سیره پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۷۴: خط ۷۴:
به [[مسلمانان]] می‌فرمود هرگاه می‌بینید [[نیازمندی]] نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او [[پذیرایی]] کنید. هرگز خواهان [[مدح]] و [[ستایش]] نبود، مگر آنکه کسی می‌خواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. [[سخن]] هیچ کس را [[قطع]] نمی‌کرد، مگر آنکه از حد درگذرد- مثلا [[غیبت]] کند - که در آن صورت او را [[نهی]] می‌کرد با خود برمی‌خاست. [[سکوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} شامل چهار مرحله بود: [[حلم]] و [[حذر]] و تقریر و [[تفکر]]، تقریر آن [[حضرت]] بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. [[تفکر]] او بیشتر در مورد امور [[پایدار]] و ناپایدار بود. حلم او با [[صبر]] و [[شکیبایی]] همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را [[خشمگین]] و دل‌گیر می‌ساخت، و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار [[نیکو]] کردن که [[سرمشق]] دیگران باشد، و ترک [[کار ناپسند]] که عملاً از آن نهی فرموده باشد، و [[کوشش]] و [[اندیشیدن]] در اموری که کار [[امت]] را رو به [[راه]] کند، و [[قیام]] در مواردی که خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] امت را دربرداشته باشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵: قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.
به [[مسلمانان]] می‌فرمود هرگاه می‌بینید [[نیازمندی]] نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او [[پذیرایی]] کنید. هرگز خواهان [[مدح]] و [[ستایش]] نبود، مگر آنکه کسی می‌خواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. [[سخن]] هیچ کس را [[قطع]] نمی‌کرد، مگر آنکه از حد درگذرد- مثلا [[غیبت]] کند - که در آن صورت او را [[نهی]] می‌کرد با خود برمی‌خاست. [[سکوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} شامل چهار مرحله بود: [[حلم]] و [[حذر]] و تقریر و [[تفکر]]، تقریر آن [[حضرت]] بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. [[تفکر]] او بیشتر در مورد امور [[پایدار]] و ناپایدار بود. حلم او با [[صبر]] و [[شکیبایی]] همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را [[خشمگین]] و دل‌گیر می‌ساخت، و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار [[نیکو]] کردن که [[سرمشق]] دیگران باشد، و ترک [[کار ناپسند]] که عملاً از آن نهی فرموده باشد، و [[کوشش]] و [[اندیشیدن]] در اموری که کار [[امت]] را رو به [[راه]] کند، و [[قیام]] در مواردی که خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] امت را دربرداشته باشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵: قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.


[[سیره رسول خدا]]{{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینه‌ها، [[اعتدال]] و [[میانه روی]] را به عنوان اصل مراعات می‌کرد. [[امام علی]]{{ع}} که آشناترین فرد به سیره رسول خدا{{صل}} بود و سخنان قابل توجهی در تبیین [[سیره نبوی]] از او به یادگار مانده است، می‌فرمود: "[[سیره]] و [[رفتار]] وی میانه روی بود"<ref>سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.</ref>. در [[کارها]] نه [[افراط]] می‌کرد و نه [[تفریط]] و [[مردم]] را با سفارش اکید به [[اعتدال]] و میانه روی توصیه می‌فرمود.
[[سیره رسول خدا]]{{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینه‌ها، [[اعتدال]] و [[میانه روی]] را به عنوان اصل مراعات می‌کرد. [[امام علی]]{{ع}} که آشناترین فرد به سیره رسول خدا{{صل}} بود و سخنان قابل توجهی در تبیین [[سیره نبوی]] از او به یادگار مانده است، می‌فرمود: "[[سیره]] و [[رفتار]] وی میانه روی بود"<ref>سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.</ref>. در [[کارها]] نه [[افراط]] می‌کرد و نه [[تفریط]] و [[مردم]] را با سفارش اکید به [[اعتدال]] و میانه‌روی توصیه می‌فرمود.


رسول خدا{{صل}} [[نماز]] زیاد می‌گزارد و چون به وی عرض شد با این [[مقام]] چرا چنین [[رفتار]] می‌کند، فرمود: "آیا [[بنده]] [[شکرگزار]] [[خدا]] نباشم؟"<ref>{{متن حدیث|أَ فَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً}}؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.</ref>. با این حال از ترک [[زندگی]] و کناره‌گیری از [[جامعه]] و پشت کردن به همه چیز و [[عزلت]] گزیدن و ریاضت‌های شاق [[نهی]] می‌کرد و می‌فرمود: "[[رهبانیت]] [[امت]] من [[جهاد]] در [[راه]] خداست"<ref>صدوق، امالی، ص۶۶.</ref>.


[[رسول خدا]]{{صل}} تابع حدود و [[قوانین الهی]] بود و از آنها تخطی نمی‌کرد. آن [[حضرت]] در سفری به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد [[روزه]] نگیرند، ولی عده‌ای [[مخالفت]] کردند و همچنان روزه‌دار ماندند. [[پیامبر]] به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزه‌داران را [[عاصی]] خواند<ref>واقدی، ج۱، ص۴۷.</ref>. برخی از افراد نیز از [[دستورات]] [[دینی]] برداشتی افراطی داشتند و می‌خواستند همیشه روزه بگیرند یا [[ازدواج]] را ترک کنند، اما رسول خدا{{صل}} به ایشان می‌فرمود: "من که خاشع‌ترین و متقی‌ترین شما هستم، [[نماز]] می‌خوانم و می‌خوابم، روزه می‌گیرم و نمی‌گیرم، می‌خندم و می‌گریم و ازدواج می‌کنم و این [[سنت]] من است که هر کس از من است، باید از آن [[پیروی]] کند»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر.ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.


آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر می‌شد، کاری را برمی‌گزید که آسان‌تر و ساده‌تر بود، مشروط به اینکه [[گناه]] نباشد و اگر کاری [[حرام]] و گناه بود، از همه [[مردم]] بیشتر از آن [[پرهیز]] می‌کرد. هرگز درباره [[حق]] کوتاهی نمی‌کرد و از آن [[تجاوز]] نمی‌نمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود [[انتقام جویی]] نمی‌کرد، مگر در اموری که [[حرمت]] [[الهی]] خدشه‌دار می‌شد که در آن صورت برای [[حفظ حرمت]] الهی [[مجازات]] می‌فرمود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>. بر همین اساس، [[شفاعت]] درباره حدود را نمی‌پذیرفت؛ چنان که [[شفاعت]] [[اسامة بن زید]] را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت<ref>بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>.


"[[تفکر]]" از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون [[تفکر]] و [[تدبر]] انجام نمی‌داد و در همه امور تأمل و [[اندیشه]] می‌کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[زاهدترین]] [[پیامبران]] بود. هرگز برایش سفره‌ای نیاراستند و هرگز نان گندم [[مصرف]] نکرد، و هرگز سه شب پیاپی از نان جو [[سیر]] نخورد. رسول خدا{{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که زره‌اش به چهار [[درهم]] نزد فردی [[یهودی]] گرو بود. زر و سیمی به [[میراث]] نگذاشت، حال آنکه سرزمین‌های وسیعی زیر [[سلطه]] او بود، و غنایمی فراوان در دست داشت<ref>مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.</ref>. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پُر کند، و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالی‌تر بود. [[دنیا]] را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون [[خدا]] چیزی را [[دشمن]] می‌داشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت، و چیزی را که خدا [[خوار]] شمرده است، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.


[[پیامبر]]، روی [[زمین]] [[غذا]] می‌خورد و همچون [[بندگان]] می‌نشست. به دست خود پای‌افزار خویش را پینه می‌زد و [[جامه]] خود را وصله می‌کرد. بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد. پرده‌ای بر در [[خانه]] او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از [[زنان]] خویش را گفت: "این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان می‌نگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد می‌آورم". آن [[حضرت]] با تمام [[قلب]] خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود می‌راند و [[دوست]] داشت که [[زینت]] دنیا از او [[نهان]] ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را [[پایدار]] نمی‌دانست و در آن [[امید]] ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و [[دل]] از آن برداشت و دیده از آن برگرفت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.


پیامبر{{صل}} از همانندی به [[سلاطین]] [[پرهیز]] داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن [[حضرت]] سخن گوید، ولی چون [[پیامبر]] را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: "راحت باش! من که [[پادشاه]] نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده می‌خورد"<ref>مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.</ref>.


[[رسول خدا]]{{صل}} برای [[آموزش احکام]] و مسائل [[دینی]] بسیار ملایم [[رفتار]] می‌کرد و از ناپسندی‌هایی که افراد [[ناآگاه]] با [[آداب و سنن]] انجام می‌دادند، [[چشم]] می‌پوشید. بر اساس روایتی، مردی به [[مسجد پیامبر]] آمد و چون از اهمیت [[مسجد]] [[آگاهی]] نداشت، در گوشه‌ای از آن بول کرد. [[اصحاب]] می‌خواستند به [[تندی]] با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا{{صل}} فرمود: "آزارش ندهید" و سپس به او یادآور شد که مسجد جای [[عبادت]] است <ref>ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.


رسول خدا{{صل}} هرچه را مغایر [[ساده زیستی]] بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد. چون وارد مجلس می‌شد، در نزدیکترین جای به [[محل]] ورود خود می‌نشست <ref>کلینی، ج۲، ص۶۶۲.</ref>. هرگاه بیگانه‌ای وارد مجلس می‌شد، آن حضرت را نمی‌شناخت تا اینکه بپرسد. [[انس بن مالک]] می‌گوید: [[مسلمانان]] چون آن حضرت را می‌دیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند چنین کاری را خوش نمی‌دارد<ref>ترمذی، ص۱۹۱.</ref>. رسول خدا{{صل}} خود می‌فرمود: "همچون [[بندگان]] [[خوراک]] می‌خورم و چون بندگان می‌نشینم که همانا من بنده‌ام"<ref>جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.</ref> و می‌فرمود: "مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. [[خداوند]] پیش از آنکه مرا [[رسول]] خویش گیرد، [[بنده]] خود گرفته است"<ref>خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.</ref>.


هنگامی که سواره بود، اجازه نمی‌داد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار می‌کرد و یا اگر آن فرد نمی‌پذیرفت، می‌فرمود: "جلوتر برو و در فلان مکان [[منتظر]] باش"<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.</ref>.


رسول خدا{{صل}} [[نماز]] زیاد می‌گزارد و چون به وی عرض شد با این [[مقام]] چرا چنین [[رفتار]] می‌کند، فرمود: "آیا [[بنده]] [[شکرگزار]] [[خدا]] نباشم؟"<ref>{{متن حدیث|أفلا أکون عبدا شکورا}}؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.</ref>. با این حال از ترک [[زندگی]] و کنارهگیری از [[جامعه]] و پشت کردن به همه چیز و [[عزلت]] گزیدن و ریاضتهای شاق [[نهی]] میکرد و میفرمود: «[[رهبانیت]] [[امت]] من [[جهاد]] در [[راه]] خداست»<ref>صدوق، امالی، ص۶۶.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} تابع حدود و [[قوانین الهی]] بود و از آنها تخطی نمیکرد. آن [[حضرت]] در سفری به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد [[روزه]] نگیرند، ولی عدهای [[مخالفت]] کردند و همچنان روزهدار ماندند. [[پیامبر]] به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزهداران را [[عاصی]] خواند<ref>واقدی، ج۱، ص۴۷.</ref>. برخی از افراد نیز از [[دستورات]] [[دینی]] برداشتی افراطی داشتند و میخواستند همیشه روزه بگیرند یا [[ازدواج]] را ترک کنند، اما رسول خدا{{صل}} به ایشان میفرمود: «من که خاشعترین و متقیترین شما هستم، [[نماز]] میخوانم و میخوابم، روزه میگیرم و نمیگیرم، میخندم و میگریم و ازدواج میکنم و این [[سنت]] من است که هر کس از من است، باید از آن [[پیروی]] کند»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر.ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.
آن حضرت می‌فرمود: "پنج کار را ترک نمی‌کنم تا پس از من برای امتم [[سنت]] گردد: روی [[زمین]] با [[غلامان]] [[غذا خوردن]]، سوار الاغ بی‌پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه [[پوشیدن]] و به [[کودکان]] [[سلام کردن]]"<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. بر همین اساس، ایشان [[جامه]] خود را وصله می‌کرد، و پای افزار خویش را پینه می‌زد، و گوسفندان را خود می‌دوشید، و با [[غلامان]] هم‌غذا می‌شد، و بر [[زمین]] می‌نشست، و بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد، و بدون اینکه [[احساس]] [[خجالت]] کند، مایحتجاج خانه‌اش را از بازار تهیه و به سوی خانواده‌اش حمل می‌کرد، و با توانگر و [[تنگدست]] یکسان [[مصافحه]] می‌نمود، و دست خود را نمی‌کشید تا طرف دست خود را می‌کشید، و به هر کس می‌رسید [[سلام]] می‌کرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ، و اگر به خوردن چیزی [[دعوت]] می‌شد، آن را کوچک نمی‌شمرد، هر چند خرمایی پوسیده می‌بود، و مخارج زندگی‌اش سبک بود<ref>دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.</ref>.
آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر میشد، کاری را برمیگزید که آسانتر و سادهتر بود، مشروط به اینکه [[گناه]] نباشد و اگر کاری [[حرام]] و گناه بود، از همه [[مردم]] بیشتر از آن [[پرهیز]] میکرد. هرگز درباره [[حق]] کوتاهی نمیکرد و از آن [[تجاوز]] نمینمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود [[انتقام جویی]] نمیکرد، مگر در اموری که [[حرمت]] [[الهی]] خدشهدار میشد که در آن صورت برای [[حفظ حرمت]] الهی [[مجازات]] میفرمود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>. بر همین اساس، [[شفاعت]] درباره حدود را نمیپذیرفت؛ چنان که [[شفاعت]] [[اسامة بن زید]] را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت<ref>بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>.
 
«[[تفکر]]» از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون [[تفکر]] و [[تدبر]] انجام نمیداد و در همه امور تامل و [[اندیشه]] میکرد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[زاهدترین]] [[پیامبران]] بود. هرگز برایش سفرهای نیاراستند و هرگز نان گندم [[مصرف]] نکرد، و هرگز سه شب پیاپی از نان جو [[سیر]] نخورد. رسول خدا{{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که زرهاش به چهار [[درهم]] نزد فردی [[یهودی]] گرو بود. زر و سیمی به [[میراث]] نگذاشت، حال آنکه سرزمینهای وسیعی زیر [[سلطه]] او بود، و غنایمی فراوان در دست داشت<ref>مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.</ref>. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالیتر بود. [[دنیا]] را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون [[خدا]] چیزی را [[دشمن]] میداشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت، و چیزی را که خدا [[خوار]] شمرده است، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
[[پیامبر]] به چهره هیچ کس [[خیره]] نمی‌شد. خشمش برای [[خدا]] بود و هرگز برای خود [[خشم]] نمی‌گرفت. در [[تشییع جنازه]] شرکت و در دورترین نقاط [[شهر]] از [[بیماران]] [[عیادت]] می‌کرد. با تنگدستان می‌نشست و به کسانی که در [[اخلاق]] بافضیلت بودند، [[احترام]] می‌گذاشت. با اشخاص [[آبرومند]] [[الفت]] می‌گرفت و به آنان [[نیکی]] می‌کرد. با [[خویشاوندان]] خود [[صله رحم]] می‌کرد، ولی در عین حال آنان را بر دیگران [[برتری]] ‌نمی‌داد و جز آنچه خدا [[فرمان]] داده است درباره‌شان روا نمی‌داشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته می‌شد، او را کمک می‌کرد. آب وضوی شبش را خود تهیه می‌نمود و هنگام نشستن تکیه نمی‌کرد. در [[کارها]] به [[اهل]] [[خانه]] کمک می‌نمود و با دست خود گوشت [[خرد]] می‌کرد<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵.</ref>.
[[پیامبر]]، روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد و همچون [[بندگان]] مینشست. به دست خود پای افزار خویش را پینه میزد و [[جامه]] خود را وصله میکرد. بر خر بی پالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد. پردهای بر در [[خانه]] او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از [[زنان]] خویش را گفت: «این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان مینگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد میآورم». آن [[حضرت]] با تمام [[قلب]] خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود میراند و [[دوست]] داشت که [[زینت]] دنیا از او [[نهان]] ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را [[پایدار]] نمیدانست و در آن [[امید]] ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و [[دل]] از آن برداشت و دیده از آن برگرفت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
 
پیامبر{{صل}} از همانندی به [[سلاطین]] [[پرهیز]] داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن [[حضرت]] سخن گوید، ولی چون [[پیامبر]] را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: «راحت باش! من که [[پادشاه]] نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده میخورد»<ref>مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.</ref>.
[[راه و رسم]] [[رسول خدا]]{{صل}} این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. می‌فرمود: "هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعه‌ای چوب [[مسواک]] باشد"<ref>مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در [[منزل]] خود انجام می‌داد. [[عایشه]] می‌گفت: [[پیامبر]] در [[خانه]] [[لباس]] خود را [[پاکیزه]] می‌کرد، گوسفندش را می‌دوشید و کارهای خود را انجام می‌داد<ref>بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در [[کارها]] کمک می‌کرد و چون همراهان می‌گفتند کارها را انجام می‌دهند، می‌فرمود: "می‌دانم که شما کار مرا انجام می‌دهید، ولی [[دوست]] ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا [[خداوند]] دوست نمی‌دارد بنده‌اش را در میان [[یاران]] خود متمایز ببیند»<ref>شامی، ج۷، ص۱۳.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} برای [[آموزش احکام]] و مسائل [[دینی]] بسیار ملایم [[رفتار]] میکرد و از ناپسندیهایی که افراد [[ناآگاه]] با [[آداب و سنن]] انجام میدادند، [[چشم]] میپوشید. بر اساس روایتی، مردی به [[مسجد پیامبر]] آمد و چون از اهمیت [[مسجد]] [[آگاهی]] نداشت، در گوشهای از آن بول کرد. [[اصحاب]] میخواستند به [[تندی]] با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا{{صل}} فرمود: «آزارش ندهید» و سپس به او یادآور شد که مسجد جای [[عبادت]] است<ref>ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.
 
رسول خدا{{صل}} هرچه را مغایر [[ساده زیستی]] بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد. چون وارد مجلس میشد، در نزدیکترین جای به [[محل]] ورود خود مینشست<ref>کلینی، ج۲، ص۶۶۲.</ref>. هرگاه بیگانهای وارد مجلس میشد، آن حضرت را نمیشناخت تا اینکه بپرسد. [[انس بن مالک]] میگوید: [[مسلمانان]] چون آن حضرت را میدیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمیخاستند؛ زیرا میدانستند چنین کاری را خوش نمیدارد<ref>ترمذی، ص۱۹۱.</ref>. رسول خدا{{صل}} خود میفرمود: همچون [[بندگان]] [[خوراک]] میخورم و چون بندگان مینشینم که همانا من بندهام»<ref>جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.</ref> و میفرمود: «مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. [[خداوند]] پیش از آنکه مرا [[رسول]] خویش گیرد، [[بنده]] خود گرفته است»<ref>خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.</ref>.
آن [[حضرت]] [[خویی]] [[پسندیده]] داشت و گشاده‌رو بود. [[مزاح]] می‌کرد، ولی جز سخن [[حق]]، چیزی نمی‌گفت <ref>ورام، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. با [[اصحاب]] خود [[شوخی]] می‌کرد تا [[عظمت]] و بزرگی‌اش [[دل]] آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون [[سختی]] با او [[رفتار]] کنند و خواسته‌های خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را [[اندوهگین]] می‌دید، با شوخی کردن او را مسرور می‌ساخت و می‌فرمود: "خداوند کسی را که با تُرش‌رویی با برادرانش روبه‌رو شود، [[دشمن]] می‌دارد»<ref>نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.</ref>.
هنگامی که سواره بود، اجازه نمیداد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار میکرد و یا اگر آن فرد نمیپذیرفت، میفرمود: «جلوتر برو و در فلان مکان [[منتظر]] باش»<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.</ref>.
 
آن حضرت میفرمود: «پنج کار را ترک نمیکنم تا پس از من برای امتم [[سنت]] گردد: روی [[زمین]] با [[غلامان]] [[غذا خوردن]]، سوار الاغ بی پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه [[پوشیدن]] و به [[کودکان]] [[سلام کردن]]»<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. بر همین اساس، ایشان [[جامه]] خود را وصله میکرد، و پای افزار خویش را پینه میزد، و گوسفندان را خود میدوشید، و با [[غلامان]] هم [[غذا]] میشد، و بر [[زمین]] مینشست، و بر خر بی پالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد، و بدون اینکه [[احساس]] [[خجالت]] کند، مایحتجاج خانهاش را از بازار تهیه و به سوی خانوادهاش حمل میکرد، و با توانگر و [[تنگدست]] یکسان [[مصافحه]] مینمود، و دست خود را نمیکشید تا طرف دست خود را میکشید، و به هر کس میرسید [[سلام]] میکرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ، و اگر به خوردن چیزی [[دعوت]] میشد، آن را کوچک نمیشمرد، هر چند خرمایی پوسیده میبود، و مخارج زندگیاش سبک بود<ref>دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.</ref>.
آن حضرت راست‌گفتارترین [[مردم]]<ref>سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.</ref> و [[حیا]]، صفت و [[راه و رسم]] او بود<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[جامعه]] و خانه بسیار [[صبور]] بود. [[انس بن مالک]] گوید: من مدت نُه سال به پیامبر [[خدمت]] کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶</ref>.
[[پیامبر]] به چهره هیچ کس [[خیره]] نمیشد. خشمش برای [[خدا]] بود و هرگز برای خود [[خشم]] نمیگرفت. در [[تشییع جنازه]] شرکت و در دورترین نقاط [[شهر]] از [[بیماران]] [[عیادت]] میکرد. با تنگدستان مینشست و به کسانی که در [[اخلاق]] بافضیلت بودند، [[احترام]] میگذاشت. با اشخاص [[آبرومند]] [[الفت]] میگرفت و به آنان [[نیکی]] میکرد. با [[خویشاوندان]] خود [[صله رحم]] میکرد، ولی در عین حال مد آنان را بر دیگران [[برتری]] نمیداد و جز آنچه خدا [[فرمان]] داده است دربارهشان روا نمیداشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته میشد، او را کمک میکرد. آب وضوی شبش را خود تهیه مینمود و هنگام نشستن تکیه نمیکرد. در [[کارها]] به [[اهل]] [[خانه]] کمک مینمود و با دست خود گوشت [[خرد]] میکرد<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵.</ref>.
 
[[راه و رسم]] [[رسول خدا]]{{صل}} این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. میفرمود: «هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعهای چوب [[مسواک]] باشد»<ref>مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در [[منزل]] خود انجام میداد. [[عایشه]] میگفت: [[پیامبر]] در [[خانه]] [[لباس]] خود را [[پاکیزه]] میکرد، گوسفندش را میدوشید و کارهای خود را انجام میداد<ref>بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در [[کارها]] کمک میکرد و چون همراهان میگفتند کارها را انجام میدهند، میفرمود: «میدانم که شما کار مرا انجام میدهید، ولی [[دوست]] ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا [[خداوند]] دوست نمیدارد بندهاش را در میان [[یاران]] خود متمایز ببیند»<ref>شامی، ج۷، ص۱۳.</ref>.
با مردم بسیار [[مهربان]] بود. چنانچه مشغول [[نماز]] بود و کسی در کنارش می‌نشست، نماز خود را [[تخفیف]] می‌داد و زود تمام می‌کرد و به او می‌فرمود: آیا حاجتی داری؟<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۷.</ref> هرکس بر ایشان داخل می‌شد، بدو [[احترام]] می‌کرد و او را بر تشک خود می‌نشانید<ref>طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.</ref>.
آن [[حضرت]] [[خویی]] [[پسندیده]] داشت و گشاده رو بود. [[مزاح]] میکرد، ولی جز سخن[[حق]]، چیزی نمیگفت<ref>ورام، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. با [[اصحاب]] خود [[شوخی]] میکرد تا [[عظمت]] و بزرگیاش [[دل]] آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون [[سختی]] با او [[رفتار]] کنند و خواستههای خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را [[اندوهگین]] میدید، با شوخی کردن او را مسرور میساخت و میفرمود: «خداوند کسی را که با ترشرویی با برادرانش [[روبه]] رو شود، [[دشمن]] میدارد»<ref>نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.</ref>.
 
آن حضرت راست گفتارترین [[مردم]]<ref>سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.</ref> و [[حیا]]، صفت و [[راه و رسم]] او بود<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>.
گاه [[فرزندان]] خردسال را به حضور پیامبر می‌آوردند تا به عنوان [[برکت]] یافتن، برایشان از [[خداوند]] [[خیر]] و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. [[رسول خدا]]{{صل}} به خاطر [[دلجویی]] بستگان آن فرزند، وی را می‌گرفت و در دامن خویش می‌نهاد. گاه اتفاق می‌افتاد که [[کودک]] همان جا ادرار می‌کرد. برخی که حضور داشتند فرزند داد می‌کشیدند، ولی [[حضرت]] آنها را [[نهی]] می‌نمود و [[صبر]] می‌کرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه [[دعا]] یا نامگذاری را به پایان می‌برد<ref>ر.ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.</ref>. حضرت حتی سراغ ضعیفترین افراد را می‌گرفت. [[زن]] سیاه‌پوستی در [[مدینه]] بود که کارهای [[مسجد النبی]]{{صل}} را انجام می‌داد. چون درگذشت، [[مردم]] به [[خیال]] اینکه این حادثه برای رسول خدا{{صل}} اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا{{صل}} پس از چند [[روز]] [[آگاه]] شد، از آنان [[گله]] کرد و بر سر [[قبر]] او رفت و برایش [[درود]] فرستاد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[جامعه]] و خانه بسیار [[صبور]] بود. [[انس بن مالک]] گوید: من مدت نه سال به پیامبر [[خدمت]] کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶</ref>.
 
با مردم بسیار [[مهربان]] بود. چنانچه مشغول [[نماز]] بود و کسی در کنارش مینشست، نماز خود را [[تخفیف]] میداد و زود تمام میکرد و به او میفرمود: آیا حاجتی داری؟<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۷.</ref> هرکس بر ایشان داخل میشد، بدو [[احترام]] میکرد و او را بر تشک خود مینشانید<ref>طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.</ref>.
آن حضرت در [[امور خیر]] از [[نسیم]] هم بخشنده‌تر و با گذشت‌تر بود و همه موجودات را مشمول [[رحمت]] خود قرار می‌داد<ref>مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. [[بخشش]] وی در همه اموری بود که در [[شرع]] برای آنها حدی معین نشده بود <ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. رسول خدا{{صل}} می‌فرمود: "بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر [[عزت]] [[بنده]] نمی‌افزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا [[خدا]] شما را [[عزیز]] کند"<ref>کلینی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۷۲-۷۵.</ref>
گاه [[فرزندان]] خردسال را به حضور پیامبر میآوردند تا به عنوان [[برکت]] یافتن، برایشان از [[خداوند]] [[خیر]] و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. [[رسول خدا]]{{صل}} به خاطر [[دلجویی]] بستگان آن فرزند، وی را میگرفت و در دامن خویش مینهاد. گاه اتفاق میافتاد که [[کودک]] همان جا ادرار میکرد. برخی که حضور داشتند فرزند داد میکشیدند، ولی [[حضرت]] آنها را [[نهی]] مینمود و [[صبر]] میکرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه [[دعا]] یا نامگذاری را به پایان میبرد<ref>ر.ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.</ref>. حضرت حتی سراغ ضعیفترین افراد را میگرفت. [[زن]] سیاه پوستی در [[مدینه]] بود که کارهای [[مسجد النبی]]{{صل}} را انجام میداد. چون درگذشت، [[مردم]] به [[خیال]] اینکه این حادثه برای رسول خدا{{صل}} اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا{{صل}} پس از چند [[روز]] [[آگاه]] شد، از آنان [[گله]] کرد و بر سر [[قبر]] او رفت و برایش [[درود]] فرستاد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.</ref>.
 
آن حضرت در [[امور خیر]] از [[نسیم]] هم بخشندهتر و با گذشتتر بود و همه موجودات را مشمول [[رحمت]] خود قرار میداد<ref>مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. [[بخشش]] وی در همه اموری بود که در [[شرع]] برای آنها حدی معین نشده بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.
===[[سیره فردی]]===
رسول خدا{{صل}} میفرمود: «بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر [[عزت]] [[بنده]] نمیافزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا [[خدا]] شما را [[عزیز]] کند»<ref>کلینی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.
یکی از ویژگی‌های ممتاز [[رفتاری]] آن حضرت، رعایت [[بهداشت]] فردی و [[پاکیزگی]] بود. رسول خدا{{صل}} از نظر [[لباس]]، [[موی سر]] و چهره، بسیار آراسته بود. در آینه نگاه می‌کرد و موی سر را شانه می‌زد، و اگر آینه نبود، در ظرف آب نگاه می‌کرد و موی سر را مرتب می‌ساخت. افزون بر آن، خود را برای [[خانواده]] و اصحابش می‌آراست. وقتی همسرش [[عایشه]] از علت نگاه کردن حضرت در ظرف آب پرسید، فرمود: "خداوند [[دوست]] دارد هرگاه بنده‌اش نزد [[برادران دینی]] خود می‌رود، خویشتن را برایشان بیاراید".
[[سیره فردی]]: یکی از ویژگی‌های ممتاز [[رفتاری]] آن حضرت، رعایت [[بهداشت]] فردی و [[پاکیزگی]] بود. رسول خدا{{صل}} از نظر [[لباس]]، [[موی سر]] و چهره، بسیار آراسته بود. در آینه نگاه میکرد و موی سر را شانه میزد، و اگر آینه نبود، در ظرف آب نگاه میکرد و موی سر را مرتب میساخت. افزون بر آن، خود را برای [[خانواده]] و اصحابش میآراست. وقتی همسرش [[عایشه]] از علت نگاه کردن حضرت در ظرف آب پرسید، فرمود: «خداوند [[دوست]] دارد هرگاه بندهاش نزد [[برادران دینی]] خود می‌رود، خویشتن را برایشان بیاراید».
 
[[پیامبر]] به [[مسواک]] اهمیت ویژه میداد. پیوسته دندانهای مبارکش [[پاک]] و سفید بود و [[دوستان]] خود را هم به مسواک کردن تأکید میکرد. ایشان همیشه پیش از [[خواب]] مسواک میزد. هرگاه میخوابید، مسواک را بالای سر خود میگذاشت و وقتی از خواب بیدار میشد، ابتدا مسواک میزد.
[[پیامبر]] به [[مسواک]] اهمیت ویژه می‌داد. پیوسته دندان‌های مبارکش [[پاک]] و سفید بود و [[دوستان]] خود را هم به مسواک کردن تأکید می‌کرد. ایشان همیشه پیش از [[خواب]] مسواک می‌زد. هرگاه می‌خوابید، مسواک را بالای سر خود می‌گذاشت و وقتی از خواب بیدار می‌شد، ابتدا مسواک می‌زد.
[[رسول خدا]]{{صل}} هرگاه به [[سفر]] میرفت، همواره پنج چیز با خود میبرد: شانه، آینه، سرمه دان، مسواک و قیچی. آن [[حضرت]] بر [[موی سر]] و صورت، روغن خوشبوکننده میزد و در سفرها هرگز شیشه روغن، سرمه دان، مسواک، قیچی و شانه را فراموش نمیکرد.
 
از [[جامه]] سبز خوشش میآمد و بیشتر جامههایش سفید بود. هرگاه [[لباس]] نویی میپوشید، لباس کهنهاش را به مستمندی میداد. [[عطر زدن]] برای آن حضرت یک اصل بود و [[پیامبر]] به بوی خوشش شناخته میشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۰۵.</ref> و در [[خانه]]، جایی مخصوص عطر زدن داشت<ref>ابوداود. ج۲، ص۲۸۲.</ref>، بخشی از مخارج پیامبر، صرف خرید [[عطر]] و مواد خوشبو کننده میشد. رسول خدا{{صل}} وقتی از مسیری میگذشت، رهگذرانی که پس از وی از آنجا میگذشتند، از بوی خوش آن حضرت میفهمیدند که پیامبر از آنجا عبور کرده است<ref>نوبری، ج۱۸، ص۲۷۱.</ref>. پیامبر از خوردن چیزهای بودار، به ویژه غذای سپردار که سبب [[آزار مردم]] میشد، [[پرهیز]] میکرد<ref>مسلم، ج۶، ص۱۲۶.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} هرگاه به [[سفر]] می‌رفت، همواره پنج چیز با خود می‌برد: شانه، آینه، سرمه‌دان، مسواک و قیچی. آن [[حضرت]] بر [[موی سر]] و صورت، روغن خوشبو کننده می‌زد و در سفرها هرگز شیشه روغن، سرمه دان، مسواک، قیچی و شانه را فراموش نمی‌کرد.
[[خضاب]] و رنگ کردن مو نیز برای آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به [[زنان]] [[دستور]] میداد مویهای خود را خضاب کنند؛ اگر شوهر دارند برای شوهر، و اگر ندارند برای آنکه خواستگاران بیشتری داشته باشند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۴، ص۳۱۹.</ref>.
 
رسول خدا{{صل}} برای اشیا، حیوانات و حتی لباسهای خود نام میگذاشت: نام عمامهاش، [[سحاب]]، نام پرچمش، [[عقاب]]، و نام شمشیری که در [[جنگ‌ها]] همراه داشت، [[ذوالفقار]] بود، شمشیرهای دیگری به نامهای مخذم، رسوب و قضیب داشت. نام کمانش، گتوم؛ شترش، قصوا، نام آسترش، [[دلدل]]؛ الاغش، [[یعفور]] و نام گوسفندی که شیرش را میدوشید، عینه بود<ref>ر.ک: ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.
از [[جامه]] سبز خوشش می‌آمد و بیشتر جامه‌هایش سفید بود. هرگاه [[لباس]] نویی می‌پوشید، لباس کهنه‌اش را به مستمندی می‌داد. [[عطر زدن]] برای آن حضرت یک اصل بود و [[پیامبر]] به بوی خوشش شناخته می‌شد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۰۵.</ref> و در [[خانه]]، جایی مخصوص عطر زدن داشت<ref>ابوداود. ج۲، ص۲۸۲.</ref>، بخشی از مخارج پیامبر، صرف خرید [[عطر]] و مواد خوشبو کننده می‌شد. رسول خدا{{صل}} وقتی از مسیری می‌گذشت، رهگذرانی که پس از وی از آنجا می‌گذشتند، از بوی خوش آن حضرت می‌فهمیدند که پیامبر از آنجا عبور کرده است<ref>نوبری، ج۱۸، ص۲۷۱.</ref>. پیامبر از خوردن چیزهای بودار، به ویژه غذای سیردار که سبب [[آزار مردم]] می‌شد، [[پرهیز]] می‌کرد<ref>مسلم، ج۶، ص۱۲۶.</ref>.
[[سیره خانوادگی]]: رسول خدا{{صل}} بخشی از وقت خویش را به همسرانش اختصاص میداد. چون به [[خانه]] میرفت، با آنان [[گفتگو]] میکرد و [[انس]] میگرفت و نیازهای [[روحی]] و [[عاطفی]] ایشان را برآورده میساخت. در کارهای خانه به همسرش [[یاری]] میرساند. [[خانه]] را جارو میزد و با خدمتکار خویش، آرد خمیر میکرد<ref>ابن سیدالناس، ج۲، ص۴۰۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} درباره نوع [[غذا]] و کیفیت پخت و پز آن، بهانه نمیگرفت و از آنچه [[خدا]] [[حلال]] کرده بود، همراه [[خانواده]] و خدمتکاران میخورد.
 
[[روابط]] رسول خدا{{صل}} با همسرانش به گونهای بود که آنان گاه به خود جرأت [[مشاجره]] با آن [[حضرت]] را میدادند. در برابر خردهگیریهایی که [[همسران رسول خدا]]{{صل}} به وی درباره استفاده از [[اموال]] میگرفتند، [[آیات]] زیر نازل شد: «ای [[پیامبر]]! به همسرانت بگو: اگر خواهان [[زندگی دنیا]] و [[زینت]] آن هستند، بیایید تا مهرتان را بدهم و خوش و خرم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به [[راستی]] خدا برای [[نیکوکاران]] شما [[پاداش]] بزرگی آماده کرده است»<ref>احزاب، ۲۸.</ref>
[[خضاب]] و رنگ کردن مو نیز برای آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به [[زنان]] [[دستور]] می‌داد موی‌های خود را خضاب کنند؛ اگر شوهر دارند برای شوهر، و اگر ندارند برای آنکه خواستگاران بیشتری داشته باشند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۴، ص۳۱۹.</ref>.
برخورد همسران رسول خدا{{صل}} با وی و تحت فشار قرار دادن آن حضرت به گونهای بود که پیامبر یک ماه از آنها کنارهگیری کرد و در موردی دیگر، رسول خدا{{صل}} برای جلب [[رضایت]] برخی از [[همسران]]، آنچه حلال بود بر خود [[حرام]] نمود<ref>ر.ک: تحریم، ۱-۴.</ref>. نیز در اختلافی که میان رسول خدا{{صل}} و همسرش [[حفصه]] پیش آمد، بنا شد در این زمینه، [[عمر]] که [[پدر]] حفصه بود [[قضاوت]] کند. [[جسارت]] حفصه در این مجلس به گونهای بود که عمر به او گفت: اگر محضر پیامبر نبود، به قدری او را میزد که [[جان]] دهد<ref>طبرسی، مجمع، ج۸، ص۵۵۵؛ حلبی، ج۳، ص۴۴۴؛ مجلسی، ج۲۲، ص۱۷۴.</ref>.
 
[[رفتار]] با [[عطوفت]] رسول خدا{{صل}} با همسران، برای برخی افراد قابل توجیه نبود؛ چنان که افرادی چون عمر، ریشه همه گرفتاریهای پیامبر از سوی همسرانش را، نوع برخوردهای خود حضرت میدانستند و [[معتقد]] بودند اگر همانطور که آنان با زنانشان رفتار میکنند، پیامبر نیز رفتار میکرد، [[زنان]] [[جسور]] نمیشدند و جرئت نمیکردند روی حرف مردان حرفی بزنند. [[پیامبر]] این روشها را نمیپسندید و چون این سخنان بدو گفته میشد، تنها [[تبسم]] میکرد. [[رقابت]] میان [[همسران رسول خدا]]{{صل}} مشهود بود؛ چنان که برخی [[همسران]] از [[عنایت]] پیامبر به [[ماریه قبطیه]] نگران بودند و به [[آزار]] و [[اذیت]] وی پرداختند که [[رسول خدا]]{{صل}} وی را به مکانی بیرون از [[مدینه]] برد<ref>زبیر بن بکار، ص۵۷.</ref>. این رقابتها چنان بود که [[ام حبیبه]] هنگام [[مرگ]] با اشاره به آن، از [[عایشه]] و [[ام سلمه]] که در آن هنگام زنده بودند، [[طلب]] [[بخشش]] کرد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۸۰.</ref>.
رسول خدا{{صل}} برای اشیا، حیوانات و حتی لباس‌های خود نام می‌گذاشت: نام عمامه‌اش، [[سحاب]]، نام پرچمش، [[عقاب]]، و نام شمشیری که در [[جنگ‌ها]] همراه داشت، [[ذوالفقار]] بود، شمشیرهای دیگری به نام‌های مخذم، رسوب و قضیب داشت. نام کمانش، گتوم؛ شترش، قصوا، نام آسترش، [[دلدل]]؛ الاغش، [[یعفور]] و نام گوسفندی که شیرش را می‌دوشید، عینه بود<ref>ر.ک: ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۷۵.</ref>
با تمام تفاوتهای [[اخلاقی]] و قبیلهای که میان همسران رسول خدا{{صل}} بود، پیامبر با زنانش در عرصههای گوناگون [[عدالت]] را رعایت میکرد. مهریه همه آنان برابر و به [[میزان]] پانصد [[درهم]] بود و تفاوت سن ایشان در این زمینه تأثیری نداشت<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۸، ص۱۲۸؛ بلاذری، ج۲، ص۱۰۰؛ شامی، ج۹، ص۴۸.</ref>. رسول خدا{{صل}} در سفرها نیز برخی از همسران خویش را به قید قرعه به همراه میبرد.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>
 
===[[سیره خانوادگی]]===
رسول خدا{{صل}} بخشی از وقت خویش را به همسرانش اختصاص می‌داد. چون به [[خانه]] می‌رفت، با آنان [[گفتگو]] می‌کرد و [[انس]] می‌گرفت و نیازهای [[روحی]] و [[عاطفی]] ایشان را برآورده می‌ساخت. در کارهای خانه به همسرش [[یاری]] می‌رساند. [[خانه]] را جارو می‌زد و با خدمتکار خویش، آرد خمیر می‌کرد<ref>ابن سیدالناس، ج۲، ص۴۰۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} درباره نوع [[غذا]] و کیفیت پخت و پز آن، بهانه نمی‌گرفت و از آنچه [[خدا]] [[حلال]] کرده بود، همراه [[خانواده]] و خدمتکاران می‌خورد.
 
[[روابط]] رسول خدا{{صل}} با همسرانش به گونه‌ای بود که آنان گاه به خود جرأت [[مشاجره]] با آن [[حضرت]] را می‌دادند. در برابر خُرده‌گیری‌هایی که [[همسران رسول خدا]]{{صل}} به وی درباره استفاده از [[اموال]] می‌گرفتند، [[آیات]] زیر نازل شد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا}}<ref>«ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر خواستار زندگی این جهان و آرایه‌های آن هستید بیایید شما را برخوردار سازم و با شیوه‌ای نیکو رهایتان کنم» سوره احزاب، آیه ۲۸.</ref>.
 
برخورد همسران رسول خدا{{صل}} با وی و تحت فشار قرار دادن آن حضرت به گونه‌ای بود که پیامبر یک ماه از آنها کناره‌گیری کرد و در موردی دیگر، رسول خدا{{صل}} برای جلب [[رضایت]] برخی از [[همسران]]، آنچه حلال بود بر خود [[حرام]] نمود<ref>ر.ک: سوره تحریم، آیه: ۱-۴.</ref>. نیز در اختلافی که میان رسول خدا{{صل}} و همسرش [[حفصه]] پیش آمد، بنا شد در این زمینه، [[عمر]] که [[پدر]] حفصه بود [[قضاوت]] کند. [[جسارت]] حفصه در این مجلس به گونه‌ای بود که عمر به او گفت: اگر محضر پیامبر نبود، به قدری او را می‌زد که [[جان]] دهد<ref>طبرسی، مجمع، ج۸، ص۵۵۵؛ حلبی، ج۳، ص۴۴۴؛ مجلسی، ج۲۲، ص۱۷۴.</ref>.
 
[[رفتار]] با [[عطوفت]] رسول خدا{{صل}} با همسران، برای برخی افراد قابل توجیه نبود؛ چنان که افرادی چون عمر، ریشه همه گرفتاری‌های پیامبر از سوی همسرانش را، نوع برخوردهای خود حضرت می‌دانستند و [[معتقد]] بودند اگر همانطور که آنان با زنانشان رفتار می‌کنند، پیامبر نیز رفتار می‌کرد، [[زنان]] [[جسور]] نمی‌شدند و جرئت نمی‌کردند روی حرف مردان حرفی بزنند. [[پیامبر]] این روش‌ها را نمی‌پسندید و چون این سخنان بدو گفته می‌شد، تنها [[تبسم]] می‌کرد. [[رقابت]] میان [[همسران رسول خدا]]{{صل}} مشهود بود؛ چنان که برخی [[همسران]] از [[عنایت]] پیامبر به [[ماریه قبطیه]] نگران بودند و به [[آزار]] و [[اذیت]] وی پرداختند که [[رسول خدا]]{{صل}} وی را به مکانی بیرون از [[مدینه]] برد<ref>زبیر بن بکار، ص۵۷.</ref>. این رقابت‌ها چنان بود که [[ام حبیبه]] هنگام [[مرگ]] با اشاره به آن، از [[عایشه]] و [[ام سلمه]] که در آن هنگام زنده بودند، [[طلب]] [[بخشش]] کرد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۸۰.</ref>.
 
با تمام تفاوت‌های [[اخلاقی]] و قبیله‌ای که میان همسران رسول خدا{{صل}} بود، پیامبر با زنانش در عرصه‌های گوناگون [[عدالت]] را رعایت می‌کرد. مهریه همه آنان برابر و به [[میزان]] پانصد [[درهم]] بود و تفاوت سن ایشان در این زمینه تأثیری نداشت<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۸، ص۱۲۸؛ بلاذری، ج۲، ص۱۰۰؛ شامی، ج۹، ص۴۸.</ref>. رسول خدا{{صل}} در سفرها نیز برخی از همسران خویش را به قید قرعه به همراه می‌برد.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۷۵-۷۶.</ref>
۱۱۵٬۱۷۷

ویرایش