سمرة بن جندب فزاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
خط ۵۰: خط ۵۰:
از جمله کسانی که با جعل حدیث، [[معاویه]] را در [[تسلط]] بر [[جامعه]] [[یاری]] می‌کردند و برای این کار خود، [[پول]] می‌گرفتند؛ [[سمرة]]، [[ابو هریره]]، [[عمرو عاص]]، [[مغیرة بن شعبه]] و [[عروة بن زبیر]] بودند. به عنوان نمونه؛ [[معاویه]] صد هزار [[درهم]] به سمرة داد تا [[حدیثی]] از خود درست کند که [[آیات]]: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ}}<ref>"و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا می‌دارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد و همو کینه‌توزترین دشمنان است * و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمی‌دارد * و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است" سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۶.</ref> درباره [[علی بن ابی طالب]] و [[آیه]]: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>"و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است" سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref> در باره [[ابن ملجم]]، نازل شده است. اما [[سمره]] صد هزار درهم را کم دانست و معاویه دویست هزار درهم به او داد. سمره باز هم قبول نکرد. معاویه آن را به سیصد هزار درهم رسانید. اما سمره باز نپذیرفت تا این که معاویه چهار صد هزار درهم به او بخشید و سمره با گرفتن این مبلغ، روایتی در این باره [[جعل]] کرد. لازم به ذکر است که این دو آیه درست بر عکس آنچه سمره [[نقل]] کرده، نازل شده بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۵۱-۳۵۲.</ref>
از جمله کسانی که با جعل حدیث، [[معاویه]] را در [[تسلط]] بر [[جامعه]] [[یاری]] می‌کردند و برای این کار خود، [[پول]] می‌گرفتند؛ [[سمرة]]، [[ابو هریره]]، [[عمرو عاص]]، [[مغیرة بن شعبه]] و [[عروة بن زبیر]] بودند. به عنوان نمونه؛ [[معاویه]] صد هزار [[درهم]] به سمرة داد تا [[حدیثی]] از خود درست کند که [[آیات]]: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ}}<ref>"و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا می‌دارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد و همو کینه‌توزترین دشمنان است * و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمی‌دارد * و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است" سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۶.</ref> درباره [[علی بن ابی طالب]] و [[آیه]]: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>"و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است" سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref> در باره [[ابن ملجم]]، نازل شده است. اما [[سمره]] صد هزار درهم را کم دانست و معاویه دویست هزار درهم به او داد. سمره باز هم قبول نکرد. معاویه آن را به سیصد هزار درهم رسانید. اما سمره باز نپذیرفت تا این که معاویه چهار صد هزار درهم به او بخشید و سمره با گرفتن این مبلغ، روایتی در این باره [[جعل]] کرد. لازم به ذکر است که این دو آیه درست بر عکس آنچه سمره [[نقل]] کرده، نازل شده بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۵۱-۳۵۲.</ref>


==[[سمره]] و [[نقل روایت]] از [[پیامبر]]{{صل}}==
==[[سمرة بن جندب فزاری در حدیث|سمره و نقل روایت از پیامبر]]{{صل}}==
سمره چندین [[روایت]] از پیامبر{{صل}} [[نقل]] کرده که در این جا به برخی از آنها اشاره می‌شود:
#'''[[انسان]] [[فقیه]]:''' پیامبر{{صل}} فرمودند: [[خداوند]] درباره هر کسی خیر بخواهد، او را فقیه در [[دین]] قرار می‌دهد<ref>{{متن حدیث|من أراد الله به خیرا فقهه فی الدین}}؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۱۴، ص۱۷۸.</ref>.
#'''اثر [[خواندن]] [[سوره کهف]]:''' [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند: "هر کس ده [[آیه]] از سوره کهف را از [[حفظ]] بخواند، [[فتنه دجال]] به او زیانی نمی‌رساند و هر کس همه [[سوره]] را بخواند، داخل [[بهشت]] می‌شود <ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی (ترجمه: عده‌ای از مترجمان) ج۱۵، ص۳.</ref>.
#'''[[عقیقه]] فرزند:''' سمره از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل می‌کند که فرمود: هر نوزادی که به [[دنیا]] می‌آید، به وسیله عقیقه، بیمه می‌شود. [[روز]] هفتم برایش گوسفندی [[قربانی]] کنند و نامی برایش [[انتخاب]] کنند و موهای سرش را بتراشند<ref>{{متن حدیث|كل غلام مرتهن بعقيقته، يذبح عنه يوم السابع ويُسمي ويُحلق رأسه}}؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۲۸.</ref>.
#'''دادن [[صدقه]]:''' سمره می‌گوید: "پیامبر{{صل}} به ما می‌فرمود: " هر چیزی را که برای فروش آماده می‌کنید، بخشی از آن را صدقه بدهید "<ref>سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۸، ص۳۹۸.</ref>. وی همچنین نقل می‌کند: "همواره وقتی که نزد پیامبر{{صل}} بودیم و آن جمع می‌خواست پراکنده شود، پیامبر{{صل}} می‌فرمود: " صدقه بدهید و هرگز کسی را مثله نکنید"<ref>الجامع السیرة النبویه الاحکام، ابن القرآن هشام، قرطبی (ترجمه: رسولی) ج۲، ص۱۱۹.</ref>.
#'''با ارزش‌ترین کلمات:''' پیامبر{{صل}} فرمودند: پُر فضیلت‌ترین جمله‌ها چهار جمله است: {{متن حدیث|سبحان الله و الحمدلله و لا الله الا الله و الله اکبر}}<ref>{{متن حدیث|أفضل الکلام اربع سبحان الله و الحمد لله ولا الله الا الله و الله اکبر}}؛ التفسیر المظهری، مظهری، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.
#'''واداشتن بچه‌ها به [[نماز]]:''' پیامبر{{صل}} فرمود: وقتی بچه‌ها به سن هفت سالگی رسیدند، آنها را به [[نماز خواندن]] وادار کنید و اگر در سن ده سالگی از [[نماز خواندن]] خودداری کردند، آنها را [[تنبیه]] کنید<ref>{{متن حدیث|مروا الصبی بالصلاة إذا بلغ سبع سنین فإذا بلغ عشر سنین فاضربوه علیها}}؛ الجامع الاحکام القرآن، قرطبی، ج۱۹، ص۱۹۵.</ref>.
#'''[[نقل حدیث]] [[دروغ]]:''' [[پیامبر]] می‌فرمود: "هر کس [[حدیثی]] از من [[نقل]] کند و خودش آن را دروغ بداند، خودش هم یکی از دروغ گویان است"<ref>دلائل النبوه، بیهقی (ترجمه: مهدی دامغانی) ج۱، ص۶۴.</ref>.
#'''غذای تمام نشدنی:''' پیامبر{{صل}} همه [[مردم]] را برای مهمانی [[دعوت]] کرده بود. تا ظهر مردم می‌آمدند و [[غذا]] می‌خوردند و می‌رفتند و غذا هم تمام شدنی نبود. مردی که [[شاهد]] این قضیه بود گفت: آیا غذا هنوز تمام نشده است؟ پیامبر{{صل}} فرمود: غذای زمینی چرا، اما غذای آسمانی نه! و من از غذای آسمانی به مردم [[اطعام]] می‌کردم<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۶، ص۱۱۲.</ref>.
#'''[[پوشیدن لباس]] سفید:''' پیامبر{{صل}} فرمودند: [[لباس]] سفید بپوشید که برای زنده‌ها زیبنده است<ref>{{متن حدیث|عَلَیْکُمْ بِالْبَیَاضِ مِنَ الثِّیَابِ، لِیَلْبَسْهَا أَحْیَاؤُکُمْ}}؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۴۹۷.</ref>.
#'''رد [[امانت]]:''' پیامبر{{صل}} فرمود: [[امانتدار]] باید امانت را نگهدارد تا زمانی که به صاحبش برساند<ref>{{متن حدیث|عَلَى اَلْيَدِ مَا أَخَذَتْ حَتَّى تُؤَدِّيَهُ}}؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۴۵، ص۱۷۴.</ref>.
#[[سمره]] [[روایت]] کرده: روزی پیامبر{{صل}} به [[مسجد]] آمد و فرمود: دیشب [[خواب]] عجیبی دیدم؛ مردی را دیدم از [[امت]] من که [[عزرائیل]] برای قبض روحش آمد، اما به خاطر این که آن [[فرد]] به [[پدر]] و مادرش [[نیکی]] کرده بود، از گرفتن جانش منصرف شد و رفت. و نیز مردی را دیدم که [[ملائکه]] [[عذاب]] او را احاطه کرده بودند، در همین موقع نمازش آمد و او را از دست آنها [[نجات]] داد<ref>{{متن حدیث| رَأَيْتُ رَجُلاً مِنْ أُمَّتِي قَدْ أَتَاهُ مَلَكُ اَلْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ فَجَاءَهُ بِرُّهُ بِوَالِدَيْهِ فَمَنَعَهُ مِنْهُ وَ رَأَيْتُ رَجُلاً مِنْ أُمَّتِي قَدِ اِحْتَوَشَتْهُ مَلاَئِكَةُ اَلْعَذَابِ فَجَاءَهُ صَلاَتُهُ فَمَنَعَتْهُ مِنْهُمْ}}؛ فتوح البلدان، بلاذری (ترجمه: توکل)، ص۳۲۸.</ref>.
 
هم چنین سمره نقل می‌کند: "[[عادت]] [[رسول خدا]]{{صل}} این بود که بعد از [[نماز صبح]]، رو به مردم می‌کرد و می‌فرمود: " آیا کسی دیشب خوابی دیده است؟ اگر کسی خوابی دیده بود، برای [[پیامبر]]{{صل}} تعریف و آن [[حضرت]] هم [[خواب]] را برای آن [[فرد]] تعبیر می‌کرد. روزی رو به سوی ما کرد و فرمود: " من دیشب در خواب دیدم که دو نفر به نزد من آمدند و گفتند: برخیز و با ما بیا. من برخاستم و با آن دو رفتم. مرا به بیابانی بی انتها و هموار بردند. مردی را در آنجا دیدم که سنگی بزرگ در دست گرفته و مردی دیگر را بر [[زمین]] انداخته و با آن سنگ، بر سر او می‌کوبد. پس از لحظاتی سنگ را از دستش انداخت. در کمال [[تعجب]] دیدم که سر آن مرد به حالت اول برگشت و سالم شد. آن مرد دوباره سنگ را برداشت و بر سر او کوبید. سؤال کردم که این چیست؟ گفتند: برو! از آنجا رد شدم؛ مردی را دیدم که به پشت افتاده است و مردی دیگر با قیچی آهنی، دهن او می‌درید و گوشت آن را جدا می‌کرد. من گفتم: سبحان [[الله]]؟! این دیگر چیست؟! به من گفتند: برو! از آنجا گذشتم. خانه‌ای دیدم مانند تنور، بالای آن تنگ و پایین آن فراخ و پر از [[آتش]]. در آن نگاه کردم؛ افرادی را دیدم از مردان و [[زنان]] برهنه و آتش از زیر آن تنور بر می‌آمد و بر آنها [[هجوم]] می‌برد و فریاد آن افراد بلند می‌شد. گفتم: اینها کیانند؟ گفتند: برو! از آنجا نیز عبور کردم. به جویی رسیدم که [[خون]] در آن جاری بود و مردی در آن شنا می‌کرد و مردی دیگر در کنار جوی نشسته بود و سنگ‌های بسیاری کنار او بود و هر گاه آن مرد از آن جوی بیرون می‌آمد، آن مرد سنگی از آن سنگ‌ها در دهان وی می‌نهاد و آن مرد فرو می‌برد. پرسیدم این چیست؟ دوباره گفتند: برو! و از آنجا عبور کردم. پس مردی را دیدم در نهایت [[زشتی]] که آتش روشن می‌کرد و در اطراف آن [[آتش]] می‌چرخید؛ گفتم: این چیست؟ باز هم گفتند: برو! من از آنجا حرکت کرده، به بوستانی رسیدم در نهایت خرمی که در آن انواع درختان میوه و شکوفه‌ها و جوی‌های آب وجود داشت. و درختی بزرگ در آن بود که در زیر آن، پیرمردی نشسته بود و اطراف او کودکانی بسیار نشسته بودند؛ گفتم: این پیرمرد کیست و این [[کودکان]] کیستند؟ گفتند: برو! پس به راهم ادامه دادم. بعد از آن، درختی [[تنومند]] و [[نیکو]] دیدم. به من گفتند: بالای این درخت برو! از آن درخت بالا رفتم. آنها نیز به همراه من بالا آمدند. از آنجا به شهری با خانه‌هایی ساخته شده از طلا و نقره رسیدیم. پس در زدیم و در را باز کردند. وقتی وارد [[شهر]] شدیم، مردمانی دیدیم که یک نیمه آنها در نهایت نیکویی و نیمه دیگر در نهایت [[زشتی]] بود. در آنجا جوی [[زیبایی]] روان بود که آب آن از شیر، سفیدتر بود. آن [[مردم]]، خود را در آن شستند و از آن بیرون آمدند و زشتی آنان از بین رفت و چهره شان بسیار نیکو شد. به آنها گفتم: این عجایب چیست که امشب دیدم؟ گفتند: آن مردی را که سرش را با سنگ می‌زدند و می‌شکستند، مردی است که [[قرآن]] می‌خواند، اما در [[نماز]]، کوتاهی می‌کند. آن مرد که دهن او را با قیچی می‌بریدند، مردی است که با [[دروغ]] به [[دنیا]] می‌رسد. آن مردان و [[زنان]] که در آن تنور آتشین بودند، [[زنا]] کنندگانند. و آن مرد که سنگ در دهن او می‌گذاردند، [[ربا]] خوارست. و آن مرد [[زشت]] چهره که آتش می‌افروخت، [[مالک]]، [[خازن]] [[دوزخ]] است. و آن پیرمرد قد بلند که در زیر آن درخت نشسته بود، [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} است و آن کودکان، انسان‌هایی هستند که بر [[فطرت]] [[توحید]] به دنیا می‌آیند. و آن [[قوم]] که یک نیمه ایشان زشت بود و یک نیمه آنها [[زیبا]]، مردمی هستند که هم [[نیکی]] و هم [[بدی]] کرده‌اند. آن جویی که آنها در آن رفتند و [[پاکیزه]] شدند، [[توبه]] است و آن [[باغی]] که دیدی، [[بهشت]] عدن و آن [[شهر]]، سرای [[شهیدان]] است.
 
آنگاه به من گفتند: به سمت بالا نگاه کن! چنین کردم. کوشکی دیدم همانند ابری سفید. گفتم: این چیست؟ گفتند: آن، [[جایگاه]] توست و من جبرئیلم و او [[میکائیل]]. گفتم: [[خداوند]] هر دوی شما را [[مبارک]] گرداند. اکنون مرا رها کنید تا به جایگاه خود در روی کوشک بروم. گفتند: هنوز وقت آن نرسیده است. تو در [[دنیا]] کارهایی داری که باید آنها را به پایان برسانی"<ref>جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، جرجانی، ج۵، ص۳۱۰-۳۱۲. (با تغییر).</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سمرة بن جندب فزاری (مقاله)|مقاله «سمرة بن جندب فزاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ص:۳۵۲-۳۵۶.</ref>


==سرانجام [[سمره]]==
==سرانجام [[سمره]]==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش