شورا و مشورت در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{نبوت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%;...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
*[[مشورت]] و واژه‌های مترادف آن از ماده شور و در لغت از "شار" است. "شار العسل"، به معنای بیرون آوردن عسل [[ناب]] از کندو<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج ۴، ص ۴۳۴.</ref> و در اصطلاح، برخورداری از هم‌فکری و [[رأی]] تخصصی [[خردمندان]] برای [[انتخاب]] اصلح است<ref>محمد قلعه‌جی، معجم اللغة الفقها، ص ۴۳۲.</ref>. شور، [[مشورت]] و مشاوره در [[اسلام]] و در [[منطق]] عملی [[پیشوایان]] [[حق]]، بسیار اهمیت دارد. در [[سیره پیامبر]]{{صل}} نوشته‌اند که آن [[حضرت]] با [[اصحاب]] خود بسیار [[مشورت]] می‌کرد<ref>عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج ۵، ص ۳۳۱؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۳۲۸؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص ۱۲۹ و ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۱۷.</ref>. [[عایشه]] [[نقل]] کرده است: "هیچ کس را ندیدم که با [[اصحاب]] خود بیشتر از [[رسول خدا]]{{صل}} [[مشورت]] کند"<ref>عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج ۵، ص ۳۳۱؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۳۲۸؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص ۱۲۹ و ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۱۷.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[معصوم]] بود و به [[مشورت]] نیازی نداشت و حتی جدا از [[وحی]] و [[مقام]] [[خلیفه]] [[الهی]]، چنان [[اندیشه]] کامل و [[نیرومندی]] داشت که از [[مشورت]] بی‌نیاز بود؛ ولی با این همه، در [[کارها]] [[مشورت]] می‌کرد و عمل به [[شورا]] از اصول مسلّم [[سیره پیامبر]]{{صل}} و اوصیای آن [[حضرت]] بود. [[رسول خدا]]{{صل}} با [[مشورت]]، هم [[مسلمانان]] را از اهمیت [[شورا]] [[آگاه]] می‌کرد و هم به آنان می‌آموخت که به این [[سیره]] عمل کنند و [[مسلمانان]] می‌آموختند که [[مشورت]] باید اصلی از برنامه زندگی‌شان باشد<ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۳.</ref>.
*[[مشورت]] کردن، مایه الفت [[اجتماعی]]، پیوند [[مردم]]، [[ارزش]] یافتن آنها و مشخص شدن [[قدر]] و جایگاهشان در [[امور اجتماعی]] بود. [[مشورت]] کردن [[پیامبر]]{{صل}} با اصحابش برای مراعات حال آنان و [[احترام]] به آنها بود<ref>محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۴، ص ۲۵۰.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۳-۴۷۴.</ref>
==[[جایگاه]] [[مشورت]] در نظر [[پیامبر]]{{صل}}==
*[[رسول خدا]]{{صل}} هم خود [[مشورت]] می‌کرد و هم تأکید داشت که [[مسلمانان]] به [[سیره]] او عمل کنند. [[علی]]{{ع}} گوید: "وقتی [[پیامبر]]{{صل}} مرا به [[یمن]] می‌فرستاد، به من سفارش فرمود: ای [[علی]]{{ع}} آن که [[مشورت]] کند، پشیمان نمی‌شود"<ref>شیخ حر، عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۶۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۱۳۶ و ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح،‌ ص۳۹۳.</ref>. و فرمود: "هیچ بنده‌ای با [[مشورت]] کردن، بدبخت و هیچ کس با بی‌نیاز دانستن خود از [[مشورت]] [[سعادتمند]] نمی‌شود"<ref>{{متن حدیث| مَا شَقِيُّ قَطُّ عَبْدِ بمشوره وَ لَا سَعْدِ باستغناء رَأْيِ}}؛ الجامع لاحکام القرآن، ج ۴، ص ۲۵۱ و ابن حزم، الاحکام، ج ۶، ص ۷۶۵.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۴.</ref>.
*[[مشورت]] باعث می‌شود با بهره‌گیری از [[خرد]] دیگران، موارد [[خطا]] بهتر شناخته شده، از فرو رفتن در آنها اجتناب شود. در [[روایات]] آمده است: "کسی که از افکار دیگران استقبال کند، موارد [[خطا]] را می‌شناسد"<ref>{{متن حدیث| مَنِ‌ اسْتَقْبَلَ‌ وُجُوهَ‌ الْآرَاءِ عَرَفَ‌ مَوَاقِعَ‌ الْخَطَاء}}.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۴.</ref>.
*برای پرهیز از اشتباه و جلوگیری از [[لغزش]] باید [[اندیشه‌ها]] و آرا را به هم آمیخت تا از این کار آن‌چه راست و درست است، به دست آید: "برخی از آرا را به برخی دیگر بیامیزید تا [[رأی]] درست به دست آید"<ref>{{متن حدیث| اضْرِبُوا بَعْضَ‌ الرَّأْيِ‌ بِبَعْضٍ‌ يَتَوَلَّدُ مِنْهُ‌ الصَّوَاب‌}}</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۴.</ref>.
*[[مشورت]] کردن از نظر ایشان آن [[قدر]] اعتبار داشت که می‌فرمود: "هرکس به اجرای کاری تصمیم می‌گیرد، پس [[مشورت]] کند و آن را انجام دهد تا به [[بهترین]] راه دست یابد"<ref>{{متن حدیث| مَنْ أَرَادَ أَمْراً فشاور فِيهِ وَ قضيئ هُدًى لأرشد الْأُمُورِ}}؛ جلال‌الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۱۰؛ المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۴۰۹؛ الطبرانی، المعجم الأوسط، ج ۸، ص ۱۸۱ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۶۴.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۴.</ref>.
*همچنین [[پیامبر]]{{صل}} فرموده است: "هیچ قومی [[مشورت]] نکرد، جز آنکه به [[بهترین]] امور [[هدایت]] یافت"<ref>{{متن حدیث| مَا تَشَاوَرَ قَوْمٌ‌ قَطُّ إِلَّا هُدُوا لأَرْشَدِ أَمْرِهِم‌}}؛ الدر المنثور ، ج ۶، ص ۱۰.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۴-۴۷۵.</ref>.
*اصولاً در جامعه‌ای که [[مردم]]، کارهای خود را با [[مشورت]] انجام می‌دهند، کمتر به [[لغزش]] و [[پشیمانی]] گرفتار می‌شوند و در واقع، نبود [[سنت]] [[مشورت]] در [[جامعه]]، شخصیت و رشد افکار را متوقف می‌سازد و افراد آن [[شایستگی]] [[زندگی حقیقی]] را از دست می‌دهند و آنها مرده‌های زنده‌اند؛ چنان که در [[حدیث شریف]] [[نبوی]] به این [[حقیقت]] چنین اشاره شده است: "هنگامی که [[زمامداران]] شما نیاکانتان و [[توانگران]] شما سخاوتمندان باشند و کارهایتان به [[مشورت]] انجام شود، در این زمان، روی [[زمین]] از زیر [[زمین]] برای شما بهتر است ([[شایسته]] [[زندگی]] و بقا هستید)؛ ولی اگر زمامدارانتان، بدان و توانگرانتان افراد [[بخیل]] باشند و [[کارها]] به [[مشورت]] برگزار نشود، در این صورت، زیر [[زمین]] از روی [[زمین]] برای شما بهتر است ([[مرگ]] برای شما بهتر است)"<ref>{{متن حدیث| إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ خِيَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ سُمَحَاءَكُمْ وَ أَمْرُكُمْ‌ شُورَى‌ بَيْنَكُمْ‌ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ بَطْنِهَا وَ إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ شِرَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ بُخَلَاءَكُمْ وَ لم یکن أمرکم شوری بینکم فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ ظَهْرِهَا}}؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص ۳۶۱؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۲۷ و کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۱۲۳.</ref>؛ به این [[دلیل]]، آن [[حضرت]] برای زنده نگه داشتن [[جامعه]]، بیش از هر کس [[مشورت]] می‌کرد؛ با آنکه به [[مشورت]] نیازی نداشت؟<ref>الجامع لاحکام القرآن، ج ۴، ص ۲۵۰.</ref>‌<ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۵.</ref>.
==[[دلیل]] [[مشورت]] کردن [[پیامبر]]{{صل}} با مردم==
#'''ارزشمند شمردن [[مردم]]:''' [[پیامبر]]{{صل}} با [[مشورت]] کردن با [[یاران]] خود شخصیت آنها را رشد داده، میان ایشان الفت و [[صمیمیت]] بیشتر را ایجاد می‌کرد و آنان نیز [[مشورت]] [[پیامبر]]{{صل}} را در امور [[جامعه]] با آنها مایه فخر و [[مباهات]] می‌دانستند. همچنین، با این عمل، غیر [[مسلمانان]] که سران [[قبایل]] و بزرگانشان هیچ اهمیتی برای آنان قائل نبودند، به سوی [[اسلام]] جذب می‌شدند<ref>الدر المنثور ، ج ۲، ص ۹۰.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۵.</ref>.
#'''ترغیب اصحاب‌:''' [[پیامبر]]{{صل}} از [[روحیه]] [[تکبر]] و [[نخوت]] [[اعراب جاهلی]] و از خودرأیی بزرگان [[قبایل]] آن زمان [[آگاهی]] داشت؛ پس، با وجود [[بی‌نیازی]] از نظرات دیگران، این شیوه را در پیش گرفت تا [[مسلمانان]] و به ویژه [[کارگزاران]]، رؤسای [[قبایل]] و... بیاموزند، [[مشورت]] کردن [[عیب]] و ننگ نیست؛ بلکه عملی [[عقلانی]] و خداپسندانه است<ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۶.</ref>.
#'''تحرک [[جامعه]] :''' [[مشورت]] [[پیامبر]]{{صل}} با [[مردم]] سبب می‌شد تا هم‌فکری و هم‌اندیشی در [[جامعه]] فراگیر شود و اجتماع از جمود و خمود [[فکری]] رهایی یابد و راه حل مسائل بر همگان روشن شود<ref>ابوالحسن الماوردی، ادب القاضی، ج، ۱، ص۳۶۸.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۶.</ref>.
#'''[[زمینه سازی]] برای مشارکت همگانی:''' گاهی [[مشورت]] با [[مردم]] و پذیرش آرای [[اکثریت]] سبب می‌شود آنان در [[جامعه]] حضوری فعال داشته باشند و با دلگرمی بیشتری به انجام مسئولیت‌های خویش بپردازند؛ همانند [[جنگ احد]] که با وجود [[مخالفت]] نظر [[پیامبر]]{{صل}} با دیدگاه [[اکثریت]] ایشان، [[رأی]] آنها را پذیرفت <ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۱؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۰۳ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۹.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۶.</ref>.
==موارد [[مشورت]]==
*چنانکه اشاره شد، [[مشورت]] در [[تعالیم اسلامی]] اهمیت زیادی دارد و [[پیامبر]]{{صل}} هم در موارد بسیاری به این کاری پرداخت و [[اصحاب]] خود را به آن سفارش می‌کرد؛ ولی ایشان در مسائلی که [[حکم]] آنها را [[خداوند متعال]] بیان کرده بود، با [[اصحاب]] خود [[مشورت]] نمی‌کرد. اساساً [[مشورت]] درباره چگونگی [[اجرای قانون]] و [[احکام الهی]] صورت می‌گرفت و [[پیامبر]]{{صل}} هیچ گاه قانونگذاری [[مشورت]] نمی‌کرد؛ یعنی آن [[حضرت]] در مواردی که [[نص]] صریحی از [[خداوند]] رسیده بود، از [[مردم]] نظر‌خواهی نمی‌کرد<ref>{{متن قرآن|وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ}} «آنان کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان داده‌ایم می‌بخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.</ref>؛ درباره [[جنگ بدر]] [[نقل]] شده است که وقتی آن [[حضرت]] در منطقه [[بدر]]، پشت [[چاه]] اردو زد؛ [[حباب بن منذر]] از ایشان پرسید: "آیا انجام این کار بر اساس [[وحی الهی]] بود یا نظر خود را [[اجرا]] کردید؟" آن [[حضرت]] فرمود: "[[رأی]] خود من چنین بود"؛‌ حباب گفت: "نظر من این است که [[چاه]] [[آب]] را عقب خود قرار دهیم تا در صورت عقب‌نشینی، [[چاه]] [[آب]] را از دست ندهیم"، [[حضرت]] نیز این پیشنهاد را پذیرفت<ref>تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۹، ص ۲۴۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۳، ص ۴۷؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد،‌ ج۴،‌ ص۸۰ و ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج۴، ص۷۰.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۶-۴۷۷.</ref>.
==نمونه‌هایی از [[مشورت]] کردن [[پیامبر]]{{صل}}==
*[[رسول]] خاتم{{صل}} پیش از [[جنگ بدر]]، افرادی را برای کسب خبر به سوی کاروان تجارتی [[قریش]] فرستاد که به [[ریاست]] [[ابوسفیان]] از [[شام]] باز می‌گشت. وقتی [[ابوسفیان]] از این کار باخبر شد، مسیر خود را تغییر داد و فردی را به [[مکه]] فرستاد تا [[کفار]] را از این قضیه باخبر کند. وقتی [[قریش]] این خبر را شنیدند، همه از [[مکه]] خارج شدند و به سوی [[بدر]] حرکت کردند. وقتی [[پیامبر]]{{صل}} از این ماجرا [[آگاه]] شد، با [[سپاهیان]] خود [[مشورت]] کرد؛ ابتدا [[ابوبکر]] و [[عمر]]، به ترتیب برخاستند و گفتند: "با آنها نجنگیم"؛ اما [[مقداد]] بلند شد و گفت: "امر [[خدا]] را [[اجرا]] کن، ما نیز همراه تو می‌جنگیم". سپس، [[پیامبر]]{{صل}} خطاب به اصحابش فرمود: {{متن حدیث| أشيروا عليّ‌ أيّها الناس‌}}؛ ای [[مردم]] با [[مشورت]] مرا [[یاری]] کنید. بعد ابن معاذ برخاست و گفت: "هر چه امر فرمایی، ما از تو [[نافرمانی]] نمی‌کنیم"<ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۴۷۷.</ref>.
*[[پیامبر]]{{صل}} در این [[جنگ]] با اصحابش [[مشورت]] و به پیشنهاد آنها نیز عمل کرد<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۳۵؛ المغازی، ج ۱، ص ۴۰۸ - ۴۰۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه.، ج ۱، ص ۶۱۵ - ۶۱۶؛ امتاع الاسماع، ج ۹، ص ۲۴۱ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۴، ص ۲۶.</ref>. همچنین وقتی در [[جنگ بدر]]، هفتاد نفر از نیروهای [[دشمن]] [[اسیر]] شدند، [[رسول]] خاتم{{صل}} درباره [[سرنوشت]] آنان با بزرگان [[صحابه]] [[مشورت]] کرد و همه به قبول فدیه [[رأی]] دادند و [[پیامبر]]{{صل}} هم پذیرفت<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۷۴ - ۴۷۵؛ دلائل النبوه، ج ۳، ص ۱۳۷، المغازی، ج ۱، ص ۱۰۷ و امتاع الأسماع، ج ۱، ص ۱۱۵.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۷.</ref>.
*[[نقل]] شده است، روزی آن [[حضرت]] همراه تعدادی از [[اصحاب]] خود به مقصد [[مکه]]، از [[مدینه]] خارج شد و فردی را برای تفتیش در میان [[مشرکان]] [[قریش]] فرستاد؛ او مدتی بعد خبر آورد که [[قریش]] قصد دارند از سفر [[عمره]] شما جلوگیری کنند. در این زمان [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ای [[مردم]]! با [[مشورت]] مرا [[یاری]] کنید. پس [[ابوبکر]] برخاست و گفت: "ای [[رسول خدا]]! به قصد [[زیارت]] و [[حج]] [[خانه خدا]] از [[مدینه]] خارج شدیم و نمی‌خواهیم [[خون]] کسی را بریزیم، پس به سوی [[خانه خدا]] رهسپار شویم؛ اگر [[مخالفت]] و جلوگیری کردند، آنها را می‌کشیم". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: به [[نام خدا]] عبور کنید<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۱۷۳ و احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج ۱، ص ۳۱۷.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۸.</ref>.
*[[پیامبر]]{{صل}} در کلیه غزواتش با [[اصحاب]] [[مشورت]] می‌کرد؛ مانند غزوه‌های [[خندق]]، [[تبوک]]، [[جنگ]] [[طائف]] و [[خیبر]]. حتی [[نقل]] شده است که آن [[حضرت]] در ماجرای [[تهمت]] زدن به [[عایشه]] و [[طلاق]] ایشان، با [[امام علی]]{{ع}} و [[اسامة بن زید]] [[مشورت]] فرمود<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۱۵، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۰۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۹۷ و المغازی، ج ۲، ص ۴۳۰.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۸.</ref>.
*[[پیامبر]]{{صل}} در بیان [[خطبه]] [[نماز جمعه]] بر شاخه درختی تکیه می‌زد و سخن می‌گفت؛ روزی آن [[حضرت]] فرمود: "[[خطبه]] [[خواندن]] به این حالت بر من سخت است"؛ یکی از [[اصحاب]] گفت: "ای [[رسول خدا]]! آیا اجازه می‌دهید برای شما منبری همانند آن‌چه در [[شام]] دیده‌ام، بسازم؟" [[پیامبر]]{{صل}} در این باره با [[مسلمانان]] [[مشورت]] کرد که آنها نیز موافق بودند و ساختن [[منبر]] برای ایشان شروع شد. همچنین آن [[حضرت]] در تعیین مقدار [[صدقه]] هم با [[یاران]] خود [[مشورت]] می‌کرد<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۹۲؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۱۹۰ و نور الدین علی سمهودی، وفاء الوفاء، ج ۲، ص۶.</ref>. ‌وقتی [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! چون می‌خواهید با پیامبر رازگویی کنید پیش از رازگویی‌تان صدقه‌ای بپردازید، این برای شما بهتر و پاکیزه‌تر است ولی اگر (چیزی) نیابید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مجادله، آیه ۱۲.</ref> نازل شد، [[پیامبر]]{{صل}} درباره تعیین مقدار [[صدقه]] که در [[آیه]] مشخص نشده است، با [[یاران]] خود مانند [[حضرت علی]]{{ع}} [[مشورت]] کرد<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج ۱۱، ص ۶۸.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۸-۴۷۹.</ref>.
*آنچه بیان شد خلاصه‌ای از نمونه‌های عینی و عملی [[مشورت]] کردن [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن [[حضرت]] در امور عمومی و [[اجتماعی]] و در مواردی که از [[خدا]] [[وحی]] نرسیده بود، با [[اصحاب]] خود [[مشورت]] می‌کرد و حتی در برخی موارد گرچه با نظرات و پیشنهادهای آنان موافق نبود، ولی به نظرشان عمل می‌کرد<ref>المغازی، ج ۱، ص ۴۸ - ۴۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۰۳ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۹.</ref><ref> [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۹.</ref>.
==هدف از مشورت کردن پیامبر خاتم و اهل بیت با امت==
[[مشورت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{عم}} با [[امّت]]، برای جلوگیری از [[اشتباه]] خود و استفاده از آرای امّت نیست، زیرا آنان [[معصوم]] از [[خطا]] و [[لغزش]] هستند و از [[علم گسترده]] [[الهی]] بهره‌مند می‌باشند، بلکه مشاوره آنان با امّت، به منظورهای زیر است:
*'''شخصیت‌دادن به امّت''': مشاوره رسول خدا با امّت می‌تواند برای شخصیت‌دادن به آنها باشد تا نپندارند که آن [[حضرت]] به آنان اعتنایی ندارد و برای [[رأی]] و نظریه ایشان ارزشی قائل نیست، بلکه برعکس، دریابند که آن گرامی، برای ایشان [[شخصیت]] و [[احترام]] قائل است. این مطلب درباره [[زمامداران]] [[اسلامی]] که معصوم نیستند نیز صادق است؛ یعنی می‌توانند در مشورت‌های خود با [[مردم]] علاوه بر استفاده از نظریه‌های آنان، این [[هدف]] را نیز داشته باشند که به مردم شخصیت دهند تا مردم نیز به [[دولت]] خود علاقه‌مند شده و در [[همکاری]] با او بیشتر بکوشند.
*'''[[آزمایش]]''': از فواید و آثار محافل [[شور]] و مشورت این است که به تدریج صاحب‌نظران دقیق و متخصصین [[حقیقی]]، از سایر افرادی که از دقت‌نظر و تخصص و اصابت رأی بهره‌ای ندارند یا کمتر دارند، شناخته می‌شوند و نیز افراد [[خیرخواه]] و [[دلسوز]] و [[مؤمن]] و همچنین فرصت‌طلب و ماجراجو و [[منافق]] [[شناسایی]] و معرفی می‌گردند. بنابراین، احتمال دارد که [[خیرخواهان]] و [[مسلمانان]] [[واقعی]] از [[منافقان]] و [[مدّعیان دروغین]] جدا گشته و صاحب‌نظران از افراد عادی و کوتاه بین باز شناخته شوند.
*'''[[رشد فکری]] مردم''': مشاوره [[رهبر]] و اداره‌کنندگان [[جامعه]] با مردم موجب می‌شود که مردم نیز [[فکر]] خود را به کار بیندازند و همه با هم در [[جستجوی حقیقت]] و [[بهترین]] [[راه]] و رأی باشند. توضیح این که؛ در عین حال که رسول خدا{{صل}} به رأی و نظریه امّت نیازی ندارد، ولی باز موظف است که با آنان مشورت کند تا آنان نیز فکر خود را به کار بیندازند و در نتیجه رشد فکری پیدا کرده و [[خمود]] و جامد بار نیایند.
*'''استفاده از [[تأیید]] مردم''': رسول خدا{{صل}} با اینکه می‌داند نظر او صد در صد صحیح است باز [[مشورت]] می‌کند تا دیگران نیز همان نظر صحیح را [[تأیید]] کنند و کاری که انجام می‌گیرد، [[مورد اتفاق]] و تأیید همه افراد باشد. واضح است که اگر [[مردم]] کاری را مورد تأیید خود بدانند بیشتر و بهتر در انجام آن می‌کوشند، تا کاری که به آنها [[دستور]] داده شود و یا به عبارت دیگر، [[تحمیل]] گردد و در مورد آن از خودشان نظرخواهی نشود.
*'''[[آگاهی]] مشورت‌شوندگان''': ممکن است گاهی نظر مردم با نظر [[رسول خدا]]{{صل}} [[مخالف]] باشد، در این صورت، آن [[حضرت]] با اینکه به صحت نظر خود صد در صد [[یقین]] دارد، ولی چون می‌داند [[مخالفت]] مردم با او از روی غرض‌ورزی نیست و فقط به خاطر این است که مطلب را درست تشخیص نداده‌اند، از این‌رو با آنان به مشورت می‌نشیند تا ضمن بررسی نظریه‌ها، خودشان به صحیح‌بودن نظر آن حضرت، [[آگاه]] و به [[اشتباه]] خود پی ببرند و [[اختلاف]] برطرف شود.
*'''دوری [[حکومت]] از [[استبداد]]''': مشاوره رسول خدا که اولین [[شخصیت]] [[علمی]]، مذهبی، [[روحانی]]، کشوری و لشکری [[حکومت اسلامی]] است، می‌تواند [[بهترین]] دلیل بر استبدادی‌نبودن حکومت او باشد. بنابراین، اگرچه رسول خدا{{صل}} به آرای [[امّت]] نیازی ندارد، اما در عین‌حال باید با آنان مشاوره کند تا از این [[راه]]، استبدادی‌نبودن حکومت اسلامی را به [[دنیا]] اعلام کند و نیز مردم نتوانند او را به استبداد، متهم سازند و نیز پذیرش برنامه‌های او برایشان سنگین نباشد.
*'''جلو‌گیری از [[انتقاد]] بی‌جا''': تصمیم‌هایی که یک [[رهبر]] (گرچه [[معصوم]] باشد) می‌گیرد، ممکن است در عین اینکه به [[صلاح]] و [[مصلحت]] امّت و [[کشور]] باشد، با [[شکست]] ظاهری مواجه گردد، در این‌گونه موارد اگر از خود مردم نظرخواهی شده باشد پس از شکست، [[زبان]] به انتقاد باز نمی‌کنند، بلکه آن را توجیه می‌نمایند، چراکه خودشان هم به آن [[تصمیم]] و طرح، [[رأی]] موافق داده‌اند، امّا اگر بدون نظرخواهی از آنان، انجام شده باشد، پس از شکست شروع به یک [[سلسله]] انتقادها و اعتراض‌ها و [[تضعیف]] [[رهبری]] و [[دولت]] می‌کنند و از این [[راه]]، مشکلاتی به بار می‌آورند.
*'''[[ارزش]] خلق‌الله نزد [[خدا]]''': ممکن است [[خدای متعال]] برای این به [[رسول]] بزرگوارش [[دستور]] [[مشورت]] و مشاوره با [[امّت]] داده باشد که معلوم گردد: [[بندگان خدا]] نزد او محترمند و تا این‌حد [[شایستگی]] دارند که می‌توانند مورد مشاوره [[پیامبر خدا]] قرار گیرند. بنابراین، [[رهبران]] و مدیران [[کشور]] و همه کسانی که در رأس کاری قرار می‌گیرند باید بدانند که [[خلق]] خدا، نزد خدا محترمند و باید به آنان [[عنایت]] کامل داشته باشند و به تعبیر دیگر: خلق خدا را اصل و خود را [[خادم]] آنان بدانند، نه این که آنان را مانند کودکانی [[نیازمند]] به [[قیم]] و [[سرپرست]]، و خود را ولی و [[فرمانده]] بی‌چون و چرای آنان فرض کنند.
*'''نظرخواهی از دیگران [[عیب]] نیست''': ممکن است برخی از [[مردم]] و یا کسانی که [[مسؤولیت]] اداره کشور را به عهده دارند، [[فکر]] کنند که مشورت و نظرخواهی از مردم، دلیل بر [[جهل]] و [[ناآگاهی]] است و این برای [[انسان]] [[نقص]] است. ولی هنگامی که ببیند [[رسول خدا]]{{صل}} یعنی اولین [[شخصیت]] [[علمی]]، [[روحانی]]، کشوری و لشکری [[اسلام]] با امّت خود به مشورت می‌پردازد در می‌یابد که مشورت با دیگران نه تنها عیب و [[ننگ]] نیست، بلکه از کارهای بسیار [[پسندیده]] و [[نیک]] است و نیز آنان که در اثر [[تکبّر]] و [[خودبینی]] مشورت را کسر [[شأن]] خویش می‌پندارند وقتی به [[سیره]] آن [[اسوه حسنه]] بنگرند می‌آموزند که آنان از پیامبر خدا بالاتر نیستند، او مشورت می‌کرد، آنان هم باید مشورت کنند و خواه ناخواه به آن تن می‌دهند.
*'''اسوه حسنه''': {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}}<ref>«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. رسول خدا دستور داشت تا با امّت خود مشورت کند و می‌کرد تا برای همه [[مسلمانان]] و به‌خصوص رهبران و اداره‌کنندگان کشورها [[سرمشق]] باشد؛ یعنی هنگامی که ببیند [[رسول خدا]]{{صل}} با آن‌همه [[عقل]] و [[درایت]] و عدم نیاز به آرای دیگران، باز با [[اصحاب]] خود [[مشورت]] می‌کند، در می‌یابند که هیچ‌کس از مشورت با دیگران [[بی‌نیاز]] نیست و در نتیجه، میان همه [[مسلمانان]] به‌ویژه [[رهبران]] [[کشور]]، مشورت و مشاوره در امور، مرسوم می‌شود.
بنابراین، مشاوره رسول خدا{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{عم}} می‌تواند به منظور یکی از این اهداف یاد شده و مانند آن باشد، نه برای جلوگیری از [[اشتباه]] خویش و یا استفاده از [[آرای مردم]] و رفع [[ناآگاهی]] خویش، زیرا آنان از [[خطا]] و اشتباه [[معصوم]] و مصون هستند و به همه چیز [[آگاهی]] کامل دارند<ref>شوری در قرآن و حدیث، ص۳۱- ۳۶.</ref>.<ref>[[ابوالفضل شکوری|شکوری، ابوالفضل]]، [[فقه سیاسی اسلام (کتاب)|فقه سیاسی اسلام]]، ص ۲۵۱.</ref>
==سیره عملی پیامبر خاتم در مشورت==
[[اخلاق]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[قرآن]] بود و عمل آن [[حضرت]] در [[مشورت]] مصداق [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}}<ref>«و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>، به گونه‌ای که درباره [[سیره]] آن حضرت نوشته‌اند:
{{متن حدیث|کَانَ{{صل}} کَثِیرَ الْمُشَاوَرَةِ لَهُمْ}}<ref>«رسول خدا{{صل}} با اصحاب خود بسیار مشورت می‌کرد». جلال‌الدین المحلی، جلال‌الدین عبدالرحمن بن أبی‌بکر السیوطی، تفسیر الجلالین، باشراف محمد فهمی أبوعبید، مروان سوار، عبد المنعم العانی، الطبعة الثانیة، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۶ ق. ص۸۲.</ref>.
همچنین از برخی [[اصحاب پیامبر]] چنین نقل شده است: {{متن حدیث|مَا رَأَيْتُ أَحَدًا أَكْثَرَ مُشَاوَرَةً لِأَصْحَابِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}}}<ref>«هیچ کس را ندیدیم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا{{صل}} با اصحابش مشورت کند». محمد بن ادریس الشافعی، الأم، اشرف علی طبعه و باشر تصحیحه محمد زهری النجار، دارالمعرفة، بیروت، ج۷، ص۹۵؛ همو، مسند الامام الشافعی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ص۲۷۷؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۱۸۶؛ تفسیر الکشاف، ج۱، ص۴۳۲؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۴، ص۱۰۱؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۵، ج۹، ص۲۱۸؛ الوفاء بأحوال المصطفی، ج۲، ص۴۶۷؛ [بدین صورت آمده است: {{متن حدیث|مَا رَأَيْتُ رَجُلا أَكْثَرَ اسْتِشَارَةً لِلرِّجَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}}}] شهاب الدین احمد بن علی ابن حجر العسقلانی، فتح الباری (شرح صیح البخاری)، تحقیق عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، محمد فؤاد عبد الباقی، الطبعة الاولی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۰ ق. ج۱۳، ص۴۲۰؛ الخصائص الکبری، ج۲، ص۹۰؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۲۹۷؛ محمد بن علی بن محمد الشوکانی، نیل الاوطار (شرح منتقی الاخبار من أحادیث سید الاخیار لابن تیمیة)، دارالحدیث، القاهرة، ج۷، ص۲۲۵.</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در امور مختلف مشورت می‌کرد، آنگاه [[تصمیم]] می‌گرفت و عمل می‌نمود. البته برخی گفته‌اند [[فرمان]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} تنها مربوط به امور [[جنگ]] است و مسائل دیگر را شامل نمی‌شود، و نظر برخی دیگر بر این است که فرمان [[شورا]] همه امور قابل [[مشورت]] را شامل می‌شود که بر [[درستی]] نظر دوم هم [[سیاق آیه]] و الفاظ آن دلالت دارد و هم [[سیره]] [[حضرت ختمی مرتبت]] بیانگر آن است. [[رشید رضا]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} تصریح کرده است که [[فرمان]] مشورت با [[امت]]، همه امور را در بر می‌گیرد، اعم از [[جنگ]] و [[صلح]] و به طور کلی شامل همه [[مصالح دنیوی]] است<ref>تفسیر المنار، ج۴، ص۱۹۹.</ref>. مرحوم [[آیة الله]] [[محمد حسین نائینی]] دراین‌باره می‌نویسد: «به [[نص]] [[کلام]] [[مجید]] [[الهی]] - عز اسمه - و سیره مقدسه [[نبویه]]{{صل}} که تا [[زمان]] [[معاویه]] محفوظ بود، این [[حقیقت]] از مسلمات اسلامیه است. و دلالت [[آیه مبارکه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} که [[عقل کل]] و نفس [[عصمت]] را بدان مخاطب و به مشورت با عقلا امت [[مکلف]] فرموده‌اند بر این مطلب در کمال [[بداهت]] و [[ظهور]] است. چه بالضروره معلوم است [[مرجع]] [[ضمیر]] جمیع نوع امت و قاطبه [[مهاجرین]] و [[انصار]] است نه اشخاص [[خاصه]]؛ و تخصیص آن به خصوص عقلا و ادبا به حل و [[عقد]] از روی مناسبت [[حکمیه]] و قرینه مقامیه خواهد بود، نه از باب [[صراحت]] لفظیه. و دلالت کلمه [[مبارکه]] (فی الامر) که مفرد محلی و مفید عموم اطلاقی است بر این که متعلق مشورت مقرره در [[شریعت]] [[مطهره]] کلیه امور سیاسیه است، هم در [[غایت]] وضوح. و خروج [[احکام]] الهیه - عز اسمه - از این عموم از باب تخصص است نه تخصیص. و آیه مبارکه {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} اگر چه فی نفسه بر زیاده از رجحان مشورت دلیل نباشد لکن دلالتش بر آنکه وضع امور نوعیه بر آن است که به مشورت نوع برگزار شود، در کمال ظهور است»<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، به ضمیمه مقدمه و پا صفحه و توضیحات سید محمود طالقانی، شرکت سهامی انتشار، ص۵۳-۵۴.</ref>. آیة‌الله [[منتظری]] نیز دراین‌باره چنین می‌نگارد: «در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} هرچند که بر حسب لغت و مفهوم، لفظ (الامر) همه [[شئون]] فردی و [[اجتماعی]] اعم از [[امور سیاسی]]، [[اقتصادی]]، [[فرهنگی]] و [[دفاعی]] را شامل می‌شود و [[مشورت]] نیز در همه این مسائل حتی در [[امور فردی]] مهم، [[نیکو]] و [[پسندیده]] است، اما آن چه از آن متبادر می‌شود و [[قدر]] متیقن آن است، همان مشورت در مسائل [[حکومت]] و [[اداره امور]] [[جامعه]] است که از مهم‌ترین آنها مسأله [[جنگ]] و [[دفاع]] است... اما این که [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}} در کنار [[آیات]] مربوطه به [[جنگ احد]] قرار گرفته است، دلیل این نیست که [[فرمان]] مشورت، تنها مربوط به جنگ و یا امور دفاعی است و نیز دلالت بر این ندارد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} تنها در این مورد با [[اصحاب]] مشورت کرده است، هرچند که جنگ خود از مهم‌ترین شئون حکومت و از مواردی است که بیشتر از هر کاری نیاز به مشورت دارد»<ref>حسین علی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، الطبعة الاولی، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، قم، ۱۴۰۸ ق. ج۲، ص۳۲.</ref>.
[[حقیقت]] این است که [[خداوند]] فرمانی روشن و محکم در اهتمام به مشورت در همه امور قابل مشورت صادر کرده است و پیامبر اکرم{{صل}} نیز سخت بدین فرمان پایبند بوده است، چنان که از [[حضرت رضا]]{{ع}} وارد شده است: {{متن حدیث|إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} كَانَ‏ يَسْتَشِيرُ أَصْحَابَهُ‏ ثُمَّ يَعْزِمُ عَلَى مَا يُرِيدُ}}<ref>«رسول خدا{{صل}} با اصحاب خود مشورت می‌کرد، سپس بر آن چه می‌خواست تصمیم می‌گرفت». المحاسن، ج۲، ص۶۰۱؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۴۲۸؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۱.</ref>.
از این [[روایت]] استفاده می‌شود که مشورت کردن جزو [[سیره پیامبر اکرم]]{{صل}} بوده و آن [[حضرت]] بر این [[سیره]] [[پایدار]] و [[ثابت قدم]] بوده است<ref>دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، ج۲، ص۳۴.</ref>. البته این مشورت‌ها در اموری بود که مربوط به [[امت]] می‌شد: {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ}}، همان طور که [[ضمیر]] «هم» در این بیان [[شریف]] گویای این حقیقت است. مشورت در آن چه مربوط به [[اوامر خدا]] و رسولش می‌شد صورت نمی‌گرفت، زیرا «[[اجتهاد]]» در برابر «[[نص]]» معنا ندارد، یعنی در مقابل [[حکیم]] صریح [[خداوند]] و فرستاده‌اش، [[اعمال]] [[رأی]] و نظر مجاز نیست<ref>سید محمد تقی حکیم استاد اصول فقه در دانشکده منتدی النشر در مقدمه‌ای که بر کتاب گرانقدر «النص و الاجتهاد» تألیف مرحوم عبد الحسین شرف الدین نوشته درباره این دو اصطلاح چنین توضیح داده است: «نص دلیل لفظی مبتنی بر حکم شرعی است که صدور آن از راه قطع از جانب شارع مسلم باشد، یا ظن معتبر شرعی یا عقلی است که از جانب کتاب یا سنت رسیده باشد؛ و اجتهاد در مفهوم عام آن به کار بردن تمام کوشش در جستجوی ظن به چیزی از احکام شرعی است به نحوی که مجتهد احساس کند از رسیدن به چیزی اضافه بر آن عاجز است؛ یا به کار بستن تمام کوشش برای ادراک احکام فرعی شرعی از ادله تفصیلی آنهاست... و شاید دقیق‌ترین تعریف از نظر منطقی که کم‌ترین اشکال بر آن وارد است این باشد که گفته‌اند اجتهاد ملکه‌ای است که مجتهد را قادر می‌سازد به وسیله آن صغریات را با کبریات برای نتیجه گرفتن حکم شرعی به هم ضمیمه کند یا به معنی وظیفه عملی شرعی یا عقلی است». النص و الاجتهاد، ص۴۱-۴۲.</ref>. [[آیات]] متعددی [[اجتهاد در برابر نص]] را منتفی ساخته، چنان که خداوند فرموده است: {{متن قرآن|فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.</ref>.
[[مشاهده]] می‌شود که [[نشانه‌های ایمان]] [[واقعی]] در [[آیه]] فوق، [[پذیرفتن]] [[حکم]] [[رسول خدا]]{{صل}} در موارد [[اختلاف]] و [[راضی]] بودن به آن و عدم [[احساس]] [[ناراحتی]] از آن و اجرای آن در [[مقام عمل]] و به طور کامل [[تسلیم]] [[حق]] بودن است. این [[آیه]] هر‌گونه [[اجتهاد در برابر نص]] [[پیامبر]] و اظهار نظر در مواردی را که [[حکم]] صریح از طرف [[خدا]] و پیامبرش درباره آن رسیده باشد [[نفی]] می‌کند<ref>ر.ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۵۵-۴۵۶.</ref>. همچنین [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>.
در اینجا نیز خداوند [[مردمان]] را به پذیرش کامل [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[فرمان]] داده است؛ و این آیه شامل همه [[اوامر و نواهی]] پیامبر و پذیرش آنها می‌شود<ref>ر.ک: تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۰۴.</ref>، زیرا او [[امر و نهی]] نمی‌کند مگر از جانب خدا<ref>تفسیر التبیان، ج۹، ص۵۶۴.</ref>؛ و نیز فرمود: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref>.
و همچنین فرمان داد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
در اینجا فرمان [[اطاعت]] از [[پیامبری]] را می‌دهد که [[معصوم]] است و هرگز از روی [[هوا و هوس]] سخن نمی‌گوید و اطاعت او اطاعت خداست. [[اطاعت از خداوند]]، مقتضای [[خالقیت]] و [[حاکمیت]] ذات اوست، ولی [[اطاعت از پیامبر]] مولود فرمان [[پروردگار]] است، و به تعبیر دیگر خداوند [[واجب]] الاطاعة بالذات است، و پیامبر واجب الاطاعة بالغیر<ref>ر.ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۳۴-۴۳۵.</ref>. اساساً [[هدف]] از [[فرستادن پیامبران]] اطاعت و [[فرمانبرداری]] همه [[مردم]] از آنان است: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ}}<ref>«و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.</ref>.
در اینجا، با بیان {{متن قرآن|بِإِذْنِ اللَّهِ}} مشخص کرده است که هرچه [[پیامبران الهی]] دارند از جانب خداست و به عبارت دیگر [[وجوب اطاعت]] آنان بالذات نیست، بلکه آن هم به [[فرمان]] [[پروردگار]] و از ناحیه اوست<ref>ر.ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۵۰-۴۵۱.</ref>. [[راه]] [[اطاعت خدا]]، [[فرمانبرداری]] فرستاده اوست و [[نشانه]] [[دوستی خدا]]، [[اطاعت رسول]] است.
{{متن قرآن|قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ}}<ref>«بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.</ref>.
بنابراین آن‌چه می‌توانست مورد [[مشورت پیامبر]] با امتش قرار گیرد، اموری بود خارج از [[اوامر و نواهی الهی]] و [[فرامین]] [[رسول]] گرامی یعنی [[اهل]] [[ایمان]] در تمام امور مربوط به خودشان: {{متن قرآن|أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ}} سفارش به [[مشورت]] شده‌اند و آن چه بیرون از دایره مشورت ایشان است {{متن قرآن|أَمَرَ اللَّهُ}} است. موارد بسیار از مشورت‌های [[پیامبر]] گویای این [[حقیقت]] و بیانگر [[راه و رسم]] والای آن [[حضرت]] در این عرصه است که به برخی از آنها اشاره می‌شود.
از نمونه‌های برجسته شیوه مشورت پیامبر در [[جنگ بدر]] است که آن حضرت در اصل [[جنگ]]، [[تعیین]] موضع [[نبرد]] و [[اسیران]] جنگ با [[اصحاب]] خود مشورت کرد. این نبرد در [[سال دوم هجری]] روی داد. در [[جمادی الاولی]] [[سال]] مزبور به پیامبر گزارش رسید که کاروانی از [[قریش]] با مال‌التجاره فراوان به طرف [[شام]] می‌رود و آن حضرت با گروهی به منظور [[مقابله به مثل]] از [[مدینه]] خارج شدند و به تعقیب کاروان رفتند، اما به آن دست نیافتند و کاروان به شام رفت. پس از مدتی مأموران پیامبر گزارش دادند که کاروان در حال بازگشت است. پیامبر با [[سیصد و سیزده نفر]] در [[ماه رمضان]] سال دوم برای [[مصادره]] [[اموال]] قریش در ازای [[اموال]] مصادره‌شده [[مسلمانان]] از [[مدینه]] خارج شدند. کاروانیان که در نهایت [[احتیاط]] عمل می‌کردند، متوجه حرکت نیروهای مدینه شدند و کسی را برای درخواست کمک از [[مکه]] فرستادند و مسیر کاروان را نیز [[تغییر]] دادند و از حاشیه دریای سرخ به سمت مکه رفتند. نیروی کمکی مکه با تجهیزات کامل به سمت منطقه گزارش شده حرکت کرد. مسلمانان می‌بایست [[تصمیم]] می‌گرفتند که کاروان را تعقیب کنند یا با گروه نظامی [[قریش]] روبه‌رو شوند و یا به مدینه بازگردند. [[پیامبر]]، [[یاران]] خود را در جریان کار گذاشت و از آنان خواستار نظر شد: {{متن حدیث|فَاسْتَشَارَ النَّاسَ وَ أَخْبَرَهُمْ عَنْ قُرَیْشٍ}}<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۲۰؛ قریب به همین: المغازی، ج۱، ص۴۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ تقی الدین احمد بن علی المقریزی، امتاع الاسماع بما للرسول من الابناء و الاموال و الحفدة و المتاع، صححه و شرحه محمود محمد شاکر، مطبعة لجنة التألیف و الترجمة و النشر، القاهرة، ۱۹۴۱ م. ج۱، ص۷۳.</ref>. نخست [[ابو بکر]] برخاست و گفت: «این قریش و گردان آن هستند، هرگز به آن چه [[کافر]] شده‌اند [[ایمان]] نیاورده‌اند و از [اوج] [[عزّت]] به [حضیض] [[ذلّت]] [[سقوط]] نکرده‌اند و ما نیز با [[آمادگی]] برای [[نبرد]] بیرون نیامده‌ایم»<ref>أبوحمزة ثابت بن دینار الثمالی، تفسیر القرآن الکریم لأبی حمزة الثمالی، تجمیع عبدالرزاق محمد حسین حرزالدین، الطبعة الاولی، نشر الهادی، ۱۴۲۰ ق. ص۱۸۱؛ أبوالحسن علی بن ابراهیم القمی تفسیر القمی، صححه و علق علیه و قدم له السید طیب الموسوی الجزائری، الطبعة الاولی، دار السرور، بیروت.۱۴۱۱ ق. ج۱، ص۲۵۸؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۱۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۱۲۴؛ تفسیر المیزان، ج۹، ص۲۵.</ref>. سپس [[عمر]] برخاست و گفت: «ای [[رسول خدا]]، به [[خدا]] [[سوگند]] این قریش است و از آن [[زمان]] که با [[عزت]] بوده به [[خواری]] سقوط نکرده، و به خدا از هنگامی که [[کافر]] شده، [[ایمان]] نیاورده است و به [[خدا]] هرگز عزتش را از دست نمی‌دهد و با شدت خواهد جنگید. تو هم باید درخور آنان و با همان [[آمادگی]] و ساز و برگ با آنان روبه‌رو شوی»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.</ref>. آن‌گاه [[مقداد]] برخاست و گفت: «ای [[رسول خدا]]، به آن چه [[خداوند]] برایت مقرر فرموده است عمل کن که ما با تو هستیم. به خدا [[سوگند]] ما آن چه را که [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]] گفتند به تو نمی‌گوییم که: {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچ‌گاه بدان وارد نمی‌شویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همین‌جا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref>. بلکه می‌گوییم تو و پروردگارت بروید و [[جنگ]] کنید و ما هم همراه شما جنگ می‌کنیم؛ و سوگند به آن کسی که تو را به [[حق]] برانگیخته است، اگر ما را تا برک الغماد<ref>برک الغماد نام جایی است در راه یمن در فاصله پنج شب راه از مکه از راه ساحلی. ر.ک: معجم البلدان، ج۱، ص۳۹۹-۴۰۰؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۱۸؛ الروض المعطار، ص۸۶. و برخی آن را شهری در حبشه ذکر کرده‌اند. ر.ک: تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ عبد الرحمن بن عبد الله بن احمد الخثعمی السهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق و تعلیق و شرح عبد الرحمن الوکیل، دارالکتب الحدیثة، القاهرة، ج۵، ص۱۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.</ref> برانی همراه تو خواهیم آمد تا بدانجا برسی»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ أبو القاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، الطبعة الاولی، دار الفکر، ۱۴۱۵ ق. ج۶۰، ص۱۵۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ اسد الغابة، ج۴، ص۴۷۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} [[مقداد]] را ستود و در حقش [[دعا]] نمود. آنگاه [[پیامبر]]{{صل}} بازهم فرمود: {{متن حدیث|أَشِیرُوا عَلَیَّ أَیُّهَا النَّاسُ}}، (ای [[مردم]]، آرای خود را بگویید). و مقصود [[حضرت]] [[انصار]] بودند؛ زیرا آنان از طرفی [[اکثریت]] داشتند، و از طرف دیگر پیمانی که با پیامبر در [[عقبه]] بسته بودند، [[پیمان]] [[دفاعی]] بود. از این‌رو رسول خدا{{صل}} می‌خواست نظر آنان را در این خصوص بداند. [[سعد بن معاذ]] برخاست و گفت: «ای رسول خدا، ما به تو [[ایمان]] آورده و تو را [[تصدیق]] کرده‌ایم و [[گواهی]] می‌دهیم که بشنویم و [[فرمانبرداری]] کنیم. ای رسول خدا، حرکت کن! و [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] فرستاده است اگر پهنای این دریا را طی کنی و در آن فرو روی، ما نیز پشت سر تو خواهیم بود و حتی یک [[نفر]] از ما [[تخلف]] نخواهد کرد. برای ما هیچ دشوار نیست که فردا با [[دشمن]] روبه‌رو شویم که ما در [[جنگ]] سخت [[شکیبا]] و هنگام [[برخورد با دشمن]] پابرجا و [[ثابت‌قدم]] هستیم. امیدواریم [[خداوند]] [[رفتاری]] از ما به تو نشان دهد که چشمت را روشن کند».
سخنان سعد بن معاذ رسول خدا{{صل}} را خوشحال کرد و نشاطی در او به وجود آورد، پس فرمود: «به [[راه]] افتید، و [[بشارت]] باد شما را که خداوند [[پیروزی]] بر یکی از این دو گروه را به من [[وعده]] داده است [یا تصاحب کاروان و یا پیروزی بر [[قریش]]]. سوگند به [[خدا]] گویی هم اکنون جای کشته شدنشان را در پیش روی خود می‌بینم»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.</ref>.
پس از این جلسه مشورتی، [[رسول خدا]]{{صل}} از [[منزل]] «ذَفِران» حرکت کرد و از گردنه‌ای که موسوم به «اصافر» بود گذشت و به سوی قریه‌ای که در پایین گردنه قرار داشت و آن را «دبه» می‌گفتند سرازیر شد و «حنان» را که تپه ریگ بزرگی چون [[کوه]] بود در طرف راست قرار داد و همچنان بیامد تا نزدیک «[[بدر]]» فرود آمد<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.</ref>. «بدر» منطقه وسیعی است که جنوب آن بلند و شمال آن [[پست]] و سرازیر است. در این دشت، آب‌های مختلفی به وسیله چاه‌هایی که در آن حفر شده بود، وجود داشت و پیوسته محل توقف کاروان‌ها بود<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۸؛ الروض المعطار، ص۸۲.</ref>. در اینجا [[پیامبر]] به کسب اطلاعات مشغول شد. چاه‌های بدر در وسط آن وادی قرار داشت و [[مسلمانان]] زودتر از [[قریش]] به چاه‌ها رسیدند و در کنار اولین [[چاه]] فرود آمدند. [[حباب بن منذر]] پیش آمد و گفت: «ای رسول خدا، آیا [[فرمان الهی]] است که در اینجا فرود آمده‌ای و ما هم باید فرود آییم و گامی پس و پیش نگذاریم یا [[تدبیر]] و [[مصالح]] [[نبرد]] و مقتضیات آن را در نظر گرفته‌ای؟» پیامبر فرمود: «[[فرمان]] خاصی نرسیده است، بلکه تدبیر [[جنگی]] است». حباب گفت: «اینجا مناسب نبرد نیست. فرمان دهید تا آخرین چاه که به [[دشمن]] نزدیک است پیش [[رویم]] و در آنجا اردو کنیم». رسول خدا فرمود: «[[رأی]] صواب همان است که تو گفتی»<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۹-۲۶۰؛ و نیز نک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۰؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ الدر المنثور، ج۲، ص۹۰؛ تفسیر المنار، ج۴، ص۲۰۰.</ref>. واقدی در نقل این امر نوشته است که پس از فرود آمدن در کنار اولین چاه پیامبر از [[اصحاب]] خود نظر مشورتی خواست و فرمود: {{متن حدیث|أَشِیرُوا عَلَیَّ فِي الْمَنْزِلْ}}<ref>المغازی، ج۱، ص۵۲؛ و مقریزی چنین نوشته است: {{عربی|وَ اسْتَشَارَ أَصْحَابَهُ فِی الْمَنْزِلِ}}. امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۷.</ref>. (درباره این مکان که فرود آمده‌ایم نظر دهید). پس [[حباب بن منذر]] برخاست و نظر داد. بدین ترتیب با [[رهبری]] حکیمانه [[پیامبر]] و توجه آن [[حضرت]] به [[رأی]] و [[اندیشه]] دیگران و عمل به [[مشورت]] و بهره‌گیری از روش‌های نظامی درست و به جا و با وجود [[روح]] سرشار از [[ایمان]] و [[حاکمیت]] [[فرهنگ]] [[جهاد]] و [[شهادت]] در [[سپاه اسلام]]، با وجود آنکه [[مسلمانان]] حدود یک سوم نیروی [[دشمن]] بودند و امکانات نظامی اندکی داشتند به [[پیروزی]] چشمگیری دست یافتند. پس از پایان کار، پیامبر درباره [[اسیران]] این [[نبرد]] نیز با [[اصحاب]] خود مشورت کرد<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۴۳؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۱۸۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۲، ص۶۰.</ref>.
در نبرد [[احد]] نیز پیامبر با اصحاب خود به مشورت پرداخت یعنی پس از آنکه نیروهای اطلاعاتی پیامبر به آن حضرت گزارش دادند که [[قریش]] در [[تدارک]] [[حمله]] به [[مدینه]] است<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۷؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۱۸.</ref>، آن حضرت در نحوه مقابله با [[لشکر]] قریش، شورایی نظامی تشکیل داد و فرمود: {{متن حدیث|أَشِیرُوا عَلَیَّ}}<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۹.</ref>. (نظر مشورتی خود را بیان کنید). عبدالله بن اُبَیّ - سرکرده [[منافقان]] مدینه - پیشنهاد کرد که در [[شهر]] بمانند و با دشمن روبه‌رو شوند و گفت: «ای [[رسول خدا]]، ما در [[جاهلیت]] داخل شهر می‌جنگیدیم و [[زنان]] و [[کودکان]] را در این حصارها جای می‌دادیم و با آنان مقداری سنگ قرار می‌دادیم به طوری که به [[خدا]] [[سوگند]]، گاهی یک ماه بچه‌ها می‌توانستند ما را با آوردن سنگ در [[مبارزه]] با دشمن [[یاری]] کنند و خانه‌های مدینه را به گونه‌ای به هم متصل می‌کردیم که از هر سو چون دژی بود که زنان و کودکان از بالای حصارها سنگ می‌زدند و ما در کوچه‌ها با شمشیرهایمان نبرد می‌کردیم». اما نوجوانانی که در [[بدر]] حضور نداشتند، خواهان بیرون رفتن و [[رویارویی]] با [[دشمن]] بودند. برخی از مردان کامل و [[خیرخواه]] و خبیر چون [[حمزة بن عبدالمطلب]]، [[سعد بن عباده]]، [[نعمان بن ثعلبه]] و برخی دیگر از [[اوس و خزرج]] هم نظرشان بر [[پیکار]] رویاروی در خارج از [[شهر]] بود. آنان گفتند: «ای [[رسول خدا]]، می‌ترسیم دشمن [[گمان]] کند که ما از [[ترس]] مقابله با آنان از شهر خارج نشده‌ایم و این امر موجب گستاخی و جرأت آنان نسبت به ما شود». آنگاه [[نبرد بدر]] را یادآور شدند و خود را خواهان یکی از دو [[نیکوترین]] {{متن قرآن|إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ}}<ref>«بگو آیا برای ما جز یکی از دو نکویی را انتظار دارید؟» سوره توبه، آیه ۵۲.</ref>: [[شهادت]] یا [[پیروزی]] معرفی کردند. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از شنیدن سخنان هر دو گروه، نظر [[اکثریت]] مبنی بر خروج از شهر و مقابله رویاروی با دشمن را پذیرفت؛ به [[خانه]] رفت و [[لباس]] رزم پوشید<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۱؛ سیرة ابن هشام، ج۳، ص۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۰؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۱۳-۱۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۹.</ref>.
[[مشاهده]] می‌شود که چگونه [[پیامبر خدا]]{{صل}} با [[یاران]] خود به [[مشورت]] می‌نشیند و از [[استبداد]] [[رأی]] سخت [[پرهیز]] می‌کند. این‌گونه مشورت کردن شیوه عمل آن [[حضرت]] بود، چنان که در [[نبرد]] [[احزاب]] یا [[خندق]] نیز با [[اصحاب]] خود مشورت کرد<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴-۴۴۵؛ سیرة ابن هشام، ج۳، ص۲۳۹؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۶؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۸۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۱۹.</ref>. و نیز در پیکارهای [[بنی نضیر]] و [[بنی قریظه]] در برخورد با [[یهودیان]] [[پیمان‌شکن]] و خیانتکار [[مدینه]] چنین کرد<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۹۰.</ref>. همچنین در [[روز]] [[حدیبیه]]<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۲۸؛ السنن الکبری، ج۹، ص۲۱۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲.</ref>، و نیز در [[فتح مکه]] زمانی که شنید [[ابو سفیان]] به [[سپاه]] او می‌آید<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۵۷؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۴۲۰.</ref>، و در [[غزوه طائف]] پس از محاصره [[دشمنان]]<ref>الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۶۷.</ref>، و در [[غزوه تبوک]] با [[اصحاب]] خود [[مشورت]] کرد<ref>السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.
اینها نمونه‌هایی از مشورت‌های [[رسول خدا]]{{صل}} در امور نظامی بود. آیا آن [[حضرت]] در مسائل غیر نظامی هم مشورت می‌کرد یا فقط در [[مصالح]] [[جنگی]] با [[فرماندهان]] نظامی و اصحاب خود مشورت می‌کرد؟ [[مورخان]] و [[محدثان]] و [[مفسران]] مواردی را نقل کرده‌اند که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در امور غیر نظامی نیز مشورت کرده است و این گویای آن است که [[لزوم]] [[شورا]] و مشورت منحصر به امور نظامی و [[اداره حکومت]] نیست، بلکه شامل همه [[امور فردی]]، [[خانوادگی]]، [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و جز اینهاست، چنان که رسول خدا{{صل}} در اعزام افراد برای [[اداره امور]] یک منطقه و [[فرمانداری]] و [[حکومت]] بخشی از مناطق تحت اداره [[مسلمانان]] مشورت می‌کرد<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۷۶، ۹۵، ۱۰۷، ۱۰۸؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۴۹؛ مستدرک الحاکم، ج۳، ص۳۱۸؛ اسد الغابة، ج۳، ص۲۵۸؛ الاصابة، ج۲، ص۳۶۱؛ کنزالعمال، ج۱۱، ص۷۱۱.</ref>.<ref>[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲ ص ۳۳۲-۳۴۲.</ref>
==جایگاه و اهمیت شورا و مشورت==
[[شور]] و [[مشورت]] و مشاوره و [[شورا]] به معنای [[رایزنی]] و بهره‌گیری از [[اندیشه]] و نظر دیگران، در [[اسلام]] و در [[منطق]] عملی [[پیشوایان حق]] از اهمیتی بسیار برخوردار است، و به عنوان عملی [[رشد]] دهنده و فایده‌رساننده مطرح شده است؛ و این با مفهوم اصلی شورا سازگار است، زیرا شورا در اصل از «شار العسل» گرفته شده است که به معنای بیرون آوردن عسل از کندو و عسل استخراج شده است<ref>نک: معجم مقاییس‌اللغة، ج۳، ص۲۲۶؛ المفردات، ص۲۷۰؛ تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۵۲۶؛ الجامع الاحکام القرآن، ج۴، ص۲۴۹؛ لسان العرب، ج۷، ص۲۳۳؛ محمد مرتضی الزبیدی، تاج‌العروس، دار مکتبة الحیاة، بیروت، ج۳، ص۳۱۸.</ref>. و [[روایات]] متعدد از [[معصومان]] بیانگر جایگاه بنیادی و اهمیت اساسی این [[سنت]] [[اسلامی]] است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[حدیثی]] مشهور به [[علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ‏ مِنَ‏ الْمُشَاوَرَةِ}}<ref>«هیچ پشتیبانی مطمئن‌تر از مشورت نیست». المحاسن، ج۲، ص۶۰۱؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۳۹؛ أبوالقاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر، ترجمة الامام الحسن{{ع}} من تاریخ مدینة دمشق، تحقیق محمد باقر المحمودی، الطبعة الاولی، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، بیروت، ۱۴۰۰ ق. ص۱۶۴؛ میران الاعتدال، ج۳، ص۶۰۲؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۴۴؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۸۳؛ کنزالعمال، ج۱۶، ص۱۲۰؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۰، ج۹۱، ص۲۵۴.</ref>.
[[شور]] و [[مشورت]] و مشاوره و [[شورا]] به معنای [[رایزنی]] و بهره‌گیری از [[اندیشه]] و نظر دیگران، در [[اسلام]] و در [[منطق]] عملی [[پیشوایان حق]] از اهمیتی بسیار برخوردار است، و به عنوان عملی [[رشد]] دهنده و فایده‌رساننده مطرح شده است؛ و این با مفهوم اصلی شورا سازگار است، زیرا شورا در اصل از «شار العسل» گرفته شده است که به معنای بیرون آوردن عسل از کندو و عسل استخراج شده است<ref>نک: معجم مقاییس‌اللغة، ج۳، ص۲۲۶؛ المفردات، ص۲۷۰؛ تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۵۲۶؛ الجامع الاحکام القرآن، ج۴، ص۲۴۹؛ لسان العرب، ج۷، ص۲۳۳؛ محمد مرتضی الزبیدی، تاج‌العروس، دار مکتبة الحیاة، بیروت، ج۳، ص۳۱۸.</ref>. و [[روایات]] متعدد از [[معصومان]] بیانگر جایگاه بنیادی و اهمیت اساسی این [[سنت]] [[اسلامی]] است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[حدیثی]] مشهور به [[علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ‏ مِنَ‏ الْمُشَاوَرَةِ}}<ref>«هیچ پشتیبانی مطمئن‌تر از مشورت نیست». المحاسن، ج۲، ص۶۰۱؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۳۹؛ أبوالقاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر، ترجمة الامام الحسن{{ع}} من تاریخ مدینة دمشق، تحقیق محمد باقر المحمودی، الطبعة الاولی، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، بیروت، ۱۴۰۰ ق. ص۱۶۴؛ میران الاعتدال، ج۳، ص۶۰۲؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۴۴؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۸۳؛ کنزالعمال، ج۱۶، ص۱۲۰؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۰، ج۹۱، ص۲۵۴.</ref>.


خط ۵۲: خط ۱۳۵:
==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:1100676.jpg|22px]] [[ابوالفضل شکوری|شکوری، ابوالفضل]]، [[فقه سیاسی اسلام (کتاب)|'''فقه سیاسی اسلام''']]
# [[پرونده:1100683.jpg|22px]] [[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''سیره نبوی ج۲''']]
# [[پرونده:1100683.jpg|22px]] [[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''سیره نبوی ج۲''']]
# [[پرونده:1100683.jpg|22px]] [[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''سیره نبوی ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}
۷۳٬۳۶۴

ویرایش