میثم تمار در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی'
جز (جایگزینی متن - 'کف' به 'کف')
جز (جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی')
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
فرمود: "مرد [[شکمباره]] [[فرومایه]] و پسر کنیزک بدکاره، [[عبیدالله بن زیاد]] تو را خواهد کشت".
فرمود: "مرد [[شکمباره]] [[فرومایه]] و پسر کنیزک بدکاره، [[عبیدالله بن زیاد]] تو را خواهد کشت".


میثم گوید: [[روز]] دیگری که امیرالمؤمنین{{ع}} به سوی گورستان [[کوفه]] می‌رفت، من هم همراهش بودم؛ پس وقتی از کنار آن درخت خرما گذشت، فرمود: "ای میثم! برای تو و این درخت کار [[بزرگی]] در نظر گرفته شده است"<ref>رجال الکشی، ص۸۶ – ۸۷. نیز ر.ک روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۸؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۰، از ص۳۱۳ و معجم رجال‌الحدیث، خویی، ج۲۰، ص۱۰۷ نقل شده است: روزی امیرالمؤمنین به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار خواهی شد و به دار آویخته می‌شوی و نیزه به تو خواهند زد، و در سومین روز (به دار کشیدنت) از سوراخ‌های بینی و دهانت خون جاری شود که ریشت را رنگین کند. پس چشم به راه آن خضاب (و رنگین شدن) باش، و به در خانه عمرو بن حریث به دار آویخته خواهی شد، و تو دهمین نفری که در آنجا به دار آویخته می‌شوند و چوب تو (که تو را بر آن دار می‌زنند) کوتاه‌تر از آنان است، و از ایشان به وضوخانه نزدیکتر خواهی بود. برو تا آن درخت خرمائی که بر تنه آن به دار کشیده می‌شوی، به تو نشان دهم: پس (او را آورده) و درخت را به او نشان داد، و میثم تا زنده بود به پای آن درخت می‌آمد و نماز می‌خواند و می‌گفت: چه فرخنده درختی هستی! من برای تو آفریده شده‌ام و تو به خاطر من خوراک داده می‌شوی. و همواره با آن درخت دیدار می‌کرد تا اینکه آن را بریدند، و جایی که او را در کوفه بر آن به دار زدند، شناخت. راوی گوید: میثم گاهی که به دیدار عمرو بن حریث می‌رفت به او می‌گفت: همانا من همسایه تو خواهم شد، با من حق همسایگی را خوب به جا بیاور، عمرو می‌گفت: آیا می‌خواهی خانه ابن مسعود یا خانه ابن حکیم را (که در همسایگی او بود) بخری؟ و نمی‌دانست مقصود میثم چیست! (الارشاد، ج۱، ص۳۲۳ -۲۴؛ الاصابه، ج۶، ص۲۵۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۱-۹۲).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[میثم بن یحیی التمار (مقاله)|مقاله «میثم بن یحیی التمار»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۷۸-۵۷۹.</ref>
میثم گوید: [[روز]] دیگری که امیرالمؤمنین{{ع}} به سوی گورستان [[کوفه]] می‌رفت، من هم همراهش بودم؛ پس وقتی از کنار آن درخت خرما گذشت، فرمود: "ای میثم! برای تو و این درخت کار بزرگی در نظر گرفته شده است"<ref>رجال الکشی، ص۸۶ – ۸۷. نیز ر.ک روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۸؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۰، از ص۳۱۳ و معجم رجال‌الحدیث، خویی، ج۲۰، ص۱۰۷ نقل شده است: روزی امیرالمؤمنین به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار خواهی شد و به دار آویخته می‌شوی و نیزه به تو خواهند زد، و در سومین روز (به دار کشیدنت) از سوراخ‌های بینی و دهانت خون جاری شود که ریشت را رنگین کند. پس چشم به راه آن خضاب (و رنگین شدن) باش، و به در خانه عمرو بن حریث به دار آویخته خواهی شد، و تو دهمین نفری که در آنجا به دار آویخته می‌شوند و چوب تو (که تو را بر آن دار می‌زنند) کوتاه‌تر از آنان است، و از ایشان به وضوخانه نزدیکتر خواهی بود. برو تا آن درخت خرمائی که بر تنه آن به دار کشیده می‌شوی، به تو نشان دهم: پس (او را آورده) و درخت را به او نشان داد، و میثم تا زنده بود به پای آن درخت می‌آمد و نماز می‌خواند و می‌گفت: چه فرخنده درختی هستی! من برای تو آفریده شده‌ام و تو به خاطر من خوراک داده می‌شوی. و همواره با آن درخت دیدار می‌کرد تا اینکه آن را بریدند، و جایی که او را در کوفه بر آن به دار زدند، شناخت. راوی گوید: میثم گاهی که به دیدار عمرو بن حریث می‌رفت به او می‌گفت: همانا من همسایه تو خواهم شد، با من حق همسایگی را خوب به جا بیاور، عمرو می‌گفت: آیا می‌خواهی خانه ابن مسعود یا خانه ابن حکیم را (که در همسایگی او بود) بخری؟ و نمی‌دانست مقصود میثم چیست! (الارشاد، ج۱، ص۳۲۳ -۲۴؛ الاصابه، ج۶، ص۲۵۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۱-۹۲).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[میثم بن یحیی التمار (مقاله)|مقاله «میثم بن یحیی التمار»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۷۸-۵۷۹.</ref>


==[[دستگیری]] و [[شهادت]] [[میثم]]==
==[[دستگیری]] و [[شهادت]] [[میثم]]==
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش