←مقدمه
(←پانویس) |
(←مقدمه) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} پس از شنیدن کلمه "مأمور" ناراحت شد؛ زیرا [[عرب جاهلی]] این کلمه را درباره کسی که از پیش خود حرف میزند و حرفهایی را که میزند به [[دستور]] اجنه است، به کار میبرد<ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. لذا پیامبر{{صل}} فرمود: "او مهدور الدم است و هر کس کعب را یافت، او را بکشد". بجیر این مطلب را به برادرش خبر داد و سفارش کرد که اگر به [[فکر]] [[نجات]] خود هستی، [[مسلمان]] شو و من فکر نمیکنم در این [[روز]] (روز [[شوکت]] [[اسلام]]) غیر از [[انسان]] [[مسلمانی]] که [[خدا]] قلبش را به واسطه [[پذیرش اسلام]] [[پاک]] کرده است، کسی نجات یابد. کعب به محض رسیدن [[نامه]]، اسلام آورد و به طرف [[مدینه]] حرکت کرد. وقتی وارد مدینه شد نزد مردی از [[قبیله]] [[جهینه]] که یکی از [[دوستان]] قدیمیاش بود، رفت و به همراه [[دوست]] خود برای [[نماز صبح]] به [[مسجد پیامبر]]{{صل}} رفت؛ بعد از [[خواندن نماز]] صبح به [[امامت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دوست کعب، [[رسول خدا]] را به او نشان داد و گفت: "آن شخص [[پیغمبر]] خداست؛ پیش ایشان برو و [[طلب]] [[امان]] کن". کعب، [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} شرفیاب شد و دستش را در دست پر مهر و [[محبت رسول خدا]]{{صل}} گذاشت. پیامبر اکرم{{صل}} در ابتدا او را نشناخت؛ کعب عرضه داشت: ای [[پیامبر خدا]] [[کعب بن زهیر]] [[توبه]] نموده و مسلمان شده و برای امان خواهی خدمت شما آمده است حال اگر او را بیاورم شما او را میپذیرید؟ [[پیامبر]] [[رحمت]] پاسخ داد: آری، کعب عرض کرد: ای رسول خدا من کعب بن زهیر هستم<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۵، ص۱۸۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۳۶۹؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۷۰۰ و ۷۰۱. البته اسلام طوری و امان که خواهی قبلا بیان پیش شد پیامبر، برخی میگویند وقتی کعب وارد مدینه شد پیش ابوبکر رفت و ابوبکر او را برای اظهار اسلام و امان خواهی پیش پیامبر برد. (المذاکره فی القاب الشعراء، ابوالمجد اسعد بن ابراهیم الشیبانی الارلی ج۱، ص۹) که به نظر میرسد این تقل با هدف فضیلت تراشی برای خلیفه میباشد. برخی از مورخین نیز داستان را این گونه روایت کردهاند: بجیر به کعب گزارش داد که حضرت فرموده است خون کعب هدر است و بعد از مدتی برای او نامهای نوشت و به او پیشنهاد مسلمان شدن را داد و گفت: هرکس شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اکرم دهد و مسلمان شود، پیامبر از او میپذیرد و گذشتهاش را میبخشد. کعب به محض رسیدن نامه، مسلمان شد و به طرف مدینه حرکت کرد. وقتی وارد مدینه شد شترش را جلوی درب مسجد رسول خدا خواباند و خود وارد مسجد شد؛ در حالی که اصحاب پیامبر گرداگرد حضرت حلقه زده بودند. کعب میگوید: پیامبر را از آثار ایشان شناختم. همه را پشت سر گذاردم تا در مقابل حضرت نشستم، ابتدا اظهار اسلام کردم و سپس درخواست امان نمودم و گفتم: این مقام و جایگاه کسی است که به شما پناهنده شده است. حضرت فرمود: نام تو چیست؟ گفتم: من کعب بن زهیرم. رسول خدا فرمود: تویی که گفتهای؟ سپس رو به ابوبکر کرد و فرمود: چه گفته است؟ ابوبکر اشعار گذشته را خواند تا به مصراع آخر رسید. گفتم: یا رسول الله من چنین نگفتهام بلکه آنچه من گفتهام این است: {{عربی| سقاك ابوبكر بكأس روية فاتهلك المأمون منها و علكا}}؛ یعنی کلمه مأمور را به مأمون تبدیل کرد. سپس پیامبر فرمود: آری به خدا سوگند مأمون است. در این موقع کعب قصیده ای را که در مدح پیامبر خدا{{صل}} سروده بود، میخواند. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۱۷؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۶ و دلائل النبوه، بیهقی، ج۵، ص۲۰۸. البته بیهقی این گونه روایت میکند پیامبر رو به ابوبکر کرد و فرمود: چه گفته است؟ ابوبکر گفت: {{عربی| سقاك ابوبكر بكأس روية فانهلك المأمور منها و عكا}}. کعب گفت: یارسول الله من چنین نگفتهام بلکه آنچه من گفتهام این است: {{عربی| سقاك ابوبكر بكأس روية فانهلك المأمور منها و علكا}}؛ یعنی کلمه مأمون را به مامور تبدیل کرد. سپس پیامبر فرمود: آری به خدا سوگند مأمور است. البته صحت این نقل با توجه به پیشینه معنایی کلمه مأمور در بین عرب جاهلی، بعید به نظر میرسد اما بر فرض صحت این نقل، معنا این گونه میشود: رسول خدا از طرف خداوند تبارک و تعالی مأمور است.</ref>. | [[رسول خدا]]{{صل}} پس از شنیدن کلمه "مأمور" ناراحت شد؛ زیرا [[عرب جاهلی]] این کلمه را درباره کسی که از پیش خود حرف میزند و حرفهایی را که میزند به [[دستور]] اجنه است، به کار میبرد<ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. لذا پیامبر{{صل}} فرمود: "او مهدور الدم است و هر کس کعب را یافت، او را بکشد". بجیر این مطلب را به برادرش خبر داد و سفارش کرد که اگر به [[فکر]] [[نجات]] خود هستی، [[مسلمان]] شو و من فکر نمیکنم در این [[روز]] (روز [[شوکت]] [[اسلام]]) غیر از [[انسان]] [[مسلمانی]] که [[خدا]] قلبش را به واسطه [[پذیرش اسلام]] [[پاک]] کرده است، کسی نجات یابد. کعب به محض رسیدن [[نامه]]، اسلام آورد و به طرف [[مدینه]] حرکت کرد. وقتی وارد مدینه شد نزد مردی از [[قبیله]] [[جهینه]] که یکی از [[دوستان]] قدیمیاش بود، رفت و به همراه [[دوست]] خود برای [[نماز صبح]] به [[مسجد پیامبر]]{{صل}} رفت؛ بعد از [[خواندن نماز]] صبح به [[امامت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دوست کعب، [[رسول خدا]] را به او نشان داد و گفت: "آن شخص [[پیغمبر]] خداست؛ پیش ایشان برو و [[طلب]] [[امان]] کن". کعب، [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} شرفیاب شد و دستش را در دست پر مهر و [[محبت رسول خدا]]{{صل}} گذاشت. پیامبر اکرم{{صل}} در ابتدا او را نشناخت؛ کعب عرضه داشت: ای [[پیامبر خدا]] [[کعب بن زهیر]] [[توبه]] نموده و مسلمان شده و برای امان خواهی خدمت شما آمده است حال اگر او را بیاورم شما او را میپذیرید؟ [[پیامبر]] [[رحمت]] پاسخ داد: آری، کعب عرض کرد: ای رسول خدا من کعب بن زهیر هستم<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۵، ص۱۸۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۳۶۹؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۷۰۰ و ۷۰۱. البته اسلام طوری و امان که خواهی قبلا بیان پیش شد پیامبر، برخی میگویند وقتی کعب وارد مدینه شد پیش ابوبکر رفت و ابوبکر او را برای اظهار اسلام و امان خواهی پیش پیامبر برد. (المذاکره فی القاب الشعراء، ابوالمجد اسعد بن ابراهیم الشیبانی الارلی ج۱، ص۹) که به نظر میرسد این تقل با هدف فضیلت تراشی برای خلیفه میباشد. برخی از مورخین نیز داستان را این گونه روایت کردهاند: بجیر به کعب گزارش داد که حضرت فرموده است خون کعب هدر است و بعد از مدتی برای او نامهای نوشت و به او پیشنهاد مسلمان شدن را داد و گفت: هرکس شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اکرم دهد و مسلمان شود، پیامبر از او میپذیرد و گذشتهاش را میبخشد. کعب به محض رسیدن نامه، مسلمان شد و به طرف مدینه حرکت کرد. وقتی وارد مدینه شد شترش را جلوی درب مسجد رسول خدا خواباند و خود وارد مسجد شد؛ در حالی که اصحاب پیامبر گرداگرد حضرت حلقه زده بودند. کعب میگوید: پیامبر را از آثار ایشان شناختم. همه را پشت سر گذاردم تا در مقابل حضرت نشستم، ابتدا اظهار اسلام کردم و سپس درخواست امان نمودم و گفتم: این مقام و جایگاه کسی است که به شما پناهنده شده است. حضرت فرمود: نام تو چیست؟ گفتم: من کعب بن زهیرم. رسول خدا فرمود: تویی که گفتهای؟ سپس رو به ابوبکر کرد و فرمود: چه گفته است؟ ابوبکر اشعار گذشته را خواند تا به مصراع آخر رسید. گفتم: یا رسول الله من چنین نگفتهام بلکه آنچه من گفتهام این است: {{عربی| سقاك ابوبكر بكأس روية فاتهلك المأمون منها و علكا}}؛ یعنی کلمه مأمور را به مأمون تبدیل کرد. سپس پیامبر فرمود: آری به خدا سوگند مأمون است. در این موقع کعب قصیده ای را که در مدح پیامبر خدا{{صل}} سروده بود، میخواند. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۱۷؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۶ و دلائل النبوه، بیهقی، ج۵، ص۲۰۸. البته بیهقی این گونه روایت میکند پیامبر رو به ابوبکر کرد و فرمود: چه گفته است؟ ابوبکر گفت: {{عربی| سقاك ابوبكر بكأس روية فانهلك المأمور منها و عكا}}. کعب گفت: یارسول الله من چنین نگفتهام بلکه آنچه من گفتهام این است: {{عربی| سقاك ابوبكر بكأس روية فانهلك المأمور منها و علكا}}؛ یعنی کلمه مأمون را به مامور تبدیل کرد. سپس پیامبر فرمود: آری به خدا سوگند مأمور است. البته صحت این نقل با توجه به پیشینه معنایی کلمه مأمور در بین عرب جاهلی، بعید به نظر میرسد اما بر فرض صحت این نقل، معنا این گونه میشود: رسول خدا از طرف خداوند تبارک و تعالی مأمور است.</ref>. | ||
در این موقع کعب قصیدهای را که در [[مدح]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} سروده بود، خواند؛ از جمله اشعارش ابیات زیر است: | در این موقع کعب قصیدهای را که در [[مدح]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} سروده بود، خواند؛ از جمله اشعارش ابیات زیر است: به من گفتند: [[رسول خدا]] تو را [[تهدید]] کرده است؛ من گفتم: ولی در نزد وی [[انتظار]] [[بخشش]] میباشد.(زیرا) [[پیامبر]] نوری است که از او [[طلب]] روشنی میشود و شمشیری از شمشیرهای کشیده [[خداوند]] است.<ref>{{عربی| نبتت أن رسول الله أوعدنی والعفو عند رسول الله مأمول }}، | ||
به من گفتند: [[رسول خدا]] تو را [[تهدید]] کرده است؛ من گفتم: ولی در نزد وی [[انتظار]] [[بخشش]] میباشد. | |||
(زیرا) [[پیامبر]] نوری است که از او [[طلب]] روشنی میشود و شمشیری از شمشیرهای کشیده [[خداوند]] است.<ref>{{عربی| نبتت أن رسول الله أوعدنی والعفو عند رسول الله مأمول }}، | |||
{{عربی| ان الرسول النور یستضاء به مهند من سیوف الله مسلول}}البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۱ و ۳۷۳؛ زاد المعاد، محمد بن ابی بکر أیوب الزرعی، ج۳، ص۵۲۳ و ۵۲۴؛ طبقات الشافعیة الکبری، السبکی، ج۱، ص۲۴۱ و ۲۴۲ (سبکی مصرع اول را این گونه نقل میکند: {{عربی|أنبئت أن رسول الله اوعدنی}}؛ مختصر السیره، محمد بن عبدالوهاب، ج۱، ص۲۲۸ (محمد بن عبدالوهاب مصرع آخر را اینگونه نقل میکند: {{عربی|و صارم من سیوف الله مسلول}}).</ref>، | {{عربی| ان الرسول النور یستضاء به مهند من سیوف الله مسلول}}البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۱ و ۳۷۳؛ زاد المعاد، محمد بن ابی بکر أیوب الزرعی، ج۳، ص۵۲۳ و ۵۲۴؛ طبقات الشافعیة الکبری، السبکی، ج۱، ص۲۴۱ و ۲۴۲ (سبکی مصرع اول را این گونه نقل میکند: {{عربی|أنبئت أن رسول الله اوعدنی}}؛ مختصر السیره، محمد بن عبدالوهاب، ج۱، ص۲۲۸ (محمد بن عبدالوهاب مصرع آخر را اینگونه نقل میکند: {{عربی|و صارم من سیوف الله مسلول}}).</ref>، | ||
پس از خواندن قصیده، پیامبر{{صل}} یک برد [[یمنی]] به کعب بخشید. [[معاویه]] در [[زمان]] [[سلطنت]] خود از کعب درخواست کرد که آن برد یمنی را به او بفروشد ولی کعب قبول نکرد. پس از [[وفات]] کعب، معاویه آن را از فرزندانش به قیمت بیست هزار [[درهم]] خرید [[ابن اثیر]] میگوید: همان برد در حال حاضر نزد [[خلفا]] میباشد <ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۸؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۳؛ المذاکرة فی القاب الشعراء، أبو المجد أسعد بن ابراهیم الشیبانی الإربلی، ج۱، ص۹. اسعد بن ابراهیم میگوید: آن برد را خلفا در دو عید قربان و فطر) میپوشند.</ref>. | پس از خواندن قصیده، پیامبر{{صل}} یک برد [[یمنی]] به کعب بخشید. [[معاویه]] در [[زمان]] [[سلطنت]] خود از کعب درخواست کرد که آن برد یمنی را به او بفروشد ولی کعب قبول نکرد. پس از [[وفات]] کعب، معاویه آن را از فرزندانش به قیمت بیست هزار [[درهم]] خرید [[ابن اثیر]] میگوید: همان برد در حال حاضر نزد [[خلفا]] میباشد <ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۸؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۳؛ المذاکرة فی القاب الشعراء، أبو المجد أسعد بن ابراهیم الشیبانی الإربلی، ج۱، ص۹. اسعد بن ابراهیم میگوید: آن برد را خلفا در دو عید قربان و فطر) میپوشند.</ref>. | ||
[[کعب بن زهیر]] دارای اشعار بسیار خوبی است و از کسانی است که در تقدم [[امیر مؤمنان]]{{ع}} بر سایر [[صحابه]] قصیدهای سروده که از جمله ابیات آن، دو [[بیت]] زیر است: | [[کعب بن زهیر]] دارای اشعار بسیار خوبی است و از کسانی است که در تقدم [[امیر مؤمنان]]{{ع}} بر سایر [[صحابه]] قصیدهای سروده که از جمله ابیات آن، دو [[بیت]] زیر است: [[علی]]، داماد [[پیامبر]]{{صل}} و در میان تمامی [[مردم]]، [[بهترین انسان]] است و هر که بخواهد با او از در اظهار [[فخر]] در آید، مغلوب است. او اولین کسی است که با [[پیامبر امی]] [[نماز]] خواند، در آن وقتی که همه نسبت به [[خداوند]] [[کفر]] میورزیدند<ref>{{عربی| صهر النبی وخیر الناس کلهم فکل من رامه بالفخر مفخور}}، | ||
[[علی]]، داماد [[پیامبر]]{{صل}} و در میان تمامی [[مردم]]، [[بهترین انسان]] است و هر که بخواهد با او از در اظهار [[فخر]] در آید، مغلوب است. | |||
او اولین کسی است که با [[پیامبر امی]] [[نماز]] خواند، در آن وقتی که همه نسبت به [[خداوند]] [[کفر]] میورزیدند<ref>{{عربی| صهر النبی وخیر الناس کلهم فکل من رامه بالفخر مفخور}}، | |||
{{عربی| صلی الصلاة مع الأمی اولهم قبل العباد و رب الناس مکفور}}؛ دیوان کعب بن زهیر، ص۸۳؛ انساب الأشراف، بلاذری، ج۱، ص۳۸۷؛ باب أمر ابن ملجم و أمر اصحابه و مقتل أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب و مناقب أمیر المؤمنین، محمد بن سلیمان الکوفی، ج۲، ص۷۰.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[بجیر بن زهیر (مقاله)|مقاله «بجیر بن زهیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۳۵-۴۰.</ref>. | {{عربی| صلی الصلاة مع الأمی اولهم قبل العباد و رب الناس مکفور}}؛ دیوان کعب بن زهیر، ص۸۳؛ انساب الأشراف، بلاذری، ج۱، ص۳۸۷؛ باب أمر ابن ملجم و أمر اصحابه و مقتل أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب و مناقب أمیر المؤمنین، محمد بن سلیمان الکوفی، ج۲، ص۷۰.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[بجیر بن زهیر (مقاله)|مقاله «بجیر بن زهیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص۳۵-۴۰.</ref>. | ||