جز
جایگزینی متن - 'فرد' به 'فرد'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'فرد' به 'فرد') |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
آنها فردا برای ادای [[نماز]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفتند، ابودرداء نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} رفت تا [[کردار]] [[سلمان]] را باز گوید، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ای ابودرداء! همانا [[جسد]] تو، بر تو حقی دارد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۸۴- ۸۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۱۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۴۰۱.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۳.</ref>. | آنها فردا برای ادای [[نماز]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفتند، ابودرداء نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} رفت تا [[کردار]] [[سلمان]] را باز گوید، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ای ابودرداء! همانا [[جسد]] تو، بر تو حقی دارد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۸۴- ۸۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۱۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۴۰۱.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۳.</ref>. | ||
==[[اسلام آوردن]] ابودرداء== | ==[[اسلام آوردن]] ابودرداء== | ||
ابودرداء آخرین | ابودرداء آخرین فرد از خانوادهاش بود که [[اسلام]] آورد. قبل از [[مسلمان]] شدن، او در [[خانه]] بتی داشت که آن را [[پرستش]] میکرد و پارچهای نیز روی آن انداخته بود. ابودرداء [[دوستی]] داشت به نام [[عبدالله بن رواحه]] که در زمان [[جاهلیت]] با هم [[پیمان برادری]] داشتند؛ وقتی [[عبدالله بن رواحه]] [[مسلمان]] شد ابودرداء را نیز به [[پذیرش اسلام]] [[دعوت]] کرد ولی ابودرداء [[امتناع]] کرد. | ||
روزی [[عبدالله بن رواحه]] [[منتظر]] شد تا ابودرداء از [[منزل]] خارج شود، پس از [[فرصت]] استفاده کرد و به [[خانه]] ابودرداء رفت؛ او در حالی که با تبر [[بت]] را قطعه قطعه میکرد با خود این [[شعر]] را زمزمه میکرد: | روزی [[عبدالله بن رواحه]] [[منتظر]] شد تا ابودرداء از [[منزل]] خارج شود، پس از [[فرصت]] استفاده کرد و به [[خانه]] ابودرداء رفت؛ او در حالی که با تبر [[بت]] را قطعه قطعه میکرد با خود این [[شعر]] را زمزمه میکرد: | ||
{{عربی| تبرأت من أسماء الشياطين كلها *** ألا كلما يدعى مع الله باطل }} | {{عربی| تبرأت من أسماء الشياطين كلها *** ألا كلما يدعى مع الله باطل }} | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
ابودرداء با [[مردم]] [[دمشق]] چنین سخن گفت: “ای [[اهل]] [[دمشق]]! [[سخن]] [[برادر]] [[دلسوز]] خود را بشنوید شما را چه شده است!؟ میبینم آنچه را موفق به خوردن آن نمیشوید، جمع میکنید و خانههایی را که در آن سکونت نخواهید کرد، میسازید و دنبال خواستههایی هستید که به آن نخواهید رسید. پس همانا پیشینیان شما بیش از شما جمع کردند و خانههایی محکمتر ساختند و آروزهای طولانیتری داشتند اما جمع آنها پراکنده شد و خانههای آنها قبرهای دیگران شد و آرزوهایشان بر باد رفت”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۷.</ref>. | ابودرداء با [[مردم]] [[دمشق]] چنین سخن گفت: “ای [[اهل]] [[دمشق]]! [[سخن]] [[برادر]] [[دلسوز]] خود را بشنوید شما را چه شده است!؟ میبینم آنچه را موفق به خوردن آن نمیشوید، جمع میکنید و خانههایی را که در آن سکونت نخواهید کرد، میسازید و دنبال خواستههایی هستید که به آن نخواهید رسید. پس همانا پیشینیان شما بیش از شما جمع کردند و خانههایی محکمتر ساختند و آروزهای طولانیتری داشتند اما جمع آنها پراکنده شد و خانههای آنها قبرهای دیگران شد و آرزوهایشان بر باد رفت”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۷.</ref>. | ||
==[[نامه]] ابودرداء به [[سلمان فارسی]]== | ==[[نامه]] ابودرداء به [[سلمان فارسی]]== | ||
[[محمد بن واسع]] [[نقل]] میکند که ابودرداء به جناب [[سلمان فارسی]] نامهای با این مضمون نوشت: “اما بعد، [[برادر]] من! [[سلامتی]] و [[فرصت]] خود را [[غنیمت]] بشمار قبل از آنکه [[مبتلا]] به امری شوی که چارهای برای آن نیست. برادرم! [[دعوت]] [[مؤمن]] [[مسلمان]] را [[غنیمت]] شمار؛ با [[مسجد]] مأنوس باش؛ همانا از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که [[مسجد]] [[خانه]] هر | [[محمد بن واسع]] [[نقل]] میکند که ابودرداء به جناب [[سلمان فارسی]] نامهای با این مضمون نوشت: “اما بعد، [[برادر]] من! [[سلامتی]] و [[فرصت]] خود را [[غنیمت]] بشمار قبل از آنکه [[مبتلا]] به امری شوی که چارهای برای آن نیست. برادرم! [[دعوت]] [[مؤمن]] [[مسلمان]] را [[غنیمت]] شمار؛ با [[مسجد]] مأنوس باش؛ همانا از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که [[مسجد]] [[خانه]] هر فرد با تقوایی است و [[خداوند]] ضمانت کرده است که [[اهل]] [[مسجد]] از [[راحتی]] [[جان]] و [[آرامش]] بهرهمندند و آن، جواز عبور از [[صراط]] به سوی [[رضوان الهی]] است. | ||
برادرم! [[یتیمان]] را به خود نزدیک کن و به آنها [[لطف]] کن و دست [[محبت]] بر سرشان بکش و از غذای خود به آنها بده، زیرا من از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که در پاسخ کسی که از [[قساوت قلب]] [[شکایت]] داشت فرمود: "[[یتیم]] را به خود نزدیک کن و به او [[لطف]] کن و دست بر سرش بکش و از غذایت به او بده که موجب [[نرمش]] [[دل]] و رسیدن به [[حاجت]] است"“<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۵۳.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref>. | برادرم! [[یتیمان]] را به خود نزدیک کن و به آنها [[لطف]] کن و دست [[محبت]] بر سرشان بکش و از غذای خود به آنها بده، زیرا من از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که در پاسخ کسی که از [[قساوت قلب]] [[شکایت]] داشت فرمود: "[[یتیم]] را به خود نزدیک کن و به او [[لطف]] کن و دست بر سرش بکش و از غذایت به او بده که موجب [[نرمش]] [[دل]] و رسیدن به [[حاجت]] است"“<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۵۳.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref>. | ||
==[[نامه]] [[سلمان فارسی]] به ابودرداء== | ==[[نامه]] [[سلمان فارسی]] به ابودرداء== |