←علت قیام
(←نسب) |
|||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
==علت قیام== | ==علت قیام== | ||
مهدی عباسی "اسحاق بن عیسی بن علی" را بر [[شهر مدینه]] گماشته بود. وقتی [[مهدی]]، [[خلیفه عباسی]] مُرد، اسحاق بن عیسی برای گفتن [[تسلیت]] به [[عراق]] رفت و مردی از [[خاندان]] [[عمر بن خطاب]] به نام "عبدالعزیز بن عبدالله" را [[جانشین]] خود در مدینه قرار داد<ref>ابوجعفرمحمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۴۱۰.</ref>. عبدالعزیز به علویان [[حمله]] میکرد و بر آنان سخت میگرفت و از آنان میخواست هر روز خود را معرفی کنند و آنان را به بهانه کفالت دیگری مورد [[مؤاخذه]] قرار میداد؛ به گونهای که حسین بن علی کفالت [[یحیی بن عبدالله بن حسن]] و او کفالت [[حسن بن محمد]] را بر عهده گرفت و.... هفتاد تن از [[شیعیان]] با حسین [[دیدار]] کردند. خبر این دیدار به مرد عُمری رسید. او بیشتر [[خشونت]] نشان داد و مردی را بر طالبیان گمارد. او [[روز جمعه]] آنان را جمع کرد و به آنها اجازه رفتن به منزلهایشان نمیداد. آنان مجبور شدند [[نماز عصر]] را همانجا در [[دارالاماره]] بخوانند. بعد از آن، افراد را با نام میخواند. در جمع آنان [[حسن بن محمد]] [[غایب]] بود. به [[یحیی]] و [[حسین]] گفت: باید او را بیاورید و الا شما را [[زندانی]] میکنم؛ زیرا سه روز است که در [[مدینه]] دیده نشده؛ او رفته یا غیبش زده است. بین حسین و [[حاکم]] درگیری لفظی به وجود آمد و حاکم عُمری حسین را تهدید کرد که اگر تا شب او را نیاورید، حسین را هزار ضربه شلاق میزنم و اگر [[حسن]] را بیابد، او را خواهد کشت و بر این کار [[سوگند]] خورد. یحیی هم سوگند خورد او را بیاورد. بعد از آن، جوانمردان طالبی جمع شدند و طرفداران آنان که جمعاً ۲۶ نفر از [[علویان]] و ده نفر از [[حجاج]] و جمعی از [[موالی]] آنان بودند، با گفتن [[اذان]] صبح توسط "عبدالله بن جعفر افطس" و گفتن جمله {{عربی|حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ}} [[قیام]] خود را آغاز کردند. مرد عمری ترسید و خود را مخفی کرد و بعد گریخت<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۷۲؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۴، ص۱۵۱؛ ابنطقطقی، الفخری، ص۱۸۸؛ شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۳۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۳۲۴.</ref> | مهدی عباسی "اسحاق بن عیسی بن علی" را بر [[شهر مدینه]] گماشته بود. وقتی [[مهدی]]، [[خلیفه عباسی]] مُرد، اسحاق بن عیسی برای گفتن [[تسلیت]] به [[عراق]] رفت و مردی از [[خاندان]] [[عمر بن خطاب]] به نام "عبدالعزیز بن عبدالله" را [[جانشین]] خود در مدینه قرار داد<ref>ابوجعفرمحمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۴۱۰.</ref>. عبدالعزیز به علویان [[حمله]] میکرد و بر آنان سخت میگرفت و از آنان میخواست هر روز خود را معرفی کنند و آنان را به بهانه کفالت دیگری مورد [[مؤاخذه]] قرار میداد؛ به گونهای که حسین بن علی کفالت [[یحیی بن عبدالله بن حسن]] و او کفالت [[حسن بن محمد]] را بر عهده گرفت و.... هفتاد تن از [[شیعیان]] با حسین [[دیدار]] کردند. خبر این دیدار به مرد عُمری رسید. او بیشتر [[خشونت]] نشان داد و مردی را بر طالبیان گمارد. او [[روز جمعه]] آنان را جمع کرد و به آنها اجازه رفتن به منزلهایشان نمیداد. آنان مجبور شدند [[نماز عصر]] را همانجا در [[دارالاماره]] بخوانند. بعد از آن، افراد را با نام میخواند. در جمع آنان [[حسن بن محمد]] [[غایب]] بود. به [[یحیی]] و [[حسین]] گفت: باید او را بیاورید و الا شما را [[زندانی]] میکنم؛ زیرا سه روز است که در [[مدینه]] دیده نشده؛ او رفته یا غیبش زده است. بین حسین و [[حاکم]] درگیری لفظی به وجود آمد و حاکم عُمری حسین را تهدید کرد که اگر تا شب او را نیاورید، حسین را هزار ضربه شلاق میزنم و اگر [[حسن]] را بیابد، او را خواهد کشت و بر این کار [[سوگند]] خورد. یحیی هم سوگند خورد او را بیاورد. بعد از آن، جوانمردان طالبی جمع شدند و طرفداران آنان که جمعاً ۲۶ نفر از [[علویان]] و ده نفر از [[حجاج]] و جمعی از [[موالی]] آنان بودند، با گفتن [[اذان]] صبح توسط "عبدالله بن جعفر افطس" و گفتن جمله {{عربی|حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ}} [[قیام]] خود را آغاز کردند. مرد عمری ترسید و خود را مخفی کرد و بعد گریخت<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۷۲؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۴، ص۱۵۱؛ ابنطقطقی، الفخری، ص۱۸۸؛ شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۳۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۳۲۴.</ref> | ||
==بیعتنامه حسین== | ==بیعتنامه حسین== |