|
|
خط ۱۳: |
خط ۱۳: |
|
| |
|
| ==[[اسلام]] سواد== | | ==[[اسلام]] سواد== |
| [[روز]] جمعهای، عدهای از [[اصحاب]] با [[امام علی]]{{ع}} نشسته بودند که مردی بلند بالا وارد شد و [[سلام]] کرد. [[امام]]{{ع}} بعد از جواب سلام، فرمودند: "جنهایی که با آنها [[ارتباط]] داشتی چه شدند؟" آن مرد گفت: "آنها تا همین زمانی که در حضور شما هستم، با من بودند". [[علی]]{{ع}} به او فرمود: "میخواستم درباره چگونگی آغاز [[اسلام آوردن]] خود برای ما صحبت کنی". سواد گفت: من [[مرتاض]] و ساکن کوههای بلقاء در [[یمن]] بودم و با [[جن]] [[ارتباط]] داشتم. شبی در [[خواب]]، جنی که با او مرتبط بودم، به نزد من آمد و گفت: "اگر [[عاقل]] هستی، برخیز و ادرا کت را به کار بینداز؛ زیرا [[پیامبری]] از [[فرزندان]] لوی بن [[غالب]] برانگیخته شده است"<ref>دلائل النبوه، بیهقی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۲-۳۰.</ref> و آن گاه بدون هیچ حرف دیگری، این اشعار را خواند: در شگفتم از [[جنیان]] و [[سرگردانی]] ایشان و این که بر چار پایان خود پالان نهادهاند! گویی قصد [[مکه]] دارند و در جستجوی هدایتند! آری [[مؤمنان]] جن همچون پلیدهای ایشان نیستند! تو هم برخیز و به سوی گزیدههاشمیان برو و چشمهای خود را روشن ساز! آن گاه به من تأکید کرد و گفت: ای [[سواد بن قارب]]! [[خداوند]] عز و جل پیامبری را برانگیخته است به سوی او برو تا [[راه هدایت]] را بیابی<ref>{{عربی|عجبت للجن و تحساسها وشدها العیس بأحلاسها تهوی إلی مکة تبغی الهدی ماخیر الجن کأنحاسها فانهض إلی الصفوة من هاشم و اسم بعینیک إلی رأسها عجبت للجن وتطلابها وشدها العیس بأقتابها تهوی إلی مکة تبغی الهدی لیس قدماها کأذنابها فانهض إلی الصفوة من هاشم و اسم بعینیک إلی قابها عجبت للجن وتخبارها و شدها العیس بأکوارها تهوی إلی مکة تبغی الهدی لیس ذوو الشر کأخیارها فانهض إلی الصفوة من هاشم مامؤمنو الجن ککفارها}}؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۷، ص۲۷۶.</ref>.
| |
|
| |
| این خواب، سه [[روز]] پیاپی تکرار شد. این گونه بود که عزمم را جزم کردم که به حضور [[پیامبر]]{{صل}} برسم و او را از نزدیک ببینم. بار [[سفر]] را بستم و بر مرکب خود سوار شدم و بدون درنگ و با سرعت حرکت کردم تا به حضور پیامبر{{صل}} رسیدم. در آن [[زمان]]، آن [[حضرت]] در [[مدینه]] بودند. وقتی به مدینه رسیدم، [[مردم]] برگرد او حلقه زده بودند، به گونهای که در میان جمعیت دیده نمیشد. لحظهای جمعیت به کناری رفت و [[پیامبر]]{{صل}} مرا دید. در این موقع پیامبر{{صل}} فرمود: "ای [[سواد بن قارب]]! خوش [[آمدی]]! از آنچه که برای تو پیش آمده است، آگاهیم<ref>دلائل النبوه، بیهقی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۲-۳۰.</ref>.
| |
|
| |
| گفتم در این باره شعری گفتهام، خواهش میکنم، قبل از هر چیز، این [[شعر]] را بشنوید و چنین خواندم:
| |
|
| |
| هم زاد من شبی به [[خواب]] من آمد؛ تا آنجا که آزمودهام هیچ گاه [[دروغگو]] نبوده است.
| |
|
| |
| سه [[شب]] پیاپی آمد و در هر سه شب، گفتارش این بود که [[پیامبری]] از [[خاندان]] لوی بن [[غالب]] برای تو آمده است.
| |
|
| |
| [[جامه]] بر کمر زدم و ماده شتر تندرو من [[کوه]] و کمر را درنوردید.
| |
|
| |
| [[گواهی]] میدهم که جز [[خدا]] [[پروردگار]] دیگری نیست و تو از [[غیب]] [[آگاهی]].
| |
|
| |
| وای پسر [[پاکان]]، از نظر [[شفاعت]]، تو نزد خدا از همه [[پیامبران]] نزدیکتری.
| |
|
| |
| ای [[بهترین]] کسی که بر روی زمینی! به هر چه میخواهی [[فرمان]] ده، اگر چه درباره اموری باشد که گیسوان را سفید میکند.
| |
|
| |
| و تو در روزی که هیچ یک از [[شفیعان]] نمیتوانند سواد بن قارب را بی نیاز گردانند، [[شفیع]] من باش<ref>{{عربی|أَتَانِي نَجِيٌّ بَعْدَ هَدْءٍ وَ رَقْدَةٍ وَ لَمْ يَكُ فِيمَا قَدْ تَلَوْتُ بِكَاذِبٍ ثَلاَثُ لَيَالٍ قَوْلُهُ كُلَّ لَيْلَةٍ أَتَاكَ رَسُولٌ مِنْ لُؤَيِّ بْنِ غَالِبٍ فَشَمَّرْتُ مِنْ ذَيْلِي اَلْإِزَارَ وَ وَسَّطَتْ بِيَ اَلذِّعْلِبُ اَلْوَجْنَاءُ بَيْنَ اَلسَّبَاسِبِ فَمُرْنَا بِمَا يَأْتِيكَ يَا خَيْرَ قَادِرٍ وَ إِنْ كَانَ فِيمَا جَاءَ شَيْبُ اَلذَّوَائِبِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ اَللَّهَ لاَ شَيْءَ غَيْرُهُ وَ أَنَّكَ مَأْمُونٌ عَلَى كُلِّ غَائِبٍ وَ أَنَّكَ أَدْنَى اَلْمُرْسَلِينَ وَسِيلَةً إِلَى اَللَّهِ يَا اِبْنَ اَلْأَكْرَمِينَ اَلْأَطَايِبِ وَ كُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ لاَ ذُو شَفَاعَةٍ إِلَى اَللَّهِ يُغْنِي عَنْ سَوَادِ بْنِ قَارِبٍ }}؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۷، ص۲۷۶.</ref>؛.
| |
|
| |
| پیامبر{{صل}} لبخندی دلنشین زد و فرمود: "ای سواد بن قارب! [[رستگار]] شدی"<ref>الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۱.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سواد بن قارب دوسی (مقاله)|مقاله «سواد بن قارب دوسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۳۵۸-۳۶۰.</ref>
| |
|
| |
|
| ==پاسخ سواد به سؤال [[عمر]]== | | ==پاسخ سواد به سؤال [[عمر]]== |