|
|
خط ۱۷: |
خط ۱۷: |
|
| |
|
| ==عبیدة بن حارث در [[جنگ بدر]]== | | ==عبیدة بن حارث در [[جنگ بدر]]== |
| نقل شده در آغاز جنگ بدر، [[پیامبر]]{{صل}} شامگاه یکشنبه، دوازدهم [[رمضان]] از سقیا کوچ فرمود و [[مسلمانان]] هم همراه ایشان رفتند در حالی که شمار آنها سیصد و [[پنج تن]] بود و هشت نفر که از سپاه عقب ماندند، پیامبر{{صل}} سهم آنها را هم از [[غنائم]] پرداخت. تعداد شتران سپاه هفتاد نفر بود و هر دو یا سه یا چهار نفر یک شتر داشتند. چنانکه پیامبر{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[مرثد]] یک شتر داشتند. بعضی به جای مرثد، [[زید بن حارثه]] را گفتهاند و [[حمزة بن عبد المطلب]]، زید بن حارثه، ابو کبشه و انسه، [[بنده]] [[رسول خدا]]{{صل}} هم یک شتر داشتند؛ [[عبیدة بن حارث]]، [[طفیل]] و [[حصین]]، [[فرزندان]] [[حارث]] و [[مسطح بن اثاثه]] از یک شتر آبکش که از آن [[عبیده]] بود، استفاده میکردند و او آن را از ابن ابی [[داود]] مازنی خریده بود <ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۴-۲۳.</ref>.
| |
|
| |
| سرانجام [[مسلمانان]] به [[سرزمین]] [[پدر]] رسیدند و دو گروه برای [[جنگ]] آماده شدند. در این هنگام [[عتبه]] و [[شیبه]] و [[ولید]] بیرون آمدند و از صفها فاصله گرفته، مبارز طلبیدند. سه نفر از [[جوانان]] [[انصار]] از [[سپاه مشرکان]] به نامهای [[معاذ]]، [[معوذ]] و [[عوف]] که هر سه فرزندان عفراء و از [[قبیله]] [[بنی حارث]] بودند، به سوی آنها بیرون رفتند. [[پیامبر]]{{صل}} از این موضوع [[شرم]] داشت که در اولین جنگ مسلمانان با [[مشرکان]]، انصار عهدهدار جنگ باشند و [[دوست]] داشت که [[زحمت]] آن بر عهده [[خویشان]] و پسر عموهایش باشد. این بود که به آنها [[فرمان]] داد تا به جایگاه خود برگردند و برایشان [[طلب]] خیر فرمود. آنگاه منادی [[کافران]] فریاد زد: "ای [[محمد]]! هماوردان ما را از خویشان ما بفرست".
| |
|
| |
| پیامبر{{صل}} به [[بنی هاشم]] فرمود: "ای بنی هاشم! برخیزید و برای [[حق]] و حقیقتی که [[خداوند]]، پیامبر شما را برای آن برانگیخته است، [[مبارزه]] کنید! که آنها با [[باطل]] خود برای خاموش کردن [[نور]] [[خدا]] آمدهاند".
| |
|
| |
| [[حمزة بن عبد المطلب]]، [[علی بن ابی طالب]] و [[عبیدة بن حارث]] برخاسته، مقابل آنها رفتند. عتبه گفت: "سخنی بگویید تا شما را بشناسم"؛ زیرا آنها کلاهخود نقاب دار پوشیده بودند و شناخته نمیشدند. در ادامه عتبه گفت: "اگر شما را هم [[شأن]] و هماورد خود دانستیم با شما جنگ خواهیم کرد". [[حمزه]] گفت: "من حمزه پسر [[عبدالمطلب]]، [[شیر خدا]] و شیر [[رسول]] خدایم". عتبه گفت: "هم شأنی [[بزرگواری]]؛ من هم شیر هم پیمانان هستم<ref>ابن أبی الزناد از قول پدرش میگوید: هرگز جملهای سبکتر از این جمله از عتبه نشنیدم: "من شیر حلفایم" که حلفاء را به معنی بیشه گرفتهاند. برخی گفته عتبه را به صورت اسد الحلفاء و اسد الاحلاف هم نقل کرده و گفتهاند: منظور عتبه این بوده که من سرور مردمی هستم که در حلف المطیبین شرکت کردهاند، افرادی که در آن پیمان شرکت داشتند، بنی عبد مناف، بنی اسد بن عبد العزی، بنی تمیم، بنی زهره و بنی حارث بن فهر بودند. گروهی این مطلب را رد کرده، میگویند: به گروههایی که در حلف المطیبین شرکت کردند، احلاف و حلفاء نمیگفتهاند و این لقب دشمنان ایشان است که برای جلوگیری از ستم ایشان، پیمان مذکور بسته شده است و آنها پنج قبیلهاند: بنی عبد الدار، بنی مخزوم، بنی سهم، بنی جمح و بنی عدی بن کعب. گروه دیگری میگویند: منظور عتبه حلف الفضول است که این پیمان اندکی پس از پیمان مطیبین بوده و پیامبر{{صل}} هم در آن حضور داشتهاند، البته در سن کودکی و در خانه ابن جدعان بسته شد، سبب تشکیل این پیمان این بود که مردی یمنی کالایی به مکه آورد که عاص بن وائل سهمی آن را خرید ولی بهای آن را نپرداخت. آن مرد یمنی در حجر اسماعیل به پا خاست و از قریش برای رفع ستم کمک خواست. بنی هاشم و بنی اسد بن عبد العزی و بنی زهره و بنی تمیم در خانه ابن جدعان گرد آمدند و سوگند خوردند و دستهای خود را در آبی از زمزم، که با آن ارکان کعبه را شسته بودند، فرو بردند. (المغازی، واقدی، ج۱، ص۶۸).</ref>. این دو نفر همراهانت کیستند؟" [[حمزه]] گفت: "[[علی بن ابی طالب]] و [[عبیدة بن حارث]]. [[عتبه]] گفت: هر دو هماوردانی بزرگوارند". [[علی]]{{ع}} که از همه کوچکتر بود به [[جنگ]] [[ولید]] شتافت و او را کشت. آنگاه عتبه پیش آمد و حمزه به جنگ او برخاست و آنها به یکدیگر ضربه زدند و حمزه او را کشت. پس از آن، [[شیبه]] پیش آمد که عبیدة بن حارث به جنگ او رفت. [[عبیده]] مسنترین [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} در آن هنگام بود. [[شیبه]] با کناره [[شمشیر]] خود ضربهای به پای [[عبیده]] زد که قسمتی از پای او را جدا کرد و [[حمزه]] و [[علی]]{{ع}} به شیبه [[حمله]] کردند، او را کشتند و عبیده را با خود به کنار [[لشکر]] آوردند، در حالی که مغز قلم پایش بیرون ریخته بود<ref>ابن [[اسحاق]] میگوید: [[عبیدة بن حارث بن المطلب]] هنگامی اور که کسی در بزرگ [[روز]] [[بدر]] پایش [[قطع]] شد، این اشعار را سرود. البته ابن [[هشام]] میگوید: بعضی از [[اهل]] [[علم]] این [[شعر]] را از عبیده ندانستهاند:
| |
| {{عربی|ستبلغ عنا [[أهل]] مکة وقعة بهت لها من کان عن ذاک نائیا
| |
| [[عتبة]] إذ ولسی و [[شیبة]] بعده وما کان فیها [[بکر]]عتبة راضیا
| |
| فان تقطعوا رجلی فإنی مسلم أرجی بها عیشا من [[الله]] دانیا
| |
| مع الحور أمثال التماثیل أخلصت مع الجنة العلیا لمن کان عالیا
| |
| و بعت بها عیشا تعرفت صفوه وعالجته حتی فقدت الأدانیا
| |
| فأکرمنی الرحمن من [[فضل]] منه بثوب من الإسلام غطی المساویا
| |
| وما کان مکروها إلی قتالهم غداة [[دعا]] الأکفاء من کان داعیا
| |
| ولم یبغ إذ سالوا النبی سواءنا ثلاثتنا حتی حضرنا المنادیا
| |
| لقیناهم کالأسد تخطر بالقنا تقاتل فی الرحمن من کان عاصیا
| |
| با برحت أقدامنا من مقامنا ثلاثتنا حتی أزیروا المنائی}} (السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۲۴).</ref>.
| |
|
| |
| عبیده گفت: "ای [[رسول خدا]]، آیا من شهیدم ([[ثواب]] [[شهید]] را دارم)؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آری" عبیده گفت: "آری، به [[خدا]]، اگر [[ابو طالب]] زنده بود میدانست که من نسبت به شعری که سروده است، [[شایسته]] ترم". [[شعر]] [[ابوطالب]] این بود: [[سوگند]] به [[خانه خدا]] [[دروغ]] میگویید؛ ما محمد را رها نمیکنیم تا آنکه برای او نیزه بزنیم و تیر بیندازیم. او را [[تسلیم]] نمیکنیم تا آنکه بر گرد او کشته شویم و در [[راه]] او از [[فرزندان]] و [[همسران]] خود خواهیم گذشت.<ref>{{عربی| کذبتم و [[بیت الله]] یبزی [[محمد]] و لما نطاعن دونه و نناضل و نسلمه حتی نصرع حوله و نذهل عن أبنائنا و الحلائل}}؛</ref>
| |
|
| |
| سپس این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِنْ نَارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ}}<ref>«اینان دو گروه دشمنند که درباره پروردگارشان با هم به دشمنی برخاستند، پس بر (تن) آنان که کفر ورزیدند جامهای از آتش بریدهاند، از فراز سرشان آب جوش میریزند» سوره حج، آیه ۱۹.</ref><ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۷۰-۶۸؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۴.</ref>.
| |
|
| |
| بعد از پایان یافتن [[جنگ]]، [[اصحاب]] درباره چگونگی [[تقسیم غنائم]] [[بدر]] [[اختلاف]] پیدا کردند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود تا همه [[غنائم]] را به [[بیت المال]] برگردانند و همه برگردانده شد. [[شجاعان]] [[گمان]] میکردند که [[رسول خدا]]{{صل}} غنائم را به آنها خواهد داد، بدون اینکه به [[ناتوانان]] چیزی داده شود. ولی پیامبر{{صل}} فرمود تا غنائم به طور مساوی میان آنها تقسیم شود. [[علی]]{{ع}} [[زره]] و کلاهخود [[ولید بن عتبه]] و [[حمزه]] ابزار [[جنگی]] او را گرفت و [[عبیدة بن حارث]] نیز زره [[شیبة بن ربیعه]] را برداشت که بعدها در [[اختیار]] [[وارثان]] او قرار گرفت. پیامبر{{صل}} غنائم را در منطقه [[سیر]]<ref>درهای بین پدر و مدینه است. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۹۶).</ref> تقسیم فرمود. سرانجام عبیدة بن حارث، که شبیه بن ربیعه او را زخمی کرده بود، به [[شهادت]] رسید و پیمابر{{صل}} او را در صفراء [[دفن]] فرمود<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبیدة بن حارث (مقاله)|مقاله «عبیدة بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۱-۲۲۴.</ref>
| |
|
| |
|
| ==عبیدة بن حارث و یاد کردن پیامبر{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} از او== | | ==عبیدة بن حارث و یاد کردن پیامبر{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} از او== |