←مقدمه
(←منابع) |
(←مقدمه) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
انصاف، اسم آن «نَصَف» و «نَصَفه» به معنای عمل به [[عدل و قسط]] است. «نِصْف» نیز گرفته شده از همین لغت، برای آن است که به طرف مقابل، حقی [[عطا]] میشود که خود شخص نیز در برابر، مستحق حقی است<ref>فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۱۲۴؛ شبیه همین مضمون، ر.ک: خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۷، ص۱۳۲.</ref>. آنگونه که در مفردات آمده است که انصاف در [[معامله]] به معنای [[عدالت]] است به اینکه از طرف مقابلش منافعی نمیبرد مگر همانند آنچه را که میدهد؛ آنگونه که در ضرر و [[خسران]] نیز همانند هم میباشند<ref>راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۸۰۹.</ref>. در لسان العرب نیز انصاف به معنای اعطای [[حق]] آمده است<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۳۰.</ref>؛ همچنین در تبیین مفهوم [[عدل]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] [[کریم]] که فرمود: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن فرمان میدهد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>؛ [[علی]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ وَ الْإِحْسَانُ التَّفَضُّلُ}}<ref>«عدل و [[دادگری]]، انصاف است و [[احسان]] و [[نیکی]]، [[فضل]] و [[بزرگواری]]» نهج البلاغه، سید رضی، کلمه ۲۲۳، ص۱۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[عدالت سیاسی در قرآن کریم (کتاب)|عدالت سیاسی در قرآن کریم]]، ص ۵۲.</ref> | |||
==اقسام انصاف== | |||
انصاف دارای سه قسم است: انصاف با [[خدا]]، انصاف با [[مردم]] و انصاف با خویشتن. | |||
===انصاف با خدا=== | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[عهد]] خویش به [[مالک اشتر]] به او سفارش کرده است که با [[خداوند متعال]] به انصاف [[رفتار]] کند، میفرماید: | |||
{{متن حدیث|أَنْصِفِ اللَّهَ}}<ref>«با خدا انصاف کن». شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، ۳/ ۸۵.</ref>؛ | |||
[[علامه مجلسی]] در شرح این جمله نوشته است: منظور آن است که [[تکالیف]] الاهی را انجام دهی<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۳، ص۶۱۵.</ref> و [[ابن ابیالحدید]] نوشته است: مراد آن است که هر چه را [[شرع]] و [[عقل]] [[واجب]] کرده است به جای آری<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۳۵.</ref>. | |||
از [[ابن عباس]] [[روایت]] شده است که [[رسول خدا]] به [[گرسنگی]] شدیدی [[مبتلا]] شد، کنار [[کعبه]] آمد به پردههای کعبه آویخت و عرض کرد: ای [[پروردگار]] [[محمد]] محمد را بیش از این گرسنه مگذار. [[جبرئیل]] فرود آمد، بادامی همراه داشت. عرض کرد: ای محمد! خدای عزّوجل [[سلامت]] میکند. فرمود: ای جبرئیل! خدا خود [[سلام]] و مبدء و مقصد سلام است. | |||
عرض کرد: خدا فرمانت میدهد که این بادام را باز کنی. [[حضرت]] آن را باز کرد دید برگ سبز [[شادابی]] است که در آن نوشته شده... با خدا انصاف نکرده هرکه به [[حکم]] او [[راضی]] نشود و او را در روزیرسانی کند بداند<ref>صدوق، امالی، ص۶۴۸؛ یحیی بن حسن بن بطریق، العمدة، ص۳۸۱.</ref>. | |||
بنابر آنچه گذشت، میتوان گفت منظور از انصاف با خدا آن است که [[انسان]] به [[وظایف]] [[بندگی]] خود در برابر آن [[ذات مقدس]] ملتزم باشد. | |||
وظایف انسان به عنوان [[بنده]] در برابر خداوند متعال به عنوان [[خالق]] و [[آفریدگار]] و پروردگار، فراوان است. به سه [[وظیفه]] مهم اشاره میکنیم | |||
====[[حیا]]==== | |||
یکی از وظایف انسان در برابر خداوند متعال مراعات حضور اوست. انسان به صورت [[فطری]] از هر ناظر محترمی حیا میکند و حاضر نمیشود در حضور او کار [[زشتی]] انجام دهد. به همین دلیل است که [[انسانها]] [[کارهای زشت]] را در [[خلوت]] انجام میدهند؛ همچنین [[انسان]] [[دوست]] دارد که دیگران حضورش را محترم داشته، در حضور او کار [[ناشایست]] مرتکب نشوند، بنابراین کسی که در حضور دیگران زشتکاری میکند، نسبت به آنها [[بیانصافی]] کرده است؛ چون با آنها [[رفتاری]] میکند که دوست ندارد دیگران با او کنند. | |||
همچنین کسی که [[گناه]] میکند، با [[خدا]] بیانصافی کرده است؛ چون یا او را حاضر و ناظر نمیداند یا به حضورش اهمیتی نمیدهد و در هر صورت [[حق]] مولویت او را ضایع کرده است. | |||
بنابراین یکی از مصداقهای انصاف با خدا [[حیا]] از [[ذات مقدس]] او و ترک همه [[گناهان]] و [[کارهای زشت]] است. | |||
====[[رضا]]==== | |||
آنچه [[خداوند متعال]] برای [[بندگان]] خود مقدر میکند جز خیر و [[صلاح]] بندگان نیست انسان وقتی برای کسی [[مصلحتاندیشی]] میکند، [[اعتراض]] و [[نارضایتی]] او را بر نمیتابد. دوست دارد به این دلیل که [[خیرخواه]] است و مصلحتاندیش، حکمش را گردن نهند و سپاسش بگذارند. این درحالی است که از طرفی عملش محدود و با [[اشتباه]] و [[خطا]] همراه است و بسا که آنچه را که [[مصلحت]] میداند مفسدهای در پی داشته باشد و از طرفی قدرتش ناقص است و خود نمیتواند بر آنچه مصلحت میداند [[جامه]] عمل بپوشد؛ بنابراین اگر خود، به کسی که برای او [[خیرخواهی]] و مصلحتاندیشی کرده اعتراض کند و به [[حکم]] او [[راضی]] نشود، بیانصافی کرده است؛ به ویژه اگر او دارای [[علم]] و [[قدرت]] نامحدود باشد، چنانکه نه در عملش خطا راه یابد و نه قدرتش گرفتار عجز شود. | |||
بنابراین یکی از مصداقهای انصاف با خدا این است که انسان به آنچه خدا مقدر فرموده است، راضی باشد. خواه [[سلامت]]، خواه [[بیماری]]، خواه [[ثروت]]، خواه [[فقر]] و.... | |||
[[امام رضا]]{{ع}} فرمود: در گنجی که [[قرآن]] در داستان [[حضرت خضر]] و [[موسی]] از آن یاد کرده، نوشته بود:... برای کسی که خدا را شناخته، سزاوار است که از [[حکم خدا]] ناراضی نباشد و او را در روزیرسانی کند نشمرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۹.</ref>. | |||
====[[شکر]]==== | |||
[[انسان]] [[دوست]] دارد وقتی به کسی [[احسان]] میکند، مورد تقدیر و تشکر قرار گیرد؛ بنابراین اگر خود از کسی که در [[حق]] او احسان کرده تقدیر نکند و شکر او را نگذارد، [[بیانصافی]] کرده است. | |||
در بحث شکر از انواع نعمتهای الاهی به تفصیل سخن گفتهایم. [[نعمتهای خدا]] بر انسان چنان سرشار و انبوه و پرشمار است که انسان از [[درک]] وجود آنها عاجز است و بیشتر نعمتهای خدا را به هنگام فقدان و [[محرومیت]] از آنها میشناسد. | |||
برای نمونه، [[سلامت جسمانی]] [[نعمت]] بزرگی است که خود از تجمع هزاران نعمت فراهم میآید. این [[موهبت]] بزرگ الاهی تنها زمانی مورد توجه انسان قرار میگیرد که با فقدان یکی از اجزای خود رخت بربندد. انسان هنگامی که به [[راحتی]] [[غذا]] میخورد، اصلاً توجه ندارد از چند [[نعمت خدا]] برخوردار شده تا عمل خوردن به [[آسانی]] صورت میگیرد، ولی هنگامی که مثلاً یکی از دندانهایش [[فاسد]] میشود و او را از غذاخوردن و بلکه هر فعالیتی دیگر باز میدارد تا آنجا که اگر ادامه پیدا کند یا تشدید شود، به موجود بیاثری تبدیل میشود که جز [[احساس]] درد ویژگی دیگری ندارد، در این صورت به یاد میآورد که پیش از آن از چه نعمتی برخوردار بود. همه نعمتهای الاهی که به حساب و شماره نمیگنجد، همین گونهاند. فراوانی [[نعمتها]]، انسان را از درک حضورشان بازداشته است. | |||
با این حال اگر کسی شکر [[خدا]] به جای نیاورد در حق [[خالق]] نعمتبخش خود بیانصافی کرده است. | |||
[[راه و رسم]] [[شکرگزاری]] از [[حضرت]] نیز اجرای [[فرامین]] و [[احکام]] الاهی است. انصاف نیست که با این همه احسان و نعمت از اجرای دستورهای الاهی که آنها نیز به خیر و [[صلاح]] خود انسان است و برای [[سعادت]] و [[رستگاری]] او [[تشریع]] شدهاند، سر باز [[زنیم]]. | |||
===انصاف با [[مردم]]=== | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[عهد]] خویش به [[مالک اشتر]] نوشته است: | |||
{{متن حدیث|أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ}}<ref>«از جانب خویش و از جانب بستگان نزدیک و از جانب رعایایی که دوستشان داری با مردم انصاف بورز که اگر انصاف نکنی مرتکب ستم خواهی شد». شریف رضی، نهجالبلاغه، با شرح محمد عبده، ج۳، ص۸۵.</ref>. | |||
طبق این [[فرمان]] آسمانی، انصاف با [[مردم]] این است که [[انسان]] وقتی بین خود و دیگران [[قضاوت]] میکند، به [[حق]] آنها اعتراف کند و [[حق دیگران]] را به نفع خود ضایع نکند و هنگامی که بین یکی از افراد مورد علاقهاش با بیگانهای قضاوت میکند به حق [[بیگانه]] اعتراف کند و به نفع بستگان و [[دوستان]] خود، حق بیگانه را ضایع نکند. دایره مصداقهای انصاف با مردم بسیار وسیع است؛ ولی با یک معیار میتوان تمام آنها را بازشناخت. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[وصیت]] به [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} این معیار را [[تعیین]] کرده، میفرماید: {{متن حدیث|يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ}}<ref>«پسرم خودت را معیار رفتار با دیگران قرار ده. هرچه را برای خودت دوست داری برای دیگران هم دوست بدار، هر چه را برای نمیپسندی برای دیگران هم نپسند. همانطور که دوست نداری کسی به تو ستم کند به کسی ستم نکن». شریف رضی، نهجالبلاغه، با شرح محمد عبده، ج۳، ص۴۵.</ref>؛ | |||
{{متن حدیث|أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ}}<ref>«به دیگران نیکی کن همانطور که دوست داری دیگران به تو نیکی کنند، هرچه را از آنان زشت میدانی از خودت نیز زشت بدان. چیزی را که نمیدانی نگو اگر چه آنچه میدانی بسیار کم باشد و آنچه را که نمیخواهی به تو بگویند به دیگران مگو». شریف رضی، نهجالبلاغه، با شرح محمد عبده، ج۳، ص۴۵.</ref>؛ | |||
[[انسان]] تنها در صورتی میتواند انصاف را رعایت کند که این معیار را همیشه در دست داشته باشد. یعنی پیوسته خود را به جای دیگران فرض کند. در این صورت [[حکم]] ناحق صادر نمیکند چون [[دوست]] ندارد در مورد خودش به ناحق حکم شود. [[عیوب]] و [[اشتباهات]] و لغزشهای دیگران را افشا نمیکند، چون دوست ندارد لغزشهای خودش افشا شود و.... | |||
===انصاف با خویشتن=== | |||
در مورد انصاف با خویشتن توجه به دو نکته ضروری است: نخست آنکه در این باره انسان با خود روبهرو است. برعکس اقسام دیگر انصاف که بین دو طرف [[حقیقی]] صورت میگیرد در انصاف با خود، انصاف بین دو جنبه وجودی یک نفر است. در یک طرف این رابطه انسان است با نیروی عاقله و در طرف دیگر همان انسان است با نفس یعنی [[غضب]] و [[شهوت]]. [[عقل]] تلاش میکند غضب و شهوت را تحت [[فرمان]] آورد و در راه تعالی و [[ترقی]] به کار گیرد، غضب و شهوت نیز میکوشند عقل را در راه ارضا و اشباع خود به [[خدمت]] در آوردند. نکته دیگر آنکه در این باره نیروی عاقله حقی به گردن ندارد که اگر نپردازد [[بیانصافی]] کرده باشد، بلکه او خود بر غضب و شهوت [[حق]] [[فرماندهی]] و [[رهبری]] دارد؛ پس در [[حقیقت]] غضب و شهوت میتوانند با [[انکار حق]] عاقله [[ستم]] کنند و میتوانند با اعتراف به آن، انصاف دهند؛ بنابراین، انصاف در این باره، گرفتنی است نه دادنی یعنی باید از نفس انصاف گرفت. | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[عهد]] خویش با [[مالک اشتر]] نوشته است: {{متن حدیث|شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَا يَحِلُّ لَكَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحَبَّتْ أَوْ كَرِهَتْ}}<ref>«خود را عزیز بدار که کار ناروایی انجام دهی، زیرا عزیز داشتن خویش به این است که در مورد آنچه نفس دوست دارد و دوست ندارد، انصاف از او بستانی». شریف رضی، نهجالبلاغه، با شرح محمد عبده، ج۳، ص۸۳.</ref>؛ | |||
بنابراین انصاف با خویشتن آن است که [[انسان]] از کارهای ناروا دوری کند و [[تکالیف شرعی]] و [[عقلی]] خویش را به [[درستی]] انجام دهد.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۶۳-۱۶۷.</ref>. | |||
==مراتب انصاف== | |||
پیش از این دانستیم که انصاف به خودی خود یکی از مشکلترین [[تکالیف]] است و به همین دلیل، [[سرور]] همه [[فضایل]] است؛ ولی با این حال همه مصادیق آن در یک سطح نیستند. واقعهای که انسان در برابر آن قرار میگیرد و [[مکلف]] به رعایت انصاف میشود، از عناصر گوناگونی ترکیب میشود. [[تصوری]] که انسان از شخص مقابل دارد، سوابقی که بین آن دو وجود دارد، [[ارزش]] حقی که باید در مورد آن انصاف داد، [[میزان]] نیازی که انسان به آن دارد، ارزیابی [[جامعه]] از رفتارهای منصفانه، وجود و عدم ناظر و [[شاهد]] در واقعه، جایگاه [[شاهدان]] در نظر انسان و... از جمله عناصری است که در پدید آمدن واقعه تأثیر دارند و رعایت انصاف را سخت یا آسان میکنند. با این ملاحظه شاید نتوانیم دو مصداق پیدا کنیم که در یک رتبه قرار گیرند. با این همه میتوان انصاف را در دو رتبه کلی و عمده رتبهبندی کرد: | |||
===انصاف بدون سابقه=== | |||
منظور از انصاف بدون سابقه، رعایت انصاف در [[حق]] کسی است که بر ما ستمی نکرده و آزاری از او ندیدهایم. انصاف با چنین شخصی مرتبه آسان انصاف است. اگرچه به خودی خود از سختترین [[تکالیف الهی]] است، چنان سخت که [[امام صادق]]{{ع}} [[اطمینان]] ندارد [[شیعیان]] بتوانند مراعات کنند و میترسد از [[التزام]] به آن شانه خالی کنند. در روایتی است که یکی از [[دوستان امام]] صادق{{ع}} نامهای به آن [[حضرت]] نوشته و چند مسئله پرسیده بود و در ضمن به قاصد گفته بود به طور شفاهی از [[امام]] بپرسد که یک [[مسلمان]] چه [[حقوقی]] بر سایر [[مسلمانان]] دارد؟ قاصد میگوید: امام{{ع}} به همه سؤالها پاسخ داد، ولی درباره [[حقوق]] مسلمان بر یکدیگر [[سکوت]] کرد. روزی که برای خداحافظی [[خدمت]] حضرت شرفیاب شدم عرض کردم به سؤال من پاسخ نفرمودید. | |||
فرمود: میترسم [[حقیقت]] را بگویم و شما عمل نکنید و از [[دین خدا]] خارج شوید. از سختترین [[تکالیف الهی]] سه چیز است: اول، رعایت انصاف با دیگران، یعنی با [[برادر]] [[مسلمان]] خود چنان [[رفتار]] کنی که [[دوست]] داری با تو رفتار کنند. دوم، آنکه [[مال]] خود را از [[برادران]] مسلمان خود مضایقه نکنی و با مالت آنها را [[یاری]] کنی و سوم، آنکه در هر حال به [[یاد خدا]] باشی نه اینکه پیوسته سبحانالله و الحمدلله بگویی، به یاد خدا باشی یعنی وقتی با حرامی مواجه میشوی [[خدا]] را در نظر بیاوری و از آن اجتناب کنی<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۷۰.</ref>. | |||
===انصاف با سابقه=== | |||
منظور از انصاف با سابقه، انصاف با کسی است که در [[حق]] [[انسان]] [[ستم]] کرده و انصاف را رعایت نکرده است. این مرتبه انصاف بسیار مشکل و [[نیازمند]] [[ایمانی]] بسیار محکم است. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ أَنْصَفَ مَنْ ظَلَمَهُ}}<ref>«عادلترین مردمان کسی است که انصاف دهد با آنکه بر او ستم کرده است». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۱۱۶.</ref>؛ | |||
در مقابل نیز ظالمترین [[مردمان]] کسی است که ستم کند بر آنکه با او به انصاف رفتار کرده است. فرمود: {{متن حدیث|أَجْوَرُ النَّاسِ مَنْ ظَلَمَ مَنْ أَنْصَفَهُ}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۶۷.</ref>. | |||
==آثار و نتایج انصاف== | |||
انصاف [[زندگی دنیوی]] و [[اخروی]] انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. | |||
===آثار [[دنیوی]] انصاف=== | |||
در زندگی دنیوی انصاف موجب [[آسایش]] فردی، روزی گسترده، [[عمر طولانی]] و بهرهمندی از [[عقل]] میشود و [[جامعه انسانی]] را از [[تفرقه]] و [[اختلاف]] و [[عذاب]] الاهی [[حفظ]] میکند. | |||
===آسایش فردی=== | |||
امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: | |||
{{متن حدیث|الْإِنْصَافُ رَاحَةٌ}}<ref>«انصاف مایه آسایش است». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۳۵.</ref>؛ | |||
رفتار غیر منصفانه نیازمند [[مخالفت]] با [[فطرت]] [[پاک]] [[انسانی]] است؛ بنابراین انسان برای اینکه انصاف را ندیده بگیرد باید با فطرت و [[وجدان]] خود بجنگند از طرفی [[بیانصافی]]، تشنج درونی و درگیری [[روانی]] در پی دارد. به همین دلیل کسانی که به دیگران [[ستم]] میکنند از [[زندگی]] آسودهای بهرهمند نیستند. در مقابل، [[رفتار]] منصفانه چون مطابق [[فطرت]] الاهی [[انسان]] است، هیچ یک آسیب از این دو آسیب را در پی ندارد. علاوه بر این، گسترش انصاف در [[جامعه]] باعث میشود که انسان خود نیز از آن بهرهمند و برای [[حفظ حقوق]] خود، [[نیازمند]] درگیری با دیگران نباشد. [[امیرالمؤمنین]] میفرماید: | |||
{{متن حدیث|مَنْ أَنْصَفَ أُنْصِفَ}}<ref>«هرکس انصاف بورزد، انصاف میبیند». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۵۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۵، ص۲۹۸.</ref>؛ | |||
===[[عزت]]=== | |||
[[امام باقر]]{{ع}} از امیرالمؤمنین{{ع}} [[روایت]] کرده است: | |||
{{متن حدیث|مَنْ يُنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ إِلَّا عِزّاً}}<ref>«کسی که با مردم به انصاف رفتار کند جز بر عزتش افزوده نشود». محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۴؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)، ج۱۵، ص۲۸۳.</ref>؛ | |||
===[[پیروزی]]=== | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|مَا تَدَارَأَ اثْنَانِ فِي أَمْرٍ قَطُّ فَأَعْطَى أَحَدُهُمَا النَّصَفَ صَاحِبَهُ فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ إِلَّا أُدِيلَ مِنْهُ}}<ref>«هرگاه دو نفر در موردی با هم اختلاف کنند، اگر یک طرف انصاف دهد و دیگری نپذیرد، از او شکست میخورد». محمد بن یعقوب کلینی کافی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>؛ | |||
منظور از نپذیرفتن انصاف، رفتار غیر منصفانه است. | |||
===روزی گسترده=== | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَنْ أُلْهِمَ الصِّدْقَ فِي كَلَامِهِ وَ الْإِنْصَافَ مِنْ نَفْسِهِ وَ بِرَّ وَالِدَيْهِ وَ وَصَلَ رَحِمَهُ أُنْسِئَ لَهُ فِي أَجَلِهِ وَ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي رِزْقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقْلِهِ وَ لُقِّنَ حُجَّتَهُ وَقْتَ مُسَاءَلَتِهِ}}<ref>«هرکس به راستگویی، انصاف، نیکی به والدین و صله رحم موفق شود، اجلش به تأخیر میافتد، روزیش گسترده میشود، از عقلش بهرهمند میشود و هنگام سؤال مأموران الاهی پاسخ لازم به او تلقین میشود». حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۲۶۵.</ref>؛ | |||
===[[انسجام]] جامعه=== | |||
یکی از مهمترین ثمرات انصاف، انسجام و [[ائتلاف]] [[اجتماعی]] است. امیرالمؤمنین{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|الْإِنْصَافُ يَرْفَعُ الْخِلَافَ وَ يُوجِبُ الِائْتِلَافَ}}<ref>«انصاف اختلافها را بر میدارد و موجب ائتلاف و همبستگی میشود». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۲۶.</ref>؛ | |||
با [[عقل]] هم میتوان پی برد که انصاف چنین نتیجه مبارکی به دنبال دارد، چون هم [[اختلافها]] ناشی از زیادهطلبی [[انسانها]] و عدم مراعات [[حقوق]] یکدیگر است. | |||
===جلب [[محبت]]=== | |||
[[رفتار]] منصفانه محبت دیگران را به سوی [[انسان]] جلب میکند. | |||
[[امام جواد]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|ثَلَاثُ خِصَالٍ تُجْتَلَبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ الْإِنْصَافُ فِي الْمُعَاشَرَةِ وَ...}}<ref>«سه خصلت است که موجب تحکیم و تداوم محبت میشود: مراعات انصاف در معاشرت با مردم و.».. ابوالفتح اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۴۱؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج۲، ص۱۰۵۵.</ref>؛ | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|عَلَى قَدْرِ الْإِنْصَافِ تَرْسَخُ الْمَوَدَّةُ}}<ref>«محبت به اندازه انصاف ریشه میزند». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۲۷.</ref>؛ | |||
و میفرماید: {{متن حدیث|الْإِنْصَافُ يَسْتَدِيمُ الْمَحَبَّةَ}}<ref>«انصاف محبت را تداوم میبخشد». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۴.</ref>؛ | |||
به همین دلیل امیرالمؤمنین{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|الْمُنْصِفُ كَثِيرُ الْأَوْلِيَاءِ وَ الْأَوِدَّاءِ}}<ref>«انسان منصف دوستان و دوستداران فراوان دارد». علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۲۰.</ref>؛ | |||
===[[جلوگیری از عذاب]] الاهی=== | |||
یکی از ثمرات انصاف این است که از [[عذاب]] الاهی در [[دنیا]] جلوگیری میکند. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: | |||
با [[مردم]] منصف باش، به [[مسلمانان]] [[رحم]] کن و [[خیرخواه]] آنان باش. که اگر چنین باشی، هرگاه [[خداوند]] بر مردم [[شهر]] [[خشمگین]] شود و بخواهد عذابی بر ایشان نازل کند، چون به تو بنگرد به آنها رحم میکند که خود در [[قرآن]] فرموده است: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ}}<ref>«و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.</ref><ref>حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۴۵۷.</ref>. | |||
==نتایج [[اخروی]] انصاف== | |||
بیشتر آثاری که انصاف در [[زندگی دنیوی]] انسان به جا میگذارد، با [[زندگی اخروی]] نیز در [[ارتباط]] است، ولی برخی از آثار و نتایج این [[فضیلت]] به طور خاص پس از [[مرگ انسان]] ظاهر میشود. از آن جمله است: | |||
===[[یاری خدا]] به هنگام [[سؤال قبر]]=== | |||
در [[حدیثی]] که پیش از این از رسول خدا{{صل}} نقل شد، آمده است: | |||
[[خداوند متعال]] به [[بنده]] با انصاف خود یاد میدهد که در پاسخ مأموران الاهی چه بگوید<ref>حسن بن ابیالحسن دیلمی، اعلامالدین فی صفات المؤمنین، ص۲۶۵.</ref>. | |||
===برخورداری از سایه [[عرش]] در [[قیامت]]=== | |||
[[امام باقر]]{{ع}} از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده است: {{متن حدیث|ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ كُنَّ فِيهِ أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَ كَانَ فِي ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ رَجُلٌ أَعْطَى النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ سَائِلُهُمْ...}}<ref>«سه خصلت است که اگر یکی از آنها در کسی باشد، در روزی که جز سایه خدا سایهای نیست، او در سایه عرش خدا خواهد بود. مردی که با مردم چنان رفتار کند که میخواهد با او رفتار کنند..».. احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۷.</ref>؛ | |||
===[[برترین]] [[پاداش]]=== | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّكَ إِنْ أَنْصَفْتَ مِنْ نَفْسِكَ أَزْلَفَكَ اللَّهُ}}<ref>«تو اگر انصاف بورزی خدا تو را به خود نزدیک میکند». میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۱۰؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۷۲.</ref>؛ | |||
===[[بهشت]] و [[رحمت]] الاهی=== | |||
آخرین و مهمترین ثمره انصاف این است که [[انسان]] به سر [[منزل]] اصلی یعنی بهشت الاهی نائل میشود. در روایت است که رسول خدا{{صل}} برای [[جهاد]] به راه افتاده بود که مردی [[اعرابی]] رکاب مرکبش را گرفت و عرض کرد: ای رسول خدا{{صل}} کاری به من بیاموز که با آن به بهشت بروم فرمود: | |||
هر چه [[دوست]] داری [[مردم]] با تو انجام دهند، با ایشان انجام ده و هرچه خوش نداری با تو [[رفتار]] کنند، با ایشان مکن اکنون راه مرکب را باز کن. | |||
در روایتی نیز از امام باقر{{ع}} است: [[خدا]] را بهشتی مخصوص هست که تنها سه [[طایفه]] به آن راه مییابند، یکی از آنها کسی است که درباره خویش به [[حق]] [[حکم]] کند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۶.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|مَنْ يَضْمَنُ لِي أَرْبَعَةً بِأَرْبَعَةِ أَبْيَاتٍ فِي الْجَنَّةِ أَنْفِقْ وَ لَا تَخَفْ فَقْراً وَ أَفْشِ السَّلَامَ فِي الْعَالَمِ وَ اتْرُكِ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ}}<ref>«کیست که در برابر چهارخانه بهشتی چهار چیز را به عهده گیرد؛ انفاق کند و از فقر نترسد، به تمام عالم آشکارا سلام کند، مجادله را رها کند اگرچه بر حق باشد و با مردم به انصاف رفتار کند». محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۴۴.</ref>؛ | |||
و باز از آن [[حضرت]] است که: {{متن حدیث|ثَلَاثٌ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ الْإِنْفَاقُ مِنْ إِقْتَارٍ وَ الْبِشْرُ لِجَمِيعِ الْعَالَمِ وَ الْإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِهِ}}<ref>«سه چیز است که هرکس یکی از آنها را انجام دهد، خدا بهشت را برای او واجب میکند: انفاق به وقت تنگدستی، خوشرویی با همه مردم و انصاف». محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۶۹-۱۷۴.</ref>. | |||
==راههای دستیابی به انصاف== | |||
دستیابی به انصاف از دو راه [[علمی]] و عملی امکانپذیر است. | |||
===راههای علمی دستیابی به انصاف=== | |||
برای دستیابی به انصاف سه راه علنی توصیه شده است: | |||
====توجه به آثار انصاف==== | |||
پیش از این برخی از آثار [[دنیوی]] و [[اخروی]] انصاف را بر شمردیم. اگر [[انسان]] به هنگام نیاز به انصاف یعنی هنگامی که بر سر دو راهی انصاف و [[بیانصافی]] قرار میگیرد؛ به نتایج انصاف توجه کند که انصاف موجب شباهت او با [[رسول خدا]] میشود، [[آسایش]] [[دنیا]] را برایش به ارمغان میآورد، موجب [[پیروزی]] و عزتش میشود و روزیاش را افزایش میدهد. توجه داشته باشد که اگر انصاف دهد در [[شب اول قبر]] هنگامی که [[فرشتگان]] الاهی از او درباره عقایدش میپرسند و بسا که از [[هول و هراس]]، زبانش بسته شود، [[خدا]] به فریادش میرسد و زبانش را باز میکند تا پاسخ [[شایسته]] دهد و آنگاه که همه [[مردم]] در صحنه [[محشر]] در حرارت [[خورشید]] میگدازند [[عرش خدا]] بر سرش سایه میافکند و [[خداوند متعال]] او را با [[احترام]] به [[بهشت]] میبرد، در این صورت انگیزهاش برای مراعات انصاف تقویت میشود. | |||
====توجه به پیامدهای بیانصافی==== | |||
کسی که بیانصافی میکند تنها ثمرات [[ارزشمند]] انصاف را از دست نمیدهد، بلکه به پیامدهای بسیار وخیم [[ستمکاری]] هم گرفتار میشود. [[ظلم]] در [[حق دیگران]] گناهی است بزرگ که [[خدای سبحان]] از آن صرفنظر نمیکند و حتی [[عذاب]] آن را به [[آخرت]] موکول نمیکند. آری در [[قیامت]] به [[ظالم]] [[کیفر]] شدیدی میدهد، ولی در [[دنیا]] هم او را [[عقوبت]] میکند. اگر [[انسان]] به هنگام واقعه، این پیامدها را در نظر داشته باشد، با خود [[محاسبه]] میکند و از خود میپرسد با این [[بیانصافی]] چه سودی خواهد برد که با این همه زیان [[برابری]] کند و به طور طبیعی از بیانصافی دست برمیدارد. | |||
====تقویت [[علمی]] [[ایمان]]==== | |||
مهمترین منشأ انصاف، ایمان است؛ بنابراین برای دستیابی به این [[فضیلت]] باید بیش از هر چیز به [[تقویت ایمان]] پرداخت. تقویت ایمان نیز مثل هر فضیلت دیگری، هم از راه علمی ممکن است هم از راه عملی. در این بخش دو راه علمی برای تقویت ایمان ذکر میکنیم. | |||
=====[[تفکر]] در [[آفرینش]]===== | |||
[[بهترین]] راه برای تقویت ایمان تفکر در آثار صنع خداست. تفکر درباره [[مخلوقات]] ظریف، متقن و عجیبی که [[خدا]] [[آفریده]]، [[باور]] به خدا و قیامت را محکم میکند. | |||
یکی از رفتارهایی که از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل شده این است که شبها برمیخاست، به [[آسمان]] نگاه میکرد و درباره نشانههای خدا [[فکر]] میکرد و طبق [[روایات]] زیادی [[آیات]] آخر [[سوره آل عمران]] را [[تلاوت]] میکرد و میگریست. | |||
من خودم یکی از [[اهل معرفت]] را میشناختم که نیمههای شب برمیخاست و حتی در زمستانها غالباً در را باز میکرد یا در [[ایران]] مدرسه مینشست، به آسمان نگاه میکرد و با خود زمزمه میکرد و پس از مدتی برمیخاست و به [[نماز شب]] میایستاد. | |||
شب مردان خدا [[روز]] [[جهان]] افروز است روشنان را به [[حقیقت]] شب ظلمانی نیست<ref>سعدی، مواعظ.</ref>. | |||
=====توجه به [[نعمتهای خدا]]===== | |||
یکی دیگر از راههای تقویت ایمان، توجه به نعمتهای خداست، [[نعمتها]] از چند نظر قابل تأملاند؛ به دو زمینه آن اشاره میکنیم: | |||
- یکی از زمینههای [[تأمل]] در نعمتها، کثرت و فراوانی آنهاست. گستره نعمتهای الاهی چنان وسیع است و انسان چنان در بحر نعمتهای الاهی غوطهور است که حالت بدون [[نعمت]] را نمیتواند [[تصور]] کند. [[قرآن کریم]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا}}<ref>«و اگر نعمت خداوند را بر شمارید نمیتوانید شمار کرد» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.</ref>. | |||
- زمینه دیگر، تناسب [[نعمتها]] با نیازهای [[بندگان]] است، نعمتهای الاهی چنان با نیازهای [[مخلوقات]] متناسب است که هر مخلوقی نیازی پیدا کند، پاسخ نیاز او را در دسترسش قرار داده است. | |||
===راههای عملی دستیابی به انصاف (تقویت عملی [[ایمان]])=== | |||
برای تقویت عملی ایمان که همان راهکار دستیابی به انصاف است، سه راه پیشنهاد شده است: ۱-۲-۵. [[محبت]] به [[اولیای خدا]] | |||
[[پیوند قلبی]] با اولیای خدا ایمان را محکم میکند. با افزایش محبت، ایمان نیز افزایش پیدا میکند. [[انسان]] میتواند با محبت به اولیای خدا به کمال ایمان برسد؛ بلکه میتوان گفت ایمان، بدون این پیوند، کامل نمیشود [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَا يَتِمُّ الْإِيمَانُ إِلَّا بِمَحَبَّتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ}}<ref>«ایمان جز با محبت ما اهلبیت کامل نمیشود». خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۱۰.</ref>؛ | |||
در روایتی است که [[امام باقر]]{{ع}} به [[فضیل بن یسار]] فرمود: به [[حقیقت ایمان]] نمیرسید تا آنکه [[مرگ]] را بر [[زندگی]]، [[فقر]] را بر [[ثروت]] و [[بیماری]] را بر [[سلامتی]] ترجیح دهید. [[فضیل]] عرض کرد: چه کسی میتواند چنین باشد. فرمود: همه میتوانید. آیا شما [[دوست]] دارید با [[دوستی]] ما بمیرید یا زنده بمانید و ما از شما [[خشمگین]] باشیم؟ فضیل عرض کرد: به [[خدا]] قسم مرگ با محبت شما را بیشتر دوست داریم. فرمود: به همین صورت است ترجیح فقر بر ثروت و بیماری بر تندرستی<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۳.</ref>. | |||
===[[عمل صالح]]=== | |||
بین ایمان و عمل صالح تعامل برقرار است. یعنی ایمان موجب عمل میشود و عمل، ایمان را تقویت میکند. به عبارت دیگر مانند همه [[مقامات معنوی]] در یک [[قوس نزول]] و [[صعود]] بین ایمان و عمل صالح تأثیر و تأثر صورت میگیرد، به این ترتیب که در نخستین مرحله، [[عقل]]، معانی والای الاهی را [[درک]] و [[تصدیق]] میکند، تصدیق [[عقلی]] بر [[دل]] اثر میگذارد و موجب [[گرایش]] و [[دلبستگی]] [[انسان]] به آن معانی میشود. [[ایمان]] یک مرتبه تنزل پیدا میکند و نفس را [[نورانی]] میکند، نفس پس از آنکه تحت تأثیر ایمان نورانی شود بر اعضا و جوارح اثر میگذارد و اعضا و جوارح [[عمل صالح]] متناسب با ایمان انجام میدهند. این [[سیر]] در اصطلاح، [[قوس نزول]] نامیده میشود. پس از تکمیل این سیر، قوس [[صعود]] صورت میگیرد؛ یعنی عمل صالح بر نفس اثر میگذارد و نفس ایمان را تقویت میکند. علمای [[اخلاق]] در تحلیل [[فضایل]] میگویند هر [[فضیلت]] از سه عنصر [[معرفت]]، حال و عمل به وجود میآید، این تحلیل به سیر [[نزول]] پیدایش فضایل اشاره دارد. | |||
بنابر آنچه گذشت، عمل صالح یکی از عوامل [[تقویت ایمان]] است. | |||
===تقویت پایههای ایمان=== | |||
طبق [[حدیثی]] که از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل شده، ایمان دارای چهار رکن است. [[صبر]]، [[یقین]]، [[جهاد]] و [[عدل]] پایههای ایمان است؛ بنابراین، یکی از راههای عملی تقویت ایمان، تقویت این پایههاست. ما درباره هریک از این عناصر چهارگانه و راههای تقویت آنها در جای مناسب آن بحث خواهیم کرد.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۱۷۴.</ref>. | |||
==پرسش مستقیم== | ==پرسش مستقیم== |