←پاسخ خانواده و یاران امام{{ع}}
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
از [[اسود بن قیس عبدی]] اینگونه نقل است: به [[محمد بن بشیر حضرمی]] گفته شد: پسرت، در مرز [[ری]]، [[اسیر]] شده است. گفت: او و خودم را به حساب [[خدا]] میگذارم. نه [[دوست]] داشتم که اسیر شود، و نه پس از او بمانم. [[حسین]]{{ع}}، سخن او را شنید. به او فرمود: «[[خداوند]]، رحمتت کند! بیعتم را از تو برداشتم. [برو و] به [[آزاد]] کردن فرزندت بپرداز». او گفت: درندگان، مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم! [[امام]]{{ع}} فرمود: «پس، این جامههای گران بها را در اختیارِ فرزندت قرار ده تا با آنها، فِدیه (جانْ فدای) برادرش را فراهم کند». سپس، پنج [[جامه]] به [[ارزش]] هزار [[دینار]] به او بخشید<ref>{{متن حدیث|قِيلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ بَشِيرٍ الْحَضْرَمِيِّ: قَدْ أُسِرَ ابْنُكَ بِثَغْرِ الرَّيِّ قَالَ عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُهُ وَ نَفْسِي مَا كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُؤْسَرَ وَ لَا أَنْ أَبْقَى بَعْدَهُ فَسَمِعَ قَوْلَهُ الْحُسَيْنُ{{ع}} فَقَالَ لَهُ رَحِمَكَ اللَّهُ أَنْتَ فِي حِلٍّ مِنْ بَيْعَتِي فَاعْمَلْ فِي فَكَاكِ ابْنِكَ قَالَ أَكَلَتْنِي السِّبَاعُ حَيّاً إِنْ فَارَقْتُكَ قَالَ فَأَعْطِ ابْنَكَ هَذِهِ الْأَثْوَابَ وَ الْبُرُودَ يَسْتَعِينُ بِهَا فِي فِکَاکِ أَخِيهِ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةَ أَثْوَابٍ قِيمَتُهَا أَلْفُ دِينَارٍ}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۶۸، ح۴۴۳؛ تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۰۷).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۸۶.</ref> | از [[اسود بن قیس عبدی]] اینگونه نقل است: به [[محمد بن بشیر حضرمی]] گفته شد: پسرت، در مرز [[ری]]، [[اسیر]] شده است. گفت: او و خودم را به حساب [[خدا]] میگذارم. نه [[دوست]] داشتم که اسیر شود، و نه پس از او بمانم. [[حسین]]{{ع}}، سخن او را شنید. به او فرمود: «[[خداوند]]، رحمتت کند! بیعتم را از تو برداشتم. [برو و] به [[آزاد]] کردن فرزندت بپرداز». او گفت: درندگان، مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم! [[امام]]{{ع}} فرمود: «پس، این جامههای گران بها را در اختیارِ فرزندت قرار ده تا با آنها، فِدیه (جانْ فدای) برادرش را فراهم کند». سپس، پنج [[جامه]] به [[ارزش]] هزار [[دینار]] به او بخشید<ref>{{متن حدیث|قِيلَ لِمُحَمَّدِ بْنِ بَشِيرٍ الْحَضْرَمِيِّ: قَدْ أُسِرَ ابْنُكَ بِثَغْرِ الرَّيِّ قَالَ عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُهُ وَ نَفْسِي مَا كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُؤْسَرَ وَ لَا أَنْ أَبْقَى بَعْدَهُ فَسَمِعَ قَوْلَهُ الْحُسَيْنُ{{ع}} فَقَالَ لَهُ رَحِمَكَ اللَّهُ أَنْتَ فِي حِلٍّ مِنْ بَيْعَتِي فَاعْمَلْ فِي فَكَاكِ ابْنِكَ قَالَ أَكَلَتْنِي السِّبَاعُ حَيّاً إِنْ فَارَقْتُكَ قَالَ فَأَعْطِ ابْنَكَ هَذِهِ الْأَثْوَابَ وَ الْبُرُودَ يَسْتَعِينُ بِهَا فِي فِکَاکِ أَخِيهِ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةَ أَثْوَابٍ قِيمَتُهَا أَلْفُ دِينَارٍ}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۶۸، ح۴۴۳؛ تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۰۷).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۸۶.</ref> | ||
==نگریستن [[یاران امام]]{{ع}} به جایگاههایشان در [[بهشت]]== | |||
[[محمد بن عماره]] نقل کرده است: به امام [صادق{{ع}}] گفتم: مرا از [[یاران]] [[حسین]]{{ع}} و رفتنشان به پیشواز [[مرگ]]، باخبر کن. فرمود: «پرده از پیشِ چشمشان، کنار رفت تا آنکه جایگاههایشان را در بهشت دیدند، و هر یک از آنان، به [[شهادت]] [[اقدام]] میکرد تا به همبَر شدن با حوریان و جایگاهش در بهشت برسد»<ref>{{متن حدیث|قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ{{ع}} وَ إِقْدَامِهِمْ عَلَى الْمَوْتِ فَقَالَ إِنَّهُمْ كُشِفَ لَهُمُ الْغِطَاءُ حَتَّى رَأَوْا مَنَازِلَهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ فَكَانَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ يُقْدِمُ عَلَى الْقَتْلِ لِيُبَادِرَ إِلَى حَوْرَاءَ يُعَانِقُهَا وَ إِلَى مَكَانِهِ مِنَ الْجَنَّةِ}} (علل الشرائع، ص۲۲۹، ح۱؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۹۷، ح۱).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۸۸.</ref> | |||
==شب [[راز و نیاز]]== | |||
در کتاب [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]] نقل شده: هنگامی که شب بر حسین{{ع}} و یارانش، [[سایه]] افکند، آنان، همه شب را به [[نماز]] و [[تسبیح]] و [[آمرزش خواهی]] ایستادند و [[دعا]] و [[گریه و زاری]] کردند<ref>{{متن حدیث|لَمَّا جَنَّ اللَّيْلُ عَلَى الحُسَيْنِ{{ع}} وَ أصْحَابِهِ قَامُوا اللَّيْلَ كُلَّهُ يُصَلُّونَ وَ يُسَبِّحُونَ وَ يَسْتَغْفِرُونَ وَ يَدْعُونَ وَ يَتَضَرَّعُونَ}} (أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۹۴؛ المنتظم، ج۵، ص۳۳۸).</ref>. | |||
از خوارزمی نقل است: شب، در رسید و حسین{{ع}}، [[شب عاشورا]] را به [[رکوع]] و [[سجود]] و [[گریه]] و آمرزش خواهی و [[تضرّع]] و [[زاری]] پرداخت و یارانش، زمزمههایی [بدون وقفه]مانند آوای [[زنبور عسل]] داشتند<ref>{{متن حدیث|جاءَ اللَّيلُ، فَباتَ الحُسَينُ{{ع}} تِلكَ اللَّيلَةَ [لَيلَةَ عاشوراءَ] راكِعا ساجِدا باكِيا مُستَغفِرا مُتَضَرِّعا، وباتَ أصحابُهُ ولَهُم دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحلِ}} (مقتل الحسین{{ع}}، خوارزمی، ج۱، ص۲۵۱؛ الفتوح، ج۱، ص۹۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۸۹.</ref> | |||
==از وقایع [[شب عاشورا]]== | |||
از [[ضحاک بن عبد اللّه مشرقی]] نقل شده: هنگامی که شب شد، [[حسین]]{{ع}} و یارانش، همه شب را به [[نماز]] و [[آمرزش خواهی]] و [[دعا]] و [[راز و نیاز]] ایستادند. سوارانی از [[دشمن]] که نگهبانیِ ما را میدادند، بر ما گذشتند، در حالی که حسین{{ع}}، [[تلاوت]] میکرد: «و البته کسانی که [[کافر]] شدهاند، نباید [[تصوّر]] کنند این که به ایشان مهلت میدهیم، برای آنان نیکوست. ما فقط به ایشان، مهلت میدهیم تا بر [[گناه]] [خود] بیفزایند؛ و [آن گاه]، عذابی [[خفّت]] آور خواهند داشت. [[خداوند]]، بر آن نیست که [[مؤمنان]] را به این [حالی] که شما بر آن هستید، وا گذارد، تا آنکه [[پلید]] را از [[پاک]]، جدا کند». یکی از سواران [[نگهبان]] بر ما، [[آیه]] را شنید و گفت: به خدای [[کعبه]] [[سوگند]]، ما پاکیزگانیم و از شما جدا گشتهایم. او را شناختم و به [[بریر بن حضیر]] گفتم: میدانی این کیست؟ گفت: نه. گفتم: این، [[ابو حرب عبداللّه بن شهر سبیعی]] است. شوخ و [[بیهوده]] کار، و با این همه، بزرگ زاده و دلیر و گستاخ بود و [[سعید بن قیس]]، او را به خاطر جنایتی، [[زندان]] هم کرده بود. بُرَیر بن حُضَیر به او گفت: ای [[فاسق]]! خداوند، تو را از پاکیزگان قرار داده؟! او به بُرَیر گفت: تو کیستی؟ گفت: من بُرَیر بن حُضَیر هستم. او گفت: ما از آنِ خداییم!<ref>این تعبیر {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ}}، صدر آیه استرجاع (سوره بقره، آیه ۱۵۶) است و در این جا، به نشانه قریب الوقوع بودن مرگ، به کار رفته است.</ref> بر من گران است! به [[خدا]] سوگند، هلاک میشوی! به خدا سوگند - ای بُریر - هلاک میشوی! بُرَیر گفت: ای ابو [[حرب]]! آیا میخواهی از [[گناهان]] بزرگت به درگاه [[خدا]]، [[توبه]] کنی؟ به خدا [[سوگند]]، ما پاکیزگانیم و شما، آلودگانید! ابو حرب به [[استهزا]] گفت: و من، از گواهانِ بر این موضوع هستم! من گفتم: وای بر تو! آیا شناختت، بهرهای برایت ندارد؟ گفت: فدایت شوم! پس چه کسی همدم [[یزید بن عذره عنزی]] از [[قبیله]] [[عنز بن وائل]] شود؟! اکنون، او این جا با من است. [بُرَیر] گفت: [[خداوند]]، همیشه رأیت را [[زشت]] گرداند! تو کم [[عقلی]]. سپس ابو حرب، باز گشت، و [[فرمانده]] سوارانی که آن شب، نگهبانیِ ما را میدادند، [[عزرة بن قیس احمسی]] بود<ref>{{متن حدیث|لَمَّا أمْسَى حُسَيْنٌ{{ع}} وَ أصْحَابُهُ قَامُوا اللَّيْلَ كُلَّهُ يُصَلُّونَ وَ يَسْتَغْفِرُونَ، وَ يَدْعُونَ وَ يَتَضَرَّعُونَ، قَالَ: فَتَمُرُّ بِنَا خَيْلٌ لَهُمْ تَحْرُسُنَا، وَ إنَّ حُسَيْنَاً{{ع}} {{متن قرآن|وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ * مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ}}. فَسَمِعَها رَجُلٌ مِن تِلْكَ الخَيْلِ الَّتِي كَانَت تَحْرُسُنَا، فَقَالَ: نَحْنُ وَ رَبِّ الكَعْبَةِ الطَّيِّبُونَ، مُيِّزنَا مِنْكُم، قَالَ: فَعَرَفْتُهُ، فَقُلْتُ لِبُرَيْرِ بْنِ حُضَيرٍ: تَدْرِي مَنْ هَذَا؟ قَالَ: لَا: قُلْتُ: هَذَا أبُو حَرْبٍ السَّبِيعِيُّ عَبْدُ اللّهِ بْنُ شَهْرٍ، وَ كَانَ مِضْحَاكَاً بَطّالاً، وَ كَانَ شَرِيفَاً شُجَاعَاً فَاتِكَاً، وَ كَانَ سَعِيدُ بْنُ قَيْسٍ رُبَّمَا حَبَسَهُ فِي جِنَايَةٍ. فَقَالَ لَهُ بُرَيْرُ بْنُ حُضَيرٍ: يَا فَاسِقُ! أنْتَ يَجْعَلُكَ اللّهُ فِي الطَّيِّبِينَ! فَقَالَ لَهُ: مَنْ أنْتَ؟ قَالَ: أنَا بُرَيرُ بْنُ حُضَيرٍ؛ قَالَ: إنّا للّهِ! عَزَّ عَلَيَّ! هَلَكْتَ وَاللّهِ، هَلَكْتَ وَاللّهِ يَا بُرَيْرُ! قَالَ: يَا أبَا حَرْبٍ، هَلْ لَكَ أنْ تَتُوبَ إلَى اللّهِ مِنْ ذُنُوبِكَ العِظامِ! فَوَاللّهِ، إنَّا لَنَحْنُ الطَّيِّبُونَ، وَ لكِنَّكُمْ لَأَنْتُمُ الخَبِيثُونَ؛ قَالَ: وَ أنَا عَلى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ. قُلْتُ: وَيْحَكَ؟ أفَلَا يَنْفَعُكَ مَعْرِفَتُكَ؟ قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَمَنْ يُنَادِمُ يَزِيدَ بْنَ عَذْرَةَ العَنَزِيَّ مِنْ عَنَزِ بْنِ وَائِلٍ! قَالَ: هَا هُوَ ذَا مَعِي، قَالَ: قَبَّحَ اللّهُ رَأْيَكَ عَلَى كُلِّ حَالٍ! أنْتَ سَفِيهٌ. قَالَ: ثُمَّ انْصَرَفَ عَنَّا، وَ كَانَ الَّذِي يَحْرُسُنَا بِالَّليْلِ فِي الخَيْلِ عَزْرَةُ بْنُ قَيْسٍ الأَحْمَسِيُّ، وَ كَانَ عَلَى الخَيْلِ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۱؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۷۷).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۸۹.</ref> | |||
==گفتگوی بُرَیر و شِمْر== | |||
در کتاب [[الفتوح (کتاب)|الفتوح]] نقل شده: [[شمر بن ذی الجوشن]] - که [[خداوند]]، لعنتش کند-، نیمه شب، با گروهی از همراهانش به [[لشکر]] [[حسین]]{{ع}} نزدیک شد. حسین{{ع}}، با صدای بلند، به [[تلاوت]] این [[آیه]] مشغول بود: «و البته کسانی که [[کافر]] شدهاند، نباید [[تصوّر]] کنند این که به ایشان مهلت میدهیم، برای آنان، نیکوست»...، تا آخر آیه. ملعونی از همراهان شمر بن ذی الجوشن، فریاد کشید: به خدای [[کعبه]] [[سوگند]]، ما پاکیزگانیم و شما، پلیدید، و ما از شما، جدا گشتهایم! بُرَیر، نمازش را قطع کرد و ندا داد: ای [[فاسق]]! ای [[تبهکار]]! ای [[دشمن خدا]]! آیا مانند تویی، از پاکیزگان است؟! تو جز چارپایی بیخِرد، نیستی. تو را به [[آتش]] [[روز قیامت]] و [[عذاب]] دردناک، [[بشارت]] باد! شمر بن ذی الجوشن - که [[خدا]] لعنتش کند-، بر سرِ او داد کشید و گفت: ای گوینده! خداوند - تبارک و تعالی-، تو را و همراهت حسین را به زودی میکُشد. بُرَیر به او گفت: ای دشمن خدا! آیا مرا از [[مرگ]] میترسانی؟ به خدا سوگند، مرگ، از [[زندگی]] با شما، برای ما [[دوست]] داشتنیتر است. به خدا سوگند، کسانی که [[خون]] [[فرزندان]] و [[خاندان]] [[محمّد]]{{صل}} را میریزند، به شفاعتش نمیرسند. مردی از [[یاران]] حسین{{ع}} به سوی [[بریر بن حضیر]] آمد و به او گفت: خدایت [[رحمت]] کند، ای [[بریر]]! ابا [[عبد]] [[اللّه]]{{ع}} به تو میفرماید: «به جایگاهت، باز گرد و با آنان سخن مگو، که - به جانم سوگند-، اگر مؤمنِ [[آل فرعون]]، قومش را [[نصیحت]] کرد و [[دعوت]] را به آخر رساند، تو نیز نصیحت کردی و آن را به آخر رساندی»<ref>{{متن حدیث|أقْبَلَ الشِّمْرُ بْنُ ذِي الجَوشَنِ - لَعَنَهُ اللّهُ - فِي نِصْفِ اللَّيْلِ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أصْحَابِهِ حَتَّى تَقَارَبَ مِن عَسْكَرِ الحُسَيْنُ{{ع}}، وَالحُسَيْنُ{{ع}} قَدْ رَفَعَ صَوْتَهُ وَ هُوَ يَتْلُو هَذِهِ الآيَةَ {{متن قرآن|وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ}} إلى آخِرِها. قالَ: فَصَاحَ لَعِينٌ مِنْ أصْحَابِ شِمْرِ بْنِ ذِي الجَوشَنِ: نَحْنُ وَ رَبِّ الكَعْبَةِ الطَّيِّبُونَ، وَ أنْتُمُ الخَبِيثُونَ! وَ قَدْ مُيِّزنا مِنْكُمْ. قَالَ: فَقَطَعَ بُرَيْرٌ الصَّلاةَ، فَنَادَاهُ: يَا فَاسِقُ! يَا فَاجِرُ! يَا عَدُوَّ اللّهِ! أمِثْلُكَ يَكُونُ مِنَ الطَّيِّبِينَ؟! مَا أنْتَ إلّا بَهِيمَةٌ وَ لا تَعْقِلُ، فَأَبْشِرْ بِالنَّارِ يَوْمَ القِيَامَةِ وَالعَذَابِ الْأَلِيمِ. قَالَ: فَصَاحَ بِهِ شِمْرُ بْنُ ذِي الجَوشَنِ - لَعَنَهُ اللّهُ - وَ قَالَ: أيُّهَا المُتَكَلِّمُ، إنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالى قَاتِلُكَ وَ قَاتِلُ صَاحِبِكَ عَنْ قَرِيبٍ. فَقَالَ لَهُ بُرَيرٌ: يَا عَدُوَّ اللّهِ! أبِالمَوْتِ تُخَوِّفُنِي، وَاللّهِ، إنَّ المَوْتَ أحَبُّ إلَيْنَا مِنَ الحَيَاةِ مَعَكُمْ! وَاللّهِ، لَا يَنَالُ شَفَاعَةَ مُحَمَّدٍ{{صل}} قَوْمٌ أرَاقُوا دِمَاءَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أهْلِ بَيْتِهِ. قَالَ: وَ أقْبَلَ رَجُلٌ مِنْ أصْحَابِ الحُسَيْنِ{{ع}} إلى بُرَيْرِ بْنِ حُضَيرٍ، فَقَالَ لَهُ: رَحِمَكَ اللّهُ يَا بُرَيْرُ! إنَّ أبَا عَبْدِ اللّهِ يَقُولُ لَكَ: اِرْجِعْ إلَى مَوْضِعِكَ وَ لا تُخَاطِبِ القَوْمَ، فَلَعَمْرِي لَئِنْ كَانَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَونَ نَصَحَ لِقَوْمِهِ وَ أبْلَغَ فِي الدُّعَاءِ، فَلَقَدْ نَصَحْتَ وَأبْلَغْتَ فِي النُّصْحِ}} (الفتوح، ج۵، ص۹۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۹۱.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |