قیس بن سعد بن عباده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بدهی' به 'بدهی'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}}))
جز (جایگزینی متن - 'بدهی' به 'بدهی')
خط ۲۰۲: خط ۲۰۲:
بعد از [[شهادت امام علی]]{{ع}} اولین کسی که با [[امام حسن]]{{ع}} [[بیعت]] کرد، [[قیس]] بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۵۸.</ref>.
بعد از [[شهادت امام علی]]{{ع}} اولین کسی که با [[امام حسن]]{{ع}} [[بیعت]] کرد، [[قیس]] بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۵۸.</ref>.


[[امام مجتبی]]{{ع}} هنامی که لشکری را برای [[پیکار]] با [[مردم]] [[شام]] گسیل می‌داشت، [[عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب]] را خواست و به او فرمود: "ای [[پسر عمو]]، من همراه تو [[دوازده]] هزار نفر از دلیران [[عرب]] و [[پارسایان]] و [[تلاوت]] کنندگان [[قرآن]] را از [[قوم]] [[مصر]] می‌فرستم که هر نفر از آنان در مقابل سپاهی [[ایستادگی]] کرده، قصد [[جنگ]] با گروهی را خواهد داشت. اینها را با خود حرکت داده، ببر و با [[نرمی]] با آنان [[رفتار]] کن و با چهره‌ای گشاده با آنان روبرو شو و در مقابلشان [[فروتن]] باش و آنان را نزدیک خود قرار بده و خیلی از آنها فاصله نگیر. اینها بازمانده‌های افرادی هستند که امیرالمؤمنین به آنها [[اطمینان]] داشت آنان را از کنار رود [[فرات]] حرکت بده و از فرات بگذر و از مسیر [[مسکن]] حرکت کن و از آنجا بگذر تا به مقابل [[معاویه]] برسی و رو در روی او [[جبهه]] بگیری. اگر به او برخوردی، او را همان‌جا نگهدار تا من به تو برسم و من به زودی به دنبال تو حرکت خواهم کرد. من باید هر [[روز]] از وضع تو [[آگاه]] شوم، مسائل را به من خبر بده و با این دو نفر، [[قیس بن سعد]] و [[سعید بن قیس]] [[مشورت]] کن و اگر حادثه‌ای برای تو رخ داد، قیس بن سعد [[امیر]] [[لشکر]] خواهد بود و اگر او هم کشته شد، سعید بن قیس امیر خواهند بود". پس عبیدالله حرکت کرد. معاویه نیز حرکت کرد تا این که به قریة "الحیوضه" در مسکن وارد شد و در آنجا فرود آمد. [[عبیدالله بن عباس]] هم به آنجا وارد شد و در مقابلش صف آرائی کرد. فردای آن روز معاویه عده‌ای را نزد عبیدالله فرستاد. عبیدالله به سربازانش [[دستور]] داد تا به آنان حمله کنند. [[سربازان]] عبیدالله فرستادگان معاویه را از نزدیک خود دور کرده و به اردوگاه خود برگردانیدند. [[شب]] که فرا رسید، [[معاویه]] قاصدی نزد عبیدالله فرستاد و به او [[پیام]] داد که [[حسن بن علی]] به من پیام داده که با او [[آشتی]] کنم و او زمام امور را به من بسپارد. اگر الان به [[فرمان]] من درآئی، خود [[فرمانده]] می‌شوی و از دستورهای تو [[پیروی]] خواهد شد ولی اگر حالا به فرمان من در نیائی و از من [[متابعت]] نکنی، بعدها به [[اجبار]] [[بیعت]] خواهی کرد ولی آن [[روز]] فقط [[فرمانبردار]] خواهی بود و اگر حالا پاسخ مثبت به من [[بدهی]]، یک میلیون [[درهم]] به تو می‌دهم و قبلا به عنوان مقدمه نصف آن را برایت می‌فرستم و هرگاه وارد [[کوفه]] شدم نصف دیگر آن را به تو خواهم داد. عبیدالله شبانه نزد معاویه رفت و به اردوگاه او وارد شد و معاویه هم به وعده‌ای که به او داده بود، [[وفا]] کرد. [[سحرگاه]] که [[مردم]] از [[خواب]] بیدار شده و [[منتظر]] حضور عبیدالله بودند تا با او [[نماز صبح]] را بخوانند؛ وقتی دنبال او رفتند او را نیافتند و [[قیس بن سعد]] س نماز صبح را با [[لشکر]] خواند و بعد از [[نماز]] برایشان [[سخنرانی]] کرد و آنان را به [[اطاعت از امام]] و پیروی از [[هدف]] خود سفارش کرد. سپس از حال عبیدالله پرسید و چون از وضع او [[آگاه]] شد، مردم را به [[بردباری]] و پایمردی و [[مقاومت]] در مقابل [[دشمن]] سفارش کرد و [[سپاهیان]] هم همگی از او [[اطاعت]] کرده، گفتند: ای [[قیس]]، به [[نام خدا]] [[دستور]] حمله را صادر کن تا بر دشمن حمله کنیم. قیس از جائی که [[ایستاده]] بود، پائین آمد و دستور حمله را صادر کرد. [[بسر بن ارطاة]] در مقابل او صف آرائی کرده و با صدای بلند فریاد زد: ای مردم [[عراق]]! این فرمانده شماست که نزد ما و با ما بیعت کرده و [[امام]] شما، [[امام مجتبی]] است که با ما [[صلح]] کرده، شما چرا خود را به کشتن می‌دهید.
[[امام مجتبی]]{{ع}} هنامی که لشکری را برای [[پیکار]] با [[مردم]] [[شام]] گسیل می‌داشت، [[عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب]] را خواست و به او فرمود: "ای [[پسر عمو]]، من همراه تو [[دوازده]] هزار نفر از دلیران [[عرب]] و [[پارسایان]] و [[تلاوت]] کنندگان [[قرآن]] را از [[قوم]] [[مصر]] می‌فرستم که هر نفر از آنان در مقابل سپاهی [[ایستادگی]] کرده، قصد [[جنگ]] با گروهی را خواهد داشت. اینها را با خود حرکت داده، ببر و با [[نرمی]] با آنان [[رفتار]] کن و با چهره‌ای گشاده با آنان روبرو شو و در مقابلشان [[فروتن]] باش و آنان را نزدیک خود قرار بده و خیلی از آنها فاصله نگیر. اینها بازمانده‌های افرادی هستند که امیرالمؤمنین به آنها [[اطمینان]] داشت آنان را از کنار رود [[فرات]] حرکت بده و از فرات بگذر و از مسیر [[مسکن]] حرکت کن و از آنجا بگذر تا به مقابل [[معاویه]] برسی و رو در روی او [[جبهه]] بگیری. اگر به او برخوردی، او را همان‌جا نگهدار تا من به تو برسم و من به زودی به دنبال تو حرکت خواهم کرد. من باید هر [[روز]] از وضع تو [[آگاه]] شوم، مسائل را به من خبر بده و با این دو نفر، [[قیس بن سعد]] و [[سعید بن قیس]] [[مشورت]] کن و اگر حادثه‌ای برای تو رخ داد، قیس بن سعد [[امیر]] [[لشکر]] خواهد بود و اگر او هم کشته شد، سعید بن قیس امیر خواهند بود". پس عبیدالله حرکت کرد. معاویه نیز حرکت کرد تا این که به قریة "الحیوضه" در مسکن وارد شد و در آنجا فرود آمد. [[عبیدالله بن عباس]] هم به آنجا وارد شد و در مقابلش صف آرائی کرد. فردای آن روز معاویه عده‌ای را نزد عبیدالله فرستاد. عبیدالله به سربازانش [[دستور]] داد تا به آنان حمله کنند. [[سربازان]] عبیدالله فرستادگان معاویه را از نزدیک خود دور کرده و به اردوگاه خود برگردانیدند. [[شب]] که فرا رسید، [[معاویه]] قاصدی نزد عبیدالله فرستاد و به او [[پیام]] داد که [[حسن بن علی]] به من پیام داده که با او [[آشتی]] کنم و او زمام امور را به من بسپارد. اگر الان به [[فرمان]] من درآئی، خود [[فرمانده]] می‌شوی و از دستورهای تو [[پیروی]] خواهد شد ولی اگر حالا به فرمان من در نیائی و از من [[متابعت]] نکنی، بعدها به [[اجبار]] [[بیعت]] خواهی کرد ولی آن [[روز]] فقط [[فرمانبردار]] خواهی بود و اگر حالا پاسخ مثبت به من بدهی، یک میلیون [[درهم]] به تو می‌دهم و قبلا به عنوان مقدمه نصف آن را برایت می‌فرستم و هرگاه وارد [[کوفه]] شدم نصف دیگر آن را به تو خواهم داد. عبیدالله شبانه نزد معاویه رفت و به اردوگاه او وارد شد و معاویه هم به وعده‌ای که به او داده بود، [[وفا]] کرد. [[سحرگاه]] که [[مردم]] از [[خواب]] بیدار شده و [[منتظر]] حضور عبیدالله بودند تا با او [[نماز صبح]] را بخوانند؛ وقتی دنبال او رفتند او را نیافتند و [[قیس بن سعد]] س نماز صبح را با [[لشکر]] خواند و بعد از [[نماز]] برایشان [[سخنرانی]] کرد و آنان را به [[اطاعت از امام]] و پیروی از [[هدف]] خود سفارش کرد. سپس از حال عبیدالله پرسید و چون از وضع او [[آگاه]] شد، مردم را به [[بردباری]] و پایمردی و [[مقاومت]] در مقابل [[دشمن]] سفارش کرد و [[سپاهیان]] هم همگی از او [[اطاعت]] کرده، گفتند: ای [[قیس]]، به [[نام خدا]] [[دستور]] حمله را صادر کن تا بر دشمن حمله کنیم. قیس از جائی که [[ایستاده]] بود، پائین آمد و دستور حمله را صادر کرد. [[بسر بن ارطاة]] در مقابل او صف آرائی کرده و با صدای بلند فریاد زد: ای مردم [[عراق]]! این فرمانده شماست که نزد ما و با ما بیعت کرده و [[امام]] شما، [[امام مجتبی]] است که با ما [[صلح]] کرده، شما چرا خود را به کشتن می‌دهید.


[[قیس بن سعد]] به [[لشکریان]] گفت: "یکی از دو کار را [[انتخاب]] کنید، یا بدون [[وجود امام]] بجنگید و یا با [[گمراهی]] [[بیعت]] کنید". آنها پاسخ دادند: بلکه ما بدون [[امام]] می‌جنگیم و از جای خود بیرون آمده و حمله [[سختی]] به [[دشمن]] کردند و [[شامیان]] را به اردوگاه خود عقب راندند. [[معاویه]] نامه‌ای به قیس بن سعد نوشت و او را به نزد خود خواند و وعده‌هایی به او داد تا وی را بفریبد. [[قیس]] در جواب او نوشت: "نه به [[خدا]] قسم، هیچ‌گاه مرا نخواهی دید مگر اینکه بین من و تو نیزه فاصله باشد"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۶۰ - ۱۵۸؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۷۴ - ۷۰؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۴ - ۱۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۴۲.</ref>.
[[قیس بن سعد]] به [[لشکریان]] گفت: "یکی از دو کار را [[انتخاب]] کنید، یا بدون [[وجود امام]] بجنگید و یا با [[گمراهی]] [[بیعت]] کنید". آنها پاسخ دادند: بلکه ما بدون [[امام]] می‌جنگیم و از جای خود بیرون آمده و حمله [[سختی]] به [[دشمن]] کردند و [[شامیان]] را به اردوگاه خود عقب راندند. [[معاویه]] نامه‌ای به قیس بن سعد نوشت و او را به نزد خود خواند و وعده‌هایی به او داد تا وی را بفریبد. [[قیس]] در جواب او نوشت: "نه به [[خدا]] قسم، هیچ‌گاه مرا نخواهی دید مگر اینکه بین من و تو نیزه فاصله باشد"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۶۰ - ۱۵۸؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۷۴ - ۷۰؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۴ - ۱۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۴۲.</ref>.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش