جز
جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت') |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
یزید بن معاویه بکائی عامری مردی دلیر و [[شجاع]] و از ثقات [[تابعین]] و به قولی از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۱۲۰؛ تهذیب التهذیب، ج۹، ص۳۷۶؛ الاصابه، ج۶، ص۶۷۲.</ref> و [[شیخ طوسی]] او را از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به شمار آورده و مینویسد: وی پسر عموی [[عبدالله بن طفیل عامری بکائی]] است <ref>رجال طوسی، ص۶۲، ش۸.</ref>. | یزید بن معاویه بکائی عامری مردی دلیر و [[شجاع]] و از ثقات [[تابعین]] و به قولی از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۱۲۰؛ تهذیب التهذیب، ج۹، ص۳۷۶؛ الاصابه، ج۶، ص۶۷۲.</ref> و [[شیخ طوسی]] او را از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به شمار آورده و مینویسد: وی پسر عموی [[عبدالله بن طفیل عامری بکائی]] است <ref>رجال طوسی، ص۶۲، ش۸.</ref>. | ||
او در [[جنگ صفین]] در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} | او در [[جنگ صفین]] در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} شرکت و با [[شامیان]] جنگید. | ||
[[نصر بن مزاحم]] [[نقل]] میکند: [[عبدالله بن طفیل عامری بکائی]] در یکی از روزهای [[نبرد صفین]] به صفهای [[شامیان]] حمله برد و پس از زمانی [[نبرد]] و [[جنگ]] از میدان بازگشت، و در هنگام بازگشت مردی از [[بنی تمیم]] که نامش [[قیس بن نهد یربوعی]] که قبلاً از [[یاران حضرت علی]]{{ع}} بود و به [[معاویه]] [[پناهنده]] شده بود، بر [[عبدالله بن طفیل عامری بکائی]] حمله کرد و نیزه خود را در میان شانههای او نهاد. در این گیر و دار یزید بن معاویه بکائی عامری که پسر عموی خود [[عبدالله بن طفیل عامری بکائی]] را در خطر [[مرگ]] دید با سرعت خود را به [[قیس بن نهد یربوعی]] رساند و نیزهاش را میان شانه آن مرد شامی قرار داد و گفت: به [[خدا]] قسم، اگر نیزهات را بر پسر عمویم فرو بری من هم نیزهام را بر تو فرو خواهم برد. مرد شامی گفت: [[پیمان]] خدایی میبندم که نیزهام را از پشت دوستت (ابن طفیل) بردارم، تو هم پیکان و نیزهات را برداری. یزید بن معاویه بکائی عامری قبول کرد و [[قیس بن نهد یربوعی]] نیزهاش را برداشت و یزید بن معاویه بکائی عامری هم نیزهاش را برداشت، بعد [[قیس بن نهد یربوعی]] ایستاد و به یزید بن معاویه بکائی عامری گفت: از کدام قبیلهای؟ گفت: از [[قبیله]] بنی عامرم. گفت: [[خدا]] مرا فدای شما کند که هر جا با شما برخورد کردیم شما را [[جوانمرد]] و گرامی یافتیم، به [[خدا]] قسم، من آخرین نفر از یازده تمیمی هستم که شما امروز آنها را کشتید. | [[نصر بن مزاحم]] [[نقل]] میکند: [[عبدالله بن طفیل عامری بکائی]] در یکی از روزهای [[نبرد صفین]] به صفهای [[شامیان]] حمله برد و پس از زمانی [[نبرد]] و [[جنگ]] از میدان بازگشت، و در هنگام بازگشت مردی از [[بنی تمیم]] که نامش [[قیس بن نهد یربوعی]] که قبلاً از [[یاران حضرت علی]]{{ع}} بود و به [[معاویه]] [[پناهنده]] شده بود، بر [[عبدالله بن طفیل عامری بکائی]] حمله کرد و نیزه خود را در میان شانههای او نهاد. در این گیر و دار یزید بن معاویه بکائی عامری که پسر عموی خود [[عبدالله بن طفیل عامری بکائی]] را در خطر [[مرگ]] دید با سرعت خود را به [[قیس بن نهد یربوعی]] رساند و نیزهاش را میان شانه آن مرد شامی قرار داد و گفت: به [[خدا]] قسم، اگر نیزهات را بر پسر عمویم فرو بری من هم نیزهام را بر تو فرو خواهم برد. مرد شامی گفت: [[پیمان]] خدایی میبندم که نیزهام را از پشت دوستت (ابن طفیل) بردارم، تو هم پیکان و نیزهات را برداری. یزید بن معاویه بکائی عامری قبول کرد و [[قیس بن نهد یربوعی]] نیزهاش را برداشت و یزید بن معاویه بکائی عامری هم نیزهاش را برداشت، بعد [[قیس بن نهد یربوعی]] ایستاد و به یزید بن معاویه بکائی عامری گفت: از کدام قبیلهای؟ گفت: از [[قبیله]] بنی عامرم. گفت: [[خدا]] مرا فدای شما کند که هر جا با شما برخورد کردیم شما را [[جوانمرد]] و گرامی یافتیم، به [[خدا]] قسم، من آخرین نفر از یازده تمیمی هستم که شما امروز آنها را کشتید. |