←ابوسفیان و جنگ احد
خط ۱۸۵: | خط ۱۸۵: | ||
==ابوسفیان و [[جنگ احد]]== | ==ابوسفیان و [[جنگ احد]]== | ||
درباره علت برپا شدن جنگ احد از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: "بعد از برگشتن [[قریش]] از جنگ بدر به مکه به خاطر مصیبتهایی که در آن [[جنگ]] دیدند (هفتاد کشته و هفتاد اسیر داده بودند) ابوسفیان در مجلس قریش گفت: " ای بزرگان قریش! اجازه ندهید | درباره علت برپا شدن جنگ احد از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: "بعد از برگشتن [[قریش]] از جنگ بدر به مکه به خاطر مصیبتهایی که در آن [[جنگ]] دیدند (هفتاد کشته و هفتاد اسیر داده بودند) ابوسفیان در مجلس قریش گفت: " ای بزرگان قریش! اجازه ندهید زنانتان بر کشتههایتان بگریند، برای این که وقتی [[اشک]] چشم فرو میریزد، [[اندوه]] و [[دشمنی]] با [[محمد]] را هم از [[دلها]] [[پاک]] میگرداند. پس بگذارید این [[کینه]] در دلها بماند تا روزی که [[انتقام]] خود را بگیریم، و زنان در آن [[روز]] بر کشتگان در [[بدر]] [[گریه]] سر دهند". این بود تا آنکه [[تصمیم]] به انتقام گرفتند و به منظور جمع آوری [[لشکر]] بیشتر به زنان اجازه دادند تا برای کشتگان در بدر گریه و [[نوحه]] سرایی کنند. در نتیجه وقتی از مکه بیرون میآمدند، سه هزار نفر سواره و دو هزار نفر پیاده داشتند، و البته زنان خود را هم با خود آوردند"<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۲، ص۸۲۵.</ref>. | ||
ابن قمیئه گفت: "من محمد{{صل}} را کشتم؟" | همچنین [[نقل]] شده، در جنگ احد، ابوسفیان، [[خالد بن ولید]] با دویست سواره در کمین گمارد و به آنها گفت: هر وقت دیدید که ما با [[لشکر]] [[محمد]] در هم آمیختیم، شما از این دره [[حمله]] کنید تا در پشت سر آنان قرار بگیرید"<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۲، ص۸۲۵.</ref>. | ||
ابوسفیان به او گفت: "به [[پاداش]] این کارت، ما به رسم [[مردم]] [[فارس]]، سر تا پایت را طلا میگیریم؟"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۳۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بنامیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بنامیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص: | |||
[[نقل]] شده، در [[جنگ احد]] که [[شیطان]] فریاد زد: محمد{{صل}} کشته شد! [[ابوسفیان]] گفت: "ای جمعیت [[قریش]]! چه کسی محمد{{صل}} را کشته است؟" | |||
[[ابن قمیئه]] گفت: "من محمد{{صل}} را کشتم؟" | |||
ابوسفیان به او گفت: "به [[پاداش]] این کارت، ما به رسم [[مردم]] [[فارس]]، سر تا پایت را طلا میگیریم؟"<ref> المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۳۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بنامیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بنامیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۴۳.</ref> | |||
==ابوسفیان و [[حنظله]]== | ==ابوسفیان و [[حنظله]]== |