بحث:دحیه کلبی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
درباره [[زمان]] و چگونگی [[اسلام آوردن]] او اطلاعات ضد و نقیضی [[ثبت]] شده است: به روایتی از [[ابن عباس]]، وی پس از [[وفات پیامبر]] {{صل}} و در زمان [[خلافت ابوبکر]] که [[فتوحات]] [[شام]] آغاز شده بود، [[اسلام]] آورده است؛<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۱۶؛ سیر اعلام النبلا، ج ۲، ص ۵۵۴.</ref> ولی ابن‌سعد، اسلام او را به پیش از [[نبرد]][[بدر]] در [[سال دوم هجری]] نسبت داده و از آن با تعبیر «اَسلَمَ قدیما» یاد کرده<ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۸؛ تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۹.</ref> که معمولاً برای کسانی به کار می‌رود که در دوره [[مکی]][[مسلمان]] شده‌اند. آغاز [[همراهی]] [[دحیه]] با [[پیامبر]] {{صل}} در نبردهای ایشان را از [[پیکار]][[احد]] در [[سال سوم هجری]] دانسته‌اند؛<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۶۱؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶.</ref> لیکن درباره نقش او در این [[جنگ‌ها]] اطلاعات مشخصی در دست نیست. در منابع صوفیانه قرن ۶ در گزارشی داستانگونه هست که وی از شاهان [[عرب]] بود و هنگامی که به [[مدینه]] آمد که مسلمان شود،[[جبرئیل]] پیامبر {{صل}} را از آمدنش [[آگاه]] ساخت و [[حضرت]] از او به گرمی [[پذیرایی]] کرد. دحیه بر اثر [[رفتار پیامبر]] {{صل}} اسلام آورد و کشتن دخترانش را «[[گناهان]]» خود خواند که [[رسول خدا]] {{صل}} بر پایه [[وحی]] [[جبرئیل]]، این [[گناه]] را بخشوده دانست. این گزارش، تلویحی اشاره دارد که وی در این [[دیدار]] ۶۰ سال داشته است.<ref>کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۵۰۰.</ref> هدایایی میان دحیه و پیامبر {{صل}} رد و بدل شده است؛ شهبا قاطر [[رسول اکرم]] {{صل}} [[هدیه]] دحیه بود؛<ref>تاریخ دمشق، ج ۴، ص ۲۱۳.</ref> همچنین وی از پسته و بادام‌هایی که از شام آورده بود به حضرت داد <ref> تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۰۷.</ref>. گزارش دیگری، خشکبار هدیه شده را خرما، انجیر و کشمش یاد می‌کند.<ref>المنمق، ص ۳۹.</ref> [[نقل]] کرده‌اند که وی گفت: پارچه‌هایی برای رسول خدا {{صل}} آوردند که یکی را به من بخشید و فرمود: آن را نصف کن؛ نصف آن را پیراهن خود کن و نیم دیگر را به همسرت بده تا آن را [[حجاب]] خود قرار دهد و به او بگو زیر آن لباسی بپوشد که ویژگی‌های وی را نمایان نکند؛<ref>سنن ابی داود، ج ۲، ص ۲۷۲ ـ ۲۷۳؛ المعجم الکبیر، ج ۴، ص ۲۲۵؛ المستدرک، ج ۴، ص ۱۸۷.</ref> نیز گفته است که به [[رسول خدا]] {{صل}} لباسی از پشم و کفشی [[هدیه]] کردم؛ آن [[حضرت]] از آنها بهره‌برداری کرد تا پاره شدند و هیچ‌گاه نپرسید که آیا از پشم حیوانی ساخته شده‌اند که [[ذبح]] [[شرعی]] شده است؛<ref>معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۱۰۱۴؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶.</ref> همچنین [[پیامبر]] {{صل}} [[خواهر]] او [[شراف]] را به [[عقد]] خود درآورد؛ ولی شراف در مسیر [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت.<ref>المحبر، ص ۹۳؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۶۱؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۲۱، ۲۰۰.</ref> به [[روایت]] [[علی]] بن [[مجاهد]]، [[دحیه]] نخست، خواهرزاده خود [[خوله دختر هذیل]] را به عقد حضرت درآورد؛ لیکن او در مسیر [[راه]] از دنیا رفت؛ آن گاه شراف، خواهر خود را به عقد پیامبر {{صل}} درآورد که وی نیز در راه از دنیا رفت؛<ref>الطبقات، ج ۸، ص ۱۲۷؛ انساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۹۸؛ تاریخ دمشق، ج ۳، ص ۲۳۳.</ref> همچنین گفته شده که دحیه با دره، دختر [[ابولهب]] عموی [[رسول‌خدا]] {{صل}}[[ازدواج]] کرد.<ref>المحبر، ص ۶۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۷۵ ـ ۲۷۶.</ref> این ازدواج‌ها بر پایه رسم [[قبایل]] و برای [[تحکیم]] [[روابط]] در مجموعه انجام گرفته‌اند.
درباره [[زمان]] و چگونگی [[اسلام آوردن]] او اطلاعات ضد و نقیضی [[ثبت]] شده است: به روایتی از [[ابن عباس]]، وی پس از [[وفات پیامبر]] {{صل}} و در زمان [[خلافت ابوبکر]] که [[فتوحات]] [[شام]] آغاز شده بود، [[اسلام]] آورده است؛<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۱۶؛ سیر اعلام النبلا، ج ۲، ص ۵۵۴.</ref> ولی ابن‌سعد، اسلام او را به پیش از [[نبرد]][[بدر]] در [[سال دوم هجری]] نسبت داده و از آن با تعبیر «اَسلَمَ قدیما» یاد کرده<ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۸؛ تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۹.</ref> که معمولاً برای کسانی به کار می‌رود که در دوره [[مکی]][[مسلمان]] شده‌اند. آغاز [[همراهی]] [[دحیه]] با [[پیامبر]] {{صل}} در نبردهای ایشان را از [[پیکار]][[احد]] در [[سال سوم هجری]] دانسته‌اند؛<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۶۱؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶.</ref> لیکن درباره نقش او در این [[جنگ‌ها]] اطلاعات مشخصی در دست نیست. در منابع صوفیانه قرن ۶ در گزارشی داستانگونه هست که وی از شاهان [[عرب]] بود و هنگامی که به [[مدینه]] آمد که مسلمان شود،[[جبرئیل]] پیامبر {{صل}} را از آمدنش [[آگاه]] ساخت و [[حضرت]] از او به گرمی [[پذیرایی]] کرد. دحیه بر اثر [[رفتار پیامبر]] {{صل}} اسلام آورد و کشتن دخترانش را «[[گناهان]]» خود خواند که [[رسول خدا]] {{صل}} بر پایه [[وحی]] [[جبرئیل]]، این [[گناه]] را بخشوده دانست. این گزارش، تلویحی اشاره دارد که وی در این [[دیدار]] ۶۰ سال داشته است.<ref>کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۵۰۰.</ref> هدایایی میان دحیه و پیامبر {{صل}} رد و بدل شده است؛ شهبا قاطر [[رسول اکرم]] {{صل}} [[هدیه]] دحیه بود؛<ref>تاریخ دمشق، ج ۴، ص ۲۱۳.</ref> همچنین وی از پسته و بادام‌هایی که از شام آورده بود به حضرت داد <ref> تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۰۷.</ref>. گزارش دیگری، خشکبار هدیه شده را خرما، انجیر و کشمش یاد می‌کند.<ref>المنمق، ص ۳۹.</ref> [[نقل]] کرده‌اند که وی گفت: پارچه‌هایی برای رسول خدا {{صل}} آوردند که یکی را به من بخشید و فرمود: آن را نصف کن؛ نصف آن را پیراهن خود کن و نیم دیگر را به همسرت بده تا آن را [[حجاب]] خود قرار دهد و به او بگو زیر آن لباسی بپوشد که ویژگی‌های وی را نمایان نکند؛<ref>سنن ابی داود، ج ۲، ص ۲۷۲ ـ ۲۷۳؛ المعجم الکبیر، ج ۴، ص ۲۲۵؛ المستدرک، ج ۴، ص ۱۸۷.</ref> نیز گفته است که به [[رسول خدا]] {{صل}} لباسی از پشم و کفشی [[هدیه]] کردم؛ آن [[حضرت]] از آنها بهره‌برداری کرد تا پاره شدند و هیچ‌گاه نپرسید که آیا از پشم حیوانی ساخته شده‌اند که [[ذبح]] [[شرعی]] شده است؛<ref>معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۱۰۱۴؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶.</ref> همچنین [[پیامبر]] {{صل}} [[خواهر]] او [[شراف]] را به [[عقد]] خود درآورد؛ ولی شراف در مسیر [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت.<ref>المحبر، ص ۹۳؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۶۱؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۲۱، ۲۰۰.</ref> به [[روایت]] [[علی]] بن [[مجاهد]]، [[دحیه]] نخست، خواهرزاده خود [[خوله دختر هذیل]] را به عقد حضرت درآورد؛ لیکن او در مسیر [[راه]] از دنیا رفت؛ آن گاه شراف، خواهر خود را به عقد پیامبر {{صل}} درآورد که وی نیز در راه از دنیا رفت؛<ref>الطبقات، ج ۸، ص ۱۲۷؛ انساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۹۸؛ تاریخ دمشق، ج ۳، ص ۲۳۳.</ref> همچنین گفته شده که دحیه با دره، دختر [[ابولهب]] عموی [[رسول‌خدا]] {{صل}}[[ازدواج]] کرد.<ref>المحبر، ص ۶۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۷۵ ـ ۲۷۶.</ref> این ازدواج‌ها بر پایه رسم [[قبایل]] و برای [[تحکیم]] [[روابط]] در مجموعه انجام گرفته‌اند.


دحیه در [[نبرد]] [[یرموک]] در سال ۱۳ [[هجرت]] حضور داشت و [[فرمانده]] یکی از گروه‌های نظامی بود <ref>تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۹۶؛ تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۸ ـ ۴۹.</ref> و پس از [[فتح دمشق]] به همراه سوارانی عازم تَدمُر شد، تا آنجا را [[فتح]] کند.<ref> تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۱۳۲.</ref> او مدتی نیز ساکن [[مصر]] بود.<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۰۶.</ref> دحیه در مِزَّه روستای بزرگی در نزدیکی [[دمشق]]<ref> معجم البلدان، ج ۵، ص ۱۲۲؛ تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۹.</ref>[[سکونت]] گزید <ref>الکاشف، ۳۸۳؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۲۳.</ref> و [[تاریخ]] [[وفات]] او روشن نیست؛ ولی گفته شده تا هنگام به [[قدرت]] رسیدن [[معاویه]] در [[سال ۴۰ هجری]] زنده بوده است <ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۹؛ المعارف، ۳۲۹.</ref> و او را از [[صحابه]] بزرگسال شمرده‌اند.<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۶۱.</ref> قبرش را در سردابی در قریه شجره در [[فلسطین]] <ref>معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۲۵.</ref> یا مزّه <ref>معجم البلدان، ج ۵، ص ۱۲۲.</ref> دانسته‌اند. بازماندگان او در بقاع می‌زیستند.<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۰۶.</ref>
دحیه در [[نبرد یرموک]] در سال ۱۳ [[هجرت]] حضور داشت و [[فرمانده]] یکی از گروه‌های نظامی بود <ref>تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۹۶؛ تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۸ ـ ۴۹.</ref> و پس از [[فتح دمشق]] به همراه سوارانی عازم تَدمُر شد، تا آنجا را [[فتح]] کند.<ref> تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۱۳۲.</ref> او مدتی نیز ساکن [[مصر]] بود.<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۰۶.</ref> دحیه در مِزَّه روستای بزرگی در نزدیکی [[دمشق]]<ref> معجم البلدان، ج ۵، ص ۱۲۲؛ تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۴۹.</ref>[[سکونت]] گزید <ref>الکاشف، ۳۸۳؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۲۳.</ref> و [[تاریخ]] [[وفات]] او روشن نیست؛ ولی گفته شده تا هنگام به [[قدرت]] رسیدن [[معاویه]] در [[سال ۴۰ هجری]] زنده بوده است <ref>الطبقات، ج ۴، ص ۱۸۹؛ المعارف، ۳۲۹.</ref> و او را از [[صحابه]] بزرگسال شمرده‌اند.<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۶۱.</ref> قبرش را در سردابی در قریه شجره در [[فلسطین]] <ref>معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۲۵.</ref> یا مزّه <ref>معجم البلدان، ج ۵، ص ۱۲۲.</ref> دانسته‌اند. بازماندگان او در بقاع می‌زیستند.<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۷، ص ۲۰۶.</ref>
۲۱۸٬۱۲۲

ویرایش