ابوسفیان بن حرب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۲۱: خط ۲۲۱:


==[[تهدید]] ابوسفیان==
==[[تهدید]] ابوسفیان==
در [[تفاسیر]] " [[مجمع البیان]] "، " [[قرطبی]] " و " [[روح المعانی]] " درباره [[شأن نزول]] این [[آیه]]:
در [[تفاسیر]] "[[مجمع البیان]]"، "[[قرطبی]]" و "[[روح المعانی]]" درباره [[شأن نزول]] این [[آیه]]: {{متن قرآن|فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلًا}}<ref>"در راه خداوند نبرد کن! تو را جز به (وظیفه) خویش مکلّف نکرده‌اند و مؤمنان را (نیز به نبرد) ترغیب کن، باشد که خداوند سختی کافران را (از شما) باز دارد و خداوند سختگیرتر و سخت کیفرتر است" سوره نساء، آیه ۸۴.</ref>.
{{متن قرآن|فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلًا}}<ref>"در راه خداوند نبرد کن! تو را جز به (وظیفه) خویش مکلّف نکرده‌اند و مؤمنان را (نیز به نبرد) ترغیب کن، باشد که خداوند سختی کافران را (از شما) باز دارد و خداوند سختگیرتر و سخت کیفرتر است" سوره نساء، آیه ۸۴.</ref>.
 
چنین آمده است: هنگامی که ابوسفیان و [[لشکر]] قریش پیروزمندانه از میدان [[أحد]] بازگشتند، ابوسفیان با پیامبر{{صل}} قرار گذاشت که در موسم [[بدر]] صغری (یعنی بازاری که در ماه [[ذی القعده]] در [[سرزمین]] بدر تشکیل می‌شد) بار دیگر روبرو شوند. هنگامی که موعد مقرر فرا رسید، پیامبر{{صل}} [[مسلمانان]] را [[دعوت]] به حرکت به [[محل]] مزبور کرد، ولی جمعی از مسلمانان که خاطره تلخ [[شکست]] أحد را فراموش نکرده بودند، شدیدا از حرکت خودداری می‌نمودند. پس آیه فوق نازل شد و پیامبر{{صل}} مسلمانان را مجددا دعوت به حرکت کرد. در این موقع تنها هفتاد نفر در رکاب پیامبر{{صل}} حاضر شدند، ولی [[ابوسفیان]] بر اثر وحشتی که از روبرو شدن با [[سپاه اسلام]] داشت از حضور در آنجا خودداری کرد و [[پیامبر]]{{صل}} باهمراهان، سالم به [[مدینه]] بازگشتند<ref>تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، ج۴، ص۳۳.</ref>.
چنین آمده است: هنگامی که ابوسفیان و [[لشکر]] قریش پیروزمندانه از میدان [[أحد]] بازگشتند، ابوسفیان با پیامبر{{صل}} قرار گذاشت که در موسم [[بدر]] صغری (یعنی بازاری که در ماه [[ذی القعده]] در [[سرزمین]] بدر تشکیل می‌شد) بار دیگر روبرو شوند. هنگامی که موعد مقرر فرا رسید، پیامبر{{صل}} [[مسلمانان]] را [[دعوت]] به حرکت به [[محل]] مزبور کرد، ولی جمعی از مسلمانان که خاطره تلخ [[شکست]] أحد را فراموش نکرده بودند، شدیدا از حرکت خودداری می‌نمودند. پس آیه فوق نازل شد و پیامبر{{صل}} مسلمانان را مجددا دعوت به حرکت کرد. در این موقع تنها هفتاد نفر در رکاب پیامبر{{صل}} حاضر شدند، ولی [[ابوسفیان]] بر اثر وحشتی که از روبرو شدن با [[سپاه اسلام]] داشت از حضور در آنجا خودداری کرد و [[پیامبر]]{{صل}} باهمراهان، سالم به [[مدینه]] بازگشتند<ref>تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، ج۴، ص۳۳.</ref>.
[[علی بن ابراهیم قمی]] این ماجرا این گونه [[نقل]] کرده است: [[رسول خدا]]{{صل}} اصحابش را، حتی کسانی را هم که در [[جنگ احد]] جراحت برداشته بودند، با خود به حمراء الاسد برد. و در بعضی از [[روایات]] آمده: آن [[حضرت]] کسانی را که در حد همراهش بودند، با خود برد. و هر دو [[روایت]] به یک معنا اشاره دارد و رسول خدا{{صل}} به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد تا برای [[جهاد]] در [[بدر]] حرکت کنند؛ چون ابوسفیان اعلام [[جنگ]] داده بود، ولی [[شیطان]] هواداران انسی خود را وادار کرد در بین [[مردم]] بروند و آنان را از ابوسفیان بترسانند. شیطان‌های انسی به مردم گفتند: مبادا از جای خود تکان بخورید و حاضر به جنگ شوید؛ زیرا ابوسفیان لشکری جمع کرده که به هر جا وارد شوند، مثل [[شب]] روی [[زمین]] را سیاه می‌کنند و منتظرند که همه شما را از پای درآورده و دار و ندارتان را [[غارت]] کنند. [[خدای تعالی]] مسلمانان را از [[تهدید]] آن شیطان‌ها [[حفظ]] کرد تا [[دعوت]] [[خدا]] و رسولش را پذیرفتند و با هر سرمایه‌ای که داشتند، برای جنگ حرکت کردند. با این [[فکر]] که اگر در بدر به ابوسفیان برخوردیم، چه بهتر، چون به همین منظور حرکت کرده‌ایم، و اگر به او برنخوردیم، با سرمایه‌های خود از بازاری که همه ساله در بدر تشکیل می‌شود، جنس می‌خریم؛ چون در آن [[تاریخ]] در هر سال یک بار بازاری در بدر تشکیل می‌شد و مردم در آن موسم به بدر می‌آمدند و وسایل مورد نیاز خود را می‌خریدند و جنس خود را می‌فروختند. پس همین کار را کردند ولی در آن ایام، ابوسفیان و هوادارانش به بدر نیآمدند. اتفاقا ابن حمام از کنار جمعیت مسلمانان گذشت. پرسید: اینها کیانند؟ آنها گفتند: [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اصحاب]] او هستند که [[منتظر]] [[ابوسفیان]] و هواخواهان [[قریشی]] اویند. او از آنجا نزد [[قریش]] آمد و جریان را به اطلاع آنها رسانید و ابوسفیان، ترسید و به [[مکه]] برگشت<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۲۴-۱۲۶.</ref>. به [[نقلی]] ابوسفیان با دویست سوار از مکه خارج شد تا به [[نذر]] خود، که گفته بود به [[زنان]] و بوی خوش دست نمی‌زند تا [[انتقام]] کشته‌های [[بدر]] را بگیرد، [[وفا]] کرده باشد. او تا منطقه عریض آمد و یکی از [[انصار]] را کشت و چند [[خانه]] را هم در آنجا به [[آتش]] کشید. اما وقتی خبر دار شد که [[پیامبر]] خدایا{{صل}} اصحاب در جستجوی وی حرکت کرده‌اند، او و یارانش کیسه‌های سویق را بر [[زمین]] ریختند تا سبک بار شوند و از صحنه گریختند. به همین جهت، این درگیری، [[غزوه سویق]] نام گرفت<ref>التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص۲۰۷.</ref>.
 
بعد از [[جنگ احد]]، گروهی از [[یهودیان]] اطراف [[مدینه]] به مکه آمدند. آنان از [[دشمنی]] شدید ابوسفیان نسبت به پیامبر{{صل}} [[آگاه]] بودند. این یهودیان، که تعدادشان به هفتاد نفر می‌‌رسید، [[برگزیدگان]] [[یهود]] بودند و افرادی مانند [[ابورافع]] و [[کعب]] الاشراف نیز در میان آنها بودند. ابوسفیان از آنها به گرمی استقبال کرد. اما [[مردم]] مکه به آنها گفتند: شما [[اهل کتاب]] هستید و [[محمد]]{{صل}} نیر صاحب کتاب است؛ آیا تضمینی وجود دارد که حیله‌ای در کار نیست و شما جاسوس محمد{{صل}} نیستید؟ یهودیان گفتند: هر تضمینی بخواهید می‌‌دهیم. مردم از آنها خواستند که بر بتها [[سجده]] کنند و یهودیان نیز چنین کردند. پس از آن با هم علیه پیامبر{{صل}} [[پیمان]] [[همکاری]] بستند.
[[علی بن ابراهیم قمی]] این ماجرا این گونه [[نقل]] کرده است: [[رسول خدا]]{{صل}} اصحابش را، حتی کسانی را هم که در [[جنگ احد]] جراحت برداشته بودند، با خود به حمراء الاسد برد. و در بعضی از [[روایات]] آمده: آن [[حضرت]] کسانی را که در اُحد همراهش بودند، با خود برد. و هر دو [[روایت]] به یک معنا اشاره دارد و رسول خدا{{صل}} به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد تا برای [[جهاد]] در [[بدر]] حرکت کنند؛ چون ابوسفیان اعلام [[جنگ]] داده بود، ولی [[شیطان]] هواداران انسی خود را وادار کرد در بین [[مردم]] بروند و آنان را از ابوسفیان بترسانند. شیطان‌های انسی به مردم گفتند: مبادا از جای خود تکان بخورید و حاضر به جنگ شوید؛ زیرا ابوسفیان لشکری جمع کرده که به هر جا وارد شوند، مثل [[شب]] روی [[زمین]] را سیاه می‌کنند و منتظرند که همه شما را از پای درآورده و دار و ندارتان را [[غارت]] کنند. [[خدای تعالی]] مسلمانان را از [[تهدید]] آن شیطان‌ها [[حفظ]] کرد تا [[دعوت]] [[خدا]] و رسولش را پذیرفتند و با هر سرمایه‌ای که داشتند، برای جنگ حرکت کردند. با این [[فکر]] که اگر در بدر به ابوسفیان برخوردیم، چه بهتر، چون به همین منظور حرکت کرده‌ایم، و اگر به او برنخوردیم، با سرمایه‌های خود از بازاری که همه ساله در بدر تشکیل می‌شود، جنس می‌خریم؛ چون در آن [[تاریخ]] در هر سال یک بار بازاری در بدر تشکیل می‌شد و مردم در آن موسم به بدر می‌آمدند و وسایل مورد نیاز خود را می‌خریدند و جنس خود را می‌فروختند. پس همین کار را کردند ولی در آن ایام، ابوسفیان و هوادارانش به بدر نیآمدند. اتفاقا [[ابن حمام]] از کنار جمعیت مسلمانان گذشت. پرسید: اینها کیانند؟ آنها گفتند: [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اصحاب]] او هستند که [[منتظر]] [[ابوسفیان]] و هواخواهان [[قریشی]] اویند. او از آنجا نزد [[قریش]] آمد و جریان را به اطلاع آنها رسانید و ابوسفیان، ترسید و به [[مکه]] برگشت<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۲۴-۱۲۶.</ref>.
 
به [[نقلی]] ابوسفیان با دویست سوار از مکه خارج شد تا به [[نذر]] خود، که گفته بود به [[زنان]] و بوی خوش دست نمی‌زند تا [[انتقام]] کشته‌های [[بدر]] را بگیرد، [[وفا]] کرده باشد. او تا منطقه عریض آمد و یکی از [[انصار]] را کشت و چند [[خانه]] را هم در آنجا به [[آتش]] کشید. اما وقتی خبر‌دار شد که [[پیامبر]] خدا{{صل}} با اصحاب در جستجوی وی حرکت کرده‌اند، او و یارانش کیسه‌های سویق را بر [[زمین]] ریختند تا سبک بار شوند و از صحنه گریختند. به همین جهت، این درگیری، [[غزوه سویق]] نام گرفت<ref>التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص۲۰۷.</ref>.
 
بعد از [[جنگ احد]]، گروهی از [[یهودیان]] اطراف [[مدینه]] به مکه آمدند. آنان از [[دشمنی]] شدید ابوسفیان نسبت به پیامبر{{صل}} [[آگاه]] بودند. این یهودیان، که تعدادشان به هفتاد نفر می‌‌رسید، [[برگزیدگان]] [[یهود]] بودند و افرادی مانند [[ابورافع]] و [[کعب الاشراف]] نیز در میان آنها بودند. ابوسفیان از آنها به گرمی استقبال کرد. اما [[مردم]] مکه به آنها گفتند: شما [[اهل کتاب]] هستید و [[محمد]]{{صل}} نیر صاحب کتاب است؛ آیا تضمینی وجود دارد که حیله‌ای در کار نیست و شما جاسوس محمد{{صل}} نیستید؟ یهودیان گفتند: هر تضمینی بخواهید می‌‌دهیم. مردم از آنها خواستند که بر بتها [[سجده]] کنند و یهودیان نیز چنین کردند. پس از آن با هم علیه پیامبر{{صل}} [[پیمان]] [[همکاری]] بستند.
 
سپس کعب به [[اهل مکه]] گفت: "سی تن از شما و سی تن از ما سینه‌های خود را به [[دیوار کعبه]] می‌چسبانیم و با [[پروردگار]] خانه پیمان می‌بندیم که در [[راه]] [[جنگ]] با محمد{{صل}} [[کوشش]] کنیم. ابوسفیان به کعب گفت: "تو کتاب می‌خوانی و [[عالم هستی]] و ما [[امی]] هستیم و چیزی نمی‌دانیم؛ آیا ما [[هدایت]] یافته‌تر و به [[حق]] نزدیک‌تریم یا [[محمد]]{{صل}}؟" [[کعب]] گفت: "[[دین]] خود را بر من عرضه کنید". [[ابوسفیان]] گفت: "ما برای [[حاجیان]]، شتران برجسته کوهان، نحر می‌‌کنیم و به آنها آب می‌دهیم و میهمان را گرامی می‌داریم و [[اسیر]] را [[آزاد]] می‌کنیم و [[صله رحم]] می‌کنیم و [[عمره]] [[خانه خدا]] و [[طواف]] به جای می‌آوریم و [[اهل]] [[حرم]] هستیم. محمد از دین پدرانش دست کشید و [[قطع رحم]] کرد و از حرم جدا شد. دین ما قدیم و دین او جدید است". کعب گفت: "به [[خدا]] شما هدایت یافته‌تر از محمد{{صل}} هستید".
سپس کعب به [[اهل مکه]] گفت: "سی تن از شما و سی تن از ما سینه‌های خود را به [[دیوار کعبه]] می‌چسبانیم و با [[پروردگار]] خانه پیمان می‌بندیم که در [[راه]] [[جنگ]] با محمد{{صل}} [[کوشش]] کنیم. ابوسفیان به کعب گفت: "تو کتاب می‌خوانی و [[عالم هستی]] و ما [[امی]] هستیم و چیزی نمی‌دانیم؛ آیا ما [[هدایت]] یافته‌تر و به [[حق]] نزدیک‌تریم یا [[محمد]]{{صل}}؟" [[کعب]] گفت: "[[دین]] خود را بر من عرضه کنید". [[ابوسفیان]] گفت: "ما برای [[حاجیان]]، شتران برجسته کوهان، نحر می‌‌کنیم و به آنها آب می‌دهیم و میهمان را گرامی می‌داریم و [[اسیر]] را [[آزاد]] می‌کنیم و [[صله رحم]] می‌کنیم و [[عمره]] [[خانه خدا]] و [[طواف]] به جای می‌آوریم و [[اهل]] [[حرم]] هستیم. محمد از دین پدرانش دست کشید و [[قطع رحم]] کرد و از حرم جدا شد. دین ما قدیم و دین او جدید است". کعب گفت: "به [[خدا]] شما هدایت یافته‌تر از محمد{{صل}} هستید".
در این مورد این [[آیه]] نازل شد:
 
{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا * أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا}}<ref>"آیا به کسانی که بهره‌ای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریسته‌ای (که چگونه) به "جبت" و "طاغوت" ایمان دارند و درباره کافران می‌گویند که اینان رهیافته‌تر از مؤمنانند؟! * آنانند که خداوند لعنتشان کرده است و برای هر کس که خداوند او را لعنت کند هرگز یاوری نخواهی یافت" سوره نساء، آیه ۵۱-۵۲.</ref><ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۳، ص۹۳-۹۲.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بن‌امیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بن‌امیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۲۰.</ref>
در این مورد این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا * أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا}}<ref>"آیا به کسانی که بهره‌ای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریسته‌ای (که چگونه) به "جبت" و "طاغوت" ایمان دارند و درباره کافران می‌گویند که اینان رهیافته‌تر از مؤمنانند؟! * آنانند که خداوند لعنتشان کرده است و برای هر کس که خداوند او را لعنت کند هرگز یاوری نخواهی یافت" سوره نساء، آیه ۵۱-۵۲.</ref><ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۳، ص۹۳-۹۲.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[صخر بن حرب بن‌امیه (مقاله)|مقاله «صخر بن حرب بن‌امیه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۴۴۵-۴۴۸.</ref>


==ابوسفیان و درخواست کمک از [[یهودیان]]==
==ابوسفیان و درخواست کمک از [[یهودیان]]==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش