←مقدمه
(←مقدمه) |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} و | پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} و [[بنىهاشم]] در [[خانه]] و مشغول مقدّمات خاکسپارى آن [[حضرت]] بودند. تعدادى از [[انصار]]، چون مىدانستند که [[مهاجران]] قریشى به سبب [[کینه]] و [[حسد]] نخواهند گذاشت [[علی]]{{ع}} به [[خلافت]] برسد، در سقیفۀ بنى ساعده گرد آمدند تا شخصى را از میان خود برگزینند. تصمیمشان هم بر [[انتخاب]] [[سعد بن عباده]] بود که بعدا [[ترور]] شد. [[ابوبکر]] و [[عمر]] و ابو عبیدۀ جرّاح که باخبر شدند، خود را به [[سقیفه]] رساندند و کار را به سود ابوبکر فیصله دادند. در [[انتخاب خلیفه]] و اینکه از [[مهاجرین]] باشد یا انصار، بحثهاى طولانى بین حاضران درگرفت که در کتب [[تاریخ]] و [[حدیث]] آمده است.<ref>از جمله ر. ک: دانشنامۀ امام على، ج ۸ ص۴۰۵، شرح ابن ابى الحدید، ج ۲ ص۲۱ تا ۶۰ و ج۶ ص۵ تا ۴۵، بحار الانوار، ج ۲۸، اختصاص، ص۱۸۵</ref> قرائن متعدّدى نشان مىدهد که به [[قدرت]] رساندن ابوبکر و کنار گذاشتن علی{{ع}} برنامهاى از پیش تعیین شده بود و [[مخالفان خلافت علی]]{{ع}} از مدّتها قبل براى آن برنامه ریزى کرده بودند. اینکه از [[پیوستن]] به [[سپاه اسامه]] سرباز زدند، از [[نوشتن]] چیزى توسّط [[پیامبر]] در آخرین [[روز]] حیاتش جلوگیرى کردند، در راه بازگشت از [[حجة الوداع]]، همدست شدند که دربارۀ [[ولایت امیر المؤمنین]]{{ع}} به توصیۀ پیامبر عمل نکنند، پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}، [[اعلان]] کردن عمر به اینکه پیامبر نمرده است بلکه مثل حضرت موسى غایب شده است و حوادث دیگر نشان مىدهد که این [[توطئه]]، از قبل طرّاحى شده بود<ref>بحار الانوار، ج ۲۸ ص۸۵. در آنجا اشاره شده که ابو بکر و عمر و ابو عبیده در کعبه گرد آمده و میثاقى میان خود نوشتند که پس از درگذشت پیامبر، خلافت را از خاندان او بگیرند</ref> و چیزى شبیه کودتا به شمار مىرفت که رنگ [[مشروعیّت]] به آن زدند.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref> | ||
آنچه در سقیفه گذشت، بدعتى [[نامشروع]] و [[اجتهاد در مقابل نصّ]] و بىاعتنایى به [[فرمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} بود. البته کسانى هم مخالف [[تصمیم]] اتّخاذ شده در [[سقیفه]] بودند، ولى باند سقیفه بعضى را با [[تهدید]] و [[قتل]] و بعضى را با [[تطمیع]] و [[وعده]]، خاموش کردند. تلاشهاى [[امیر المؤمنین]] و [[حضرت زهرا]]{{عم}} هم در آن شرایط آشوبزده و غوغاسالارانه به جایى نرسید. [[حضرت على]]{{ع}} [[مصلحت]] را در [[سکوت]] دید و طبق برخى نقلها تا فاطمۀ زهرا{{عم}} زنده بود، در [[خانه]] نشست و [[بیعت]] نکرد. بیشتر [[مخالفان]] جریان سقیفه در نهایت تن به بیعت دادند. اینگونه بود که در سقیفه، [[غصب خلافت]] على و محرومکردن [[امّت]] از [[امامت]] على{{ع}} و [[ائمه]]{{عم}} پایهریزى شد و به عنوان سمبل [[ظلم به خاندان پیامبر]] در طول [[تاریخ]]، باقى ماند و ستمهاى بعدى نیز ریشه در همین [[ظلم]] نخستین داشت و حادثۀ تلخ [[کربلا]] هم یکى از میوههاى تلخ سقیفه بود.<ref>به بحث عاشورا و سقیفه در کتاب فرهنگ عاشورا از نویسنده مراجعه کنید</ref> در [[شعر]] باقلانى آمده است: {{عربی|إنّ الحسین اصیب فى یوم السّقیفة}}<ref> از سقیفه تا نینوا. ص۹ به نقل از اربلى در کشف الغمّه</ref>. آنچه در [[دعاها]] و [[زیارتنامهها]] [[لعن]] و [[نفرین]] بر اولین ظالمى است که به [[آل محمد]]{{صل}} ظلم کرد اشاره به همین جریان شوم است. سقیفه، نمادى از ظلم است و در [[ادبیات]] عامیانه سقیفهبندى به دروغپردازى و [[فریب]] گفته مىشود.<ref>لغتنامه، دهخدا</ref> این [[ستم]] در تاریخ [[صدر اسلام]] اتفاق افتاد. به [[روایت]] [[امام صادق]]{{ع}}، [[نزول]] آیۀ نجوى {{متن قرآن|مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ...}}<ref>مجادله، آیۀ ۷</ref> دربارۀ [[ابوبکر]]، [[عمر]]، ابو عبیدۀ جرّاح، [[عبد الرحمن بن عوف]]، سالم مولى ابى [[حذیفه]] و [[مغیرة بن شعبه]] نازل شد که جمع شدند و معاهدهاى بین خود نوشتند و بر این امر توافق کردند که {{عربی|لئن مضى محمّد صلّى اللّه علیه و آله لا تکون الخلافة فى بنى هاشم و لا النّبوّة أبدا}}. این [[آیه]]، و آیۀ دیگرى که مىفرماید: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم}}<ref>«آیا پنداشتند که ما اسرار و رمزگویى و نجواى آنان را نمىشنویم؟» زخرف، آیه ۸۰</ref> دربارۀ آنان و [[توطئه]] آن روزشان نازل شد. [[امام صادق]]{{ع}} مىفرماید به [[حضرت رسول]]{{صل}} این خبر رسید که گروهى از [[قریش]] مىگویند: [[محمد]]، [[حکومت]] را در [[خاندان]] خود محکم ساخته است. اگر بمیرد، خاندانش را از [[قدرت]] کنار مىزنیم و در غیر آنان قرار مىدهیم.<ref>امالى، مفید، ص۱۱۳</ref> امام صادق{{ع}} فرمود: "هیچ روزى جز [[روز]] کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}}، شبیه آن روز توطئه نبود. [[خداى متعال]] هم پیشتر [[پیامبر]] عزیزش را از این واقعه [[آگاه]] ساخته بود که آن روز که آن معاهدهنامه نوشته شد، [[حسین]] به [[شهادت]] رسید و حکومت از بنى [[هاشم]] بیرون رفت: {{عربی|إذا کتب الکتاب قتل الحسین{{ع}} و [[خرج]] الملک من بنى هاشم}}. و این، ماجرایى است شگفت! همان حقیقتى است که در [[شعر]] باقلانى آمده بود و ریشۀ حوادث [[عاشورا]] را در [[روز سقیفه]] نشان مىدهد. [[شهید]] پاکنژاد مىنویسد: [[سقیفه]] را در [[قلب]] [[غدیر خم]] فرو [[برید]]، تا همچنانکه [[گریز]] و پرهیزهاى [[معشوق]] در [[دل]] [[عاشق]] محو مىشود و هرچه فاقد اتصال است فرومىریزد، همه و همه در [[روحانیت]] [[غدیر]] فرو رود و بریزد و [[تطهیر]] شود و اگر سقیفه را در خلسههایى از [[اشتباهات]]، از غدیر بزرگتر و مهمتر [[تصور]] کردید، غدیر را چون نشتر در قلب سقیفه فروکنید تا از این غدّۀ ملتهب هرچه ردّ پاى جاهطلبیها و کهنهپردازیهاست بیرون ریزد.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref> | آنچه در سقیفه گذشت، بدعتى [[نامشروع]] و [[اجتهاد در مقابل نصّ]] و بىاعتنایى به [[فرمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} بود. البته کسانى هم مخالف [[تصمیم]] اتّخاذ شده در [[سقیفه]] بودند، ولى باند سقیفه بعضى را با [[تهدید]] و [[قتل]] و بعضى را با [[تطمیع]] و [[وعده]]، خاموش کردند. تلاشهاى [[امیر المؤمنین]] و [[حضرت زهرا]]{{عم}} هم در آن شرایط آشوبزده و غوغاسالارانه به جایى نرسید. [[حضرت على]]{{ع}} [[مصلحت]] را در [[سکوت]] دید و طبق برخى نقلها تا فاطمۀ زهرا{{عم}} زنده بود، در [[خانه]] نشست و [[بیعت]] نکرد. بیشتر [[مخالفان]] جریان سقیفه در نهایت تن به بیعت دادند. اینگونه بود که در سقیفه، [[غصب خلافت]] على و محرومکردن [[امّت]] از [[امامت]] على{{ع}} و [[ائمه]]{{عم}} پایهریزى شد و به عنوان سمبل [[ظلم به خاندان پیامبر]] در طول [[تاریخ]]، باقى ماند و ستمهاى بعدى نیز ریشه در همین [[ظلم]] نخستین داشت و حادثۀ تلخ [[کربلا]] هم یکى از میوههاى تلخ سقیفه بود.<ref>به بحث عاشورا و سقیفه در کتاب فرهنگ عاشورا از نویسنده مراجعه کنید</ref> در [[شعر]] باقلانى آمده است: {{عربی|إنّ الحسین اصیب فى یوم السّقیفة}}<ref> از سقیفه تا نینوا. ص۹ به نقل از اربلى در کشف الغمّه</ref>. آنچه در [[دعاها]] و [[زیارتنامهها]] [[لعن]] و [[نفرین]] بر اولین ظالمى است که به [[آل محمد]]{{صل}} ظلم کرد اشاره به همین جریان شوم است. سقیفه، نمادى از ظلم است و در [[ادبیات]] عامیانه سقیفهبندى به دروغپردازى و [[فریب]] گفته مىشود.<ref>لغتنامه، دهخدا</ref> این [[ستم]] در تاریخ [[صدر اسلام]] اتفاق افتاد. به [[روایت]] [[امام صادق]]{{ع}}، [[نزول]] آیۀ نجوى {{متن قرآن|مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ...}}<ref>مجادله، آیۀ ۷</ref> دربارۀ [[ابوبکر]]، [[عمر]]، ابو عبیدۀ جرّاح، [[عبد الرحمن بن عوف]]، سالم مولى ابى [[حذیفه]] و [[مغیرة بن شعبه]] نازل شد که جمع شدند و معاهدهاى بین خود نوشتند و بر این امر توافق کردند که {{عربی|لئن مضى محمّد صلّى اللّه علیه و آله لا تکون الخلافة فى بنى هاشم و لا النّبوّة أبدا}}. این [[آیه]]، و آیۀ دیگرى که مىفرماید: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم}}<ref>«آیا پنداشتند که ما اسرار و رمزگویى و نجواى آنان را نمىشنویم؟» زخرف، آیه ۸۰</ref> دربارۀ آنان و [[توطئه]] آن روزشان نازل شد. [[امام صادق]]{{ع}} مىفرماید به [[حضرت رسول]]{{صل}} این خبر رسید که گروهى از [[قریش]] مىگویند: [[محمد]]، [[حکومت]] را در [[خاندان]] خود محکم ساخته است. اگر بمیرد، خاندانش را از [[قدرت]] کنار مىزنیم و در غیر آنان قرار مىدهیم.<ref>امالى، مفید، ص۱۱۳</ref> امام صادق{{ع}} فرمود: "هیچ روزى جز [[روز]] کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}}، شبیه آن روز توطئه نبود. [[خداى متعال]] هم پیشتر [[پیامبر]] عزیزش را از این واقعه [[آگاه]] ساخته بود که آن روز که آن معاهدهنامه نوشته شد، [[حسین]] به [[شهادت]] رسید و حکومت از بنى [[هاشم]] بیرون رفت: {{عربی|إذا کتب الکتاب قتل الحسین{{ع}} و [[خرج]] الملک من بنى هاشم}}. و این، ماجرایى است شگفت! همان حقیقتى است که در [[شعر]] باقلانى آمده بود و ریشۀ حوادث [[عاشورا]] را در [[روز سقیفه]] نشان مىدهد. [[شهید]] پاکنژاد مىنویسد: [[سقیفه]] را در [[قلب]] [[غدیر خم]] فرو [[برید]]، تا همچنانکه [[گریز]] و پرهیزهاى [[معشوق]] در [[دل]] [[عاشق]] محو مىشود و هرچه فاقد اتصال است فرومىریزد، همه و همه در [[روحانیت]] [[غدیر]] فرو رود و بریزد و [[تطهیر]] شود و اگر سقیفه را در خلسههایى از [[اشتباهات]]، از غدیر بزرگتر و مهمتر [[تصور]] کردید، غدیر را چون نشتر در قلب سقیفه فروکنید تا از این غدّۀ ملتهب هرچه ردّ پاى جاهطلبیها و کهنهپردازیهاست بیرون ریزد.(...).<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۱۰.</ref> |