بنی عبد مناف: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۱٬۸۴۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[مغیره]] معروف به [[عبدمناف]]، جد سوم [[پیامبر]]{{صل}} و فرزند [[قُصَیّ بن کلاب]] پسرانی به نام‌های [[عمرو]] ([[هاشم]][[عبد شمس]]، مطّلب، [[نوفل]]،<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۶۸ ـ ۶۵؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۴.</ref> ابوعمرو و ابوعبید <ref> الطبقات، ج ۱، ص ۶۱؛ نسب قریش، ج ۱۴ ـ ۱۵؛ المنمق، ص ۲۱.</ref> داشت. اینان و تبارشان به ‌‌بنی‌‌ عبد مناف [[شهرت]] دارند. بنی‌‌هاشم و بنی‌‌امیه ‌‌بن‌‌ عبد شمس از شاخه‌‌های مشهور بنی‌‌ عبد مناف و [[قریش]] هستند.
[[بنی‌عبدمناف]] [[فرزندان]] [[عبدمناف بن قصی|عَبدمَناف بن قُصَیّ]]، و از طوائف [[قریش]] بودند که برخی از [[مناصب]] [[کعبه]] مثل سقایت (آب‌رسانی به [[حاجیان]])، رفادت ([[پذیرایی]] از [[زائران]]) و همچنین تأسیس و راه‌اندازی شبکه [[تجارت]] با محوریت [[مکه]] را بر عهده داشتند. و از آنجایی که آنها با توجه به [[موقعیت اجتماعی]] خود، در برخورد با [[اسلام]] به دو گروه موافق و پیرو [[پیامبر]]{{صل}} و گروه [[مخالف]] پیامبر{{صل}} درآمدند، افراد این [[خاندان]] از تاثیری ویژه‌ در پیشبرد یا ممانعت از [[گسترش اسلام]] برخوردار بودند. همچنین بعد از [[دوران پیامبر]]{{صل}} خاندان‌های مهم بر آمده از آنان همچون [[علویان]] و [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌عباس]] و [[فاطمیان]] [[خلافت اسلامی]] را عهده‌دار بودند.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[بنی عبد مناف (مقاله)|مقاله «بنی عبد مناف»]]، [[دانشنامه حج و حرمین شریفین ج۴ (کتاب)|دانشنامه حج و حرمین شریفین]]، ج۴، ص:۴۶۳.</ref>


قُصَیّ [[پدر]] عبد مناف، کسی بود که [[مکه]] را از دست [[قبیله خزاعه]] خارج ساخت و [[خاندان]] خود را در مکه سکونت داد. بنی عبد مناف، از [[سادات]] قریش و از ساکنان اطراف بیت‌‌الله الحرام بودند، از این رو به قریش بطائح مشهورند <ref> المحبر، ص ۱۶۷؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۳؛ معجم‌‌البلدان، ج ۱، ص ۴۴۴.</ref> (در مقابلِ آن دسته از قریش که در حاشیه [[شهر]] مکه و بالای کوهها استقرار یافتند و قریش [[ظواهر]] خوانده شدند).<ref>المحبر، ص ۱۶۷؛ الطبقات، ج ۱، ص ۷۱.</ref> قُصَیّ پس از در [[اختیار]] گرفتن مکه برای [[اداره امور]] آن چندین [[منصب]] پدید آورد.
==[[نسب]]==
 
==[[بنی‌عبدمناف]] در دوران [[جاهلی]]==
از مهم‌‌ترین حوادث مربوط به بنی عبد مناف در [[عصر جاهلی]]، [[نزاع]] ایشان با [[بنی عبدالدار بن قصیّ]] درباره عهده‌‌داری [[مناصب]] [[حجابت]] (پرده‌‌داری [[خانه خدا]])، سقایت (آبرسانی به [[حاجیان]])، رفادت ([[پذیرایی]] از [[زائران]])، [[سرپرستی]] [[دارالندوه]] (مجلس‌‌ مشورتی بزرگان قریش)، لواء (پرچمداری) و قیادت ([[فرماندهی]] [[جنگی]])<ref>اخبار مکه، ص ۱۰۹؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۸؛ البدایة و النهایه، ج ۲، ص ۱۶۶.</ref> بود که قصیّ آنها را میان فرزندانش تقسیم کرده بود؛ به این نحو که سقایت و رفادت از آنِ عبد‌‌مناف و بقیه از آنِ عبدالدار باشد.<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۰؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۸۰.</ref> به ‌‌موجب پاره‌‌ای از گزارشها، قصیّ همه مناصب را به عبدالدار سپرد، از این رو که او از برادرانش بزرگ‌‌تر بود <ref> المنمق، ص ۱۹۰.</ref> یا برای ارتقای [[جایگاه]] وی که از حیث [[شرف]] و بزرگی به پایه برادرانش نمی‌‌رسید،<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۲۹؛ الطبقات، ج ۱، ص ۶۰، ۶۳؛ تاریخ‌‌طبری، ج ۱، ص ۵۰۸.</ref> از این رو به رغم [[احترام]] [[پسران]] قصی به [[وصیت]] پدرشان، آنان به تدریج بر سر [[مناصب]] یاد شده مقابل هم قرار گرفتند. شاید به سبب فزونی [[بنی عبد مناف]]، آنان خود را برای عهده‌‌داری مناصب یاد شده شایسته‌‌تر دانستند.<ref>التنبیه والاشراف، ص ۱۸۰.</ref> در پی آن، ۱۰ تیره مشهور [[قریش]] به دو دسته تقسیم شدند. از این میان، [[بنی‌‌اسد‌‌ بن عبدالعزی]]، [[بنی‌‌زهرة‌‌ بن کلاب]]، [[بنی تیم بن مرّه]]، [[بنی‌‌الحارث‌‌ بن فهر]]، با بنی‌‌ عبد مناف همدست شده، به عبد شمس پسر بزرگ عبد مناف پیوستند <ref> المعارف، ص ۶۰۴؛ المنمق، ص ۳۳؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷.</ref> (برخی فرزند بزرگ عبد مناف را [[هاشم]] و برخی دیگر مطّلب دانسته‌‌اند). آنان ظرفی سرشار از [[عطر]] را نزد [[کعبه]] نهاده، با فرو بردن دستانشان در آن [[عهد]] بستند. سپس برای تاکید بر این [[پیمان]]، با دستان عطرآلود [[خانه خدا]] را مسح کردند، از این رو این پیمان به "مطیبین" [[شهرت]] یافت.<ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۲؛ الطبقات، ج ۱، ص ۶۳؛ المنمق، ص ۵۱؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۲۶۶.</ref> در مقابل، [[بنی عبدالدار]] نیز به اتفاق ۵ تیره دیگر قریش، با فرو بردن دستانشان در ظرفی پر از [[خون]]، موجب پدید آمدن پیمان "اَحلاف" یا "لعقة الدم" شدند.<ref>المنمق، ص ۳۳؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۵۸؛ السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۱۳.</ref> سرانجام، [[ستیزه]] جویی آنان با وساطت برخی بزرگان قریش به [[صلح]] انجامید و [[مصالحه]] به نفع بنی ‌‌عبد‌‌ مناف پایان یافت؛ بدین‌‌گونه که [[دارالندوه]] به طور مشترک به دست هر ‌‌دو تیره اداره شود و سقایت و رفادت از آن بنی ‌‌عبد مناف و [[حجابت]] و لواء نیز متعلق به بنی‌‌عبدالدار باشد.<ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۳۲؛ الطبقات، ج ۱، ص ۶۳؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۸.</ref>پیمان مطیبین در بیشتر منابع‌‌انعکاس یافته و از مهم‌‌ترین رویدادهای آستانه [[ظهور اسلام]] است.
==[[بنی‌عبدمناف]] در [[دوران پیامبر]]==
 
==[[بنی‌عبدمناف]] در دوران بعد [[پیامبر]]==
پس ازدرگذشت [[عبد مناف]]، [[مناصب]] متعلق به او بین بنی‌‌هاشم ‌‌و بنی‌‌امیه تقسیم شد.<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۱؛ المجموع، ج ۸، ص ۲۴۶.</ref> [[قبایل]] [[قریش]] فضای اطراف [[کعبه]] را میان خود قسمت کردند که از این میان سهم بنی‌‌عبد مناف پس از قرعه کشی مابین دو رکن [[اسود]] و [[حِجْر]] (وجه البیت) [[تعیین]] گردید.<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۱؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۹۵.</ref> از اقداماتی که جزو افتخارات بنی عبد مناف به شمار می‌‌آید (افزون بر عهده‌‌داری برخی مناصب کعبه)، تأسیس و راه‌‌اندازی شبکه تجاری بود که [[مکه]] در آن نقش موثری ایفا می‌‌کرد. در این راستا [[فرزندان]] عبد مناف با انعقاد توافق نامه‌‌های تجاری با کانون‌های [[تجارت]] در اطراف [[جزیرة العرب]] چون [[شام]] و [[عراق]] و نیز بستن پیمانهایی با قبایل ساکن در مسیر کاروانهای تجاری، زمینه لازم برای تأمین تجارت [[آزاد]] را فراهم کردند. بر اساس گزارش منابع، [[هاشم]] در دوران ریاستش بر مکه، تجارت مکه را [[گسترش داد]] و برای استمرار دو [[سفر]] زمستانی و تابستانی قریش به شام و [[یمن]] تدابیری اندیشید و با [[شامیان]] [[پیمان]] بست.<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۶۲؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۲.</ref> [[عبد‌‌شمس بن عبدمناف]]، عامل ایجاد پیمان تجاری با [[حبشه]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۶۱؛ المحبر، ص ۱۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۴.</ref> (برخی منابع تجارت او را به عراق و [[ایران]] گزارش کرده‌‌اند)<ref> مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۴۶.</ref>.
 
مُطّلِب فرزند دیگر عبدمناف با یمنیها <ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۳۹؛ المحبر، ص ۱۶۳.</ref> و [[نوفل ‌‌بن عبد مناف]] با عراق بود،<ref> المحبر، ص ۱۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۴؛ سبل الهدی، ج ۱، ص ۲۷۱.</ref> از این رو دیگر [[قریشیان]]، بنی‌‌عبد مناف را "مجیرین" نامیدند، چنان‌‌که مقصود از "[[اصحاب]] ایلاف" در [[سوره قریش]] نیز آنان دانسته شده است که سفرهای تجاری به دیگر بلاد در سایه پیمانهای ایشان صورت می‌‌گرفت: {{متن قرآن|
لِإِيلافِ قُرَيْشٍ إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ}} <ref>برای  پیوستگی  قریش، پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی. پس باید پروردگار این خانه را بپرستند همان که آنان را در گرسنگی خوراک داد و از بیم امان بخشید؛ سوره قریش، آیه: ۱-۴.</ref>.<ref>تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۱۳۹؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۴۵ ـ ۷۴۶.</ref> واژه پژوهان، ایلاف را به معنای پیمانهایی که تاجران برای تأمین [[تجارت]] می‌‌بندند، و صاحبان ایلاف چهارگانه را [[فرزندان]] [[عبد مناف]] دانسته‌‌اند.<ref>تاج العروس، ج ۱۲، ص ۸۹؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۱۸۰.</ref> [[ابن‌‌اثیر]] نیز ضمن بیان معنای ‌‌یاد شده برای ایلاف، [[هاشم]] (جد دوم [[رسول خدا]]) را نخستین کسی دانسته که برای قریش ایلاف گرفت.<ref> النهایه، ج ۱، ص ۶۰.</ref> در [[رقابت]] میان [[قبایل]] قریش [[مکه]]، رقابت بنی‌‌عبد‌‌مناف و بنی سهم در دوره‌‌ای به اوج خود رسید تا جایی که دو تیره یاد شده در شمارش افراد خود پس از آنکه زندگان بنی‌‌عبد مناف افزون‌‌تر از بنی‌‌سهم شد به سراغ [[مردگان]] خویش رفتند و در شمارش آنان، فزونی از آن [[بنی سهم]] شد.<ref> اسباب النزول، ص ۴۰۰؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۱۱؛ تفسیر بغوی، ج ۴، ص ۴۸۸.</ref>
 
مطابق [[نقل]] [[مقاتل]] و [[کلبی]] [[سوره تکاثر]] درباره این دو شاخه از قریش نازل شد.<ref> اسباب النزول، ص ۴۰۰؛ مجمع‌‌البیان، ج ۱۰، ص ۸۱۱؛ تفسیر بغوی، ج ۴، ص ۴۸۸.</ref> در این [[سوره]] [[خداوند]] خطاب به آنان، نخست ایشان را به سبب این [[عمل]] [[ناپسند]]، [[سرزنش]] و پس از آن در خصوص قطعی بودن [[معاد]] و [[قیامت]] و [[آتش دوزخ]] هشدار می‌‌دهد و سرانجام در زمینه [[پرسش]] از [[نعمت‌ها]] [[سخن]] می‌‌گوید: {{متن قرآن|أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ }} <ref>زیاده‌خواهی شما را سرگرم  داشت، تا با گورها دیدار کردید. هرگز! به زودی خواهید دانست، دگر باره هرگز! به زودی خواهید دانست، هرگز! اگر به «دانش بی‌گمان» بدانید، به راستی دوزخ را خواهید دید، سپس آن را به «دیدار بی‌گمان» خواهید دید. آنگاه در آن روز از نعمت (ناسپاسی شده) بازخواست خواهید شد؛ سوره تکاثر، آیه: ۱-۸</ref>.
 
با [[ظهور اسلام]] و سپری شدن دوران [[دعوت]] مخفی [[پیامبر]]{{صل}}، هنگامی که خداوند با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[رسول خدا]] را [[مأمور]] علنی ساختن [[دعوت]] خود کرد، آن [[حضرت]] با فرا [[خواندن]] خویشاوندانش، طی [[ضیافت]] شامی ایشان را به [[اسلام]] و [[بیعت]] با خود دعوت کرد. برخی [[مفسران]] مقصود از [[عشیره]] در این [[آیه]] را بنی‌‌عبد مناف دانسته‌‌اند؛<ref>جامع‌‌البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۳، ۱۴۶؛ غرر التبیان، ص ۳۷۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۹۶.</ref> اما با توجه به اینکه در این [[زمان]] [[بنی عبد مناف]] به تیره‌‌های متعددی گسترش یافته و برخی چون بنی‌‌امیه با بنی‌‌هاشم [[رقابت]] و [[نزاع]] داشته‌‌اند، همچنین با توجه به شمار اندک دعوت شدگان در "یوم‌‌الدار"، این مطلب بعید به نظر می‌‌رسد، بلکه آنچه صحیح به نظر می‌‌رسد آن است که منظور از عشیره نزدیک، [[فرزندان]] عبدالمطّلب از تبار [[هاشم]] باشند، چنان‌‌که ‌‌منابع بسیاری بدان اشاره کرده‌‌اند. با توجه به ساخت قبیله‌‌ای [[مکه]]، اعتراضها و فشارهای سایر تیره‌‌های [[قریش]]، نسبت به [[آیین]] [[پیامبر]] بر بنی‌‌ عبد‌‌مناف وارد می‌‌شد، از این رو سران این تیره نیز بر رسول خدا فشار می‌‌آوردند، چنان‌‌که نوشته‌‌اند: برخی از اشراف بنی عبد مناف، نزد [[ابوطالب]] عموی رسول خدا رفته، از وی خواستند به آن حضرت پیشنهاد کند تا وی افراد تهیدستی را که از بردگان اشراف بوده و به پیامبر{{صل}} گرویده‌‌اند از پیرامون خود طرد کند تا شاید این اشراف به آن حضرت [[ایمان]] بیاورند.<ref>جامع‌‌البیان، مج۵، ج ۷، ص ۲۶۴؛ اسباب النزول، ص ۱۴۶؛ روض‌‌الجنان، ج ۷، ص ۲۹۸ ـ ۲۹۷.</ref> در پی آن و با نزول آیه {{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان  و در پایان روز  در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.</ref>، [[خداوند]] به پیامبر{{صل}} هشدار داد که آنان را از خود دور نسازد. چون پیامبر{{صل}} از تیره بنی عبد مناف برخاسته بود، برخی از سرشناسان تیره‌‌های دیگر قریش چون [[ابوجهل مخزومی]] از روی [[حسادت]] و [[رقابت]]، [[پیامبری]] آن [[حضرت]] را برای همه [[قبایل]] به رسمیت نمی‌‌شناختند، از این رو به [[استهزا]] می‌‌گفتند: [[محمد]]{{صل}} [[پیامبر]] [[بنی عبد مناف]] است.<ref>غرر التبیان، ص ۳۴۲؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۶۳۰.</ref> برخی [[مفسران]]<ref>غررالتبیان، ص ۳۴۲؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۶۳۰.</ref> ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَافِرُونَ}}<ref>«و چون کافران تو را ببینند، جز به ریشخند نمی‌گیرندت (و می‌گویند) آیا این همان است که از خدایانتان (به بدی) یاد می‌کند؟ در حالی که آنان (نسبت) به یادکرد (خداوند) بخشنده انکار دارند» سوره انبیاء، آیه ۳۶.</ref> به این ریشخندهای برخی سران [[شرک]]، اشاره کرده‌‌اند.
 
ریشه حسادت [[رؤسای قریش]] بر بنی عبد مناف آن بود که آنان مسئله پیامبری را که امری [[الهی]] بود از دریچه تنگ قبیله‌‌ای می‌‌نگریستند، از این رو برخی از ایشان می‌‌گفتند: ما با بنی عبد مناف بر سر [[شرف]] و چیزهای دیگر رقابت کردیم و همچون دو اسب مسابقه دوش به دوش هم پیش رفتیم. اکنون از میان آنان پیامبری برخاسته و ما هرگز بدو [[ایمان]] نمی‌‌آوریم، مگر آنچه به او [[وحی]] شده به ما نیز وحی شود. برخی [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ}}<ref>«و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref> را در این خصوص دانسته‌‌اند<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۶۳؛ مجمع‌‌البیان، ج ۴، ص ۱۲۴.</ref>. خداوند در این آیه پس از [[یادآوری]] سخنان [[مشرکان]]، می‌‌فرماید: [[خدا]] داناتر است که پیامبری خویش را کجا قرار دهد.
 
ذیل آیه {{متن قرآن|وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ}}<ref>«خانه دیرین (کعبه) را طواف کنند» سوره حج، آیه ۲۹.</ref> آمده است که [[کفار]] بنی عبد مناف، [[مسلمانان]] را از [[طواف]] [[خانه خدا]] منع می‌‌کردند، از این رو پیامبر{{صل}} به عبد منافی‌ها یادآور شد، طواف‌‌کنندگان و نمازگزاران کنار خانه خدا را در هر زمانی‌‌که باشد از طواف و [[نماز]] منع نکنند.<ref>الدرالمنثور، ج ۶، ص ۴۲.</ref> [[بنی عبدمناف]] در سالهای نخست [[دعوت پیامبر]]{{صل}} تلاش کردند از حیثیت و [[شرف]] شاخه‌‌های خود [[دفاع]] و از تنش [[قبایل]] دیگر با پیامبر‌‌ جلوگیری کنند؛ اما با گسترش [[دعوت]] آن‌‌ حضرت، آنان به دو دسته حامی و [[مخالف]] تقسیم شدند. بنی‌‌هاشم (به جز [[ابولهب]])<ref>السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۱۷۴.</ref> و بنی ‌‌مطلب ‌‌بن‌‌ عبد‌‌مناف (به رغم اینکه همگی ایشان‌‌هنوز [[مسلمان]] نشده بودند) به هواداری از [[رسول خدا]] پرداختند،<ref> معالم‌‌المدرستین، ج ۲، ص ۱۲۵.</ref> چنان‌‌که در دوران [[محاصره اقتصادی]]، [[فرزندان]] مطّلب همراه بنی‌‌هاشم، در [[شعب]] [[ابی طالب]] حضور داشتند؛<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۳؛ السنن الکبری، ج ۶، ص ۳۶۶؛ سبل‌‌الهدی، ج ۲، ص۴۱۱ ـ ۳۷۷؛ البدایة والنهایه، ج ۶، ص‌‌۲۰۶.</ref> همچنین برخی از مُطّلبی‌ها، در دوران [[مدنی]] [[یار]] و مددکار [[پیامبر]]{{صل}} بودند. [[عبیده]]، [[طفیل]]، حُصَیْن و مِسْطَح از تبار مطّلب در [[غزوه بدر]] در رکاب رسول خدا حضور داشتند.<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۴۵؛ السیرة‌‌النبویه، ج ۲، ص ۶۷۸.</ref> در مقابل، بنی‌‌نوفل و [[بنی عبد شمس بن عبد مناف ]]رو در روی آن [[حضرت]] قرار گرفته و رد پای آنان، به ویژه تبار عبد شمس مانند بنی‌‌امیه و [[بنی ‌‌ربیعة بن عبد شمس]] در میان امضاکنندگان [[پیمان]] محاصره اقتصادی، <ref>السیرة‌‌النبویه، ج ۱، ص ۲۵۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۱۸.</ref> [[توطئه]] [[قتل]] رسول خدا در [[دارالندوه]]، <ref> السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۸۰.</ref>مطعمین ([[عتبه]] و [[شیبه]] پسران [[ربیعة بن عبد شمس]] و [[حارث بن عامر بن نوفل]] و...) در غزوه بدر<ref>اسباب النزول، ص ۱۵۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۰؛ شرح نهج‌‌البلاغه، ج ۱۴، ص ۲۰۵ - ۲۰۶.</ref> به چشم می‌‌خورد و بسیاری از ایشان تا سال [[فتح مکه]] (هشتم [[هجری]]) همانند دیگر [[قریش]] به پیامبر{{صل}} [[ایمان]] نیاوردند.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[بنی عبد مناف (مقاله)|مقاله «بنی عبد مناف»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش