←مقدمه
(←مقدمه) |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
[[قوانین]] آیین دادرسی بنابر نوع [[مراجع]] رسیدگی و ماهیت [[حق]] و دعوی مورد دادخواست به آیین دادرسی [[مدنی]]، [[کیفری]]، تجاری و [[اداری]] تقسیم میشود و هر بخش از این قوانین با توجه به اینکه از [[قواعد]] آمره یا مخیره باشد، جزو [[حقوق خصوصی]] یا عمومی به شمار میآید. بر این مبنا، قوانین مربوط به سازمان قضایی و صلاحیت ذاتی دادگاهها و نیز قوانین مشتمل بر مبانی کلی رسیدگی به دعاوی و [[اجرای احکام]] از [[حقوق عمومی]] است، و قوانین مربوط به صلاحیت نسبی محاکم و پارهای از عملیات اجرایی، از حقوق خصوصی شمرده میشود. | [[قوانین]] آیین دادرسی بنابر نوع [[مراجع]] رسیدگی و ماهیت [[حق]] و دعوی مورد دادخواست به آیین دادرسی [[مدنی]]، [[کیفری]]، تجاری و [[اداری]] تقسیم میشود و هر بخش از این قوانین با توجه به اینکه از [[قواعد]] آمره یا مخیره باشد، جزو [[حقوق خصوصی]] یا عمومی به شمار میآید. بر این مبنا، قوانین مربوط به سازمان قضایی و صلاحیت ذاتی دادگاهها و نیز قوانین مشتمل بر مبانی کلی رسیدگی به دعاوی و [[اجرای احکام]] از [[حقوق عمومی]] است، و قوانین مربوط به صلاحیت نسبی محاکم و پارهای از عملیات اجرایی، از حقوق خصوصی شمرده میشود. | ||
از سوی دیگر، در این باب که آیا قوانین آیین دادرسی عطف به ماسبق میشود، یا نسبت به ماقبل اثر ندارد گفت وگو است؛ در این باره گفتهشده: قوانین آیین دادرسی بهطورکلی و قوانین مربوط به سازمان قضایی و صلاحیت محاکم بالاخص (در صورتی که در [[قانون]] تصریحی نباشد)، نسبت به دعاوی طرحشده در گذشته اثر دارد، اما آن بخش از قوانین آیین دادرسی که جنبۀ ماهوی دارد و اجرای آنها [[حقوق]] ثابته افراد را مخدوش میکند، عطف به ماسبق نمیشود. در منابع [[حقوقی]] [[اسلام]]، میان حقوق عمومی و [[حقوق خصوصی]]، و میان [[آیین]] [[دادرسی]] و [[قوانین]] ماهوی تمایزی دیده نمیشود و در [[کتب فقهی]]، باب [[قضا]] بی هیچ امتیازی در ردیف سایر [[قواعد]] [[مدنی]] آمده است و محاکم [[اسلامی]] به همۀ دعاوی، اعم از مدنی و [[کیفری]]، رسیدگی میکردند و تنها تفاوتی که میان دعاوی مینهادند، بر اساس [[حقالله]] و [[حقالناس]] بود. | از سوی دیگر، در این باب که آیا قوانین آیین دادرسی عطف به ماسبق میشود، یا نسبت به ماقبل اثر ندارد گفت وگو است؛ در این باره گفتهشده: قوانین آیین دادرسی بهطورکلی و قوانین مربوط به سازمان قضایی و صلاحیت محاکم بالاخص (در صورتی که در [[قانون]] تصریحی نباشد)، نسبت به دعاوی طرحشده در گذشته اثر دارد، اما آن بخش از قوانین آیین دادرسی که جنبۀ ماهوی دارد و اجرای آنها [[حقوق]] ثابته افراد را مخدوش میکند، عطف به ماسبق نمیشود. در منابع [[حقوقی]] [[اسلام]]، میان حقوق عمومی و [[حقوق خصوصی]]، و میان [[آیین]] [[دادرسی]] و [[قوانین]] ماهوی تمایزی دیده نمیشود و در [[کتب فقهی]]، باب [[قضا]] بی هیچ امتیازی در ردیف سایر [[قواعد]] [[مدنی]] آمده است و محاکم [[اسلامی]] به همۀ دعاوی، اعم از مدنی و [[کیفری]]، رسیدگی میکردند و تنها تفاوتی که میان دعاوی مینهادند، بر اساس [[حقالله]] و [[حقالناس]] بود.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۵۰.</ref> | ||
منابع آیین دادرسی در [[اسلام]] | ==منابع آیین دادرسی در [[اسلام]]== | ||
نخستین قواعد آیین دادرسی در اسلام آیاتی از [[قرآن مجید]] است. [[قرآن]] دادرسی را بر دو اصل [[احقاق حق]] و اجتناب از [[هوای نفس]] نهاده است: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند.».. سوره ص، آیه ۲۶.</ref> و درباره [[داوری]] میان نامسلمانان فرموده است: {{متن قرآن|...فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ... وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}}<ref>«...پس اگر به نزد تو آمدند میان آنان داوری کن و یا از آنان رو بگردان... و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۴۲.</ref>. | نخستین قواعد آیین دادرسی در اسلام آیاتی از [[قرآن مجید]] است. [[قرآن]] دادرسی را بر دو اصل [[احقاق حق]] و اجتناب از [[هوای نفس]] نهاده است: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند.».. سوره ص، آیه ۲۶.</ref> و درباره [[داوری]] میان نامسلمانان فرموده است: {{متن قرآن|...فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ... وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}}<ref>«...پس اگر به نزد تو آمدند میان آنان داوری کن و یا از آنان رو بگردان... و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۴۲.</ref>. | ||
منبع دیگر دادرسی، [[سنت پیامبر]]{{صل}} است. آن [[حضرت]] هنگام اعزام [[علی]]{{ع}} به [[یمن]] فرمود: «... هرگاه طرفین دعوی به دادرسی نزد تو نشستند، تا سخن هر دو را نشنوی به داوری مپرداز.»... همچنین آن حضرت هنگامیکه [[معاذ بن جبل]] را به یمن فرستاد، از او پرسید: بر چه داوری میکنی؟ [[معاذ]] پاسخ داد: بر پایۀ [[کتاب خدا]]؛ [[پیامبر]] پرسید: اگر [[حکم]] را در آن نیافتی چه خواهی کرد؟ معاذ گفت: بر پایۀ [[سنت رسول خدا]]؛ پیامبر پرسید: اگر در [[سنت]] نیز نیافتی، چه خواهی کرد؟ معاذ گفت: بنابر [[رأی]] و [[استنباط]] خود دادرسی خواهم کرد. پیامبر روش او را [[تأیید]] کرد و فرمود: [[سپاس]] [[خدا]] را که فرستاده پیامبرش را در آنچه [[خدا]] و [[پیامبر]] [[دوست]] دارند، موفق کرده است. همچنین پیامبر سفارش کرده که هرگاه کسی ناگزیر از [[داوری]] میان [[مسلمانان]] شد، باید در حال [[خشم]] از داوری بپرهیزد و در نگاه و اشاره کردن و جای دادن به متخاصمان، [[مساوات]] کند. | منبع دیگر دادرسی، [[سنت پیامبر]]{{صل}} است. آن [[حضرت]] هنگام اعزام [[علی]]{{ع}} به [[یمن]] فرمود: «... هرگاه طرفین دعوی به دادرسی نزد تو نشستند، تا سخن هر دو را نشنوی به داوری مپرداز.»... همچنین آن حضرت هنگامیکه [[معاذ بن جبل]] را به یمن فرستاد، از او پرسید: بر چه داوری میکنی؟ [[معاذ]] پاسخ داد: بر پایۀ [[کتاب خدا]]؛ [[پیامبر]] پرسید: اگر [[حکم]] را در آن نیافتی چه خواهی کرد؟ معاذ گفت: بر پایۀ [[سنت رسول خدا]]؛ پیامبر پرسید: اگر در [[سنت]] نیز نیافتی، چه خواهی کرد؟ معاذ گفت: بنابر [[رأی]] و [[استنباط]] خود دادرسی خواهم کرد. پیامبر روش او را [[تأیید]] کرد و فرمود: [[سپاس]] [[خدا]] را که فرستاده پیامبرش را در آنچه [[خدا]] و [[پیامبر]] [[دوست]] دارند، موفق کرده است. همچنین پیامبر سفارش کرده که هرگاه کسی ناگزیر از [[داوری]] میان [[مسلمانان]] شد، باید در حال [[خشم]] از داوری بپرهیزد و در نگاه و اشاره کردن و جای دادن به متخاصمان، [[مساوات]] کند. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۹: | ||
برخی از [[پژوهشگران]] به استناد روایاتی که درباره بازداشت متهمان و بزهکاران به [[فرمان پیامبر]] آمده، گفتهاند که در عصر پیامبر [[زندان]] هم وجود داشته است، اما برخی دیگر [[عقیده]] دارند که «[[حبس]]» در [[زمان پیامبر]] بیش از این نبوده که متهم را وادار میکردند که در [[مسجد]] یا خانهای بماند و طرف دعوی او یا [[نایب]] وی از او [[مراقبت]] میکرد، تا نتواند با [[مردم]] تماس بگیرد. | برخی از [[پژوهشگران]] به استناد روایاتی که درباره بازداشت متهمان و بزهکاران به [[فرمان پیامبر]] آمده، گفتهاند که در عصر پیامبر [[زندان]] هم وجود داشته است، اما برخی دیگر [[عقیده]] دارند که «[[حبس]]» در [[زمان پیامبر]] بیش از این نبوده که متهم را وادار میکردند که در [[مسجد]] یا خانهای بماند و طرف دعوی او یا [[نایب]] وی از او [[مراقبت]] میکرد، تا نتواند با [[مردم]] تماس بگیرد. | ||
عصر [[خلفای راشدین]] | ==عصر [[خلفای راشدین]]== | ||
در [[زمان]] [[ابوبکر]] تنها تغییری که در سازمان دادرسی نسبت به دورۀ پیش به وجود آمد، [[تعیین]] قاضی برای [[مدینه]] بود، نوشتهاند: در دو سالی که [[عمر]] این منصب را بر عهده داشت، بهندرت بدو مراجعه میشد، زیرا از یکسوی [[پرهیزگاری]] مردم و گذشت آنان نسبت به یکدیگر، مانع بروز [[اختلاف]] میان آنان بود و از سوی دیگر از [[سختگیری]] عمر [[بیم]] داشتند. نکتۀ مهم اینکه عمر در این دو سال از سوی مردم عنوان قاضی نیافت. | |||
در زمان عمر، گسترش دامنۀ [[فتوحات اسلامی]] و سنگین شدن بار حکومت موجب شد که امر [[قضا]] به طور رسمی از [[حکومت]] و [[امارت]] تفکیک شود و برای هر [[شهر]] کسی با عنوان [[قاضی]] گماشته شود. [[طبری]] در پایان وقایع هر سال پس از ذکر نام عمال [[عمر]] در [[شهرها]] و نواحی مهم چون [[مکه]]، [[یمن]]، یمامه و [[بحرین]]، [[شام]]، [[کوفه]] و [[بصره]]، [[قضات]] برخی از این شهرها را هم نام میبرد. برای مثال در پایان حوادث سال ۱۸ قمری (۶۳۹ م) مینویسد: «عامل کوفه و سرزمینهای آن [[سعد بن ابی وقاص]] بود و قاضی آن ابو قرّه» و در پایان رویدادهای سال ۲۱ قمری آورده است: «عامل کوفه [[عمار بن یاسر]] بود که به اموریکه پیش میآمد، رسیدگی میکرد، [[بیتالمال]] در دست [[عبدالله بن مسعود]]، [[خراج]] در دست [[عثمان بن حنیف]] و قضا بر عهده [[شریح]] بود». ابو الدرداء نیز به [[منصب]] قضای [[مدینه]] گماشته شد، تا [[خلیفه]] را در این کار [[یاری]] دهد. در کنار این خبرها به روایتهایی نیز بر میخوریم که اساسا [[تعیین]] قاضی از سوی [[ابو بکر]] و عمر را [[نفی]] میکند. شاید وجود روایاتی از این دست برخی از [[پژوهشگران]] غربی را متقاعد کرده که تفکیک قضا از حکومت در دورههای بسیار بعدتر، یعنی دوره [[عباسیان]]، صورت پذیرفته است، البته این نظر درست نیست و در جای خود بدان پاسخ داده خواهد شد. | در زمان عمر، گسترش دامنۀ [[فتوحات اسلامی]] و سنگین شدن بار حکومت موجب شد که امر [[قضا]] به طور رسمی از [[حکومت]] و [[امارت]] تفکیک شود و برای هر [[شهر]] کسی با عنوان [[قاضی]] گماشته شود. [[طبری]] در پایان وقایع هر سال پس از ذکر نام عمال [[عمر]] در [[شهرها]] و نواحی مهم چون [[مکه]]، [[یمن]]، یمامه و [[بحرین]]، [[شام]]، [[کوفه]] و [[بصره]]، [[قضات]] برخی از این شهرها را هم نام میبرد. برای مثال در پایان حوادث سال ۱۸ قمری (۶۳۹ م) مینویسد: «عامل کوفه و سرزمینهای آن [[سعد بن ابی وقاص]] بود و قاضی آن ابو قرّه» و در پایان رویدادهای سال ۲۱ قمری آورده است: «عامل کوفه [[عمار بن یاسر]] بود که به اموریکه پیش میآمد، رسیدگی میکرد، [[بیتالمال]] در دست [[عبدالله بن مسعود]]، [[خراج]] در دست [[عثمان بن حنیف]] و قضا بر عهده [[شریح]] بود». ابو الدرداء نیز به [[منصب]] قضای [[مدینه]] گماشته شد، تا [[خلیفه]] را در این کار [[یاری]] دهد. در کنار این خبرها به روایتهایی نیز بر میخوریم که اساسا [[تعیین]] قاضی از سوی [[ابو بکر]] و عمر را [[نفی]] میکند. شاید وجود روایاتی از این دست برخی از [[پژوهشگران]] غربی را متقاعد کرده که تفکیک قضا از حکومت در دورههای بسیار بعدتر، یعنی دوره [[عباسیان]]، صورت پذیرفته است، البته این نظر درست نیست و در جای خود بدان پاسخ داده خواهد شد. | ||
از آنجا که قضا جزیی از [[ولایت عامه]] بود، صاحب [[حقیقی]] این سمت یعنی خلیفه، میتوانست فقط رسیدگی به بخشی از دعاوی را به دیگری [[تفویض]] کند، از این رو عمر هنگامیکه افرادی را به قضا میگماشت، تنها [[دادرسی]] در [[امور مالی]] ([[حقوقی]]) را به آنان میسپرد، بدینسان امور [[کیفری]] یعنی آنچه به [[قصاص]] یا حدود مربوط میشد، در حوزه [[قدرت]] خلیفه و [[والیان]] شهرها باقی میماند. | از آنجا که قضا جزیی از [[ولایت عامه]] بود، صاحب [[حقیقی]] این سمت یعنی خلیفه، میتوانست فقط رسیدگی به بخشی از دعاوی را به دیگری [[تفویض]] کند، از این رو عمر هنگامیکه افرادی را به قضا میگماشت، تنها [[دادرسی]] در [[امور مالی]] ([[حقوقی]]) را به آنان میسپرد، بدینسان امور [[کیفری]] یعنی آنچه به [[قصاص]] یا حدود مربوط میشد، در حوزه [[قدرت]] خلیفه و [[والیان]] شهرها باقی میماند. | ||
راههای [[اثبات حق]] در این عصر، [[کتاب و سنت]] [[پیامبر خدا]] و همان شیوههایی بود که از [[پیامبر]] آموخته بودند. عمر و [[عثمان]] علاوه بر اینها، در دادرسی و رسیدگی به قضایای مشکل با [[صحابه]]، به ویژه [[علی]]{{ع}}، به [[رایزنی]] میپرداختند. رایزنی در [[دادرسی]] که از این عصر رخ نمود، سنتی متبوع برای [[قضات]] دورههای بعد شد. | راههای [[اثبات حق]] در این عصر، [[کتاب و سنت]] [[پیامبر خدا]] و همان شیوههایی بود که از [[پیامبر]] آموخته بودند. عمر و [[عثمان]] علاوه بر اینها، در دادرسی و رسیدگی به قضایای مشکل با [[صحابه]]، به ویژه [[علی]]{{ع}}، به [[رایزنی]] میپرداختند. رایزنی در [[دادرسی]] که از این عصر رخ نمود، سنتی متبوع برای [[قضات]] دورههای بعد شد. | ||
در این عصر قضات فاقد جایی خاص برای دادرسی و نیز فاقد کاتب و دفتر (سجل) برای ثبت [[احکام]] بودند، زیرا خود در پی صدور [[حکم]] به اجرای آن میپرداختند. [[قاضی]] مجاز بود که در هر جا میخواست به دادرسی بپردازد. برخی در خانۀ خود و برخی در [[مسجد]] به دادرسی مینشستند. علی{{ع}} به [[شریح]] توصیه کرده است که از دادرسی در [[خانه]] بپرهیزد، زیرا موجب وهن قاضی میشود و سفارش میکند که دادرسی در مسجد عادلانهتر | در این عصر قضات فاقد جایی خاص برای دادرسی و نیز فاقد کاتب و دفتر (سجل) برای ثبت [[احکام]] بودند، زیرا خود در پی صدور [[حکم]] به اجرای آن میپرداختند. [[قاضی]] مجاز بود که در هر جا میخواست به دادرسی بپردازد. برخی در خانۀ خود و برخی در [[مسجد]] به دادرسی مینشستند. علی{{ع}} به [[شریح]] توصیه کرده است که از دادرسی در [[خانه]] بپرهیزد، زیرا موجب وهن قاضی میشود و سفارش میکند که دادرسی در مسجد عادلانهتر است.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۵۵.</ref> | ||
عصر [[امویان]] | |||
==عصر [[امویان]]== | |||
پدیدۀ تازهای که در سازمان [[قضایی]] امویان به چشم میخورد، [[تعیین]] قضات [[شهرها]] توسط عمال [[خلیفه]] در مراکز ولایات است، برای مثال [[حجاج بن یوسف]] پس از دریافت استعفای شریح، کس دیگری را به جای او گماشت، ولی در ظاهر این یک قاعده کلی نبود، زیرا چند تن از [[خلفای اموی]] چون [[عمر بن عبدالعزیز]] و [[هشام]] خود برای [[مصر]] قاضی تعیین کردند. | |||
قضات اغلب [[مجتهد]] بودند و ملتزم به رأیی معین نبودند، هرگاه نصی آشکار (در [[کتاب و سنت]]) یا [[اجماعی]] از گذشته نمییافتند، به [[رأی]] و [[اجتهاد]] خود حکم میکردند و اگر با مشکلی روبهرو میشدند از فقهای حاضر در [[شهر]] [[یاری]] میجستند، یا به خلیفه و [[والی]] [[رجوع]] میکردند. با این حال، قضات از [[استقلال]] قضایی برخوردار بودند و احکام آنان حتی بر [[والیان]] نافذ بود؛ | قضات اغلب [[مجتهد]] بودند و ملتزم به رأیی معین نبودند، هرگاه نصی آشکار (در [[کتاب و سنت]]) یا [[اجماعی]] از گذشته نمییافتند، به [[رأی]] و [[اجتهاد]] خود حکم میکردند و اگر با مشکلی روبهرو میشدند از فقهای حاضر در [[شهر]] [[یاری]] میجستند، یا به خلیفه و [[والی]] [[رجوع]] میکردند. با این حال، قضات از [[استقلال]] قضایی برخوردار بودند و احکام آنان حتی بر [[والیان]] نافذ بود؛ | ||
در این عصر نمونهای از ثبت احکام (تسجیل الاحکام) ارائهشده است: [[سلیم بن عدی]] که پیش از [[معاویه]] قاضی مصر بود، پس از آنکه متخاصمان حکم صادر شده از سوی او را [[انکار]] کردند، بار دیگر مبادرت به صدور حکم و ثبت آن کرد؛ بدین گونه که خود حکم را نوشت و تنی چند به عنوان [[گواه]] آن را [[امضا]] کردند. در این عصر اغلب چون گذشته جلسۀ [[دادرسی]] در [[مسجد]] (برای [[مسلمانان]]) یا در آستانۀ مسجد (برای [[اهل کتاب]]) برپا | در این عصر نمونهای از ثبت احکام (تسجیل الاحکام) ارائهشده است: [[سلیم بن عدی]] که پیش از [[معاویه]] قاضی مصر بود، پس از آنکه متخاصمان حکم صادر شده از سوی او را [[انکار]] کردند، بار دیگر مبادرت به صدور حکم و ثبت آن کرد؛ بدین گونه که خود حکم را نوشت و تنی چند به عنوان [[گواه]] آن را [[امضا]] کردند. در این عصر اغلب چون گذشته جلسۀ [[دادرسی]] در [[مسجد]] (برای [[مسلمانان]]) یا در آستانۀ مسجد (برای [[اهل کتاب]]) برپا میشد.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۵۶.</ref> | ||
عصر [[عباسیان]] | |||
==عصر [[عباسیان]]== | |||
منابع تحقیق در باب [[آیین]] دادرسی در عصر عباسیان بسیار فراوان است. علاوه بر مجموعههای [[حدیث]]، [[کتب فقهی]] و [[منابع تاریخی]] و ادبی و جز آن، بیش از ۴۰ کتاب فقط به نام [[ادب]] القاضی یا ادب القضاء در دست داریم که بر مبنای [[مذاهب چهارگانۀ اهل سنت]] ([[حنفی]]، [[شافعی]]، [[مالکی]] و [[حنبلی]]) تدوین شدهاند. اهمیت این منابع به ویژه در این است که نزدیک به سهچهارم آنها در دورۀ عباسیان تألیف شدهاند. | |||
وسعت قلمروی [[حکومت]]، تنوع و تعدد [[اقوام]] و [[ملل]] زیر [[سلطه]]، [[شکوفایی]] [[فرهنگ]] و [[تمدن]]، اوجگیری فعالیتهای [[علمی]]، [[اقتصادی]] و [[اجتماعی]]، [[ظهور]] فرق و [[مذاهب فقهی]]، [[کلامی]] و [[فلسفی]] و عوامل [[سیاسی]] و مذهبی دیگر موجب گسترش سازمانهای سیاسی - [[اداری]]، نظامی و از آن میان [[قضایی]] در عصر عباسیان شد. آشکارترین پدیده یا دگرگونی قضایی این دوره نسبت به دورههای پیشین، [[اختلاف]] [[احکام]] [[قضات]] بر مبنای [[مذهب]] [[فقهی]] متخاصمان بود: قضات در [[عراق]] بر پایۀ مذهب [[ابو حنیفه]]، در [[شام]] و [[مغرب]] بر اساس مذهب مالکی، در [[مصر]] بر اساس مذهب شافعی دادرسی میکردند؛ و هرگاه متداعیان، مذهبی جز مذهب رایج در [[شهر]] داشتند، [[قاضی]] شهر قاضی دیگری را که بر مذهب متخاصمان بود، به [[نیابت]] از سوی خود [[مأمور]] میکرد تا در آن مورد دادرسی کند. | وسعت قلمروی [[حکومت]]، تنوع و تعدد [[اقوام]] و [[ملل]] زیر [[سلطه]]، [[شکوفایی]] [[فرهنگ]] و [[تمدن]]، اوجگیری فعالیتهای [[علمی]]، [[اقتصادی]] و [[اجتماعی]]، [[ظهور]] فرق و [[مذاهب فقهی]]، [[کلامی]] و [[فلسفی]] و عوامل [[سیاسی]] و مذهبی دیگر موجب گسترش سازمانهای سیاسی - [[اداری]]، نظامی و از آن میان [[قضایی]] در عصر عباسیان شد. آشکارترین پدیده یا دگرگونی قضایی این دوره نسبت به دورههای پیشین، [[اختلاف]] [[احکام]] [[قضات]] بر مبنای [[مذهب]] [[فقهی]] متخاصمان بود: قضات در [[عراق]] بر پایۀ مذهب [[ابو حنیفه]]، در [[شام]] و [[مغرب]] بر اساس مذهب مالکی، در [[مصر]] بر اساس مذهب شافعی دادرسی میکردند؛ و هرگاه متداعیان، مذهبی جز مذهب رایج در [[شهر]] داشتند، [[قاضی]] شهر قاضی دیگری را که بر مذهب متخاصمان بود، به [[نیابت]] از سوی خود [[مأمور]] میکرد تا در آن مورد دادرسی کند. | ||
خط ۵۵: | خط ۶۱: | ||
اما دگرگونی [[واقعی]] بزرگی که در عصر [[عباسیان]] پدید آمد، [[منصب]] و عنوان تازه «قاضی القضاة» بود که میتوان آن را مأخوذ از سازمانهای [[اداری]] ساسانیان دانست. برخی این اصطلاح تازه را برابر «موبد موبدان» و برخی دیگر ترجمۀ «دادور دادوران» یا «[[شهر]] دادور» دانستهاند. نخستین قاضی القضاة ([[رییس]] قضات) قاضی ابو [[یوسف]] [[یعقوب بن ابراهیم انصاری]]، [[شاگرد]] برجستۀ [[ابو حنیفه]] و نویسندۀ کتاب الخراج بود که از سوی [[هارونالرشید]] به این منصب گماشته شد. | اما دگرگونی [[واقعی]] بزرگی که در عصر [[عباسیان]] پدید آمد، [[منصب]] و عنوان تازه «قاضی القضاة» بود که میتوان آن را مأخوذ از سازمانهای [[اداری]] ساسانیان دانست. برخی این اصطلاح تازه را برابر «موبد موبدان» و برخی دیگر ترجمۀ «دادور دادوران» یا «[[شهر]] دادور» دانستهاند. نخستین قاضی القضاة ([[رییس]] قضات) قاضی ابو [[یوسف]] [[یعقوب بن ابراهیم انصاری]]، [[شاگرد]] برجستۀ [[ابو حنیفه]] و نویسندۀ کتاب الخراج بود که از سوی [[هارونالرشید]] به این منصب گماشته شد. | ||
با این نهاد تازه، یک [[مقام]] جدید [[روحانی]] - اداری پدید آمد که میتوانست [[قضاوت]] را در سراسر [[مملکت اسلامی]] از تأثیر عوامل متنفذ [[سیاسی]] - اجرایی دور کند، و قضات شهرها به اتکای [[حمایت]] این مقام [[دستگاه خلافت]]، [[قادر]] بودند با [[استقلال]] به [[دادرسی]] بپردازند. برخی از کسانیکه به این [[منصب]] رسیدند، حتی در برابر خواستهای خلیفۀ وقت [[مقاومت]] کردند و بر مبنای [[کتاب و سنت]] [[حکم]] دادند، مانند [[محمد بن حسن شیبانی]] که چند بار بر خلاف خواست [[هارون]] | با این نهاد تازه، یک [[مقام]] جدید [[روحانی]] - اداری پدید آمد که میتوانست [[قضاوت]] را در سراسر [[مملکت اسلامی]] از تأثیر عوامل متنفذ [[سیاسی]] - اجرایی دور کند، و قضات شهرها به اتکای [[حمایت]] این مقام [[دستگاه خلافت]]، [[قادر]] بودند با [[استقلال]] به [[دادرسی]] بپردازند. برخی از کسانیکه به این [[منصب]] رسیدند، حتی در برابر خواستهای خلیفۀ وقت [[مقاومت]] کردند و بر مبنای [[کتاب و سنت]] [[حکم]] دادند، مانند [[محمد بن حسن شیبانی]] که چند بار بر خلاف خواست [[هارون الرشید]] [[رأی]] داد. | ||
تا نیمههای سده ۴ قمری [[قاضی]] القضاة [[منصوب]] از سوی [[عباسیان]]، از [[بغداد]] بر سراسر [[جهان اسلام]] سیطرۀ [[قضایی]] داشت، و با آنکه از ۳۵۸ قمری (۹۶۹ م) [[مصر]] به دست [[فاطمیان]] افتاد، تا ۳۷۴ قمری (۹۸۴ م) ([[روزگار]] [[عزیز]] | تا نیمههای سده ۴ قمری [[قاضی]] القضاة [[منصوب]] از سوی [[عباسیان]]، از [[بغداد]] بر سراسر [[جهان اسلام]] سیطرۀ [[قضایی]] داشت، و با آنکه از ۳۵۸ قمری (۹۶۹ م) [[مصر]] به دست [[فاطمیان]] افتاد، تا ۳۷۴ قمری (۹۸۴ م) ([[روزگار]] [[عزیز فاطمی]]) همچنان ابوطاهر [[قاضی منصوب]] از بغداد به دادرسی ادامه داد. در این [[تاریخ]] [[علی بن نعمان حیون]] از سوی عزیز، قاضی القضاة قاهره، مصر، [[سوریه]]، حرمین [[شریف]] و [[مغرب]] شد. نخستین کس که در مصر به صورت رسمی عنوان قاضی القضاة را در احکامش به کار برد، [[حسین بن علی بن نعمان حیون]] بود. اگرچه عنوان قاضی القضاة در [[اندلس]]، سالها پس از برچیده شدن دستگاه [[خلافت امویان]] [[غرب]] و از حدود اوایل سده ۶ قمری (۱۲ م) به چشم میخورد، ولی این بخش از جهان اسلام از سالهای ۱۴۰ قمری (۷۵۸ م) (از زمان [[عبدالرحمان داخل]]) خود دارای منصبی در [[قضا]] با نام «قاضی الجماعه» بوده است، و نوشتهاند که قاضی الجماعة قرطبه مانند قاضی القضاة بغداد، منصب [[قضات]] [[شهرها]] و [[نظارت]] بر کار آنان را بر عهده داشته است. بالاخره با جدا شدن سرزمینهایی دیگر در [[شرق]] و غرب از سلطۀ مرکزی [[خلافت]]، هر ناحیه، قاضی القضاتی خاص خود یافت. | ||
سمت قاضی القضاتی در بغداد اندک اندک گسترش یافت و به سازمانی به نام «[[دیوان]] قاضی القضاة» بدل شد. اعضای غیر قضایی این دیوان عبارت بودند از: | سمت قاضی القضاتی در بغداد اندک اندک گسترش یافت و به سازمانی به نام «[[دیوان]] قاضی القضاة» بدل شد. اعضای غیر قضایی این دیوان عبارت بودند از: | ||
خط ۷۹: | خط ۸۵: | ||
علاوه بر این، سحنون در زمینۀ تسجیل [[احکام]]، احضار کتبی، جلب متهمان، [[حکم]] غیابی، جداول ثبت نوبت مراجعۀ متخاصمان، چگونگی توزیع سپردهها و امانات و بالاخره تنظیم [[مستمری]] اعضای سازمان قضایی و هزینههای دادرسی، شیوههای تازهای ارائه کرد. | علاوه بر این، سحنون در زمینۀ تسجیل [[احکام]]، احضار کتبی، جلب متهمان، [[حکم]] غیابی، جداول ثبت نوبت مراجعۀ متخاصمان، چگونگی توزیع سپردهها و امانات و بالاخره تنظیم [[مستمری]] اعضای سازمان قضایی و هزینههای دادرسی، شیوههای تازهای ارائه کرد. | ||
شروط، صفات و [[وظایف]] [[قاضی]]: [[فقها]] و [[محدثان]] در کتب [[قضا]] روایاتی نقل کردهاند که مبین شرایط صلاحیت [[قضات]] و چگونگی [[دادرسی]] و رسیدگی به دعاوی است و با اینکه در [[غالب]] مسائل با هم [[اتفاق نظر]] دارند، گاه برخی [[اختلافها]] در بعضی مسائل میان آنان دیده میشود. فالمثل [[فقهای شیعه]] در مورد شرایط قاضی، [[بلوغ]]، [[عقل]]، [[ایمان]]، [[عدالت]]، [[طهارت]] مولد، [[اجتهاد]]، [[علم]]، ذکورت، [[توانایی]]، [[کتابت]]، [[بینایی]] و [[حافظه]] را لازم میدانند، حالآنکه فقهای [[حنفی]] شرط ذکورت را لازم نمیدانند. همچنین در مورد شرط اجتهاد نیز [[اختلاف]] نظر وجود دارد. فقها [[آداب]] قضا را به [[مستحب]]، [[مکروه]]، [[واجب]] و [[حرام]] تقسیم کردهاند: | شروط، صفات و [[وظایف]] [[قاضی]]: [[فقها]] و [[محدثان]] در کتب [[قضا]] روایاتی نقل کردهاند که مبین شرایط صلاحیت [[قضات]] و چگونگی [[دادرسی]] و رسیدگی به دعاوی است و با اینکه در [[غالب]] مسائل با هم [[اتفاق نظر]] دارند، گاه برخی [[اختلافها]] در بعضی مسائل میان آنان دیده میشود. فالمثل [[فقهای شیعه]] در مورد شرایط قاضی، [[بلوغ]]، [[عقل]]، [[ایمان]]، [[عدالت]]، [[طهارت]] مولد، [[اجتهاد]]، [[علم]]، ذکورت، [[توانایی]]، [[کتابت]]، [[بینایی]] و [[حافظه]] را لازم میدانند، حالآنکه فقهای [[حنفی]] شرط ذکورت را لازم نمیدانند. همچنین در مورد شرط اجتهاد نیز [[اختلاف]] نظر وجود دارد. فقها [[آداب]] قضا را به [[مستحب]]، [[مکروه]]، [[واجب]] و [[حرام]] تقسیم کردهاند: | ||
===آداب مستحب=== | |||
# قاضی باید وقت حضور خود را در [[دادگاه]] به طریقی مطمئن به اطلاع [[مردم]] برساند و دادگاه را در فضایی وسیع و به صورت علنی تشکیل دهد، تا دسترسی به او برای همۀ مردم آسان باشد؛ | # قاضی باید وقت حضور خود را در [[دادگاه]] به طریقی مطمئن به اطلاع [[مردم]] برساند و دادگاه را در فضایی وسیع و به صورت علنی تشکیل دهد، تا دسترسی به او برای همۀ مردم آسان باشد؛ | ||
#قبل از هر چیز باید از حال [[زندانیان]] و سبب [[زندانی]] شدن آنان [[آگاه]] شود، و با احضار مدعیان زندانیان نسبت به [[آزادی]] یا ادامۀ [[حبس]] آنان [[تصمیم]] بگیرد؛ | #قبل از هر چیز باید از حال [[زندانیان]] و سبب [[زندانی]] شدن آنان [[آگاه]] شود، و با احضار مدعیان زندانیان نسبت به [[آزادی]] یا ادامۀ [[حبس]] آنان [[تصمیم]] بگیرد؛ | ||
خط ۸۵: | خط ۹۲: | ||
#رسیدگی به وضع امنای قاضی پیشین و برکنار ساختن آنان در صورتی که مرتکب [[خیانت]] شده باشند؛ | #رسیدگی به وضع امنای قاضی پیشین و برکنار ساختن آنان در صورتی که مرتکب [[خیانت]] شده باشند؛ | ||
#هنگام دادرسی با [[علما]] [[مشورت]] کند تا در صدور [[حکم]] دچار [[لغزش]] نشود؛ | #هنگام دادرسی با [[علما]] [[مشورت]] کند تا در صدور [[حکم]] دچار [[لغزش]] نشود؛ | ||
# [[ترغیب]] متخاصمان به [[سازش]] قبل از صدور حکم. | # [[ترغیب]] متخاصمان به [[سازش]] قبل از صدور حکم.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۵۹.</ref> | ||
===آداب مکروه=== | |||
# [[قضاوت]] در حال [[غضب]] یا حالات مشابه دیگر نظیر [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] و [[غم]] و [[شادی]] و درد و امثال آن مکروه است؛ | # [[قضاوت]] در حال [[غضب]] یا حالات مشابه دیگر نظیر [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] و [[غم]] و [[شادی]] و درد و امثال آن مکروه است؛ | ||
#بر قاضی مکروه است که حین قضاوت خود را [[عبوس]] نشان دهد، چه ممکن است طرفین نتوانند در این حالت بیان سخن کنند، و نیز مکروه است که بیش از اندازه [[گشادهرو]] باشد، زیرا منجر به [[تجری]] طرفین میشود؛ | #بر قاضی مکروه است که حین قضاوت خود را [[عبوس]] نشان دهد، چه ممکن است طرفین نتوانند در این حالت بیان سخن کنند، و نیز مکروه است که بیش از اندازه [[گشادهرو]] باشد، زیرا منجر به [[تجری]] طرفین میشود؛ | ||
#بر قاضی مکروه است که شاهدی را که دارای [[بصیرت]] و [[ایمان قوی]] است به [[رنج]] و [[مشقت]] اندازد، یعنی در استعلام خصوصیات واقعهای که به آن [[شهادت]] داده است، بیش از حد [[پرسش]] کند. | #بر قاضی مکروه است که شاهدی را که دارای [[بصیرت]] و [[ایمان قوی]] است به [[رنج]] و [[مشقت]] اندازد، یعنی در استعلام خصوصیات واقعهای که به آن [[شهادت]] داده است، بیش از حد [[پرسش]] کند.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۰.</ref> | ||
===آداب واجب=== | |||
# [[قاضی]] باید در [[سلام]] گفتن و نشستن و [[سخن گفتن]] و توجه به طرفین دعوی رعایت [[مساوات]] را بنماید و به اظهارات طرفین یکسان گوش دهد و در صدور [[حکم]]، [[عدالت]] را رعایت کند؛ | # [[قاضی]] باید در [[سلام]] گفتن و نشستن و [[سخن گفتن]] و توجه به طرفین دعوی رعایت [[مساوات]] را بنماید و به اظهارات طرفین یکسان گوش دهد و در صدور [[حکم]]، [[عدالت]] را رعایت کند؛ | ||
# قاضی باید در آغاز اظهارات مدّعی را گوش کند و اگر مدّعی علیه اظهارات مدّعی را با بیانی ادعایی [[قطع]] کند، نباید به ادعای او توجه کند، مگر اینکه مدعی علیه جواب مدعی را بدهد و پاسخ او منتهی به صدور حکم شود. | # قاضی باید در آغاز اظهارات مدّعی را گوش کند و اگر مدّعی علیه اظهارات مدّعی را با بیانی ادعایی [[قطع]] کند، نباید به ادعای او توجه کند، مگر اینکه مدعی علیه جواب مدعی را بدهد و پاسخ او منتهی به صدور حکم شود.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۰.</ref> | ||
===آداب حرام=== | |||
# قاضی نباید به یکی از متخاصمان مطلبی [[القا]] کند که موجب غلبۀ او بر طرف دیگر شود؛ | # قاضی نباید به یکی از متخاصمان مطلبی [[القا]] کند که موجب غلبۀ او بر طرف دیگر شود؛ | ||
# قاضی مجاز نیست در [[حق الناس]] مانع [[اقرار]] [[اصحاب]] دعوی شود، ولی در [[حق الله]] این کار جایز است؛ | # قاضی مجاز نیست در [[حق الناس]] مانع [[اقرار]] [[اصحاب]] دعوی شود، ولی در [[حق الله]] این کار جایز است؛ | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۱۱: | ||
#مدعی باید در دعوایی که مطرح میکند، ذینفع باشد یا از طرف ذینفع [[وکالت]] یا [[ولایت]] یا قیمومت یا [[وصایت]] داشته باشد؛ | #مدعی باید در دعوایی که مطرح میکند، ذینفع باشد یا از طرف ذینفع [[وکالت]] یا [[ولایت]] یا قیمومت یا [[وصایت]] داشته باشد؛ | ||
#مدعی باید در دعوایی که مطرح میکند، جازم باشد؛ دعاوی مبنی بر فرض و [[گمان]] قابل استماع نیست؛ | #مدعی باید در دعوایی که مطرح میکند، جازم باشد؛ دعاوی مبنی بر فرض و [[گمان]] قابل استماع نیست؛ | ||
#مدّعی به باید از نظر [[شرعی]] قابل تملک باشد. بنابراین دعاوی مربوط به خمر و آلات و ادوات قمار و مانند آنها مسموع نخواهد بود. | #مدّعی به باید از نظر [[شرعی]] قابل تملک باشد. بنابراین دعاوی مربوط به خمر و آلات و ادوات قمار و مانند آنها مسموع نخواهد بود.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۰.</ref> | ||
ادلۀ [[اثبات]] دعوی | ==ادلۀ [[اثبات]] دعوی== | ||
در دوره [[تاریخ]] [[دادرسی]] در قلمروی [[خلافت]]، ادلۀ [[فقهی]] اثبات دعوی عبارت است از [[اقرار]]، [[علم]] [[قاضی]]، [[شهادت]]، [[سوگند]] و سوگند همراه با شهادت. این [[ادله]]، میان دعاوی [[مدنی]] و [[کیفری]] مشترک است، اما ادلۀ خاص دعاوی کیفری عبارت است از قسامه و لعان.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۰.</ref> | |||
===ادلۀ مشترک=== | |||
# اقرار: اقرار عبارت است از [[اخبار]] به حقی برای غیر و بر زیان خود، مشروط بر اینکه مقرّ بالغ، [[عاقل]]، قاصد و مختار باشد، اقرار سفیه در [[امور مالی]] خود مسموع نیست. [[انکار]] پس از اقرار مؤثر نخواهد بود، ولی [[تفسیر]] آن، گرچه به صورت منفصل از اقرار صورت گیرد، جایز است. در [[آیین]] دادرسی [[اسلام]] اقرار چه در امور مدنی و چه در امور جزایی قابل تجزیه نیست. تعداد دفعات اقرار در امور کیفری، بر خلاف امور مدنی بنابر نوع [[جرم]] ارتکابی متفاوت است، برخی [[جرائم]] با یکبار اقرار، گروهی با دو بار و برخی دیگر با ۴ بار اقرار اثبات میشوند؛ | # اقرار: اقرار عبارت است از [[اخبار]] به حقی برای غیر و بر زیان خود، مشروط بر اینکه مقرّ بالغ، [[عاقل]]، قاصد و مختار باشد، اقرار سفیه در [[امور مالی]] خود مسموع نیست. [[انکار]] پس از اقرار مؤثر نخواهد بود، ولی [[تفسیر]] آن، گرچه به صورت منفصل از اقرار صورت گیرد، جایز است. در [[آیین]] دادرسی [[اسلام]] اقرار چه در امور مدنی و چه در امور جزایی قابل تجزیه نیست. تعداد دفعات اقرار در امور کیفری، بر خلاف امور مدنی بنابر نوع [[جرم]] ارتکابی متفاوت است، برخی [[جرائم]] با یکبار اقرار، گروهی با دو بار و برخی دیگر با ۴ بار اقرار اثبات میشوند؛ | ||
# علم قاضی: هرگاه قاضی از [[حقیقت]] دعوی [[آگاه]] باشد، نیازی به شنیدن [[دلایل]] دیگر (اقرار، شهادت و سوگند) ندارد. علم قاضی علاوه بر آنکه [[ارزش]] اثباتی دارد، بر سایر ادله نیز مقدم است، اما اگر قاضی فاقد اطلاع از حقیقت دعوی باشد، شرعا [[مکلف]] است بر دلایل دیگر اثبات دعوی اتکا کند و در [[پذیرفتن]] این دلایل ناگزیر از [[پیروی]] [[قواعد]] [[شرع]] است و [[فقها]] در باب عمل قاضی به علم خود نظراتی گوناگون دارند؛ | # علم قاضی: هرگاه قاضی از [[حقیقت]] دعوی [[آگاه]] باشد، نیازی به شنیدن [[دلایل]] دیگر (اقرار، شهادت و سوگند) ندارد. علم قاضی علاوه بر آنکه [[ارزش]] اثباتی دارد، بر سایر ادله نیز مقدم است، اما اگر قاضی فاقد اطلاع از حقیقت دعوی باشد، شرعا [[مکلف]] است بر دلایل دیگر اثبات دعوی اتکا کند و در [[پذیرفتن]] این دلایل ناگزیر از [[پیروی]] [[قواعد]] [[شرع]] است و [[فقها]] در باب عمل قاضی به علم خود نظراتی گوناگون دارند؛ | ||
# شهادت: [[گواهی]] ([[بینه]]) مانند اقرار در دعوی و خارج از دعوی ارزش اثباتی دارد. [[گواه]] باید بالغ، عاقل، [[مسلمان]]، [[مؤمن]] و [[عادل]] باشد. بر خلاف اقرار، اصل در شهادت تعدد است، یعنی شهادت دو مرد پذیرفته میشود ([[شهادت]] دو مرد را در اصطلاح [[بینه]] گویند). در مواردی میتوان شهادت را نپذیرفت؛ | # شهادت: [[گواهی]] ([[بینه]]) مانند اقرار در دعوی و خارج از دعوی ارزش اثباتی دارد. [[گواه]] باید بالغ، عاقل، [[مسلمان]]، [[مؤمن]] و [[عادل]] باشد. بر خلاف اقرار، اصل در شهادت تعدد است، یعنی شهادت دو مرد پذیرفته میشود ([[شهادت]] دو مرد را در اصطلاح [[بینه]] گویند). در مواردی میتوان شهادت را نپذیرفت؛ | ||
# [[سوگند]]: سوگند باید به لفظ [[جلاله]] ([[الله]]) یا یکی از صفات مختصۀ خدایتعالی ادا شود. اگر کسی به غیر [[اسم خدا]] سوگند یاد کند، نظیر سوگند به [[کتب آسمانی]] و اماکن متبرکه و به [[پیامبران]] و [[ائمۀ معصومین]]{{ع}}، سوگند او منشأ اثر نخواهد بود. در ضمن باید توجه داشت که به مصداق {{متن حدیث|الْبَيِّنَةُ عَلَى الْمُدَّعِي وَ الْيَمِينُ عَلَى مَنْ أَنْكَرَ}} اقامۀ دلیل به عهده مدعی و اتیان سوگند با انکارکننده است، مگر در موارد خاص که اتیان سوگند با مدعی است. | # [[سوگند]]: سوگند باید به لفظ [[جلاله]] ([[الله]]) یا یکی از صفات مختصۀ خدایتعالی ادا شود. اگر کسی به غیر [[اسم خدا]] سوگند یاد کند، نظیر سوگند به [[کتب آسمانی]] و اماکن متبرکه و به [[پیامبران]] و [[ائمۀ معصومین]]{{ع}}، سوگند او منشأ اثر نخواهد بود. در ضمن باید توجه داشت که به مصداق {{متن حدیث|الْبَيِّنَةُ عَلَى الْمُدَّعِي وَ الْيَمِينُ عَلَى مَنْ أَنْكَرَ}} اقامۀ دلیل به عهده مدعی و اتیان سوگند با انکارکننده است، مگر در موارد خاص که اتیان سوگند با مدعی است.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۱.</ref> | ||
===ادلۀ خاص دعاوی کیفری=== | |||
#قَسامه: هرگاه کسی کشته شود و ولی دم علیه متهم دلیلی نداشته باشد، باید خود و ۴۹ تن از بستگانش (در جمع ۵۰ تن) سوگند یاد کنند که متهم مرتکب [[قتل]] شده است. این [[عمل]](۵۰ سوگند برای [[اثبات]] قتل) را قسامه گویند. قسامه در قتل شبه عمد و خطایی ۲۵ سوگند است. اگر تعداد بستگان مدعی (ولی دم) به حد نصاب (۵۰ یا ۲۵ تن) نرسد، سوگندهای لازم یکسان میان آنان تقسیم خواهد شد. اگر مدعی و بستگانش از قسامه خودداری کنند، [[حکم]] علیه متهم صادر نخواهد شد؛ | #قَسامه: هرگاه کسی کشته شود و ولی دم علیه متهم دلیلی نداشته باشد، باید خود و ۴۹ تن از بستگانش (در جمع ۵۰ تن) سوگند یاد کنند که متهم مرتکب [[قتل]] شده است. این [[عمل]](۵۰ سوگند برای [[اثبات]] قتل) را قسامه گویند. قسامه در قتل شبه عمد و خطایی ۲۵ سوگند است. اگر تعداد بستگان مدعی (ولی دم) به حد نصاب (۵۰ یا ۲۵ تن) نرسد، سوگندهای لازم یکسان میان آنان تقسیم خواهد شد. اگر مدعی و بستگانش از قسامه خودداری کنند، [[حکم]] علیه متهم صادر نخواهد شد؛ | ||
#لِعان: هرگاه زوج، زوجۀ خویش را به [[زنا]] [[قذف]] کند و بینهای نیز در دست نداشته باشد، باید لعان عملی گردد. لعان ده سوگند است با صیغۀ خاص خود که زوج و زوجه هر کدام باید پنج بار با تشریفات ویژه ادا کنند. | #لِعان: هرگاه زوج، زوجۀ خویش را به [[زنا]] [[قذف]] کند و بینهای نیز در دست نداشته باشد، باید لعان عملی گردد. لعان ده سوگند است با صیغۀ خاص خود که زوج و زوجه هر کدام باید پنج بار با تشریفات ویژه ادا کنند.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۱.</ref> | ||
چگونگی طرح دعوی | ===چگونگی طرح دعوی=== | ||
هرگاه کسی علیه دیگری اقامۀ دعوی کند، ممکن است ۳ حالت پیش آید: مدعی علیه یا [[اقرار]] میکند یا [[انکار]] و یا [[سکوت]]. | |||
# اقرار: اگر مدعی علیه بر اساس ضوابط [[شرعی]] اقرار کند، دعوی [[ثابت]] میشود و [[قاضی]] ملزم به صدور حکم میشود و مدعی علیه ملزم به رعایت آن است. در [[نظام]] [[فقه اسلامی]] مدعی میتواند پس از اقرار مدعی علیه از قاضی درخواست کند که اقرار به صورت کتبی در آید و پس از [[تأیید]] به وی [[تسلیم]] شود. اگر [[هویت]] طرفین برای [[قاضی]] روشن باشد، قاضی صورتجلسه ای حاکی از [[اقرار]] تنظیم و به مدعی تسلیم میکند و الا بدوا از طریق [[شهود]] [[عادل]] هویت آنان را احراز میکند و سپس [[اقدام]] به تنظیم صورتجلسه خواهد کرد؛ | # اقرار: اگر مدعی علیه بر اساس ضوابط [[شرعی]] اقرار کند، دعوی [[ثابت]] میشود و [[قاضی]] ملزم به صدور حکم میشود و مدعی علیه ملزم به رعایت آن است. در [[نظام]] [[فقه اسلامی]] مدعی میتواند پس از اقرار مدعی علیه از قاضی درخواست کند که اقرار به صورت کتبی در آید و پس از [[تأیید]] به وی [[تسلیم]] شود. اگر [[هویت]] طرفین برای [[قاضی]] روشن باشد، قاضی صورتجلسه ای حاکی از [[اقرار]] تنظیم و به مدعی تسلیم میکند و الا بدوا از طریق [[شهود]] [[عادل]] هویت آنان را احراز میکند و سپس [[اقدام]] به تنظیم صورتجلسه خواهد کرد؛ | ||
# [[انکار]]: اگر مدعی علیه منکر ادعای مدعی شود، مدعی باید برای [[اثبات]] ادعای خود شهود اقامه کند. اگر شهود نزد قاضی معروف نباشند، باید کسانیکه مورد [[اعتماد]] او باشند، به [[عدالت]] شهود [[گواهی]] دهند. قاضی پس از استماع [[شهادت]] شهود به تقاضای مدعی مبادرت به صدور [[رأی]] میکند. تعداد شهود لازم در هر دعوی بر حسب نوع دعوی متفاوت است. گاه برای اثبات دعوی باید ۴ [[شاهد]] گواهی دهند، (مانند دعوی [[زنا]] و لواط)؛ گاه با ۲ شاهد موضوع [[ثابت]] میشود، (مانند دعوی [[سرقت]] و [[شرب خمر]])؛ گاه میتوان دعوی را با شهادت مرد و [[زن]] با هم اثبات کرد، (مانند دعوی ولادت و [[وصیت]] به [[مال]])؛ و گاهی هم با یک مرد و دو زن یا با دو مرد دعوی اثبات میشود، (مانند دعوی [[اموال]] و دیون). در دعاویی که با شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن ثابت میشود، اگر مدعی فقط یک شاهد مرد داشته باشد، میتواند با ادای [[سوگند]] از قاضی درخواست صدور [[حکم]] کند (بعضی از [[فقها]] تمام دعاوی مربوط به [[حقالناس]] را مشمول حکم این گروه از دعاوی به شمار میآورند)، اما اگر مدعی شاهدی نداشته باشد، قاضی به او [[تذکر]] میدهد که میتواند مدعی علیه را قسم دهد. بدون درخواست مدعی سوگند، مدعی علیه فاقد اثر خواهد بود، و قاضی نمیتواند بدون درخواست مدعی، به مدعی علیه [[تکلیف]] سوگند کند. اگر مدعی دلیل نداشته باشد و از مدعی علیه درخواست کند که بر [[برائت]] ذمۀ خود یا رد دعوی او سوگند یاد کند، چنانچه مدعی علیه درخواست او را بپذیرد و [[سوگند]] یاد کند، دعوی ساقط میشود و مدعی [[حق]] [[تجدید]] آن را و لو با اقامۀ [[شهود]] ندارد. در این مورد اگر مدعی علیه سوگند را به مدعی رد کند، یعنی از مدعی بخواهد که او سوگند یاد کند، و او سوگند یاد نماید، حقش [[ثابت]] میشود، ولی اگر مدعی سوگند یاد نکند، دعوی او ساقط میشود. اگر مدعی علیه سوگند را نکول کند، سوگند به مدعی رد میشود و پس از سوگند مدعی، [[حکم]] به نفع او صادر خواهد شد. بعضی از [[فقها]] صرف نکول مدعی علیه را موجب صدور حکم به نفع مدعی میدانند؛ | # [[انکار]]: اگر مدعی علیه منکر ادعای مدعی شود، مدعی باید برای [[اثبات]] ادعای خود شهود اقامه کند. اگر شهود نزد قاضی معروف نباشند، باید کسانیکه مورد [[اعتماد]] او باشند، به [[عدالت]] شهود [[گواهی]] دهند. قاضی پس از استماع [[شهادت]] شهود به تقاضای مدعی مبادرت به صدور [[رأی]] میکند. تعداد شهود لازم در هر دعوی بر حسب نوع دعوی متفاوت است. گاه برای اثبات دعوی باید ۴ [[شاهد]] گواهی دهند، (مانند دعوی [[زنا]] و لواط)؛ گاه با ۲ شاهد موضوع [[ثابت]] میشود، (مانند دعوی [[سرقت]] و [[شرب خمر]])؛ گاه میتوان دعوی را با شهادت مرد و [[زن]] با هم اثبات کرد، (مانند دعوی ولادت و [[وصیت]] به [[مال]])؛ و گاهی هم با یک مرد و دو زن یا با دو مرد دعوی اثبات میشود، (مانند دعوی [[اموال]] و دیون). در دعاویی که با شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن ثابت میشود، اگر مدعی فقط یک شاهد مرد داشته باشد، میتواند با ادای [[سوگند]] از قاضی درخواست صدور [[حکم]] کند (بعضی از [[فقها]] تمام دعاوی مربوط به [[حقالناس]] را مشمول حکم این گروه از دعاوی به شمار میآورند)، اما اگر مدعی شاهدی نداشته باشد، قاضی به او [[تذکر]] میدهد که میتواند مدعی علیه را قسم دهد. بدون درخواست مدعی سوگند، مدعی علیه فاقد اثر خواهد بود، و قاضی نمیتواند بدون درخواست مدعی، به مدعی علیه [[تکلیف]] سوگند کند. اگر مدعی دلیل نداشته باشد و از مدعی علیه درخواست کند که بر [[برائت]] ذمۀ خود یا رد دعوی او سوگند یاد کند، چنانچه مدعی علیه درخواست او را بپذیرد و [[سوگند]] یاد کند، دعوی ساقط میشود و مدعی [[حق]] [[تجدید]] آن را و لو با اقامۀ [[شهود]] ندارد. در این مورد اگر مدعی علیه سوگند را به مدعی رد کند، یعنی از مدعی بخواهد که او سوگند یاد کند، و او سوگند یاد نماید، حقش [[ثابت]] میشود، ولی اگر مدعی سوگند یاد نکند، دعوی او ساقط میشود. اگر مدعی علیه سوگند را نکول کند، سوگند به مدعی رد میشود و پس از سوگند مدعی، [[حکم]] به نفع او صادر خواهد شد. بعضی از [[فقها]] صرف نکول مدعی علیه را موجب صدور حکم به نفع مدعی میدانند؛ | ||
# [[سکوت]]: اگر مدعی علیه در قبال دعوی مدعی، نه [[اقرار]] کند و نه [[انکار]] بلکه سکوت کند یا به [[صراحت]] اظهار کند که پاسخ نمیدهد، [[قاضی]] او را ملزم به ادای پاسخ میکند. در صورتی که از پاسخ دادن [[امتناع]] ورزد قاضی میتواند او را [[حبس]] کند یا سکوت را در حکم نکول بداند و به کیفیت مذکور در بحث نکول عمل کند. | # [[سکوت]]: اگر مدعی علیه در قبال دعوی مدعی، نه [[اقرار]] کند و نه [[انکار]] بلکه سکوت کند یا به [[صراحت]] اظهار کند که پاسخ نمیدهد، [[قاضی]] او را ملزم به ادای پاسخ میکند. در صورتی که از پاسخ دادن [[امتناع]] ورزد قاضی میتواند او را [[حبس]] کند یا سکوت را در حکم نکول بداند و به کیفیت مذکور در بحث نکول عمل کند.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۱.</ref> | ||
[[دادرسی]] غیابی | |||
==[[دادرسی]] غیابی== | |||
رسیدگی قاضی ممکن است با حضور مدعی علیه باشد و یا در غیاب او. در [[حقالله]] حضور متهم برای رسیدگی ضروری است و در مواردی که موضوع دعوی واجد هر دو جنبه، یعنی [[حق الله]] و [[حقالناس]] باشد، از لحاظ حقالناس میتوان غیابی به دعوی رسیدگی و حکم صادر کرد، ولی رسیدگی به جنبۀ حقالله آن تا حضور متهم، به تأخیر خواهد افتاد. رسیدگی به [[سرقت]] از این قبیل است. | |||
اگر مدعی علیه در [[سفر]] نباشد یا به لحاظ عذر موجه دیگر نظیر [[بیماری]] از حضور در [[دادگاه]] معذور نباشد، دادگاه به او اطلاع خواهد داد که جهت رسیدگی در دادگاه حاضر شود. در این صورت اگر در دادگاه حاضر نشود، جلب خواهد شد. | اگر مدعی علیه در [[سفر]] نباشد یا به لحاظ عذر موجه دیگر نظیر [[بیماری]] از حضور در [[دادگاه]] معذور نباشد، دادگاه به او اطلاع خواهد داد که جهت رسیدگی در دادگاه حاضر شود. در این صورت اگر در دادگاه حاضر نشود، جلب خواهد شد. | ||
در مورد [[احکام]] غیابی محکوم علیه به [[حجت]] خود باقی است، پس اگر حکم صادر شده را نپذیرد، میتواند به آن [[اعتراض]] کند و [[دلایل]] خود را دائر بر [[برائت]] [[ذمه]] یا [[جرح]] [[شهود]] مدعی ابراز کند، به هر حال غیابی بودن [[حکم]] مانع از اجرای آن نخواهد شد. | در مورد [[احکام]] غیابی محکوم علیه به [[حجت]] خود باقی است، پس اگر حکم صادر شده را نپذیرد، میتواند به آن [[اعتراض]] کند و [[دلایل]] خود را دائر بر [[برائت]] [[ذمه]] یا [[جرح]] [[شهود]] مدعی ابراز کند، به هر حال غیابی بودن [[حکم]] مانع از اجرای آن نخواهد شد. | ||
حکم حضوری لازمالاجراست؛ اگر محکوم علیه آن را [[اجرا]] نکرد، به درخواست [[غریم]] [[زندانی]] میشود، و در صورتی که محکوم به [[مالی]] باشد و محکوم علیه مدعی إعسار باشد، [[قاضی]] به [[اعسار]] او رسیدگی میکند، اگر اعسارش [[ثابت]] شود، نسبت به اجرای حکم تا [[زمان]] [[ملائت]] به او مهلت داده میشود<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی.</ref>.<ref>فقه سیاسی.</ref><ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص | حکم حضوری لازمالاجراست؛ اگر محکوم علیه آن را [[اجرا]] نکرد، به درخواست [[غریم]] [[زندانی]] میشود، و در صورتی که محکوم به [[مالی]] باشد و محکوم علیه مدعی إعسار باشد، [[قاضی]] به [[اعسار]] او رسیدگی میکند، اگر اعسارش [[ثابت]] شود، نسبت به اجرای حکم تا [[زمان]] [[ملائت]] به او مهلت داده میشود<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی.</ref>.<ref>فقه سیاسی.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۳.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |