←پرسشهای وابسته
جز (جایگزینی متن - 'سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، [[فرهنگنامه' به 'سعیدیانفر و ایازی، [[فرهنگنامه') |
|||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
'''نتیجه''': در [[آیه]] فوق توصیه [[خداوند]] به [[پیامبر اکرم]] است که از [[خدا]] درخواست کوتاهترین راه رسیدن به [[رشد]] وهدایت را بخواهد و به آن [[امید]] داشته باشد<ref>[[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۳۱.</ref>. | '''نتیجه''': در [[آیه]] فوق توصیه [[خداوند]] به [[پیامبر اکرم]] است که از [[خدا]] درخواست کوتاهترین راه رسیدن به [[رشد]] وهدایت را بخواهد و به آن [[امید]] داشته باشد<ref>[[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۳۱.</ref>. | ||
[[رشد]]، مصدر ثلاثی مجرّد از ریشه «ر ـ ش ـ د» در اصل به معنای راست بودن [[راه]] <ref>معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۳۹۸، «رشد».</ref> و [[هدایت]] شدن به سوی خیر و [[صلاح]] <ref> التحقیق، ج ۴، ص ۱۲۴، «رشد».</ref> است. در فرهنگهای واژگانی، آن را با تعبیرات دیگری مانند رسیدن به مقصدِ کار و راه،<ref> العین، ج ۶، ص ۲۴۲؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۵؛ تاج العروس، ج ۸، ص ۹۵، «رشد».</ref>[[استقامت]] همراه [[صلابت]] بر [[حق]]،<ref>تاج العروس، ج ۸، ص ۹۵، «رشد».</ref> صلاح و رسیدن به درست <ref> المصباح، ص ۲۲۷، «رشد».</ref> یا حق،<ref>مجمعالبحرین، ج ۳، ص ۵۰، «رشد».</ref> [[راه راست]] در پیش گرفتن که [[انسان]] را به [[هدف]] برساند<ref> نثر طوبی، ج ۱، ص ۳۰۷، «رشد».</ref> و هدایت شدن <ref> مفردات، ص ۳۵۴، «رشد».</ref> معنا کردهاند که همگی نزدیک به یکدیگرند. به گفته برخی، [[رشد]] در ۶ وجه به کار رفته است: هدایت؛ [[توفیق]]؛ صواب؛ [[اصلاح]] [[مال]]؛ [[عقل]]؛ مَخرَج.<ref>الوجوه و النظائر، ج ۱، ص ۳۶۵ ـ ۳۶۶.</ref> (راه برونرفت از مشکل) در منابع لغوی، از [[غیّ]] و ضلال به ضدّ رشد یاد شده است.<ref> العین، ج۶، ص۲۴۲؛ المصباح، ص۲۲۷؛ لسان العرب، ج۱۱، ص ۳۹۰، «ضل»؛ ج ۱۵، ص ۱۴، «غوی».</ref> غیّ، جهلی است که ریشهاش [[اعتقاد]] [[فاسد]] باشد؛<ref>مفردات، ص ۶۲۰، «غوی».</ref> یا به معنای [[لجاجت]] و استمرار در [[نادانی]] <ref> المصباح، ص ۴۵۷، «غوی».</ref> و ضلال به معنای تعدّی از راه [[میانه]]<ref> العین، ج ۷، ص ۹، «ضل».</ref> و مطلقِ [[عدول]] ـ عمدی یا [[سهوی]]، کم یا بسیار ـ از [[راه مستقیم]]<ref>مفردات، ص ۵۰۹، «ضلل».</ref> است. برخی از [[مفسران]] درباره تفاوت غیّ و ضلال گفتهاند: هرچند غیّ و ضلال در برخی موارد با اِعمال عنایتی بر هم منطبق میشوند، ضلالْ [[انحراف]] از راه با در نظر داشتن هدف؛ ولی غیّْ انحراف از راه با [[فراموشی]] هدف است.<ref>المیزان، ج ۲، ص ۳۴۲.</ref> در [[قرآن]]، افزون بر [[غیّ]] (بقره / ۲، ۲۵۶) و ضلال (کهف / ۱۸، ۱۷)، واژههای «ضَرّ» به معنای [[ضرر]]<ref> لسانالعرب، ج ۴، ص ۴۸۲، «ضرر».</ref> ([[جنّ]] / ۷۲، ۲۱)، «[[شرّ]]» (جنّ / ۷۲، ۱۰) و «[[سفاهت]]» ([[نساء]] / ۴، ۵ ـ ۶) نیز در برابر [[رشد]] قرار گرفتهاند. | |||
رشد در [[قرآن]] به معنای [[راه]] یافتن به وجوه خیر و [[صلاح]] در [[دین]] و دنیاست.<ref> روح البیان، ج ۱۰، ص ۱۸۹؛ تفسیر مراغی، ج ۱۷، ص ۴۳؛ المنیر، ج ۱، ص ۷۲.</ref> این واژه در [[زبان فارسی]] و در رشتههای گوناگون [[علمی]]، مانند [[روانشناسی]] و زیستشناسی، کاربردهای گوناگونی دارد که با کاربست قرآنیاش متفاوت است. | |||
واژه رشد و مشتقّات آن ۱۹ بار در [[قرآن کریم]] به کار رفتهاند. این واژه دارای سه مصدر رُشد، رَشَد و رَشاد است که هر سه در قرآن به کار رفتهاند. بیشتر واژهپژوهان، رُشد و رَشَد را مترادف دانسته <ref> الصحاح، ج ۲، ص ۴۷۴؛ مفردات، ص ۳۵۴، «رشد»؛ اعراب القرآن، ج ۲، ص ۷۱.</ref> و تفاوت آن دو را رد کردهاند؛<ref>تاجالعروس، ج ۸، ص ۹۵، «رشد».</ref> ولی برخی با ردّ ترادف این دو، معانی متفاوتی برای آنها بیان کردهاند؛ مثلاً برخی کاربرد رَشَد را تنها در [[امور دینی]] (و به معنای [[استقامت در دین]]) و رُشد را فراتر از امور دینی و [[دنیایی]] (و به معنای [[شایستگی]] و صلاح)<ref> معجم الفروق اللغویه، ج ۱، ص ۲۵۶؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۴؛ مفردات، ص ۳۵۴.</ref> و بعضی رُشد را متضاد غیّ، نیز رَشَد را متضاد ضلال ([[گمراهی]]) دانستهاند.<ref>العین، ج ۶، ص ۲۴۲؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۵، «رشد».</ref> دستهای هم رُشد را حالتی [[پایدار]] و رَشَد را حالتی ناپایدار دانستهاند.<ref>التحقیق، ج ۴، ص ۱۲۴، «رشد».</ref> واژه «رَشاد» نیز مترادف رُشد است <ref>العین، ج ۶، ص ۲۴۲؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۵.</ref> و برخی آن را دربردارنده معنای استمرار هم دانستهاند <ref>التحقیق، ج ۴، ص ۱۲۴.</ref> و ترکیب «[[سبیل]] الرشاد» به [[راه راست]] و واژه مراشد به راههای راست معنا شده است.<ref>معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۳۹۸؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۶.</ref> معنای [[رشد]]، از تعبیر رسیدن به اَشُدّ (انعام / ۶، ۱۵۲و...)<ref>لسانالعرب، ج ۳، ص ۲۳۶، «شدد».</ref> و واژه [[هدایت]] (کهف / ۱۸، ۱۷ و...)<ref>لسان العرب، ج ۱۵، ص ۳۵۴، «هدی».</ref> نیز برداشت شده است. برخی، کاربرد واژههای رُشد و هدایت را مانند هم دانستهاند؛<ref>مفردات، ص ۳۵۴، «رشد».</ref> ولی به نظر کاربست این دو کاملاً شبیه هم نیست؛ مثلاً [[ارشاد]] [و رشد] فقط در امور [[پسندیده]] به کار میرود؛ اما هدایت هم در امور پسندیده و هم [[ناپسند]].<ref>معجم الفروق اللغویه، ج ۱، ص ۴۲.</ref> بعضی با این بیان که رشد، [[هدایتی]] برانگیزاننده [[بنده]] به سوی [[سعادت]] است، آن را از [[اصل هدایت]] به معنای شناساندن [[اعمال]] بالاتر دانستهاند.<ref>تفسیر صدرالمتالهین، ج ۱، ص ۱۳۲؛ تفسیر ام الکتاب، ص ۲۹۳.</ref> | |||
==اهمیت رشد== | |||
والایی [[جایگاه]] [[رشد]] و مطلوب بودن آن، امری [[فطری]] است، ازاینرو همه انسانهای خوب و بد، رشد را [[ارزشمند]] و دارای آثار مثبت میدانند، چنانکه [[قوم شعیب]]{{ع}} که [[دعوت]] آن [[حضرت]] به ترک [[بت پرستی]] و [[پرهیز]] از [[مال]] [[حرام]] را سفیهانه میخواندند، به او گفتند که چگونه چنین خواستهای از ما داری، درحالیکه تو رشیدی: «قالوا یـشُعَیبُ اَصَلوتُکَ تَأمُرُکَ اَن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا اَو اَن نَفعَلَ فی اَمولِنا ما نَشـؤُا اِنَّکَ لاََنتَ الحَلیمُ الرَّشید» ([[هود]] / ۱۱، ۸۷)<ref>التفسیرالکبیر، ج ۱۸، ص ۳۸۷؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۶۵ - ۳۶۶.</ref>؛ البته بسیاری از [[مفسران]]، [[رشید]] [[خواندن]] [[شعیب]]{{ع}} را از روی ریشخند یا به معنای رشید بودن وی نزد قومش دانستهاند.<ref> التبیان، ج ۶، ص ۴۹ـ۵۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۴۲۰؛ زبدة التفاسیر، ج ۳، ص ۳۰۷.</ref>همچنین [[فرعون]] [[متکبّر]]، [[ستمگر]]، [[قاتل]] و [[مفسد]] ([[قصص]] / ۲۸، ۴) در دعوت قومش به کشتن [[موسی]]{{ع}} و ماندن بر [[دین]] گذشتهشان <ref> جامعالبیان، ج ۲۴، ص ۳۹؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۸۱۱؛ تفسیر قرطبی،ج ۱۶، ص ۳۱۰.</ref> ادعا داشت که قومش را جز به [[راه رشد]] [[هدایت]] نمیکند: «... قالَ فِرعَونُ ما اُریکُم اِلاّ ما اَری وما اَهدیکُم اِلاّ سَبیلَ الرَّشاد» ([[غافر]] / ۴۰، ۲۹)؛ ولی خدای متعالی با [[نکوهش]] [[پیروان]] [[فرعون]]، گفتار ([[فرمان]]) و [[رفتار]] او را نارشید میخواند: «.... فَاتَّبَعوا اَمرَ فِرعَونَ وما اَمرُ فِرعَونَ بِرَشید»([[هود]] / ۱۱، ۹۷)<ref> روضالجنان، ج ۱۰، ص ۳۲۹؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۸۰.</ref>، زیرا او [[مردم]] را به سوی [[گمراهی]] و [[دوزخ]] میبرد و سرانجام، [[کیفر]] او و پیروانش [[گرفتاری]] به [[لعنت الهی]] و ورود به [[آتش دوزخ]] است که پیشاپیش آنان در آن گام مینهد: «یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ القِیـمَةِ فَاَورَدَهُمُ النّارَ وبِئسَ الوِردُ المَورود * واُتبِعوا فی هـذِهِ لَعنَةً ویَومَ القِیـمَةِ بِئسَ الرِّفدُ المَرفود». (هود / ۱۱، ۹۸ ـ ۹۹) [[رشد]]، افزون بر اینکه [[انسان]] را از [[اعمال زشت]] باز میدارد، سبب میشود که شخص [[رشید]] دیگران را نیز از [[زشتی]] باز دارد، چنانکه [[لوط]]{{ع}} پس از [[نهی]] [[قوم]] خود از عمل ننگینِ [[همجنس بازی]] به آنان گفت: آیا از شما مردی رشید نیست: «اَلَیسَ مِنکُم رَجُلٌ رَشید». (هود / ۱۱، ۷۸) به دیده بسیاری از [[مفسران]]، مراد این است که آیا میان شما مردی رشید نیست که شما را از این عمل [[زشت]] باز دارد.<ref>جامعالبیان، ج ۱۲، ص ۵۲؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۶۴؛ تفسیر اثنا عشری، ج ۶، ص ۱۱۰.</ref> | |||
==مراتب [[رشد]]== | |||
مصادیق رشد در یک مرتبه نیستند؛ مثلاً رشدِ [[ابراهیم]]{{ع}} ([[انبیاء]] / ۲۱، ۵۱) مرتبهای والا از رشد و رشدِ مطلوب برایامکان [[استقلال اقتصادی]] [[یتیم]] ([[نساء]] / ۴، ۶) مرتبهای پایین از آن است که میان آنها فاصله بسیاری است.<ref>مفردات، ص ۳۵۴، «رشد»؛ مواهب الرحمان، ج ۴، ص ۲۹۱.</ref> رشد به شکل کلی دو مرتبه دارد. | |||
۱. [[شناخت]] و رعایت [[مصالح]] [[دنیا]] | |||
مرتبه پایین رشد، تشخیص [[صلاح]] کارهای [[دنیایی]] است که آن را [[عقل]] معاش یا [[رشد]] صغیر نیز نامیدهاند <ref>نثر طوبی، ج۱، ص ۳۰۷، «رشد».</ref> و از آثار و [[احکام]] آن در [[علم]] [[فقه]] بحث میشود. بیشتر [[فقیهان]] [[رشد]] را به [[اصلاح]] در [[مال]] تعریف کردهاند <ref>تذکرة الفقهاء، ج ۱۴، ص ۲۰۳؛ مسالک الافهام، ج ۴، ص ۱۴۸؛ البحرالرائق، ج ۵، ص ۳۸۸.</ref> که مراد ملکهای [[نفسانی]] است که مانع از [[فاسد]] کردن مال و صرف غیر عقلایی آن میشود.<ref>قواعدالاحکام، ج ۲، ص ۱۳۴؛ الروضة البهیه، ج ۴، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ ریاضالمسائل، ج۸،ص۵۵۷ ـ ۵۵۸.</ref> این مرتبه از رشد، در آیاتی شرط دادن [[اموال]] [[یتیمان]] به آنان دانسته شده است: پس از آنکه مو ٔ نان [[فرمان]] مییابند که اموال خویش را به دست سفیهان نسپارند ([[نساء]] / ۴، ۵) به آنان امر میشود که یتیمان را پس از رسیدن به [[بلوغ]] و [[ازدواج]] بیازمایند، پس اگر در ایشان رشد یافتند، اموالشان را به آنان بدهند: «وابتَلوا الیَتـمی حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم» (نساء / ۴، ۶) و در آیاتی دیگر، نظیر همین مضمون با تعبیر «رسیدن به اَشُدّ» یاد میشود: «ولا تَقرَبوا مالَ الیَتیمِ اِلاّ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ حَتّی یَبلُغَ اَشُدَّهُ». (انعام / ۶، ۱۵۲؛ [[اسراء]] / ۱۷، ۳۴) [[فقهای اسلام]] با [[الهام]] از این [[آیات]]، همچنین [[روایات]] روشنگر آنهادر [[منابع فقهی]] بخش مستقلی را به موضوع حَجْر اختصاص دادهاند. (کتاب الحَجْر) واژه [[حجر]] * به معنای [[حرمت]] و منع است <ref>العین، ج ۳، ص ۷۴ ـ ۷۵؛ مفردات، ص ۲۲۰؛ لسان العرب، ج ۴، ص ۱۶۷، «حجر».</ref> و در فقه «[[محجور]]» کسی است که از [[تصرف]] در مالش منع شده باشد که یکی از اقسام آن، سفیه است، بنابراین [[کودک]] فاقد دو شرط بلوغ * و رشد، اگر [[مالی]] داشته باشد، نمیتواند در آن تصرف کند،<ref> المبسوط، ج ۲، ص ۲۸۱؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۹۹؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۷۲.</ref> به [[دلیل]] کتاب، [[سنت]]، [[اجماع]] منقول و محصّل <ref>جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۴؛ بدایة المجتهد، ج ۲، ص ۲۲۸.</ref> و تنها در [[تفسیر]] [[حقیقت]] [[رشد]]، [[اختلاف]] است.<ref>بدایة المجتهد، ج ۲، ص ۲۲۷.</ref> برخی از [[اهل تسنّن]] رشد را به [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] و [[طاعت خدا]] و نگهداری [[مال]] و بعضی به [[اصلاح]] دنیا و [[شناخت]] راههای کسب و [[خرج]] و [[حفظ]] مال از [[تبذیر]] تفسیر کرده و دستهای رسیدن به سن خاصی مانند ۲۵ سالگی را شرط کردهاند.<ref>احکام القرآن، ج ۱، ص ۳۲۲.</ref> بیشتر [[فقیهان]] [[شیعه]] به استناد روایاتی که [[رشد]] را به حفظ مال <ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۲۲؛ وسائلالشیعه، ج ۱۹، ص ۳۶۸، ۳۷۰.</ref> یا عدم [[افساد]] و تباه کردن آن <ref> الکافی، ج۷، ص۶۸؛ وسائلالشیعه، ج۱۹، ص ۳۶۶.</ref> و عدم [[سفاهت]] * و [[ناتوانی]] در نگهداری آن <ref>الکافی، ج ۷، ص ۶۸؛ وسائلالشیعه، ج ۱۹، ص ۳۶۹.</ref> تفسیر کردهاند، رشد را [[تصرف]] درست در [[اموال]] دانسته و [[عدالت]] را در آن شرط ندانسته؛<ref>مختلفالشیعه، ج ۵، ص ۴۳۱؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۵۰.</ref> ولی برخی در آن تردید کرده <ref> شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ کشف الرموز، ج ۱، ص ۵۵۲.</ref> و بعضی از فقیهان شیعه <ref>الخلاف، ج ۳، ص ۲۸۳ـ۲۸۴.</ref> و [[سنّی]] <ref> المجموع، ج ۱۳، ص ۳۷۱؛ فتح الوهاب، ج ۱، ص ۳۵۰ ـ ۳۵۱؛ فتح المعین، ج ۳، ص ۸۴.</ref> آن را شرط دانستهاند. | |||
در تفسیر رسیدن به اَشُدّ که افزون بر [[آیات]] یاد شده، در آیاتی دیگر حتّی درباره مراتب رشد هم به کار رفته ([[یوسف]] / ۱۲، ۲۲؛ کهف / ۱۸، ۸۲؛ احقاف / ۴۶، ۱۵ و...) نیز آرا گوناگوناند؛ مانند [[بلوغ]] یا رسیدن به سنّی خاص همچون ۳۰ یا ۲۵ سالگی،<ref>جامع البیان، ج ۸، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۵.</ref> بلوغ طبیعی و [[رشد عقلی]] <ref> التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۷۹؛ المیزان، ج ۷، ص ۳۷۶؛ الفرقان، ج ۱، ص ۳۳۴.</ref> و مجموع توان بدنی و توان [[معرفتی]] <ref>جوامع الجامع، ج ۱، ص ۴۲۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۵؛ فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۲۳۲.</ref>.میتوان گفت رسیدن به اَشدّ، سرآغاز مرحلهای است که نیروهای بدنی و [[عقلی]] [[انسان]] به فعلیّت میرسند و تا [[زمان]] [[توانمندی]] ادامه دارد، ازاینرو برخی از [[مفسران]] آغاز اَشُدّ را از ۱۸سالگی و پایان آن را سنّ کهولت دانسته که [[کمال عقل]] و تمام [[رشد]] است <ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۱۸.</ref> و بعضی گفتهاند: [[بلوغ]] اشدّ دو طرف دارد که طرف پایین آن احتلام و مبدأ سنّ رشد و نیرویی است که انسان از [[یتیمی]]، سفیهی یا [[ناتوانی]] درمیآید و پایان آن ۴۰ سالگی است.<ref> تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۶۹.</ref> به نظر بیشتر [[فقیهان]]، تا دو [[وصف]] بلوغ و رشد در [[محجور]] یکجا نشوند، [[حجر]] [[پایدار]] است، گرچه شخص پا به سنّ بگذارد؛ اما برخی از [[اهلسنت]] پرداخت [[مال]] را با رسیدن او به ۲۵ سالگی لازم شمردهاند.<ref>الخلاف، ج ۳، ص ۲۸۵؛ جواهرالکلام، ج ۲۶، ص ۵۱؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰.</ref> [[شناخت]] [[رشد]]، از [[راه]] [[امتحان]] تصرّفات مناسب از محجور به دست میآید، تا توان وی بر [[زیرکی]] در خرید و فروشها و [[مراقبت]] او از [[فریب خوردن]] دانسته شود و این [[آزمایش]] پیش از رسیدن [[کودک]] به سنّ بلوغ میآغازد.<ref>المبسوط، ج ۲، ص ۲۸۴؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۵۱.</ref> با اینکه همه [[کودکان]] از تصرّف در مال خود محجورند، [[راز]] [[سخن گفتن]] [[قرآن]] فقط از حَجر [[یتیمان]]، تأکید بر مراقبت بیشتر از آنان و [[پرهیز]] از خوردن [[اموال]] ایشان است.<ref> تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵؛ تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۶۹؛ المیزان، ج، ص ۱۷۳.</ref> درباره حَجر و [[سفاهت]]، مباحث و [[احکام]] گوناگونی در [[فقه]] یاد شدهاند. | |||
۲. شناخت و رعایت [[مصالح]] [[دین]] | |||
بیشتر [[آیات]] [[رشد]] درباره این مرتبه است که خود مراتبی دارد، چنانکه موسای [[اولوا العزم]]{{ع}}، با درخواست [[پیروی]] از [[خضر]]{{ع}} میخواست به مرتبه بالاتری از دانشی برسد که مایه رشد و کمال باشد: «قالَ لَهُ [[موسی]] هَل اَتَّبِعُکَ عَلی اَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمتَ رُشدا». (کهف / ۱۸، ۶۶)<ref>ر. ک: غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۰۷؛ مخزن العرفان، ج ۱، ص ۲۴۱.</ref> [[خدا]] رشدِ [[ابراهیم]]{{ع}} را به وی داده و به حال او [[آگاه]] بود: «ولَقَد ءاتَینا اِبرهیمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ وکُنّا بِهِ عــلِمین». ([[انبیاء]] / ۲۱، ۵۱) به دیده برخی [[مفسران]]، اضافه رشد به ضمیرِ راجع به ابراهیم{{ع}} و اشاره به آگاه بودن خدا از حال وی، گواهاند که خدا براساس ویژگیهای حال و [[میزان]] [[شایستگی]] ابراهیم{{ع}} مرتبهای والا از رشد را به او بخشید،<ref>مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۱ـ۱۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۷.</ref>بنابراین مراتب رشد [[دینی]]، متناسب با [[درجات ایمان]] اشخاص است و هرکس رشدی به اندازه [[ایمان]] خود دارد.<ref> تیسیر الکریم الرحمن، ص ۶۱۷.</ref> در ادامه [[آیه]]، از استدلالهای [[توحیدی]] ابراهیم{{ع}} و [[نبرد]] وی با [[بتپرستی]] یاد شده است (انبیاء / ۲۱، ۵۲ ـ ۵۷)، ازاینرو برخی از مفسران، [[رشد]] ابراهیم{{ع}} را [[معرفت]] و [[توحید]] حاصل از [[حجتها]] و [[براهین]] <ref>التبیان، ج ۷، ص ۲۵۵؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج، ص ۳۰۵.</ref> یا ناشی از صفای [[فطرت]] و [[نور]] [[بصیرت]] دانستهاند،<ref> المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۷.</ref> بهگونهای که هرچه را میدید، پیش از توجه به خود آن چیز و آثارش، انتساب آن به خدا را درمییافت و نخست [[تکوین]] و [[تدبیر]] خدا را در آن میدید.<ref>المیزان، ج ۷، ص ۱۶۱.</ref> برخی هم رشد ابراهیم{{ع}} را به [[نبوت]] و بعضی به رهیابی او به [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] [[تفسیر]] کردهاند.<ref>التفسیرالکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۱؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۵۲؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۲۸۳.</ref>درجات این مرتبه از [[رشد]] تا بدانجاست که [[پیامبراکرم]]{{صل}} نیز که [[کاملترین]] [[انسان]] است، به [[تعلیم الهی]] راهی را که نزدیکتر به رشد است، از [[خدا]] میخواهد: «... وقُل عَسی اَن یَهدِیَنِ رَبّی لاَِقرَبَ مِن هـذا رَشَدا». (کهف / ۱۸، ۲۴) در [[تفسیر]] آن برخی گفتهاند: مراد از آن، [[نشانهها]] و [[ادله]] [[نبوّت]] مانند [[علم]] به [[اخبار]] و آثار [[پیامبران]] است که روشنتر و نزدیکتر از [[قصه]] [[اصحاب کهف]] است؛<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۷۱۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۱۳؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۱۳۷.</ref> ولی بعضی با ردّ این نظر، «هذا» را در این [[آیه]] به مرتبه [[پایینتر]] [[رشد]]، یعنی ذکر پس از [[فراموشی]] و [[راه]] نزدیکتر به رشد را به ذکر پیوسته بیفراموشی تفسیر کردهاند.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۷۴.</ref> این مرتبه از رشد ([[شناخت]] و رعایت [[مصالح]] [[دین]]) در برابر [[غیّ]] است و از دیدگاه [[قرآن کریم]] رشد از غیّ به خوبی آشکار شده، به همین جهت هیچ واداشتنی در [[پذیرش دین]] راه ندارد: «لا اِکراهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ». (بقره / ۲، ۲۵۶) <ref>تیسیر الکریم الرحمن، ص ۱۲۱؛ المنیر، ج ۳، ص ۲۱.</ref>روشن شدن رشد از غیّ از [[راه فطرت]]، [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] و [[معجزات]] گوناگون است <ref>مجمعالبیان، ج ۲، ص ۶۳۱؛ آلاء الرحمن، ج ۱، ص ۲۲۸.</ref> همچنین این مرتبه در برابر [[شرّ]] است، چنانکه، در مقابل شرّ، از خیر که گونهای [[هدایت]] و [[سعادت]] است، به رشد تعبیر شده است: «واَنّا لا نَدری اَشَرٌّ اُریدَ بِمَن فِیالاَرضِ اَم اَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَدا». ([[جنّ]] / ۷۲، ۱۰)<ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۴۴.</ref> | |||
==عوامل رشد== | |||
[[آیات]] متعددی به عوامل رشد اشاره دارند که همه آنها در عرض یکدیگر نیستند و برخی از آنها از عوامل بیرونی و برخی دیگر از اوصاف و حالات درونی [[انسان]] هستند. | |||
۱. [[ارشاد]] خدای متعالی و اولیای او | |||
اعطا کننده [[حقیقی]] [[رشد]]، مانند دیگر [[خوبیها]]، همانا خدای متعالی است و مرشد حقیقی تنها اوست، بنابراین کسی را که [[خدا]] نظر [[لطف]] و [[توفیق]] خود را به سبب [[عناد]] بسیار از او برداشته، وی را [[گمراه]] کند، هیچکس دیگری نمیتواند [[ارشاد]] کند: «... ومَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُ ولیـًّا مُرشِدا» (کهف / ۱۸، ۱۷)،<ref>منهج الصادقین، ج۵، ص ۳۲۸.</ref> چون پس از [[خذلان]] [[الهی]] هیچ کس در ارشاد توان ندارد،<ref> الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۸؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۱۲۸؛ زبدة التفاسیر، ج ۴، ص ۹۳.</ref> ازاینرو [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز که دیگران را به سوی [[رشد]] [[هدایت]] میکند، نمیتواند رشد را در دیگران پدید آورد: «قُل اِنّی لااَملِکُ لَکُم ضَرًّا ولا رَشَدا».([[جنّ]] / ۷۲، ۲۱)<ref> مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۵۶۲؛ الجدید، ج ۷، ص ۲۵۲.</ref> در برخی از [[روایات]]، رَشَد در این [[آیه]] به [[ولایت]] امیرمو ٔ نان [[علی]]{{ع}} [[تفسیر]] شده که [[انتصاب]] ایشان به [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} تنها در [[اختیار]] خدا بوده؛ حتّی در اختیار شخص پیامبر اکرم{{صل}} نیز نیست.<ref> الکافی، ج ۱، ص ۴۳۴.</ref> تنها مرشد حقیقی بودن خدا به این معنا نیست که [[پیامبران]]{{عم}} و [[اولیای الهی]] هیچ در رشد دیگران اثر ندارند، بلکه آنان نیز در طول خدا و به [[اذن]] او دیگران را به رشد میرسانند، چنانکه [[مؤمن]] [[خاندان]] [[فرعون]] از قومش خواست که از وی [[پیروی]] کنند، تا آنان را به [[راه رشد]] هدایت کند: «وقالَ الَّذی ءامَنَ یـقَومِ اتَّبِعونِ اَهدِکُم سَبیلَ الرَّشاد» ([[غافر]] / ۴۰، ۳۸)؛ همچنین در روایاتی، پیامبر اکرم{{صل}} [[هدایت کننده]] به رشد <ref>نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۵؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۲۴.</ref> و [[کارها]] <ref>غررالحکم، ص ۱۰۹.</ref> و سنّتش <ref>نهجالبلاغه، خطبه ۹۴.</ref> مصداق رشد خوانده شده و در [[حدیثی]] [[نبوی]] آمده است: [[عترت]] من شما را از [[غیّ]] باز میدارند و به رشد هدایت میکنند.<ref>بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۳۷۵.</ref> در برابر، [[شیطان]] و دیگر سران [[کفر]]، از [[رشد]] دور کرده و به سوی [[غیّ]] میکشانند: «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَُغویَنَّهُم اَجمَعین * اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین». (ص / ۳۸، ۸۲ ـ ۸۳؛ نیز [[اعراف]] / ۷، ۱۷۵، ۲۰۲؛ [[حجر]] / ۱۵، ۳۹؛ [[قصص]] / ۲۸، ۶۳ و صافّات / ۳۷، ۳۲) | |||
۲. [[قرآن کریم]] | |||
[[قرآن]] [[کریم]] از مهمترین عوامل رشد و به تعبیر برخی از [[روایات]]، جامع هر رشدی است.<ref>بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۵۵. </ref>قرآن از دستهای از جنّیان یاد میکند که با شنیدن [[آیات الهی]] از [[شرک]] دست شستند <ref> مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۵۵۴؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۵۷۰.</ref> و به قرآن و [[پروردگار]] خود [[ایمان]] آوردند و با [[وصف]] آن، به دو ویژگی [[شگفتی]] و [[هدایت]] به رُشد، همنوعان خود را نیز به سوی آن فراخواندند: «... فَقالوا اِنّا سَمِعنا قُرءانـًا عَجَبـا * یَهدی اِلَی الرُّشدِ فَـ ٔ مَنّا بِهِ ولَن نُشرِکَ بِرَبِّنا اَحَدا». ([[جنّ]] / ۷۲، ۱ ـ ۲) [[مفسران]]، وجوه گوناگونی در [[تبیین]] [[حقیقت]] هدایت قرآن به رشد بیان کردهاند؛ مانند هدایت به صواب و [[حق]] <ref> الکشاف، ج ۴، ص ۶۲۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۶۶۶؛ الصافی، ج ۵، ص ۲۳۴.</ref> و [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]]،<ref> روحالبیان، ج ۱۰، ص ۱۸۹؛ تفسیر اثنا عشری، ج ۱۳، ص ۳۴۱؛ مواهب علیه، ص ۱۳۰۲.</ref> هدایت به [[عقاید]] و اعمالِ رساننده به واقع و [[سعادت حقیقی]]،<ref> المیزان، ج ۲۰، ص ۳۸؛ من وحی القرآن، ج ۲۳، ص ۱۴۹.</ref> هدایت و امر به هر خیری با [[ترغیب]] و [[بشارت]] و [[شناسایی]] و [[نهی]] از هر [[بدی]] با [[انذار]] و تحذیر از آن <ref>التفسیر الکاشف، ج ۷، ص ۴۳۵.</ref> و هدایتِ رساننده به مقصدِ [[توحید ذاتی]] [[الهی]].<ref>الفواتح الالهیه، ج ۲، ص ۴۵۰.</ref> در حقیقت، این وجوه با هم در معنا تضادّ ندارند. برپایه نظری، مُبین بودن قرآن (قصص / ۲۸، ۲) یعنی رشد را از غیّ جدا میسازد.<ref>التبیان، ج ۸، ص ۱۲۸.</ref> | |||
۳. [[ایمان به خدا]] و [[اطاعت]] از او | |||
خدای متعالی به مو ٔ نان [[فرمان]] میدهد که او را [[استجابت]] کنند و [[ایمان]] آورند؛ شاید [[رشد]] یابند: «... فَلیَستَجیبوا لی ولیُؤمِنوا بی لَعَلَّهُم یَرشُدون». (بقره / ۲، ۱۸۶) [[استجابت]] [[خدا]] را به [[پذیرش]] [[دعوت الهی]] در اطاعت از [[اوامر]] او <ref>جامعالبیان، ج ۲، ص ۹۳؛ تفسیر سمرقندی، ج ۱، ص ۱۲۴؛ التحریر و التنویر، ج ۲، ص ۱۷۷.</ref> یا ایمان و [[فرمانبری]] <ref>فتحالقدیر، ج ۱، ص ۲۱۳؛ روح البیان، ج ۱، ص ۲۹۶؛ الصافی، ج ۱، ص ۲۲۳.</ref>و برخی به درخواست پذیرش[[دعا]]<ref>البحر المحیط، ج ۲، ص ۲۰۹؛ روح المعانی، ج ۱، ص ۴۶۰؛ تفسیر آیات الاحکام، ص ۸۶.</ref> [[تفسیر]] کردهاند؛ همچنین ایمان را به [[تصدیق]] به تمام آنچه خدا نازل کرده <ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۰۰.</ref> یا [[ثبات]] و [[مداومت]] بر ایمان.<ref>تفسیر بیضاوی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ زبدة التفاسیر، ج ۱، ص ۳۰۵؛ روح المعانی، ج ۱، ص ۴۶۰.</ref> روایتی آن را [[علم]] به [[قدرت الهی]] در برآوردن درخواست [[بنده]] دانسته است.<ref> تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۸۳؛ البرهان، ج ۱، ص ۳۹۷.</ref> از [[آیه]] «قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ فَمَن یَکفُر بِالطّـغوتِ ویُؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروةِ الوُثقی» (بقره / ۲، ۲۵۶) نیز فهمیده میشود که رشد در ایمان به خداست و [[کفر]] و [[پیروی]] از [[طاغوت]]، [[غیّ]] و [[گمراهی]] است؛<ref>ر. ک: الصافی، ج ۱، ص ۲۸۳.</ref> نیز [[دوست داشتن]] [[ایمان]] و جذبشدن به آن و گریزانی از کفر و [[فسوق]] ([[خروج]] از [[طاعت]] به [[معصیت]] یا [[دروغ]]) و [[عصیان]] ([[نافرمانی]] و تمام [[گناهان]]) اسباب رشد انساناند: «... ولـکِنَّ اللّهَ حَبَّبَ اِلَیکُمُ الایمـنَ وزَیَّنَهُ فی قُلوبِکُم وکَرَّهَ اِلَیکُمُ الکُفرَ والفُسوقَ والعِصیانَ اُولکَ هُمُ الرّاشِدون».(حجرات / ۴۹، ۷)<ref>المیزان، ج ۱۸، ص ۳۱۴.</ref> برخی گفتهاند: این آیه ۵ مرتبه را بیان میکند که کسی جز با کمال تحقق آنها در وی، جزو راشدان نمیشود، ایمان؛ آراسته بودن آن در [[دل]] یعنی رسیدن به مرحله [[علمالیقین]] و [[عین الیقین]] نسبت به آن؛ [[نفی]] [[کفر]] و [[بیزاری جستن]] از آن؛ نفی [[فسوق]]؛ نفی [[عصیان]]، که این سه مورد پایانی، عامّ هستند و شامل همه افراد کفر، فسوق و عصیان.<ref>الالفین، ص ۳۶۹.</ref> در برخی از [[روایات تفسیری]]، [[ایمان]] در این [[آیه]] به [[محبّت]] [[اهل بیت]]{{عم}} [[تفسیر]] شده و کفر، فسوق و عصیان به [[دشمنی]] با ایشان <ref>الکافی، ج ۱، ص ۴۲۶؛ کنز الدقائق، ج ۸، ص ۳۶۴؛ تفسیر فرات الکوفی، ص ۴۲۸.</ref>. از داستان [[نافرمانی]] [[آدم]]{{ع}} و همسرش از [[امر ارشادی]] [[خدا]] و خوردن آنان از درخت [[ممنوع]] نیز که به برهنگی ایشان انجامید، میتوان تأثیر نافرمانی در دوری از [[رشد]] را برداشت کرد: «فَاَکَلا مِنها فَبَدَت لَهُما سَوءتُهُما وطَفِقا یَخصِفانِ عَلَیهِما مِن ورَقِ الجَنَّةِ وعَصی ءادَمُ رَبَّهُ فَغَوی». (طه / ۲۰، ۱۲۱)<ref>المیزان، ج ۱۴، ص ۲۲۲؛ نمونه، ج ۱۳، ص ۳۲۲ - ۳۲۳.</ref> [[روایات]] نیز مطلب تأکید دارند که هر کس از خدا و رسولش [[اطاعت]] کند، [[رشد]] مییابد و هرکه خدا و رسولش را نافرمانی کند، [[گمراه]] میگردد.<ref> الکافی، ج ۳، ص ۴۲۲؛ المستدرک، ج ۱، ص ۲۸۹؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۲۶.</ref> همچنین [[قرآن]] [[اسلام]] آورندگان را در پی رسیدن به رشد و [[راه]] درست میشناساند: «فَمَن اَسلَمَ فَاُولکَ تَحَرَّوا رَشَدا». ([[جنّ]] / ۷۲، ۱۴) اسلام در این آیه به [[ایمان به خدا]] و [[تسلیم]] [[اوامر]] او بودن تفسیر شده است.<ref> زبدة التفاسیر، ج ۷، ص۲۱۱؛ تفسیر مراغی، ج ۲۹، ص ۱۰۰؛ المنیر، ج ۲۹، ص ۱۷۰.</ref> به دیده برخی از [[مفسران]]، اسلام در مانند این آیه، [[سلامت]] [[دل]] از پیامدهای [[شهوت]] و [[غضب]] است که سودمندترین چیز پس از [[معرفت]] است.<ref> تفسیر صدر المتالهین، ج ۵، ص ۲۳۵.</ref>همانگونه که از دید قرآن، ایمان به خدا مایه رشد [[انسان]] است، کفر و [[تکذیب آیات الهی]] و [[غفلت]] از آنها مانع رشد اوست و وی را به [[غیّ]] و [[گمراهی]] میکشاند: «... واِن یَرَوا کُلَّ ءَایَةٍ لا یُؤمِنوا بِها واِن یَرَوا سَبیلَ الرُّشدِ لا یَتَّخِذوهُ سَبیلاً واِن یَرَوا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِاَنَّهُم کَذَّبوا بِـ ٔ یـتِنا وکانوا عَنها غـفِلین».([[اعراف]] / ۷، ۱۴۶)<ref> تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۲۷؛ المیزان، ج ۵، ص ۲۷۰؛ ج ۸، ص ۲۴۷؛ تیسیر الکریم الرحمن، ص ۳۴۲.</ref> برخی، از جمله «واِن یَرَوا سَبیلَ الرُّشدِ لا یَتَّخِذوهُ سَبیلاً» برداشت کردهاند که دیدن و شناختنِ [[راه رشد]]، به [[تنهایی]] برای رسیدن به آن بس نیست، بلکه [[پیروی]] از آن نیز لازم است.<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۵۰.</ref> | |||
۴. [[اعتقاد]] به [[آخرت]] | |||
[[مؤمن]] [[خاندان]] [[فرعون]]، پس از اینکه از قومش خواست که از وی پیروی کنند تا آنان را به راه رشد [[هدایت]] کند ([[غافر]] / ۴۰، ۳۸) در [[تبیین]] راه رشد، آن را اعتقاد به [[زندگی]] آخرت دانست که سرای [[پایدار]] و [[جاودانه]] و [[زندگی دنیا]] کالا و مقدمهای برای آن است و در آنجا هرصاحب کار خوب یا بد، به جزای خود میرسد: «یـقَومِ اِنَّما هـذِهِ الحَیوةُ الدُّنیا مَتـعٌ واِنَّ الأخِرَةَ هِیَ دارُ القَرار * مَن عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجزَی اِلاّ مِثلَها ومَن عَمِلَ صــلِحـًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی وهُوَ مُؤمِنٌ فَاُولکَ یَدخُلُونَ الجَنَّةَ یُرزَقُونَ فیها بِغَیرِ حِساب».(۱) (غافر / ۴۰، ۳۹ ـ ۴۰) | |||
۱. [[المیزان]]، ج ۱۷، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۳؛ نیز نک: [[الکشاف]]، ج ۴، ص ۱۶۸؛ [[التفسیرالکبیر]]، ج ۲۷، ص ۵۱۷ـ۵۱۸. | |||
۵. [[دعا]] و [[عبادت]] | |||
یادکرد [[امید]] رسیدن به [[رشد]] پس از موضوع [[دعا]]: «... فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ... لَعَلَّهُم یَرشُدون» (بقره / ۲، ۱۸۶) مینمایاند که دعا مایه رشد است.<ref>مواهب الرحمان، ج ۳، ص ۵۹؛ نیز نک: پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۷۱.</ref> از دعاهای [[اولیاء]] [[خدا]] نیز میتوان به تأثیر دعا در رسیدن به رشد پی برد، چنانکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[تعلیم الهی]] مرتبه رشد نزدیکتر را از خدا میطلبد (کهف / ۱۸، ۲۴) و [[اصحاب کهف]] در دعایشان از خدا رشد درخواست کردند: «... وهَیِّئ لَنا مِن اَمرِنا رَشَدا». (کهف / ۱۸، ۱۰) [[اهل بیت]]{{عم}} نیز به بیانهای گوناگون از [[خدا]] [[رشد]]،<ref>الکافی، ج ۲، ص ۵۹۱؛ الصحیفة السجادیه، ص ۹۲ـ۹۳، ۲۰۷، ۳۷۹، ۴۸۳.</ref> [[پیوستن]] به جرگه راشدان،<ref>بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۳۶۹.</ref> [[عزم]] و [[تصمیم]] بر رشد <ref>الکافی، ج ۲، ص ۵۴۸؛ ج ۳، ص ۴۷۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۲۸.</ref> و [[توفیق]] [[رشد]] <ref> الصحیفة السجادیه، ص ۱۳۰.</ref> را خواستهاند. | |||
رویکرد [[عبادی]] به خدا و [[نماز]]، از اسباب لازمِ رشد و [[اهمال]] در آن از [[موانع رشد]] است، چنانکه در نماز برخی براثر کوتاهی و [[سبک شمردن]] آن و [[پیروی]] از [[شهوات]] خویش از رشد باز مانده و در مسیر [[غیّ]] قرار میگیرند: «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ اَضاعُوا الصَّلوةَ واتَّبَعُوا الشَّهَوتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیـّا». ([[مریم]] / ۱۹، ۵۹)<ref>المیزان، ج ۵، ص ۲۷۰.</ref> [[روایات اهل بیت]]{{عم}} نیز به برخی از عوامل و موانع رشد اشاره دارند؛ مثلاً [[عقل]] ref>نهجالبلاغه، [[حکمت]] ۴۲۱.</ref> و [[تقوا]] را سبب رشد میخوانند <ref>بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۱.</ref> و برخلاف [[گمان]] [[توده]] [[مردم]] که رشد را در کسب [[دنیا]] <ref>نهجالبلاغه، خطبه ۸۳؛ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۲۶.</ref> و رسیدن به [[خواستههای نفسانی]] میدانند، رشد را در [[مخالفت با نفس]]<ref>الکافی، ج ۸، ص ۲۲.</ref> و [[شهوت]] <ref>تحفالعقول، ص ۲۱۴؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۱ ـ ۳۹۲.</ref> و موافقت با [[هوای نفس]] <ref>غررالحکم، ص ۳۰۷.</ref> و پیروی از آن <ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۱۴.</ref> از موانع رشد میشناسانند. | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |