [[دفاع]] از [[رسول خدا]]{{صل}} باقی ماندند <ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۸۷.</ref>. یکی از افراد [[قبیله]] [[هوازن]] بر شتری سرخ رنگ سوار بود و نیزهای بلند در [[دست]] داشت که پرچمی سیاه رنگ بر آن بسته بود. او پیش میرفت و [[پرچم]] را برافراشته نگاه میداشت تا [[مشرکان]] به دنبال او پیشروی کنند. او وقتی دید که پیروزیهایی [[دست]] یافتهاند، بر [[مسلمانان]]، حملهور شد. |