بحث:پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:
برخی مانند [[ابوالحسن بکری]] در دو کتاب [[الذروة العلیا فی سیرة المصطفی (کتاب)|الذروة العلیا فی سیرة المصطفی]] و [[الانوار فی مولد النبی محمد (کتاب)|الانوار فی مولد النبی محمد]] که بیشتر به [[اخبار]] زندگانی پیش از بعثت آن حضرت پرداخته، در نقل وقایع مربوط به آن [[زمان]] چنان [[سهل]] انگاری کرده است که: [[تاریخ]] پژوه و رجالی پرآوازه‌ای چون [[ذهبی]] درباره او می‌گوید: این [[دجال]]، قصه‌هایی پرداخته است که هرگز وجود خارجی و [[حقیقت]] نداشته‌اند. او چقدر [[نادان]] و کم [[آزرم]] است که هیچ مطلبی را با [[سند]] ذکر نکرده است<ref> ذهبی، میزان، ج۱، ص۱۱۲ و نیز ر.ک: حاشیه مرحوم ربانی بر بحار،ج۱۵، ص۲۶.</ref>.
برخی مانند [[ابوالحسن بکری]] در دو کتاب [[الذروة العلیا فی سیرة المصطفی (کتاب)|الذروة العلیا فی سیرة المصطفی]] و [[الانوار فی مولد النبی محمد (کتاب)|الانوار فی مولد النبی محمد]] که بیشتر به [[اخبار]] زندگانی پیش از بعثت آن حضرت پرداخته، در نقل وقایع مربوط به آن [[زمان]] چنان [[سهل]] انگاری کرده است که: [[تاریخ]] پژوه و رجالی پرآوازه‌ای چون [[ذهبی]] درباره او می‌گوید: این [[دجال]]، قصه‌هایی پرداخته است که هرگز وجود خارجی و [[حقیقت]] نداشته‌اند. او چقدر [[نادان]] و کم [[آزرم]] است که هیچ مطلبی را با [[سند]] ذکر نکرده است<ref> ذهبی، میزان، ج۱، ص۱۱۲ و نیز ر.ک: حاشیه مرحوم ربانی بر بحار،ج۱۵، ص۲۶.</ref>.


با این همه، حوادث تاریخی ملموسی از زندگانی پیش از بعثت آن حضرت وجود دارد که بر پایه برخی از گزارش‌های بر جای مانده در منابع نخستین سده‌های [[اسلامی]]، میتوان به گوشه‌هایی از زندگانی ایشان در آن دوره پی برد.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۹-۳۰.</ref>
با این همه، حوادث تاریخی ملموسی از زندگانی پیش از بعثت آن حضرت وجود دارد که بر پایه برخی از گزارش‌های بر جای مانده در منابع نخستین سده‌های [[اسلامی]]، میتوان به گوشه‌هایی از زندگانی ایشان در آن دوره پی برد.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۹-۳۰.</ref>


==[[پدر]] و [[مادر]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
==[[پدر]] و [[مادر]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
پدرش [[عبدالله بن عبدالمطلب]] و مادرش [[آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مره]] بود<ref>بلاذری، ج۱، ص۸۷؛ ابن حزم، ص۱۷.</ref>. [[نسب]] [[آمنه]] با [[عبدالله]] پدر رسول خدا{{صل}} در کلاب بن مره به هم می‌پیوندد. [[عبدالمطلب]] همراه فرزندش عبدالله به [[خانه]] آمنه دختر [[وهب بن عبد مناف]] (که بنا بر قولی [[سرپرستی]] او را عمویش وُهَیب عهده داشت) که از شرافتمندترین [[خاندان]] [[قریش]] بود، رفت و آمنه را برای عبدالله و [[هاله]] دختر وهیب را برای خود خواستگاری کرد و [[حمزه]] از هاله متولد شد و رسول خدا{{صل}} از آمنه<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۱.</ref>. عبدالله هنگام [[ازدواج]] با آمنه ۲۵<ref>و به قولی ۳۰، ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴.</ref> [[سال]] داشت <ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۰.</ref>. کمتر از دو ماه از ازدواج عبدالله با آمنه نگذشت که عبدالله برای [[تجارت]] عازم [[شام]] شد و هنگام بازگشت از شام در [[یثرب]] (نزد بنی نجار، دایی‌های خود [[بیمار]] شد و همانجا درگذشت، در حالی که آمنه باردار بود<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۹. برخی درگذشت عبد الله را اندکی پس از ولادت رسول خدا{{صل}} یا در هیجده ماهگی آن حضرت دانسته‌اند که این نظر مورد قبول تراجم‌نگاران نیست و ابن سعد (ج۱، ص۸۰) بر نادرست بودن آن تأکید کرده است.</ref>، از عبدالله یک [[کنیز]]، پنج شتر و تعدادی گوسفند به رسول خدا{{صل}} [[ارث]] رسید <ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۸۰؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۲.</ref>. آمنه درباره دوران بارداری خود گوید: تا هنگامی که [[کودک]] خود را به [[دنیا]] آوردم، هیچ‌گونه [[ناراحتی]] و [[سختی]] ندیدم. از همو [[روایت]] شده است که در بین [[خواب]] و [[بیداری]] به او خبر داده شد که به [[سرور]] و [[پیامبر]] این [[امت]] حامله شده است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۷۶.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰.</ref>
پدرش [[عبدالله بن عبدالمطلب]] و مادرش [[آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مره]] بود<ref>بلاذری، ج۱، ص۸۷؛ ابن حزم، ص۱۷.</ref>. [[نسب]] [[آمنه]] با [[عبدالله]] پدر رسول خدا{{صل}} در کلاب بن مره به هم می‌پیوندد. [[عبدالمطلب]] همراه فرزندش عبدالله به [[خانه]] آمنه دختر [[وهب بن عبد مناف]] (که بنا بر قولی [[سرپرستی]] او را عمویش وُهَیب عهده داشت) که از شرافتمندترین [[خاندان]] [[قریش]] بود، رفت و آمنه را برای عبدالله و [[هاله]] دختر وهیب را برای خود خواستگاری کرد و [[حمزه]] از هاله متولد شد و رسول خدا{{صل}} از آمنه<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۱.</ref>. عبدالله هنگام [[ازدواج]] با آمنه ۲۵<ref>و به قولی ۳۰، ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴.</ref> [[سال]] داشت <ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۰.</ref>. کمتر از دو ماه از ازدواج عبدالله با آمنه نگذشت که عبدالله برای [[تجارت]] عازم [[شام]] شد و هنگام بازگشت از شام در [[یثرب]] (نزد بنی نجار، دایی‌های خود [[بیمار]] شد و همانجا درگذشت، در حالی که آمنه باردار بود<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۹. برخی درگذشت عبد الله را اندکی پس از ولادت رسول خدا{{صل}} یا در هیجده ماهگی آن حضرت دانسته‌اند که این نظر مورد قبول تراجم‌نگاران نیست و ابن سعد (ج۱، ص۸۰) بر نادرست بودن آن تأکید کرده است.</ref>، از عبدالله یک [[کنیز]]، پنج شتر و تعدادی گوسفند به رسول خدا{{صل}} [[ارث]] رسید <ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۸۰؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۲.</ref>. آمنه درباره دوران بارداری خود گوید: تا هنگامی که [[کودک]] خود را به [[دنیا]] آوردم، هیچ‌گونه [[ناراحتی]] و [[سختی]] ندیدم. از همو [[روایت]] شده است که در بین [[خواب]] و [[بیداری]] به او خبر داده شد که به [[سرور]] و [[پیامبر]] این [[امت]] حامله شده است<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۷۶.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰.</ref>


==ولادت رسول خدا{{صل}}==
==ولادت رسول خدا{{صل}}==
خط ۲۵: خط ۲۵:
هنگامی که [[عبدالمطلب]] خبر ولادت رسول خدا{{صل}} را شنید، از داخل [[حجر اسماعیل]] که با فرزندان خود و مردانی از [[بنی هاشم]] در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد [[آمنه]] آمد و [[کودک]] را داخل کعبه برد و [[خدا]] را بر این [[نعمت]] چنین [[سپاس]] گفت: "[[حمد]] و سپاس [[خداوند]] را که پسر بچه‌ای [[پاک]] به من [[عطا]] فرمود. او در گهواره به بچه‌های دیگر [[سروری]] پیدا کرد. او را به خانه‌ای که دارای ارکان است [[پناه]] می‌دهم تا اینکه او را بالغ و [[استوار]] ببینم. او را از [[شر]] هر بدخوابه [[کینه]] به [[دل]] و حسودورز لگام گسیخته به [[خدا]] می‌سپارم"<ref>{{متن حدیث|الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان  من خاسد مضطرب العنان}}؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.</ref>. [[عبدالمطلب]] سپس عقیقه‌ای کُشت و با [[الهام]] از [[خداوند]] او را [[محمد]] نامید. از او سؤال شد که چرا او را به اسم اجدادش ننامیدی؟ گفت: برای اینکه خواستم او را در [[آسمان]] و [[زمین]] بستایند<ref>شامی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. [[ابوطالب]] عموی آن [[حضرت]] در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای [[بزرگداشت]] او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب [[عرش]] [[محمود]] ([[پسندیده]]) و نام [[پیامبر]] [[محمد]] (ستوده) است"<ref>{{عربی|فشق له من اسمه لیجله  فذوا العرش محمود و هذا محمد}}؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.</ref>.
هنگامی که [[عبدالمطلب]] خبر ولادت رسول خدا{{صل}} را شنید، از داخل [[حجر اسماعیل]] که با فرزندان خود و مردانی از [[بنی هاشم]] در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد [[آمنه]] آمد و [[کودک]] را داخل کعبه برد و [[خدا]] را بر این [[نعمت]] چنین [[سپاس]] گفت: "[[حمد]] و سپاس [[خداوند]] را که پسر بچه‌ای [[پاک]] به من [[عطا]] فرمود. او در گهواره به بچه‌های دیگر [[سروری]] پیدا کرد. او را به خانه‌ای که دارای ارکان است [[پناه]] می‌دهم تا اینکه او را بالغ و [[استوار]] ببینم. او را از [[شر]] هر بدخوابه [[کینه]] به [[دل]] و حسودورز لگام گسیخته به [[خدا]] می‌سپارم"<ref>{{متن حدیث|الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان  من خاسد مضطرب العنان}}؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.</ref>. [[عبدالمطلب]] سپس عقیقه‌ای کُشت و با [[الهام]] از [[خداوند]] او را [[محمد]] نامید. از او سؤال شد که چرا او را به اسم اجدادش ننامیدی؟ گفت: برای اینکه خواستم او را در [[آسمان]] و [[زمین]] بستایند<ref>شامی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. [[ابوطالب]] عموی آن [[حضرت]] در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای [[بزرگداشت]] او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب [[عرش]] [[محمود]] ([[پسندیده]]) و نام [[پیامبر]] [[محمد]] (ستوده) است"<ref>{{عربی|فشق له من اسمه لیجله  فذوا العرش محمود و هذا محمد}}؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.</ref>.


گویند آن حضرت [[ختنه]] شده و ناف [[بریده]] به [[دنیا]] آمد و این مطلب، [[شگفتی]] عبدالمطلب را برانگیخت و ‌شأن و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در نظر او بالا برد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[انس بن مالک]] گوید: رسول خدا{{صل}} فرمود: "از [[کرامت]] من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"<ref>ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.</ref> [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۲، ص۶۰۷.</ref> در مورد [[حدیث]] مختون متولد شدن آن حضرت ادعای [[تواتر]] کرده است، اما عده‌ای<ref>طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.</ref> افزون بر [[انکار]] تواتر و خدشه در [[سند حدیث]]، در اصل وجود چنین [[حدیثی]] تردید کرده‌اند. [[کمال بن عدیم عقیلی]] این حدیث را [[ضعیف]] دانسته و گفته است: ابدا چنین مطلبی [[ثابت]] نشده است. [[ابن قیم]] گفته است: ممکن است بسیاری از [[مردم]] نیز ختنه شده متولد شوند؛ از این‌رو نمی‌توان آن را از [[معجزات پیامبر]] شمرد<ref>ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.</ref>. افزون بر این، [[روایت]] بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب [[روز]] هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید<ref>بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.</ref>، و نیز با برخی از گزارش‌ها که [[ختنه]] شدن او را هنگام [[شق صدر]] - که مصدر خبری معتبری نیز ندارد. دانسته‌اند<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.</ref> [[تعارض]] دارد.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>
گویند آن حضرت [[ختنه]] شده و ناف [[بریده]] به [[دنیا]] آمد و این مطلب، [[شگفتی]] عبدالمطلب را برانگیخت و ‌شأن و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در نظر او بالا برد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[انس بن مالک]] گوید: رسول خدا{{صل}} فرمود: "از [[کرامت]] من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"<ref>ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.</ref> [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۲، ص۶۰۷.</ref> در مورد [[حدیث]] مختون متولد شدن آن حضرت ادعای [[تواتر]] کرده است، اما عده‌ای<ref>طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.</ref> افزون بر [[انکار]] تواتر و خدشه در [[سند حدیث]]، در اصل وجود چنین [[حدیثی]] تردید کرده‌اند. [[کمال بن عدیم عقیلی]] این حدیث را [[ضعیف]] دانسته و گفته است: ابدا چنین مطلبی [[ثابت]] نشده است. [[ابن قیم]] گفته است: ممکن است بسیاری از [[مردم]] نیز ختنه شده متولد شوند؛ از این‌رو نمی‌توان آن را از [[معجزات پیامبر]] شمرد<ref>ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.</ref>. افزون بر این، [[روایت]] بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب [[روز]] هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید<ref>بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.</ref>، و نیز با برخی از گزارش‌ها که [[ختنه]] شدن او را هنگام [[شق صدر]] - که مصدر خبری معتبری نیز ندارد. دانسته‌اند<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.</ref> [[تعارض]] دارد.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>


==رویدادهای هنگام ولادت==
==رویدادهای هنگام ولادت==
خط ۵۰: خط ۵۰:
گفتنی است درباره ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}، [[روایات]] فراوان دیگری نقل شده است که [[درستی]] آنها معلوم نیست؛ به ویژه که [[اعراب]] از رسول خدا{{صل}} و [[آینده]] او [[شناختی]] نداشتند<ref>اربلی، ج۱، ص۵۲.</ref> و در فضای [[فرهنگی]] [[جامعه]] [[حجاز]] پیش از [[اسلام]] نیز اقتضای نقل چنین [[اخبار]] جزئی و دقیق از [[زندگی]] کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات [[اهل بیت]] نیز هیچ اشاره‌ای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، [[انکار]] شده‌اند<ref>قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶.</ref>.
گفتنی است درباره ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}، [[روایات]] فراوان دیگری نقل شده است که [[درستی]] آنها معلوم نیست؛ به ویژه که [[اعراب]] از رسول خدا{{صل}} و [[آینده]] او [[شناختی]] نداشتند<ref>اربلی، ج۱، ص۵۲.</ref> و در فضای [[فرهنگی]] [[جامعه]] [[حجاز]] پیش از [[اسلام]] نیز اقتضای نقل چنین [[اخبار]] جزئی و دقیق از [[زندگی]] کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات [[اهل بیت]] نیز هیچ اشاره‌ای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، [[انکار]] شده‌اند<ref>قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶.</ref>.


[[معروف حسنی]]<ref>معروف حسنی، ص۲۷۹-۲۸۰.</ref> درباره [[معجزات]] و خوارق عاداتی که به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[دوران کودکی]] او نسبت می‌دهند می‌نویسد: اگر غرایب و رخدادهایی که از زمانی که او نطفه بود تا زمانی که به صورت [[خون]] بسته و مضغه درآمد، آنگاه استخوان شد و بر آن استخوان گوشت رویید و تا زمانی که دیده به [[جهان]] گشود و نفس‌های [[مبارک]] او در فضای [[مکه]] و پس از آن در دیگر مکان‌های [[عرب]] نشین، آنجا که [[حلیمه سعدیه]] عهده‌دار شیر دادن و [[تربیت]] او می‌شود، رها شد و تا زمانی که وی، حلیمه و همه اعراب آن محله را به [[شگفتی]] فرو برد، پیوسته و پی در پی رخ می‌داد و بالاخره اگر آن همه وقایع شگفت‌آوری که [[راویان]]، مدعی شده‌اند، در [[آسمان]] و [[زمین]] و دریاها و غارها صورت پذیرفته بود، قطعاً آوازه آن، مکه و مناطق مجاور آن را در می‌نوردید و در [[خوار]] کردن سرکشان مکه و [[قریش]] مؤثر می‌افتاد و آنان را وامی داشت به [[دعوت]] او [[ایمان]] آورند؛ حال آنکه می‌دانیم مکیان و فرشیان (که قاعدتاً باید چنین معجزاتی را در صورت وقوع می‌دیدند) از همه [[اعراب]] و دیگر [[ملت‌ها]] [[تعصب]] و [[شرارت]] بیشتری در مقابل [[دعوت پیامبر]] از خود نشان دادند و وی نتوانست آنان را به این [[مکتب]] درآورد، مگر پس از آنکه [[آتش]] جنگ‌های (پی در پی) تعدادی از [[پیروان]] او و تعدادی از آنان را در کام خود فرو برد و وی از نظر افراد و توان تسلیحاتی از آنان قوی‌تر شد. به هر حال روشن نیست چه مقدار از این [[روایات]] صحت دارد و چه مقدار به دست قصه گویان ساخته شده است.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۱-۳۲.</ref>
[[معروف حسنی]]<ref>معروف حسنی، ص۲۷۹-۲۸۰.</ref> درباره [[معجزات]] و خوارق عاداتی که به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[دوران کودکی]] او نسبت می‌دهند می‌نویسد: اگر غرایب و رخدادهایی که از زمانی که او نطفه بود تا زمانی که به صورت [[خون]] بسته و مضغه درآمد، آنگاه استخوان شد و بر آن استخوان گوشت رویید و تا زمانی که دیده به [[جهان]] گشود و نفس‌های [[مبارک]] او در فضای [[مکه]] و پس از آن در دیگر مکان‌های [[عرب]] نشین، آنجا که [[حلیمه سعدیه]] عهده‌دار شیر دادن و [[تربیت]] او می‌شود، رها شد و تا زمانی که وی، حلیمه و همه اعراب آن محله را به [[شگفتی]] فرو برد، پیوسته و پی در پی رخ می‌داد و بالاخره اگر آن همه وقایع شگفت‌آوری که [[راویان]]، مدعی شده‌اند، در [[آسمان]] و [[زمین]] و دریاها و غارها صورت پذیرفته بود، قطعاً آوازه آن، مکه و مناطق مجاور آن را در می‌نوردید و در [[خوار]] کردن سرکشان مکه و [[قریش]] مؤثر می‌افتاد و آنان را وامی داشت به [[دعوت]] او [[ایمان]] آورند؛ حال آنکه می‌دانیم مکیان و فرشیان (که قاعدتاً باید چنین معجزاتی را در صورت وقوع می‌دیدند) از همه [[اعراب]] و دیگر [[ملت‌ها]] [[تعصب]] و [[شرارت]] بیشتری در مقابل [[دعوت پیامبر]] از خود نشان دادند و وی نتوانست آنان را به این [[مکتب]] درآورد، مگر پس از آنکه [[آتش]] جنگ‌های (پی در پی) تعدادی از [[پیروان]] او و تعدادی از آنان را در کام خود فرو برد و وی از نظر افراد و توان تسلیحاتی از آنان قوی‌تر شد. به هر حال روشن نیست چه مقدار از این [[روایات]] صحت دارد و چه مقدار به دست قصه گویان ساخته شده است.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۱-۳۲.</ref>


==دایگان [[رسول خدا]]{{صل}}==
==دایگان [[رسول خدا]]{{صل}}==
خط ۶۳: خط ۶۳:
رسول خدا{{صل}} تقریباً مدت چهار سال گذشته از ولادت خود را در [[خانه]] حلیمه سعدیه و دور از [[خویشان]] خود بود و سال ششم بعد از [[عام الفیل]]، حلیمه او را نزد مادرش آمنه آورد<ref>ابن حبیب، محبر، ص۱۰؛ بلاذری، ج۱، ص۱۰۲؛ یعقوبی، ح۲، ص۱۰.</ref>. حلیمه در [[وصف]] رسول خدا{{صل}} در مدتی که نزد آنان بوده گوید: [[محمد]] به کودکانی که [[بازی]] می‌کردند نگاه می‌کرد، اما از آنان دوری می‌نمود<ref>ابن عساکر، ج۳، ص۴۷۴.</ref>. از او هرگز کارهایی که از دیگر [[کودکان]] سر می‌زد، ندیدم. او بسیار تمیز بود و عریان بودن بدنش را [[دوست]] نداشت. هنگامی که زبان به سخن می‌گشود، سخنان [[نیکو]] می‌گفت، [[صدقه]] نمی‌خورد و اگر با حیوانی بد [[رفتاری]] می‌شد، با دست کشیدن بر آن حیوان، [[آرامش]] می‌کرد<ref>ابن شاذان، ص۲۹؛ کراجکی، ص۷۲؛ مجلسی، ج۱۵، ص۳۴۷.</ref>.
رسول خدا{{صل}} تقریباً مدت چهار سال گذشته از ولادت خود را در [[خانه]] حلیمه سعدیه و دور از [[خویشان]] خود بود و سال ششم بعد از [[عام الفیل]]، حلیمه او را نزد مادرش آمنه آورد<ref>ابن حبیب، محبر، ص۱۰؛ بلاذری، ج۱، ص۱۰۲؛ یعقوبی، ح۲، ص۱۰.</ref>. حلیمه در [[وصف]] رسول خدا{{صل}} در مدتی که نزد آنان بوده گوید: [[محمد]] به کودکانی که [[بازی]] می‌کردند نگاه می‌کرد، اما از آنان دوری می‌نمود<ref>ابن عساکر، ج۳، ص۴۷۴.</ref>. از او هرگز کارهایی که از دیگر [[کودکان]] سر می‌زد، ندیدم. او بسیار تمیز بود و عریان بودن بدنش را [[دوست]] نداشت. هنگامی که زبان به سخن می‌گشود، سخنان [[نیکو]] می‌گفت، [[صدقه]] نمی‌خورد و اگر با حیوانی بد [[رفتاری]] می‌شد، با دست کشیدن بر آن حیوان، [[آرامش]] می‌کرد<ref>ابن شاذان، ص۲۹؛ کراجکی، ص۷۲؛ مجلسی، ج۱۵، ص۳۴۷.</ref>.


حلیمه پیش از [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمزه]]، [[ابوسلمه مخزومی]] و [[ابوسفیان بن حارث]] را شیر داد<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۹.</ref>. البته گفته‌اند نخستین زنی که چند روزی رسول خدا{{صل}} را شیر داد، [[ثویبه]] [[کنیز]] [[ابولهب]] بود<ref>ابن سید الناس، ج۱، ص۱۰۷؛ شامی، ج۱، ص۳۸۷، ده دا به برای رسول خدا{{صل}} شمرده و دهمین آنها را حلیمه دانسته است.</ref>، اما برخی از محققان با استناد به اختلافاتی که در محتوای نقل‌های [[تاریخی]] وجود دارد، در شیر دادن ثوبیه به رسول خدا{{صل}} [[تردید]] کرده‌اند<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۷۳.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۲-۳۳.</ref>
حلیمه پیش از [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمزه]]، [[ابوسلمه مخزومی]] و [[ابوسفیان بن حارث]] را شیر داد<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۹.</ref>. البته گفته‌اند نخستین زنی که چند روزی رسول خدا{{صل}} را شیر داد، [[ثویبه]] [[کنیز]] [[ابولهب]] بود<ref>ابن سید الناس، ج۱، ص۱۰۷؛ شامی، ج۱، ص۳۸۷، ده دا به برای رسول خدا{{صل}} شمرده و دهمین آنها را حلیمه دانسته است.</ref>، اما برخی از محققان با استناد به اختلافاتی که در محتوای نقل‌های [[تاریخی]] وجود دارد، در شیر دادن ثوبیه به رسول خدا{{صل}} [[تردید]] کرده‌اند<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۷۳.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۲-۳۳.</ref>


==[[شق صدر]] یا [[شکافتن سینه]]==
==[[شق صدر]] یا [[شکافتن سینه]]==
خط ۷۰: خط ۷۰:
ماجرای شق صدر چنان است که گفته شده در یکی از روزها که [[پیامبر]] با [[برادران]] رضاعی خود در صحرای بنی سعد به چرانیدن گوسفندان [[قبیله]] مشغول بود، دو مرد که [[جامه]] سفید به تن داشتند، از [[آسمان]] به [[زمین]] آمدند و [[محمد]] را گرفتند و بر زمین خوابانیدند و شکمش را شکافتند. سپس دست‌های خود را داخل شکم او کردند و غده [[شر]] را بیرون آوردند. سپس [[قلب]] حضرت را شستشو دادند و در جای خود نهادند و شکمش را دوختند و به آسمان بازگشتند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۴.</ref>. این ماجرا در کتاب‌های [[تاریخی]] و [[روایی]] [[اهل سنت]]، به طرق مختلف و با مضمون‌های متضاد و با اسناد مرفوع یا مجهول نقل شده است<ref>ر.ک: ابن حبان، صحیح، ج۱۴، ص۲۴۹ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۶؛ شامی، ج۲، ص۸۲ و ۸۶؛ عامری، ج۱، ص۴۳؛ ذهبی، تاریخ، ج۲، ص۴۹؛ ابن حجر، فتح، ج۱، ص۳۸۹.</ref>، اما اهل سنت به دلیل وجود این [[روایات]] در کتاب‌های [[صحیح مسلم]]<ref>کتاب الصلاة، ح۳۳۶ و کتاب الایمان، و ح۲۳۷.</ref> و [[صحیح بخاری]]<ref>کتاب توحید، ح۶۹۶۳.</ref> آنها را صحیح و دانسته‌اند، برخی گفته‌اند شق صدر بین چهار تا پنج مرتبه تکرار شده است<ref>شامی، ج۲، ص۸۲؛ ابن حبان، صحیح، ج۱۴، ص۲۴۹.</ref>. در [[سیره]] [[ابن هشام]] نیز دو [[روایت]] درباره شق صدر وجود دارد که به دو طریق ذکر شده است که هر دو طریق از حیث سند، اعتباری ندارد؛ زیرا یکی از طرق آن {{عربی|"عن بعض أهل العلم"}} است و در طریق دیگر آن، [[جهم بن ابی جهم]] قرار گرفته که به گفته [[ذهبی]]، شناخته شده نیست<ref>ذهبی، میزان، ج۱، ص۴۲۶.</ref> و در تمام [[تاریخ]] [[طبری]] که بیش از بیست هزار [[راوی]] دارد، اسم او تنها یک بار آن هم در همین [[قصه]] [[شق صدر]] آمده است<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۸.</ref>. دیگر منابع نیز این قصه را یا از کتاب‌های [[صحاح]] [[اهل سنت]] یا از [[سیره]] [[ابن هشام]] نقل کرده‌اند.
ماجرای شق صدر چنان است که گفته شده در یکی از روزها که [[پیامبر]] با [[برادران]] رضاعی خود در صحرای بنی سعد به چرانیدن گوسفندان [[قبیله]] مشغول بود، دو مرد که [[جامه]] سفید به تن داشتند، از [[آسمان]] به [[زمین]] آمدند و [[محمد]] را گرفتند و بر زمین خوابانیدند و شکمش را شکافتند. سپس دست‌های خود را داخل شکم او کردند و غده [[شر]] را بیرون آوردند. سپس [[قلب]] حضرت را شستشو دادند و در جای خود نهادند و شکمش را دوختند و به آسمان بازگشتند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۴.</ref>. این ماجرا در کتاب‌های [[تاریخی]] و [[روایی]] [[اهل سنت]]، به طرق مختلف و با مضمون‌های متضاد و با اسناد مرفوع یا مجهول نقل شده است<ref>ر.ک: ابن حبان، صحیح، ج۱۴، ص۲۴۹ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۶؛ شامی، ج۲، ص۸۲ و ۸۶؛ عامری، ج۱، ص۴۳؛ ذهبی، تاریخ، ج۲، ص۴۹؛ ابن حجر، فتح، ج۱، ص۳۸۹.</ref>، اما اهل سنت به دلیل وجود این [[روایات]] در کتاب‌های [[صحیح مسلم]]<ref>کتاب الصلاة، ح۳۳۶ و کتاب الایمان، و ح۲۳۷.</ref> و [[صحیح بخاری]]<ref>کتاب توحید، ح۶۹۶۳.</ref> آنها را صحیح و دانسته‌اند، برخی گفته‌اند شق صدر بین چهار تا پنج مرتبه تکرار شده است<ref>شامی، ج۲، ص۸۲؛ ابن حبان، صحیح، ج۱۴، ص۲۴۹.</ref>. در [[سیره]] [[ابن هشام]] نیز دو [[روایت]] درباره شق صدر وجود دارد که به دو طریق ذکر شده است که هر دو طریق از حیث سند، اعتباری ندارد؛ زیرا یکی از طرق آن {{عربی|"عن بعض أهل العلم"}} است و در طریق دیگر آن، [[جهم بن ابی جهم]] قرار گرفته که به گفته [[ذهبی]]، شناخته شده نیست<ref>ذهبی، میزان، ج۱، ص۴۲۶.</ref> و در تمام [[تاریخ]] [[طبری]] که بیش از بیست هزار [[راوی]] دارد، اسم او تنها یک بار آن هم در همین [[قصه]] [[شق صدر]] آمده است<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۸.</ref>. دیگر منابع نیز این قصه را یا از کتاب‌های [[صحاح]] [[اهل سنت]] یا از [[سیره]] [[ابن هشام]] نقل کرده‌اند.


[[جعفر مرتضی عاملی]]<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۸۳.</ref>، ضمن اقامه هشت دلیل در [[باطل]] بودن شق صدر، آبشخور و ریشه این قصه را از [[قصص]] [[جاهلی]] دانسته و شبیه این داستان را درباره [[اُمَیّه بن صلت]] از [[ابوالفرج اصفهانی]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، ج۴، ص۱۲۷.</ref> نقل کرده است. ابوریه <ref>اضواء، ص۱۸۹</ref>، داستان [[شکافتن سینه]] [[پیامبر]] را برگرفته از القائات [[مسیحیت]] می‌داند و می‌گوید: [[مسیحیان]] با این داستان بر آن‌اند که بگویند به غیر از [[حضرت مسیح]]، همه [[فرزندان آدم]] را [[شیطان]] هنگام ولادت لمس کرده است. به همین دلیل، [[پیامبر اسلام]] نیز در معرض [[خطا]] و [[اشتباه]] بوده؛ وگرنه لازم نبود بهره شیطان با جراحی از [[قلب]] او جدا شود. البته [[آشفتگی]] مضمون و [[سستی]] متن [[روایات]] شق صدر و بالاخره [[ثقه]] نبودن بسیاری از [[راویان]] آن، نشان از [[تحریف]] و ساخته شدن آن دارد.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۳-۳۴.</ref>
[[جعفر مرتضی عاملی]]<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۸۳.</ref>، ضمن اقامه هشت دلیل در [[باطل]] بودن شق صدر، آبشخور و ریشه این قصه را از [[قصص]] [[جاهلی]] دانسته و شبیه این داستان را درباره [[اُمَیّه بن صلت]] از [[ابوالفرج اصفهانی]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، ج۴، ص۱۲۷.</ref> نقل کرده است. ابوریه <ref>اضواء، ص۱۸۹</ref>، داستان [[شکافتن سینه]] [[پیامبر]] را برگرفته از القائات [[مسیحیت]] می‌داند و می‌گوید: [[مسیحیان]] با این داستان بر آن‌اند که بگویند به غیر از [[حضرت مسیح]]، همه [[فرزندان آدم]] را [[شیطان]] هنگام ولادت لمس کرده است. به همین دلیل، [[پیامبر اسلام]] نیز در معرض [[خطا]] و [[اشتباه]] بوده؛ وگرنه لازم نبود بهره شیطان با جراحی از [[قلب]] او جدا شود. البته [[آشفتگی]] مضمون و [[سستی]] متن [[روایات]] شق صدر و بالاخره [[ثقه]] نبودن بسیاری از [[راویان]] آن، نشان از [[تحریف]] و ساخته شدن آن دارد.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۳-۳۴.</ref>


==[[دوران کودکی]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
==[[دوران کودکی]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
خط ۸۱: خط ۸۱:
محیط [[آلوده]] [[مکه]] چنان بود که عموم مردان را آلوده کرده بود، ولی [[رسول خدا]]{{صل}} از هرگونه [[آلودگی]] به دور بود، آنگونه که [[عمار بن یاسر]] گوید: از رسول خدا{{صل}} سوال شد: آیا در [[جاهلیت]] دچار حرامی با [[زنان]] شدی؟ آن [[حضرت]] فرمود: خداوند همیشه مرا نگهدار بود<ref>طبرانی، الاوسط، ج۷، ص۳۱۹؛ میثمی، ج۸، ص۲۲۶.</ref>. [[زید بن حارثه]]، گوید: روزی که همراه رسول خدا{{صل}} بودم، به بتی دست کشیدم، آن حضرت مرا از این کار [[نهی]] کرد و فرمود: "دیگر این کار را انجام مده"<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۸.</ref>.
محیط [[آلوده]] [[مکه]] چنان بود که عموم مردان را آلوده کرده بود، ولی [[رسول خدا]]{{صل}} از هرگونه [[آلودگی]] به دور بود، آنگونه که [[عمار بن یاسر]] گوید: از رسول خدا{{صل}} سوال شد: آیا در [[جاهلیت]] دچار حرامی با [[زنان]] شدی؟ آن [[حضرت]] فرمود: خداوند همیشه مرا نگهدار بود<ref>طبرانی، الاوسط، ج۷، ص۳۱۹؛ میثمی، ج۸، ص۲۲۶.</ref>. [[زید بن حارثه]]، گوید: روزی که همراه رسول خدا{{صل}} بودم، به بتی دست کشیدم، آن حضرت مرا از این کار [[نهی]] کرد و فرمود: "دیگر این کار را انجام مده"<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۸.</ref>.


رسول خدا{{صل}} نیز می‌‎فرمود: "من پرورده خدایم و [[علی]] پرورده من است"<ref>{{متن حدیث|أَنَا أَدِيبُ اَللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَدِيبِي}}</ref>؛ [[امام علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدَّبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِي }}؛ از این [[روایات]] بر می‌آیدبا اینکه [[رشد]] آن حضرت در محیطی بود که انواع [[شرک]] و [[بت پرستی]] در آن رواج داشت، اما چون از [[کودکی]] مورد [[عنایت خاص]] [[باری تعالی]] بود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۷۷.</ref>، در سایه این توجهات به گوهر تابناک حقایق ربانی دست یافت و در [[کمالات]]، سرآمد بشز شد. از این‌رو، اگر به زندگانی آن حضرت به عنوان مقوله‌ای [[تاریخی]] نیز نگاه شود، هیچ‌گونه [[عمل]] [[جاهلی]] در زندگانی [[پیش از بعثت]] او یافت نمی‌شود. گذشته از اینکه [[متکلمان اسلامی]] نیز چنان که ارتکاب کبایر را پس از [[بعثت]] از [[ساحت]] آن حضرت دور می‌دانند، درباره پیش از بعثت نیز بر آن‌اند که رسول خدا{{صل}} در آن دوره، از هر آنچه مردم را از دعوتش (بعد از بعثت) دور ساخت و از هر [[عیب]] و نقصی چون [[کفر]] و [[فسق]]، منزه بود<ref>ابن ابی الحدید، ج۷، ص۹.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۴.</ref>
رسول خدا{{صل}} نیز می‌‎فرمود: "من پرورده خدایم و [[علی]] پرورده من است"<ref>{{متن حدیث|أَنَا أَدِيبُ اَللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَدِيبِي}}</ref>؛ [[امام علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدَّبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِي }}؛ از این [[روایات]] بر می‌آیدبا اینکه [[رشد]] آن حضرت در محیطی بود که انواع [[شرک]] و [[بت پرستی]] در آن رواج داشت، اما چون از [[کودکی]] مورد [[عنایت خاص]] [[باری تعالی]] بود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۷۷.</ref>، در سایه این توجهات به گوهر تابناک حقایق ربانی دست یافت و در [[کمالات]]، سرآمد بشز شد. از این‌رو، اگر به زندگانی آن حضرت به عنوان مقوله‌ای [[تاریخی]] نیز نگاه شود، هیچ‌گونه [[عمل]] [[جاهلی]] در زندگانی [[پیش از بعثت]] او یافت نمی‌شود. گذشته از اینکه [[متکلمان اسلامی]] نیز چنان که ارتکاب کبایر را پس از [[بعثت]] از [[ساحت]] آن حضرت دور می‌دانند، درباره پیش از بعثت نیز بر آن‌اند که رسول خدا{{صل}} در آن دوره، از هر آنچه مردم را از دعوتش (بعد از بعثت) دور ساخت و از هر [[عیب]] و نقصی چون [[کفر]] و [[فسق]]، منزه بود<ref>ابن ابی الحدید، ج۷، ص۹.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۴.</ref>


==[[سفر]] [[رسول خدا]]{{صل}} به یثرب==
==[[سفر]] [[رسول خدا]]{{صل}} به یثرب==
در پنج سالگی آن [[حضرت]] از صحرای [[بنی سعد]] نزد مادرش [[آمنه]] برگشت. [[ابن اسحاق]]<ref>ابن اسحاق، ج۱، ص۱۳۶.</ref> گوید: رسول خدا{{صل}} شش ساله<ref>و بنا بر قولی هفت ساله، ر.ک: مسعودی، ج۲، ص۲۷۵.</ref> بود که مادرش، آمنه آن حضرت را همراه [[ام ایمن]] کنیزی که از شوهرش داشت، برای [[زیارت]] [[مرقد]] شوهر و دیدن او بستگانش که از [[بنی عدی بن نجار]] بودند، به یثرب برد و هنگام بازگشت از یثرب در آواء<ref>میان جحفه و مدینه، باقوت حموی، ج۱، ص۷۹.</ref> بدرود [[حیات]] گفت و همان جا مدفون گردید و ام ایمن، [[کنیز]] پدرش<ref>برای شرح حال ام ایمن، ر.ک: مدخل ام ایمن.</ref> که بعدها نیز با رسول خدا{{صل}} بود، [[پرستاری]] حضرت را برعهده گرفت و او را به [[مکه]] آورد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ بلاذری، ج۱، ص۱۰۳؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. رسول خدا{{صل}} پس از [[هجرت]] هنگام عبور از [[ابواء]]، کنار [[قبر]] مادرش رفت و آن را [[اصلاح]] کرد. سپس ضمن خواندن [[دعا]] برای مادرش [[اشک]] ریخت و [[مسلمانان]] هم از [[گریه]] آن حضرت گریستند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۴؛ احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۴-۳۵.</ref>
در پنج سالگی آن [[حضرت]] از صحرای [[بنی سعد]] نزد مادرش [[آمنه]] برگشت. [[ابن اسحاق]]<ref>ابن اسحاق، ج۱، ص۱۳۶.</ref> گوید: رسول خدا{{صل}} شش ساله<ref>و بنا بر قولی هفت ساله، ر.ک: مسعودی، ج۲، ص۲۷۵.</ref> بود که مادرش، آمنه آن حضرت را همراه [[ام ایمن]] کنیزی که از شوهرش داشت، برای [[زیارت]] [[مرقد]] شوهر و دیدن او بستگانش که از [[بنی عدی بن نجار]] بودند، به یثرب برد و هنگام بازگشت از یثرب در آواء<ref>میان جحفه و مدینه، باقوت حموی، ج۱، ص۷۹.</ref> بدرود [[حیات]] گفت و همان جا مدفون گردید و ام ایمن، [[کنیز]] پدرش<ref>برای شرح حال ام ایمن، ر.ک: مدخل ام ایمن.</ref> که بعدها نیز با رسول خدا{{صل}} بود، [[پرستاری]] حضرت را برعهده گرفت و او را به [[مکه]] آورد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ بلاذری، ج۱، ص۱۰۳؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. رسول خدا{{صل}} پس از [[هجرت]] هنگام عبور از [[ابواء]]، کنار [[قبر]] مادرش رفت و آن را [[اصلاح]] کرد. سپس ضمن خواندن [[دعا]] برای مادرش [[اشک]] ریخت و [[مسلمانان]] هم از [[گریه]] آن حضرت گریستند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۴؛ احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۴-۳۵.</ref>


==[[کفالت عبدالمطلب]]==
==[[کفالت عبدالمطلب]]==
پس از درگذشت آمنه، رسول خدا{{صل}} تحت تکفل و [[سرپرستی]] جدش [[عبدالمطلب]] درآمد که [[ریاست]] و [[سروری]] [[قریش]] را نیز بر عهده داشت. [[عبدالمطلب]] او را به [[خانه]] خود آورد و چنان توجه و مراقبتی خود چنین توجهی نداشت؛ [[روز]] و شب از وی جدا نمی‌شد، او را در بستر خود می‌خواباند و [[پیامبر]]{{صل}} هر گاه می‌خواست نزد عبد المطلب می‌رفت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۳.</ref>. عبدالمطلب غذایی نمی‌خورد مگر اینکه [[دستور]] می‌داد آن حضرت را پیش او می‌آوردند. رسم چنان بود که روزها برای عبد المطلب در کنار [[کعبه]] فرشی می‌گسترانیدند و [[فرزندان]] او می‌آمدند و اطراف آن فرش روی [[زمین]] می‌نشستند تا عبدالمطلب بیاید و روی آن بنشیند، و هیچ یک از آنان، چه پیش از، آمدن [[پدر]] و چه پس از آن، به [[احترام]] او روی آن فرش نمی‌نشستند، ولی [[رسول خدا]]{{صل}} که [[کودکی]] نورس بود، می‌آمد و یکسره روی آن فرش می‌رفت که [[سند]] [[سروری]] [[عبدالمطلب]] بود، و گاهی که عموهای آن [[حضرت]] مانع او می‌شدند. عبدالمطلب بدانها می‌گفت: فرزندم را واگذارید که به [[خدا]] [[سوگند]] دارای مقامی ارجمند خواهد شد. سپس او را پهلوی خود می‌نشاند و بر [[فرزندان]] بزرگسالش مقدم می‌داشت، و دست بر پشت او می‌کشید، و [[رفتار]] آن [[کودک]] موجب مسرت خاطر عبدالمطلب می‌گشت<ref>بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۲؛ طبری، ج۲، ص۱۵۷؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۲۲؛ مقریزی، ج۴، ص۹۵.</ref>. ‌شأن و [[منزلت]] آن حضرت نزد عبدالمطلب چنان بود که وقتی [[قریش]] دچار [[خشکسالی]] شدند، عبدالمطلب، او را برای [[طلب]] [[باران]] همراه خویش به بالای [[کوه]] ابو قبیس برد و [[خداوند]] به [[برکت]] وجود آن حضرت، آنان را [[سیراب]] کرد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۷۳؛ ابن اثیر، ج۷، ص۱۱۳.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۵.</ref>
پس از درگذشت آمنه، رسول خدا{{صل}} تحت تکفل و [[سرپرستی]] جدش [[عبدالمطلب]] درآمد که [[ریاست]] و [[سروری]] [[قریش]] را نیز بر عهده داشت. [[عبدالمطلب]] او را به [[خانه]] خود آورد و چنان توجه و مراقبتی خود چنین توجهی نداشت؛ [[روز]] و شب از وی جدا نمی‌شد، او را در بستر خود می‌خواباند و [[پیامبر]]{{صل}} هر گاه می‌خواست نزد عبد المطلب می‌رفت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۳.</ref>. عبدالمطلب غذایی نمی‌خورد مگر اینکه [[دستور]] می‌داد آن حضرت را پیش او می‌آوردند. رسم چنان بود که روزها برای عبد المطلب در کنار [[کعبه]] فرشی می‌گسترانیدند و [[فرزندان]] او می‌آمدند و اطراف آن فرش روی [[زمین]] می‌نشستند تا عبدالمطلب بیاید و روی آن بنشیند، و هیچ یک از آنان، چه پیش از، آمدن [[پدر]] و چه پس از آن، به [[احترام]] او روی آن فرش نمی‌نشستند، ولی [[رسول خدا]]{{صل}} که [[کودکی]] نورس بود، می‌آمد و یکسره روی آن فرش می‌رفت که [[سند]] [[سروری]] [[عبدالمطلب]] بود، و گاهی که عموهای آن [[حضرت]] مانع او می‌شدند. عبدالمطلب بدانها می‌گفت: فرزندم را واگذارید که به [[خدا]] [[سوگند]] دارای مقامی ارجمند خواهد شد. سپس او را پهلوی خود می‌نشاند و بر [[فرزندان]] بزرگسالش مقدم می‌داشت، و دست بر پشت او می‌کشید، و [[رفتار]] آن [[کودک]] موجب مسرت خاطر عبدالمطلب می‌گشت<ref>بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۲؛ طبری، ج۲، ص۱۵۷؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۲۲؛ مقریزی، ج۴، ص۹۵.</ref>. ‌شأن و [[منزلت]] آن حضرت نزد عبدالمطلب چنان بود که وقتی [[قریش]] دچار [[خشکسالی]] شدند، عبدالمطلب، او را برای [[طلب]] [[باران]] همراه خویش به بالای [[کوه]] ابو قبیس برد و [[خداوند]] به [[برکت]] وجود آن حضرت، آنان را [[سیراب]] کرد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۷۳؛ ابن اثیر، ج۷، ص۱۱۳.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۵.</ref>


==[[کفالت ابوطالب]]==
==[[کفالت ابوطالب]]==
خط ۹۳: خط ۹۳:


ابوطالب همراه همسرش [[فاطمه بنت اسد]]، عهده‌دار سرپرستی رسول خدا{{صل}} شدند. آن دو [[پیامبر]]{{صل}} را [[عزیز]] می‌شمردند و بهتر از فرزندان خویش از او [[مراقبت]] می‌کردند. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه غذایی می‌خوردند که رسول خدا{{صل}} حضور نداشت، [[احساس]] سیری نمی‌کردند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. [[مراقبت]] آنان از آن [[حضرت]] در دوران [[رسالت]] نیز ادامه یافت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹۲؛ مقریزی، ج۱، ص۲۷.</ref>؛ به طوری که در [[حیات]] حضرت [[ابوطالب]]، [[قریش]] کمتر متعرض [[پیامبر]] شدند و پس از [[وفات]] ابوطالب، [[آزار]] و [[اذیت]] [[مشرکان]] به آن حضرت زیادتر شد، [[رسول خدا]]{{صل}} نیز سال وفات ابوطالب و [[حضرت خدیجه]] را [[عام الحزن]] نامید<ref>یعقوبی، ج۱، ص۳۵.</ref> و وقتی [[فاطمه بنت اسد]] از [[دنیا]] رفت فرمود: "او به [[راستی]] مادرم بود؛ کودکانش را گرسنه می‌گذاشت تا مرا کند"<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۲؛ مجلسی، بحار، ج۶، ص۲۳۲.</ref>. در [[زمان]] [[کفالت ابوطالب]] نیز بار دیگر [[خشکسالی]] [[مکه]] را فراگرفت. ابوطالب به درخواست [[قریش]]، همراه برادرزاده خویش به [[طلب]] [[باران]] برخاست که [[خداوند]] متعالی بار دیگر آنان را [[سیراب]] کرد. ابوطالب در قصیده‌ای به این حادثه چنین اشاره کرده است<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۳.</ref>: "سفیدرویی که با چهره او باران طلب می‌شود، [[پناهگاه]] [[یتیمان]] و [[سرپرست]] [[بیوه]] [[زنان]] است"<ref>{{عربی|وَ أَبْيَضُ يُسْتَقَى اَلْغَمَامُ بِوَجْهِهِ
ابوطالب همراه همسرش [[فاطمه بنت اسد]]، عهده‌دار سرپرستی رسول خدا{{صل}} شدند. آن دو [[پیامبر]]{{صل}} را [[عزیز]] می‌شمردند و بهتر از فرزندان خویش از او [[مراقبت]] می‌کردند. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه غذایی می‌خوردند که رسول خدا{{صل}} حضور نداشت، [[احساس]] سیری نمی‌کردند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. [[مراقبت]] آنان از آن [[حضرت]] در دوران [[رسالت]] نیز ادامه یافت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹۲؛ مقریزی، ج۱، ص۲۷.</ref>؛ به طوری که در [[حیات]] حضرت [[ابوطالب]]، [[قریش]] کمتر متعرض [[پیامبر]] شدند و پس از [[وفات]] ابوطالب، [[آزار]] و [[اذیت]] [[مشرکان]] به آن حضرت زیادتر شد، [[رسول خدا]]{{صل}} نیز سال وفات ابوطالب و [[حضرت خدیجه]] را [[عام الحزن]] نامید<ref>یعقوبی، ج۱، ص۳۵.</ref> و وقتی [[فاطمه بنت اسد]] از [[دنیا]] رفت فرمود: "او به [[راستی]] مادرم بود؛ کودکانش را گرسنه می‌گذاشت تا مرا کند"<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۲؛ مجلسی، بحار، ج۶، ص۲۳۲.</ref>. در [[زمان]] [[کفالت ابوطالب]] نیز بار دیگر [[خشکسالی]] [[مکه]] را فراگرفت. ابوطالب به درخواست [[قریش]]، همراه برادرزاده خویش به [[طلب]] [[باران]] برخاست که [[خداوند]] متعالی بار دیگر آنان را [[سیراب]] کرد. ابوطالب در قصیده‌ای به این حادثه چنین اشاره کرده است<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۳.</ref>: "سفیدرویی که با چهره او باران طلب می‌شود، [[پناهگاه]] [[یتیمان]] و [[سرپرست]] [[بیوه]] [[زنان]] است"<ref>{{عربی|وَ أَبْيَضُ يُسْتَقَى اَلْغَمَامُ بِوَجْهِهِ
ثِمَالُ اَلْيَتَامَى عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ}}؛کافی، ج۱، ص۴۴۹؛ احمد بن حنبل، ج۲، ص۹۳.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۵.</ref>
ثِمَالُ اَلْيَتَامَى عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ}}؛کافی، ج۱، ص۴۴۹؛ احمد بن حنبل، ج۲، ص۹۳.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۵.</ref>


==[[دین]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیش از بعثت]]==
==[[دین]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیش از بعثت]]==
با اینکه از آغاز [[بنای کعبه]] از سوی [[حضرت ابراهیم]]، [[شهر]] [[مکه]] جنبه [[دینی]] و مذهبی یافت و در [[جاهلیت]] نیز به دلیل وجود [[کعبه]]، به عنوان مرکز دینی مشهور بود، اما پیش از بعثت رسول خدا{{صل}}، محیطی کاملاً [[شرک]] آلود داشت و [[مردم]] آن [[بت]] پرست بودند. رسول خدا{{صل}} از سر تأمل و [[آگاهی]] هرگز بر بتی [[سجده]] نکرد و مرتکب هیچ [[عمل]] [[جاهلی]] نشد. [[باور]] [[امامیه]] بر این است که اجداد آن [[حضرت]] نیز [[موحد]] بوده و بر بتی سجده نکردند<ref>طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۷۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۹۰؛ مجلسی، ج۱۵، ص۱۱۷.</ref>. با این همه، روشن نیست دین آن حضرت پیش از بعثت چه بوده و در اینکه آن حضرت به چه دینی [[متعبد]] بوده، [[محل]] گفتگوی [[دانشمندان]] است. گروهی بر این باورند که آن حضرت پیش از [[رسالت]] خود به هیچ دین و شریعتی عمل نکرد و برخی نیز معتقدند که یا پیرو [[دین مسیحیت]] [[ابراهیم]] بود. عده‌ای نیز با تکیه بر [[دلایل]] و شواهد [[روایی]] و [[تاریخی]] بر آن‌اند که آن حضرت از دین خود ([[اسلام]]) [[پیروی]] کرده است. به باور اینان <ref>مجلسی، ج۱۸، ص۲۷۱.</ref> از طرفی آن حضرت پیش از بعثت خود، [[عبادات]] و معاملات و کارهای دیگری داشت که باید تابع [[شرایع]] و [[ادیان آسمانی]] باشد و از طرف دیگر، اگر آن حضرت تابع دین مسیحیت بود، [[مسیحیان]] این مطلب را پس از رسالت آن حضرت<ref>مانند یهودیان در تغییر قبله، ر.ک: بقره، ۱۴۳.</ref> به [[مسلمانان]] گوشزد می‌کردند و بر آن ایراد می‌گرفتند. گذشته از اینکه [[مقام رسول خدا]]{{صل}} از همه [[انبیا]] بالاتر بوده و [[شایسته]] نبوده است از دیگران [[پیروی]] کند. از آیاتی {{متن قرآن|ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین  پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.</ref> و {{متن قرآن|قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین  و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.</ref> نیز که رسول خدا{{صل}} را پیرو آیین ابراهیمی دانسته است، نمی‌توان آن حضرت را پیش از بعثت پیرو آیین حضرت ابراهیم دانست؛ چراکه این [[آیات]] پس از بعشت نازل شده است، و مقصود از [[پیروی]] [[پیامبر]] از [[حضرت ابراهیم]]، در [[اسلام]] [[تاریخی]] (به معنای [[تسلیم]] در برابر [[خداوند]] متعالی) است که [[آیین]] حضرت ابراهیم بود و خداوند همه [[انبیا]] را بدان [[وصیت]] کرد {{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ}}<ref>«از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان می‌خوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمی‌گزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون می‌گردد» سوره شوری، آیه ۱۳.</ref>؛ وگرنه، [[دین حضرت ابراهیم]] از سوی انبیای بعد از او [[منسوخ]] شده<ref> کلینی، ج۲، ص۱۷.</ref> و [[رسول خدا]]{{صل}} [[وظیفه]] پیروی از آیین او را نداشته است <ref>مجلسی، ج۸، ص۲۷۶.</ref>. به علاوه، هیچ [[شاهد]] تاریخی بر حضور [[حضرت]] در [[معابد]] [[یهود]]، [[نصارا]] یا [[مذاهب]] دیگر وجود ندارد، بنابراین، رسول خدا{{صل}} [[وظایف]] ویژه خود را [[پیش از بعثت]] به صورت کلی در قالب الهام‌های [[قلبی]]، [[سخن گفتن]] با [[فرشته]] یا [[رؤیاهای صادق]] دریافت کرده و پیرو [[شریعت]] کسی نبوده است<ref>علامه مجلسی، شش دلیل بر متعبد بودن آن حضرت به شریعت خود پیش از رسالتش اقامه کرده و احوال خاصه او را شاهد بر این موضوع دانسته است، ر.ک: بحار، ج۱۸، ص۲۶۶.</ref>. گرچه [[معارف]] جزئی [[عقاید]] و [[شرایع]] عملی‌اش را که در [[قرآن]] آمده، نمی‌دانسته است و این فرق مستم قبل و بعد از [[بعثت]] در حال و [[عبادت]] آن حضرت است؛ چنان که در [[آیه]] ۵۲ [[سوره شوری]] نیز به این حال قبل و بعد از بعثت حضرت اشاره شده است<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: طباطبایی، ج۱۸، ص۱۱۴.</ref>.
با اینکه از آغاز [[بنای کعبه]] از سوی [[حضرت ابراهیم]]، [[شهر]] [[مکه]] جنبه [[دینی]] و مذهبی یافت و در [[جاهلیت]] نیز به دلیل وجود [[کعبه]]، به عنوان مرکز دینی مشهور بود، اما پیش از بعثت رسول خدا{{صل}}، محیطی کاملاً [[شرک]] آلود داشت و [[مردم]] آن [[بت]] پرست بودند. رسول خدا{{صل}} از سر تأمل و [[آگاهی]] هرگز بر بتی [[سجده]] نکرد و مرتکب هیچ [[عمل]] [[جاهلی]] نشد. [[باور]] [[امامیه]] بر این است که اجداد آن [[حضرت]] نیز [[موحد]] بوده و بر بتی سجده نکردند<ref>طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۷۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۹۰؛ مجلسی، ج۱۵، ص۱۱۷.</ref>. با این همه، روشن نیست دین آن حضرت پیش از بعثت چه بوده و در اینکه آن حضرت به چه دینی [[متعبد]] بوده، [[محل]] گفتگوی [[دانشمندان]] است. گروهی بر این باورند که آن حضرت پیش از [[رسالت]] خود به هیچ دین و شریعتی عمل نکرد و برخی نیز معتقدند که یا پیرو [[دین مسیحیت]] [[ابراهیم]] بود. عده‌ای نیز با تکیه بر [[دلایل]] و شواهد [[روایی]] و [[تاریخی]] بر آن‌اند که آن حضرت از دین خود ([[اسلام]]) [[پیروی]] کرده است. به باور اینان <ref>مجلسی، ج۱۸، ص۲۷۱.</ref> از طرفی آن حضرت پیش از بعثت خود، [[عبادات]] و معاملات و کارهای دیگری داشت که باید تابع [[شرایع]] و [[ادیان آسمانی]] باشد و از طرف دیگر، اگر آن حضرت تابع دین مسیحیت بود، [[مسیحیان]] این مطلب را پس از رسالت آن حضرت<ref>مانند یهودیان در تغییر قبله، ر.ک: بقره، ۱۴۳.</ref> به [[مسلمانان]] گوشزد می‌کردند و بر آن ایراد می‌گرفتند. گذشته از اینکه [[مقام رسول خدا]]{{صل}} از همه [[انبیا]] بالاتر بوده و [[شایسته]] نبوده است از دیگران [[پیروی]] کند. از آیاتی {{متن قرآن|ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین  پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.</ref> و {{متن قرآن|قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین  و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.</ref> نیز که رسول خدا{{صل}} را پیرو آیین ابراهیمی دانسته است، نمی‌توان آن حضرت را پیش از بعثت پیرو آیین حضرت ابراهیم دانست؛ چراکه این [[آیات]] پس از بعشت نازل شده است، و مقصود از [[پیروی]] [[پیامبر]] از [[حضرت ابراهیم]]، در [[اسلام]] [[تاریخی]] (به معنای [[تسلیم]] در برابر [[خداوند]] متعالی) است که [[آیین]] حضرت ابراهیم بود و خداوند همه [[انبیا]] را بدان [[وصیت]] کرد {{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ}}<ref>«از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان می‌خوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمی‌گزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون می‌گردد» سوره شوری، آیه ۱۳.</ref>؛ وگرنه، [[دین حضرت ابراهیم]] از سوی انبیای بعد از او [[منسوخ]] شده<ref> کلینی، ج۲، ص۱۷.</ref> و [[رسول خدا]]{{صل}} [[وظیفه]] پیروی از آیین او را نداشته است <ref>مجلسی، ج۸، ص۲۷۶.</ref>. به علاوه، هیچ [[شاهد]] تاریخی بر حضور [[حضرت]] در [[معابد]] [[یهود]]، [[نصارا]] یا [[مذاهب]] دیگر وجود ندارد، بنابراین، رسول خدا{{صل}} [[وظایف]] ویژه خود را [[پیش از بعثت]] به صورت کلی در قالب الهام‌های [[قلبی]]، [[سخن گفتن]] با [[فرشته]] یا [[رؤیاهای صادق]] دریافت کرده و پیرو [[شریعت]] کسی نبوده است<ref>علامه مجلسی، شش دلیل بر متعبد بودن آن حضرت به شریعت خود پیش از رسالتش اقامه کرده و احوال خاصه او را شاهد بر این موضوع دانسته است، ر.ک: بحار، ج۱۸، ص۲۶۶.</ref>. گرچه [[معارف]] جزئی [[عقاید]] و [[شرایع]] عملی‌اش را که در [[قرآن]] آمده، نمی‌دانسته است و این فرق مستم قبل و بعد از [[بعثت]] در حال و [[عبادت]] آن حضرت است؛ چنان که در [[آیه]] ۵۲ [[سوره شوری]] نیز به این حال قبل و بعد از بعثت حضرت اشاره شده است<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: طباطبایی، ج۱۸، ص۱۱۴.</ref>.


رسول خدا{{صل}} پیش از بعثت، هر سال نزدیک یک ماه به ویژه در [[ماه مبارک رمضان]] در [[غار حرا]] در ارتفاع [[کوه]] حراء (در شمال [[شرق]] [[مکه]]) [[اعتکاف]] می‌کرد و به عبادت می‌پرداخت و تا [[زمان]] [[نزول وحی]]، [[سنت]] اعتکاف آن حضرت هر ساله ادامه داشت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۵۰؛ طبری، ج۲، ص۳۰۰.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۵-۳۶.</ref>
رسول خدا{{صل}} پیش از بعثت، هر سال نزدیک یک ماه به ویژه در [[ماه مبارک رمضان]] در [[غار حرا]] در ارتفاع [[کوه]] حراء (در شمال [[شرق]] [[مکه]]) [[اعتکاف]] می‌کرد و به عبادت می‌پرداخت و تا [[زمان]] [[نزول وحی]]، [[سنت]] اعتکاف آن حضرت هر ساله ادامه داشت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۵۰؛ طبری، ج۲، ص۳۰۰.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۵-۳۶.</ref>


==سفرهای رسول خدا{{صل}} پیش از بعثت==
==سفرهای رسول خدا{{صل}} پیش از بعثت==
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
به هر حال برخی از محققان<ref>ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۹۵.</ref> در اصل وقوع سفر اول به دیده تردید نگریسته‌اند و برخی نیز ضمن [[انکار]] اصل این سفر، درباره شگفتی‌هایی که در این سفر برای آن حضرت ذکر شده، چنین گفته‌اند: آیا ممکن است کاروان ۱۷۰ نفری بازرگانان [[مکه]]، در زمانی که [[محمد]]{{صل}} [[کودکی]] خردسال بیش نبود، صومعه‌ای را که با [[خشوع]] و [[احترام]] به پیشگاه محمد{{صل}} می‌آید، درخت خشکی را که به خاطر آنان سه نوع میوه از میوه‌های تابستانی و زمستانی بر آن ظاهر می‌شود، ابری را که در سرتاسر آن صحرای پهناور با آنان حرکت می‌کند، حوض‌های آبی که آب گوارا از آنها می‌جوشد، آن هم در آن صحرای خشک که هیچ چیز جز [[ترس]] [[مرگ]] ناشی از [[تشنگی]] به [[اندیشه]] مسافران و رهگذران خطور نمی‌کند، [[راهبان]] و کشیشانی را که با [[شور]] و [[شوق]] به سوی وی می‌آیند تا محمد{{صل}} را ببینند و از [[مشاهده]] سیمای او [[تبرک]] بجویند و... مشاهده کرده باشند، با وجود این، موضع آنان در مورد او هیچ تغییری نیابد و دیدگاه‌های آن جمع درباره او با آنچه پیش‌تر بوده تفاوتی نکند؟ آیا ممکن است چنین حوادثی در حضور و در مقابل دیدگان ۱۷۰ تن از بازرگانان مکه رخ دهد، اما جز راویانی چند آن را [[روایت]] نکنند؟<ref>معروف حسنی، ص۲۵۲.</ref>
به هر حال برخی از محققان<ref>ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۹۵.</ref> در اصل وقوع سفر اول به دیده تردید نگریسته‌اند و برخی نیز ضمن [[انکار]] اصل این سفر، درباره شگفتی‌هایی که در این سفر برای آن حضرت ذکر شده، چنین گفته‌اند: آیا ممکن است کاروان ۱۷۰ نفری بازرگانان [[مکه]]، در زمانی که [[محمد]]{{صل}} [[کودکی]] خردسال بیش نبود، صومعه‌ای را که با [[خشوع]] و [[احترام]] به پیشگاه محمد{{صل}} می‌آید، درخت خشکی را که به خاطر آنان سه نوع میوه از میوه‌های تابستانی و زمستانی بر آن ظاهر می‌شود، ابری را که در سرتاسر آن صحرای پهناور با آنان حرکت می‌کند، حوض‌های آبی که آب گوارا از آنها می‌جوشد، آن هم در آن صحرای خشک که هیچ چیز جز [[ترس]] [[مرگ]] ناشی از [[تشنگی]] به [[اندیشه]] مسافران و رهگذران خطور نمی‌کند، [[راهبان]] و کشیشانی را که با [[شور]] و [[شوق]] به سوی وی می‌آیند تا محمد{{صل}} را ببینند و از [[مشاهده]] سیمای او [[تبرک]] بجویند و... مشاهده کرده باشند، با وجود این، موضع آنان در مورد او هیچ تغییری نیابد و دیدگاه‌های آن جمع درباره او با آنچه پیش‌تر بوده تفاوتی نکند؟ آیا ممکن است چنین حوادثی در حضور و در مقابل دیدگان ۱۷۰ تن از بازرگانان مکه رخ دهد، اما جز راویانی چند آن را [[روایت]] نکنند؟<ref>معروف حسنی، ص۲۵۲.</ref>


برخی [[مستشرقان]] نیز برای ایجاد [[شبهه]]، به روایاتی استناد کرده‌اند که [[محدثان]] و [[مورخان]] بدون هیچ تدبری در محتوای آنها و بی هیچ تأملی در نتایجی که می‌تواند به بار آورد و آن هم در زمانی که هنوز [[پیامبر]] هشت ساله بود و به چنین معجزاتی که حتی در حساس‌ترین مراحل [[دعوت]] برای او فراهم نگشت، نیازی نبود، به تدوین آنها در مجموعه‌های [[حدیثی]] خود پرداخته‌اند<ref>برای اطلاع بیشتر در این باره، ر.ک: مینو صمیمی، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref>. روایت [[دیدار]] پیامبر با [[بحیرای راهب]]، [[دست]] مایه برخی از مستشرقان قرار گرفته و آنان ادعا کرده‌اند آن [[حضرت]] آنچه را به عنوان [[آموزه‌های اسلامی]] [[ابلاغ]] کرد، در همین [[سفر]] کوتاه از [[راهب]] [[بحیرا]] آموخت<ref>یوسفی غروی، ج۱، ص۲۴۴.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۶-۳۷.</ref>
برخی [[مستشرقان]] نیز برای ایجاد [[شبهه]]، به روایاتی استناد کرده‌اند که [[محدثان]] و [[مورخان]] بدون هیچ تدبری در محتوای آنها و بی هیچ تأملی در نتایجی که می‌تواند به بار آورد و آن هم در زمانی که هنوز [[پیامبر]] هشت ساله بود و به چنین معجزاتی که حتی در حساس‌ترین مراحل [[دعوت]] برای او فراهم نگشت، نیازی نبود، به تدوین آنها در مجموعه‌های [[حدیثی]] خود پرداخته‌اند<ref>برای اطلاع بیشتر در این باره، ر.ک: مینو صمیمی، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref>. روایت [[دیدار]] پیامبر با [[بحیرای راهب]]، [[دست]] مایه برخی از مستشرقان قرار گرفته و آنان ادعا کرده‌اند آن [[حضرت]] آنچه را به عنوان [[آموزه‌های اسلامی]] [[ابلاغ]] کرد، در همین [[سفر]] کوتاه از [[راهب]] [[بحیرا]] آموخت<ref>یوسفی غروی، ج۱، ص۲۴۴.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۶-۳۷.</ref>


==سفر دوم [[رسول خدا]]{{صل}} به [[شام]]==
==سفر دوم [[رسول خدا]]{{صل}} به [[شام]]==
[[ابن اسحاق]]<ref>ابن اسحاق، ج۱، ص۱۹۹.</ref> می‌نویسد: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[سفر دوم به شام]]، ۲۵ سال داشت و همراه [[میسره]]، [[غلام]] [[حضرت خدیجه]]{{ع}} برای [[تجارت]] به [[شام]] رفت. حضرت خدیجه وقتی شنید [[حضرت محمد]]{{صل}} به شخصی [[امانت‌دار]] و [[کریم]] است، دنبال آن [[حضرت]] فرستاد تا برای تجارت به شام أجیر او شود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶ و ۱۰۵؛ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ اربلی، ج۲، ص۱۳۱؛ ذهبی، تاریخ ج۱، ص۶۴.</ref>، اما [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۱.</ref> به نقل از [[عمار یاسر]] گوید: [[رسول خدا]]{{صل}} هرگز [[اجیر]] کسی نشد؛ چنان که برخی نیز گفته‌اند: شاید [[عزت نفس]] [[پیامبر]] و [[شرف خانوادگی]] به وی اجازه نمی‌داد اجیر کسی شود. بنابراین، ممکن است در این [[سفر]] به صورت مضاربه‌ای شرکت کرده باشد<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۱۰۶</ref>.
[[ابن اسحاق]]<ref>ابن اسحاق، ج۱، ص۱۹۹.</ref> می‌نویسد: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[سفر دوم به شام]]، ۲۵ سال داشت و همراه [[میسره]]، [[غلام]] [[حضرت خدیجه]]{{ع}} برای [[تجارت]] به [[شام]] رفت. حضرت خدیجه وقتی شنید [[حضرت محمد]]{{صل}} به شخصی [[امانت‌دار]] و [[کریم]] است، دنبال آن [[حضرت]] فرستاد تا برای تجارت به شام أجیر او شود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶ و ۱۰۵؛ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ اربلی، ج۲، ص۱۳۱؛ ذهبی، تاریخ ج۱، ص۶۴.</ref>، اما [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۱.</ref> به نقل از [[عمار یاسر]] گوید: [[رسول خدا]]{{صل}} هرگز [[اجیر]] کسی نشد؛ چنان که برخی نیز گفته‌اند: شاید [[عزت نفس]] [[پیامبر]] و [[شرف خانوادگی]] به وی اجازه نمی‌داد اجیر کسی شود. بنابراین، ممکن است در این [[سفر]] به صورت مضاربه‌ای شرکت کرده باشد<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۱۰۶</ref>.


در [[روایت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} نیز به مضاربه‌ای بودن سفر تجارتی رسول خدا{{صل}} به شام تصریح شده است <ref>مجلسی، ج۱۷، ص۳۰۸، ح۱۴.</ref>. [[موفقیت]] و [[امانتداری]] آن حضرت در این سفر، تحسین همگان را برانگیخت یعقوبی<ref>ج۲، ص۲۱</ref>، [[مسعودی]] <ref>ج۲، ص۲۷۵</ref> و [[بلاذری]] <ref>ج۱، ص۱۰۷</ref> تنها به اصل سفر دوم اشاره کرده‌اند، اما برخی منابع دیگر در حاشیه این سفر، به حوادثی مانند [[سجاده]] سنگ، [[سایه]] انداختن [[ابر]] و... اشاره کرده‌اند که جای [[تأمل]] دارد<ref>ر.ک: خرگوشی، ص۴۸؛ صدوق، کمال، ج۱، ص۱۹۰؛ دیاربکری، ج۱، ص۳۶۱؛ ابن سید الناس، ج۱، ص۶۹؛ شامی، ج۲، ص۱۵۸؛ جامی، ص۱۳۰.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۷.</ref>
در [[روایت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} نیز به مضاربه‌ای بودن سفر تجارتی رسول خدا{{صل}} به شام تصریح شده است <ref>مجلسی، ج۱۷، ص۳۰۸، ح۱۴.</ref>. [[موفقیت]] و [[امانتداری]] آن حضرت در این سفر، تحسین همگان را برانگیخت یعقوبی<ref>ج۲، ص۲۱</ref>، [[مسعودی]] <ref>ج۲، ص۲۷۵</ref> و [[بلاذری]] <ref>ج۱، ص۱۰۷</ref> تنها به اصل سفر دوم اشاره کرده‌اند، اما برخی منابع دیگر در حاشیه این سفر، به حوادثی مانند [[سجاده]] سنگ، [[سایه]] انداختن [[ابر]] و... اشاره کرده‌اند که جای [[تأمل]] دارد<ref>ر.ک: خرگوشی، ص۴۸؛ صدوق، کمال، ج۱، ص۱۹۰؛ دیاربکری، ج۱، ص۳۶۱؛ ابن سید الناس، ج۱، ص۶۹؛ شامی، ج۲، ص۱۵۸؛ جامی، ص۱۳۰.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۷.</ref>


==شرکت [[پیامبر]]{{صل}} در [[جنگ‌های فجار]]==
==شرکت [[پیامبر]]{{صل}} در [[جنگ‌های فجار]]==
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
نکته دیگر آنکه بخشی از روایتی که بر شرکت [[رسول خدا]]{{صل}} در نبرد فجار تکیه کرده، بیشتر به داستان سرایی‌های عامیانه شبیه است تا به وقایع [[تاریخی]]، از این‌رو، [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۵.</ref> گفته است: [[ابوطالب]] خودش در جنگ‌های فجار شرکت نکرد و اجازه نداد کسی از [[بنی هاشم]] در این جنگ‌ها شرکت کند. وی علت این [[امتناع]] را چنین نقل می‌کند: ابوطالب می‌گفت: این کار [[ستم]] و [[بیداد]] و دوری از [[نزدیکان]] و [[حلال]] شمردن [[ماه حرام]] است و من و کسی از بستگانم در آن شرکت نمی‌کنیم.
نکته دیگر آنکه بخشی از روایتی که بر شرکت [[رسول خدا]]{{صل}} در نبرد فجار تکیه کرده، بیشتر به داستان سرایی‌های عامیانه شبیه است تا به وقایع [[تاریخی]]، از این‌رو، [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۵.</ref> گفته است: [[ابوطالب]] خودش در جنگ‌های فجار شرکت نکرد و اجازه نداد کسی از [[بنی هاشم]] در این جنگ‌ها شرکت کند. وی علت این [[امتناع]] را چنین نقل می‌کند: ابوطالب می‌گفت: این کار [[ستم]] و [[بیداد]] و دوری از [[نزدیکان]] و [[حلال]] شمردن [[ماه حرام]] است و من و کسی از بستگانم در آن شرکت نمی‌کنیم.


[[جعفر مرتضی عاملی]]<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۱، ص۱۲۲.</ref>، سه دلیل برای شرکت نکردن آن حضرت در فجار اقامه گوید: جنگ فجار در [[ماه رجب]]، از ماه‌های حرام اتفاق افتاد و ما مجوزی بر [[هتک حرمت]] آن ماه‌ها برای ابوطالب و رسول خدا{{صل}} نمی‌بینم. همان طور که اگر کسی به [[سیره]] و [[زندگی]] آن دو مراجعه کند، این مسئله را به روشنی خواهد یافت و نیز خواهد دانست که [[مقام]] آن دو، [[برتر]] از [[آلوده]] شدن به این امور بوده است و حتی آن دو [[مقید]] به دوری از این کار بوده‌اند؛ زیرا [[دین حنیف]] داشتند، بلکه در برخی [[روایات]] کاقی آمده است که وصایای [[پیامبران]]، به صورت [[ودیعه]] نزد [[ابوطالب]] بوده است. در کتاب‌هایی مثل [[الغدیر]]<ref>الغدیر، امینی، ج۷، ص۴۲۰-۳۸۰.</ref> که درباره ابوطالب [[سخن]] گفته‌اند، شواهد دیگری که نشان دهنده [[عظمت]] و [[ثبات قدم]] وی در این [[دین]] است، وجود دارد. بنابراین، شرکت [[پیامبر]] در آن [[جنگ‌ها]] پذیرفته نمی‌شود، مگر اینکه بگوییم [[جنگ فجار]]، در ماه‌های "[[نسیء]]" واقع شده یا از اینکه علت آن در [[ماه‌های حرام]] پدید آمده، ولی خودش در ماه‌های [[شعبان]] و [[شوال]] رخ داده است، اما این توجیه نیز مستند [[تاریخی]] ندارد و قابل [[اعتماد]] نیست<ref>برای اطلاع بیشتر، ر.ک: یوسفی غروی، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۵.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۷-۳۸.</ref>
[[جعفر مرتضی عاملی]]<ref>جعفر مرتضی عاملی، ج۱، ص۱۲۲.</ref>، سه دلیل برای شرکت نکردن آن حضرت در فجار اقامه گوید: جنگ فجار در [[ماه رجب]]، از ماه‌های حرام اتفاق افتاد و ما مجوزی بر [[هتک حرمت]] آن ماه‌ها برای ابوطالب و رسول خدا{{صل}} نمی‌بینم. همان طور که اگر کسی به [[سیره]] و [[زندگی]] آن دو مراجعه کند، این مسئله را به روشنی خواهد یافت و نیز خواهد دانست که [[مقام]] آن دو، [[برتر]] از [[آلوده]] شدن به این امور بوده است و حتی آن دو [[مقید]] به دوری از این کار بوده‌اند؛ زیرا [[دین حنیف]] داشتند، بلکه در برخی [[روایات]] کاقی آمده است که وصایای [[پیامبران]]، به صورت [[ودیعه]] نزد [[ابوطالب]] بوده است. در کتاب‌هایی مثل [[الغدیر]]<ref>الغدیر، امینی، ج۷، ص۴۲۰-۳۸۰.</ref> که درباره ابوطالب [[سخن]] گفته‌اند، شواهد دیگری که نشان دهنده [[عظمت]] و [[ثبات قدم]] وی در این [[دین]] است، وجود دارد. بنابراین، شرکت [[پیامبر]] در آن [[جنگ‌ها]] پذیرفته نمی‌شود، مگر اینکه بگوییم [[جنگ فجار]]، در ماه‌های "[[نسیء]]" واقع شده یا از اینکه علت آن در [[ماه‌های حرام]] پدید آمده، ولی خودش در ماه‌های [[شعبان]] و [[شوال]] رخ داده است، اما این توجیه نیز مستند [[تاریخی]] ندارد و قابل [[اعتماد]] نیست<ref>برای اطلاع بیشتر، ر.ک: یوسفی غروی، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۵.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۷-۳۸.</ref>


==[[حلف الفضول]] یا [[پیمان برتر]]==
==[[حلف الفضول]] یا [[پیمان برتر]]==
از روایات مربوط به زندگانی [[پیش از بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} که بیشتر مورد توجه قرار گرفته و از مسلمات [[تاریخ]] به شمار آمده، داستان حلف الفضول است<ref>ر.ک: یعقوبی، ج۱، ص۳۷۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۲۸؛ مسعودی، ج۲، ص۲۷۰.</ref> حلف الفضول پس از [[جنگ‌های فجار]] و به [[دعوت]] [[زبیر بن عبدالمطلب]] و در [[خانه]] [[عبدالله بن جدعان]] منعقد شد<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۷۹.</ref> این [[پیمان]] در اثر ظلم [[عاص بن وائل سهمی]] به مردی از [[قبیله]] [[زبید]] به وجود آمد. مرد زبیدی در اثر ظلمی که به او شده بود، برای گرفتن [[حق]] خود بالای [[کوه]] ابوقبیس رفت و فریاد [[استغاثه]] برآورد. [[زبیر]] با شنیدن فریاد استغاثه مرد زبیدی، [[مردم]] را برای پیمان یاد شده دعوت کرد. عده‌ای از طوایف [[بنی هاشم]]، [[بنی مطلب]]، [[بنی‌اسد]]، [[بنی زهره]] و [[بنی تیم]] گرد آمدند و این پیمان بسته شد و حق مرد زبیدی را از عاص بن وائل گرفتند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۴۰؛ مسعودی، ج۲، ص۲۷۰.</ref>.
از روایات مربوط به زندگانی [[پیش از بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} که بیشتر مورد توجه قرار گرفته و از مسلمات [[تاریخ]] به شمار آمده، داستان حلف الفضول است<ref>ر.ک: یعقوبی، ج۱، ص۳۷۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۲۸؛ مسعودی، ج۲، ص۲۷۰.</ref> حلف الفضول پس از [[جنگ‌های فجار]] و به [[دعوت]] [[زبیر بن عبدالمطلب]] و در [[خانه]] [[عبدالله بن جدعان]] منعقد شد<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۷۹.</ref> این [[پیمان]] در اثر ظلم [[عاص بن وائل سهمی]] به مردی از [[قبیله]] [[زبید]] به وجود آمد. مرد زبیدی در اثر ظلمی که به او شده بود، برای گرفتن [[حق]] خود بالای [[کوه]] ابوقبیس رفت و فریاد [[استغاثه]] برآورد. [[زبیر]] با شنیدن فریاد استغاثه مرد زبیدی، [[مردم]] را برای پیمان یاد شده دعوت کرد. عده‌ای از طوایف [[بنی هاشم]]، [[بنی مطلب]]، [[بنی‌اسد]]، [[بنی زهره]] و [[بنی تیم]] گرد آمدند و این پیمان بسته شد و حق مرد زبیدی را از عاص بن وائل گرفتند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۴۰؛ مسعودی، ج۲، ص۲۷۰.</ref>.


[[رسول خدا]]{{صل}} هنگام شرکت در این [[پیمان]] بیست ساله بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷ بلاذری، ج۱، ص۹۳.</ref> اساس شکل‌گیری این پیمان، [[جوانمردی]] و [[حمایت از مظلوم]] و در واقع خط بطلانی بر [[تفکرات]] مشترک قبیله‌ای بود<ref>ابن حبیب، منمق، ص۵۲؛ بلاذری، ج۷، ص۷۰) و ج۴، ص۱۲۹.</ref>. اهمیت این پیمان تا حدی بود که رسول خدا{{صل}} پس از [[هجرت به مدینه]] نیز فرمود: "اگر هم اکنون به [[حلف الفضول]] [[دعوت]] شوم، آن را می‌پذیرم و شرکت در آن را با شتران سرخ‌موی، عوض نمی‌کنم"<ref>بیهقی، دلائل، ج۲، ص۳۸.</ref>. در عصر [[اموی]] نیز [[امام حسین]]{{ع}} در نزاعی که با [[ولید بن عقبه]] داشت، او را [[تهدید]] کرد که [[مسلمانان]] را به حلف الفضول دعوت می‌کنم. البته غیر از امام حسین{{ع}}، کسان دیگری نیز بوده‌اند که در معرض [[ظلم]] قرار گرفته‌اند و به حلف الفضول تهدید کرده و از [[ستم]]، رها شده‌اند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸.</ref>
[[رسول خدا]]{{صل}} هنگام شرکت در این [[پیمان]] بیست ساله بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷ بلاذری، ج۱، ص۹۳.</ref> اساس شکل‌گیری این پیمان، [[جوانمردی]] و [[حمایت از مظلوم]] و در واقع خط بطلانی بر [[تفکرات]] مشترک قبیله‌ای بود<ref>ابن حبیب، منمق، ص۵۲؛ بلاذری، ج۷، ص۷۰) و ج۴، ص۱۲۹.</ref>. اهمیت این پیمان تا حدی بود که رسول خدا{{صل}} پس از [[هجرت به مدینه]] نیز فرمود: "اگر هم اکنون به [[حلف الفضول]] [[دعوت]] شوم، آن را می‌پذیرم و شرکت در آن را با شتران سرخ‌موی، عوض نمی‌کنم"<ref>بیهقی، دلائل، ج۲، ص۳۸.</ref>. در عصر [[اموی]] نیز [[امام حسین]]{{ع}} در نزاعی که با [[ولید بن عقبه]] داشت، او را [[تهدید]] کرد که [[مسلمانان]] را به حلف الفضول دعوت می‌کنم. البته غیر از امام حسین{{ع}}، کسان دیگری نیز بوده‌اند که در معرض [[ظلم]] قرار گرفته‌اند و به حلف الفضول تهدید کرده و از [[ستم]]، رها شده‌اند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸.</ref>


==شغل [[رسول خدا]]{{صل}} برای پیش از [[پیامبری]]==
==شغل [[رسول خدا]]{{صل}} برای پیش از [[پیامبری]]==
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
بنابراین، نمی‌توان [[روایت]] قابل اعتباری در منابع، در وجه انتساب چوپانی به آن حضرت به دست آورد و با [[اطمینان]] شغل چوپانی را درباره ایشان پذیرفت.
بنابراین، نمی‌توان [[روایت]] قابل اعتباری در منابع، در وجه انتساب چوپانی به آن حضرت به دست آورد و با [[اطمینان]] شغل چوپانی را درباره ایشان پذیرفت.


بر اساس برخی قرائن و روایات، [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیش از بعثت]] به بازرگانی اشتغال داشته است و با توجه به [[توانگری]] و مهارت آن حضرت در [[تجارت]] و [[امانتداری]] او در [[مسائل مالی]] بوده که [[حضرت خدیجه]] نیز وی را همراه کاروان تجاری خویش به [[شام]] خدایه فرستاد. روایت و سخن [[ملاقات]] حضرت [[سائب]] بن سائب در [[فتح مکه]] با رسول خدا{{صل}} و سخن آن حضرت درباره سائب که فرمود: {{متن حدیث|مرحبا باخی و شریکی کان لایداری و لایماری}}<ref>ابن ابی شبیه، ج۸، ص۵۴۲؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۲۵.</ref>؛ نیز مؤید همین معناست که آن حضرت پیش از بعثت، تنها به تجارت پرداخته است.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸-۳۹.</ref>
بر اساس برخی قرائن و روایات، [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیش از بعثت]] به بازرگانی اشتغال داشته است و با توجه به [[توانگری]] و مهارت آن حضرت در [[تجارت]] و [[امانتداری]] او در [[مسائل مالی]] بوده که [[حضرت خدیجه]] نیز وی را همراه کاروان تجاری خویش به [[شام]] خدایه فرستاد. روایت و سخن [[ملاقات]] حضرت [[سائب]] بن سائب در [[فتح مکه]] با رسول خدا{{صل}} و سخن آن حضرت درباره سائب که فرمود: {{متن حدیث|مرحبا باخی و شریکی کان لایداری و لایماری}}<ref>ابن ابی شبیه، ج۸، ص۵۴۲؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۲۵.</ref>؛ نیز مؤید همین معناست که آن حضرت پیش از بعثت، تنها به تجارت پرداخته است.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸-۳۹.</ref>


==[[ازدواج پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[حضرت خدیجه]]==
==[[ازدواج پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[حضرت خدیجه]]==
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
به [[یقین]]، از یک سو [[حضرت خدیجه]] به دلیل [[اخلاق نیک]] و [[پسندیده]] و امانتداری [[پیامبر]] ونیز راست گویی و [[خوش خویی]] و درستکاری‌اش او را‌طلبید و خود را به عنوان [[همسر]] او پیشنهاد کرد<ref>طبری، ج۲، ص۲۸۰.</ref> و از آن سوی، [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به دلیل [[عفاف]] و [[پاکدامنی]] خدیجه پیشنهاد او را پذیرفت و سپس این موضوع را با عموهایش در میان نهاد. [[ابوطالب]]، [[حمزه]] و دیگر عموهایش نزد [[پدر]] یا عموی خدیجه رفتند و از او خواستگاری کردند. ابوطالب در مجلس خواستگاری، پس از [[حمد]] و [[سپاس]] [[خداوند]] گفت: شما به [[خویشاوندی]] [[محمد]] با خود آگاهید و اینک او، [[خدیجه دختر خویلد]] را خواستگاری کرده و کابینی برایش نهاده که از [[مال]] من، چه نقد و چه مدت دار، فلان مقدار پرداخته خواهد شد. به [[خدا]] [[سوگند]] که پس از این برای او خبری بزرگ و شرافتی ارجمند خواهد بود. آنگاه خدیجه را به همسری رسول خدا{{صل}} درآورد<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۳۹؛ شامی، ج۲، ص۱۶۵؛ قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۱۰۱.</ref>.
به [[یقین]]، از یک سو [[حضرت خدیجه]] به دلیل [[اخلاق نیک]] و [[پسندیده]] و امانتداری [[پیامبر]] ونیز راست گویی و [[خوش خویی]] و درستکاری‌اش او را‌طلبید و خود را به عنوان [[همسر]] او پیشنهاد کرد<ref>طبری، ج۲، ص۲۸۰.</ref> و از آن سوی، [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به دلیل [[عفاف]] و [[پاکدامنی]] خدیجه پیشنهاد او را پذیرفت و سپس این موضوع را با عموهایش در میان نهاد. [[ابوطالب]]، [[حمزه]] و دیگر عموهایش نزد [[پدر]] یا عموی خدیجه رفتند و از او خواستگاری کردند. ابوطالب در مجلس خواستگاری، پس از [[حمد]] و [[سپاس]] [[خداوند]] گفت: شما به [[خویشاوندی]] [[محمد]] با خود آگاهید و اینک او، [[خدیجه دختر خویلد]] را خواستگاری کرده و کابینی برایش نهاده که از [[مال]] من، چه نقد و چه مدت دار، فلان مقدار پرداخته خواهد شد. به [[خدا]] [[سوگند]] که پس از این برای او خبری بزرگ و شرافتی ارجمند خواهد بود. آنگاه خدیجه را به همسری رسول خدا{{صل}} درآورد<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۳۹؛ شامی، ج۲، ص۱۶۵؛ قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۱۰۱.</ref>.


حضرت خدیجه پیش از [[رسالت پیامبر]]، [[شهرت]] و اعتبار خوبی داشت و این شهرت و اعتبار خود را صرف دعوت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} کرد. رسول خدا{{صل}} نیز به او ارادت داشت و [[احترام]] خاصی برای او قائل بود و در [[مدح]] او سخن بسیار می‌گفت. [[قاسم]]، [[طیب]]، [[طاهر]] و حضرت [[صدیقه]] [[طاهره]] [[فاطمه زهرا]]{{س}}، از خدیجه کبری{{س}} هستند. نخستین فرزند رسول خدا{{صل}} از [[حضرت خدیجه]]، [[قاسم]] بود که [[کنیه]] [[ابوالقاسم]] از نام این [[کودک]] است<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹.</ref>
حضرت خدیجه پیش از [[رسالت پیامبر]]، [[شهرت]] و اعتبار خوبی داشت و این شهرت و اعتبار خود را صرف دعوت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} کرد. رسول خدا{{صل}} نیز به او ارادت داشت و [[احترام]] خاصی برای او قائل بود و در [[مدح]] او سخن بسیار می‌گفت. [[قاسم]]، [[طیب]]، [[طاهر]] و حضرت [[صدیقه]] [[طاهره]] [[فاطمه زهرا]]{{س}}، از خدیجه کبری{{س}} هستند. نخستین فرزند رسول خدا{{صل}} از [[حضرت خدیجه]]، [[قاسم]] بود که [[کنیه]] [[ابوالقاسم]] از نام این [[کودک]] است<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹.</ref>


==[[امین]] بودن [[رسول خدا]]{{صل}}==
==[[امین]] بودن [[رسول خدا]]{{صل}}==
آن [[حضرت]] [[پیش از بعثت]]، چنان به [[امانتداری]] شهره و مورد [[اعتماد]] [[قوم]] و [[قبیله]] خود بود که [[کفار]] [[قریش]] نیز او را به [[محمد امین]] "[[راستگو]]" می‌شناختند<ref>ابن سعد، ص۹۷ و ج۱، ص۱۲۳؛ بلاذری، ج۱، ص۱۲۶.</ref>. [[ابوطالب]] درباره امین بودن آن حضرت گفته است: {{عربی|ان ابنة آمنة الامين محمداً}}<ref>طوسی، تبیان، ج۴، ص۱۲۰؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۲۷۹؛ شامی، ج۲، ص۱۴۲.</ref>؛ [[مردم]]، امانت‌های خود [[راحتی]] پس از [[بعثت]] نیز به او می‌سپردند؛ در حالی که او را [[دشمن]] می‌داشتند. از این‌رو، هنگامی که آن حضرت ناچار به [[هجرت به مدینه]] شد، امانت‌های مردم را به [[امام علی]]{{ع}} سپرد تا آنها را به صاحبانشان بازگرداند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵ و ۹۹؛ بلاذری، ج۱، ص۳۰۹.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹.</ref>
آن [[حضرت]] [[پیش از بعثت]]، چنان به [[امانتداری]] شهره و مورد [[اعتماد]] [[قوم]] و [[قبیله]] خود بود که [[کفار]] [[قریش]] نیز او را به [[محمد امین]] "[[راستگو]]" می‌شناختند<ref>ابن سعد، ص۹۷ و ج۱، ص۱۲۳؛ بلاذری، ج۱، ص۱۲۶.</ref>. [[ابوطالب]] درباره امین بودن آن حضرت گفته است: {{عربی|ان ابنة آمنة الامين محمداً}}<ref>طوسی، تبیان، ج۴، ص۱۲۰؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۲۷۹؛ شامی، ج۲، ص۱۴۲.</ref>؛ [[مردم]]، امانت‌های خود [[راحتی]] پس از [[بعثت]] نیز به او می‌سپردند؛ در حالی که او را [[دشمن]] می‌داشتند. از این‌رو، هنگامی که آن حضرت ناچار به [[هجرت به مدینه]] شد، امانت‌های مردم را به [[امام علی]]{{ع}} سپرد تا آنها را به صاحبانشان بازگرداند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵ و ۹۹؛ بلاذری، ج۱، ص۳۰۹.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹.</ref>


==[[نصب حجرالاسود]]==
==[[نصب حجرالاسود]]==
پنج سال پیش از بعثت رسول خدا{{صل}}، سیلی در [[مکه]] جاری شد و دیوارهای [[کعبه]] را خراب کرد. [[قریش]]، کعبه را بازسازی کردند، ولی [[روایات]] [[تاریخی]] خبر از بروز اختلاف‌های شدیدی میان قبیله‌های قریش برای نصب حجرالاسود و بردن امتیاز پس از تعمیر کعبه دارند. بزرگان قریش به پیشنهاد ابوأمیة بن [[مغیره]]<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۳۲۴.</ref> توافق کردند که نخستین وارد شونده از در [[مسجد]]، [[داوری]] کند <ref>مقریزی، ج۱، ص:۲۰.</ref>.  
پنج سال پیش از بعثت رسول خدا{{صل}}، سیلی در [[مکه]] جاری شد و دیوارهای [[کعبه]] را خراب کرد. [[قریش]]، کعبه را بازسازی کردند، ولی [[روایات]] [[تاریخی]] خبر از بروز اختلاف‌های شدیدی میان قبیله‌های قریش برای نصب حجرالاسود و بردن امتیاز پس از تعمیر کعبه دارند. بزرگان قریش به پیشنهاد ابوأمیة بن [[مغیره]]<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۳۲۴.</ref> توافق کردند که نخستین وارد شونده از در [[مسجد]]، [[داوری]] کند <ref>مقریزی، ج۱، ص:۲۰.</ref>.  


نخستین کسی که وارد مسجد شد، محمد امین این بود که همه مکیان به [[برتری]] [[عقل]] و [[بزرگواری]] آن حضرت [[باور]] داشتند. از این‌رو، [[قبایل]] پیش با دیدن او شادمان شدند و داوری را به عهده او نهادند<ref>ذهبی، تاریخ، ج۱، ص۶۷؛ ماوردی، اعلام، ص۲۰۷؛ ابن سید الناس، ج۱، ص۷۶.</ref>. بر اساس جملگی روایات، آن حضرت که در این [[زمان]] ۳۵ ساله بود، [[دستور]] داد [[حجرالاسود]] را داخل پارچه‌ای نهادند و هر یک از حاضران، گوشه‌ای از پارچه را گرفتند و تا نزدیک [[دیوار کعبه]] آوردند. سپس آن حضرت [[حجر]] را الاسود را در جایگاه پیشین خود قرار داد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۰۵.</ref>. این حادثه در [[شهرت]] و اعتبار رسول خدا{{صل}} در میان مکی‌ها بی اندازه مؤثر واقع شد و [[شخصیت]] او در دیده [[مردم]] [[مکه]] بلند مرتبه‌تر گردید؛ البته ایشان سال‌های [[پیش از بعثت]]، به [[امین]] مردم [[شهرت]] داشت.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹-۴۰.</ref>
نخستین کسی که وارد مسجد شد، محمد امین این بود که همه مکیان به [[برتری]] [[عقل]] و [[بزرگواری]] آن حضرت [[باور]] داشتند. از این‌رو، [[قبایل]] پیش با دیدن او شادمان شدند و داوری را به عهده او نهادند<ref>ذهبی، تاریخ، ج۱، ص۶۷؛ ماوردی، اعلام، ص۲۰۷؛ ابن سید الناس، ج۱، ص۷۶.</ref>. بر اساس جملگی روایات، آن حضرت که در این [[زمان]] ۳۵ ساله بود، [[دستور]] داد [[حجرالاسود]] را داخل پارچه‌ای نهادند و هر یک از حاضران، گوشه‌ای از پارچه را گرفتند و تا نزدیک [[دیوار کعبه]] آوردند. سپس آن حضرت [[حجر]] را الاسود را در جایگاه پیشین خود قرار داد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۰۵.</ref>. این حادثه در [[شهرت]] و اعتبار رسول خدا{{صل}} در میان مکی‌ها بی اندازه مؤثر واقع شد و [[شخصیت]] او در دیده [[مردم]] [[مکه]] بلند مرتبه‌تر گردید؛ البته ایشان سال‌های [[پیش از بعثت]]، به [[امین]] مردم [[شهرت]] داشت.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹-۴۰.</ref>


==[[اهل کتاب]] و [[رسول خدا]]{{صل}} [[قبل از بعثت]]==
==[[اهل کتاب]] و [[رسول خدا]]{{صل}} [[قبل از بعثت]]==
[[قرآن کریم]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست می‌شمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است» سوره صف، آیه ۶.</ref> تصریح دارد که ولادت و [[ظهور]] [[پیامبر اسلام]]، در [[ادیان]] سابق [[بشارت]] داده شده بود. از این‌رو، [[اهل کتاب]] پیش از بعثت [[حضرت ختمی مرتبت]]، به صفت و نشانه‌های آن [[حضرت]] [[ایمان]] داشتند: {{متن قرآن|یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ}}<ref>«و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند ؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.</ref>. و [[مشرکان]] را به [[وعده]] [[فتح]] او [[وعید]] می‌دادند و چون [[مبعوث]] گردید، پس از [[ایمان کافر]] شدند. به [[روایت]] [[کلینی]]<ref>کافی، ج۸ ص۳۱۰.</ref>، [[اسحاق بن عمار]] گوید: از [[امام جعفر صادق]]{{ع}} از [[تفسیر]] {{متن قرآن|كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ}}؛ پرسیدم، حضرت فرمود: "گروهی از [[یهود]] پیش از بعثت رسول خدا{{صل}} به مشرکان مژده می‌دادند که [[محمد]] به [[رسالت]] مبعوث خواهد شد و بت‌های شما را می‌شکند و [[آیین]] [[بت پرستی]] را [[باطل]] خواهد کرد، ولی وقتی آن حضرت به [[پیامبری]] مبعوث شد، تکذیبش کردند". از [[ابن عباس]] نیز نقل شده است که [[یهودیان]] پیش از بعثت [[انتظار]] می‌کشیدند تا به وسیله پیامبر اسلام{{صل}} بر [[طایفه]] [[اوس و خزرج]] [[پیروز]] شوند، ولی زمانی که آن حضرت مبعوث شد، به او [[کافر]] شدند و سخنان پیشین خود را درباره آن حضرت [[انکار]] کردند<ref>ابن ابی حاتم، ج۱، ص۱۷۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۲۱؛ سیوطی، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.
[[قرآن کریم]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست می‌شمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است» سوره صف، آیه ۶.</ref> تصریح دارد که ولادت و [[ظهور]] [[پیامبر اسلام]]، در [[ادیان]] سابق [[بشارت]] داده شده بود. از این‌رو، [[اهل کتاب]] پیش از بعثت [[حضرت ختمی مرتبت]]، به صفت و نشانه‌های آن [[حضرت]] [[ایمان]] داشتند: {{متن قرآن|یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ}}<ref>«و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند ؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.</ref>. و [[مشرکان]] را به [[وعده]] [[فتح]] او [[وعید]] می‌دادند و چون [[مبعوث]] گردید، پس از [[ایمان کافر]] شدند. به [[روایت]] [[کلینی]]<ref>کافی، ج۸ ص۳۱۰.</ref>، [[اسحاق بن عمار]] گوید: از [[امام جعفر صادق]]{{ع}} از [[تفسیر]] {{متن قرآن|كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ}}؛ پرسیدم، حضرت فرمود: "گروهی از [[یهود]] پیش از بعثت رسول خدا{{صل}} به مشرکان مژده می‌دادند که [[محمد]] به [[رسالت]] مبعوث خواهد شد و بت‌های شما را می‌شکند و [[آیین]] [[بت پرستی]] را [[باطل]] خواهد کرد، ولی وقتی آن حضرت به [[پیامبری]] مبعوث شد، تکذیبش کردند". از [[ابن عباس]] نیز نقل شده است که [[یهودیان]] پیش از بعثت [[انتظار]] می‌کشیدند تا به وسیله پیامبر اسلام{{صل}} بر [[طایفه]] [[اوس و خزرج]] [[پیروز]] شوند، ولی زمانی که آن حضرت مبعوث شد، به او [[کافر]] شدند و سخنان پیشین خود را درباره آن حضرت [[انکار]] کردند<ref>ابن ابی حاتم، ج۱، ص۱۷۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۲۱؛ سیوطی، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.


[[ابن اسحاق]]<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۷.</ref> گوید: همزمان با [[مبعث]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، یهود و [[راهبان]] [[نصارا]] چون صفات و [[دلایل نبوت]] او را در کتاب خود یافته بودند، از ظهور و [[نبوت]] او سخن می‌گفتند و [[کاهنان]] [[عرب]]، [[اخبار]] را از [[شیاطین]] جنی که به [[آسمان]] می‌رفتند و از [[ملائکه]] [[استراق سمع]] می‌کردند، دریافت و در بین [[مردم]] بازگو می‌کردند. به هر حال در [[منابع دینی]] [[اهل کتاب]]، [[بشارت]] به [[ظهور]] [[پیامبر اسلام]] آمده بود و برخورد [[اسلام]] نیز با آنان پیوسته همراه با [[صلح]] و [[دوستی]] و [[دعوت]] به مشترکات<ref>ر.ک: آل عمران، ۶۴.</ref> بود، اما آنان [[پس از ظهور]] اسلام، در برابر [[مسلمانان]] قرار گرفتند و جنگ‌های [[سختی]] را بر آنان [[تحمیل]] کردند.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۰.</ref>
[[ابن اسحاق]]<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۷.</ref> گوید: همزمان با [[مبعث]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، یهود و [[راهبان]] [[نصارا]] چون صفات و [[دلایل نبوت]] او را در کتاب خود یافته بودند، از ظهور و [[نبوت]] او سخن می‌گفتند و [[کاهنان]] [[عرب]]، [[اخبار]] را از [[شیاطین]] جنی که به [[آسمان]] می‌رفتند و از [[ملائکه]] [[استراق سمع]] می‌کردند، دریافت و در بین [[مردم]] بازگو می‌کردند. به هر حال در [[منابع دینی]] [[اهل کتاب]]، [[بشارت]] به [[ظهور]] [[پیامبر اسلام]] آمده بود و برخورد [[اسلام]] نیز با آنان پیوسته همراه با [[صلح]] و [[دوستی]] و [[دعوت]] به مشترکات<ref>ر.ک: آل عمران، ۶۴.</ref> بود، اما آنان [[پس از ظهور]] اسلام، در برابر [[مسلمانان]] قرار گرفتند و جنگ‌های [[سختی]] را بر آنان [[تحمیل]] کردند.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۰.</ref>


==[[سرپرستی]] [[علی بن ابی طالب]]==
==[[سرپرستی]] [[علی بن ابی طالب]]==
خط ۱۷۳: خط ۱۷۳:
[[شهید مطهری]]<ref>شهید مطهری، ص۹۶.</ref> در این باره گوید: در میان همه مردم [[مکه]]، کسی که [[لیاقت]] [[همفکری]] و هم [[روحی]] و هم افقی او را داشته باشد، غیر از این [[کودک]] نیست. [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: "من کودک بودم. وقتی رسول خدا{{صل}} به صحرا می‌رفت، مرا روی دوش خود سوار می‌کرد و می‌برد".
[[شهید مطهری]]<ref>شهید مطهری، ص۹۶.</ref> در این باره گوید: در میان همه مردم [[مکه]]، کسی که [[لیاقت]] [[همفکری]] و هم [[روحی]] و هم افقی او را داشته باشد، غیر از این [[کودک]] نیست. [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: "من کودک بودم. وقتی رسول خدا{{صل}} به صحرا می‌رفت، مرا روی دوش خود سوار می‌کرد و می‌برد".


[[خطبه قاصعه]]<ref>خطبه قاصعه، خطبه ۹۲.</ref> که کمتر مورد توجه قرار گرفته است، اطلاعات منحصر به فردی درباره [[کودکی امام علی]]{{ع}} در کنار [[رسول الله]]{{صل}} دارد. آن [[حضرت]] در بخشی از [[خطبه ۹۲]] درباره [[کودکی]] خود در کنار رسول خدا{{صل}} می‌فرماید: "من در پی او بودم؛ چنان که شتر بچه کنار [[مادر]]. هر [[روز]] برای من از [[اخلاق]] خود نشانه‌ای بر پا می‌داشت و مرا به [[پیروی]] از آن می‌گماشت. هر سال در حرا [[خلوت]] می‌گزید. من او را می‌دیدم و جز من کسی وی را نمی‌دید". با این همه، اطلاعات [[تاریخی]] درباره [[کودکی امام علی]]{{ع}} در کنار [[رسول خدا]]{{صل}} سخت اندک است و برخی در روایتی بی اهمیت و بدون هیچ شاهدی [[تاریخی]]، پنداشته‌اند که رسول خدا{{صل}} [[سرپرستی امام علی]]{{ع}} را به دلیل [[تنگدستی]] [[ابوطالب]] بر عهده گرفت<ref>ابن کثیر، البدایه، ج۷، ص۲۲۲.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۰.</ref>
[[خطبه قاصعه]]<ref>خطبه قاصعه، خطبه ۹۲.</ref> که کمتر مورد توجه قرار گرفته است، اطلاعات منحصر به فردی درباره [[کودکی امام علی]]{{ع}} در کنار [[رسول الله]]{{صل}} دارد. آن [[حضرت]] در بخشی از [[خطبه ۹۲]] درباره [[کودکی]] خود در کنار رسول خدا{{صل}} می‌فرماید: "من در پی او بودم؛ چنان که شتر بچه کنار [[مادر]]. هر [[روز]] برای من از [[اخلاق]] خود نشانه‌ای بر پا می‌داشت و مرا به [[پیروی]] از آن می‌گماشت. هر سال در حرا [[خلوت]] می‌گزید. من او را می‌دیدم و جز من کسی وی را نمی‌دید". با این همه، اطلاعات [[تاریخی]] درباره [[کودکی امام علی]]{{ع}} در کنار [[رسول خدا]]{{صل}} سخت اندک است و برخی در روایتی بی اهمیت و بدون هیچ شاهدی [[تاریخی]]، پنداشته‌اند که رسول خدا{{صل}} [[سرپرستی امام علی]]{{ع}} را به دلیل [[تنگدستی]] [[ابوطالب]] بر عهده گرفت<ref>ابن کثیر، البدایه، ج۷، ص۲۲۲.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۰.</ref>


==[[ارهاصات]]، [[هواتف]] و [[هواجس]]==
==[[ارهاصات]]، [[هواتف]] و [[هواجس]]==
خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:
[[مجلسی]]<ref>مجلسی، ج۱۵، ص۳۲۵.</ref>، چهارده مورد از [[اخبار]] و اشعار هاتف غیبی را به عنوان معجزات رسول خدا{{صل}} نقل کرده است که سه مورد آن مربوط به [[تولد]] آن حضرت، هفت مورد آن مربوط به ایام پیش از بعثت و بقیه موارد درباره [[بعثت]] است<ref>همچنین ر.ک: ابن کثیر، ج۲، ص۴۰.</ref>.
[[مجلسی]]<ref>مجلسی، ج۱۵، ص۳۲۵.</ref>، چهارده مورد از [[اخبار]] و اشعار هاتف غیبی را به عنوان معجزات رسول خدا{{صل}} نقل کرده است که سه مورد آن مربوط به [[تولد]] آن حضرت، هفت مورد آن مربوط به ایام پیش از بعثت و بقیه موارد درباره [[بعثت]] است<ref>همچنین ر.ک: ابن کثیر، ج۲، ص۴۰.</ref>.


از موارد دیگری که در کتاب‌های دلائل النبوه در خصوص [[زندگی]] پیش از بعثت [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} ذکر شده، الهاماتی است که برای بعضی از افراد رخ داده و آنها پیش از بعثت و در برخی موارد، پیش از ولادت آن جناب به او [[ایمان]] آورده‌اند. این مطالب در کتاب‌های دلائل النبوه تحت عنوان "[[هواجس]]" آمده است. ماوردی باب هفدهم کتاب دلائل النبوه خود را با عنوان باب {{عربی|"فیما هجست به النفوس من الهام العقول بنبوته"}} به این بحث اختصاص داده است<ref>برای مشاهده برخی از هواجس نقل شده، ر.ک: بیهقی، دلائل، ص۲۵۵؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۲؛ ابن کثیر، سیره، ج۱، ص۲۱۲؛ هیثمی، النعمه، ص۲۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۲۴۷.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۰-۴۱.</ref>
از موارد دیگری که در کتاب‌های دلائل النبوه در خصوص [[زندگی]] پیش از بعثت [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} ذکر شده، الهاماتی است که برای بعضی از افراد رخ داده و آنها پیش از بعثت و در برخی موارد، پیش از ولادت آن جناب به او [[ایمان]] آورده‌اند. این مطالب در کتاب‌های دلائل النبوه تحت عنوان "[[هواجس]]" آمده است. ماوردی باب هفدهم کتاب دلائل النبوه خود را با عنوان باب {{عربی|"فیما هجست به النفوس من الهام العقول بنبوته"}} به این بحث اختصاص داده است<ref>برای مشاهده برخی از هواجس نقل شده، ر.ک: بیهقی، دلائل، ص۲۵۵؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۲؛ ابن کثیر، سیره، ج۱، ص۲۱۲؛ هیثمی، النعمه، ص۲۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۲۴۷.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۰-۴۱.</ref>


==[[عبادت]]==
==[[عبادت]]==
آن [[حضرت]] پیش از اینکه به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شود، هر سال یک ماه در [[غار حرا]] به عبادت ([[تحنث]]) مشغول می‌شد تا اینکه در [[چهل سالگی]] به پیامبری مبعوث شد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۹۰؛ ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن خیاط، تاریخ، ص۲۸.</ref>. [[بعثت]] او، بزرگترین و اثرگذارترین حادثه [[تاریخ]] [[بشر]] است که [[خداوند]] بر [[مؤمنان]] [[منت]] نهاد و رسولی را از جنس آنان برایشان به [[رسالت]] فرستاد{{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی  می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>.
آن [[حضرت]] پیش از اینکه به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شود، هر سال یک ماه در [[غار حرا]] به عبادت ([[تحنث]]) مشغول می‌شد تا اینکه در [[چهل سالگی]] به پیامبری مبعوث شد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۹۰؛ ابن هشام، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن خیاط، تاریخ، ص۲۸.</ref>. [[بعثت]] او، بزرگترین و اثرگذارترین حادثه [[تاریخ]] [[بشر]] است که [[خداوند]] بر [[مؤمنان]] [[منت]] نهاد و رسولی را از جنس آنان برایشان به [[رسالت]] فرستاد{{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی  می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>.


[[امام علی]]{{ع}} در [[خطبه ۸۹]] [[نهج البلاغه]]، [[زمان]] [[پیش از بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را چنین توصیف می‌کند: "او را هنگامی فرستاد که [[پیامبران]] نبودند، و [[مردمان]] در خوابی دراز می‌غنودند. اسب [[فتنه]] در جولان، [[کارها]] پریشان، [[آتش]] [[جنگ‌ها]] فروزان، [[جهان]] تیره، [[فریب]] [[دنیا]] بر همه چیره، باغ آن افسرده، بزرگ آن زرد و پژمرده، از میوه‌اش [[ناامید]]، آبش در [[دل]] [[زمین]] ناپدید، نشانه‌های [[رستگاری]] [[ناپیدا]]، علامت‌های [[گمراهی]] هویدا، [[دنیا]] با [[مردم]] خود ناخوشروی و با خواهنده خویش ترش ابروی، بارش [[محنت]] و [[آزار]]، خوردنی آن مردار، درونش [[بیم]]، برونش تیغ مرگبار بود»<ref>نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۸۹، ص۷۲.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۱.</ref>
[[امام علی]]{{ع}} در [[خطبه ۸۹]] [[نهج البلاغه]]، [[زمان]] [[پیش از بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را چنین توصیف می‌کند: "او را هنگامی فرستاد که [[پیامبران]] نبودند، و [[مردمان]] در خوابی دراز می‌غنودند. اسب [[فتنه]] در جولان، [[کارها]] پریشان، [[آتش]] [[جنگ‌ها]] فروزان، [[جهان]] تیره، [[فریب]] [[دنیا]] بر همه چیره، باغ آن افسرده، بزرگ آن زرد و پژمرده، از میوه‌اش [[ناامید]]، آبش در [[دل]] [[زمین]] ناپدید، نشانه‌های [[رستگاری]] [[ناپیدا]]، علامت‌های [[گمراهی]] هویدا، [[دنیا]] با [[مردم]] خود ناخوشروی و با خواهنده خویش ترش ابروی، بارش [[محنت]] و [[آزار]]، خوردنی آن مردار، درونش [[بیم]]، برونش تیغ مرگبار بود»<ref>نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۸۹، ص۷۲.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۱.</ref>


==[[امی بودن]] رسول خدا{{صل}}==
==[[امی بودن]] رسول خدا{{صل}}==
[[امی]]، منسوب به "أم" و به معنای کسی است که سواد [[خواندن و نوشتن]] و دانشی به [[کتاب‌های آسمانی]] نداشته باشد. امی، یکی از [[صفات]] رسول خدا{{صل}} است که در [[تورات]] و [[انجیل]] بدان اشاره شده است. {{متن قرآن|الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>
[[امی]]، منسوب به "أم" و به معنای کسی است که سواد [[خواندن و نوشتن]] و دانشی به [[کتاب‌های آسمانی]] نداشته باشد. امی، یکی از [[صفات]] رسول خدا{{صل}} است که در [[تورات]] و [[انجیل]] بدان اشاره شده است. {{متن قرآن|الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>


[[فلسفه]] ناآشنایی [[رسول خدا]]{{صل}} با [[خواندن و نوشتن]] [[پیش از بعثت]]، آن بود تا کسی راهی برای ایجاد [[شک و تردید]] در [[رسالت]] آن [[حضرت]] نیابد<ref>سید مرتضی، ج۱، ص۱۰۸؛ قرطبی، ج۱، ص۳۰۱.</ref>؛ چنان که [[قرآن کریم]] در آیه {{متن قرآن|وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ}}<ref>«و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان،  بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.</ref> تصریح کرده که اگر آن حضرت پیش از بعثت، با خواندن و نوشتن آشنا بود، کسانی که درصدد [[تکذیب]] و ابطال سخنان ایشان بودند، در رسالت او شک و تردید می‌کردند. اما برخی چون [[سید مرتضی]]<ref>مرتضی، ج۱، ص۱۰۸.</ref> بر آن‌اند که آن حضرت پس از [[بعثت]]، خواندن و نوشتن می‌دانست. البته درباره مفهوم "[[امی]]"، سه احتمال معروف "[[درس نخوانده]]"، "از [[مکه]] برخاسته یا در آن متولد شده" و "از میان [[امت]] [[قیام]] کرده" دیده می‌شود که معروف‌ترین آنها همان درس نخوانده است که با موارد کاربرد این واژه نیز [[سازگاری]] دارد. اما این معنا نمی‌تواند درباره رسول خدا{{صل}} صادق باشد؛ چون آن حضرت در [[سیر]] [[عوالم]] [[باطنی]] خود، به چنان شایستگی‌ای رسید که [[لیاقت]] [[فهم]] [[سخن]] [[خدا]] را یافته بود و [[خداوند متعال]] نیز کتاب و [[حکمت]] را به او آموخت {{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>. از این‌رو، چطور ممکن است کسی که [[خداوند]] به او کتاب و حکمت آموخته، مانند کسی باشد که خواندن و نوشتن نمی‌دانست. البته این نیز از مسلمات [[تاریخی]] است که رسول خدا{{صل}} به [[مکتب]] نرفت و خط ننوشت و [[امی بودن]] را از [[جامعه جاهلی]] [[حجاز]] ریشه کن کرد<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۱.</ref>
[[فلسفه]] ناآشنایی [[رسول خدا]]{{صل}} با [[خواندن و نوشتن]] [[پیش از بعثت]]، آن بود تا کسی راهی برای ایجاد [[شک و تردید]] در [[رسالت]] آن [[حضرت]] نیابد<ref>سید مرتضی، ج۱، ص۱۰۸؛ قرطبی، ج۱، ص۳۰۱.</ref>؛ چنان که [[قرآن کریم]] در آیه {{متن قرآن|وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ}}<ref>«و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان،  بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.</ref> تصریح کرده که اگر آن حضرت پیش از بعثت، با خواندن و نوشتن آشنا بود، کسانی که درصدد [[تکذیب]] و ابطال سخنان ایشان بودند، در رسالت او شک و تردید می‌کردند. اما برخی چون [[سید مرتضی]]<ref>مرتضی، ج۱، ص۱۰۸.</ref> بر آن‌اند که آن حضرت پس از [[بعثت]]، خواندن و نوشتن می‌دانست. البته درباره مفهوم "[[امی]]"، سه احتمال معروف "[[درس نخوانده]]"، "از [[مکه]] برخاسته یا در آن متولد شده" و "از میان [[امت]] [[قیام]] کرده" دیده می‌شود که معروف‌ترین آنها همان درس نخوانده است که با موارد کاربرد این واژه نیز [[سازگاری]] دارد. اما این معنا نمی‌تواند درباره رسول خدا{{صل}} صادق باشد؛ چون آن حضرت در [[سیر]] [[عوالم]] [[باطنی]] خود، به چنان شایستگی‌ای رسید که [[لیاقت]] [[فهم]] [[سخن]] [[خدا]] را یافته بود و [[خداوند متعال]] نیز کتاب و [[حکمت]] را به او آموخت {{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>. از این‌رو، چطور ممکن است کسی که [[خداوند]] به او کتاب و حکمت آموخته، مانند کسی باشد که خواندن و نوشتن نمی‌دانست. البته این نیز از مسلمات [[تاریخی]] است که رسول خدا{{صل}} به [[مکتب]] نرفت و خط ننوشت و [[امی بودن]] را از [[جامعه جاهلی]] [[حجاز]] ریشه کن کرد<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۱.</ref>


==[[شمایل]] و [[سجایای اخلاقی]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
==[[شمایل]] و [[سجایای اخلاقی]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
[[عبدالله بن عمران]]، از قول مردی از [[انصار]] چنین نقل می‌کند که او از [[علی]]{{ع}} در [[مسجد کوفه]] درباره ویژگی‌های بدنی رسول خدا{{صل}} پرسید، آن [[حضرت]] فرمود: "رسول خدا{{صل}} سپید چهره و رنگ رخسارش گلفام، چشمانش سیاه و درشت<ref>و مانند این بود که سرمه کشیده؛ بلاذری، ج۲، ص۱۹.</ref>، موهایش صاف و نرم و ریش آن حضرت انبوه، گونه‌هایش کم‌گوشت و استخوانی و گردنش چون جام سیمین بود. زلف داشت. از زیر گلو تا زیر نافش، مویی چون [[نی]] رسته بود و هنگام [[راه رفتن]]، اندکی به جلو متمایل می‌شد، همچون کسی که از سرازیری‌ها فرود می‌آید. هنگام برخاستن، چابک و سریع بود. هر گاه به سویی بر می‌گشت، با تمام [[بدن]] خود بر می‌گشت. دانه‌های عرق بر چهره‌اش چون مروارید بود"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۹۰ ترجمه دامغانی؛ همچنین ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱؛ ابن هشام، ج۲، ص۴۲.</ref>. آن حضرت [[سبیل]] خود را کوتاه می‌کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۲.</ref>. موهای سرش نه صاف و نه پیچیده <ref>طبری، ج۳، ص۲۳.</ref>، و تا لاله‌های گوشش آویخته بود. صورتش چون [[خورشید و ماه]] گرد بود <ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۹.</ref>. بازوهایی سفید و مژگانی بلند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۸.</ref>، انگشتانی [[قوی]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و دست و پایی ورزیده داشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۵.</ref> و در [[حمله]]، سخت [[متهور]] و دلیر بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۱۹.</ref>. [[هند بن ابی‌هاله]] گوید: رسول خدا{{صل}} دارای فخامت بود و رویش چون شب ماه چهارده می‌درخشید. قامتش رسا، سرش بزرگ و... باریکی کف پایش خالی و کم گوشت بود. هنگامی که [[راه]] می‌رفت، با [[وقار]] حرکت می‌کرد و گام‌ها را گشاده برمی‌داشت<ref>کوفی، ص۱۸؛ ترمذی، ص۱۹؛ طبرانی، کبیر، ج۲۲، ص۱۵۵.</ref>.
[[عبدالله بن عمران]]، از قول مردی از [[انصار]] چنین نقل می‌کند که او از [[علی]]{{ع}} در [[مسجد کوفه]] درباره ویژگی‌های بدنی رسول خدا{{صل}} پرسید، آن [[حضرت]] فرمود: "رسول خدا{{صل}} سپید چهره و رنگ رخسارش گلفام، چشمانش سیاه و درشت<ref>و مانند این بود که سرمه کشیده؛ بلاذری، ج۲، ص۱۹.</ref>، موهایش صاف و نرم و ریش آن حضرت انبوه، گونه‌هایش کم‌گوشت و استخوانی و گردنش چون جام سیمین بود. زلف داشت. از زیر گلو تا زیر نافش، مویی چون [[نی]] رسته بود و هنگام [[راه رفتن]]، اندکی به جلو متمایل می‌شد، همچون کسی که از سرازیری‌ها فرود می‌آید. هنگام برخاستن، چابک و سریع بود. هر گاه به سویی بر می‌گشت، با تمام [[بدن]] خود بر می‌گشت. دانه‌های عرق بر چهره‌اش چون مروارید بود"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۹۰ ترجمه دامغانی؛ همچنین ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱؛ ابن هشام، ج۲، ص۴۲.</ref>. آن حضرت [[سبیل]] خود را کوتاه می‌کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۲.</ref>. موهای سرش نه صاف و نه پیچیده <ref>طبری، ج۳، ص۲۳.</ref>، و تا لاله‌های گوشش آویخته بود. صورتش چون [[خورشید و ماه]] گرد بود <ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۹.</ref>. بازوهایی سفید و مژگانی بلند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۸.</ref>، انگشتانی [[قوی]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و دست و پایی ورزیده داشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۵.</ref> و در [[حمله]]، سخت [[متهور]] و دلیر بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۱۹.</ref>. [[هند بن ابی‌هاله]] گوید: رسول خدا{{صل}} دارای فخامت بود و رویش چون شب ماه چهارده می‌درخشید. قامتش رسا، سرش بزرگ و... باریکی کف پایش خالی و کم گوشت بود. هنگامی که [[راه]] می‌رفت، با [[وقار]] حرکت می‌کرد و گام‌ها را گشاده برمی‌داشت<ref>کوفی، ص۱۸؛ ترمذی، ص۱۹؛ طبرانی، کبیر، ج۲۲، ص۱۵۵.</ref>.


در جریان [[هجرت]] آن حضرت به یثرب، [[ام معبد]] مشخصات ظاهری و شمایل رسول خدا{{صل}} را برای همسرش [[ابومعبد]] چنین [[وصف]] کرد: مردی دیدم با ظاهری سخت آراسته، چهره‌ای درخشان و [[اخلاقی]] بسیار [[پسندیده]]، نه [[بیماری]] داشت و نه اندامش بی‌تناسب بود. چهره‌اش سخت گیرا و [[زیبا]] بود. چشمانی سیاه همراه با مژه‌هایی بلند داشت. صدایش رسا، گردنش افراخته و ریشش انبوه و نسبتاً بلند و ابروانش پیوسته بود. هرگاه [[سکوت]] می‌کرد، وقاری خاص داشت و چون لب به سخن می‌گشود، بزرگ منشی و [[علو]] مرتبه‌اش آشکار می‌گردید. از دور سخت بامهابت و شکوهمند می‌نمود و از نزدیک، خوش محضر و شیرین گفتار. کلامش مختصر و [[پسندیده]] بود؛ نه کم و نه بیش گویی سخن او چون رشته‌های گهر بود که پراکنده شود. متونه وسط القامه بود؛ نه بلند بود و نه کوتاه به چشم می‌آمد. شاخه‌ای بود که اگر میان دو شاخه دیگر قرار می‌گرفت، از هر سه برازنده‌تر می‌نمود. دوستانی داشت که سخت شیفته‌اش بودند. چون او سخن می‌گفت، آنها سکوت می‌کردند و گوش فرا می‌دادند و چون [[فرمان]] می‌داد، به اجرای آن مبادرت می‌کردند. فرمانش روان بود و به [[جان]] آن را می‌خریدند. نه اخمو بود و نه [[ستم‌گر]]؛ [[درود]] [[خدا]] بر او باد! [[ابو معبد]] گفت: [[سوگند]] به خدا که او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۴۳؛ ر.ک: طبری، ج۱۱، ص۵۷۸؛ مقریزی، ج۵، ص۲۰۵.</ref>. سپس ابو معبد به دنبال این توصیف [[آرزو]] کرد که اگر [[رسول خدا]]{{صل}} را دریابد، در شمار پاران ایشان درآید<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ برای آگاهی بیشتر از اوصاف ظاهری رسول خدا{{صل}} و، ر.ک: یعقوبی، ج۲، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۱-۴۲.</ref>
در جریان [[هجرت]] آن حضرت به یثرب، [[ام معبد]] مشخصات ظاهری و شمایل رسول خدا{{صل}} را برای همسرش [[ابومعبد]] چنین [[وصف]] کرد: مردی دیدم با ظاهری سخت آراسته، چهره‌ای درخشان و [[اخلاقی]] بسیار [[پسندیده]]، نه [[بیماری]] داشت و نه اندامش بی‌تناسب بود. چهره‌اش سخت گیرا و [[زیبا]] بود. چشمانی سیاه همراه با مژه‌هایی بلند داشت. صدایش رسا، گردنش افراخته و ریشش انبوه و نسبتاً بلند و ابروانش پیوسته بود. هرگاه [[سکوت]] می‌کرد، وقاری خاص داشت و چون لب به سخن می‌گشود، بزرگ منشی و [[علو]] مرتبه‌اش آشکار می‌گردید. از دور سخت بامهابت و شکوهمند می‌نمود و از نزدیک، خوش محضر و شیرین گفتار. کلامش مختصر و [[پسندیده]] بود؛ نه کم و نه بیش گویی سخن او چون رشته‌های گهر بود که پراکنده شود. متونه وسط القامه بود؛ نه بلند بود و نه کوتاه به چشم می‌آمد. شاخه‌ای بود که اگر میان دو شاخه دیگر قرار می‌گرفت، از هر سه برازنده‌تر می‌نمود. دوستانی داشت که سخت شیفته‌اش بودند. چون او سخن می‌گفت، آنها سکوت می‌کردند و گوش فرا می‌دادند و چون [[فرمان]] می‌داد، به اجرای آن مبادرت می‌کردند. فرمانش روان بود و به [[جان]] آن را می‌خریدند. نه اخمو بود و نه [[ستم‌گر]]؛ [[درود]] [[خدا]] بر او باد! [[ابو معبد]] گفت: [[سوگند]] به خدا که او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۴۳؛ ر.ک: طبری، ج۱۱، ص۵۷۸؛ مقریزی، ج۵، ص۲۰۵.</ref>. سپس ابو معبد به دنبال این توصیف [[آرزو]] کرد که اگر [[رسول خدا]]{{صل}} را دریابد، در شمار پاران ایشان درآید<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ برای آگاهی بیشتر از اوصاف ظاهری رسول خدا{{صل}} و، ر.ک: یعقوبی، ج۲، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۱-۴۲.</ref>




<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>
<ref>[[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>
# [[پرونده:1100558.jpg|22px]] [[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:1100558.jpg|22px]] [[مضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]


==نویسنده: آقای یوسفی==
==نویسنده: آقای یوسفی==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش