ابوطالب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۲۱: خط ۳۲۱:


==ابوطالب در دانشنامه سیره نبوی==
==ابوطالب در دانشنامه سیره نبوی==
وی [[ابو طالب بن عبدالمطلب]] بن [[هاشم بن عبدمناف]] بن قصی از تیره [[بنوهاشم]] از [[قبایل]] [[قریش]]<ref>ابن حزم، ص۱۳۷.</ref> و عموی [[رسول خدا]]{{صل}} است. درباره نام [[ابوطالب]] [[اختلاف]] است. بیشتر نام وی را «[[عبد]] مناف»<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۷۹۰.</ref> و برخی «[[عمران]]» دانسته‌اند<ref>ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۳.</ref>. که نظر دوم صحیح نیست<ref>ابن کثیر، ج۲، ص۲۱۰.</ref> و در منابع کهن به آن اشاره نشده است. [[مجلسی]]<ref>مجلسی، ج۹۷، ص۱۸۹.</ref> در نسخهای قدیمی از [[زیارتنامه]] رسول خدا{{صل}} چنین جمله‌ای دیده است: «[[السلام]] [[علی]] مک عمران [[ابی طالب]]، أما [[ابن تیمیه]]<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۱۴۷.</ref> و [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۷، ص۳۳۳.</ref> معتقدند این نام را روافض برای ابوطالب ساخته‌اند تا بگویند مراد از «عمران» در [[آیه]] ۳۳ [[آل عمران]] ({{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ}}<ref>«خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.</ref>) ابوطالب است و حال آنکه مقصود از «عمران» در آیه یاد شده، [[خاندان]] [[مریم]]{{ع}} می‌باشد. بعضی نیز گفته‌اند «ابوطالب» نام وی است؛ زیرا [[امام علی]]{{ع}} ذیل [[نامه]] رسول خدا{{صل}} که برای یهودان [[خیبر]] به [[املای پیامبر]] به قلم آورده بود، چنین رقم زد «و این را [[علی بن ابی طالب]] نوشت» و الف را از سر «ابن» بینداخت. اگر ابوطالب نام نبود و [[کنیه]] بود، میبایست الف را آورده باشد<ref>مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. همچنین در پایان نسخه‌ای از [[قرآن]] به خط علی{{ع}} چنین آمده است: «و کتبه علی بن [[ابو طالب]]». در این عبارت، چون سابوطالب» با «واو» نه با «یا» نوشته شده، چنین [[استنباط]] گردیده که ابوطالب نام است و حال آنکه این گونه نوشتار صحیح نیست و کنیه اگر [[علم]] و نام نیز شود، اعرابش به حروف است. ضمن آنکه در نسخه خطی یاد شده که به خط [[کوفی]] بوده، «یا» به «واو» مشتبه شده است<ref>امین، ج۸، ص۱۱۴؛ و ر.ک: المجدی، ص۱۸۸.</ref>. چنانکه [[حاکم]]<ref>ج۳، ص۱۰۸.</ref> گفته است، نظر بیشتر متقدمان این است که [[کنیه]] وی، همان اسمش است. نظر صحیح درباره نام [[ابوطالب]]، «[[عبدمناف]]» است؛ چنان که در شعری [[عبدالمطلب]] از او بانام «عبدمناف» یاد کرده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref> و ابوطالب، کنیه‌ای بوده که به آن اشتهار یافته است؛ چنان که عبدالمطلب در شعری کنیه او را ابوطالب ذکر می‌کند<ref>علی بن حمزه بصری، ص۱۴۳ بیهقی، ج۲، ص۲۲.</ref>. این کنیه به مرور به جای نام اصلی وی به کار رفته و کنیه «ابوطالب» بر نامش [[غلبه]] یافته است<ref>ابن حبیب بغدادی، کنی الشعراء، ص۲۸۱.</ref>.
وی [[ابو طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی]] از تیره [[بنوهاشم]] از [[قبایل]] [[قریش]]<ref>ابن حزم، ص۱۳۷.</ref> و عموی [[رسول خدا]]{{صل}} است. درباره نام [[ابوطالب]] [[اختلاف]] است. بیشتر نام وی را "عبدمناف"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۷؛ بلاذری، ج۲، ص۷۹۰.</ref> و برخی "عِمران" دانسته‌اند<ref>ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۳.</ref>. که نظر دوم صحیح نیست<ref>ابن کثیر، ج۲، ص۲۱۰.</ref> و در منابع کهن به آن اشاره نشده است. [[مجلسی]]<ref>مجلسی، ج۹۷، ص۱۸۹.</ref> در نسخه‌ای قدیمی از [[زیارتنامه]] رسول خدا{{صل}} چنین جمله‌ای دیده است: {{عربی|"السلام على عَمّك عمران ابي طالب"}}، اما [[ابن تیمیه]]<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۱۴۷.</ref> و [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۷، ص۳۳۳.</ref> معتقدند این نام را روافض برای ابوطالب ساخته‌اند تا بگویند مراد از "عِمران" در [[آیه]] ۳۳ [[آل عمران]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.</ref> ابوطالب است و حال آنکه مقصود از "عمران" در آیه یاد شده، [[خاندان]] [[مریم]]{{ع}} می‌باشد.
[[پدر]] وی [[عبدالمطلب بن هاشم]] و مادرش [[فاطمه]] دختر [[عمرو]] بن [[عائذ]] مخزومیه بود. بنابراین، [[ری]] و [[عبدالله]] پدر [[رسول خدا]]{{صل}}، از یک پدر و [[مادر]] بودند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۱۴ و ۱۶۱.</ref>.
 
بعضی نیز گفته‌اند "ابوطالب" نام وی است؛ زیرا [[امام علی]]{{ع}} ذیل [[نامه]] رسول خدا{{صل}} که برای یهودان [[خیبر]] به [[املای پیامبر]] به قلم آورده بود، چنین رقم زد این را [[علی بن ابی طالب]] نوشت" و الف را از سر "ابن" بینداخت. اگر ابوطالب نام نبود و [[کنیه]] بود، می‌بایست الف را آورده باشد<ref>مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. همچنین در پایان نسخه‌ای از [[قرآن]] به خط علی{{ع}} چنین آمده است: {{عربی|"وكتبه علي بن ابو طالب"}}. در این عبارت، چون "ابوطالب» با "واو" نه با "یا" نوشته شده، چنین [[استنباط]] گردیده که ابوطالب نام است و حال آنکه این‌گونه نوشتار صحیح نیست و کنیه اگر عَلَم و نام نیز شود، اعرابش به حروف است. ضمن آنکه در نسخه خطی یاد شده که به خط [[کوفی]] بوده، "یا" به "واو" مشتبه شده است<ref>امین، ج۸، ص۱۱۴؛ و ر.ک: المجدی، ص۱۸۸.</ref>. چنانکه [[حاکم]]<ref>ج۳، ص۱۰۸.</ref> گفته است، نظر بیشتر متقدمان این است که [[کنیه]] وی، همان اسمش است. نظر صحیح درباره نام [[ابوطالب]]، "[[عبدمناف]]" است؛ چنان که در شعری [[عبدالمطلب]] از او با نام "عبدمناف" یاد کرده است<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref> و ابوطالب، کنیه‌ای بوده که به آن اشتهار یافته است؛ چنان که عبدالمطلب در شعری کنیه او را ابوطالب ذکر می‌کند<ref>علی بن حمزه بصری، ص۱۴۳ بیهقی، ج۲، ص۲۲.</ref>. این کنیه به مرور به جای نام اصلی وی به‌کار رفته و کنیه "ابوطالب" بر نامش [[غلبه]] یافته است<ref>ابن حبیب بغدادی، کنی الشعراء، ص۲۸۱.</ref>.
 
[[پدر]] وی [[عبدالمطلب بن هاشم]] و مادرش [[فاطمه]] دختر [[عمرو بن عائذ مخزومیه]] بود. بنابراین، وی و [[عبدالله]] پدر [[رسول خدا]]{{صل}}، از یک پدر و [[مادر]] بودند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۱۴ و ۱۶۱.</ref>.
 
ابوطالب ۳۵ سال پیش از [[تولد پیامبر]] به [[دنیا]] آمد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.</ref> و از آنجا که ولادت [[پیامبر]] بنا بر مشهور، در حادثه [[عام الفیل]] بود، ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام الفیل متولد شده است.
ابوطالب ۳۵ سال پیش از [[تولد پیامبر]] به [[دنیا]] آمد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.</ref> و از آنجا که ولادت [[پیامبر]] بنا بر مشهور، در حادثه [[عام الفیل]] بود، ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام الفیل متولد شده است.
درباره ویژگی‌های ظاهری ابوطالب گفته شده که وی لنگ بود<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۴۰۶؛ ابن رسته، ص۲۷۱.</ref>. [[جاحظ]]<ref>برصان، ص۴۶.</ref> نیز برای [[اثبات]] نقیصه جسمی ابوطالب، به ایراد یکی از [[همسران]] او اشاره کرده و بیتی از [[شعر]] ابوطالب را که در پاسخ اوست، آورده است. این شعر که بر لنگی ابوطالب دلالت می‌کند، در [[دیوان]] چاپ شده وی موجود نیست و محتمل است از سوی [[مخالفان]] ساخته شده باشد.
درباره ویژگی‌های ظاهری ابوطالب گفته شده که وی لنگ بود<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۴۰۶؛ ابن رسته، ص۲۷۱.</ref>. [[جاحظ]]<ref>برصان، ص۴۶.</ref> نیز برای [[اثبات]] نقیصه جسمی ابوطالب، به ایراد یکی از [[همسران]] او اشاره کرده و بیتی از [[شعر]] ابوطالب را که در پاسخ اوست، آورده است. این شعر که بر لنگی ابوطالب دلالت می‌کند، در [[دیوان]] چاپ شده وی موجود نیست و محتمل است از سوی [[مخالفان]] ساخته شده باشد.
[[کودکی]] و [[جوانی]]: ابوطالب، [[دوران کودکی]] و جوانی را تحت [[سرپرستی]] پدر خود، عبدالمطلب [[رئیس]] [[قریش]] گذراند و توانست جایگاه ممتازی به دست آورد. در چند گزارش، از فعالیت ابوطالب در دوران پدر یاد شده که نشان میدهد وی همراه با پدر در حوادث آن دوران شرکت داشته است. این موارد به شرح زیر است:
 
١. [[منازعه]] عبدالمطلب و [[قیس]] عیلان: چون منازعه‌ای میان عبدالمطلب و [[قبیله]] قیس عیلان بر سر چاهی پیش آمد و در این [[منازعه]] [[عبدالمطلب]] [[پیروز]] شد، او به پسرش [[ابوطالب]] [[دستور]] داد تعدادی از شتران را بالای [[کوه]] ابوقبیس برد و در آنجا نحر کند. ابوطالب نیز دستور [[پدر]] را [[اجرا]] و در شعری از [[اقدام]] خود چنین یاد کرد:
==[[کودکی]] و [[جوانی]]==
{{عربی|و نطعم حتی یأکل الطیر فضلنا إذا جعلت أیدی الفیضین ترعد}}<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۵۰.</ref>؛
ابوطالب، [[دوران کودکی]] و جوانی را تحت [[سرپرستی]] پدر خود، عبدالمطلب [[رئیس]] [[قریش]] گذراند و توانست جایگاه ممتازی به دست آورد. در چند گزارش، از فعالیت ابوطالب در دوران پدر یاد شده که نشان می‌دهد وی همراه با پدر در حوادث آن دوران شرکت داشته است. این موارد به شرح زیر است:
«هنگامی که دست‌های بخشندگان و جوان‌مردان میلرزد، به [[مردم]] [[خوراک]] میدهیم که پرندگان هم از مازاد خوراک ما میخورند».
#'''[[منازعه]] عبدالمطلب و [[قیس عیلان]]:''' چون منازعه‌ای میان عبدالمطلب و [[قبیله]] قیس عیلان بر سر چاهی پیش آمد و در این [[منازعه]] [[عبدالمطلب]] [[پیروز]] شد، او به پسرش [[ابوطالب]] [[دستور]] داد تعدادی از شتران را بالای [[کوه]] ابوقبیس برد و در آنجا نحر کند. ابوطالب نیز دستور [[پدر]] را [[اجرا]] و در شعری از [[اقدام]] خود چنین یاد کرد: "هنگامی که دست‌های بخشندگان و جوان‌مردان می‌لرزد، به [[مردم]] [[خوراک]] می‌دهیم که پرندگان هم از مازاد خوراک ما می‌خورند"<ref>{{عربی|و نطعم حتی یأکل الطیر فضلنا إذا جعلت أیدی الفیضین ترعد}}؛ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۰.</ref>؛
۲. [[قربانی]] شدن [[عبدالله]]: مطابق [[روایات]]، چون عبدالمطلب خواست به [[نذر]] خویش درباره [[قربانی کردن]] یکی از [[فرزندان]] خود عمل کند، قرعه به نام عبدالله افتاد که [[برادر]] تنی ابوطالب بود. ابوطالب که [[مخالف]] این اقدام بود، در برابر پدر ایستاد و با سرودن شعری، [[مخالفت]] خود را ابراز کرد:
#'''[[قربانی]] شدن [[عبدالله]]:''' مطابق [[روایات]]، چون عبدالمطلب خواست به [[نذر]] خویش درباره [[قربانی کردن]] یکی از [[فرزندان]] خود عمل کند، قرعه به نام عبدالله افتاد که [[برادر]] تنی ابوطالب بود. ابوطالب که [[مخالف]] این اقدام بود، در برابر پدر ایستاد و با سرودن شعری، [[مخالفت]] خود را ابراز کرد:"کشتن عبدالله از میان گروه [[جوانان]]، کاری بازیچه نیست"<ref>{{عربی|ماقتل عبدالله باللعاب من بین رهط عصبة شباب}}ابن اسحاق، ص۳۵.</ref>.
{{عربی|ماقتل عبدالله باللعاب من بین رهط عصبة شباب}}<ref>ابن اسحاق، ص۳۵.</ref>؛
درباره [[شغل]] ابوطالب گفته شده که وی در کار [[تجارت]] بود و گاه نیز در همین راستا به سفرهای تجاری به [[شام]] می‌رفت، چنان که منابع به مواردی از آن اشاره کرده‌اند. ابوطالب در کار [[خرید و فروش]] [[عطر]] بود و گاه گندم نیز می‌فروخت<ref>ابن قتیبه، ص۵۷۵.</ref>. برخی منابع گفته‌اند وی شیر نیز می‌فروخته است<ref>ابن رسته، ص۲۶۰.</ref> که با توجه به اینکه ابوطالب تعدادی شتر در بیرون از [[مکه]] داشت و شیر آنها برایش آورده می‌شد <ref>خرگوشی، ج۱، ص۲۹۱.</ref>، صحیح به نظر می‌رسد.
«کشتن عبدالله از میان گروه [[جوانان]]، کاری بازیچه نیست»
 
درباره [[شغل]] ابوطالب گفته شده که وی در کار [[تجارت]] بود و گاه نیز در همین راستا به سفرهای تجاری به [[شام]] میرفت، چنان که منابع به مواردی از آن اشاره کرده‌اند. ابوطالب در کار [[خرید و فروش]] [[عطر]] بود و گاه گندم نیز میفروخت<ref>ابن قتیبه، ص۵۷۵.</ref>. برخی منابع گفته‌اند وی شیر نیز میفروخته است<ref>ابن رسته، ص۲۶۰.</ref> که با توجه به اینکه ابوطالب تعدادی شتر در بیرون از [[مکه]] داشت و شیر آنها برایش آورده میشد<ref>خرگوشی، ج۱، ص۲۹۱.</ref>، صحیح به نظر میرسد.
==[[ریاست]] [[بنی هاشم]]==
[[ریاست]] [[بنی هاشم]]: [[منابع تاریخی]]، درباره [[تصدی]] [[مناصب]] مکه پس از عبدالمطلب نظر یکسانی ندارند. برخی آورده‌اند که عبدالمطلب دو [[منصب]] سقایت (آب رسانی به [[حاجیان]]) و رفادت میهمانداری حاجیان) را به ابوطالب سپرد که اینک ۴۳ سال داشت<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴؛ مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. برخی آورده‌اند تنها سقایت را به ابوطالب سپرد و [[حکومت]] مکه و [[سرپرستی]] [[کعبه]] را به [[زبیر]] واگذاشت. به نظر میرسد با توجه به سن بیشتر زبیر و توانایی‌های او (وی از [[حاکمان]] [[قریش]] و [[شاعری]] زبر دست بود) [[عبدالمطلب]] پسر بزرگ خود، [[زبیر]] را به [[مقام]] [[ریاست]] [[قبیله]] [[منصوب]] کرده باشد. [[وصیت]] عبدالمطلب به زبیر درباره [[حفظ]] [[پیمان‌ها]]<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۸.</ref>، و همچنین [[رهبری]] [[بنی هاشم]] در دو واقعه [[جنگ فجار]] و جلف الفضول از سوی زبیر، میتواند مؤید ریاست وی بر بنی هاشم پس از عبدالمطلب باشد. در دوران ریاست زبیر بر بنی هاشم، در چندین حادثه از [[ابوطالب]] یاد شده است. حضور ابوطالب همراه با [[حمزه]] و [[عباس]]، [[فرزندان عبدالمطلب]] در [[جنگ‌های فجار]] از جمله این حوادث است<ref>ابوالفرج اصفهانی، ج۲۲، ص۷۸.</ref>. از جمله حوادث دیگری که در این دوران پیش آمد و ابوطالب برای رفع آن کوشید، به [[سرقت]] رفتن مجسمه غزالی بود که در [[کعبه]] از آن نگهداری میشد. ابوطالب برای یافتن سارقان آن تلاش کرد و چون سارقان مشخص شدند، آنان را وادار کرد تعداد زیادی شتر در برابر کار انجام شده بدهند، و این شتران را برای [[پذیرایی]] [[زایران]] کعبه [[مصرف]] کرد<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۶۶.</ref>. همچنین ابوطالب در [[درگیری‌ها]] و اختلاف‌های پیش آمده میان [[قبایل]]، وساطت میکرد و پیشنهادهایی برای فرونشاندن [[اختلاف‌ها]] ارائه میداد که به مواردی از آن در [[منابع تاریخی]] اشاره شده است<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۳۴۳.</ref>.
[[منابع تاریخی]]، درباره [[تصدی]] [[مناصب]] مکه پس از عبدالمطلب نظر یکسانی ندارند. برخی آورده‌اند که عبدالمطلب دو [[منصب]] سقایت (آب رسانی به [[حاجیان]]) و رفادت میهمانداری حاجیان) را به ابوطالب سپرد که اینک ۴۳ سال داشت<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴؛ مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>. برخی آورده‌اند تنها سقایت را به ابوطالب سپرد و [[حکومت]] مکه و [[سرپرستی]] [[کعبه]] را به [[زبیر]] واگذاشت. به نظر می‌رسد با توجه به سن بیشتر زبیر و توانایی‌های او (وی از [[حاکمان]] [[قریش]] و [[شاعری]] زبر دست بود) [[عبدالمطلب]] پسر بزرگ خود، [[زبیر]] را به [[مقام]] [[ریاست]] [[قبیله]] [[منصوب]] کرده باشد. [[وصیت]] عبدالمطلب به زبیر درباره [[حفظ]] [[پیمان‌ها]]<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۸.</ref>، و همچنین [[رهبری]] [[بنی هاشم]] در دو واقعه [[جنگ فجار]] و [[حلف الفضول]] از سوی زبیر، می‌تواند مؤید ریاست وی بر بنی هاشم پس از عبدالمطلب باشد. در دوران ریاست زبیر بر بنی هاشم، در چندین حادثه از [[ابوطالب]] یاد شده است. حضور ابوطالب همراه با [[حمزه]] و [[عباس]]، [[فرزندان عبدالمطلب]] در [[جنگ‌های فجار]] از جمله این حوادث است<ref>ابوالفرج اصفهانی، ج۲۲، ص۷۸.</ref>.
با [[مرگ]] زبیر (بعد از سال سی ام [[عام الفیل]])، ریاست بنی هاشم به ابوطالب رسید. زبیر، ریاست را به ابوطالب وصیت کرد و حلف‌ها و تعهدات خود را نیز به او سپرد<ref>ر.ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۸۸.</ref>.
 
ابوطالب در کار رهبری[[قریش]]، با دو مشکل تنگ دستی و کاهش [[قدرت]] بنی هاشم در [[مکه]] با برآمدن قبایل دیگر مواجه بود<ref>ر.ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۳۳۱.</ref>، اما آنچه ابوطالب را در این وضع کمک میکرد، [[شخصیت]] ممتاز، [[درایت]] و [[تدبیر]] وی بود که او را در کار ریاست بنی هاشم با مشکلی [[روبه]] رو نساخت و با وجود [[تنگدستی]]، در تمام طول دوران ریاستش که نزدیک به دو دهه به درازا کشید، هیچ رقیب و منازعی نداشت و به دلیل [[حسن تدبیر]] [[ابوطالب]]، [[بنی هاشم]] نیز از او [[حمایت]] کردند. این مسئله که وی بدون توان [[مالی]] بسیار، به [[سیادت]] رسید، در منابع بسیاری آمده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. از جمله [[امام علی]]{{ع}} در این باره می‌فرماید: ({{متن حدیث|ابی ساد فقیرا}}) پدرم در عین [[ناداری]] [[سروری]] کرد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.
از جمله حوادث دیگری که در این دوران پیش آمد و ابوطالب برای رفع آن کوشید، به [[سرقت]] رفتن مجسمه غزالی بود که در [[کعبه]] از آن نگهداری می‌شد. ابوطالب برای یافتن سارقان آن تلاش کرد و چون سارقان مشخص شدند، آنان را وادار کرد تعداد زیادی شتر در برابر کار انجام شده بدهند، و این شتران را برای [[پذیرایی]] زایران کعبه [[مصرف]] کرد<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۶۶.</ref>. همچنین ابوطالب در [[درگیری‌ها]] و اختلاف‌های پیش آمده میان [[قبایل]]، وساطت می‌کرد و پیشنهادهایی برای فرونشاندن [[اختلاف‌ها]] ارائه می‌داد که به مواردی از آن در [[منابع تاریخی]] اشاره شده است<ref>ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۳۴۳.</ref>.
ابوطالب در سایه ویژگی‌هایی مانند [[حلم]]، [[دوراندیشی]]، [[مدارا]] و [[خردورزی]]، توانست بر [[مشکلات]] چیره شود. او برای [[تحکیم]] موقعیت [[بنی هاشم]]، تدابیری به [[خرج]] داد که یکی از نمونه‌های آن، وصلت با [[بنی مخزوم]] بود که در آن ایام در [[مکه]] [[اقتدار]] یافته بودند<ref>قنوات، ج۸، ص۷۶.</ref>. بدین ترتیب، دو دختر خود، جمانه و [[ام هانی]] را به خواستگارانی از [[قبیله]] بنی مخزوم داد، حال آنکه خواستگارانی از تیره خویش نیز داشتند.
 
ابوطالب همچنین در پرتو [[پایبندی]] به مسائل [[اخلاقی]]، مانند [[تحریم]] [[شرب خمر]] بر خود<ref>حلبی، ج۱، ص۱۶۵.</ref> و [[اطعام]] به [[مردم]]، پایگاه و موقعیت خویش را در میان [[قریش]] [[استوار]] ساخت و در میان ایشان موقعیت والایی یافت<ref>فکان عزیزا منیعا؛ بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>، به گونه‌ای که در [[سختی‌ها]] [[پناهگاه]] و پاور مردم بود که بعدها [[نسل]] وی در مفاخرات، از او نام می‌بردند و به [[کارهای نیک]] وی [[افتخار]] میکردند<ref>زبیر بن بکار، ص۵۶۷.</ref>. همچنین ابوطالب، یکی از کسانی نام برده شده که در [[عصر جاهلی]] با عنوان «[[حکام]] قریش» از آنها یاد می‌شود<ref>فاکهی، ج۵، ص۱۹۹؛ میدانی، ج۱، ص۴۱.</ref> که هرچند این سمتی خاندانی بود و پیش از وی به [[زبیر بن عبدالمطلب]] و قبل‌تر به [[عبدالمطلب]] تعلق داشت<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>، با این حال، نشان از پذیرش ابوطالب نزد مردم و [[اعتماد]] ایشان به اوست. ابوطالب در کار [[داوری]] از خود ابتکاراتی نیز نشان داد. او نخستین قاضی‌ای بود که [[سنت]] ادای [[سوگند]] هنگام [[شهادت]] را برای اولیای دم وضع کرد و این روش او بعدها در [[اسلام]] نیز پذیرفته شد و جزو سنت‌های [[قضاوت]] [[اسلامی]] قرار گرفت<ref>جواد علی، ج۵، ص۵۲۵؛ گلشنی، ج۵، ص۶۱۸.</ref>. بعضی از اقدامات وی در [[مکه]]، از موقعیت ممتاز او میان [[بنی هاشم]] و [[قریش]] خبر میدهد. از جمله اینکه بزرگان قریش در بعضی روزها [[مردم]] [[شهر]] را [[غذا]] میدادند. هنگامی که نوبت به [[ابوطالب]] میرسید، در آن [[روز]] دیگران به [[احترام]] وی [[اطعام]] نمی‌کردند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. همچنین هنگامی که قرار شد [[خانه کعبه]] مرمت شود، ابوطالب[[قریش]] را مخاطب قرار داد و از آنان خواست در این راه تنها اموالی را صرف کنند که از راه [[حلال]] کسب کرده‌اند و اموالی را که از راه [[ظلم]] و [[تجاوز]] به دست آورده‌اند یا در حلال بودن آن [[شک]] دارند، برای تعمیر [[خانه خدا]] اختصاص ندهند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۹.</ref>.
با [[مرگ]] زبیر (بعد از سال سی‌ام [[عام الفیل]])، ریاست بنی هاشم به ابوطالب رسید. زبیر، ریاست را به ابوطالب وصیت کرد و حلف‌ها و تعهدات خود را نیز به او سپرد<ref>ر.ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۸۸.</ref>.
[[سرپرستی]] [[پیامبر]]: پس از درگذشت [[عبدالمطلب]]، سرپرستی پیامبر به ابوطالب واگذار شد. منابع درباره اینکه ابوطالب چگونه به سرپرستی پیامبر رسید، چند نظر را نقل کرده‌اند. بنا بر قول مشهور، سرپرستی پیامبر به سفارش عبدالمطلب به ابوطالب واگذار شد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۸۹.</ref>. قرعه زدن، [[انتخاب]] خود پیامبر یا واگذاری سرپرستی به [[زبیر]] و انتقال آن پس از [[مرگ]] زبیر به ابوطالب، از جمله اقوال دیگر است. نظر اخیر مورد پذیرش [[تاریخ]] نگاران قرار نگرفته و بر [[نادرست]] بودن آن تأکید کرده‌اند؛ زیرا [[زبیر بن عبدالمطلب]] [[دست]] کم تا هنگامی که پیامبر به بیست و چند سالگی رسید، زنده بود، در حالی که بیشتر منابع از [[سفر]] پیامبر در سنین پیش از ده سالگی با ابوطالب گزارش میدهند که نشان از سرپرستی ابوطالب دارد<ref>بلاذری، ج۱، ص۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۲۳.</ref>.
 
پیامبر هنگام درگذشت عبدالمطلب، هشت ساله بود و ابوطالب ۴۳ سال داشت. عبدالمطلب سفارش پیامبر را به ابوطالب در شعری چنین آورد:
ابوطالب در کار رهبری [[قریش]]، با دو مشکل تنگ دستی و کاهش [[قدرت]] بنی هاشم در [[مکه]] با برآمدن قبایل دیگر مواجه بود<ref>ر.ک: ابن حبیب بغدادی، منمق، ص۳۳۱.</ref>، اما آنچه ابوطالب را در این وضع کمک می‌کرد، [[شخصیت]] ممتاز، [[درایت]] و [[تدبیر]] وی بود که او را در کار ریاست بنی هاشم با مشکلی روبه رو نساخت و با وجود [[تنگدستی]]، در تمام طول دوران ریاستش که نزدیک به دو دهه به درازا کشید، هیچ رقیب و منازعی نداشت و به دلیل [[حسن تدبیر]] [[ابوطالب]]، [[بنی هاشم]] نیز از او [[حمایت]] کردند. این مسئله که وی بدون توان [[مالی]] بسیار، به [[سیادت]] رسید، در منابع بسیاری آمده است<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. از جمله [[امام علی]]{{ع}} در این باره می‌فرماید: "پدرم در عین [[ناداری]] [[سروری]] کرد"<ref>{{متن حدیث|أَبِي سَادَ فَقِيراً}}؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.
{{عربی|أوصیت من کنیته بطالب بابن الذی قد غاب لیس بآیب}}؛
 
«و من به کسی که [[کنیه]] از طالب دارد، درباره پسر کسی که رفت و باز نخواهد گشت، سفارش کرده‌ام»<ref>مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>.
ابوطالب در سایه ویژگی‌هایی مانند [[حلم]]، [[دوراندیشی]]، [[مدارا]] و [[خردورزی]]، توانست بر [[مشکلات]] چیره شود. او برای [[تحکیم]] موقعیت [[بنی هاشم]]، تدابیری به [[خرج]] داد که یکی از نمونه‌های آن، وصلت با [[بنی مخزوم]] بود که در آن ایام در [[مکه]] [[اقتدار]] یافته بودند<ref>قنوات، ج۸، ص۷۶.</ref>. بدین ترتیب، دو دختر خود، جُمانه و [[ام هانی]] را به خواستگارانی از [[قبیله]] بنی مخزوم داد، حال آنکه خواستگارانی از تیره خویش نیز داشتند.
ابوطالب در [[تربیت پیامبر]] کوشید و در [[حفاظت]] از وی تلاش بسیار نمود. وی درباره [[پیامبر]]، چنان [[دوستی]] و [[محبت]] شدیدی ابراز میداشت که هیچ یک از [[فرزندان]] خود را تا آن [[درجه]] [[دوست]] نمی‌داشت. او با دیدن پیامبر، خاطره برادرش [[عبدالله]] برایش [[تجدید]] میشد، می‌گریست و میگفت «او مرا به یاد برادرم میاندازد»<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۴.</ref>.
 
[[ابوطالب]] کنار پیامبر می‌خوابید و هرگاه بیرون میرفت، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} بود و چنان [[دلبستگی]] شدیدی به [[حضرت]] داشت که درباره هیچ چیز چنان نبود و خوراک‌های خوب را ویژه آن حضرت قرار میداد. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه تنها یا دسته جمعی [[غذا]] میخوردند و پیامبر حاضر نبود، [[احساس]] سیری نمی‌کردند و هرگاه همراه ایشان غذا میخوردند، احساس [[راحتی]] و سیری مینمودند. معمولا هنگامی که [[خانواده]] ابوطالب میخواستند غذا بخورند، [[أبو طالب]] می‌گفت خودتان میدانید بهتر است تا آمدن پسرم -[[محمد]] - [[صبر]] کنید. چون پیامبر میآمد و همراه ایشان غذا میخورد، چیزی از غذای ایشان اضافه میآمد و اگر همراه ایشان غذا نمی‌خورد، آنها [[سیر]] نمی‌شدند و ابوطالب به ایشان میگفت: تو [[فرخنده]] و مبارکی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶.</ref> منابع [[شیعی]]، [[ارتباط]] ابوطالب و پیامبر را از همان آغاز [[تولد پیامبر]] گزارش کرده‌اند. بر اساس این منابع، ابوطالب در هفتمین [[روز]] تولد پیامبر برای وی [[عقیقه]] کرد و نامش را [[احمد]] نهاد<ref>کلینی، ج۶، ص۳۴؛ صدوق، من لا بحضر، ج۳، ص۴۸۵.</ref>.
ابوطالب همچنین در پرتو [[پایبندی]] به مسائل [[اخلاقی]]، مانند [[تحریم]] [[شرب خمر]] بر خود<ref>حلبی، ج۱، ص۱۶۵.</ref> و [[اطعام]] به [[مردم]]، پایگاه و موقعیت خویش را در میان [[قریش]] [[استوار]] ساخت و در میان ایشان موقعیت والایی یافت<ref>فکان عزیزا منیعا؛ بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>، به گونه‌ای که در [[سختی‌ها]] [[پناهگاه]] و یاور مردم بود که بعدها [[نسل]] وی در مفاخرات، از او نام می‌بردند و به [[کارهای نیک]] وی [[افتخار]] می‌کردند<ref>زبیر بن بکار، ص۵۶۷.</ref>.
ابوطالب در حفاظت از رسول خدا{{صل}} به اندازه‌ای حساسیت ابراز میکرد که حتی در مواردی که کمترین خطری برای رسول خدا{{صل}} احساس مینمود، وی را پنهان میداشت. از جمله گفته شده مردی که به [[مکه]] رفت و آمد داشت و [[آینده]] افراد را [[پیش بینی]] میکرد، پیامبر را دید و برای او شأنی در آینده پیش بینی کرد. ابوطالب بی درنگ پیامبر را از وی مخفی داشت و چون فرد پیشگو، دوباره سراغ حضرت را گرفت، هرگز نتوانست وی را بیابد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۰.</ref>.
 
ابوطالب که [[انس]] زیادی با یادگار [[برادر]] خویش برقرار کرده بود، تحت تأثیر معنویتی قرار داشت که از [[پیامبر]] [[مشاهده]] میکرد. یک بار وقتی در [[مکه]] [[خشکسالی]] شد و گروهی نزد [[ابوطالب]] آمدند تا او [[خداوند]] را برای فرستادن [[باران]] بخواند، ابوطالب، برادرزاده خود را به کنار [[کعبه]] آورد و به واسطه او از خداوند باران‌طلبید و خداوند دعای او را [[اجابت]] کرد و باران فرستاد. سروده ابوطالب در این باره چنین است:
همچنین ابوطالب، یکی از کسانی نام برده شده که در [[عصر جاهلی]] با عنوان "[[حکام]] قریش" از آنها یاد می‌شود <ref>فاکهی، ج۵، ص۱۹۹؛ میدانی، ج۱، ص۴۱.</ref> که هرچند این سمتی خاندانی بود و پیش از وی به [[زبیر بن عبدالمطلب]] و قبل‌تر به [[عبدالمطلب]] تعلق داشت<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>، با این حال، نشان از پذیرش ابوطالب نزد مردم و [[اعتماد]] ایشان به اوست. ابوطالب در کار [[داوری]] از خود ابتکاراتی نیز نشان داد. او نخستین قاضی‌ای بود که [[سنت]] ادای [[سوگند]] هنگام [[شهادت]] را برای اولیای دم وضع کرد و این روش او بعدها در [[اسلام]] نیز پذیرفته شد و جزو سنت‌های [[قضاوت]] [[اسلامی]] قرار گرفت<ref>جواد علی، ج۵، ص۵۲۵؛ گلشنی، ج۵، ص۶۱۸.</ref>.
{{عربی|و أبیض یستسقی القمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل}}<ref>شامی، ج۲، ص۱۳۷؛ حلبی، ج۱، ص۱۹۰.</ref>؛
 
«بزرگوار و کریمی که باران [[ابر]] به آبروی او خواسته می‌شود و [[فریادرس]] [[یتیمان]] و نگه دار [[بیوه]] [[زنان]] است».
بعضی از اقدامات وی در [[مکه]]، از موقعیت ممتاز او میان [[بنی هاشم]] و [[قریش]] خبر می‌دهد. از جمله اینکه بزرگان قریش در بعضی روزها [[مردم]] [[شهر]] را [[غذا]] می‌دادند. هنگامی که نوبت به [[ابوطالب]] می‌رسید، در آن [[روز]] دیگران به [[احترام]] وی [[اطعام]] نمی‌کردند<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. همچنین هنگامی که قرار شد [[خانه کعبه]] مرمت شود، ابوطالب [[قریش]] را مخاطب قرار داد و از آنان خواست در این راه تنها اموالی را صرف کنند که از راه [[حلال]] کسب کرده‌اند و اموالی را که از راه [[ظلم]] و [[تجاوز]] به دست آورده‌اند یا در حلال بودن آن [[شک]] دارند، برای تعمیر [[خانه خدا]] اختصاص ندهند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۹.</ref>.
 
==[[سرپرستی]] [[پیامبر]]==
پس از درگذشت [[عبدالمطلب]]، سرپرستی پیامبر به ابوطالب واگذار شد. منابع درباره اینکه ابوطالب چگونه به سرپرستی پیامبر رسید، چند نظر را نقل کرده‌اند. بنا بر قول مشهور، سرپرستی پیامبر به سفارش عبدالمطلب به ابوطالب واگذار شد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۸۹.</ref>. قرعه زدن، [[انتخاب]] خود پیامبر یا واگذاری سرپرستی به [[زبیر]] و انتقال آن پس از [[مرگ]] زبیر به ابوطالب، از جمله اقوال دیگر است. نظر اخیر مورد پذیرش [[تاریخ]] نگاران قرار نگرفته و بر [[نادرست]] بودن آن تأکید کرده‌اند؛ زیرا [[زبیر بن عبدالمطلب]] دست‌کم تا هنگامی که پیامبر به بیست و چند سالگی رسید، زنده بود، در حالی که بیشتر منابع از [[سفر]] پیامبر در سنین پیش از ده سالگی با ابوطالب گزارش می‌دهند که نشان از سرپرستی ابوطالب دارد<ref>بلاذری، ج۱، ص۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۲۳.</ref>.
 
پیامبر هنگام درگذشت عبدالمطلب، هشت ساله بود و ابوطالب ۴۳ سال داشت. عبدالمطلب سفارش پیامبر را به ابوطالب در شعری چنین آورد:من به کسی که کُنیه از طالب دارد، درباره پسر کسی که رفت و باز نخواهد گشت، سفارش کرده‌ام"<ref>{{عربی|أوصیت من کنیته بطالب بابن الذی قد غاب لیس بآیب}}؛ مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>.
 
ابوطالب در [[تربیت پیامبر]] کوشید و در [[حفاظت]] از وی تلاش بسیار نمود. وی درباره [[پیامبر]]، چنان [[دوستی]] و [[محبت]] شدیدی ابراز می‌داشت که هیچ یک از [[فرزندان]] خود را تا آن [[درجه]] [[دوست]] نمی‌داشت. او با دیدن پیامبر، خاطره برادرش [[عبدالله]] برایش [[تجدید]] می‌شد، می‌گریست و می‌گفت:"او مرا به یاد برادرم می‌اندازد"<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۴.</ref>.
 
[[ابوطالب]] کنار پیامبر می‌خوابید و هرگاه بیرون می‌رفت، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} بود و چنان [[دلبستگی]] شدیدی به [[حضرت]] داشت که درباره هیچ چیز چنان نبود و خوراک‌های خوب را ویژه آن حضرت قرار می‌داد. [[خاندان]] ابوطالب هرگاه تنها یا دسته جمعی [[غذا]] می‌خوردند و پیامبر حاضر نبود، [[احساس]] سیری نمی‌کردند و هرگاه همراه ایشان غذا می‌خوردند، احساس [[راحتی]] و سیری می‌نمودند. معمولاً هنگامی که [[خانواده]] ابوطالب می‌خواستند غذا بخورند، [[ابو طالب]] می‌گفت خودتان می‌دانید بهتر است تا آمدن پسرم -[[محمد]] - [[صبر]] کنید. چون پیامبر می‌آمد و همراه ایشان غذا می‌خورد، چیزی از غذای ایشان اضافه می‌آمد و اگر همراه ایشان غذا نمی‌خورد، آنها [[سیر]] نمی‌شدند و ابوطالب به ایشان می‌گفت: تو [[فرخنده]] و مبارکی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶.</ref> منابع [[شیعی]]، [[ارتباط]] ابوطالب و پیامبر را از همان آغاز [[تولد پیامبر]] گزارش کرده‌اند. بر اساس این منابع، ابوطالب در هفتمین [[روز]] تولد پیامبر برای وی [[عقیقه]] کرد و نامش را [[احمد]] نهاد<ref>کلینی، ج۶، ص۳۴؛ صدوق، من لا بحضر، ج۳، ص۴۸۵.</ref>.
 
ابوطالب در حفاظت از رسول خدا{{صل}} به اندازه‌ای حساسیت ابراز می‌کرد که حتی در مواردی که کمترین خطری برای رسول خدا{{صل}} احساس می‌نمود، وی را پنهان می‌داشت. از جمله گفته شده مردی که به [[مکه]] رفت و آمد داشت و [[آینده]] افراد را [[پیش بینی]] می‌کرد، پیامبر را دید و برای او شأنی در آینده پیش بینی کرد. ابوطالب بی‌درنگ پیامبر را از وی مخفی داشت و چون فرد پیشگو، دوباره سراغ حضرت را گرفت، هرگز نتوانست وی را بیابد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۰.</ref>.
 
ابوطالب که [[انس]] زیادی با یادگار [[برادر]] خویش برقرار کرده بود، تحت تأثیر معنویتی قرار داشت که از [[پیامبر]] [[مشاهده]] می‌کرد. یک بار وقتی در [[مکه]] [[خشکسالی]] شد و گروهی نزد [[ابوطالب]] آمدند تا او [[خداوند]] را برای فرستادن [[باران]] بخواند، ابوطالب، برادرزاده خود را به کنار [[کعبه]] آورد و به واسطه او از خداوند باران‌ طلبید و خداوند دعای او را [[اجابت]] کرد و باران فرستاد. سروده ابوطالب در این باره چنین است:
"بزرگوار و کریمی که باران [[ابر]] به آبروی او خواسته می‌شود و [[فریادرس]] [[یتیمان]] و نگه دار [[بیوه]] [[زنان]] است"<ref>{{عربی|و أبیض یستسقی القمام بوجهه ثمال الیتامی عصمة للأرامل}} شامی، ج۲، ص۱۳۷؛ حلبی، ج۱، ص۱۹۰.</ref>
 
[[ارتباط]] میان ابوطالب و پیامبر [[پیش از بعثت]]، معمولا در چندین خبر به شرح زیر ادامه و بازتاب یافته است:
[[ارتباط]] میان ابوطالب و پیامبر [[پیش از بعثت]]، معمولا در چندین خبر به شرح زیر ادامه و بازتاب یافته است:
بنا بر گزارش‌هایی - که در جزئیات آن میتوان تردید کرد. در سفری که ابوطالب برای [[تجارت]] به [[شام]] میرفت، [[رسول خدا]]{{صل}} را همراه خود برد. در همین [[سفر]] [[بحیرای راهب]]، در خصوص نگهداری و [[مراقبت]] از پیامبر و دور نگاه داشتن وی از دست [[یهود]]، سفارش‌هایی به ابوطالب کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۹۷، ۱۲۲؛ ابن جوزی، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.
 
خبر دیگر مربوط به پیش از [[بعثت پیامبر]] اینکه [[هبیرة]] بن [[عمرو]] مخزومی و پیامبر از ابوطالب، دختر وی [[ام هانی]] را [[خواستگاری]] کردند، اما ابوطالب با هبیره موافقت کرد و استدلالش این بود که چون با ایشان پیوند مصاهرتی پیش از این بسته شده، مناسب است با این [[ازدواج]] جبران شود؛ هر چند پیامبر از این [[تصمیم]] [[اندوهگین]] شد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۴۸۵؛ شامی، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>، اما روشن است که ابوطالب در این [[رفتار]]، فراتر از مسائل شخصی، در پی [[منافع]] [[قبیله]] خویش بود، ضمن آنکه گویا شرایط [[مالی]] پیامبر را برای [[تشکیل خانواده]] مناسب نمی‌دید.
بنا بر گزارش‌هایی - که در جزئیات آن می‌توان تردید کرد. در سفری که ابوطالب برای [[تجارت]] به [[شام]] می‌رفت، [[رسول خدا]]{{صل}} را همراه خود بُرد. در همین [[سفر]] [[بحیرای راهب]]، در خصوص نگهداری و [[مراقبت]] از پیامبر و دور نگاه داشتن وی از دست [[یهود]]، سفارش‌هایی به ابوطالب کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۹۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۹۷، ۱۲۲؛ ابن جوزی، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.
 
خبر دیگر مربوط به پیش از [[بعثت پیامبر]] اینکه [[هبیرة بن عمرو مخزومی]] و پیامبر از ابوطالب، دختر وی [[ام هانی]] را [[خواستگاری]] کردند، اما ابوطالب با هبیره موافقت کرد و استدلالش این بود که چون با ایشان پیوند مصاهرتی پیش از این بسته شده، مناسب است با این [[ازدواج]] جبران شود؛ هر چند پیامبر از این [[تصمیم]] [[اندوهگین]] شد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۴۸۵؛ شامی، ج۱۱، ص۲۳۶.</ref>، اما روشن است که ابوطالب در این [[رفتار]]، فراتر از مسائل شخصی، در پی [[منافع]] [[قبیله]] خویش بود، ضمن آنکه گویا شرایط [[مالی]] پیامبر را برای [[تشکیل خانواده]] مناسب نمی‌دید.
 
مطابق [[روایات]] بسیاری که در کتب [[تاریخ]] بدان اشاره شده، ابوطالب، هنگامی که پیامبر{{صل}} به ۲۵ سالگی رسید، برای به سامان شدن اوضاع [[اقتصادی]] و معیشتی وی، او را [[تشویق]] کرد با کاروان تجاری [[خدیجه]] به [[شام]] رود تا از این راه سودی نصیبش گردد و گشایشی در زندگی‌اش حاصل شود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۲۴.</ref>، بلکه زمینه [[ازدواج]] و [[تشکیل خانواده]] برای وی فراهم آید. پس از [[تجارت]] موفق [[پیامبر]]، [[ابوطالب]] برای [[ازدواج خدیجه]] و پیامبر گام برداشت و در [[مراسم عقد]] ایشان حاضر شد و [[خطبه]] غرایی درباره ویژگی [[خاندان پیامبر]] و صفات آن [[حضرت]] خواند و [[پرداخت مهریه]] این ازدواج را خود پذیرفت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ کلینی، ج۵، ص۲۷۵.</ref>. مبرد<ref>مبرد، ج۴، ص۲۸۶.</ref>، این خطبه را از [[بهترین]] خطبه‌های [[عصر جاهلی]] دانسته است.
مطابق [[روایات]] بسیاری که در کتب [[تاریخ]] بدان اشاره شده، ابوطالب، هنگامی که پیامبر{{صل}} به ۲۵ سالگی رسید، برای به سامان شدن اوضاع [[اقتصادی]] و معیشتی وی، او را [[تشویق]] کرد با کاروان تجاری [[خدیجه]] به [[شام]] رود تا از این راه سودی نصیبش گردد و گشایشی در زندگی‌اش حاصل شود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۲۴.</ref>، بلکه زمینه [[ازدواج]] و [[تشکیل خانواده]] برای وی فراهم آید. پس از [[تجارت]] موفق [[پیامبر]]، [[ابوطالب]] برای [[ازدواج خدیجه]] و پیامبر گام برداشت و در [[مراسم عقد]] ایشان حاضر شد و [[خطبه]] غرایی درباره ویژگی [[خاندان پیامبر]] و صفات آن [[حضرت]] خواند و [[پرداخت مهریه]] این ازدواج را خود پذیرفت<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۰؛ کلینی، ج۵، ص۲۷۵.</ref>. مبرد<ref>مبرد، ج۴، ص۲۸۶.</ref>، این خطبه را از [[بهترین]] خطبه‌های [[عصر جاهلی]] دانسته است.
پس از ازدواج [[رسول خدا]]{{صل}} با خدیجه، بنا بر [[اخبار]]، در برههای [[شهر]] [[مکه]] دچار [[خشکسالی]] و کمبود آذوقه شد. در این اوضاع که رسول خدا{{صل}} در پرتو [[ازدواج با خدیجه]] از [[تمکن مالی]] برخوردار بود و [[خانواده]] ابوطالب را پر [[جمعیت]] میدید، به پاس خدمات ابوطالب به وی، به عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] که از [[توانگران]] [[قریش]] بود، پیشنهاد کرد برای کاستن از بارهای [[زندگی]] ابوطالب، هر کدام [[فرزندی]] از او را برای [[سرپرستی]] بپذیرند تا دوران [[مشقت]] به سر آید. چون این پیشنهاد با ابوطالب مطرح شد، مورد استقبال وی قرار گرفت و اظهار [[تمایل]] کرد اگر تنها [[عقیل]] نزد وی باقی بماند، برایش کافی است. بدین ترتیب، [[امام علی]]{{ع}} به [[خانه پیامبر]]، و [[جعفر]] به [[خانه]] [[عباس]] راه یافت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. بنا بر گزارش‌ها در همین ایام، ابوطالب به دلیل [[ناتوانی]] از پرداخت [[مالی]] که عباس بدو [[قرض]] داده بود، [[منصب]] سقایت و رفادت آبرسانی و [[پذیرایی]] از [[حاجیان]]) را به او واگذار می‌کند<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴.</ref>. پذیرش [[فقر]] و [[نیازمندی]] ابوطالب، بدان اندازه که نتواند از عهده خانواده خویش براید، به [[حق]] مورد تردید نویسندگان معاصر قرار گرفته است؛ زیرا اولا: [[خانواده]] ابوطالب - در مقایسه با خانواده‌های دیگر همچون [[عبدالمطلب]] - پر جمعیت نبود، ضمن آنکه چهار تن از هفت فرزند وی، پسر بودند و پسران معمولا در مسائل [[اقتصادی]] کمک کار [[خانه]] هستند و میتوانند باری از دوش [[خانواده]] بردارند. به ویژه که [[فرزندان ابوطالب]] در این [[زمان]] به جز [[امام علی]]{{ع}} که خردسال بود، باقی همه یا [[ازدواج]] کرده بودند یا در من [[جوانی]] به سر می‌برده‌اند که در هر دو صورت، میتوانستند از نظر اقتصادی کمک کار خانواده باشند و خانواده را از [[تنگدستی]] برهانند. ضمن آنکه انتقال [[فرزندی]] از خانه ای به خانه دیگر، با با توجه به اینکه خانه‌های [[بنی هاشم]] کنار یکدیگر بود، معنایی نداشت. به ویژه که [[دستگیری]] از خانوادهای [[نیازمند]]، میتوانست به صورت [[کمک مالی]] باشد، نه جدا کردن فرزند از خانواده. آنچه در موضوع [[تمکن مالی]] [[ابوطالب]] صحیح به نظر میرسد اینکه، ابوطالب[[ثروت]] فراوانی همانند [[برادر]] خود [[عباس]] یا برخی از بزرگان عبدشمس نداشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶ و ۱۳۳.</ref>، اما این کمبود [[ثروت]]، بدان اندازه نبود که از عهده [[تأمین مخارج خانواده]] و [[فرزندان]] خویش برنیاید؛ هر چند میتوانست موجب از دست رفتن مناصبی مانند سقایت شود که بر پا داشتن آن، به [[سرمایه]] نیاز داشت. به هر صورت، امام علی{{ع}} در [[کودکی]] به [[خانه پیامبر]] راه یافت. راه یابی امام علی{{ع}} در کودکی و پیش از نابسامان شدن اوضاع اقتصادی ابوطالب به خانه پیامبر، رخدادی [[قطعی]] است که آن [[حضرت]] خود بدان تصریح نموده<ref>سید رضی، ص۳۰۰.</ref> و منابع نیز آن را [[تأیید]] کرده‌اند<ref>مجلسی، ج۱، ص۴۳.</ref>؛ هر چند درباره علل و زمینه‌های آن نظراتی مطرح شده است. باعونی<ref>باعونی، ج۱، ص۳۹.</ref> مطلبی را از کتاب [[نجباء]] الابناء ابن [[ظفر]] نقل می‌کند مبنی بر اینکه [[علی]] چون به خانه پیامبر رفت و آمد بسیار داشت و [[خدیجه]] با وی بسیار [[مهربانی]] میکرد، بدان خانه [[الفت]] گرفته بود، به گونه‌ای که حتی وقتی پدرش ابوطالب او را احضار کرد تا با هم [[غذا]] بخورند، علی نتوانست لقمه‌هایی را که [[پدر]] در دهانش گذاشته بود، بخورد و گفت در دست [[محمد]] سردی و در غذای وی [[اشتیاق]] خوردن مییابم.
 
[[حمایت از پیامبر]] و [[مسلمانان]]: هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[ابوطالب]] ۷۵ سال داشت و بزرگ [[مکه]] بود. او از [[دعوت]] جدید [[حمایت]] کرد و رسول خدا{{صل}} در [[پناه]] ابوطالب توانست به [[تبلیغ دین]] جدید بپردازد. ابوطالب تقریبا در تمام حوادث مربوط به [[سیره نبوی]] در دوران مکی، حضور داشت و [[اقدامات پیامبر]] و مسلمانان با حمایت ابوطالب پیوند خورده است و بررسی حوادث این دوران، بدون بررسی و تحلیل [[رفتار]] و اقدامات ابوطالب شدنی نیست. ابوطالب که مردی کارآزموده و [[آینده]] نگر بود، از همان آغاز دعوت رسول خدا{{صل}} میتوانست پایان آن را [[پیش بینی]] کند. بدین منظور، شیوهای را در حمایت از [[آیین جدید]] در پیش گرفت که بتواند در [[یاری]] رسانی سودمندتر باشد. ابوطالب [[اسلام]] خود را آشکار نکرد تا همراه با [[حفظ]] موقعیت و جایگاه خویش میان [[قریش]]، از موضعی [[برتر]] [[دین جدید]] را یاری رساند. در پرتو همین [[تدبیر]]، او در تمامی حوادث و صحنه‌های [[تاریخ اسلام]] در دوران مکی به حمایت مؤثر از مسلمانان برخاست. اگر او نیز مانند دیگر مسلمانان یکسره در برابر قریش میایستاد و خود را با [[اعلان]] [[پذیرش اسلام]] با آنان درگیر میکرد، [[قریش]] به وی مجال فعالیت نمی‌داد و او را به [[انزوا]] میکشاند.
پس از ازدواج [[رسول خدا]]{{صل}} با خدیجه، بنا بر [[اخبار]]، در برهه‌ای [[شهر]] [[مکه]] دچار [[خشکسالی]] و کمبود آذوقه شد. در این اوضاع که رسول خدا{{صل}} در پرتو [[ازدواج با خدیجه]] از [[تمکن مالی]] برخوردار بود و [[خانواده]] ابوطالب را پُر [[جمعیت]] می‌دید، به پاس خدمات ابوطالب به وی، به عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] که از [[توانگران]] [[قریش]] بود، پیشنهاد کرد برای کاستن از بارهای [[زندگی]] ابوطالب، هر کدام [[فرزندی]] از او را برای [[سرپرستی]] بپذیرند تا دوران [[مشقت]] به سر آید. چون این پیشنهاد با ابوطالب مطرح شد، مورد استقبال وی قرار گرفت و اظهار [[تمایل]] کرد اگر تنها [[عقیل]] نزد وی باقی بماند، برایش کافی است. بدین ترتیب، [[امام علی]]{{ع}} به [[خانه پیامبر]]، و [[جعفر]] به [[خانه]] [[عباس]] راه یافت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. بنا بر گزارش‌ها در همین ایام، ابوطالب به دلیل [[ناتوانی]] از پرداخت [[مالی]] که عباس بدو [[قرض]] داده بود، [[منصب]] سقایت و رفادت آبرسانی و [[پذیرایی]] از [[حاجیان]]) را به او واگذار می‌کند<ref>بلاذری، ج۱، ص۶۴.</ref>.
ابوطالب از [[پیامبر]] خواست به کارش ادامه دهد؛ زیرا او تا هنگامی که زنده باشد، بدو دسترسی نخواهند داشت<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. او همچنین به فرزندانش سفارش کرد از [[آیین]] پیامبر[[پیروی]] کنند<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۲۶.</ref>.
 
ابوطالب، پیامبر را در سخنان و اخباری که میداد، [[راستگو]] میدانست و به [[ارتباط]] پیامبر با خدای خویش معترف بود. ابوطالب خود نقل میکرد روزی با پیامبر، بیرون از [[شهر]] بودند که دچار [[تشنگی]] شدند و پیامبر پایش را به [[زمین]] کوبید و در اثر آن آب از زمین جوشید<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۵۶۰؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۸؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>.
پذیرش [[فقر]] و [[نیازمندی]] ابوطالب، بدان اندازه که نتواند از عهده خانواده خویش براید، به [[حق]] مورد تردید نویسندگان معاصر قرار گرفته است؛ زیرا اولاً: [[خانواده]] ابوطالب - در مقایسه با خانواده‌های دیگر همچون [[عبدالمطلب]] - پُر جمعیت نبود، ضمن آنکه چهار تن از هفت فرزند وی، پسر بودند و پسران معمولا در مسائل [[اقتصادی]] کمک کار [[خانه]] هستند و می‌توانند باری از دوش [[خانواده]] بردارند. به ویژه که [[فرزندان ابوطالب]] در این [[زمان]] به جز [[امام علی]]{{ع}} که خردسال بود، باقی همه یا [[ازدواج]] کرده بودند یا در سن [[جوانی]] به سر می‌برده‌اند که در هر دو صورت، می‌توانستند از نظر اقتصادی کمک کار خانواده باشند و خانواده را از [[تنگدستی]] برهانند. ضمن آنکه انتقال [[فرزندی]] از خانه‌ای به خانه دیگر، با توجه به اینکه خانه‌های [[بنی هاشم]] کنار یکدیگر بود، معنایی نداشت. به ویژه که [[دستگیری]] از خانوادهای [[نیازمند]]، می‌توانست به صورت [[کمک مالی]] باشد، نه جدا کردن فرزند از خانواده. آنچه در موضوع [[تمکن مالی]] [[ابوطالب]] صحیح به نظر می‌رسد اینکه، ابوطالب [[ثروت]] فراوانی همانند [[برادر]] خود [[عباس]] یا برخی از بزرگان عبدشمس نداشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۹۶ و ۱۳۳.</ref>، اما این کمبود [[ثروت]]، بدان اندازه نبود که از عهده [[تأمین مخارج خانواده]] و [[فرزندان]] خویش برنیاید؛ هر چند می‌توانست موجب از دست رفتن مناصبی مانند سقایت شود که بر پا داشتن آن، به [[سرمایه]] نیاز داشت. به هر صورت، امام علی{{ع}} در [[کودکی]] به [[خانه پیامبر]] راه یافت. راه‌یابی امام علی{{ع}} در کودکی و پیش از نابسامان شدن اوضاع اقتصادی ابوطالب به خانه پیامبر، رخدادی [[قطعی]] است که آن [[حضرت]] خود بدان تصریح نموده<ref>سید رضی، ص۳۰۰.</ref> و منابع نیز آن را [[تأیید]] کرده‌اند<ref>مجلسی، ج۱، ص۴۳.</ref>؛ هر چند درباره علل و زمینه‌های آن نظراتی مطرح شده است. باعونی<ref>باعونی، ج۱، ص۳۹.</ref> مطلبی را از کتاب "نجباء الابناء" [[ابن ظفر]] نقل می‌کند مبنی بر اینکه [[علی]] چون به خانه پیامبر رفت و آمد بسیار داشت و [[خدیجه]] با وی بسیار [[مهربانی]] می‌کرد، بدان خانه [[الفت]] گرفته بود، به گونه‌ای که حتی وقتی پدرش ابوطالب او را احضار کرد تا باهم [[غذا]] بخورند، علی نتوانست لقمه‌هایی را که [[پدر]] در دهانش گذاشته بود، بخورد و گفت در دست [[محمد]] سردی و در غذای وی [[اشتیاق]] خوردن می‌یابم.
[[عزم]] [[ابوطالب]] برای [[حمایت از پیامبر]] به اندازه‌ای بود که [[تمسخر]] [[قریش]] نیز نمی‌توانست در [[اراده]] وی خللی ایجاد کند. هنگامی که در داستان «[[انذار]] [[عشیره]] اقربین»، [[بنی هاشم]] در [[خانه]] ابوطالب گرد آمدند<ref>مفید، ج۱، ص۴۹؛ حلبی، ج۱، ص۴۶۰.</ref>، [[ابولهب]] در برابر [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دین جدید]]، ایستاد و آن را [[انکار]] کرد، ولی ابوطالب از [[پیامبر]] [[حمایت]] کرد. ابوطالب، ابولهب را [[ننگ]] [[بنی هاشم]] خواند و از پیامبر خواست هرگاه قصد علنی کردن دعوت خود را کرد، آنان را بخواند تا مسلح و با او همراه شوند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۷.</ref>. ابوطالب گفت در میان بنی هاشم بیش از همه، او خود [[مشتاق]] حمایت از پیامبر است و به او [[وعده]] همه گونه [[یاری]] داد<ref>ابن اثیر، کامل، ج۲، ص۶۲؛ شامی، ج۲، ص۳۲۳.</ref>. پیامبر در این مجلس، [[امام علی]]{{ع}} را به عنوان [[برادر]] و [[جانشین]] خویش [[انتخاب]] کرد. قریش با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو [[دستور]] میدهد از فرزندت [[اطاعت]] کنی<ref>طبری، ج۲، ص۳۲۱.</ref>. [[ابن اسحاق]] در گزارشی بلند (حدود هفت صفحه)، حمایت ابوطالب از پیامبر را در مراحل گوناگون بازگفته است. بر اساس این گزارش، ابوطالب در مراحل مختلفی از رسول خدا{{صل}} حمایت کرد. ابتدا هنگامی که پیامبر دعوت خویش را آشکار کرد و بر بتان [[قریش]] [[عیب]] گرفت، قریش [[دشمنی]] خود را با رسول خدا{{صل}} آشکار کرد. در این هنگام [[أبو طالب]] به حمایت وی برخاست و رسول خدا توانست به کار خویش ادامه دهد. در مرحله بعد چون قریش حمایت ابوطالب از پیامبر و ادامه کار آن [[حضرت]] را [[مشاهده]] کرد، بزرگان قریش مانند [[عتبه]] و [[شیبه]] [[فرزندان]] [[ربیعه]]، [[ابی بن خلف]]، [[ابوجهل]] و تعدادی دیگر از سران قریش به صورت جمعی نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند یا جلو [[اقدامات پیامبر]] را بگیرد و با پیامبر را به ایشان واگذار کند. ابوطالب در این مرحله نیز با دادن پاسخی نرم، آنان را بازگرداند. پس از مدتی که [[اختلاف‌ها]] و [[دشمنی‌ها]] در [[مکه]] با ادامه [[دعوت پیامبر]] شدت گرفت، بزرگان [[قریش]] دوباره نزد [[ابوطالب]] رفتند و او را [[تهدید]] به درگیری کردند. ابوطالب از وضعیت پیش آمده و شدت دشمنی‌ها از نگران شد و نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاد و درخواست قرشیان را با وی در میان گذاشت. رسول خدا{{صل}} [[گمان]] کرد ابوطالب درصدد است از [[حمایت]] خویش دست کشد. از این رو، به عمویش پاسخ داد که اگر قریش، [[آفتاب]] را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهد تا از این کار دست کشم، چنین نخواهم کرد. ابوطالب که [[استواری]] رسول خدا{{صل}} را دید، بر حمایت خود از آن [[حضرت]] تأکید کرد.
 
==[[حمایت از پیامبر]] و [[مسلمانان]]==
هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[ابوطالب]] ۷۵ سال داشت و بزرگ [[مکه]] بود. او از [[دعوت]] جدید [[حمایت]] کرد و رسول خدا{{صل}} در [[پناه]] ابوطالب توانست به [[تبلیغ دین]] جدید بپردازد. ابوطالب تقریباً در تمام حوادث مربوط به [[سیره نبوی]] در دوران مکی، حضور داشت و [[اقدامات پیامبر]] و مسلمانان با حمایت ابوطالب پیوند خورده است و بررسی حوادث این دوران، بدون بررسی و تحلیل [[رفتار]] و اقدامات ابوطالب شدنی نیست. ابوطالب که مردی کارآزموده و آینده‌نگر بود، از همان آغاز دعوت رسول خدا{{صل}} می‌توانست پایان آن را [[پیش بینی]] کند. بدین منظور، شیوه‌ای را در حمایت از [[آیین جدید]] در پیش گرفت که بتواند در [[یاری]] رسانی سودمندتر باشد. ابوطالب [[اسلام]] خود را آشکار نکرد تا همراه با [[حفظ]] موقعیت و جایگاه خویش میان [[قریش]]، از موضعی [[برتر]] [[دین جدید]] را یاری رساند. در پرتو همین [[تدبیر]]، او در تمامی حوادث و صحنه‌های [[تاریخ اسلام]] در دوران مکی به حمایت مؤثر از مسلمانان برخاست. اگر او نیز مانند دیگر مسلمانان یکسره در برابر قریش می‌ایستاد و خود را با [[اعلان]] [[پذیرش اسلام]] با آنان درگیر می‌کرد، [[قریش]] به وی مجال فعالیت نمی‌داد و او را به [[انزوا]] می‌کشاند.
 
ابوطالب از [[پیامبر]] خواست به کارش ادامه دهد؛ زیرا او تا هنگامی که زنده باشد، بدو دسترسی نخواهند داشت<ref> بلاذری، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. او همچنین به فرزندانش سفارش کرد از [[آیین]] پیامبر [[پیروی]] کنند<ref>بلاذری، ج۱، ص۱۲۶.</ref>.
 
ابوطالب، پیامبر را در سخنان و اخباری که می‌داد، [[راستگو]] می‌دانست و به [[ارتباط]] پیامبر با خدای خویش معترف بود. ابوطالب خود نقل می‌کرد روزی با پیامبر، بیرون از [[شهر]] بودند که دچار [[تشنگی]] شدند و پیامبر پایش را به [[زمین]] کوبید و در اثر آن آب از زمین جوشید<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۵۶۰؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۳۰۸؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۱، ص۲۳۱.</ref>.
 
[[عزم]] [[ابوطالب]] برای [[حمایت از پیامبر]] به اندازه‌ای بود که [[تمسخر]] [[قریش]] نیز نمی‌توانست در [[اراده]] وی خللی ایجاد کند. هنگامی که در داستان "[[انذار]] [[عشیره]] اقربین"، [[بنی هاشم]] در [[خانه]] ابوطالب گرد آمدند<ref>مفید، ج۱، ص۴۹؛ حلبی، ج۱، ص۴۶۰.</ref>، [[ابولهب]] در برابر [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دین جدید]]، ایستاد و آن را [[انکار]] کرد، ولی ابوطالب از [[پیامبر]] [[حمایت]] کرد. ابوطالب، ابولهب را [[ننگ]] [[بنی هاشم]] خواند و از پیامبر خواست هرگاه قصد علنی کردن دعوت خود را کرد، آنان را بخواند تا مسلح و با او همراه شوند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۷.</ref>. ابوطالب گفت در میان بنی هاشم بیش از همه، او خود [[مشتاق]] حمایت از پیامبر است و به او [[وعده]] همه گونه [[یاری]] داد<ref>ابن اثیر، کامل، ج۲، ص۶۲؛ شامی، ج۲، ص۳۲۳.</ref>. پیامبر در این مجلس، [[امام علی]]{{ع}} را به عنوان [[برادر]] و [[جانشین]] خویش [[انتخاب]] کرد. قریش با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو [[دستور]] می‌دهد از فرزندت [[اطاعت]] کنی<ref>طبری، ج۲، ص۳۲۱.</ref>. [[ابن اسحاق]] در گزارشی بلند (حدود هفت صفحه)، حمایت ابوطالب از پیامبر را در مراحل گوناگون بازگفته است. بر اساس این گزارش، ابوطالب در مراحل مختلفی از رسول خدا{{صل}} حمایت کرد. ابتدا هنگامی که پیامبر دعوت خویش را آشکار کرد و بر بتان [[قریش]] [[عیب]] گرفت، قریش [[دشمنی]] خود را با رسول خدا{{صل}} آشکار کرد. در این هنگام [[ابو طالب]] به حمایت وی برخاست و رسول خدا توانست به کار خویش ادامه دهد. در مرحله بعد چون قریش حمایت ابوطالب از پیامبر و ادامه کار آن [[حضرت]] را [[مشاهده]] کرد، بزرگان قریش مانند [[عتبه]] و [[شیبه]] [[فرزندان]] [[ربیعه]]، [[ابی بن خلف]]، [[ابوجهل]] و تعدادی دیگر از سران قریش به صورت جمعی نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند یا جلو [[اقدامات پیامبر]] را بگیرد و یا پیامبر را به ایشان واگذار کند. ابوطالب در این مرحله نیز با دادن پاسخی نرم، آنان را بازگرداند. پس از مدتی که [[اختلاف‌ها]] و [[دشمنی‌ها]] در [[مکه]] با ادامه [[دعوت پیامبر]] شدت گرفت، بزرگان [[قریش]] دوباره نزد [[ابوطالب]] رفتند و او را [[تهدید]] به درگیری کردند. ابوطالب از وضعیت پیش آمده و شدت دشمنی‌ها نگران شد و نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاد و درخواست قرشیان را با وی در میان گذاشت. رسول خدا{{صل}} [[گمان]] کرد ابوطالب درصدد است از [[حمایت]] خویش دست کشد. از این رو، به عمویش پاسخ داد که اگر قریش، [[آفتاب]] را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهد تا از این کار دست کشم، چنین نخواهم کرد. ابوطالب که [[استواری]] رسول خدا{{صل}} را دید، بر حمایت خود از آن [[حضرت]] تأکید کرد.
قریش چون اوضاع را چنین دید، [[معامله]] ای را به ابوطالب پیشنهاد داد. پیشنهاد قریش - براساس [[سنت]] «[[خلع]]» که در [[جاهلیت]] رواج داشت. این بود که [[عمارة بن ولید]] مخزومی به ابوطالب داده شود و در برابر، [[أبوطالب]]، [[پیامبر]] را تحویل قریش دهد. أبوطالب این معامله را نپسندید و با [[شگفتی]] گفت: آیا شما فرزند [[برادر]] مرا بکشید و من فرزند شما را بزرگ کنم. این موضوعی [[تعجب]] برانگیز است. [[قریش]] چون سرسختی ابوطالب را در حمایت از برادرزاده‌اش دید، بر [[مسلمانان]] سخت گرفت و به [[آزار]] و [[شکنجه]] ایشان پرداخت. ابوطالب نیز در برابر اوضاع پیش آمده، [[بنی هاشم]] و [[بنی مطلب]] را گرد آورد و از ایشان خواست در حمایت از رسول خدا{{صل}} به کوتاهی نکنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۲.</ref>. بر اساس [[اخبار]] دیگر، قریش در این برهه، [[تصمیم]] به [[ترور رسول خدا]]{{صل}} گرفت. همزمان پیامبر نیز برای مدتی مفقود شد و ابوطالب گمان کرد حادثه [[ناگواری]] برای آن حضرت روی داده است. بنابراین، [[بنی عبد مناف]] و [[بنی زهره]] را گرد آورد و از آنان خواست هر کدام چاقویی با خود آورند و وی را [[همراهی]] کنند. آنان به راه افتادند، اما پیش از هر اقدامی [[رسول خدا]]{{صل}} را در راه دیدند و آن [[حضرت]] از [[سلامت]] خود به ایشان گزارش داد. [[ابوطالب]] [[روز]] بعد همراه با [[جوانان]] همراهش به محل [[اجتماع]] [[قریش]] گذر کرد و گفت: از شما درباره [[محمد]] چنین و چنان شنیده‌ام. [[سوگند]] به [[خدا]] اگر به او آسیبی رسد، فردی از شما را باقی نخواهم گذاشت. آنان از ابوطالب عذر خواستند و گفتند: تو [[سید]] و [[بهترین]] ما هستی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۸؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>. ابوطالب در این باره چنین سرود:
قریش چون اوضاع را چنین دید، [[معامله]] ای را به ابوطالب پیشنهاد داد. پیشنهاد قریش - براساس [[سنت]] «[[خلع]]» که در [[جاهلیت]] رواج داشت. این بود که [[عمارة بن ولید]] مخزومی به ابوطالب داده شود و در برابر، [[أبوطالب]]، [[پیامبر]] را تحویل قریش دهد. أبوطالب این معامله را نپسندید و با [[شگفتی]] گفت: آیا شما فرزند [[برادر]] مرا بکشید و من فرزند شما را بزرگ کنم. این موضوعی [[تعجب]] برانگیز است. [[قریش]] چون سرسختی ابوطالب را در حمایت از برادرزاده‌اش دید، بر [[مسلمانان]] سخت گرفت و به [[آزار]] و [[شکنجه]] ایشان پرداخت. ابوطالب نیز در برابر اوضاع پیش آمده، [[بنی هاشم]] و [[بنی مطلب]] را گرد آورد و از ایشان خواست در حمایت از رسول خدا{{صل}} به کوتاهی نکنند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۲.</ref>. بر اساس [[اخبار]] دیگر، قریش در این برهه، [[تصمیم]] به [[ترور رسول خدا]]{{صل}} گرفت. همزمان پیامبر نیز برای مدتی مفقود شد و ابوطالب گمان کرد حادثه [[ناگواری]] برای آن حضرت روی داده است. بنابراین، [[بنی عبد مناف]] و [[بنی زهره]] را گرد آورد و از آنان خواست هر کدام چاقویی با خود آورند و وی را [[همراهی]] کنند. آنان به راه افتادند، اما پیش از هر اقدامی [[رسول خدا]]{{صل}} را در راه دیدند و آن [[حضرت]] از [[سلامت]] خود به ایشان گزارش داد. [[ابوطالب]] [[روز]] بعد همراه با [[جوانان]] همراهش به محل [[اجتماع]] [[قریش]] گذر کرد و گفت: از شما درباره [[محمد]] چنین و چنان شنیده‌ام. [[سوگند]] به [[خدا]] اگر به او آسیبی رسد، فردی از شما را باقی نخواهم گذاشت. آنان از ابوطالب عذر خواستند و گفتند: تو [[سید]] و [[بهترین]] ما هستی<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۵۸؛ بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>. ابوطالب در این باره چنین سرود:
{{عربی|أذب و احمی رسول الالة حمایة عم علیه شفیق}}<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>؛
{{عربی|أذب و احمی رسول الالة حمایة عم علیه شفیق}}<ref>بلاذری، ج۲، ص۲۹۱.</ref>؛
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش