←سر امام در مجلس ابن زیاد
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
==سر [[امام]] در مجلس ابن زیاد== | ==سر [[امام]] در مجلس ابن زیاد== | ||
از [[سعد بن عبیده]] نقل است: سر حسین{{ع}} را برای ابن زیاد آوردند و پیش رویش نهادند. او با سر چوبدستیاش، بر آن مینواخت و میگفت: ریش ابا عبداللّه، جوگندمی شده است<ref>{{متن حدیث|جِيءَ بِرَأْسِ الحُسَيْنِ{{ع}} إلَى ابْنِ زِيَادٍ، فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَجَعَلَ يَنْكُتُ بِقَضِيبِهِ، وَ يَقُولُ: إِنَّ أَبَا عَبْدِاللّهِ قَدْ كَانَ شَمَطَ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۹۳؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۲۴).</ref>. | از [[سعد بن عبیده]] نقل است: سر حسین{{ع}} را برای ابن زیاد آوردند و پیش رویش نهادند. او با سر چوبدستیاش، بر آن مینواخت و میگفت: ریش ابا عبداللّه، جوگندمی شده است<ref>{{متن حدیث|جِيءَ بِرَأْسِ الحُسَيْنِ{{ع}} إلَى ابْنِ زِيَادٍ، فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَجَعَلَ يَنْكُتُ بِقَضِيبِهِ، وَ يَقُولُ: إِنَّ أَبَا عَبْدِاللّهِ قَدْ كَانَ شَمَطَ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۹۳؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۲۴).</ref>. [[صدوق]] در کتاب [[الأمالی (کتاب)|الأمالی]] به نقل از [[دربان]] [[عبیداللّه بن زیاد]] نقل میکند: هنگامی که سر حسین آورده شد، [[فرمان]] داد که آن را جلویش در تشتی از طلا گذاشتند و با چوب دستیاش شروع به زدن بر دندانهای او کرد و میگفت: ای ابا عبداللّه! زود پیر شدی [و محاسنت سفید گشت]! مردی از [[قوم]] [حاضر در مجلس] گفت: دستْ نگه دار که من دیدم [[پیامبر]]{{صل}} [[دهان]] بر جایی مینهاد که تو چوبدستیات را گذاشتهای. ابن زیاد گفت: روزی در برابر [[روز]] [[بَدر]]!<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ لَمَّا جِيءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ{{ع}} أَمَرَ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي طَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِقَضِيبٍ فِي يَدِهِ عَلَى ثَنَايَاهُ وَ يَقُولُ لَقَدْ أَسْرَعَ الشَّيْبُ إِلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مَهْ فَإِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَلْثِمُ حَيْثُ تَضَعُ قَضِيبَكَ فَقَالَ يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ}} (الأمالی، صدوق، ص۲۲۹، ح۲۴۲؛ روضة الواعظین، ص۲۱۰).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص۶۴۹.</ref> | ||
[[ | ==[[سر مطهر]] [[امام]]{{ع}} در [[مجلس ابن زیاد]]== | ||
[[حمید بن مسلم]] میگوید: [[شمر بن سعد]] مرا خواست و نزد خانوادهاش فرستاد تا پیروزیای را که [[خدا]] نصیبش کرده بود و سلامتیاش را به آنان مژده بدهم! از این رو نزد خانوادهاش رفتم و پیغام [[عمر بن سعد]] را به اطلاعشان رساندم. آنگاه دیدم [[ابن زیاد]] جلوس کرده و فرستادهها با سرهای کشتهها بر او وارد میشوند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.</ref>. | |||
[[قبیله کنده]] با سیزده سر آمد، و [[قیس بن اشعث]] آنان را [[همراهی]] میکرد، و [[هوازن]] با بیست سر وارد شد در حالی که [[شمر بن ذی الجوشن]] مصاحبشان بود، [[قبیله]] [[تمیم]] با هفده سر، [[بنی اسد]] با شش سر و مَذحِج با هفت سر و بقیه [[سپاه]] با هفت سر آمدند که مجموعاً هفتاد سر بود. | |||
ابن زیاد اجازه ورودشان را به قصر داد. آنان را وارد قصر کرد و به [[مردم]] [[اذن]] ورود داده شد. من در میان واردین داخل قصر شدم، ناگاه دیدم [[سر حسین]]{{ع}} پیش روی ابن زیاد قرار گرفته، و با چوبدستی به بین دندانهای ثنایایش میزند. وقتی [[زید بن ارقم]] آن صحنه را دید نتوانست از چوبدستی زدن ابن زیاد به دندانهای [[حسین]] بگذرد. گفت: این چوبدستی را از آن دندانها بردار! قسم به کسی که [[الهی]] غیر او نیست خودم دیدم دو لب [[رسول الله]]{{صل}} بر این دو لب قرار گرفته و آن دو را میبوسید! | |||
بعد آن پیر زید بن ارقم به شدت گریست. | |||
ابن زیاد گفت: خدا دو دیدهات را گریان بدارد! والله اگر پیر خرفتی که عقلش زایل شده است نبودی، گردنت را میزدم! زید بن ارقم برخاست و بیرون رفت... در حالی که میگفت: بَردهای<ref>منظور این است که یزید که بردهای بیش نیست ابن زیاد را به پادشاهی کوفه گمارد. وجه برده خواندن یزید این است که جدش ابوسفیان و پدرش معاویه از آزادشدگان پیامبر خدا{{صل}} بودند؛ چراکه پیامبر{{صل}} طبق دستورات اسلامی پس از فتح مکه میتوانست آنان را به بردگی بگیرد ولی براساس مصالحی چنین نکرد و آنان را عفو نمود، فرمود: {{متن حدیث|أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ}}؛ شما آزادید! از اینرو یزید که فرزند کسی بود که روزی به بردگی رفته بود برده محسوب میشده،؛ چراکه طبق دستور اسلام فرزند عبد هم عبد به حساب میآید.</ref>، بردهای، را به شاهی گمارد، و او [[مردم]] را به بازیچه گرفت! شما ای [[جمعیت]] [[عرب]] بعد از امروز برده خواهید شد!؛ چراکه پسر [[فاطمه]] را کشتید و پسر مرجانه [[ابن زیاد]] را [[حاکم]] کردید! او بزرگانتان را خواهد گشت و اشرارتان را به [[بردگی]] خواهد گرفت، به [[ذلت]] و [[خواری]] [[رضا]] دادهاید! دور باد کسی که به خواری و ذلت [[راضی]] شود! | |||
وقتی بیرون رفت، شنیدم مردم میگفتند: والله [[زید بن ارقم]] حرفی زد که اگر ابن زیاد میشنید او را میکشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم، با کمی جابجایی؛ شیخ مفید جریان اعتراض زید بن ارقم به ابن زیاد را بدون ذکر سخنانی که هنگام خروج از مجلس گفته است نقل نموده است. ر.ک: ارشاد، ج۲، ص۱۱۴.</ref>!<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]] [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۱۰۴.</ref> | |||
==سر [[امام]]{{ع}} در مجلس [[یزید]]== | ==سر [[امام]]{{ع}} در مجلس [[یزید]]== |