بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خواب]] دید که به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفته است، [[تصمیم]] گرفت به قصد [[عمره]] به زیارت [[کعبه]] برود. پس با عدهای از [[یاران]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد. | وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خواب]] دید که به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفته است، [[تصمیم]] گرفت به قصد [[عمره]] به زیارت [[کعبه]] برود. پس با عدهای از [[یاران]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد. | ||
بدیل بن | بدیل بن ورقا که پیامبر{{صل}} دوره [[جاهلیت]] در [[کارها]] با او [[مشورت]] میکرد و بسیار به او علاقه داشت، به عنوان نماینده اهل مکه با جمعیتی از [[فامیل]] [[خزاعه]] [[خدمت]] [[حضرت]] رسید و گفت: "شما درباره [[جنگ]] با [[قوم]] خودت که سران [[عرب]] هستند، فریفته شدهای؛ به [[خدا]] قسم! من افراد [[آبرومندی]] را همراه تو نمیبینم؛ به علاوه آن چنان که میبینم شما هیچ گونه سلاحی هم ندارید". [[ابوبکر]] در پاسخ گفت: "تو فلان [[لات]] را میخوری!» بدیل گفت: "اگر این نبود که بر گردن من حقی داری، پاسخت را میدادم؛ به خدا قسم هیچ کس نمیتواند این [[اتهام]] را به ما بزند. ما همواره [[دوست]] داشتهایم که [[محمد]] [[پیروز]] شود ولی حالا میبینم که [[قریش]] با همه افراد و [[اموال]] خود به قصد جنگ با شما به منطقه بلدح بیرون آمدهاند و همه دامهای خود را هم همراه آوردهاند، و درباره [[اطعام]] [[لشکر]] بر یکدیگر پیشی میگیرند. هر کس که پیش آنها میآید به خوبی از او [[پذیرایی]] میکنند؛ و بدین وسیله خود را برای جنگ با شما تقویت میکنند؛ بنابراین تصمیم خود را بگیرید و درست بیندیشید"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۸۱.</ref>. بدیل در ادامه افزود: "[[کعب بن لوی]] و [[عامر بن لوی]] را به همراه [[زن]] و مرد و کوچک و بزرگ پشت سر گذاشتم". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ما برای [[جنگ]] نیامده ایم بلکه آمده ایم تا [[عمره]] به جا آوریم؛ جنگهای پشت سر هم، [[قریش]] را از پای درآورده است، اگر مایل باشند با ایشان قرار داد ترک جنگ [[امضا]] کنیم و به دیگران بپردازیم؛ اگر [[پیروز]] شدم، ایشان هم آنچه دیگران کردند، بکنند و اگر [[شکست]] خوردم، نظر آنان تأمین شده است؛ و اگر به این هم [[راضی]] نشوند به آن خدایی که [[جان]] من در دست اوست با ایشان میجنگم هر چند تنها بمانم تا آنکه خواسته [[خدای متعال]] برآورده شود". | ||
بدیل گفت: "آنچه فرمودی به قریش و [[اهل مکه]] [[ابلاغ]] میکنم". سپس نزد قریش رفته و آنان را از [[تصمیم]] قطعی پیامبر و [[آگاه]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۶۲۵؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج۱، ص۳۹۹.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص .</ref>. | بدیل گفت: "آنچه فرمودی به قریش و [[اهل مکه]] [[ابلاغ]] میکنم". سپس نزد قریش رفته و آنان را از [[تصمیم]] قطعی پیامبر و [[آگاه]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۶۲۵؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج۱، ص۳۹۹.</ref>.<ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[بدیل بن ورقا - علیزاده (مقاله)|مقاله «بدیل بن ورقا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص .</ref>. |