جز
جایگزینی متن - 'راه' به 'راه'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +)) |
جز (جایگزینی متن - 'راه' به 'راه') |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
او اولین داماد [[پیامبر]]{{صل}} بود و [[زینب]]، بزرگترین [[دختر پیامبر خدا]]{{صل}} از [[حضرت خدیجه]]، [[همسر]] [[ابوالعاص]] بود. [[ابو العاص]] نسبت به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} علاقهمند، با [[وفا]] و صمیمی بود ولی با این حال، پس از [[بعثت پیامبر]]{{صل}} او به [[پیامبر]]{{صل}} [[ایمان]] نیاورد و بر [[کفر]] خود باقی ماند<ref>سیرت رسول الله{{صل}}، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۵۹۳.</ref>. | او اولین داماد [[پیامبر]]{{صل}} بود و [[زینب]]، بزرگترین [[دختر پیامبر خدا]]{{صل}} از [[حضرت خدیجه]]، [[همسر]] [[ابوالعاص]] بود. [[ابو العاص]] نسبت به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} علاقهمند، با [[وفا]] و صمیمی بود ولی با این حال، پس از [[بعثت پیامبر]]{{صل}} او به [[پیامبر]]{{صل}} [[ایمان]] نیاورد و بر [[کفر]] خود باقی ماند<ref>سیرت رسول الله{{صل}}، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۵۹۳.</ref>. | ||
در مدتی که [[پیامبر]]{{صل}} و [[فرزندان عبدالمطلب]]، جز [[ابولهب]]، در [[شعب]] با [[ابوطالب]] زندانی بودند و کسی [[حق]] [[ملاقات]] و [[معامله]] با ایشان را نداشت و چیزی به ایشان نمیفروخت، [[ابوالعاص]] شتران خود را با بار گندم و خرما در نزدیکی [[شعب]] رها میکرد تا [[بنیهاشم]] از آنها استفاده کنند. [[پیامبر]]{{صل}} در این باره فرمودهاند: “ابوالعاص داماد ما شد و دامادیش مورد پسند ما واقع شد، به [[دلیل]] اینکه شبانه بار خرما و گندم به [[شعب]] میفرستاد، در حالی که ما زندانی بودیم”<ref>إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۲۷.</ref>. | در مدتی که [[پیامبر]]{{صل}} و [[فرزندان عبدالمطلب]]، جز [[ابولهب]]، در [[شعب]] با [[ابوطالب]] زندانی بودند و کسی [[حق]] [[ملاقات]] و [[معامله]] با ایشان را نداشت و چیزی به ایشان نمیفروخت، [[ابوالعاص]] شتران خود را با بار گندم و خرما در نزدیکی [[شعب]] رها میکرد تا [[بنیهاشم]] از آنها استفاده کنند. [[پیامبر]]{{صل}} در این باره فرمودهاند: “ابوالعاص داماد ما شد و دامادیش مورد پسند ما واقع شد، به [[دلیل]] اینکه شبانه بار خرما و گندم به [[شعب]] میفرستاد، در حالی که ما زندانی بودیم”<ref>إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۲۷.</ref>. | ||
[[قبل از هجرت]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] دو تن از [[دختران]] [[حضرت]] در [[مکه]] با [[ابوالعاص]] و عتبه (پسر [[ابولهب]]، [[عموی پیامبر]]) [[ازدواج]] کرده بودند<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۸۵. </ref>. [[قریش]] که در پی [[دشمنی]] با [[پیامبر]]{{صل}} بودند و میکوشیدند به هر طریقی بین ایشان و دخترانش جدایی بیندازند، با هم [[مشورت]] کرده و گفتند: [[محمد]] از کار [[دختران]] خود آسوده شده است و کاری ندارد که به آن مشغول شود، ناگزیر این [[دعوت]] و دعوتگری پیش گرفته است و ما را پیوسته میرنجاند. اکنون باید | [[قبل از هجرت]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] دو تن از [[دختران]] [[حضرت]] در [[مکه]] با [[ابوالعاص]] و عتبه (پسر [[ابولهب]]، [[عموی پیامبر]]) [[ازدواج]] کرده بودند<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۸۵. </ref>. [[قریش]] که در پی [[دشمنی]] با [[پیامبر]]{{صل}} بودند و میکوشیدند به هر طریقی بین ایشان و دخترانش جدایی بیندازند، با هم [[مشورت]] کرده و گفتند: [[محمد]] از کار [[دختران]] خود آسوده شده است و کاری ندارد که به آن مشغول شود، ناگزیر این [[دعوت]] و دعوتگری پیش گرفته است و ما را پیوسته میرنجاند. اکنون باید راه دیگری پیدا کنیم تا [[دختران]] او را به وی باز گردانیم تا او به [[دلیل]] مشغلهای که از بازگرداندن دخترانش برایش حاصل میشود، کار دیگری نکند. | ||
[[قریش]] بعد از این سخن برخاستند و ابتدا پیش [[ابوالعاص]] رفتند که [[زینب]] [[همسر]] او بود و به او گفتند: ای [[ابوالعاص]]! دختر هر کدام از بزرگان [[قریش]] را بخواهی ما او را به همسری تو در میآوریم اما [[زینب]]، دختر [[محمد]] را [[طلاق]] بده. [[ابوالعاص]] گفت: “به [[خدا]] [[پناه]] میبرم که من از او جدا شوم یا [[زن]] دیگری بر او برگزینم؛ این کار محال است و بیش از این در این باره سخنی نگویید و اگر سخن دیگری بگویید من سخن شما را نمیشنوم و با شما [[دشمن]] خواهم شد”. | [[قریش]] بعد از این سخن برخاستند و ابتدا پیش [[ابوالعاص]] رفتند که [[زینب]] [[همسر]] او بود و به او گفتند: ای [[ابوالعاص]]! دختر هر کدام از بزرگان [[قریش]] را بخواهی ما او را به همسری تو در میآوریم اما [[زینب]]، دختر [[محمد]] را [[طلاق]] بده. [[ابوالعاص]] گفت: “به [[خدا]] [[پناه]] میبرم که من از او جدا شوم یا [[زن]] دیگری بر او برگزینم؛ این کار محال است و بیش از این در این باره سخنی نگویید و اگر سخن دیگری بگویید من سخن شما را نمیشنوم و با شما [[دشمن]] خواهم شد”. | ||
چون [[قریش]] از نزد [[ابوالعاص]] [[ناامید]] بازگشتند، به نزد عتبه رفتند. [[ابولهب]] به او گفت: “ای عتبه! از [[دختران]] [[قریش]] هر کدام را که میخواهی [[انتخاب]] کن تا ما او را به همسری تو درآوریم و تو [[رقیّه]]، و به [[نقلی]] [[ام کلثوم]]<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۷.</ref>، دختر [[محمد]] را از خانهات بیرون کن. عتبه فریفته قول ایشان شد و پذیرفت<ref>سیرت رسول الله{{صل}}، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۵۹۳-۵۹۴ (با اندکی تصرف).</ref>. | چون [[قریش]] از نزد [[ابوالعاص]] [[ناامید]] بازگشتند، به نزد عتبه رفتند. [[ابولهب]] به او گفت: “ای عتبه! از [[دختران]] [[قریش]] هر کدام را که میخواهی [[انتخاب]] کن تا ما او را به همسری تو درآوریم و تو [[رقیّه]]، و به [[نقلی]] [[ام کلثوم]]<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۷.</ref>، دختر [[محمد]] را از خانهات بیرون کن. عتبه فریفته قول ایشان شد و پذیرفت<ref>سیرت رسول الله{{صل}}، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۵۹۳-۵۹۴ (با اندکی تصرف).</ref>. |