ام معبد خزاعیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی'
جز (جایگزینی متن - 'کف' به 'کف')
جز (جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی')
خط ۱۶: خط ۱۶:
[[ام معبد]] گفت: “او درمانده‌تر از آن است که بتواند شیر دهد”؛ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “اجازه می‌دهی آن را بدوشم؟”
[[ام معبد]] گفت: “او درمانده‌تر از آن است که بتواند شیر دهد”؛ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “اجازه می‌دهی آن را بدوشم؟”
[[ام معبد]] گفت: “اگر می‌بینی که شیر دارد آن را بدوش”.
[[ام معبد]] گفت: “اگر می‌بینی که شیر دارد آن را بدوش”.
[[پیامبر]]{{صل}} دستی به پستان گوسفند کشید و [[نام خدا]] را به زبان آورد و [[دعا]] کرد، در این هنگام، پستان گوسفند به حدی بزرگ شد که پاهای گوسفند باز ماند و او مشغول چریدن شد. [[پیامبر]]{{صل}}{{صل}} فرمود تا ظرف [[بزرگی]] آوردند و در آن شیر دوشید تا جایی که کف روی شیر از ظرف بالا آمد، سپس آن را به [[ام معبد]] داد و او آشامید تا [[سیر]] شد، پس از او به همراهانش خورانید تا همه کاملاً [[سیر]] شدند و پس از همه [[پیامبر]]{{صل}} خود آشامید. [[پیامبر]]{{صل}} دوباره شیر دوشیدند تا ظرف پر شد و آن را نزد [[ام معبد]] گذاشتند و [[پول]] شیر خورده شده را هم به او دادند<ref>الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۷۵-۸۶ و الصحیح من سیرة النبی الاعظم{{صل}}، سید جعفر مرتضی، ج۴، ص۸۶.</ref>.
[[پیامبر]]{{صل}} دستی به پستان گوسفند کشید و [[نام خدا]] را به زبان آورد و [[دعا]] کرد، در این هنگام، پستان گوسفند به حدی بزرگ شد که پاهای گوسفند باز ماند و او مشغول چریدن شد. [[پیامبر]]{{صل}}{{صل}} فرمود تا ظرف بزرگی آوردند و در آن شیر دوشید تا جایی که کف روی شیر از ظرف بالا آمد، سپس آن را به [[ام معبد]] داد و او آشامید تا [[سیر]] شد، پس از او به همراهانش خورانید تا همه کاملاً [[سیر]] شدند و پس از همه [[پیامبر]]{{صل}} خود آشامید. [[پیامبر]]{{صل}} دوباره شیر دوشیدند تا ظرف پر شد و آن را نزد [[ام معبد]] گذاشتند و [[پول]] شیر خورده شده را هم به او دادند<ref>الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۷۵-۸۶ و الصحیح من سیرة النبی الاعظم{{صل}}، سید جعفر مرتضی، ج۴، ص۸۶.</ref>.
پس از حرکت ایشان، طولی نکشید که [[همسر]] [[ام معبد]] در حالی که گوسفندانی بسیار لاغر را که از [[ضعف]]، توان [[راه رفتن]] نداشتند، به طرف [[خیمه]] می‌راند، به [[خیمه]] آمد. چون شیر را دید، با تعجب از [[ام معبد]] پرسید: “این شیر از کجا آمده با آنکه گوسفندانمان شیرده نیستند؟
پس از حرکت ایشان، طولی نکشید که [[همسر]] [[ام معبد]] در حالی که گوسفندانی بسیار لاغر را که از [[ضعف]]، توان [[راه رفتن]] نداشتند، به طرف [[خیمه]] می‌راند، به [[خیمه]] آمد. چون شیر را دید، با تعجب از [[ام معبد]] پرسید: “این شیر از کجا آمده با آنکه گوسفندانمان شیرده نیستند؟


۲۱۸٬۰۹۰

ویرایش