ابوطالب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱۹: خط ۳۱۹:


پیامبر{{صل}} [[سال]] [[رحلت ابوطالب]] و [[حضرت خدیجه]]{{س}} را که بزرگترین حامیان آن [[حضرت]] بودند، "عام الحزن" یعنی سال [[اندوه]] نامید<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۰؛ الحدائق الناظره، محقق بحرانی، ج۱۷، ص۴۲۳.</ref> و فرمود: "در این روزها بر این [[امت]] دو [[مصیبت]] وارد شده است که نمی‌دانم به کدام یک از آن دو بی‌تاب‌تر باشم <ref>{{متن حدیث|اجتمعت علی هذه الأمة فی هذه الایام مصیبتان لاأدری بأیهما أنا أشد جزعا}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۳۹۴.</ref> و نیز از آن حضرت [[نقل]] شده است که فرمود: "آنچه را که [[قریش]] از [[اذیت]] و [[رنج]] بر سرم آوردند، کمتر از مصیبت [[مرگ]] [[ابی‌طالب]] است، زیرا آنها بعد از مرگ وی بر [[آزار]] من افزودند"<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت ـ خلیلی)، ج۷، ص۱۰۲.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۷۹-۸۱.</ref>
پیامبر{{صل}} [[سال]] [[رحلت ابوطالب]] و [[حضرت خدیجه]]{{س}} را که بزرگترین حامیان آن [[حضرت]] بودند، "عام الحزن" یعنی سال [[اندوه]] نامید<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۰؛ الحدائق الناظره، محقق بحرانی، ج۱۷، ص۴۲۳.</ref> و فرمود: "در این روزها بر این [[امت]] دو [[مصیبت]] وارد شده است که نمی‌دانم به کدام یک از آن دو بی‌تاب‌تر باشم <ref>{{متن حدیث|اجتمعت علی هذه الأمة فی هذه الایام مصیبتان لاأدری بأیهما أنا أشد جزعا}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۳۹۴.</ref> و نیز از آن حضرت [[نقل]] شده است که فرمود: "آنچه را که [[قریش]] از [[اذیت]] و [[رنج]] بر سرم آوردند، کمتر از مصیبت [[مرگ]] [[ابی‌طالب]] است، زیرا آنها بعد از مرگ وی بر [[آزار]] من افزودند"<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت ـ خلیلی)، ج۷، ص۱۰۲.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۷۹-۸۱.</ref>
==ابوطالب در دانشنامه سیره نبوی==
وی [[ابو طالب بن عبدالمطلب]] بن [[هاشم بن عبدمناف]] بن قصی از تیره [[بنوهاشم]] از [[قبایل]] [[قریش]]<ref>ابن حزم، ص۱۳۷.</ref> و عموی [[رسول خدا]]{{صل}} است. درباره نام [[ابوطالب]] [[اختلاف]] است. بیشتر نام وی را «[[عبد]] مناف»<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۷۹۰.</ref> و برخی «[[عمران]]» دانسته‌اند<ref>ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۳.</ref>. که نظر دوم صحیح نیست<ref>ابن کثیر، ج۲، ص۲۱۰.</ref> و در منابع کهن به آن اشاره نشده است. [[مجلسی]]<ref>مجلسی، ج۹۷، ص۱۸۹.</ref> در نسخهای قدیمی از [[زیارتنامه]] رسول خدا{{صل}} چنین جمله‌ای دیده است: «[[السلام]] [[علی]] مک عمران [[ابی طالب]]، أما [[ابن تیمیه]]<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۱۴۷.</ref> و [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۷، ص۳۳۳.</ref> معتقدند این نام را روافض برای ابوطالب ساخته‌اند تا بگویند مراد از «عمران» در [[آیه]] ۳۳ [[آل عمران]] ({{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ}}<ref>«خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.</ref>) ابوطالب است و حال آنکه مقصود از «عمران» در آیه یاد شده، [[خاندان]] [[مریم]]{{ع}} می‌باشد. بعضی نیز گفته‌اند «ابوطالب» نام وی است؛ زیرا [[امام علی]]{{ع}} ذیل [[نامه]] رسول خدا{{صل}} که برای یهودان [[خیبر]] به [[املای پیامبر]] به قلم آورده بود، چنین رقم زد «و این را [[علی بن ابی طالب]] نوشت» و الف را از سر «ابن» بینداخت. اگر ابوطالب نام نبود و [[کنیه]] بود، میبایست الف را آورده باشد<ref>مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. همچنین در پایان نسخه‌ای از [[قرآن]] به خط علی{{ع}} چنین آمده است: «و کتبه علی بن [[ابو طالب]]». در این عبارت، چون سابوطالب» با «واو» نه با «یا» نوشته شده، چنین [[استنباط]] گردیده که ابوطالب نام است و حال آنکه این گونه نوشتار صحیح نیست و کنیه اگر [[علم]] و نام نیز شود، اعرابش به حروف است. ضمن آنکه در نسخه خطی یاد شده که به خط [[کوفی]] بوده، «یا» به «واو» مشتبه شده است<ref>امین، ج۸، ص۱۱۴؛ و ر.ک: المجدی، ص۱۸۸.</ref>. چنانکه [[حاکم]]<ref>ج۳، ص۱۰۸.</ref> گفته است، نظر بیشتر متقدمان این است که [[کنیه]] وی، همان اسمش است. نظر صحیح درباره نام [[ابوطالب]]، «[[عبدمناف]]» است؛ چنان که در شعری [[عبدالمطلب]] از او بانام «عبدمناف» یاد کرده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref> و ابوطالب، کنیه‌ای بوده که به آن اشتهار یافته است؛ چنان که عبدالمطلب در شعری کنیه او را ابوطالب ذکر می‌کند<ref>علی بن حمزه بصری، ص۱۴۳ بیهقی، ج۲، ص۲۲.</ref>. این کنیه به مرور به جای نام اصلی وی به کار رفته و کنیه «ابوطالب» بر نامش [[غلبه]] یافته است<ref>ابن حبیب بغدادی، کنی الشعراء، ص۲۸۱.</ref>.
[[پدر]] وی [[عبدالمطلب بن هاشم]] و مادرش [[فاطمه]] دختر [[عمرو]] بن [[عائذ]] مخزومیه بود. بنابراین، [[ری]] و [[عبدالله]] پدر [[رسول خدا]]{{صل}}، از یک پدر و [[مادر]] بودند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۱۴ و ۱۶۱.</ref>.
ابوطالب ۳۵ سال پیش از [[تولد پیامبر]] به [[دنیا]] آمد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.</ref> و از آنجا که ولادت [[پیامبر]] بنا بر مشهور، در حادثه [[عام الفیل]] بود، ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام الفیل متولد شده است.
درباره ویژگی‌های ظاهری ابوطالب گفته شده که وی لنگ بود<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۴۰۶؛ ابن رسته، ص۲۷۱.</ref>. [[جاحظ]]<ref>برصان، ص۴۶.</ref> نیز برای [[اثبات]] نقیصه جسمی ابوطالب، به ایراد یکی از [[همسران]] او اشاره کرده و بیتی از [[شعر]] ابوطالب را که در پاسخ اوست، آورده است. این شعر که بر لنگی ابوطالب دلالت می‌کند، در [[دیوان]] چاپ شده وی موجود نیست و محتمل است از سوی [[مخالفان]] ساخته شده باشد.
[[کودکی]] و [[جوانی]]: ابوطالب، [[دوران کودکی]] و جوانی را تحت [[سرپرستی]] پدر خود، عبدالمطلب [[رئیس]] [[قریش]] گذراند و توانست جایگاه ممتازی به دست آورد. در چند گزارش، از فعالیت ابوطالب در دوران پدر یاد شده که نشان میدهد وی همراه با پدر در حوادث آن دوران شرکت داشته است. این موارد به شرح زیر است:
١. [[منازعه]] عبدالمطلب و [[قیس]] عیلان: چون منازعه‌ای میان عبدالمطلب و [[قبیله]] قیس عیلان بر سر چاهی پیش آمد و در این [[منازعه]] [[عبدالمطلب]] [[پیروز]] شد، او به پسرش [[ابوطالب]] [[دستور]] داد تعدادی از شتران را بالای [[کوه]] ابوقبیس برد و در آنجا نحر کند. ابوطالب نیز دستور [[پدر]] را [[اجرا]] و در شعری از [[اقدام]] خود چنین یاد کرد:
{{عربی|و نطعم حتی یأکل الطیر فضلنا إذا جعلت أیدی الفیضین ترعد}}<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۵۰.</ref>؛
«هنگامی که دست‌های بخشندگان و جوان‌مردان میلرزد، به [[مردم]] [[خوراک]] میدهیم که پرندگان هم از مازاد خوراک ما میخورند».
۲. [[قربانی]] شدن [[عبدالله]]: مطابق [[روایات]]، چون عبدالمطلب خواست به [[نذر]] خویش درباره [[قربانی کردن]] یکی از [[فرزندان]] خود عمل کند، قرعه به نام عبدالله افتاد که [[برادر]] تنی ابوطالب بود. ابوطالب که [[مخالف]] این اقدام بود، در برابر پدر ایستاد و با سرودن شعری، [[مخالفت]] خود را ابراز کرد:
{{عربی|ماقتل عبدالله باللعاب من بین رهط عصبة شباب}}<ref>ابن اسحاق، ص۳۵.</ref>؛
«کشتن عبدالله از میان گروه [[جوانان]]، کاری بازیچه نیست»
درباره [[شغل]] ابوطالب گفته شده که وی در کار [[تجارت]] بود و گاه نیز در همین راستا به سفرهای تجاری به [[شام]] میرفت، چنان که منابع به مواردی از آن اشاره کرده‌اند. ابوطالب در کار [[خرید و فروش]] [[عطر]] بود و گاه گندم نیز میفروخت<ref>ابن قتیبه، ص۵۷۵.</ref>. برخی منابع گفته‌اند وی شیر نیز میفروخته است<ref>ابن رسته، ص۲۶۰.</ref> که با توجه به اینکه ابوطالب تعدادی شتر در بیرون از [[مکه]] داشت و شیر آنها برایش آورده میشد<ref>خرگوشی، ج۱، ص۲۹۱.</ref>، صحیح به نظر میرسد.
[[ریاست]] [[بنی هاشم]]: [[منابع تاریخی]]، درباره [[تصدی]] [[مناصب]] مکه پس از عبدالمطلب نظر یکسانی ندارند. برخی آورده‌اند که عبدالمطلب دو [[منصب]] سقایت (آب رسانی به [[حاجیان]]) و رفادت میهمانداری حاجیان) را به ابوطالب سپرد که اینک ۴۳ سال داشت<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴؛ مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. برخی آورده‌اند تنها سقایت را به ابوطالب سپرد و [[حکومت]] مکه و [[سرپرستی]] [[کعبه]] را به [[زبیر]] واگذاشت. به نظر میرسد با توجه به سن بیشتر زبیر و توانایی‌های او (وی از [[حاکمان]] [[قریش]] و [[شاعری]] زبر دست بود) [[عبدالمطلب]] پسر بزرگ خود، [[زبیر]] را به [[مقام]] [[ریاست]] [[قبیله]] [[منصوب]] کرده باشد. [[وصیت]] عبدالمطلب به زبیر درباره [[حفظ]] [[پیمان‌ها]]<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۸.</ref>، و همچنین [[رهبری]] [[بنی هاشم]] در دو واقعه [[جنگ فجار]] و جلف الفضول از سوی زبیر، میتواند مؤید ریاست وی بر بنی هاشم پس از عبدالمطلب باشد. در دوران ریاست زبیر بر بنی هاشم، در چندین حادثه از [[ابوطالب]] یاد شده است. حضور ابوطالب همراه با [[حمزه]] و [[عباس]]، [[فرزندان عبدالمطلب]] در [[جنگ‌های فجار]] از جمله این حوادث است<ref>ابوالفرج اصفهانی، ج۲۲، ص۷۸.</ref>. از جمله حوادث دیگری که در این دوران پیش آمد و ابوطالب برای رفع آن کوشید، به [[سرقت]] رفتن مجسمه غزالی بود که در [[کعبه]] از آن نگهداری میشد. ابوطالب برای یافتن سارقان آن تلاش کرد و چون سارقان مشخص شدند، آنان را وادار کرد تعداد زیادی شتر در برابر کار انجام شده بدهند، و این شتران را برای [[پذیرایی]] [[زایران]] کعبه [[مصرف]] کرد<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۶۶.</ref>. همچنین ابوطالب در [[درگیری‌ها]] و اختلاف‌های پیش آمده میان [[قبایل]]، وساطت میکرد و پیشنهادهایی برای فرونشاندن [[اختلاف‌ها]] ارائه میداد که به مواردی از آن در [[منابع تاریخی]] اشاره شده است<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۳۴۳.</ref>.
با [[مرگ]] زبیر (بعد از سال سی ام [[عام الفیل]])، ریاست بنی هاشم به ابوطالب رسید. زبیر، ریاست را به ابوطالب وصیت کرد و حلف‌ها و تعهدات خود را نیز به او سپرد<ref>ر.ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۸۸.</ref>.
ابوطالب در کار رهبری[[قریش]]، با دو مشکل تنگ دستی و کاهش [[قدرت]] بنی هاشم در [[مکه]] با برآمدن قبایل دیگر مواجه بود<ref>ر.ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۳۳۱.</ref>، اما آنچه ابوطالب را در این وضع کمک میکرد، [[شخصیت]] ممتاز، [[درایت]] و [[تدبیر]] وی بود که او را در کار ریاست بنی هاشم با مشکلی [[روبه]] رو نساخت و با وجود [[تنگدستی]]، در تمام طول دوران ریاستش که نزدیک به دو دهه به درازا کشید، هیچ رقیب و منازعی نداشت و به دلیل [[حسن تدبیر]] [[ابوطالب]]، [[بنی هاشم]] نیز از او [[حمایت]] کردند. این مسئله که وی بدون توان [[مالی]] بسیار، به [[سیادت]] رسید، در منابع بسیاری آمده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. از جمله [[امام علی]]{{ع}} در این باره می‌فرماید: ({{متن حدیث|ابی ساد فقیرا}}) پدرم در عین [[ناداری]] [[سروری]] کرد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.
ابوطالب در سایه ویژگی‌هایی مانند [[حلم]]، [[دوراندیشی]]، [[مدارا]] و [[خردورزی]]، توانست بر [[مشکلات]] چیره شود. او برای [[تحکیم]] موقعیت [[بنی هاشم]]، تدابیری به [[خرج]] داد که یکی از نمونه‌های آن، وصلت با [[بنی مخزوم]] بود که در آن ایام در [[مکه]] [[اقتدار]] یافته بودند<ref>قنوات، ج۸، ص۷۶.</ref>. بدین ترتیب، دو دختر خود، جمانه و [[ام هانی]] را به خواستگارانی از [[قبیله]] بنی مخزوم داد، حال آنکه خواستگارانی از تیره خویش نیز داشتند.
ابوطالب همچنین در پرتو [[پایبندی]] به مسائل [[اخلاقی]]، مانند [[تحریم]] [[شرب خمر]] بر خود<ref>حلبی، ج۱، ص۱۶۵.</ref> و [[اطعام]] به [[مردم]]، پایگاه و موقعیت خویش را در میان [[قریش]] [[استوار]] ساخت و در میان ایشان موقعیت والایی یافت<ref>فکان عزیزا منیعا؛ بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>، به گونه‌ای که در [[سختی‌ها]] [[پناهگاه]] و پاور مردم بود که بعدها [[نسل]] وی در مفاخرات، از او نام می‌بردند و به [[کارهای نیک]] وی [[افتخار]] میکردند<ref>زبیر بن بکار، ص۵۶۷.</ref>. همچنین ابوطالب، یکی از کسانی نام برده شده که در [[عصر جاهلی]] با عنوان «[[حکام]] قریش» از آنها یاد می‌شود<ref>فاکهی، ج۵، ص۱۹۹؛ میدانی، ج۱، ص۴۱.</ref> که هرچند این سمتی خاندانی بود و پیش از وی به [[زبیر بن عبدالمطلب]] و قبل‌تر به [[عبدالمطلب]] تعلق داشت<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>، با این حال، نشان از پذیرش ابوطالب نزد مردم و [[اعتماد]] ایشان به اوست. ابوطالب در کار [[داوری]] از خود ابتکاراتی نیز نشان داد. او نخستین قاضی‌ای بود که [[سنت]] ادای [[سوگند]] هنگام [[شهادت]] را برای اولیای دم وضع کرد و این روش او بعدها در [[اسلام]] نیز پذیرفته شد و جزو سنت‌های [[قضاوت]] [[اسلامی]] قرار گرفت<ref>جواد علی، ج۵، ص۵۲۵؛ گلشنی، ج۵، ص۶۱۸.</ref>. بعضی از اقدامات وی در [[مکه]]، از موقعیت ممتاز او میان [[بنی هاشم]] و [[قریش]] خبر میدهد. از جمله اینکه بزرگان قریش در بعضی روزها [[مردم]] [[شهر]] را [[غذا]] میدادند. هنگامی که نوبت به [[ابوطالب]] میرسید، در آن [[روز]] دیگران به [[احترام]] وی [[اطعام]] نمی‌کردند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. همچنین هنگامی که قرار شد [[خانه کعبه]] مرمت شود، ابوطالب[[قریش]] را مخاطب قرار داد و از آنان خواست در این راه تنها اموالی را صرف کنند که از راه [[حلال]] کسب کرده‌اند و اموالی را که از راه [[ظلم]] و [[تجاوز]] به دست آورده‌اند یا در حلال بودن آن [[شک]] دارند، برای تعمیر [[خانه خدا]] اختصاص ندهند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۹.</ref>.
[[سرپرستی]] [[پیامبر]]: پس از درگذشت [[عبدالمطلب]]، سرپرستی پیامبر به ابوطالب واگذار شد. منابع درباره اینکه ابوطالب چگونه به سرپرستی پیامبر رسید، چند نظر را نقل کرده‌اند. بنا بر قول مشهور، سرپرستی پیامبر به سفارش عبدالمطلب به ابوطالب واگذار شد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۸۹.</ref>. قرعه زدن، [[انتخاب]] خود پیامبر یا واگذاری سرپرستی به [[زبیر]] و انتقال آن پس از [[مرگ]] زبیر به ابوطالب، از جمله اقوال دیگر است. نظر اخیر مورد پذیرش [[تاریخ]] نگاران قرار نگرفته و بر [[نادرست]] بودن آن تأکید کرده‌اند؛ زیرا [[زبیر بن عبدالمطلب]] [[دست]] کم تا هنگامی که پیامبر به بیست و چند سالگی رسید، زنده بود، در حالی که بیشتر منابع از [[سفر]] پیامبر در سنین پیش از ده سالگی با ابوطالب گزارش میدهند که نشان از سرپرستی ابوطالب دارد<ref>بلاذری، ج۱، ص۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۲۳.</ref>.
پیامبر هنگام درگذشت عبدالمطلب، هشت ساله بود و ابوطالب ۴۳ سال داشت. عبدالمطلب سفارش پیامبر را به ابوطالب در شعری چنین آورد:
{{عربی|أوصیت من کنیته بطالب بابن الذی قد غاب لیس بآیب}}؛
«و من به کسی که [[کنیه]] از طالب دارد، درباره پسر کسی که رفت و باز نخواهد گشت، سفارش کرده‌ام»<ref>مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>.
ابوطالب در [[تربیت پیامبر]] کوشید و در [[حفاظت]] از وی تلاش بسیار نمود. وی درباره [[پیامبر]]، چنان [[دوستی]] و [[محبت]] شدیدی ابراز میداشت که هیچ یک از [[فرزندان]] خود را تا آن [[درجه]] [[دوست]] نمی‌داشت. او با دیدن پیامبر، خاطره برادرش [[عبدالله]] برایش [[تجدید]] میشد، می‌گریست و میگفت «او مرا به یاد برادرم میاندازد»<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۴.</ref>.
[[ابوطالب]] کنار پیامبر می‌خوابید و هرگاه بیرون میرفت، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} بود و چنان [[دلبستگی]] شدیدی به [[حضرت]] داشت که درباره هیچ چیز چنان نبود و خوراک‌های خوب را ویژه آن حضرت قرار میداد. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه تنها یا دسته جمعی [[غذا]] میخوردند و پیامبر حاضر نبود، [[احساس]] سیری نمی‌کردند و هرگاه همراه ایشان غذا میخوردند، احساس [[راحتی]] و سیری مینمودند. معمولا هنگامی که [[خانواده]] ابوطالب میخواستند غذا بخورند، [[أبو طالب]] می‌گفت خودتان میدانید بهتر است تا آمدن پسرم -[[محمد]] - [[صبر]] کنید. چون پیامبر میآمد و همراه ایشان غذا میخورد، چیزی از غذای ایشان اضافه میآمد و اگر همراه ایشان غذا نمی‌خورد، آنها [[سیر]] نمی‌شدند و ابوطالب به ایشان میگفت: تو [[فرخنده]] و مبارکی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶.</ref> منابع [[شیعی]]، [[ارتباط]] ابوطالب و پیامبر را از همان آغاز [[تولد پیامبر]] گزارش کرده‌اند. بر اساس این منابع، ابوطالب در هفتمین [[روز]] تولد پیامبر برای وی [[عقیقه]] کرد و نامش را [[احمد]] نهاد<ref>کلینی، ج۶، ص۳۴؛ صدوق، من لا بحضر، ج۳، ص۴۸۵.</ref>.
ابوطالب در حفاظت از رسول خدا{{صل}} به اندازه‌ای حساسیت ابراز میکرد که حتی در مواردی که کمترین خطری برای رسول خدا{{صل}} احساس مینمود، وی را پنهان میداشت. از جمله گفته شده مردی که به [[مکه]] رفت و آمد داشت و [[آینده]] افراد را [[پیش بینی]] میکرد، پیامبر را دید و برای او شأنی در آینده پیش بینی کرد. ابوطالب بی درنگ پیامبر را از وی مخفی داشت و چون فرد پیشگو، دوباره سراغ حضرت را گرفت، هرگز نتوانست وی را بیابد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۰.</ref>.
ابوطالب که [[انس]] زیادی با یادگار [[برادر]] خویش برقرار کرده بود، تحت تأثیر معنویتی قرار داشت که از [[پیامبر]] [[مشاهده]] میکرد. یک بار وقتی در [[مکه]] [[خشکسالی]] شد و گروهی نزد [[ابوطالب]] آمدند تا او [[خداوند]] را برای فرستادن [[باران]] بخواند، ابوطالب، برادرزاده خود را به کنار [[کعبه]] آورد و به واسطه او از خداوند باران‌طلبید و خداوند دعای او را [[اجابت]] کرد و باران فرستاد. سروده ابوطالب در این باره چنین است:
{{عربی|و أبیض یستسقی القمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل}}<ref>شامی، ج۲، ص۱۳۷؛ حلبی، ج۱، ص۱۹۰.</ref>؛
«بزرگوار و کریمی که باران [[ابر]] به آبروی او خواسته می‌شود و [[فریادرس]] [[یتیمان]] و نگه دار [[بیوه]] [[زنان]] است».
[[ارتباط]] میان ابوطالب و پیامبر [[پیش از بعثت]]، معمولا در چندین خبر به شرح زیر ادامه و بازتاب یافته است:
بنا بر گزارش‌هایی - که در جزئیات آن میتوان تردید کرد. در سفری که ابوطالب برای [[تجارت]] به [[شام]] میرفت، [[رسول خدا]]{{صل}} را همراه خود برد. در همین [[سفر]] [[بحیرای راهب]]، در خصوص نگهداری و [[مراقبت]] از پیامبر و دور نگاه داشتن وی از دست [[یهود]]، سفارش‌هایی به ابوطالب کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۹۷، ۱۲۲؛ ابن جوزی، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.
خبر دیگر مربوط به پیش از [[بعثت پیامبر]] اینکه [[هبیرة]] بن [[عمرو]] مخزومی و پیامبر از ابوطالب، دختر وی [[ام هانی]] را [[خواستگاری]] کردند، اما ابوطالب با هبیره موافقت کرد و استدلالش این بود که چون با ایشان پیوند مصاهرتی پیش از این بسته شده، مناسب است با این [[ازدواج]] جبران شود؛ هر چند پیامبر از این [[تصمیم]] [[اندوهگین]] شد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۴۸۵؛ شامی، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>، اما روشن است که ابوطالب در این [[رفتار]]، فراتر از مسائل شخصی، در پی [[منافع]] [[قبیله]] خویش بود، ضمن آنکه گویا شرایط [[مالی]] پیامبر را برای [[تشکیل خانواده]] مناسب نمی‌دید.
مطابق [[روایات]] بسیاری که در کتب [[تاریخ]] بدان اشاره شده، ابوطالب، هنگامی که پیامبر{{صل}} به ۲۵ سالگی رسید، برای به سامان شدن اوضاع [[اقتصادی]] و معیشتی وی، او را [[تشویق]] کرد با کاروان تجاری [[خدیجه]] به [[شام]] رود تا از این راه سودی نصیبش گردد و گشایشی در زندگی‌اش حاصل شود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۲۴.</ref>، بلکه زمینه [[ازدواج]] و [[تشکیل خانواده]] برای وی فراهم آید. پس از [[تجارت]] موفق [[پیامبر]]، [[ابوطالب]] برای [[ازدواج خدیجه]] و پیامبر گام برداشت و در [[مراسم عقد]] ایشان حاضر شد و [[خطبه]] غرایی درباره ویژگی [[خاندان پیامبر]] و صفات آن [[حضرت]] خواند و [[پرداخت مهریه]] این ازدواج را خود پذیرفت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ کلینی، ج۵، ص۲۷۵.</ref>. مبرد<ref>مبرد، ج۴، ص۲۸۶.</ref>، این خطبه را از [[بهترین]] خطبه‌های [[عصر جاهلی]] دانسته است.
پس از ازدواج [[رسول خدا]]{{صل}} با خدیجه، بنا بر [[اخبار]]، در برههای [[شهر]] [[مکه]] دچار [[خشکسالی]] و کمبود آذوقه شد. در این اوضاع که رسول خدا{{صل}} در پرتو [[ازدواج با خدیجه]] از [[تمکن مالی]] برخوردار بود و [[خانواده]] ابوطالب را پر [[جمعیت]] میدید، به پاس خدمات ابوطالب به وی، به عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] که از [[توانگران]] [[قریش]] بود، پیشنهاد کرد برای کاستن از بارهای [[زندگی]] ابوطالب، هر کدام [[فرزندی]] از او را برای [[سرپرستی]] بپذیرند تا دوران [[مشقت]] به سر آید. چون این پیشنهاد با ابوطالب مطرح شد، مورد استقبال وی قرار گرفت و اظهار [[تمایل]] کرد اگر تنها [[عقیل]] نزد وی باقی بماند، برایش کافی است. بدین ترتیب، [[امام علی]]{{ع}} به [[خانه پیامبر]]، و [[جعفر]] به [[خانه]] [[عباس]] راه یافت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. بنا بر گزارش‌ها در همین ایام، ابوطالب به دلیل [[ناتوانی]] از پرداخت [[مالی]] که عباس بدو [[قرض]] داده بود، [[منصب]] سقایت و رفادت آبرسانی و [[پذیرایی]] از [[حاجیان]]) را به او واگذار می‌کند<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴.</ref>. پذیرش [[فقر]] و [[نیازمندی]] ابوطالب، بدان اندازه که نتواند از عهده خانواده خویش براید، به [[حق]] مورد تردید نویسندگان معاصر قرار گرفته است؛ زیرا اولا: [[خانواده]] ابوطالب - در مقایسه با خانواده‌های دیگر همچون [[عبدالمطلب]] - پر جمعیت نبود، ضمن آنکه چهار تن از هفت فرزند وی، پسر بودند و پسران معمولا در مسائل [[اقتصادی]] کمک کار [[خانه]] هستند و میتوانند باری از دوش [[خانواده]] بردارند. به ویژه که [[فرزندان ابوطالب]] در این [[زمان]] به جز [[امام علی]]{{ع}} که خردسال بود، باقی همه یا [[ازدواج]] کرده بودند یا در من [[جوانی]] به سر می‌برده‌اند که در هر دو صورت، میتوانستند از نظر اقتصادی کمک کار خانواده باشند و خانواده را از [[تنگدستی]] برهانند. ضمن آنکه انتقال [[فرزندی]] از خانه ای به خانه دیگر، با با توجه به اینکه خانه‌های [[بنی هاشم]] کنار یکدیگر بود، معنایی نداشت. به ویژه که [[دستگیری]] از خانوادهای [[نیازمند]]، میتوانست به صورت [[کمک مالی]] باشد، نه جدا کردن فرزند از خانواده. آنچه در موضوع [[تمکن مالی]] [[ابوطالب]] صحیح به نظر میرسد اینکه، ابوطالب[[ثروت]] فراوانی همانند [[برادر]] خود [[عباس]] یا برخی از بزرگان عبدشمس نداشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶ و ۱۳۳.</ref>، اما این کمبود [[ثروت]]، بدان اندازه نبود که از عهده [[تأمین مخارج خانواده]] و [[فرزندان]] خویش برنیاید؛ هر چند میتوانست موجب از دست رفتن مناصبی مانند سقایت شود که بر پا داشتن آن، به [[سرمایه]] نیاز داشت. به هر صورت، امام علی{{ع}} در [[کودکی]] به [[خانه پیامبر]] راه یافت. راه یابی امام علی{{ع}} در کودکی و پیش از نابسامان شدن اوضاع اقتصادی ابوطالب به خانه پیامبر، رخدادی [[قطعی]] است که آن [[حضرت]] خود بدان تصریح نموده<ref>سید رضی، ص۳۰۰.</ref> و منابع نیز آن را [[تأیید]] کرده‌اند<ref>مجلسی، ج۱، ص۴۳.</ref>؛ هر چند درباره علل و زمینه‌های آن نظراتی مطرح شده است. باعونی<ref>باعونی، ج۱، ص۳۹.</ref> مطلبی را از کتاب [[نجباء]] الابناء ابن [[ظفر]] نقل می‌کند مبنی بر اینکه [[علی]] چون به خانه پیامبر رفت و آمد بسیار داشت و [[خدیجه]] با وی بسیار [[مهربانی]] میکرد، بدان خانه [[الفت]] گرفته بود، به گونه‌ای که حتی وقتی پدرش ابوطالب او را احضار کرد تا با هم [[غذا]] بخورند، علی نتوانست لقمه‌هایی را که [[پدر]] در دهانش گذاشته بود، بخورد و گفت در دست [[محمد]] سردی و در غذای وی [[اشتیاق]] خوردن مییابم.
[[حمایت از پیامبر]] و [[مسلمانان]]: هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[ابوطالب]] ۷۵ سال داشت و بزرگ [[مکه]] بود. او از [[دعوت]] جدید [[حمایت]] کرد و رسول خدا{{صل}} در [[پناه]] ابوطالب توانست به [[تبلیغ دین]] جدید بپردازد. ابوطالب تقریبا در تمام حوادث مربوط به [[سیره نبوی]] در دوران مکی، حضور داشت و [[اقدامات پیامبر]] و مسلمانان با حمایت ابوطالب پیوند خورده است و بررسی حوادث این دوران، بدون بررسی و تحلیل [[رفتار]] و اقدامات ابوطالب شدنی نیست. ابوطالب که مردی کارآزموده و [[آینده]] نگر بود، از همان آغاز دعوت رسول خدا{{صل}} میتوانست پایان آن را [[پیش بینی]] کند. بدین منظور، شیوهای را در حمایت از [[آیین جدید]] در پیش گرفت که بتواند در [[یاری]] رسانی سودمندتر باشد. ابوطالب [[اسلام]] خود را آشکار نکرد تا همراه با [[حفظ]] موقعیت و جایگاه خویش میان [[قریش]]، از موضعی [[برتر]] [[دین جدید]] را یاری رساند. در پرتو همین [[تدبیر]]، او در تمامی حوادث و صحنه‌های [[تاریخ اسلام]] در دوران مکی به حمایت مؤثر از مسلمانان برخاست. اگر او نیز مانند دیگر مسلمانان یکسره در برابر قریش میایستاد و خود را با [[اعلان]] [[پذیرش اسلام]] با آنان درگیر میکرد، [[قریش]] به وی مجال فعالیت نمی‌داد و او را به [[انزوا]] میکشاند.
ابوطالب از [[پیامبر]] خواست به کارش ادامه دهد؛ زیرا او تا هنگامی که زنده باشد، بدو دسترسی نخواهند داشت<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. او همچنین به فرزندانش سفارش کرد از [[آیین]] پیامبر[[پیروی]] کنند<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۲۶.</ref>.
ابوطالب، پیامبر را در سخنان و اخباری که میداد، [[راستگو]] میدانست و به [[ارتباط]] پیامبر با خدای خویش معترف بود. ابوطالب خود نقل میکرد روزی با پیامبر، بیرون از [[شهر]] بودند که دچار [[تشنگی]] شدند و پیامبر پایش را به [[زمین]] کوبید و در اثر آن آب از زمین جوشید<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۵۶۰؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۸؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>.
[[عزم]] [[ابوطالب]] برای [[حمایت از پیامبر]] به اندازه‌ای بود که [[تمسخر]] [[قریش]] نیز نمی‌توانست در [[اراده]] وی خللی ایجاد کند. هنگامی که در داستان «[[انذار]] [[عشیره]] اقربین»، [[بنی هاشم]] در [[خانه]] ابوطالب گرد آمدند<ref>مفید، ج۱، ص۴۹؛ حلبی، ج۱، ص۴۶۰.</ref>، [[ابولهب]] در برابر [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دین جدید]]، ایستاد و آن را [[انکار]] کرد، ولی ابوطالب از [[پیامبر]] [[حمایت]] کرد. ابوطالب، ابولهب را [[ننگ]] [[بنی هاشم]] خواند و از پیامبر خواست هرگاه قصد علنی کردن دعوت خود را کرد، آنان را بخواند تا مسلح و با او همراه شوند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۷.</ref>. ابوطالب گفت در میان بنی هاشم بیش از همه، او خود [[مشتاق]] حمایت از پیامبر است و به او [[وعده]] همه گونه [[یاری]] داد<ref>ابن اثیر، کامل، ج۲، ص۶۲؛ شامی، ج۲، ص۳۲۳.</ref>. پیامبر در این مجلس، [[امام علی]]{{ع}} را به عنوان [[برادر]] و [[جانشین]] خویش [[انتخاب]] کرد. قریش با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو [[دستور]] میدهد از فرزندت [[اطاعت]] کنی<ref>طبری، ج۲، ص۳۲۱.</ref>. [[ابن اسحاق]] در گزارشی بلند (حدود هفت صفحه)، حمایت ابوطالب از پیامبر را در مراحل گوناگون بازگفته است. بر اساس این گزارش، ابوطالب در مراحل مختلفی از رسول خدا{{صل}} حمایت کرد. ابتدا هنگامی که پیامبر دعوت خویش را آشکار کرد و بر بتان [[قریش]] [[عیب]] گرفت، قریش [[دشمنی]] خود را با رسول خدا{{صل}} آشکار کرد. در این هنگام [[أبو طالب]] به حمایت وی برخاست و رسول خدا توانست به کار خویش ادامه دهد. در مرحله بعد چون قریش حمایت ابوطالب از پیامبر و ادامه کار آن [[حضرت]] را [[مشاهده]] کرد، بزرگان قریش مانند [[عتبه]] و [[شیبه]] [[فرزندان]] [[ربیعه]]، [[ابی بن خلف]]، [[ابوجهل]] و تعدادی دیگر از سران قریش به صورت جمعی نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند یا جلو [[اقدامات پیامبر]] را بگیرد و با پیامبر را به ایشان واگذار کند. ابوطالب در این مرحله نیز با دادن پاسخی نرم، آنان را بازگرداند. پس از مدتی که [[اختلاف‌ها]] و [[دشمنی‌ها]] در [[مکه]] با ادامه [[دعوت پیامبر]] شدت گرفت، بزرگان [[قریش]] دوباره نزد [[ابوطالب]] رفتند و او را [[تهدید]] به درگیری کردند. ابوطالب از وضعیت پیش آمده و شدت دشمنی‌ها از نگران شد و نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاد و درخواست قرشیان را با وی در میان گذاشت. رسول خدا{{صل}} [[گمان]] کرد ابوطالب درصدد است از [[حمایت]] خویش دست کشد. از این رو، به عمویش پاسخ داد که اگر قریش، [[آفتاب]] را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهد تا از این کار دست کشم، چنین نخواهم کرد. ابوطالب که [[استواری]] رسول خدا{{صل}} را دید، بر حمایت خود از آن [[حضرت]] تأکید کرد.
قریش چون اوضاع را چنین دید، [[معامله]] ای را به ابوطالب پیشنهاد داد. پیشنهاد قریش - براساس [[سنت]] «[[خلع]]» که در [[جاهلیت]] رواج داشت. این بود که [[عمارة بن ولید]] مخزومی به ابوطالب داده شود و در برابر، [[أبوطالب]]، [[پیامبر]] را تحویل قریش دهد. أبوطالب این معامله را نپسندید و با [[شگفتی]] گفت: آیا شما فرزند [[برادر]] مرا بکشید و من فرزند شما را بزرگ کنم. این موضوعی [[تعجب]] برانگیز است. [[قریش]] چون سرسختی ابوطالب را در حمایت از برادرزاده‌اش دید، بر [[مسلمانان]] سخت گرفت و به [[آزار]] و [[شکنجه]] ایشان پرداخت. ابوطالب نیز در برابر اوضاع پیش آمده، [[بنی هاشم]] و [[بنی مطلب]] را گرد آورد و از ایشان خواست در حمایت از رسول خدا{{صل}} به کوتاهی نکنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۲.</ref>. بر اساس [[اخبار]] دیگر، قریش در این برهه، [[تصمیم]] به [[ترور رسول خدا]]{{صل}} گرفت. همزمان پیامبر نیز برای مدتی مفقود شد و ابوطالب گمان کرد حادثه [[ناگواری]] برای آن حضرت روی داده است. بنابراین، [[بنی عبد مناف]] و [[بنی زهره]] را گرد آورد و از آنان خواست هر کدام چاقویی با خود آورند و وی را [[همراهی]] کنند. آنان به راه افتادند، اما پیش از هر اقدامی [[رسول خدا]]{{صل}} را در راه دیدند و آن [[حضرت]] از [[سلامت]] خود به ایشان گزارش داد. [[ابوطالب]] [[روز]] بعد همراه با [[جوانان]] همراهش به محل [[اجتماع]] [[قریش]] گذر کرد و گفت: از شما درباره [[محمد]] چنین و چنان شنیده‌ام. [[سوگند]] به [[خدا]] اگر به او آسیبی رسد، فردی از شما را باقی نخواهم گذاشت. آنان از ابوطالب عذر خواستند و گفتند: تو [[سید]] و [[بهترین]] ما هستی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۸؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>. ابوطالب در این باره چنین سرود:
{{عربی|أذب و احمی رسول الالة حمایة عم علیه شفیق}}<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>؛
«از فرستاده [[پروردگار]] [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] میکنم؛ حمایت عمویی که بر او [[مهربان]] و [[دلسوز]] است».
همچنین هنگامی که [[حمزه]]، [[برادر]] ابوطالب و عموی [[پیامبر اسلام]] خویش را اعلام کرد، [[خوشحالی]] ابوطالب را برانگیخت و ابوطالب در [[ستایش]] وی شعری چنین سرود:
{{عربی|فصبرا ابایعلی علی دین احمد و کن مظهرا للدین وفقت صابرا فقد سرنی ان اذ قلت انک مؤمن فکن لرسول الله فی الله ناصرا}}؛
«[[ابویعلی]] ([[کنیه]] حمزه)! بر [[دین]] [[احمد]] [[استوار]] باش و این [[آیین]] را آشکار کن که موفق باشی و بردبار. وقتی گفتی من [[ایمان]] آورده‌ام، خوشحالم کردی. پس در [[راه خدا]]، رسول خدا را [[باور]] باش».
چون [[درگیری‌ها]] حادتر شد، نقش ابوطالب نیز استثنایی و منحصر به فرد بود. او در تمام این حوادث دست از حمایت از رسول خدا نکشید. روزی که [[پیامبر]] در [[مسجد الحرام]] به [[نماز]] ایستاده بود، سران [[مکه]] به غلامی [[دستور]] دادند شکنبه و سرگین شتری را بر سر و شانه حضرت بیندازد. پیامبر [[اندوهگین]] شد و ماجرا را به ابوطالب گفت. [[ابو طالب]] در اقدامی شگفت به میان [[قریش]] آمد، شمشیرش را کشید و به غلامی که همراهش برده بود دستور داد شکنبه و سرگین شتر را بر سر و روی بزرگان قریش بمالد و سوگند خورد هر کس از جایش حرکت کند، با [[شمشیر]] او را خواهد زد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۴.</ref>.
با اوج‌گیری درگیری‌ها در [[مکه]]، [[مسلمانان]] برای کاستن از بحران‌ها و تنش‌های پیش آمده، [[تصمیم]] [[هجرت به حبشه]] گرفتند. [[قریش]] برای بازگرداندن مسلمانان، نمایندگانی به سوی [[نجاشی]] فرستاد. [[ابوطالب]] که اوضاع را چنین دید، أبیاتی سروده و نجاشی را بر [[محسن]] چوار و [[دفاع]] از [[مهاجران]] [[تشویق]] کرد. دو بند از این سروده چنین است:
{{عربی|تعلم، أبیت اللعن، أنک ماجد کریم فلا یشقی لدیک المجانب تعلم بأن الله زادک بسطة و أسباب خیر کلها بک لازب}}<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۵۷.</ref>؛
«گزندت مباد! تو بدان که بزرگوار و کریمی هستی که [[غریبان]] به نزدت [[ستم]] نمی‌بینند. بدان که [[خداوند]] بر تو گشایشی قرار داده و تمام وسائل خیر اینک برای تو فراهم است».
سروده ابوطالب در این زمینه و [[پیام]] او به نجاشی، حاکی از آن است که ابوطالب فراتر از [[قبیله]] به [[حمایت]] مسلمانان پرداخته است؛ زیرا مهاجران از [[قبایل]] گوناگون، اما همه [[مسلمان]] بودند. همچنین ابوطالب تا هنگامی که زنده بود، هزینه زندگانی [[جعفر]] را که به [[هجرت]] [[حبشه]] رفته بود، تأمین میکرد<ref>بلاذری، ج۱، ص۲۲۵.</ref>.
حمایت ابوطالب از [[رسول خدا]]{{صل}} به اندازه‌ای جدی بود که حاضر بود در این راه حتی صدمات جسمی نیز ببیند. روزی میان ابوطالب و [[ابولهب]] بر سر مسائل جاری مکه درگیری پیش آمد، و ابولهب که [[قدرت جسمی]] بیشتری داشت، ابوطالب را بر [[زمین]] زد و بر صورت او ضربه میکوفت که رسول خدا{{صل}} به کمک ابوطالب شتافت و این دو، توانستند ابولهب را مغلوب سازند<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۴۷.</ref>. قریش در آخرین اقدامات خود، تصمیم بر [[نوشتن]] صحیفه‌ای گرفت تا بر اساس آن با [[بنی هاشم]] و [[بنی مطلب]] قطع [[ارتباط]] کند و ایشان را به [[انزوا]] و محاصره کشد. [[أبو طالب]] نیز که اوضاع را چنین دید، برای [[حفظ]] [[انسجام]] بنی هاشم و بنی مطلب، از ایشان خواست همگی به شعب أبو طالب درآیند. در این وضعیت دشوار، آنچه بیشتر [[ذهن]] ابوطالب را به خود مشغول میداشت، [[حفظ جان]] [[پیامبر]] بود. دلیل اصلی فشار [[قریش]]، واداشتن [[بنی هاشم]] به [[تسلیم پیامبر]] و [[قتل]] او بود. بنابراین، بعید نبود غافلگیرانه به قتل او مبادرت کنند. در برابر این خطر، [[ابوطالب]] شبها که احتمال خطر بیشتر بود، وقتی [[پیامبر]] میخوابید، پس از مدتی مخفیانه محل [[خواب]] او را [[تغییر]] می‌داد و یکی از فرزندانش را در بستر او میخواباند<ref>ابن اسحاق، ص۱۶۰؛ ابن عبدالبر، الدرر، ص۳۹.</ref>.
روشن است حمایت‌های ابوطالب بر اساس [[اعتقاد]] به [[آیین جدید]] و [[پسندیده]] دانستن [[معارف]] آن در برابر [[انحرافات]] پیش آمده در [[آداب]] و [[سنت‌ها]] و [[باور]] [[مردم]] [[جاهلیت]] بود. از این‌رو، [[حمایت]] ابوطالب تنها شامل حال پیامبر نبود، بلکه از کل جریان حمایت میکرد. چنان که [[ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی]] که از [[حبشه]] به [[مکه]] بازگشت، در حمایت ابوطالب وارد مکه شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۸.</ref> و پس از آن چون [[بنی مخزوم]] از ابوطالب خواستند از [[ابوسلمه]] [[دفاع]] نکند، ابوطالب در موضع خود سرسختی نشان داد و بر جواری که به وی داده بود، [[اصرار]] ورزید<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۰.</ref>. ابوطالب حتی در مواردی که نمی‌توانست اقدامی عملی به نفع [[مسلمانی]] انجام دهد، با گفتن سخن یا سرودن شعری، [[احساسات]] و نظر خود را اعلام میکرد. چنانکه وقتی دید [[بنی جمح]]، [[عثمان بن مظعون]] را [[شکنجه]] میدهند، چون توان حمایت از او را نداشت، به شدت برآشفت و دراین باره اشعاری سرود و [[خشم]] و [[ناراحتی]] خویش را چنین اعلام کرد:
{{عربی|ألا ترون أذل الله جمعکم انا غضبنا لعثمان بن مظعون}}<ref>امینی، ج۷، ص۳۳۵.</ref>؛
«[[خداوند]] ذلیلتان کند! آیا نمی‌بینید ما برای عثمان بن مظعون، [[خشمگین]] هستیم؟».
ابوطالب حتی کوشید [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} را نیز به انعطاف در برابر آیین جدید بکشاند و آنان را به جرگه حامیان رسول خدا{{صل}} بیاورد. وی برای [[تشویق]] و تحریک [[ابولهب]] برای [[پیوستن]] به [[دین جدید]] [[اقدام]] کرد و در این باره شعری سرود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۱.</ref>.
حصار بنی هاشم در شعب [[ابی طالب]] سه سال به طول انجامید و چون [[پیامبر]] خبر از خورده شدن [[صحیفه]] داد، [[ابوطالب]] برای استفاده از [[فرصت]] و [[ترغیب]] [[دشمنان]] [[رسول خدا]] به دست کشیدن از [[مبارزه]] با [[دین جدید]]، از آنان خواست در صورت [[صحت]] سخن رسول خدا{{صل}} درباره صحیفه، بدو بپیوندند و در صورت [[کذب]] این خبر، وی حاضر است از [[حمایت]] خویش از پیامبر[[دست]] کشید و آن [[حضرت]] را به ایشان واگذارد. اما [[قریشیان]] با وجود [[مشاهده]] [[صدق]] خبر پیامبر، باز به [[دشمنی]] خویش ادامه دادند. ابوطالب با سرودن شعری، خبر [[نقض]]صحیفه را برای [[مهاجران]] [[حبشه]] فرستاد. بندهایی از [[شعر]] چنین است:
{{عربی|ألا هل أتی بحرینا صنع ربنا علی نایهم والله بالناس أرود فیخبرهم أن الصحیفة مزقت و أن کل ما لم یرضه الله مفسد}}<ref>مقدسی، ج۴، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۹۷.</ref>؛
«آیا آنچه [[پروردگار]] کرد به مسافران دریا (مهاجران حبشه) هرچند دورند رسید. صحیفه پاره شد و آنچه مورد پسند [[خدا]] نباشد [[فاسد]] خواهد شد».
بزرگان [[قریش]] در آخرین تلاش‌ها، هنگامی که ابوطالب در بستر [[بیماری]] بود، نگران از [[آینده]] تضادهای پیش آمده در [[مکه]]، گرد او جمع شده و از او خواستند میان ایشان و پیامبر، صلحی برقرار کند تا هر یک در پی [[دین]] و [[آیین]] خویش باشند. ابوطالب چون پیامبر را در جریان قرار داد، آن حضرت فرمود من از ایشان تنها گفتن کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را خواستارم، اما قرشیان این تقاضا را [[اجابت]] نکردند، و ابوطالب به پیامبر گفت که چیز زیادی از ایشان نخواسته است<ref>ابن هشام، ج۲، ص۵۹.</ref>.
[[درک]] [[استواری]] و موفقیت‌های پیامبر در مکه، بدون تحلیل حمایت‌های ابوطالب از آن حضرت امکان پذیر نیست. [[سودمندی]] حمایت‌های ابوطالب از پیامبر{{صل}} زمانی کاملا آشکار گشت که ابوطالب، در [[سال دهم هجرت]] درگذشت و مرحله جدیدی از [[آزار]] قریش به پیامبر آغاز شد. با [[درگذشت ابوطالب]]، [[روزگار]] بر رسول خدا{{صل}} بسیار سخت شد و قریش آزار و [[اذیت]] خویش را افزایش داد، به گونه‌ای که حتی سفیهان قریش جرأت یافتند آن [[حضرت]] را بیازارند. [[پیامبر]] خود فرمود: [[قریش]] مرا نیازرد تا اینکه [[ابوطالب]] درگذشت<ref>مقریزی، ج۱، ص۴۴۵؛ ابن سید الناس، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.
ابوطالب که شیفته [[آیین جدید]] و مؤسس آن بود، هنگامی که در بستر [[احتضار]] بود، برای اینکه [[دعوت پیامبر]] با رکود مواجه نشود، به او پیشنهاد کرد به سوی دایی‌ها خود (به یثرب) برود؛ زیرا آنان از [[بیوت]] خویش [[دفاع]] می‌کنند<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۲۴؛ ذهبی، ج۱، ص۲۳۳.</ref>. او همچنین در وصیتی مؤکد، از [[بنوهاشم]] خواست به [[حمایت]] جدی از [[رسول خدا]]{{صل}} برخیزند و در این راه [[جان]] خویش را [[فدا]] کنند<ref>فخار، ص۳۲۵.</ref>.
اخباری که گذشت، نشان از این دارد که حمایت ابوطالب صرفا به دلیل رقابت‌های قبیله‌ای و بدان دلیل که پیامبر از [[خاندان]] و تیره آنان به شمار میآمد، نبود؛ زیرا این حمایت گاه کیان خاندان را به خطر میانداخت و [[دشمنی]] تمام [[قبایل]] دیگر را با خود به همراه داشت. بنابراین، آشکار بود که غیر از حمایت قبیله‌ای، [[اعتقاد]] و [[باور]] [[ابو طالب]] به [[دین جدید]] نیز در میان بود. بنا بر خبری که درصدد است تا حمایت‌های ابوطالب را در ردیف حمایت‌های قبیله‌ای نشان دهد، آمده است که پس از [[درگذشت ابوطالب]]، پیامبر کمتر از [[خانه]] خارج میشد. [[ابولهب]] که خود را اینگ بزرگ بنوهاشم و در آستانه [[ریاست]] قریش میدید، نزد پیامبر آمد و بدو گفت که همانند [[زمان]] ابوطالب به کارهای خود ادامه دهد؛ زیرا وی [[پشتیبان]] اوست. چون [[قریش]] بدو [[اعتراض]] کردند، ابولهب گفت دین جدید را نپذیرفته و بر [[دین]] [[عبدالمطلب]] است، اما به دلیل مناسبات قبیله‌ای، خود را موظف به [[حمایت از پیامبر]] می‌داند. قریش که استمرار این رابطه را خوشایند نمی‌دید، از او خواست نظر پیامبر را درباره عبدالمطلب و کسانی که بر دین وی بوده‌اند، جویا شود و چون پیامبر آنان را [[جهنمی]] دانست، ابولهب از وی جدا شد و رهایش کرد<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۱۳۴؛ ابن جوزی، ج۳، ص۱۱.</ref>. این خبر بدین گونه نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا [[ابولهب]] که در صف [[دشمنان]] اولیه [[رسول خدا]]{{صل}} بود، از [[دین جدید]] و [[معارف]] مطرح شده از سوی آن، [[آگاهی]] کامل داشت و [[حمایت]] وی از [[پیامبر]] پس از این همه درگیری، نمی‌توانست ناآگاهانه بوده باشد. از سوی دیگر، [[عبدالمطلب]] که در این خبر [[جهنمی]] دانسته شده، [[بت]] پرست نبود و بر [[دین ابراهیم]] بود. ضمن آنکه [[آیین جدید]] را [[درک]] نکرده بود تا مشمول [[دستورات]] آن شود. بنابراین، هیچ توجیهی برای جهنمی دانستن وی در میان نبود و رسول خدا{{صل}} نیز هیچ گاه سراغ [[درگذشتگان]] نمی‌رفت و از آنان به [[نیکی]] یاد میکرد.
از مجموع [[اعمال]] و [[رفتار]] [[ابوطالب]] میتوان نتیجه گرفت که او به [[تفکر]] و [[تعالیم]] پیامبر دلبسته بود و در حمایت از او، [[تأیید]] و [[پشتیبانی]] از [[اندیشه]] و [[آیین]] او را در نظر داشت. یکی از [[دوستان]] [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۳.</ref>، با بررسی محتوای بندهایی از [[شعر]] ابوطالب به این نتیجه میرسد که این اشعار، از جمله اشعاری است که [[پادشاهان]] و بزرگان را با امثال این ابیات [[ستایش]] می‌کنند. و قاعدتا ابوطالب که در موقعیت [[برتری]] نسبت به پیامبر قرار داشته، تنها به این دلیل که پیامبر را «فرستاده و رسول خدا» میدانسته، چنین اشعاری در [[شأن]] وی سروده است.
[[ایمان ابوطالب]]: [[پذیرش اسلام]] یا عدم آن از سوی ابوطالب، از جمله موضوعاتی است که مورد کشاکش میان [[شیعیان]] و [[اهل سنت]] قرار گرفته و به دور از بررسی‌های [[تاریخی]] به وادی [[منازعات]] فرقه‌ای کشیده شده است. در این زمینه، [[سیاستمداران]] به ویژه [[دولتمردان]] آموی و [[عباسی]] که برای [[پدران]] خویش سابقه [[نیکو]] و درخشانی در حمایت از رسول خدا سراغ نداشتند، به این موضوع دامن میزدند<ref>ر.ک: زریاب خویی، ص۱۶۷.</ref>. روشن بود [[مخالفت]] با ایمان ابوطالب، برای کاستن از [[قدر]] [[علی بن ابی طالب]] و زدودن [[افتخار]] از [[خاندان]] او بوده است. در [[جامعه]] ای که [[تفاخر]] به آبا و اجداد جای مهمی داشت، برای [[بنی امیه]] که در [[روز فتح مکه]] و به [[اکراه]] [[اسلام]] پذیرفتند، [[نقص]] مهمی به شمار میرفت و از آنجا که [[حمایت]] [[پدر]] [[حضرت علی]]{{ع}}از اسلام جای [[انکار]] نداشت، آنان کوشیدند این [[افتخار]] را از [[علی]] بگیرند و بگویند پدر او [[مشرک]] از [[دنیا]] رفت و حال آنکه [[ابوسفیان]]، پدر [[معاویه]] اسلام آورده بود. همین امر در مورد [[بنی عباس]] هم صادق بود<ref>دائرة المعارف تشیع، مدخل ابوطالب، ج۱، ص۴۱۴.</ref>.
[[مخالفان]] [[ایمان ابوطالب]]، تنها بر این تأکید کرده‌اند که [[ابوطالب]] کلمه [[توحید]] را بر زبان تراند (اسلام زبانی) و حال آنکه اقدامات و [[رفتار]] [[ابو طالب]]، به روشنی از [[ایمان قلبی]] ابوطالب حکایت می‌کند. برخی از اینان مانند [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۴۱.</ref>، عدم [[پذیرش اسلام]] از سوی ابوطالب را لطفی [[الهی]] در [[حق پیامبر]] برای [[حفظ]] و [[امنیت]] آن [[حضرت]] دانسته‌اند که براساس [[آیه ۶۷ سوره مائده]] ({{متن قرآن|وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>) [[خداوند]] بدو [[وعده]] داده بود؛ زیرا چون ابوطالب به [[پیامبر]] [[حب]] طبیعی نه [[شرعی]] داشت و از سوی دیگر بر [[دین]] [[قوم]] خود بود، میتوانست به [[راحتی]] از پیامبر[[دفاع]] و حمایت کند و اگر اسلام را آشکارا میپذیرفت، دیگر در موقعیتی نبود که بتواند از [[رسول خدا]]{{صل}} دفاع نماید. این گروه، مواضع ابوطالب را لطفی الهی در حق پیامبر می‌دانند و به هیچ عنوان حاضر نیستند این [[شیوه رفتار]] را [[تدبیر]] و سیاستی آگاهانه و عامدانه از سوی ابوطالب برشمارند.
اما موافقان اسلام ابوطالب بر چند دسته‌اند. گروهی معتقدند وی کلمه توحید را بر زبان جاری کرد. عده‌ای دیگر می‌گویند وی [[تقیه]] میکرد و برای حمایت مؤثر از [[رسول خدا]]{{صل}} عمدا به جرگه [[مسلمانان]] نمی‌پیوست. گروه دیگر میان [[اسلام]] و [[ایمان]] تفاوت قائل‌اند و اسلام را که مسئله ای زبانی است، دارای ثمرات و [[احکام]] [[دنیوی]] می‌دانند، اما ایمان را موضوعی بالاتر از آن میشمرند. اینان معتقدند هنگامی که عدم [[انقیاد]] ظاهری و عدم نطق به [[شهادتین]] به جهت عذری باشد، نه از روی [[عناد]]، [[ایمان]] [[باطنی]] در [[آخرت]] به صاحبش نفع میرساند؛ هرچند در ظاهر با او [[معامله]] [[کفار]] می‌شود<ref>زینی دحلان، ص۲۱.</ref>.
در میان موافقان و [[مخالفان اسلام]] [[ابوطالب]]، گروه سومی نیز در این مسئله، توقف کرده و درباره آن اظهار نظر [[قطعی]] نکرده‌اند که [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۴.</ref>، فرد شاخص این گروه است. او با اینکه [[حق]] ابوطالب را بر هر [[مسلمانی]] تا [[روز قیامت]] لازم دانسته و [[غفلت]] از [[تعظیم]] ابوطالب را جایز ندانسته، با این حال [[معتقد]] است [[ادله]] درباره اسلام و عدم اسلام وی [[تعارض]] می‌کند که باید در این زمینه توقف کرد.
در سخنان و اشعار به جای مانده از ابوطالب، همچنین سخنان و [[احادیث]] [[پیامبر]] و [[ائمه]] درباره ابوطالب، تصریحات و شواهدی بر [[ایمان ابوطالب]] در دست است. مهم‌ترین گزارش‌ها و قرائن مربوط به [[پذیرش اسلام]] یا عدم آن از سوی ابوطالب به شرح زیر است:
گزارش‌های موافق: گزارش‌ها و شواهدی که بر ایمان ابوطالب آورده شده، به شرح زیر است:
۱. براساس خبری هنگام [[وفات]] [[ابو طالب]]، چون [[رسول خدا]]{{صل}} از او خواست کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را بگوید، ابوطالب پیش از آنکه [[جان]] به جان آفرین [[تسلیم]] کند، چنین کلمه ای را بر زبان راند. [[عباس بن عبدالمطلب]] [[شاهد]] بود و [[اقرار]] ابوطالب به [[توحید]] را شنید. این [[روایت]] از [[یونس]] بن [[بکیر]] از [[ابن اسحاق]] نقل شده است<ref>علی بن حمزه، ص۱۵۳؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۹۸.</ref>. خبر یاد شده به همین گونه در [[سیره]] ابن [[هشام]]<ref>ابن هشام، ج۲، ص۵۹</ref> و سیره ابن اسحاق<ref>ابن اسحاق، ص۲۳۸.</ref> وجود دارد، ولی در این متن، هنگامی که [[عباس]] به [[پیامبر]] عرض می‌کند کلماتی را که آن [[حضرت]] از [[ابوطالب]] خواسته بود، ابوطالب بر زبان راند، پیامبر می‌فرماید: من نشنیدم.
همچنین چون [[امام علی]]{{ع}} خبر [[درگذشت ابوطالب]] را برای [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. پیامبر گریست و فرمود: «برو او را [[غسل]] بده و [[کفن]] کن و به [[خاک]] بسپار. خدایش بیامرزد و [[رحمت]] فرماید»<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۹.</ref>. پیامبر خطاب به او فرمود: «مرا در [[کودکی]] پرورش دادی، در [[یتیمی]] [[کفالت]] کردی و در بزرگی [[یاری]] رساندی. [[خداوند]] تو را از طرف من [[پاداش نیک]] دهد» و در ادامه فرمود: «تو [[صله رحم]] را به جا آوردی، خداوند تو را [[پاداش]] [[خیر]] دهد»<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>.
۲. بخش‌هایی از اشعار ابوطالب، به [[صراحت]] بر [[ایمان]] وی دلالت می‌کند و به منزله گفتن کلمه [[توحید]] است. این اشعار میتواند [[بهترین]] مستند بر [[ایمان ابوطالب]] قرار گیرد. چنانکه [[علی]] بن [[حمزه]] تمیمی (م. ۳۷۵)، آن دسته از اشعار ابوطالب را که [[نشانه]] [[مسلمانی]] اوست، در [[دیوان]] او گرد آورده است<ref>علی بن حمزه، ص۱۵۸.</ref>. به همین منوال، کراجکی<ref>کراجکی، ج۱، ص۱۷۹.</ref>، فصلی را به اشعار ابوطالب که بیانگر ایمان اوست، اختصاص داده است [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۱.</ref> نیز مواردی از اشعار وی را که بر [[اسلام]] وی دلالت می‌کند، گرد آورده است. [[ابن عباس]] برای [[اثبات]] اسلام ابوطالب به [[شعر]] زیر استناد میکرد:
{{عربی|الم تعلموا ان ابننا لا مکذب لدینا و لا یعبأ بقول الأباطل}}<ref>مهزمی، ص۸۴.</ref>؛
چنان که [[امام صادق]]{{ع}} نیز با توجه به شعر یاد شده، ابوطالب را در شمار [[مسلمانان]] میدانست<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۹.</ref>.
مبرد نیز [[معتقد]] بود ابوطالب اسلام را پذیرفته است. مستند او برای اثبات سخنش، برخی از اشعار ابوطالب بود<ref>فخار، ص۲۶۳. البته این گزارش در کتاب المبرد یافت نمی‌شود.</ref>.
[[مأمون]]، [[خلیفه عباسی]] نیز با استناد به شعری از ابوطالب میگفت وی اسلام را پذیرفته است. [[شعر]] مورد نظر چنین است:
{{عربی|نصرت الرسول رسول الملیک ببیض تلالا کلمع البروق اذب و أحمی رسول الاله حمایة حام علیه شفیق}}<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۴.</ref>؛
[[ابوطالب]] در اشعار خویش، [[دین]] [[پیامبر]] را [[بهترین]] [[ادیان]] می‌داند و آن [[حضرت]] را شبیه [[موسی]] و [[ذوالنون]] معرفی می‌کند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۴.</ref>. نیز نام [[محمد]] را مشتق از [[نام خداوند]] ([[محمود]]) می‌داند و [[قرآن]] را «[[کتابی]] [[منزل]]» بر میشمارد<ref>بیاضی، ج۱، ص۳۳۹.</ref>. ابوطالب در این اشعار، بارها از پیامبر با واژه «النبی» یاد می‌کند که نشان میدهد آن حضرت را فرستاده خدایی میدانسته است.
بنابراین، از مجموع اشعار وی میتوان [[ایمان ابوطالب]] و [[اقرار]] او به [[نبوت]] پیامبر را در قالب ادبی و به شکل منظوم به دست آورد. بندهایی از اشعار وی در این زمینه به شرح زیر است:
{{عربی|و دعوتنی و علمت انک صادق و لقد صدقت فکنت قبل أمینا و لقد علمت بأن دین محمد من خیر أدیان البریة دینا}}<ref>مهرمی، ص۸۷؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۹۸.</ref>؛
{{عربی|ألم یعلموا أنا وجدنا محمدا نبیا کموسی خط فی أول الکتب}}<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۷۷.</ref>؛
[[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۸.</ref> نظر [[امامیه]] را با توجه به اشعار یاد شده چنین نقل می‌کند که از مجموع اشعار ابوطالب، در حد [[تواتر]] میتوان [[تصدیق]] [[رسول خدا]]{{صل}} را از سوی او [[استنباط]] کرد.
٣. سخنان و [[رفتار پیامبر]] در [[حق]] ابوطالب، میتواند از [[مسلمان]] بودن وی خبر دهد. بنا بر [[اخبار]]، پیامبر پس از [[درگذشت ابوطالب]]، بارها وی را مورد [[لطف]] قرار داده و هنگام باد از او برایش [[طلب آمرزش]] کرده است. در [[جنگ بدر]]، هنگامی که [[عبیدة بن حارث]]، شعری از ابوطالب خواند، پیامبر برای ابوطالب آمرزش‌طلبید<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۰.</ref>. همچنین هنگامی که در [[مدینه]] قحط سالی شد و [[شعر]] مشهور ابوطالب «ابیض یستسقی الغمام بوجهه» در محضر پیامبر خوانده شد، برای ابوطالب، [[غفران الهی]] را [[طلب]] نمود<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۱.</ref>. در [[حدیثی]] دیگر، جایگاه ابوطالب [[بهشت]] دانسته و ابوطالب از جمله کسانی معرفی شده که [[خداوند]] درباره آنان به پیامبر [[وعده]] خبر داده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۵.</ref>. در [[حدیث]] دیگری آمده است که [[پیامبر]] به [[عباس]] فرمود در [[حق]] [[ابوطالب]]، [[امید]] همه گونه خیر دارد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۰.</ref>. در مورد دیگر آن [[حضرت]]، ابوطالب را همانند [[اصحاب کهف]] دانست که [[ایمان]] خود را پنهان و اظهار [[کفر]] کردند، که اجرش دو بار داده خواهد شد<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref> و سر انجام اینکه [[خداوند]] [[شفاعت]] پیامبر را درباره چند تن، از جمله ابوطالب پذیرفته است<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۹۴.</ref>.
[[ائمه شیعه]] و به تبع ایشان [[شیعیان]]، پیوسته بر [[اسلام]] ابوطالب تأکید کرده‌اند<ref>مقدسی، البدء، ج۵، ص۶.</ref>. در احایث به جای مانده از [[امامان شیعه]]، بر [[ایمان ابوطالب]] تصریح شده است. از هشت [[امام اول]] شیعیان، احادیثی در این زمینه در دست است و [[چهل]] مورد آن را امینی<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۴.</ref> گرد آورده است. بر اساس روایتی، [[امام علی]]{{ع}} فرمود ابوطالب اسلام آورد<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۸.</ref>. [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} فرمود که ابوطالب مانند [[مؤمن آل فرعون]] بود که او نیز ایمان خود را [[کتمان]] میکرد<ref>حر عاملی، ج۱۶، ص۲۳۱.</ref>. نیز [[روایت]] است که [[امام سجاد]]{{ع}} وقتی شنید برخی ابوطالب را [[مسلمان]] نمی‌دانند، [[استدلال]] کرد که اگر او مسلمان نبود، چگونه [[همسر]] او که مسلمان بود با او [[زندگی]] میکرد، حال آنکه خداوند [[نهی]] کرده است [[زن]] مسلمان با [[مرد]] [[مشرک]] زندگی کند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹.</ref>. در روایتی دیگر، [[امام باقر]]{{ع}}، ایمان ابوطالب را از ایمان [[مردم]] [[روزگار]] خویش [[برتر]] دانسته است<ref>مجلسی، ج۳۵، ص۱۵۶.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} نیز [[اجر]] ابوطالب را همچون اصحاب کهف دو مرتبه دانسته؛ زیرا ابوطالب مانند اصحاب کهف[[ایمان]] خویش را مخفی نمود و اظهار [[شرک]] کرد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۸.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} نیز میفرمود ابوطالب [[اقرار]] به پیامبر و آنچه آن حضرت آورده بود کرد و وصایایی که نزدش بود را به پیامبر سپرد و پس از آن درگذشت<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. [[امام رضا]]{{ع}} به شخصی که در ایمان ابوطالب[[شک]] داشت، نوشت که اگر اقرار به ایمان ابوطالب نداشته باشد، سرانجامش [[آتش]] است<ref>کراجکی، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. [[امام حسن عسکری]] نیز [[ابوطالب]] را همچون [[مؤمن آل فرعون]] میدانست که ایمانش را [[کتمان]] می‌کرد<ref>حر عاملی، ج۱۶، ص۲۳۲.</ref>.
[[شیعیان]] نیز به تبع آنمه خویش، ابوطالب را [[مسلمان]] دانسته و [[انکار]] [[ایمان]] او را روا نمی‌دانند. برخی در این راه حتی مبغض ابوطالب را [[کافر]]<ref>امینی، ج۷، ص۳۸۲.</ref> و مهدور الدم دانسته‌اند<ref>خنیزی، ص۴۱۴.</ref>.
در منابع [[شیعی]]، [[اسلام]] و [[ایمان ابوطالب]]، موضوعی [[قطعی]] تلقی شده که [[پذیرش اسلام]] از سوی وی، حتی به زبانهای دیگر نیز بوده است. مطابق گزارشی که از [[ابوذر]] نقل شده، ابوطالب به زبان [[حبشی]]، اسلام را پذیرفته بود<ref>امینی، ج۷، ص۳۹۸.</ref> و بنا بر گزارشی دیگر، او به گونه رمزی، یعنی حساب [[جمل]] ایمان آورد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۹؛ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۸۵.</ref> تا [[مشرکان]] به اسلام وی پی نبرند و نتوانند او را از چرخه [[قدرت]] خارج سازند.
بر اساس منابع شیعی، فراتر از اسلام، ابوطالب حتی به [[وصی]] و [[جانشین پیامبر]]، یعنی [[امام علی]]{{ع}} نیز [[اعتقاد]] و ایمان داشته است؛ زیرا در «[[یوم]] [[انذار]]» چون امام علی{{ع}} به [[وصایت]] و [[جانشینی پیامبر]] [[برگزیده]] شد، ابوطالب آن را پذیرفت. به همین دلیل، برخی از شرح حال نگاران شیعی، شرح حال وی را در طبقه اول شیعیان آورده‌اند<ref>سید علی خان مدنی، ص۵۸.</ref>. بر اساس خبری، هنگامی که [[آمنه]] [[پیامبر]] را به [[دنیا]] آورد و [[قصور]] [[شام]] را دید، [[فاطمه بنت اسد]] این خبر را برای ابوطالب آورد. ابوطالب به او مژده داد که وی نیز وصی و [[وزیر]] او را به دنیا خواهد آورد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۵۴.</ref>. به همین منوال، ابوطالب هنگام [[ولادت امام علی]]{{ع}} چنین فرمود: {{متن حدیث|أیها الناس ولد فی الکعبة ولی الله}}<ref>مجلسی، ج۳۵، ص۱۰۲.</ref>؛ همچنین براساس روایتی، نقش [[انگشتر]] ابوطالب چنین بوده است: {{متن حدیث|رضیت بالله ربا و بابن اخی محمد نبیا و بابنی علی اله وصیا}}<ref>ابوالفتوح رازی، ج۱۵، ص۱۵۰.</ref>؛ احتمال است که برخی از این [[احادیث]] در برابر تلاش‌های ناروای [[دشمنان]] ابوطالب که احادیثی را بر [[ضد]] او میساختند، ساخته شده تا موقعیت وی را در برابر تهاجمات [[مخالفان]] بهبود بخشد.
گزارش‌های [[مخالف]]: در کتاب‌ها و [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]]، [[اسلام]] نیاوردن [[ابوطالب]] پررنگ‌تر گزارش شده است. این گزارش‌ها مربوط به سه [[مقطع]] زمانی می‌شود. دسته‌ای از [[روایات]] مربوط به مراحل آغازین [[دعوت]] و موضع ابوطالب در این باره است. دسته دوم از روایات، مربوط به ایام [[بیماری]]، [[احتضار]] و [[دفن]] ابوطالب می‌شود. دسته سوم روایات به پس از [[درگذشت ابوطالب]] مربوط است.
برخی از گزارش‌ها در سه محور یاد شده به شرح زیر است:.
۱. بر اساس [[اخبار]] مربوط به آغاز دعوت [[رسول خدا]]{{صل}} در [[مکه]]، [[حضرت]] با عرضه [[دین جدید]] به ابوطالب، نتوانست وی رابه جرگه [[معتقدان]] به دین جدید وارد سازد. [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۴.</ref> چنین گزارش کرده است که ابوطالب، روزی [[پیامبر]] و [[علی]]{{ع}} را در حال [[نماز]] دید. چون از [[دین]] ایشان پرسید، رسول خدا{{صل}} پاسخ داد که این [[دین خدا]]، [[دین]] [[ملائکه]] و فرستادگانش و [[دین ابراهیم]] است. پیامبر به ابوطالب فرمود: ای عمو! تو سزوارترین کسی هستی که [[نصیحت]] خود را بدو میگویم و به سوی [[هدایت]] دعوتش میکنم و سزاوارترین کسی هستی که مرا أجابت و بر آن [[یاری]] میکنی». ابوطالب در پاسخ گفت: من نمی‌توانم از دین پدرانم و از آنچه بر آن بوده‌اند جدا شوم، ولی به [[خدا]] [[سوگند]] مادام که من هستم، هیچ کس نمی‌تواند به تو آسیب رساند. سپس ابوطالب به فرزندش علی{{ع}} سفارش کرد با پیامبر [[همراهی]] کند و گفت پیامبر تو را به راه خیر میخواند.
بر اساس خبر دیگری که مربوط به مراحل آغازین دعوت [[رسول]] خداست، داستانی [[باور]] نکردنی از [[امام علی]]{{ع}} نقل شده است. بر اساس این داستان، روزی امام علی{{ع}} بر بالای [[منبر]] به شدت خندید، به گونه‌ای که دندان‌های انتهایی ایشان نمایان شد. آن حضرت سبب [[خنده]] را چنین بیان کرد که در اوایل [[بعثت]]، همراه با پیامبر مشغول [[نماز]] بوده‌اند که [[ابوطالب]] بر ایشان گذر می‌کند و از کاری که بدان مشغول‌اند، میپرسد. [[پیامبر]] از [[فرصت]] بهره می‌برد و ابوطالب را به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کند. ابوطالب می‌گوید درباره [[آیین جدید]] سخنی نیست (و با اشاره به [[سجده]] آنان می‌گوید)، اما من هیچگاه پشت خود را به طرف بالا نخواهم گرفت<ref>قاضی نعمان، ج۱، ص۴۵۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن جوزی، ج۳، ص۳۵۹.</ref>.
[[شیعیان]] چنین پاسخ داده‌اند که اگر ابوطالب [[کافر]] بوده، چگونه همین عمل را برای [[بت‌ها]] انجام میداده و هیچ کوچکی‌ای در خود [[احساس]] نمی‌کرده است. ضمن آنکه [[امام علی]]{{ع}} هیچگاه برای عدم [[پذیرش اسلام]] پدرش -که دلیلی سبک ارائه کرده است - بالای [[منبر]] و بدان صورت نمی‌خندد، بلکه باید [[اندوهگین]] شود<ref>امین، ج۸، ص۱۲۲.</ref>.
۲. بر اساس اخباری که مربوط به [[بیماری]] و [[درگذشت ابوطالب]] می‌شود، وی از پذیرش اسلام در لحظات آخر نیز شانه خالی کرد. بر اساس خبری، چون ابوطالب بیمارگشت، به او گفتند اگر در پی پسر برادرت میفرستادی تا خوشه انگوری از [[بهشت]] موعودش میآورد، شاید [[شفا]] می‌یافتی؟ چون [[پیام]] به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، [[ابوبکر]] که نزد پیامبر بود گفت: [[خدا]] این را بر [[کافران]] [[حرام]] کرده است<ref>ابن اسحاق، ص۲۳۳.</ref>. چون پاسخ را به ابوطالب دادند، گفت این پاسخ پسر برادرم نیست<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.
همچنین بر اساس گزارشی، چون [[مرگ ابوطالب]] فرارسید، پیامبر از او خواست کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} را بگوید. بزرگان [[قریش]] که در مجلس حضور داشتند، وی را از بازگشت از [[دین]] [[عبدالمطلب]] [[نهی]] میکردند. ابوطالب از گفتن این کلمات [[پرهیز]] کرد و خطاب به پیامبر گفت: ای پسر براد را میدانم تو غیر [[حق]] نمی‌گویی، ولی [[مخالفت]] با دین عبدالمطلب را [[کراهت]] دارم، و اینکه [[زنان]] قریش چنین بگویند که در هنگام [[مرگ]] [[بی تابی]] بر من عارض شده و از [[دینی]] که بر آن بوده ام دست کشیدم. او در همان حال درگذشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. [[ابوطالب]] در همان حال [[بنی هاشم]] را فراخواند و آنان را به [[پیروی از پیامبر]] سفارش کرد و از آنان خواست از [[یاری]] وی دریغ نورزند و در برابر [[دشمنان]] از وی [[دفاع]] کنند. در این هنگام، [[آیه]] ۲۶ [[سوره انعام]] ({{متن قرآن|وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند و (خود) از آن دور می‌شوند و جز خویشتن را نابود نمی‌کنند و در نمی‌یابند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref>)<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۹؛ و رک: ادامه مدخل.</ref> نازل شد.
بنا بر [[اخبار]] [[نادرست]]، چون ابوطالب درگذشت، [[پیامبر]] به [[علی]]{{ع}} فرمود او را به [[خاک]] بسپارد. علی{{ع}} با [[انکار]] از آن [[حضرت]] پرسید: چگونه او را به خاک سپارم، در حالی که [[کافر]] است. پیامبر فرمود: اگر تو او را به خاک نسپاری، چه کسی چنین کند. چون علی{{ع}} او را به خاک سپرد، پیامبر فرمود [[غسل]] کند و چون جنازه ابوطالب را دید فرمود: [[صله رحم]] کردی<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. این خبر نیز صحیح نیست و خبر صحیح در این باره این است که چون [[امام علی]]{{ع}} خبر [[درگذشت ابوطالب]] را به پیامبر داد، آن حضرت بسیار [[اندوهگین]] شد و از علی{{ع}} درخواست کرد او را غسل دهد و پس از آن پیامبر را خبر کند. [[رسول خدا]]{{صل}} که در [[مراسم]] [[تشیع]] جنازه ابوطالب شرکت کرد و از صله رحم [[أبوطالب]] و اینکه او را در خردسالی [[سرپرستی]] کرده و در بزرگی او را یاری رسانده، یاد کرد و در کنار [[قبر]] آن حضرت فرمود که برای وی [[استغفار]] و [[شفاعت]] می‌کند.
[[شیعیان]] می‌گویند اگر [[ابو طالب]] کافر بود، نباید رسول خدا{{صل}} این گونه به وی توجه و در [[حق]] او [[دعا]] میکرد و [[وعده]] استغفار و شفاعت به او میداد و برای وی [[دل]] میسوزاند. همچنین واگذار کردن غسل ابوطالب به علی، نه به طالب و [[عقیل]] که هنوز [[اسلام]] نیاورده بودند، نشان میدهد ابوطالب [[مسلمان]] بوده است.
٣. دسته سوم از [[روایات]]، حاکی از این است که با [[ابوطالب]] به منزله فردی غیر [[مسلمان]] [[رفتار]] شده است. بنا بر گزارش‌ها، پس از درگذشت [[ابو طالب]]، [[امام علی]]{{ع}} و [[جعفر]] از او [[ارث]] نبردند؛ زیرا مسلمان از [[کافر]] ارث نمی‌برد. این سخن نیز [[دروغ]] است؛ زیرا حتی اگر ابوطالب کافر هم بود، بر اساس [[مذهب]] و روش [[فقهی]] [[شیعه]]، [[فرزندان]] مسلمان او از وی ارث می‌بردند؛ چرا که کافر از مسلمان ارث نمی‌برد، نه مسلمان از کافر<ref>صدوق، مقنع، ص۵۰۲؛ طوسی، خلاف، ج۴، ص۲۳؛ محقق حلی، ج۴، ص۸۱۴.</ref>.
بر اساس خبر مشهور دیگری که از آن به «[[حدیث]] ضحضاح» یاد می‌شود، [[مردم]] گفتند ابوطالب که [[پیامبر]] را [[یاری]] میداد، چه سود برد؟! چون این سخن به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، فرمود که باری او برایش سودمند افتاد؛ زیرا در قعر [[جهنم]] بود که به خاطر من به [[آتش]] کم عمقی (بر کناره آتش) آمده است ({{عربی|کان فی درک من جهنم فاخرج من اجلی نجعل فی ضحضاح من نار}}). با این حال، او دو نعل آتشین در پای دارد که مغزش را به [[جوش]] میآورند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۰.</ref>. مضمون این [[روایت]]، به گونه‌های دیگری نیز تکرار شده است.
[[شیعیان]] این حدیث را ساختگی دانسته و پاسخ داده‌اند [[راوی]] اصلی حدیث ضحضاح، [[مغیرة بن شعبه]] است که با امام علی{{ع}} [[دشمنی]] آشکار داشت<ref>فخار، ص۸۷؛ ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۰.</ref>.
همچنین [[منصور]] در [[احتجاجی]] که با [[محمد نفس زکیه]] می‌کند، می‌نویسد: هنگام [[بعثت پیامبر]]، از میان عموهایش دو تن به وی [[ایمان]] آوردند و دو تن به وی [[کفر]] ورزیدند که یکی از کفر ورزندگان، [[پدر]] تو بود (که منظور ابوطالب است). این مطلب در گزارش‌های دیگری نیز آمده و گفته شده از میان چهار [[عموی پیامبر]] در [[عصر بعثت]]، دو عموی وی [[اسلام]] پذیرفتند و دو عموی وی [[مخالفت]] کردند<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۱.</ref>.
طبیعی است منصور در این گزارش، درصدد بیان افتخارات خویش و [[تخریب]] [[خصم]] خود و [[تطهیر]] آبای خویش به هر نحوی است. متن این [[روایت]]، غیر قابل قبول مینماید؛ زیرا حتی اگر [[ابوطالب]] [[مشرک]] بود، چگونه میتوان او را «[[شر]] الأشرار» دانست که در گزارش چنین آمده است. این گزارش [[تاریخی]]، حتی با «[[حدیث]] ضحضاح» نیز سازگار نیست؛ زیرا در آن حدیث، ابوطالب [[بهترین]] [[اهل]] [[دوزخ]] و کم عذاب‌ترین آنان معرفی شده است.
[[آیات]] نازله: [[مخالفان اسلام]] [[ابو طالب]]، معمولا [[شأن نزول]] آیاتی را درباره وی دانسته‌اند. به نظر میرسد در عصر [[امویان]] که دعواهای مذهبی و [[سیاسی]] شدت گرفت، منقبت نویسان و مثالب جویان به سراغ [[آیات الهی]] نیز رفته و به دلخواه خود، مصادیقی برای آیات [[شناسایی]] میکردند که ابوطالب نیز به عنوان [[پدر امام علی]]{{ع}}، از گزند ایشان به دور نمانده و آیاتی را که درباره [[مشرکان]] است، بر او حمل کرده‌اند. این آیات به شرح زیر است:
۱. [[آیه]] ۲۶ [[سوره انعام]]: {{متن قرآن|وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز می‌دارند و (خود) از آن دور می‌شوند و جز خویشتن را نابود نمی‌کنند و در نمی‌یابند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref> و آنها باز میدارند دیگران را از [[آزار]] او و خود از استماع [[حق]] کناره میگیرند.
گفته شده این آیه درباره ابوطالب نازل شده<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۹.</ref>؛ زیرا او [[مردم]] را از آزار رساندن به [[پیامبر]] باز میداشت و خود نیز از [[ایمان آوردن]] به پیامبر دوری میکرد. این روایت اشکالاتی دارد، از جمله اینکه [[روایات]] بیشتر و صحیح‌تر، [[نزول]] این آیه را درباره [[مشرکان قریش]] دانسته‌اند؛ زیرا آنان مردم را از [[پیروی]] و [[ایمان به پیامبر]] باز میداشتند و خود نیز از آن فاصله میگرفتند. ضمن آنکه در [[تفسیر]] این آیه، احتمالاتی بیان شده است: برخی [[مفسران]] با استناد به [[سیاق]] این آیه و آیات قبل، [[مرجع]] [[ضمیر]] در دو کلمه «عنه را [[قرآن کریم]] دانسته‌اند. بر پایه این احتمال، [[نزول آیه]] نمی‌تواند در [[شأن]] ابوطالب باشد؛ زیرا او [[مردم]] را از [[آزار]] رساندن به [[پیامبر]] باز میداشت، نه از شنیدن [[قرآن]].
احتمال دوم اینکه هر دو [[ضمیر]] به پیامبر بازگردد. در این صورت، مراد [[آیه]] این است که آنان مردم را از [[ایمان]] و [[پیروی از پیامبر]] [[نهی]] میکردند و خود نیز از پیامبر فاصله میگرفتند، که بر اساس [[روایات]] صحیح، [[مشرکان]] چنین میکردند. بر اساس این احتمال که با [[سیاق آیه]] هم [[مخالف]] نیست، [[نزول آیه]] در [[شأن]] مشرکان است، نه [[أبوطالب]].
بر اساس احتمال سوم، [[مرجع]] دو ضمیر پیامبر است و معنای آیه این است که آنان مردم را از آزار رساندن به پیامبر، نهی و خود از ایمان آور تناع میکردند. بر پایه این احتمال، نزول آیه میتواند در شأن [[ابوطالب]] باشد، اما به دلیل [[مخالفت]] با سیاق آیه و نیز [[تعارض]] با روایات فراوان و صحیحی که دو احتمال اول را گزارش کرده، دو احتمال اول ترجیح دارد. اشکال اصلی در [[تفسیر]] سوم این است که [[سیاق]] این آیه با [[آیات]] قبل و بعد یکنواخت است و بر [[مذمت]] و [[توبیخ]] افراد مورد اشاره آیه دلالت دارد و این سیاق تفکیک بردار نیست، در حالی که این روایات مستلزم آن است که یک بخش از آیه {{متن قرآن|یَنْهَوْنَ عَنْهُ}} در [[مدح]] ابوطالب و بخش دیگر در مذمت وی باشد<ref>ر.ک: دشتی، ج۲، ص۲۲.</ref>.
۲. آیه ۱۱۳ [[سوره توبه]]: {{متن قرآن|مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُولِی قُرْبَی مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ}}<ref>«پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.</ref>.
بر اساس روایتی، چون ابوطالب با وجود تأکیدات پیامبر کلمه [[توحید]] را بر زبان جاری نساخت و بر [[کفر]] از [[دنیا]] رفت، پیامبر [[سوگند]] یاد کرد که تا از جانب [[خداوند]] نهی نشده است برای ابوطالب [[استغفار]] خواهد کرد. در پی این سوگند آیه یاد شده نازل شد<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۷۴؛ بلاذری، ج۲، ص۲۸۹.</ref>.
اشکال این [[روایت]]، [[ناسازگاری]] آن با [[زمان]] [[نزول آیه]] است. [[مفسران]] متفق‌اند که [[سوره توبه]]، از واپسین سوره‌هایی است که پس از [[فتح مکه]] بر [[پیامبر]] نازل شد، حال آنکه [[ابوطالب]] در [[مکه]] و پیش از [[هجرت پیامبر]] درگذشته است.
اشکال دیگر، [[تعارض]] این روایت با [[روایات]] صحیح دیگری است که نزول آیه را در [[شأن]] افرادی غیر از ابوطالب دانسته‌اند. دسته‌ای از روایات صحیح، [[نزول]] این [[آیه]] را در شأن [[پدران]] [[مشرک]] [[مسلمانان]] دانسته است<ref>دشتی، ج۲، ص۳۴.</ref>.
٣. آیه ۵۶ [[سوره قصص]]: {{متن قرآن|إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ}}<ref>«بی‌گمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمی‌توانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و او به رهیافتگان داناتر است» سوره قصص، آیه ۵۶.</ref>.
بر اساس روایات، پیامبر [[دوست]] داشت ابوطالب [[اسلام]] [[اختیار]] کند، ولی چنین نشده و [[خداوند]] با نزول این آیه، خواسته پیامبر را رد کرد<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۱، ص۹۸؛ بلاذری، ج۲، ص۲۸۹.</ref>.
برخی مانند [[طبرسی]] در رد این [[شأن نزول]] گفته‌اند: همان‌طور که امکان ندارد پیامبر با [[اوامر و نواهی الهی]] [[مخالفت]] کند، امکان ندارد خواسته و اراده‌اش نیز [[مخالف]] خواست و [[اراده الهی]] باشد، وگرنه از مخالفت با اوامر و نواهی الهی نیز مصون نخواهدبود<ref>طبرسی، ج۷، ص۴۰۶.</ref>.
[[ابوالفتوح رازی]]<ref>ابوالفتوح رازی، ج۱۵، ص۱۴۸.</ref> این‌گونه پاسخ داده که اگر به فرض، آیه در شأن ابوطالب نازل شده باشد، نه تنها بر [[کفر]] او دلالت ندارد، بلکه [[ایمان]] او را [[ثابت]] می‌کند؛ زیرا آیه نمی‌گوید: ما ابوطالب را [[هدایت]] نکردیم، بلکه تنها می‌گوید: این نوع هدایت به [[خدا]] اختصاص دارد و تو توان این گونه هدایت را نداری.
بیشتر نویسندگان [[اهل سنت]] نیز با توجه به گزارش‌های یاد شده و بدون توجه به نقدهایی که بر این گزارش‌ها وارد است، ابوطالب را [[مسلمان]] ندانسته‌اند. از جمله [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۷.</ref> در ابتدای شرح حالی که به [[ابوطالب]] اختصاص داده، گفته که وی [[اسلام]] را نپذیرفت. چنانکه [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۷، ص۱۹۸.</ref>، نیز شرح حال او را در قسم چهارم الاصابه که مربوط به کسانی است که [[صحابی]] نیستند، آورده و به [[نقد]] روایاتی که درصدد [[اثبات]] اسلام ابوطالب است، پرداخته است.
ابوطالب در خاطره [[پیامبر]]: خدمات و حمایت‌های ابوطالب، همیشه در نظر و دیده پیامبر مجسم بود و ایشان در هر فرصتی قدرشناسی خود را ابراز میکرد و به همین دلیل، [[فرزندان ابوطالب]] را گرامی میداشت. یک بار پیامبر [[محبت]] خویش را به [[علی]]{{ع}} به دلیل [[حمایت]] [[پدر]] او، ابوطالب و [[فداکاری]] وی دانست و گفت خود را [[مشتاق]] رعایت و [[تکریم]] فرزندان ابوطالب می‌داند<ref>امینی، ج۷، ص۳۷۷.</ref>. پیامبر روزی خطاب به [[عقیل]] فرمود: «من تو را به دو دلیل دوست دارم: یکی برای [[خویشاوندی]] با تو، و دیگر به دلیل محبتی که عمویم ابوطالب به تو داشت»<ref>ابن عبدالبر، استیعاب، ج۳، ص۱۸۷؛ ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۰.</ref>.
در حوادث دیگر نیز پیامبر پیوسته از ابوطالب یاد میکرد و این نشان از آن داشت که ابوطالب در خاطره پیامبر جاودان بود. برای نمونه [[اهل]] [[مدینه]] دچار [[قحطی]] شدند و [[رسول خدا]]{{صل}} بر ایشان [[نماز]] استسقاء خواند و [[باران]] زیادی بارید. رسول خدا{{صل}} چون این وضعیت بهجت زا را [[مشاهده]] کرد فرمود: اگر ابوطالب این [[روز]] را میدید، خوشحال میشد. رسول خدا{{صل}} منظورش این [[شعر]] ابوطالب بود:
{{عربی|و أبیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل}}<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۰۰.</ref>؛
«بزرگوار و کریمی که باران [[ابر]] به آبروی او خواسته می‌شود و [[فریادرس]] [[یتیمان]] و نگهدار [[بیوه]] [[زنان]] است».
همین شعر را [[حضرت فاطمه]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}}، هنگامی که پیامبر در بستر [[بیماری]] بود، قرائت میکرد<ref>فخار، ص۳۰۳.</ref>.
در [[جنگ بدر]]، هنگامی که پیامبر کشته شدگان [[مشرکان]] را دید، به یاد شعری از ابوطالب افتاد و چون سروده ابوطالب را به یاد نیاورد، [[ابوبکر]] آن [[بیت]] از شعر ابوطالب را به یاد آن [[حضرت]] آورد و پیامبر بسیار مسرور شد. [[شعر]] چنین بود:
{{عربی|وانا لقمر الله إن جد جدنا لتلتبسن أسیافنا بالاماثل}}<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۲.</ref>؛
بر اساس [[روایت]] دیگر، [[پیامبر]] چون کشته شدگان را دید، به [[ابوبکر]] گفت: اگر [[ابوطالب]] زنده بود، میدانست که شمشیرهای ما، مردان کامل را به [[زمین]] افکند، که مراد وی همان [[شعر]] یاد شده بود<ref>ابوالفرج اصفهانی، ج۱۸، ص۲۱۴ با اندکی اختلاف در شعر.</ref>.
همچنین هنگامی که [[عبیدة بن حارث]] در [[نبرد بدر]] مجروح شد، به شعری از ابوطالب [[تمثل]] کرد. [[عبده]] گفت: آری، به [[خدا]] اگر [[ابو طالب]] زنده بود، میدانست من به شعری که سروده است، شایسته‌ترم:
{{عربی |کذبتم و بیت الله نخلی محمدا و لما نطاعن دونه و نناضل و نسلمه حتی نصرع حوله ا و نذهل عن أبنائنا والحلائل}}<ref>واقدی، ج۱، ص۷۰؛ طبری، ج۲، ص۴۴۶.</ref>؛
«[[سوگند]] به [[خانه خدا]] [[دروغ]] میگویید. ما [[محمد]] را رها نمی‌کنیم تا آنکه برای او نیزه بزنیم و تیر بیندازیم. او را [[تسلیم]] نمی‌کنیم تا آنکه برگرد او کشته شویم و در راه او از [[فرزندان]] و [[همسران]] خود نیز خواهیم گذشت».
بر اساس [[حدیثی]] از [[امام باقر]]{{ع}}، [[امام علی]]{{ع}} در [[زمان]] [[حیات]] خود [[دستور]] میداد از طرف پدرش ابوطالب[[حج]] به جا آورند و در [[وصیت]] خویش سفارش کرد از سوی ابوطالب حج گزارند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸.</ref>.
[[احادیث]] ابوطالب: از ابوطالب سه [[حدیث]] باقی مانده که از [[رسول خدا]]{{صل}} روایت می‌کند. روایتی درباره [[سپاسگزاری]]<ref>امینی، ج۷، ص۳۶۸.</ref>، روایتی درباره [[صله رحم]]<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۸.</ref> و روایتی درباره اینکه پیامبر [[صدوق]] و [[امین]] است<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹؛ فخار، ص۱۳۳.</ref>.
شعر: ابوطالب ذوق و قریحه شعری داشت و درباره حوادث دوران [[زندگی]] خود اشعار بسیاری سرود. وی از [[شاعران]] مخضرم (که [[دوران جاهلیت]] و دوران [[اسلامی]] را [[درک]] کرده‌اند) بود و سروده‌های موجود از او نیز مربوط به هر دو عصر است. ابوطالب در کتب [[تذکره]] شعرا به عنوان [[شاعری]] چیره دست معرفی شده و از وی به عنوان یکی از نه شاعر مهم [[قریش]] در [[عصر جاهلی]] یاد شده است<ref>ابن سلام جمحی، ص۲۳۳.</ref>.
بخشی از اشعار باقی مانده از وی، مربوط به حوادث دوران [[جاهلی]]<ref>ر.ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۱۲۶.</ref> و بخشی مربوط به مراحل آغازین [[دعوت اسلامی]] و ده [[سال اول بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} است. در [[شعر]] دوران [[اسلامی]] وی، میتوان تقریبا به تمام حوادث مهم آن دوران اشاراتی بافت. از این رو، [[سیره]] نویسانی مانند [[ابن اسحاق]] در موارد گوناگونی برای مستند کردن مطالب خویش به اشعار [[ابوطالب]] استناد کرده‌اند، چنانکه ادبا و لغویان به شعر وی استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: أحمد بن فارس، ص۲۰؛ ابن دریده، ص۸۸، ۹۷ و ۱۶۶.</ref>.
محتوای اشعار [[دیوان]] ابوطالب مختلف است. بخشی از اشعار ابوطالب، [[مراثی]] وی در [[مرگ]] [[دوستان]] و [[نزدیکان]] خویش است. سروده او درباره مسافر بن ابی [[عمرو]] که ندیم و [[همنشین]] ابوطالب بود، مشهور است و بندهایی از آن در منابع بسیاری آمده است:
{{عربی|لیت شعری مسافر بن أبی عمرو و لیت یقولها المحزون کیف کانت مذاقة الموت اذ مت و ما ذا بعد الممات یکون رحل الرکب قافلین إلینا و خلیلی فی مرمس مدفون}}<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۹۰.</ref>؛
ابوطالب همچنین مرثیه‌ای درباره ابو [[امیه]]، ملقب به زاد الرکب<ref>ابن درید، ص۱۵۰.</ref> و مرثیه‌ای درباره درگذشت [[برادر]] تنی خود [[زبیر بن عبدالمطلب]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۶.</ref>، و مرثیه‌ای نیز برای [[معاویة]] بن [[حارث بن عبدالمطلب]] سرود<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۱۹۶.</ref>.
دسته‌ای دیگر از اشعار ابوطالب، آنهایی هستند که به مناسبت حادثه یا واقعه‌ای سروده شده است. برخی از این حوادث که مربوط به [[پیش از بعثت]] [[رسول]] خداست، به شرح زیر است: ماجرای [[قربانی]] شدن [[عبدالله]]، کشته شدن عامربن [[علقمه]] به دست [[خداش]]، [[نصب]] [[حجر الاسود]] و [[داوری]] [[پیامبر]].
با [[بعثت پیامبر]]، ابوطالب که خود در کانون حوادث قرار داشت، اشعاری معطوف به این حوادث سرود و در واقع میتوان ابوطالب را نخستین کسی دانست که در [[اسلام]] درباره حوادث آن عصر شعر سروده است. به همین دلیل، اشعار وی را میتوان از جمله اسناد دست اول [[سیره نبوی]] قلمداد کرد. برخی از حوادثی که [[ابوطالب]] درباره آنها [[شعر]] سرود به شرح زیر است: [[آزار]] و اذیت‌های [[مشرکین]] مانند [[ابوجهل]]، [[مهاجران]] [[حبشه]]، [[تحریم]] [[قریش]]، ابطال [[پیمان]] [[نامه]] و موارد دیگر.
از میان اشعار ابوطالب، قصیده لامیه او [[شهرت]] بسیار دارد. [[ابن اسحاق]] ۹۵ [[بیت]] از آن را در [[سیره]] آورده و در [[دیوان]] ابوطالب<ref>علی بن حمزه، ص۷۰.</ref> نیز این قصیده مشتمل بر ۱۱۱ بیت است. مضمون این قصیده [[حمایت از پیامبر]] در برابر دشمنی‌های [[قریش]] است. برخی از بندهای مشهور این قصیده به شرح زیر است:
{{عربی|
و أبیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی [[عصمة]] للأرامل}}<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۰۰.</ref>؛
«کریمی که [[باران]] [[ابر]] به آبروی او خواسته می‌شود و [[فریادرس]] [[یتیمان]] و نگهدار [[بیوه]] [[زنان]] است».
{{عربی|کذبتم و بیت الله نخلی محمدا ولما نطاعن دونه و نئاضل و نسلمه حتی نصرع حوله ونذهل عن أبنائنا والحلائل}}<ref>واقدی، ج۱، ص۷۰؛ طبری، ج۴، ص۲۲۲.</ref>؛
«[[سوگند]] به [[خانه خدا]] [[دروغ]] میگویید. ما [[محمد]] را رها نمی‌کنیم تا آنکه برای او نیزه بزنیم و تیر بیندازیم
او را [[تسلیم]] نمی‌کنیم تا آنکه برگرد او کشته شویم و در راه او از [[فرزندان]] و [[همسران]] خود خواهیم گذشت».
بندهایی از این قصیده، همواره در دوره‌های بعد نیز مورد استناد [[مسلمانان]] بوده است<ref>ر.ک: مطالب پیشین.</ref> و از سوی ادبا شرح و توضیح داده شده است<ref>بغدادی، ج۲، ص۵۰.</ref>.
از اشعار مشهور دیگر ابوطالب که در کتب بسیاری راه یافته، بینی است که در [[مدح]] [[پیامبر]] به شرح زیر سروده است:
{{عربی|و شق له من اشیه لیجله فذو العرش محمود و هذا محمد}}؛
«[[خداوند]] برای بزرگی و جلال پیامبر، نام او را از نام خود مشتق کرده است. خداوند [[محمود]] است و پیامبر[[محمد]]».
در [[صحت]] انتساب بخش‌هایی از اشعار ابوطالب از همان سده‌های نخستین [[تاریخ اسلام]] تردیدهایی شده است. ابن [[هشام]] و ابن [[سلام]] جمحی از جمله این افرادند. ابن هشام<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۹۱.</ref> گفته برخی از [[اهل]] شعر، بسیاری از ابیات قصیده لامیه را الحاقی دانسته‌اند؛ هرچند خود ۹۵ [[بیت]] آن را که صحیح میدانسته، آورده است. ابن [[سلام]] جمحی<ref>ابن سلام جمحی، ج۱، ص۲۴۴.</ref> نیز نقل می‌کند که برخی در قصیده لامیه دست برده و ابیاتی به آن افزوده‌اند. برخی نیز ابیاتی از سروده‌های منسوب به [[ابوطالب]] را از آن دیگری دانسته‌اند، چنانکه نویری<ref>نویری، ج۱۸، ص۲۴۱.</ref> بخش‌هایی از «قصیده لامیه» را از [[عباس بن عبدالمطلب]] دانسته است و دیگران «قصیده نونیه» وی را که در مرثیه مسافر بن ابی [[عمرو]] سروده شده، از آن [[أبوسفیان بن حرب]] دانسته‌اند<ref>سهیلی، ج۲، ص۱۲۸.</ref>.
در میان [[مستشرقان]] معاصر نیز افرادی مانند اسپرنگر و نیز بروکلمان، [[صحت]] بسیاری از این اشعار را منکر شده‌اند<ref>گلشنی، ج۵، ص۶۱۹.</ref>.
بروکلمان<ref>بروکلمان، ج۱، ص۱۷۵.</ref> بر آن است که بیشتر این شعرها، برساخته [[شیعیان]] بوده است تا به وسیله آنها بر [[مذهب]] خود صحه گذارند، چنانکه جواد [[علی]]<ref>جواد علی، ج۹، ص۷۰۰.</ref> نیز بیشتر اشعار ابوطالب، به ویژه قصیده لامیه را اصیل نمی‌داند. در مقابل، برخی از شیعیان نیز بعضی اشعار ابوطالب را به دلیل مغایر بودن با موضوع [[ایمان]] او، ساختگی دانسته‌اند<ref>سید علی خان مدنی، ص۴۴؛ ختیزی، ص۶۴.</ref>.
[[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۸.</ref> [[معتقد]] است اگر [[شک]] در قصیده بلندی چون لامیه ابوطالب با برخی ابیات آن جایز باشد، میتوان در قصیده مشهور «قفا نبک» نیز شک کرد، چنانکه سزگین<ref>سزگین، ج۲، ص۲۸۶.</ref>، ساختگی بودن اشعار ابوطالب را درست نمی‌داند و معتقد است بیشتر این اشعار که به حوادث [[تاریخی]] نیز اشاره دارد، صحیح است.
آنچه روشن است اینکه در میان منتقدان، اشعار ابوطالب به کلی مورد تردید قرار نگرفته است، بلکه [[اختلاف]] بر سر اشعاری است که برای [[اثبات]] [[ایمان ابوطالب]] به آنها استناد می‌شود. این دسته اشعار، به دلیل اینکه مستندات بحث [[کلامی]] ایمان وی واقع شده‌اند، از همان ابتدا با [[تردیدها]] و تشکیکاتی [[روبه]] رو شده‌اند و به نظر میرسد ابوطالب که خود، [[تقیه]] میکرده و [[اسلام]] خویش مخفی میداشته، نباید در اشعارش به چنین صراحتی به [[آیین جدید]] ابراز [[وفاداری]] کرده باشد.
[[دیوان]] [[ابوطالب]]: [[امام علی]]{{ع}}، نخستین کسی بود که به گردآوری [[شعر]] ابوطالب [[تشویق]] میکرد. بر اساس روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، امام علی{{ع}} درباره شعر [[ابو طالب]] میفرمود: «آن را بیاموزید و به فرزندانتان بیاموزانید؛ زیرا در آن [[علم]] فروانی هست»<ref>فخار، ص۱۳۰.</ref>. بر اساس همین سفارشات، [[شیعیان]] درصدد [[حفظ]] و نگهداری از آن برآمدند.
[[حسن بن علی]]، [[ابومحمد]] اطروش [[کتابی]] با عنوان فصاحة [[ابی طالب]] نوشت<ref>نجاشی، ص۵۸.</ref> که اینک باقی نیست. نخستین کسی که اشعار ابوطالب را در یک مجموعه گرد آورد، ابوهفان [[عبدالله بن]] [[احمد]] مهرمی [[عبدی]] (م. ۲۵۷) بود که در کتابی با عنوان شعر ابی طالب آن را گرد آورد<ref>گلشنی، ج۵، ص۶۱۹.</ref>. پس از وی نیز نسخه‌های دیگری از شعر ابوطالب گردآوری شده است که از جمله آنها نسخه [[علی]] بن [[حمزه]] [[بصری]] (م. ۳۷۵) است که اشعار ابوطالب را همراه با توضیحات [[تاریخی]] و بیان حوادث آورده و سعی در روشن ساختن فضایی کرده که شعر در آن موقعیت سروده شده است.
سزگین<ref>سزگین، ج۲، ص۲۸۶.</ref> [[نسخ]] خطی دیوان ابوطالب را معرفی کرده است. دیوان ابوطالب چندین چاپ دارد که از جمله آنها، چاپی با تحقیق [[محمد]] [[حسن]] [[آل یاسین]] است که شامل دو [[روایت]] از دیوان است، روایت ابوهفان و [[روایت علی بن حمزه]] بصری که بر اساس نسخ خطی موجود تصحیح و همراه مقدمه و استدراکات چاپ کرده است. آنچه در منابع با عنوان شعر ابوطالب آمده، بیش از آن است که در این دیوان گرد آمده است؛ از این رو، محقق با استدراکاتی، شعرهای به جای مانده را در پایان دیوان آورده است. [[باقر]] [[قربانی]] زرین، اشعار ابوطالب را با عنوان الدرة الغراء فی شعر شیخ البطحاء گرد آورده و برخی از اشعار وی را که در دو روایت پیشین دیوان موجود نیست، متذکر شده است.
از میان اشعار ابوطالب، دو قصیده لامیه و دالیه به دست ریشر، [[شرق]] شناس آلمانی به آن زبان ترجمه شده و در نشریه تحقیقات درباره [[شعر]] [[عرب]] انتشار یافته است<ref>گشتی، ج۵، ص۶۲۰.</ref>.
[[زمان]] [[مرگ]]: در زمان [[مرگ ابوطالب]] [[اختلاف]] است. برخی زمان مرگ وی را سه سال و چهار ماه پیش از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] دانسته‌اند<ref>ابن قتیبه، ص۱۲۱.</ref>، که قاعدتا [[سال نهم بعثت]] خواهد بود. اما بیشتر منابع، مرگ او را [[سال دهم بعثت]] نوشته‌اند که برخی آن را در نیمه [[شوال]] و بنا بر قولی در پایان شوال یا اول [[ذیقعده]] [[سال]] دهم نوشته‌اند<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۴؛ مفریزی، ج۱، ص۴۵.</ref>. برخی نیز درگذشت او را سال یازدهم نوشته‌اند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۱.</ref>.
ابن عبدالبر<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۱۴۱.</ref> نیمه شوال [[سال هشتم بعثت]] و یک سال [[قبل از هجرت]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۲.</ref> را نیز به عنوان زمان مرگ ابوطالب نقل کرده که هیچ یک صحیح نیست و [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۳.</ref>، تصریح کرده که مرگ ابوطالب پنج سال پیش از هجرت، نظر صحیحی نیست.
مرگ ابوطالب و [[خدیجه]] در یک سال و به فاصله کمی از یکدیگر اتفاق افتاد. در اینکه مرگ کدام یک بر دیگری مقدم بوده، میان [[اخبار]] و گزارش‌ها [[اختلاف]] است. واقدی<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۴۵.</ref> درگذشت خدیجه را مقدم می‌داند، و [[کلینی]]<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۰؛ ج۸، ص۳۴۰.</ref> مرگ ابوطالب را یک سال پس از درگذشت خدیجه می‌نویسد. سال درگذشت این دو [[حامی پیامبر]]، در [[تاریخ اسلام]] به [[عام الحزن]] (سال [[اندوه]]) مشهور شد<ref>مقریزی، ج۱، ص۴۵.</ref>.
[[ابوطالب]] هنگام مرگ، هشتاد و چند سال داشت و پس از مرگ در منطقه جون در [[شهر]] [[مکه]] [[دفن]] شد<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. که امروزه آن را به نام [[قبرستان ابوطالب]] (جنة المعلاه) میشناسند.
[[نسل]] و [[خاندان]]: نسل و خاندان وی به عنوان «[[آل ابی طالب]]»<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۱۸.</ref> یا «طالبیان» شناخته میشوند<ref>سمعانی، ج۴، ص۶.</ref>. که [[ابوالفرج اصفهانی]] نیز [[کتابی]] در موضوع کشته شدگان [[فرزندان ابوطالب]] ([[مقاتل]] الطالبیین) نوشته است. [[فرزندان]] وی عبارت‌اند از: طالب، [[عقیل]]، [[جعفر]]، [[علی]]، [[ام هانی]]<ref>ابن حزم، ص۳۷.</ref>، جمانه<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۶۴؛ فاکهی، ج۵، ص۵۹.</ref>، ریطه، [[اسماء]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷.</ref> و طلیق<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۶.</ref>. [[هشام]] کلبی گفته تفاوت [[سنی]] هر یک از [[فرزندان ابوطالب]] با دیگری، ده سال است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۵؛ و ر.ک: زبیری، ص۳۹.</ref>، چنان که [[جاحظ]]<ref>رسالة الأوطان، ص۱۰۸.</ref>، از جمله ویژگی‌های فرزندان ابوطالب را فاصله ده ساله میان [[فرزندان]] دانسته است. اما بنا بر [[روایت]] [[امام صادق]]{{ع}}، [[عقیل]] بزرگ‌تر از [[جعفر]] و فاصله سنی ایشان چهار سال است، چنانکه [[علی]]{{ع}} کوچک‌تر از جعفر فاصله سنی میان ایشان نه سال است.
فرزندان وی همه از [[فاطمه بنت اسد]] بن [[هاشم]] است<ref>زبیری، ص۴۰.</ref>. بدین دلیل، یکی دیگر از ویژگی‌های فرزندان ابوطالب این بود که ایشان، نخستین فرزندانی بودند که از [[پدر]] و [[مادری]] [[هاشمی]] به [[دنیا]] میآمدند<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۴۲۵.</ref>، به جز طلیق که مادرش «علة» بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۸.</ref> و نسلی از او باقی نماند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۶.</ref>. درباره طلیق گفته شده که وی هم سنگ دیگر فرزندان نبوده است<ref>ابن در بد، ص۶۳.</ref>، چنانکه این نام نزد [[نسب]] شناسان [[شیعه]]<ref>مجدی، ص۱۹۲.</ref> ناشناخته بود. [[ابوطالب]]، دو داماد به نام‌های [[هبیرة]] بن ابی [[وهب]] و [[ابوسفیان بن حارث]] داشت<ref>ابن حبیب بغدادی، محبر، ص۶۴.</ref>. نوشته‌ها درباره ابوطالب: از آنجا که [[ایمان]] و [[اخبار]] مربوط به ابوطالب، یکی از موضوعات مورد [[نزاع]] میان [[شیعیان]] و [[اهل سنت]] در طول [[تاریخ]] بوده، توجه بسیاری از نویسندگان را به خود جلب کرده و کتاب‌های قابل توجهی درباره آن نوشته شده است که مجموع این کتاب‌ها را میتوان بیش از نودعنوان دانست<ref>ر.ک: انصاری قمی، ص۸۹؛ منتفکی، ص۱۶۳.</ref> که در طی چهارده قرن به رشته تألیف درآمده است. این کتاب‌ها بیشتر از سوی نویسندگان شیعه و گاه از سوی نویسندگان سنی [[مذهب]] نوشته شده است. در برخی قرن‌ها که نزاع‌های مذهبی شدت میگرفته، موجب افزایش نوشته‌ها در مسائل اختلافی، از جمله [[ایمان ابوطالب]] شده است. نام برخی از این کتاب‌ها، تنها در کتاب‌های فهرست باقی مانده و به عنوان کتب مفقود شمرده می‌شود. برخی نیز چاپ شده است که در زیر به تعدادی از این موارد اشاره می‌کنیم:
برخی کتاب‌های مفقود عبارت‌اند از:
- [[اخبار]] ابیطالب و ولده، نوشته [[ابوالحسن]] [[علی بن محمد]] مدائنی (م. ۲۲۵)<ref>ابن ندیم، ص۱۴۸.</ref> [[فضل]] [[ابی طالب]] و [[عبدالمطلب]] و ابی النبی، [[سعد بن عبدالله اشعری]](م.۲۹۹)<ref>نجاشی، ص۲۱۸.</ref>[[ایمان]] ابی طالب، [[ابوعلی]] [[کوفی]]، [[احمد بن محمد]] بن [[عمار]] (م. ۳۴۶)<ref>نجاشی، ص۹۵.</ref> ایمان ابیطالب، [[سهل]] بن أحمد بن [[عبدالله]] دیباجی (م. ۳۸۰)<ref>نجاشی، ص۱۸۶.</ref>ک تاب [[نی]] [[عبد المطلب]] و عبدالله و ابی طالب، [[شیخ صدوق]] (م. ۳۸۱)<ref>نجاشی، ص۳۹۰.</ref> ایمان ابی طالب، [[احمد]] بن [[قاسم]] (م.۴۱۱)<ref>نجاشی، ص۹۵.</ref> ایمان ابی طالب، احمد بن محمد بن [[احمد]] بن طرخان کندی (م.۴۵۰)<ref>نجاشی، ص۸۷.</ref> البیان من خیرة [[الرحمان]] فی [[ایمان]] ابی طالب و آباء النبی، ابوالحسن [[علی بن بلال]] مهلبی [[ازدی]]<ref>نجاشی، ص۲۶۵.</ref>.
برخی از کتب چاپی نیز به شرح زیر است:
۱. ایمان ابی طالب، [[شیخ مفید]] (م.۴۱۳).
٢. [[الحجة]] [[علی]] الذاهب الی [[تکفیر]] ابیطالب، فخار بن معد الموسوی (م.۶۳۰).
٣. [[ابو طالب]] [[مؤمن]] [[قریش]]، عبدالله خیزی (معاصر).
۴. منیة الراغب فی ایمان ابی طالب، [[محمد]] [[رضا]] الطبسی النجفی (م. ۱۴۰۵).
برخی از این کتاب‌ها به دست نویسندگان [[سنی]] نوشته شده که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
بغیة الطالب لایمان ابی طالب، نوشته [[عبدالرحمن]] [[سیوطی]] (م.۹۱۱). بنیة الطالب لایمان ابی طالب، عبدالرسول [[برزنجی]] [[شافعی]] (م۱۱۰۳)<ref>تراثنا، ج۲، ص۵۱.</ref>. اسنی المطالب فی [[نجاة]] ابی طالب، نوشته احمد بن زینی [[دحلان]] شافعی [[مکی]](م.۱۳۰۴). در این کتاب، نویسنده چون نوشته [[سودمندی]] را از [[محمد]] بن [[رسول]] برزنجی (م.۱۱۰۳۰) در موضوع [[رستگاری]] [[پدر]] و [[مادر پیامبر]] و [[نجات]] [[ابوطالب]] دیده، مورد پسندش قرار گرفته و آن را تلخیص کرده و به صورت گزیده در این کتاب آورده است. کتاب درصدد است ایمان و نجات ابوطالب را [[اثبات]] کند.
نویسندگان بسیاری نیز بخش‌هایی از کتاب خویش را به ابوطالب اختصاص داده‌اند که برخی از این موارد به شرح زیر است:
[[شرح نهج البلاغه]] [[ابن ابی الحدید]]، جلد ۱۴، ص۵۴ تا ۸۴ [[بحار الانوار]]، [[علامه مجلسی]]، جلد ۳۵، ص۶۸ تا ۱۸۴. [[الغدیر]]، [[علامه امینی]]، جلد ۷، ص۳۳۰ تا ۴۱۰ و جلد ۸، ص۳ تا ۲۹، اعیان الشیعه، جلد ۸ در عنوان [[ابوطالب]]، ص۱۱۴ تا ۱۲۶. [[دانشنامه امام علی]]{{ع}}، جلد هشتم، مقاله در کنار [[پدر]] (ابوطالب)؛ نوشته [[عبد]] [[الرحیم]] قنوات، ص۶۱ تا ۱۴۴. [[دائرة المعارف]] [[قرآن کریم]]، جلد دوم که عنوانی را به ابوطالب اختصاص داده و به ویژه به بررسی ابوطالب در [[شأن نزول آیات]] اهتمام کرده است. [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]] مدخل «ابوطالب» نوشته عبدالکریم گلشنی.
.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوضیاح بن ثابت انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸۶-۴۰۱.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش