جز
جایگزینی متن - 'غایب' به 'غایب'
جز (جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را ') |
جز (جایگزینی متن - 'غایب' به 'غایب') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
پس از آنکه [[ام سلمه]] به [[مدینه]] رفت، شوهرش [[ابوسلمه]] در [[جنگ احد]] مجروح شد و پس از هشت ماه به علت همان زخم از [[دنیا]] رفت. [[ام سلمه]] هنگام [[مرگ]] شوهرش [[بیتابی]] میکرد، [[ابوسلمه]] برای آرام کردن او [[روایت]] زیر را که از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده بود، برایش [[نقل]] کرد: {{متن حدیث|اذا اصابت احدکم مصیبة فلیقل انا لله و انا الیه راجعون اللهم عندک احتسب مصیبتی فأجرنی بها و ابدلنی خیرا منها}}؛ هرگاه مصیبتی به یکی از شما رسید، پس باید بگوید {{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. خدایا! این [[مصیبت]] را در [[راه]] تو به حساب میآورم، پس به خاطر آن به من [[پاداش]] بده و بهتر از آن را به من [[عنایت]] فرما<ref>مسند ابن راهویه، اسحاق بن راهویه، ج۴، ص۱۲-۱۰.</ref>. | پس از آنکه [[ام سلمه]] به [[مدینه]] رفت، شوهرش [[ابوسلمه]] در [[جنگ احد]] مجروح شد و پس از هشت ماه به علت همان زخم از [[دنیا]] رفت. [[ام سلمه]] هنگام [[مرگ]] شوهرش [[بیتابی]] میکرد، [[ابوسلمه]] برای آرام کردن او [[روایت]] زیر را که از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده بود، برایش [[نقل]] کرد: {{متن حدیث|اذا اصابت احدکم مصیبة فلیقل انا لله و انا الیه راجعون اللهم عندک احتسب مصیبتی فأجرنی بها و ابدلنی خیرا منها}}؛ هرگاه مصیبتی به یکی از شما رسید، پس باید بگوید {{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. خدایا! این [[مصیبت]] را در [[راه]] تو به حساب میآورم، پس به خاطر آن به من [[پاداش]] بده و بهتر از آن را به من [[عنایت]] فرما<ref>مسند ابن راهویه، اسحاق بن راهویه، ج۴، ص۱۲-۱۰.</ref>. | ||
[[ام سلمه]] میگوید: “این جمله را گفتم و [[دعا]] کردم اما با خود میگفتم چه کسی بهتر از [[ابوسلمه]] نصیبم خواهد شد تا اینکه [[ابوبکر]] و [[عمر]] از من خواستگاری کردند اما نپذیرفتم<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۶؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۴۴۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۱.</ref>، پس [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، [[حاطب بن ابیبلتعه]]<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۶؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴۴۷.</ref> را برای خواستگاری من برای خودشان فرستادند، در جواب گفتم: به [[رسول خدا]]{{صل}} بگویید اولاً، سن من بالا رفته است و از [[جوانی]] گذشتهام؛ ثانیاً، من زنی بچهدار هستم و اگر ازدواج کنم بچههایم بی [[سرپرست]] خواهند شد؛ ثالثاً، از بستگان من کسی حاضر نیست [[عقد]] مرا به عهده بگیرد و رابعاً، من زنی غیور و بی اندازه [[حسود]] هستم و میترسم نتوانم از عهده [[وظایف]] برآیم. [[رسول اکرم]] در پاسخ فرمودند: "اولاً، "به لحاظ سن، من از تو مسنترم. پس بر [[زن]] [[عیب]] نیست با مردی [[ازدواج]] کند که به لحاظ سن، از او مسنتر است؛ ثانیاً فرزندانت را تو خود [[سرپرستی]] خواهی نمود؛ ثالثاً، بستگانت چه حاضر باشند و چه | [[ام سلمه]] میگوید: “این جمله را گفتم و [[دعا]] کردم اما با خود میگفتم چه کسی بهتر از [[ابوسلمه]] نصیبم خواهد شد تا اینکه [[ابوبکر]] و [[عمر]] از من خواستگاری کردند اما نپذیرفتم<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۶؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۴۴۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۱.</ref>، پس [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، [[حاطب بن ابیبلتعه]]<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ خمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۶۶؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴۴۷.</ref> را برای خواستگاری من برای خودشان فرستادند، در جواب گفتم: به [[رسول خدا]]{{صل}} بگویید اولاً، سن من بالا رفته است و از [[جوانی]] گذشتهام؛ ثانیاً، من زنی بچهدار هستم و اگر ازدواج کنم بچههایم بی [[سرپرست]] خواهند شد؛ ثالثاً، از بستگان من کسی حاضر نیست [[عقد]] مرا به عهده بگیرد و رابعاً، من زنی غیور و بی اندازه [[حسود]] هستم و میترسم نتوانم از عهده [[وظایف]] برآیم. [[رسول اکرم]] در پاسخ فرمودند: "اولاً، "به لحاظ سن، من از تو مسنترم. پس بر [[زن]] [[عیب]] نیست با مردی [[ازدواج]] کند که به لحاظ سن، از او مسنتر است؛ ثانیاً فرزندانت را تو خود [[سرپرستی]] خواهی نمود؛ ثالثاً، بستگانت چه حاضر باشند و چه غایب، با پیشنهاد من [[مخالفت]] نخواهند کرد و رابعاً، [[دعا]] میکنم تا [[خدا]] [[حسادت]] را از [[دل]] تو ریشهکن کند”. | ||
وقتی که جواب [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ام سلمه]] رسید، به پسر بزرگش ([[عمر بن ابوسلمه|عمر]]) که هنوز به حد [[بلوغ]] نرسیده بود، گفت: “برخیز و مرا به [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} درآور”. این [[ازدواج]] در ماه [[شوال]] [[سال چهارم هجری]] واقع شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۸۶- ۹۱؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۰۳-۲۰۵.</ref>. [[حضرت]]، خود [[خطبه]] [[عقد]] را جاری فرمود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.</ref>. گفتهاند [[نجاشی]]، مهریه او را که چهارصد [[دینار]] بود، هنگام [[عقد]] پرداخت کرد<ref>شیخ طبرسی، أعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} بالشتی با لایهای از لیف خرما و قدح و کاسه و دستاسی را مهریهاش قرار داد<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۴۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۱؛ احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴۵.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۱۵؛ [[محمد حسن الهیزاده|الهیزاده، محمد حسن]]، [[ام سلمه - الهیزاده (مقاله)|ام سلمه]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>. | وقتی که جواب [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ام سلمه]] رسید، به پسر بزرگش ([[عمر بن ابوسلمه|عمر]]) که هنوز به حد [[بلوغ]] نرسیده بود، گفت: “برخیز و مرا به [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} درآور”. این [[ازدواج]] در ماه [[شوال]] [[سال چهارم هجری]] واقع شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۸۶- ۹۱؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۰۳-۲۰۵.</ref>. [[حضرت]]، خود [[خطبه]] [[عقد]] را جاری فرمود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۹.</ref>. گفتهاند [[نجاشی]]، مهریه او را که چهارصد [[دینار]] بود، هنگام [[عقد]] پرداخت کرد<ref>شیخ طبرسی، أعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} بالشتی با لایهای از لیف خرما و قدح و کاسه و دستاسی را مهریهاش قرار داد<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۴۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۷۱؛ احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴۵.</ref><ref>[[فرهاد علیزاده|علیزاده، فرهاد]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۱۵؛ [[محمد حسن الهیزاده|الهیزاده، محمد حسن]]، [[ام سلمه - الهیزاده (مقاله)|ام سلمه]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>. |