جز
جایگزینی متن - 'پنهانی' به 'پنهانی'
جز (جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی') |
جز (جایگزینی متن - 'پنهانی' به 'پنهانی') |
||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
ابوطالب فرمود: "به [[خدا]] قسم، از روی [[انصاف]] [[سخن]] نگفتید، زیرا میخواهید فرزندتان را به من دهید تا از او [[پذیرایی]] کنم ولی در عوض فرزندم را به شما دهم تا او را بکشید! هرگز ممکن نیست، آیا تا به حال دیدهاید شتری بچهاش مفقود گردد و به بچه شتر دیگری علاقهمند شود؟!" | ابوطالب فرمود: "به [[خدا]] قسم، از روی [[انصاف]] [[سخن]] نگفتید، زیرا میخواهید فرزندتان را به من دهید تا از او [[پذیرایی]] کنم ولی در عوض فرزندم را به شما دهم تا او را بکشید! هرگز ممکن نیست، آیا تا به حال دیدهاید شتری بچهاش مفقود گردد و به بچه شتر دیگری علاقهمند شود؟!" | ||
سپس کفار [[تصمیم]] گرفتند که | سپس کفار [[تصمیم]] گرفتند که پنهانی محمد را بکشند. ابوطالب متوجه شد و از این کار جلوگیری کرد و اشعاری در این باره سرود که از جمله آنهاست: | ||
با شمشیرهایی که مانند برق میدرخشند از [[رسول خدا]] [[حمایت]] کردم. | با شمشیرهایی که مانند برق میدرخشند از [[رسول خدا]] [[حمایت]] کردم. | ||
خط ۱۵۵: | خط ۱۵۵: | ||
===نمونه سوم از پشتیبانی ابوطالب=== | ===نمونه سوم از پشتیبانی ابوطالب=== | ||
[[ابن جوزی]] [[نقل]] کرده است که ابوطالب [[صبح و شام]] مراقب رسول خدا{{صل}} بود و هرگاه در یکی از این اوقات او را نمیدید ناراحت میشد و در پی دیدن او برمیآمد. روزی هنگام صبح او را ندید و موقع [[شب]] هم او را نیافت و صبح [[روز]] دوم هم خبری از پیامبر{{صل}} به دست نیاورد؛ پس [[فرزندان]] و [[غلامان]] خود را خواست و گفت: "دیروز و امروز [[محمد]] را نیافتهام، میترسم [[قریش]] در | [[ابن جوزی]] [[نقل]] کرده است که ابوطالب [[صبح و شام]] مراقب رسول خدا{{صل}} بود و هرگاه در یکی از این اوقات او را نمیدید ناراحت میشد و در پی دیدن او برمیآمد. روزی هنگام صبح او را ندید و موقع [[شب]] هم او را نیافت و صبح [[روز]] دوم هم خبری از پیامبر{{صل}} به دست نیاورد؛ پس [[فرزندان]] و [[غلامان]] خود را خواست و گفت: "دیروز و امروز [[محمد]] را نیافتهام، میترسم [[قریش]] در پنهانی او را از بین برده باشند، همه اطراف را جز قسمتی که [[گمان]] نمیکنم در آنجا باشد جستجو کردم". و سپس بیست نفر از [[جوانان]] [[بنیهاشم]] را [[انتخاب]] نمود و به آنها گفت: "هر یک کاردی را با خود بردارید و در [[مسجدالحرام]] هر یک پهلوی یکی از بزرگان [[قریش]] بنشینید، موقعی که من به [[مسجد]] آمدم اگر [[محمد]] همراه من بود کاری نکنید و اگر تنها آمدم، هر یک از شما کسی را که پهلوی اوست با کارد از پای درآورد". | ||
[[ابوطالب]] برای پیدا کردن [[پیامبر]] حرکت کرد و جوانان بنیهاشم هم در پی [[مأموریت]] خود رفتند. ابوطالب در حال جستجو دید که پیامبر{{صل}} در پایین [[مکه]] در کنار سنگی [[نماز]] میخواند، او را در آغوش کشید و [[غرق]] در بوسه کرد و گفت: "برادرزادهام! نزدیک بود که سبب نابودی اقوامت گردی". سپس ابوطالب به همراه ایشان در حالی که دستش را گرفته بود، وارد مسجد شدند. قریش که حالت ابوطالب را دگرگون دیدند، گفتند: گویا امر تازهای رخ داده است؟ | [[ابوطالب]] برای پیدا کردن [[پیامبر]] حرکت کرد و جوانان بنیهاشم هم در پی [[مأموریت]] خود رفتند. ابوطالب در حال جستجو دید که پیامبر{{صل}} در پایین [[مکه]] در کنار سنگی [[نماز]] میخواند، او را در آغوش کشید و [[غرق]] در بوسه کرد و گفت: "برادرزادهام! نزدیک بود که سبب نابودی اقوامت گردی". سپس ابوطالب به همراه ایشان در حالی که دستش را گرفته بود، وارد مسجد شدند. قریش که حالت ابوطالب را دگرگون دیدند، گفتند: گویا امر تازهای رخ داده است؟ | ||
خط ۲۳۶: | خط ۲۳۶: | ||
[[ابوطالب]] و محاصره در [[شِعب]] [[ابیطالب]] | [[ابوطالب]] و محاصره در [[شِعب]] [[ابیطالب]] | ||
زمانی که [[قریش]] دیدند [[روز]] به روز بر تعداد [[مسلمانان]] افزوده میشود و از طرفی در [[حبشه]] و پیش [[نجاشی]] هم نتوانستند کاری بکنند، در [[دارالندوه]] جمع شده و عهدنامهای نوشتند که با بنیهاشم هم [[غذا]] نشوند، با ایشان[[سخن]] نگویند، با ایشان [[معامله]] و [[خرید و فروش]] نکنند، به ایشان[[زن]] ندهند و از ایشانزن نگیرند، با ایشان در یک مجلس [[اجتماع]] نکنند تا آنها [[محمد]] را به ایشان [[تسلیم]] کنند تا در صورت امکان، آشکارا یا | زمانی که [[قریش]] دیدند [[روز]] به روز بر تعداد [[مسلمانان]] افزوده میشود و از طرفی در [[حبشه]] و پیش [[نجاشی]] هم نتوانستند کاری بکنند، در [[دارالندوه]] جمع شده و عهدنامهای نوشتند که با بنیهاشم هم [[غذا]] نشوند، با ایشان[[سخن]] نگویند، با ایشان [[معامله]] و [[خرید و فروش]] نکنند، به ایشان[[زن]] ندهند و از ایشانزن نگیرند، با ایشان در یک مجلس [[اجتماع]] نکنند تا آنها [[محمد]] را به ایشان [[تسلیم]] کنند تا در صورت امکان، آشکارا یا پنهانی او را بکشند؛ [[چهل]] نفر از بزرگان قریش این [[پیمان]] را مهر کرده و در [[خانه کعبه]] آویختند. | ||
ابوطالب چون از این ماجرا مطلع شد بنیهاشم را جمع نمود و به ایشان پیشنهاد کرد که باید همه ما در [[شعب]] (بیشتر خانههای بنیهاشم در این دره قرار گرفته بود) اجتماع کنیم و از محمد محافظت نماییم. مردان بنیهاشم چهل نفر بودند که [[مؤمن]] و کافرشان از ابوطالب [[اطاعت]] میکردند، به جز ابولهب و [[ابوسفیان بن حارث]] (برادرزاده ابوطالب) که با قریش همدست بودند. پس همگی برای محافظت از پیامبر در شعب جمع شدند. ابوطالب به آنها گفت: "اگر خاری به پای محمد{{صل}} برود شما را باز خواست خواهم کرد". | ابوطالب چون از این ماجرا مطلع شد بنیهاشم را جمع نمود و به ایشان پیشنهاد کرد که باید همه ما در [[شعب]] (بیشتر خانههای بنیهاشم در این دره قرار گرفته بود) اجتماع کنیم و از محمد محافظت نماییم. مردان بنیهاشم چهل نفر بودند که [[مؤمن]] و کافرشان از ابوطالب [[اطاعت]] میکردند، به جز ابولهب و [[ابوسفیان بن حارث]] (برادرزاده ابوطالب) که با قریش همدست بودند. پس همگی برای محافظت از پیامبر در شعب جمع شدند. ابوطالب به آنها گفت: "اگر خاری به پای محمد{{صل}} برود شما را باز خواست خواهم کرد". |