عباس بن عبدالمطلب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان'
جز (جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی')
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
خط ۲۸: خط ۲۸:


==عباس، [[شاهد]] [[ولادت علی]]{{ع}} در [[کعبه]]==
==عباس، [[شاهد]] [[ولادت علی]]{{ع}} در [[کعبه]]==
[[یزید بن قعنب]] گوید: من با [[عباس بن عبدالمطلب]] و جمعی از عبدالعزی مقابل [[خانه کعبه]] نشسته بودیم که [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، که حامله بود، کنار کعبه آمد، در حالی که درد زایمان داشت. پس گفت: "خدایا! من به تو و به آنچه از نزد تو آمده است از [[رسولان]] و کتاب‌ها مؤمنم و سخن جدم [[ابراهیم خلیل]] را [[تصدیق]] می‌کنم و اوست که این [[بیت]] [[عتیق]] را ساخته، پس به [[حق]] آنکه این [[خانه]] را ساخته و به حق مولودی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان کن". پس ما به چشم خود دیدیم که [[خانه کعبه]] از پشت شکافته شد و [[فاطمه]] به درون آن رفت و او از دیده ما [[پنهان]] و [[دیوار کعبه]] بسته شد. خواستیم قفل در [[کعبه]] را باز کنیم اما نشد و دانستیم که این کار به امر [[خدای عزوجل]] است. فاطمه پس از چهار [[روز]] از کعبه بیرون آمد، در حالی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را در دست داشت<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۱۳۲-۱۳۳؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۳۵-۱۳۶؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۶۳ - ۶۲؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۷۰۶. فاطمه سپس گفت: من بر همه زنان گذشته فضیلت دارم زیرا آسیه دختر مزاحم خدا را پنهانی پرستید، در آنجا که پرستش خدا جز از روی ناچاری خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را به دست خود جنبانید تا از آن خرمای تازه چید و خورد و من در خانه محترم خدا وارد شدم و از میوه بهشت و بار و برگش خوردم و چون خواستم بیرون آیم یک هاتفی آواز داد ای فاطمه نامش را علی بگذار که او علی است و خدای اعلی می‌فرماید: من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود تادیبش نمودم و دشواری علم خود را به او آموختم و اوست که بت‌ها را در خانه من می‌شکند و او است که در بام خانه‌ام اذان می‌گوید و مرا تقدیس و تمجید می‌کند خوشا بر کسی که او را دوست دارد و فرمان بردار او باشد و بدا بر کسی که او را دشمن دارد و نافرمانی کند.</ref>.
[[یزید بن قعنب]] گوید: من با [[عباس بن عبدالمطلب]] و جمعی از عبدالعزی مقابل [[خانه کعبه]] نشسته بودیم که [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، که حامله بود، کنار کعبه آمد، در حالی که درد زایمان داشت. پس گفت: "خدایا! من به تو و به آنچه از نزد تو آمده است از [[رسولان]] و کتاب‌ها مؤمنم و سخن جدم [[ابراهیم خلیل]] را [[تصدیق]] می‌کنم و اوست که این [[بیت]] [[عتیق]] را ساخته، پس به [[حق]] آنکه این [[خانه]] را ساخته و به حق مولودی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان کن". پس ما به چشم خود دیدیم که [[خانه کعبه]] از پشت شکافته شد و [[فاطمه]] به درون آن رفت و او از دیده ما پنهان و [[دیوار کعبه]] بسته شد. خواستیم قفل در [[کعبه]] را باز کنیم اما نشد و دانستیم که این کار به امر [[خدای عزوجل]] است. فاطمه پس از چهار [[روز]] از کعبه بیرون آمد، در حالی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را در دست داشت<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۱۳۲-۱۳۳؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۳۵-۱۳۶؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۶۳ - ۶۲؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۷۰۶. فاطمه سپس گفت: من بر همه زنان گذشته فضیلت دارم زیرا آسیه دختر مزاحم خدا را پنهانی پرستید، در آنجا که پرستش خدا جز از روی ناچاری خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را به دست خود جنبانید تا از آن خرمای تازه چید و خورد و من در خانه محترم خدا وارد شدم و از میوه بهشت و بار و برگش خوردم و چون خواستم بیرون آیم یک هاتفی آواز داد ای فاطمه نامش را علی بگذار که او علی است و خدای اعلی می‌فرماید: من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود تادیبش نمودم و دشواری علم خود را به او آموختم و اوست که بت‌ها را در خانه من می‌شکند و او است که در بام خانه‌ام اذان می‌گوید و مرا تقدیس و تمجید می‌کند خوشا بر کسی که او را دوست دارد و فرمان بردار او باشد و بدا بر کسی که او را دشمن دارد و نافرمانی کند.</ref>.


هم‌چنین [[نقل]] شده، روزی عباس به نزد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و فاطمه [[دختر رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و دید که یکی از آنها از دیگری می‌پرسد: کدام یک از ما بزرگتر هستیم؟ عباس گفت: "ای [[علی]]، تو هفت سال قبل از [[بنای کعبه]] به وسیله [[قریش]]، متولد شدی و دخترم ([[فاطمه]]{{س}}) در حالی که قریش مشغول بنای کعبه بودند، متولد شد و [[رسول خدا]]{{صل}} در آن هنگام سی و پنج ساله بود و پنج سال به [[بعثت]] باقی مانده بود"<ref>الذریة الطاهرة النبویه، محمد بن احمد دولابی، ص۱۵۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عباس بن عبدالمطلب - عسکری (مقاله)|مقاله «عباس بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۳۳-۳۳۴.</ref>
هم‌چنین [[نقل]] شده، روزی عباس به نزد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و فاطمه [[دختر رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و دید که یکی از آنها از دیگری می‌پرسد: کدام یک از ما بزرگتر هستیم؟ عباس گفت: "ای [[علی]]، تو هفت سال قبل از [[بنای کعبه]] به وسیله [[قریش]]، متولد شدی و دخترم ([[فاطمه]]{{س}}) در حالی که قریش مشغول بنای کعبه بودند، متولد شد و [[رسول خدا]]{{صل}} در آن هنگام سی و پنج ساله بود و پنج سال به [[بعثت]] باقی مانده بود"<ref>الذریة الطاهرة النبویه، محمد بن احمد دولابی، ص۱۵۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عباس بن عبدالمطلب - عسکری (مقاله)|مقاله «عباس بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۳۳-۳۳۴.</ref>
خط ۴۱: خط ۴۱:


==[[اسلام آوردن]] عباس==
==[[اسلام آوردن]] عباس==
درباره [[تاریخ اسلام]] آوردن عباس [[اختلاف]] نظر وجود دارد. بعضی می‌گویند، عباس زود [[ایمان]] آورد اما ایمانش را [[پنهان]] کرد و به همراه [[مشرکین]] در [[جنگ بدر]] از [[مکه]] خارج شد. [[نقل]] شده، هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} پس از [[پیروزی در جنگ]] [[بدر]] به عباس فرمود که باید دیه خود و نزدیکانت را بپردازی، عباس گفت: من [[مسلمان]] شده بودم ولی مشرکین مرا به [[اجبار]] به این [[جنگ]] کشانیدند. پس پیامبر{{صل}} فرمود: "اگر تو واقعاً مسلمان شده بودی، [[خداوند]] به تو [[پاداش]] خواهد داد اما تو در ظاهر علیه ما [[اقدام]] کرده‌ای"<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۴، ص۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۶۱.</ref>.
درباره [[تاریخ اسلام]] آوردن عباس [[اختلاف]] نظر وجود دارد. بعضی می‌گویند، عباس زود [[ایمان]] آورد اما ایمانش را پنهان کرد و به همراه [[مشرکین]] در [[جنگ بدر]] از [[مکه]] خارج شد. [[نقل]] شده، هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} پس از [[پیروزی در جنگ]] [[بدر]] به عباس فرمود که باید دیه خود و نزدیکانت را بپردازی، عباس گفت: من [[مسلمان]] شده بودم ولی مشرکین مرا به [[اجبار]] به این [[جنگ]] کشانیدند. پس پیامبر{{صل}} فرمود: "اگر تو واقعاً مسلمان شده بودی، [[خداوند]] به تو [[پاداش]] خواهد داد اما تو در ظاهر علیه ما [[اقدام]] کرده‌ای"<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۴، ص۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۶۱.</ref>.


[[ابن هشام]] درباره رسیدن خبر جنگ بدر به مکه به نقل از [[ابو رافع]] گوید: من در آن [[زمان]] [[غلام]] [[عباس بن عبدالمطلب]] بودم و عباس بن عبدالمطلب به طور [[پنهانی]] مسلمان شده بود و کسانی را که در خانه‌اش بودند نیز به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کرد، از این رو من و همسرش [[ام الفضل]] نیز مسلمان شده بودیم ولی مانند خود عباس بن عبدالمطلب اسلام خود را از [[قریش]] پنهان می‌کردیم<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۴۶.</ref>.
[[ابن هشام]] درباره رسیدن خبر جنگ بدر به مکه به نقل از [[ابو رافع]] گوید: من در آن [[زمان]] [[غلام]] [[عباس بن عبدالمطلب]] بودم و عباس بن عبدالمطلب به طور [[پنهانی]] مسلمان شده بود و کسانی را که در خانه‌اش بودند نیز به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کرد، از این رو من و همسرش [[ام الفضل]] نیز مسلمان شده بودیم ولی مانند خود عباس بن عبدالمطلب اسلام خود را از [[قریش]] پنهان می‌کردیم<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۴۶.</ref>.
۲۱۸٬۱۹۶

ویرایش