جز
جایگزینی متن - 'قوت' به 'قوت'
جز (جایگزینی متن - 'کف' به 'کف') |
جز (جایگزینی متن - 'قوت' به 'قوت') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
* [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن حواله ازدی]]-: [[محمد بن ابی بکر]] هر دو [[نامه]] را پیچید و نزد [[علی]]{{ع}} فرستاد و همراه نامهای نوشت: اما بعد؛ [[عمرو عاص]] در نزدیکیهای سرزمین [[مصر]] فرود آمده و بیشتر [[مردم]] [[شهر]] که همفکر با آناناند، دور او گرد آمدهاند وی با لشکری غوغاگر و ویرانگر آمده است. من در طرفداران خودم [[سستی]] میبینم. اگر به سرزمین [[مصر]] نیازی داری، با نیروی [[انسانی]] ومالی یاریام برسان، و [[سلام]] بر تو!<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۱.</ref> | * [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن حواله ازدی]]-: [[محمد بن ابی بکر]] هر دو [[نامه]] را پیچید و نزد [[علی]]{{ع}} فرستاد و همراه نامهای نوشت: اما بعد؛ [[عمرو عاص]] در نزدیکیهای سرزمین [[مصر]] فرود آمده و بیشتر [[مردم]] [[شهر]] که همفکر با آناناند، دور او گرد آمدهاند وی با لشکری غوغاگر و ویرانگر آمده است. من در طرفداران خودم [[سستی]] میبینم. اگر به سرزمین [[مصر]] نیازی داری، با نیروی [[انسانی]] ومالی یاریام برسان، و [[سلام]] بر تو!<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۱.</ref> | ||
==پاسخ [[امام]]{{ع}} به او== | ==پاسخ [[امام]]{{ع}} به او== | ||
* [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن حواله ازدی]]-: [[علی]]{{ع}} در پاسخ او نوشت: "اما بعد؛ نامهات به من رسید. نوشته بودی که [[عمرو عاص]] با لشکری ویرانگر به نزدیکیهای سرزمین [[مصر]] فرود آمده است و کسانی که همفکر او بودهاند، بهسوی او بیرون شدهاند. البته بیرون شدن آنان که همفکر اویند، بهتر از آن است که نزد تو بمانند. و گفتهای که در برخی همراهانت [[سستی]] دیدهای. اگر آنان هم [[سست]] شوند، تو [[سست]] مشو. آبادی خود را حصاربندی و دژبانی کن. پیروانت را هم نزد خویش فراهم آر و کنانة بن [[بشر]] را که به [[خیرخواهی]] و [[بزرگواری]] و [[دلیری]] معروف است، به [[جنگ]] [[دشمنان]] بفرست. من هم [[مردم]] را بر مرکبهای [[سرکش]] و رام (اسبها و شتران) بهسوی تو فرا میخوانم. در مقابل دشمنت [[مقاومت]] کن و با [[بینایی]] خود، پیش برو و با [[نیت]] و [[عزم]] با آنان بجنگ و برای [[خدا]] و صبورانه با ایشان [[جهاد]] کن، هرچند که گروه تو اندکتر از آنان باشد؛ چرا که [[خداوند]]، گاهی گروه اندک را | * [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن حواله ازدی]]-: [[علی]]{{ع}} در پاسخ او نوشت: "اما بعد؛ نامهات به من رسید. نوشته بودی که [[عمرو عاص]] با لشکری ویرانگر به نزدیکیهای سرزمین [[مصر]] فرود آمده است و کسانی که همفکر او بودهاند، بهسوی او بیرون شدهاند. البته بیرون شدن آنان که همفکر اویند، بهتر از آن است که نزد تو بمانند. و گفتهای که در برخی همراهانت [[سستی]] دیدهای. اگر آنان هم [[سست]] شوند، تو [[سست]] مشو. آبادی خود را حصاربندی و دژبانی کن. پیروانت را هم نزد خویش فراهم آر و کنانة بن [[بشر]] را که به [[خیرخواهی]] و [[بزرگواری]] و [[دلیری]] معروف است، به [[جنگ]] [[دشمنان]] بفرست. من هم [[مردم]] را بر مرکبهای [[سرکش]] و رام (اسبها و شتران) بهسوی تو فرا میخوانم. در مقابل دشمنت [[مقاومت]] کن و با [[بینایی]] خود، پیش برو و با [[نیت]] و [[عزم]] با آنان بجنگ و برای [[خدا]] و صبورانه با ایشان [[جهاد]] کن، هرچند که گروه تو اندکتر از آنان باشد؛ چرا که [[خداوند]]، گاهی گروه اندک را قوت میبخشد و گروه بسیار را [[خوار]] میسازد. [[نامه]] [[تبهکار]] [[تبهکار]] زاده ([[معاویه]]) و [[تبهکار]] [[کافر]] زاده (عمرو) را هم خواندم. این دو نابکاری که در کار معصیتْ همدستاند و در رشوهخواری در [[حکومت]]، همداستان، و در [[دنیا]] [[زشت]] و منکرند و از آنچه در دست دارند، بهره میبرند، همچنان که پیشینیان آنان از داشتههایشان بهره بردهاند. رعد و برق آنانتو را نهراساند. و اگر تاکنون جواب نامهشانرا ندادهای، آنگونه کهشایسته آناناست، پاسخشان ده؛ چرا که آنچه بخواهی برای گفتن داری. والسلام!"<ref>تاریخ الطبری عن عبد الله بن حوالة الأزدی: فَکتَبَ إلَیهِ عَلِی: أما بَعدُ، فَقَد جاءَنی کتابُک تَذکرُ أن ابنَ العاصِ قَد نَزَلَ بِأَدانِی أرضِ مِصرَ فی لَجَبٍ مِن جَیشِهِ خَراب، وأن مَن کانَ بِها عَلی مِثلِ رَأیهِ قَد خَرَجَ إلَیهِ، وخُروجُ مَن یری رَأیهُ إلَیهِ خَیرٌ لَک مِن إقامَتِهِم عِندَک، وذَکرتَ أنک قَد رَأیتَ فی بَعضٍ مِن قِبَلِک فَشَلًا، فَلا تَفشَل وإن فَشِلوا فَحَصن قَریتَک، وَاضمُم إلَیک شیعَتَک وَاندُب إلَی القَومِ کنانَةَ بنَ بِشرٍ المَعروفَ بِالنصیحَةِ وَالنجدَةِ وَالبَأسِ، فَإِنی نادِبٌ إلَیک الناسَ عَلَی الصعبِ وَالذلولِ، فَاصبِر لِعَدُوک وَامضِ عَلی بَصیرَتِک وقاتِلهُم عَلی نِیتِک وجاهِدهُم صابِراً مُحتَسِباً، وإن کانَت فِئَتُک أقَل الفِئَتَینِ فَإِن اللهَ قَد یعِز القَلیلَ ویخذُلُ الکثیرَ. وقَد قَرَأتُ کتابَ الفاجِرِ بنِ الفاجِرِ مُعاوِیةَ وَالفاجِرِ بنِ الکافِرِ عَمرٍو، المُتَحابینِ فی عَمَلِ المَعصِیةِ وَالمُتَوافِقَینِ المُرتَشِیینِ فِی الحُکومَةِ، المُنکرَینِ فِی الدنیا، قَدِ استَمتَعوا بِخَلاقِهِم کما استَمتَعَ الذینَ مِن قَبلِهِم بِخَلاقِهِم، فَلا یهلِک إرعادَهُما وإبراقَهُما، وأجِبهُما إن کنتَ لَم تُجِبهُما بِما هُما أهلُهُ، فَإِنک تَجِدُ مَقالًا ما شِئتَ. وَالسلامُ (تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۰۲).</ref>. | ||
==درخواست [[امام]]{{ع}} برای قیام== | ==درخواست [[امام]]{{ع}} برای قیام== | ||
* [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن فُقیم]]، پس از ذکر [[یاری]] خواهی [[محمد بن ابی بکر]] از [[علی]]{{ع}}-: [[علی]]{{ع}} در میان [[مردم]] ایستاد و [[فرمان]] داد تا [[مردم]] برای [[نماز]] [نزد او] گرد آیند. [[مردم]] گرد آمدند. [[خدا]] را [[حمد]] و ثنا گفت و بر [[محمد]]{{صل}} [[درود]] فرستاد. سپس فرمود: "اما بعد؛ این فریاد [[محمد بن ابی بکر]] و [[برادران]] [[مصری]] شماست. [[دشمن]] [[خدا]] و دوستِ [[دشمنان]] [[خدا]]، پسر نابغه ([[عمرو عاص]]) بهسوی آنان شتافته است. مبادا گمراهان در [[باطل]] خود و [[گرایش]] به راه [[طاغوت]]، همبستهتر از شما در این راه حقتان باشند! آنان آغازگر [[جنگ]] با شما و [[برادران]] شمایند. به [[پشتیبانی]] و [[یاری]] [[برادران]] خود بشتابید. ای [[بندگان خدا]]! [[مصر]] بزرگتر از [[شام]] است و هم خیر آن بیشتر است و هم مردمانش بهترند. مبادا آن را از چنگ شما درآورند. ماندن [[مصر]] در دست شما، عزتی برای شما و شکستی برای [[دشمنان]] شماست. به سوی جَرعه<ref>جرعه، جایی نزدیک کوفه است (معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۲۷).</ref>- بین حیره<ref>حیره، شهری باستانی و پر درخت در حدود یک فرسخی کوفه و محل سکونت خاندان نعمان بن منذر بوده است (تقویم البلدان، ص ۲۹۹).</ref> و [[کوفه]]- بیرون شوید و فردا به خواست [[خدا]] آنجا یکدیگر را ببینیم". [[راوی]] گوید: فردا که شد، [[علی]]{{ع}} پیاده بیرون رفت و صبحگاهان آنجا فرود آمد. تا نیمروز همان روز آنجا ماند. هیچکس از آنان به آنجا نیامد. وی نیز برگشت. | * [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[عبد الله بن فُقیم]]، پس از ذکر [[یاری]] خواهی [[محمد بن ابی بکر]] از [[علی]]{{ع}}-: [[علی]]{{ع}} در میان [[مردم]] ایستاد و [[فرمان]] داد تا [[مردم]] برای [[نماز]] [نزد او] گرد آیند. [[مردم]] گرد آمدند. [[خدا]] را [[حمد]] و ثنا گفت و بر [[محمد]]{{صل}} [[درود]] فرستاد. سپس فرمود: "اما بعد؛ این فریاد [[محمد بن ابی بکر]] و [[برادران]] [[مصری]] شماست. [[دشمن]] [[خدا]] و دوستِ [[دشمنان]] [[خدا]]، پسر نابغه ([[عمرو عاص]]) بهسوی آنان شتافته است. مبادا گمراهان در [[باطل]] خود و [[گرایش]] به راه [[طاغوت]]، همبستهتر از شما در این راه حقتان باشند! آنان آغازگر [[جنگ]] با شما و [[برادران]] شمایند. به [[پشتیبانی]] و [[یاری]] [[برادران]] خود بشتابید. ای [[بندگان خدا]]! [[مصر]] بزرگتر از [[شام]] است و هم خیر آن بیشتر است و هم مردمانش بهترند. مبادا آن را از چنگ شما درآورند. ماندن [[مصر]] در دست شما، عزتی برای شما و شکستی برای [[دشمنان]] شماست. به سوی جَرعه<ref>جرعه، جایی نزدیک کوفه است (معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۲۷).</ref>- بین حیره<ref>حیره، شهری باستانی و پر درخت در حدود یک فرسخی کوفه و محل سکونت خاندان نعمان بن منذر بوده است (تقویم البلدان، ص ۲۹۹).</ref> و [[کوفه]]- بیرون شوید و فردا به خواست [[خدا]] آنجا یکدیگر را ببینیم". [[راوی]] گوید: فردا که شد، [[علی]]{{ع}} پیاده بیرون رفت و صبحگاهان آنجا فرود آمد. تا نیمروز همان روز آنجا ماند. هیچکس از آنان به آنجا نیامد. وی نیز برگشت. |