←مساوات در تصدی امور و انجام دادن مسئولیتها
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
از نتایج و ثمرات [[مساوات]] در [[فراگیری علم]] آن بود که [[دانشمندان]] بسیاری از طبقات [[محروم]] [[جامعه]] یعنی [[مستضعفان]]، [[محرومان]] و [[ستمدیدگان]] به مراتب بالا دست یافتند؛ چیزی که [[مستکبران]]، حرام اندوزان و [[ستمگران]] آن را سخت ناخوش میداشتند. واقعهای که از ابن ابی لیلا<ref>وی محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلا و بنابر قولی داود بن بلال انصاری کوفی از فقیهان برجسته و قاضی دولت اموی و سپس دولت عباسی بود و مدت سی و سه سال در منصب قضا به قضاوت مشغول بود. وی در سال ۱۴۸ هجری در کوفه درگذشت. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۵۸؛ وفیات الاعیان، ج۴، ص۱۷۹-۱۸۱؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۱۳-۶۱۶؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۱؛ الوافی بالوفیات، ج۳، ص۲۲۱-۲۲۳؛ تهذیب التهذیب، ج۹، ص۲۶۸-۲۶۹؛ شذرات الذهب، ج۱ - ص۲۲۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۶، ص۲۱۵-۲۱۸.</ref> نقل شده گویای این [[حقیقت]] است. وی گوید: [[عیسی بن موسی]]<ref>عیسی بن موسی بن محمد عباسی، مکنی به ابو موسی برادرزاده سفاح از امیران و فرماندهان دولت عباسی بود که او را شیخ الدولة میگفتند. در سال ۱۰۲ هجری در حمیمه متولد شد و در سال ۱۳۲ از طرف عموی خود والی کوفه و مناطق آن گشت و سفاح او را ولی عهد منصور قرار داد؛ اما منصور در سال ۱۴۷ او را از ولایتعهدی و حکومت کوفه معزول کرد. وی در سال ۱۶۷ درگذشت. ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۷۷-۵۸۱، ج۶، ص۷۵؛ الأعلام، ج۵، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref> که [[ستمگری]] نژادپرست و [[متعصب]] بود از من پرسید: [[فقیه]] [[بصره]] کیست؟ گفتم: "حسن بن ابی الحسن"، گفت: پس از او؟ گفتم: "محمد بن سیرین"، گفت: آن دو عربند یا از موالیاند؟ گفتم: از موالیاند. گفت: فقیه [[مکه]] کیست؟ گفتم: "عطاء بن ابی رباح" و "مجاهد بن جَبْر" و "سعید بن جبیر" و "سلیمان بن یسار"، گفت: آنان چگونهاند؟ گفتم: از موالیاند. گفت: [[فقیهان]] [[مدینه]] چه کسانیاند؟ گفتم: "زید بن اسلم" و "محمد بن منکدر" و "نافع بن ابی نجیح"، گفت: چگونهاند؟ گفتم: از موالیاند. پس رنگ به رنگ شد. آنگاه پرسید، فقیهترین فرد [[قبا]] کیست؟ گفتم: "ربیعة الرأی" و "ابن زناد"، گفت: آن دو چگونهاند؟ گفتم: از موالیاند. چهرهاش در هم و تیره شد. سپس گفت: [[فقیه]] [[یمن]] کیست؟ گفتم: "طاووس" و پسرش و "همام بن منبه"، گفت: اینان چگونهاند؟ گفتم: از موالیاند. رگهای گردنش متورم شد و به حال خسته نشست. آنگاه گفت: فقیه [[خراسان]] کیست؟ گفتم: "عطاء بن عبدالله خراسانی"، گفت: این عطاء از کدامین است؟ گفتم: از [[موالی]]. چهرهاش تیرهتر شد و به سیاهی کامل گرایید، به طوری که [[وحشت]] کردم. پرسید: فقیه [[شام]] کیست؟ گفتم: "مکحول"، گفت: این یکی چگونه است؟ گفتم: از موالی است. [[خشم]] و اندوهش افزون شد. گفت: فقیه جزیره کیست؟ گفتم: "میمون بن مهران"، گفت: این چگونه است؟ گفتم: از موالی است. نفس به [[سختی]] کشید و پرسید: فقیه [[کوفه]] کیست؟ به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[بیم]] آن نبود که هلاک شود هر آینه میگفتم: "حکم بن عیینه" و "عمار بن ابی سلیمان"، اما در بیان این [[حقیقت]] [[شر]] و ناخوشی یافتم، پس گفتم: "ابراهیم" و "شعبی"، گفت: این دو چگونهاند؟ گفتم: هر دو عربند. گفت: [[الله اکبر]] و [[حزن]] و اندوهش فرو نشست<ref>العقد الفرید، ج۲، ص۵۴۵.</ref>.<ref>[[مصطفی دلشاد تهرانی|دلشاد تهرانی، مصطفی]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲، ص ۵۳۷؛ گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۳.</ref> | از نتایج و ثمرات [[مساوات]] در [[فراگیری علم]] آن بود که [[دانشمندان]] بسیاری از طبقات [[محروم]] [[جامعه]] یعنی [[مستضعفان]]، [[محرومان]] و [[ستمدیدگان]] به مراتب بالا دست یافتند؛ چیزی که [[مستکبران]]، حرام اندوزان و [[ستمگران]] آن را سخت ناخوش میداشتند. واقعهای که از ابن ابی لیلا<ref>وی محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلا و بنابر قولی داود بن بلال انصاری کوفی از فقیهان برجسته و قاضی دولت اموی و سپس دولت عباسی بود و مدت سی و سه سال در منصب قضا به قضاوت مشغول بود. وی در سال ۱۴۸ هجری در کوفه درگذشت. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۵۸؛ وفیات الاعیان، ج۴، ص۱۷۹-۱۸۱؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۱۳-۶۱۶؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۱؛ الوافی بالوفیات، ج۳، ص۲۲۱-۲۲۳؛ تهذیب التهذیب، ج۹، ص۲۶۸-۲۶۹؛ شذرات الذهب، ج۱ - ص۲۲۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۶، ص۲۱۵-۲۱۸.</ref> نقل شده گویای این [[حقیقت]] است. وی گوید: [[عیسی بن موسی]]<ref>عیسی بن موسی بن محمد عباسی، مکنی به ابو موسی برادرزاده سفاح از امیران و فرماندهان دولت عباسی بود که او را شیخ الدولة میگفتند. در سال ۱۰۲ هجری در حمیمه متولد شد و در سال ۱۳۲ از طرف عموی خود والی کوفه و مناطق آن گشت و سفاح او را ولی عهد منصور قرار داد؛ اما منصور در سال ۱۴۷ او را از ولایتعهدی و حکومت کوفه معزول کرد. وی در سال ۱۶۷ درگذشت. ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۷۷-۵۸۱، ج۶، ص۷۵؛ الأعلام، ج۵، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref> که [[ستمگری]] نژادپرست و [[متعصب]] بود از من پرسید: [[فقیه]] [[بصره]] کیست؟ گفتم: "حسن بن ابی الحسن"، گفت: پس از او؟ گفتم: "محمد بن سیرین"، گفت: آن دو عربند یا از موالیاند؟ گفتم: از موالیاند. گفت: فقیه [[مکه]] کیست؟ گفتم: "عطاء بن ابی رباح" و "مجاهد بن جَبْر" و "سعید بن جبیر" و "سلیمان بن یسار"، گفت: آنان چگونهاند؟ گفتم: از موالیاند. گفت: [[فقیهان]] [[مدینه]] چه کسانیاند؟ گفتم: "زید بن اسلم" و "محمد بن منکدر" و "نافع بن ابی نجیح"، گفت: چگونهاند؟ گفتم: از موالیاند. پس رنگ به رنگ شد. آنگاه پرسید، فقیهترین فرد [[قبا]] کیست؟ گفتم: "ربیعة الرأی" و "ابن زناد"، گفت: آن دو چگونهاند؟ گفتم: از موالیاند. چهرهاش در هم و تیره شد. سپس گفت: [[فقیه]] [[یمن]] کیست؟ گفتم: "طاووس" و پسرش و "همام بن منبه"، گفت: اینان چگونهاند؟ گفتم: از موالیاند. رگهای گردنش متورم شد و به حال خسته نشست. آنگاه گفت: فقیه [[خراسان]] کیست؟ گفتم: "عطاء بن عبدالله خراسانی"، گفت: این عطاء از کدامین است؟ گفتم: از [[موالی]]. چهرهاش تیرهتر شد و به سیاهی کامل گرایید، به طوری که [[وحشت]] کردم. پرسید: فقیه [[شام]] کیست؟ گفتم: "مکحول"، گفت: این یکی چگونه است؟ گفتم: از موالی است. [[خشم]] و اندوهش افزون شد. گفت: فقیه جزیره کیست؟ گفتم: "میمون بن مهران"، گفت: این چگونه است؟ گفتم: از موالی است. نفس به [[سختی]] کشید و پرسید: فقیه [[کوفه]] کیست؟ به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[بیم]] آن نبود که هلاک شود هر آینه میگفتم: "حکم بن عیینه" و "عمار بن ابی سلیمان"، اما در بیان این [[حقیقت]] [[شر]] و ناخوشی یافتم، پس گفتم: "ابراهیم" و "شعبی"، گفت: این دو چگونهاند؟ گفتم: هر دو عربند. گفت: [[الله اکبر]] و [[حزن]] و اندوهش فرو نشست<ref>العقد الفرید، ج۲، ص۵۴۵.</ref>.<ref>[[مصطفی دلشاد تهرانی|دلشاد تهرانی، مصطفی]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲، ص ۵۳۷؛ گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۳.</ref> | ||
===[[مساوات | ===[[مساوات در تصدی امور و انجام دادن مسئولیتها]]=== | ||
از اموری که در [[سیره پیامبر]] چشمگیر بود و بسیاری تاب تحملش را نداشتند و تا روزهای آخر [[زندگی]] [[رسول خدا]] {{صل}} نیز نتوانستند آن را بپذیرند، مساوات در تصدی امور و انجام دادن مسئولیتها بر اساس اهلیت و شایستگی بود. [[پیامبر]] در این امر میان هیچ یک از افراد [[امت]] فرقی نمیگذاشت و هر کس دارای اهلیت و شایستگی بیشتری بود میدان گستردهتری برای تصدی امور و انجام دادن مسئولیتها مییافت. در [[راه و رسم نبوی]] تصدی امور و انجام دادن مسئولیتها بر اساس معیارهایی [[عقلانی]] و منطقی تعیین میشد، یعنی [[معرفت]]، [[درایت]]، [[عدالت]]، قوت و [[سلامت]] اشخاص و نه بر مبنای ملاکهای [[جاهلی]] و غیر منطقی، چون شیخ بودن و از خاندانی معین و وابسته به گروهی خاص بودن. در [[دوران جاهلیت]] [[عرب]] از ویژگیهای [[رهبر]] [[قبیله]] سن او بود (شیخ بودن) و عرب قائل به شیخوخیت بود و چنانچه فردی همه شایستگیهای لازم برای [[رهبری]] و [[فرماندهی]] را دارا بود ولی شیخ نبود، [[عرب جاهلی]] به او تن نمیداد. این جمود جاهلی به رغم مواضع صریح [[قرآن کریم]] و [[رفتار]] و عملکرد [[پیامبر]] از [[اندیشه]] و [[دل]] بسیاری بیرون نرفت. [[آیات]] متعدد [[کتاب الهی]] بیانگر این است که [[خداوند]] جز بر اساس [[شایستگی]] مسئولیتی نمیبخشد. آنگاه که [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} به سبب شایستگیهایش و پس از آزمونهای گوناگون به [[مقام امامت]] رسید، عرض کرد: پروردگارا آیا [[فرزندان]] من به سبب نسبت با من از [[موهبت]] [[رهبری الهی]] برخوردار خواهند بود؟ پس خداوند به [[صراحت]] پاسخ گفت که ملاک [[تصدی]] [[مسئولیت]]، نسبت و [[خویشاوندی]] نیست، و هرگز [[ستمکاران]] به مقام امامت نمیرسند: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | از اموری که در [[سیره پیامبر]] چشمگیر بود و بسیاری تاب تحملش را نداشتند و تا روزهای آخر [[زندگی]] [[رسول خدا]] {{صل}} نیز نتوانستند آن را بپذیرند، مساوات در تصدی امور و انجام دادن مسئولیتها بر اساس اهلیت و شایستگی بود. [[پیامبر]] در این امر میان هیچ یک از افراد [[امت]] فرقی نمیگذاشت و هر کس دارای اهلیت و شایستگی بیشتری بود میدان گستردهتری برای تصدی امور و انجام دادن مسئولیتها مییافت. در [[راه و رسم نبوی]] تصدی امور و انجام دادن مسئولیتها بر اساس معیارهایی [[عقلانی]] و منطقی تعیین میشد، یعنی [[معرفت]]، [[درایت]]، [[عدالت]]، قوت و [[سلامت]] اشخاص و نه بر مبنای ملاکهای [[جاهلی]] و غیر منطقی، چون شیخ بودن و از خاندانی معین و وابسته به گروهی خاص بودن. در [[دوران جاهلیت]] [[عرب]] از ویژگیهای [[رهبر]] [[قبیله]] سن او بود (شیخ بودن) و عرب قائل به شیخوخیت بود و چنانچه فردی همه شایستگیهای لازم برای [[رهبری]] و [[فرماندهی]] را دارا بود ولی شیخ نبود، [[عرب جاهلی]] به او تن نمیداد. این جمود جاهلی به رغم مواضع صریح [[قرآن کریم]] و [[رفتار]] و عملکرد [[پیامبر]] از [[اندیشه]] و [[دل]] بسیاری بیرون نرفت. [[آیات]] متعدد [[کتاب الهی]] بیانگر این است که [[خداوند]] جز بر اساس [[شایستگی]] مسئولیتی نمیبخشد. آنگاه که [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} به سبب شایستگیهایش و پس از آزمونهای گوناگون به [[مقام امامت]] رسید، عرض کرد: پروردگارا آیا [[فرزندان]] من به سبب نسبت با من از [[موهبت]] [[رهبری الهی]] برخوردار خواهند بود؟ پس خداوند به [[صراحت]] پاسخ گفت که ملاک [[تصدی]] [[مسئولیت]]، نسبت و [[خویشاوندی]] نیست، و هرگز [[ستمکاران]] به مقام امامت نمیرسند: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | ||