جز
جایگزینی متن - 'محل' به 'محل'
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'محل' به 'محل') |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
گذشته حارث بن یزید در دوره [[جاهلیت]] نامعلوم است. از [[اخبار]] معدودی که از وی مانده بر میآید که [[روابط]] نزدیکی با [[ابوجهل]] داشته؛ اما چرایی و [[انگیزه]] آن مشخص نیست؛ همچنین گفته شده که [[حارث بن یزید]] از [[مخالفان]] سرسخت [[پیامبر]] بوده است.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷.</ref> علت طرح [[شخصیت]] حارث بن یزید عامری در منابع، [[اسلام آوردن]] [[عیاش بن ابی ربیعه]] ([[برادر]] ناتنی ابوجهل) است. گفتهاند: [[عیاش]] که [[اسلام]] آورده بود پیش از [[هجرت پیامبر به مدینه]] رفت.<ref>روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴.</ref> مادرش [[اسماء]] دختر مخرّمه که او را از دیگر پسرانش بیشتر [[دوست]] میداشت،<ref> جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۶ - ۲۷۷.</ref> سخت بیتاب شد و به پسرانش ابوجهل و [[حارث]] که از دو [[پدر]] بودند [[دستور]] داد تا عیاش را از [[مدینه]] بازگردانند. آن دو در پی برادر رفتند و او را آوردند. برخی گفتهاند: در این [[سفر]] تنها حارث بن یزید همراه ابوجهل بود.<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۲۷.</ref> چندان بعید نمینماید که حارث بن یزید نیز برادر [[مادری]] ابوجهل و عیاش باشد، زیرا دلیلی وجود ندارد که ابوجهل که از [[بنیمخزوم]] است، برای درخواست مادرش از حارث بن یزید عامری کمک بگیرد، به هر حال آنان وقتی به مدینه رسیدند، به [[پناهگاه]] عیاش رفته، [[نگرانی]] شدید [[مادر]] را برایش بازگفتند و به او [[اطمینان]] دادند که اگر بازگردد او را نیازارند و کاری به دینش نداشته باشند. عیاش که از [[بیتابی]] مادرش نگران شده و به گفته آنان [[اعتماد]] کرده بود، با ایشان همراه شد؛ اما وقتی از مدینه دور شدند، حارث و ابوجهل او را با طنابی بستند و هریک ۱۰۰ تازیانه بر او زدند و چون به [[مکه]] رسیدند، مادرش [[سوگند]] یاد کرد تا زمانی که به آنچه [[ایمان]] آورده [[کفر]] نورزد، او را از بند نرهاند. سپس وی را با دست و پای بسته زیر گرمای سوزان [[خورشید]] رها کردند. [[سختی]] [[شکنجه]] به حدی بود که عیاش به خواسته آنان تن داد و به ظاهر از [[ایمان]] [[دست]] کشید. مدتی بعد [[حارث بن یزید]]، نزد [[عیاش]] آمد و او را [[سرزنش]] کرد و گفت: چرا چنین کردی؟ نه بر [[دین]] پدرانت ماندی و نه بر [[دین جدید]]. این دین که بر آن بودی اگر [[هدایت]] بود، تو آن را رها کردی و اگر [[گمراهی]] بود، چندگاهی [[گمراه]] بودی. عیاش که از این سخن [[حارث]] [[خشمگین]] شده بود، [[سوگند]] یاد کرد که اگر فرصتی دست دهد او را بکشد.<ref>اسباب النزول، ص ۱۴۰؛ روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴؛ الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹.</ref> در گزارشی نیز آمده است که عیاش، هنگامی که حارث او را در مسیر [[مدینه]] به [[مکه]] تازیانه میزد، به [[مرگ]] تهدیدش کرد.<ref>الکشاف ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹.</ref> شاید بتوان گفت [[تحقیر]] عیاش از سوی [[برادر]] ناتنیاش، حارث بن [[عامر]] که به لحاظ موقعیت قبیلهای جزو [[موالی]] و از او [[پایینتر]] بود موجب شد تنها حارث را به مرگ [[تهدید]] کند و در برابر [[ابوجهل]] که او نیز از [[بنیمخزوم]] بود، از خود واکنشی نشان ندهد. | گذشته حارث بن یزید در دوره [[جاهلیت]] نامعلوم است. از [[اخبار]] معدودی که از وی مانده بر میآید که [[روابط]] نزدیکی با [[ابوجهل]] داشته؛ اما چرایی و [[انگیزه]] آن مشخص نیست؛ همچنین گفته شده که [[حارث بن یزید]] از [[مخالفان]] سرسخت [[پیامبر]] بوده است.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷.</ref> علت طرح [[شخصیت]] حارث بن یزید عامری در منابع، [[اسلام آوردن]] [[عیاش بن ابی ربیعه]] ([[برادر]] ناتنی ابوجهل) است. گفتهاند: [[عیاش]] که [[اسلام]] آورده بود پیش از [[هجرت پیامبر به مدینه]] رفت.<ref>روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴.</ref> مادرش [[اسماء]] دختر مخرّمه که او را از دیگر پسرانش بیشتر [[دوست]] میداشت،<ref> جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۶ - ۲۷۷.</ref> سخت بیتاب شد و به پسرانش ابوجهل و [[حارث]] که از دو [[پدر]] بودند [[دستور]] داد تا عیاش را از [[مدینه]] بازگردانند. آن دو در پی برادر رفتند و او را آوردند. برخی گفتهاند: در این [[سفر]] تنها حارث بن یزید همراه ابوجهل بود.<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۲۷.</ref> چندان بعید نمینماید که حارث بن یزید نیز برادر [[مادری]] ابوجهل و عیاش باشد، زیرا دلیلی وجود ندارد که ابوجهل که از [[بنیمخزوم]] است، برای درخواست مادرش از حارث بن یزید عامری کمک بگیرد، به هر حال آنان وقتی به مدینه رسیدند، به [[پناهگاه]] عیاش رفته، [[نگرانی]] شدید [[مادر]] را برایش بازگفتند و به او [[اطمینان]] دادند که اگر بازگردد او را نیازارند و کاری به دینش نداشته باشند. عیاش که از [[بیتابی]] مادرش نگران شده و به گفته آنان [[اعتماد]] کرده بود، با ایشان همراه شد؛ اما وقتی از مدینه دور شدند، حارث و ابوجهل او را با طنابی بستند و هریک ۱۰۰ تازیانه بر او زدند و چون به [[مکه]] رسیدند، مادرش [[سوگند]] یاد کرد تا زمانی که به آنچه [[ایمان]] آورده [[کفر]] نورزد، او را از بند نرهاند. سپس وی را با دست و پای بسته زیر گرمای سوزان [[خورشید]] رها کردند. [[سختی]] [[شکنجه]] به حدی بود که عیاش به خواسته آنان تن داد و به ظاهر از [[ایمان]] [[دست]] کشید. مدتی بعد [[حارث بن یزید]]، نزد [[عیاش]] آمد و او را [[سرزنش]] کرد و گفت: چرا چنین کردی؟ نه بر [[دین]] پدرانت ماندی و نه بر [[دین جدید]]. این دین که بر آن بودی اگر [[هدایت]] بود، تو آن را رها کردی و اگر [[گمراهی]] بود، چندگاهی [[گمراه]] بودی. عیاش که از این سخن [[حارث]] [[خشمگین]] شده بود، [[سوگند]] یاد کرد که اگر فرصتی دست دهد او را بکشد.<ref>اسباب النزول، ص ۱۴۰؛ روض الجنان، ج ۶، ص ۵۴؛ الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹.</ref> در گزارشی نیز آمده است که عیاش، هنگامی که حارث او را در مسیر [[مدینه]] به [[مکه]] تازیانه میزد، به [[مرگ]] تهدیدش کرد.<ref>الکشاف ج ۱، ص ۵۴۸ - ۵۴۹.</ref> شاید بتوان گفت [[تحقیر]] عیاش از سوی [[برادر]] ناتنیاش، حارث بن [[عامر]] که به لحاظ موقعیت قبیلهای جزو [[موالی]] و از او [[پایینتر]] بود موجب شد تنها حارث را به مرگ [[تهدید]] کند و در برابر [[ابوجهل]] که او نیز از [[بنیمخزوم]] بود، از خود واکنشی نشان ندهد. | ||
هرچند حارث بن یزید با ابوجهل در بازگرداندن عیاش از مدینه و [[شکنجه]] او [[همکاری]] کرد، بنا به [[علل]] نامعلومی حارث [[مسلمان]] شد و به مدینه [[مهاجرت]] کرد.<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹.</ref> از مجموع گزارشهای [[تفسیری]] <ref>جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۷؛ اسباب النزول، ص ۱۴۰؛ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۱۳۸.</ref> ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا }}<ref>«هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمنی (دیگر) را بکشد جز به خطا و هر که به خطا مؤمنی را بکشد آزاد کردن بردهای مؤمن و پرداخت خونبهایی به خانوادهاش (بر عهده کشنده است) مگر آنان در گذرند پس اگر (کشته) از گروه دشمن شما امّا مؤمن است، آزاد کردن بردهای مؤمن (بس است) و اگر از گروهی است که میان شما و ایشان پیمانی هست پرداخت خونبهایی به خانوادهاش و آزاد کردن بردهای مؤمن (لازم است) و آن کس که (بردهای) نیابد روزه دو ماه پیاپی (بر عهده اوست) برای پذیرش توبهای از سوی خداوند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۹۲.</ref> و [[منابع تاریخی]] و تراجم <ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹.</ref> چنین برمیآید که حارث بن یزید پس از [[هجرت به مدینه]] توسط عیاش که او نیز پس از [[رهایی]] از بند [[مشرکان]] دوباره به مدینه آمده و از مسلمان شدن حارث بیخبر بود، کشته شد؛ اما پس از [[آگاهی]] از [[مسلمانی]] حارث، با [[پشیمانی]] نزد [[رسول خدا]] رفت و [[حضرت]] را از این رویداد باخبر ساخت. در این هنگام [[جبرئیل]] فرود آمد و این [[آیه]] را بر [[پیامبر]] خواند. رسول خدا پس از [[نزول]] این آیه، به [[عیاش]] [[دستور]] داد به جبران این اشتباه، بندهای مؤمن را آزاد کند.<ref> جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۷؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷.</ref> از متن این آیه و گزارشهایی که در [[شأن نزول]] آن آمده، میتوان دریافت که [[حارث بن یزید]] اگر خانوادهای داشته از [[مشرکان]] بودهاند که نمیتوانستهاند از مؤمن [[ارث]] ببرند، برای همین، پیامبر به عیاش [[فرمان]] داد که فقط بندهای مؤمن را آزاد کند و او را از پرداخت دیه معاف کرد.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷.</ref> درباره تقدم یا تأخر [[سفر]] حارث بن یزید نسبت به [[سفر]] [[عیاش]] به [[مدینه]] و همچنین [[زمان]] و مکان کشته شدن وی گزارشهای متفاوتی وجود دارد؛ برخی گزارشها سفر [[حارث بن یزید]] را بر سفر عیاش مقدم دانسته و میگویند: [[حارث]] پس از [[مهاجرت]]، در [[قبا]] و نزد [[قبیله]] «[[بنی عمرو بن عوف]]» جای گرفت.<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷؛ السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۳۱.</ref> بعضی گزارشها از تأخر سفر او نسبت به عیاش حکایت دارند و میگویند: حارث [[مسلمان]] شده بود؛ اما به محض ورودش به مدینه، عیاش او را کشت.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹.</ref> زمان [[قتل]] حارث بن یزید را با ابهام و [[اختلاف]] بسیار اندکی پس از [[هجرت]]<ref> مجمعالبیان، ج ۳، ص ۱۳۸.</ref> یا پس از [[احد]] <ref> الجرح والتعدیل، ج ۳، ص ۹۳.</ref> [[نقل]] کردهاند؛ اما واقدی <ref>المغازی، ج ۱، ص ۴۶، ۳۵۰.</ref> گفته است که [[پیامبر]] پس از [[جنگ بدر]] و [[غزوه]] بئر معونه ([[سال چهارم هجری]]) برای [[نجات]] مسلمانانی که در [[مکه]] [[اسیر]] [[مشرکان]] بودند - از جمله عیاش -[[دعا]] کرد. [[ابن اسحاق]] <ref> السیر والمغازی، ص ۱۷۶.</ref> و ابن [[هشام]] <ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۶۷.</ref> گزارش دادهاند که عیاش تا بعد از جنگ بدر و احد و [[خندق]] ([[سال پنجم هجری]]) در [[حبس]] مشرکان مکه بود. با [[عنایت]] به این سه گزارش، میتوان [[حدس]] زد که قتل حارث به دست [[عیاش بن ابی ربیعه]] پس از سال چهارم یا پنجم [[هجری]] اتفاق افتاده است. | هرچند حارث بن یزید با ابوجهل در بازگرداندن عیاش از مدینه و [[شکنجه]] او [[همکاری]] کرد، بنا به [[علل]] نامعلومی حارث [[مسلمان]] شد و به مدینه [[مهاجرت]] کرد.<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹.</ref> از مجموع گزارشهای [[تفسیری]] <ref>جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۷؛ اسباب النزول، ص ۱۴۰؛ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۱۳۸.</ref> ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا }}<ref>«هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمنی (دیگر) را بکشد جز به خطا و هر که به خطا مؤمنی را بکشد آزاد کردن بردهای مؤمن و پرداخت خونبهایی به خانوادهاش (بر عهده کشنده است) مگر آنان در گذرند پس اگر (کشته) از گروه دشمن شما امّا مؤمن است، آزاد کردن بردهای مؤمن (بس است) و اگر از گروهی است که میان شما و ایشان پیمانی هست پرداخت خونبهایی به خانوادهاش و آزاد کردن بردهای مؤمن (لازم است) و آن کس که (بردهای) نیابد روزه دو ماه پیاپی (بر عهده اوست) برای پذیرش توبهای از سوی خداوند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۹۲.</ref> و [[منابع تاریخی]] و تراجم <ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹.</ref> چنین برمیآید که حارث بن یزید پس از [[هجرت به مدینه]] توسط عیاش که او نیز پس از [[رهایی]] از بند [[مشرکان]] دوباره به مدینه آمده و از مسلمان شدن حارث بیخبر بود، کشته شد؛ اما پس از [[آگاهی]] از [[مسلمانی]] حارث، با [[پشیمانی]] نزد [[رسول خدا]] رفت و [[حضرت]] را از این رویداد باخبر ساخت. در این هنگام [[جبرئیل]] فرود آمد و این [[آیه]] را بر [[پیامبر]] خواند. رسول خدا پس از [[نزول]] این آیه، به [[عیاش]] [[دستور]] داد به جبران این اشتباه، بندهای مؤمن را آزاد کند.<ref> جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۷؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷.</ref> از متن این آیه و گزارشهایی که در [[شأن نزول]] آن آمده، میتوان دریافت که [[حارث بن یزید]] اگر خانوادهای داشته از [[مشرکان]] بودهاند که نمیتوانستهاند از مؤمن [[ارث]] ببرند، برای همین، پیامبر به عیاش [[فرمان]] داد که فقط بندهای مؤمن را آزاد کند و او را از پرداخت دیه معاف کرد.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷.</ref> درباره تقدم یا تأخر [[سفر]] حارث بن یزید نسبت به [[سفر]] [[عیاش]] به [[مدینه]] و همچنین [[زمان]] و مکان کشته شدن وی گزارشهای متفاوتی وجود دارد؛ برخی گزارشها سفر [[حارث بن یزید]] را بر سفر عیاش مقدم دانسته و میگویند: [[حارث]] پس از [[مهاجرت]]، در [[قبا]] و نزد [[قبیله]] «[[بنی عمرو بن عوف]]» جای گرفت.<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹، ۶۴۷؛ السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۳۱.</ref> بعضی گزارشها از تأخر سفر او نسبت به عیاش حکایت دارند و میگویند: حارث [[مسلمان]] شده بود؛ اما به محض ورودش به مدینه، عیاش او را کشت.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۹۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۰۹.</ref> زمان [[قتل]] حارث بن یزید را با ابهام و [[اختلاف]] بسیار اندکی پس از [[هجرت]]<ref> مجمعالبیان، ج ۳، ص ۱۳۸.</ref> یا پس از [[احد]] <ref> الجرح والتعدیل، ج ۳، ص ۹۳.</ref> [[نقل]] کردهاند؛ اما واقدی <ref>المغازی، ج ۱، ص ۴۶، ۳۵۰.</ref> گفته است که [[پیامبر]] پس از [[جنگ بدر]] و [[غزوه]] بئر معونه ([[سال چهارم هجری]]) برای [[نجات]] مسلمانانی که در [[مکه]] [[اسیر]] [[مشرکان]] بودند - از جمله عیاش -[[دعا]] کرد. [[ابن اسحاق]] <ref> السیر والمغازی، ص ۱۷۶.</ref> و ابن [[هشام]] <ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۶۷.</ref> گزارش دادهاند که عیاش تا بعد از جنگ بدر و احد و [[خندق]] ([[سال پنجم هجری]]) در [[حبس]] مشرکان مکه بود. با [[عنایت]] به این سه گزارش، میتوان [[حدس]] زد که قتل حارث به دست [[عیاش بن ابی ربیعه]] پس از سال چهارم یا پنجم [[هجری]] اتفاق افتاده است. محل قتل حارث بن یزید را نیز به اختلاف حَرّه،<ref>جامعالبیان، ج ۵، ص ۲۷۷؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷؛ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۱۳۸؛ الاصابه، ج ۱، ص ۷۰۰.</ref> [[بقیع]] <ref> تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۱۰۳۱؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۷.</ref و قبا <ref>اسباب النزول، ص ۱۴۰؛ الکشاف، ج ۱، ص ۵۴۹؛ روضالجنان، ج ۶، ص ۵۵.</ref> گفتهاند، بنابراین، میتوان محل قتل حارث را [[مدینه]] یا اطراف آن دانست<ref> تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۱۰۳۱؛ اسباب النزول، ص ۱۴۰.</ref>.<ref>[[علی محمدی یدک|محمدی یدک، علی]]، [[حارث بن یزید قرشی عامری (مقاله)|مقاله «حارث بن یزید قرشی عامری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref> | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |