←واکنش معاصران پیامبر{{صل}} به نزول قرآن
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
از [[آیات قرآن کریم]] بر میآید که مخالفانِ پیامبر، آن [[حضرت]] را شاعر، [[کاهن]] یا جنزده با بار معنایی منفی خودش میخواندند و قرآن در [[دفاع]] از پیامبر{{صل}} در [[آیات]] گوناگون از وی دفاع کرده است {{متن قرآن|فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُتَرَبِّصِينَ }}<ref>«بنابراین پند بده که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه بلکه میگویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم بگو: چشم به راه بدارید که من هم با شما از چشمدارندگان به راهم» سوره طور، آیه ۲۹-۳۱.</ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | از [[آیات قرآن کریم]] بر میآید که مخالفانِ پیامبر، آن [[حضرت]] را شاعر، [[کاهن]] یا جنزده با بار معنایی منفی خودش میخواندند و قرآن در [[دفاع]] از پیامبر{{صل}} در [[آیات]] گوناگون از وی دفاع کرده است {{متن قرآن|فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُتَرَبِّصِينَ }}<ref>«بنابراین پند بده که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه بلکه میگویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم بگو: چشم به راه بدارید که من هم با شما از چشمدارندگان به راهم» سوره طور، آیه ۲۹-۳۱.</ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | ||
==واکنش معاصران پیامبر{{صل}} به [[نزول قرآن]]== | ==واکنش معاصران [[پیامبر]]{{صل}} به [[نزول قرآن]]== | ||
با نزول قرآن، [[عرب]] عصر جاهلی با [[کلامی]] ژرف و [[زیبا]] و دلنشین روبهرو شد که شنونده را شیفته و مجذوب آهنگ و معنای خود میکرد. این امر واکنش منفی مشرکان را در پی داشت. مشرکان [[متعصب]] برای دور کردن مردم از قرآن،<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۶۹ - ۲۷۰؛ فتح القدیر، ج۳، ص۳۹۸. </ref> وحیانیت آن را [[انکار]] کرده و گاهی قرآن را اسطورههای پیشینیان مینامیدند ( | با نزول قرآن، [[عرب]] عصر جاهلی با [[کلامی]] ژرف و [[زیبا]] و دلنشین روبهرو شد که شنونده را شیفته و مجذوب آهنگ و معنای خود میکرد. این امر واکنش منفی مشرکان را در پی داشت. مشرکان [[متعصب]] برای دور کردن مردم از قرآن،<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۶۹ - ۲۷۰؛ فتح القدیر، ج۳، ص۳۹۸. </ref> وحیانیت آن را [[انکار]] کرده و گاهی قرآن را اسطورههای پیشینیان مینامیدند {{متن قرآن|وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ}}<ref>«و چون آیات ما بر آنان خوانده میشد میگفتند: شنیدیم و اگر میخواستیم مانند آن میگفتیم؛ این (آیات) جز افسانههای پیشینیان نیست» سوره انفال، آیه ۳۱.</ref> یا [[پیامبر]]{{صل}} را شاعر و [[آیات قرآن]] را [[شعر]] <ref>بیان المعانی، ج ۴، ص۲۹۵؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص۲۶۳. </ref> میخواندند: {{متن قرآن|بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ}}<ref>«(آنان نه تنها ایمان نیاوردند) بلکه گفتند: خوابهایی پریشان است یا آن را بربافته یا شاعر است پس باید برای ما نشانهای بیاورد همچنان که پیشینیان (با نشانه) فرستاده شدند» سوره انبیاء، آیه ۵.</ref> [[سران قریش]] از [[ولید بن مغیره]] که زیرکترین آنان بود [[استمداد]] کردند تا [[حقیقت]] آنچه را بر زبان پیامبر{{صل}} جاری میشود بیان کند. ولید بن مغیره نزد پیامبر رفت و از او خواست تا شعرش را بخواند. پیامبر{{صل}} شعر بودن آن را [[نفی]] و آن را [[کلام خدا]] شناساند و [[سوره سجده]] را برای او خواند تا به [[آیات]] [[تهدید]] [[قریش]] به [[عذاب]] رسید. ولید از شنیدن آیات به شدت متأثر شد و به خانهاش بازگشت. وی در پاسخ [[ابوجهل]] که از او پرسید: آیا [[دین]] [[محمد]] را پذیرفتهای؟ گفت: نه؛ ولی از او [[کلامی]] شنیدم که سنگین بود و پوست [[انسان]] با شنیدن آن جمع میشد. وی [[سخن پیامبر]] را نه [[خطابه]] میدانست و نه شعر؛ زیرا به هیچیک از گونههای شعری (رباعی، دوبیتی، مسمّط، مستزاد، تصنیف و...) که آنها را به خوبی میشناخت ادا نشده بود و از نظر وزن، آهنگ، محتوا و نیز از نظر مضمون مانند شعر نبود. ولید از ابوجهل خواست مهلت دهد تا بیندیشد و برای آن نامی برگزیند. وی در نهایت پس از یک [[روز]] [[اندیشیدن]]، آن را «[[سحر]]» نامید. <ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۰ - ۱۵۱؛ تاریخ الاسلام، ج۱، ص۱۵۵؛ الصافی، ج۵، ص۲۴۷ - ۲۴۸. </ref> آیات ۱۱ - ۲۶ [[سوره]] مدثّر / ۷۴ در این باره نازل شدند و او را به عذاب شدید [[اخروی]] تهدید کردند. | ||
[[قرآن]] به گونه کلی دیدگاه [[مشرکان]] را درباره قرآن نفی کرده و در برابر آن ایستاده {{متن قرآن|وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ}}<ref>«و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان میآورید» سوره حاقه، آیه ۴۱.</ref> و شعر و [[شاعری]] را از [[ساحت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دور دانسته است. {{متن قرآن|وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ}}<ref>«و به او شعر نیاموختیم و در خور او (نیز) نیست، این (کتاب) جز پند و قرآنی روشن نیست» سوره یس، آیه ۶۹.</ref>.<ref>[[مرتضی اورعی|اورعی]] و [[حسین علی یوسفزاده|یوسفزاده]]، [[شعر (مقاله)|مقاله «شعر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶]]</ref> | |||
==ویژگیهای [[شعر]] و فرق آن با [[قرآن]]== | ==ویژگیهای [[شعر]] و فرق آن با [[قرآن]]== | ||
برخی با استناد به این گفته که «[[نیکوترین]] [[شعر]] دروغآمیزترین آن است» بر این باورند که شعر با ویژگیهایی چون «[[کوشش]] برای انعکاس [[فرهنگ]] مسلّط [[جامعه]]، بدون [[نقد]] یا [[شورش]] در برابر آن»، «تقویت و توجیه [[فساد]] موجود با رنگ و لعاب زدن به [[اسرار]] و پوشاندن خطاهای آن»، «تخدیر روان [[انسانی]] با [[برانگیختن]] مشاعر و [[احساسات]]» و «[[ترغیب]] به [[فخر فروشی]] و قومگرایی» شناخته میشود. آنان با فرض دو بُعد برای شعر: بُعدی [[جاهلی]] که [[شهوتها]]، [[آرزوها]] و انگیزههای [[شر]] او را مینمایاند و بُعدی رسالتی که [[عقل]] و [[عواطف]] خوب او را منعکس میسازد، شعر را وسیلهای برای انعکاس و تقویت بعد جاهلی [[انسان]] دانستهاند. در نگاه آنان، صاحبان [[فرهنگ جاهلی]] مفهومی [[باطل]] و منحط را که به خودی خود نزد [[بشر]] مردود و مطرود است و اگر با وزن و قافیه و تشبیهات خیالی همراه نشود، کسی بدان توجّهی نمیکند، با ابیاتی از شعر یا گونههای ویژه [[کلامی]] مانند [[بدیع]] و سجع برای شنونده آراسته و خوشنما میسازند: «وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ». (شعراء / ۲۶، ۲۲۴ - ۲۲۵) <ref>نک: تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۰. </ref> در مقابل، قرآن را وسیلهای برای [[بیان حق]] میدانند که به هیچ یک از آنها نیاز ندارد: «بَلْ جاءَ بِالْحَقِ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِین» (صافّات / ۳۷، ۳۷) و دارای ویژگیهایی محتوایی مانند [[پند]] و [[اندرز]] و یادآوری ([[حجر]] / ۱۵، ۹؛ نحل / ۱۶، ۴۴) و [[تشویق]] به [[تفکر]] است (بقره / ۲، ۲۱۹ و ۲۶۶) که موجب برانگیختن عقل و بیدار ساختن [[ضمیر]] میشود ([[آلعمران]] / ۳، ۷) و با [[فطرت توحیدی]] [[خدادادی]] [[سازگاری]] دارد <ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۱. </ref> و انسان را به خطرهایی [[بیم]] میدهد که فرد و جامعه را [[تهدید]] میکند ([[یس]] / ۳۶، ۶۰؛ بقره / ۲، ۱۶۸) و به جای آنکه [[ذهن]] و [[روان انسان]] را تخدیر و [[واقعیت]] [[فاسد]] موجود را توجیه کند، آن را به باد [[انتقاد]] گرفته (برای نمونه: [[ابراهیم]] / ۱۴، ۴۲؛ [[نور]] / ۲۴، ۲۳) و میکوشد تا [[انسانها]] را از [[خواب غفلت]] بیدار کند. (برای نمونه: بقره / ۲، ۴۴ و ۷۶) [[مفسران]]،<ref>روح البیان، ج۷، ص۴۳۰؛ المیزان، ج۱۷، ص۱۰۸ - ۱۰۹؛ التفسیر الوسیط، ج۳، ص۲۱۵۸. </ref> [[آیه]] ۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ را در پاسخ این دیدگاه [[مشرکان]] میدانند که [[پیامبر]] را شاعر پنداشته و [[قرآن]] را [[شعر]] میدانستند: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبین» و در باره تفاوت قرآن و شعر گفتهاند قرآن دارای [[نظم]] و سبکی ویژه است <ref>التحریر و التنویر، ج۲۲، ص۲۶۱ - ۲۶۲. </ref> و با شعر بسیار تفاوت دارد. بر این اساس بیشتر اشعار، مخاطبان را به [[شهوت]] و [[لهو]] [[ترغیب]] میکنند و در [[حقیقت]] در صدد [[تحسین]] امور بد و تقبیح چیزهای خوباند؛ اما قرآن [[کلامی]] جدّی است و به این امور نمیپردازد، از این رو نمیتوان قرآن را شعر نامید؛<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۶۷۴ - ۶۷۵؛ البحر المحیط، ج۹، ص۸۱. </ref> همچنین قرآن از جهت ظاهری نیز با شعر متفاوت است؛ زیرا دارای بلاغتی آشکار است و در آن پیچیدگی و لفّ و نشر، تعبیرهای دشوار، کلمات میان تهی و تشبیهات خیالی نیست و [[حقایق]] در آن به روشنی بیان شدهاند و با [[انحراف]] و [[گمراهی]] [[مبارزه]] کرده و با [[ظلم]] و [[سرکشی]] میستیزد،<ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۱. </ref> از این رو [[خداوند]] نه شعر را که مهمترین [[سرگرمی]] آن [[روزگار]] بود به پیامبر{{صل}}آموخت و نه شعر را در خور وی میداند: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَه» ([[یس]] / ۳۶، ۶۹)؛ زیرا پیامبر{{صل}}مشعلدار چنین [[هدایتی]] است (نور / ۲۴، ۵۴؛ نیز [[مائده]] / ۵، ۹۲) و [[بیم]] دهندهای آشکار است ([[حجر]] / ۱۵، ۸۹) که با گمراهی و [[تباهی]] میستیزد. (نمل / ۲۷، ۷۶ - ۷۹) وی حتی در [[دوران کودکی]] از سرگرمیها و [[بازی]] با [[کودکان]] که لازمه [[زندگی]] هر [[کودکی]] است دوری میجست، تا چه رسد به دوران بلوغش که قطعاً سرگرمیهای آن [[روزگار]] وی را [[خرسند]] نمیکرد. <ref>سنن النبی، ص۴۰۲؛ تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۲. </ref> [[قرآن]] همچنین [[مشرکان]] را که به [[اعتراض]] میگفتند: «آیا ما [[عبادت]] خدایانمان را برای [[اطاعت]] از [[شاعری]] [[مجنون]] رها کنیم» [[تکذیب]] کرده و آنان را به عذابی دردناک [[وعده]] داده و [[پیامبر]]{{صل}} را آورنده سخن[[حق]] از سوی [[پروردگار]] و [[تصدیق]] کننده [[پیامبران پیشین]]{{عم}}دانسته است: «وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ * بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلین». (صافّات / ۳۷، ۳۶ - ۳۷) <ref>جامع البیان، ج۲۳، ص۳۳ - ۳۴. </ref> بنا بر این گفتهاند برای اینکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}}در مظان [[اتهام]] به [[شعر]] و شاعری که در آن عصر معمول بود و نماد [[فکر]] [[جاهلی]] به شمار میرفت، قرار نگیرد، [[شعر]] را که سخن موزون و قافیهدار بود کنار نهاده و در پیشبرد اهداف خود از آن بهره نمیگرفت؛<ref>المحرر الوجیز، ج۴، ص۴۶۲. </ref> امّا این بدان معنا نیست که پیامبر اساساً مخالف وزن و قافیه بود، بلکه بر اساس ادعای برخی، وی [[اصحاب]] خود را به آن [[تشویق]] و [[ترغیب]] نیز میکرد. <ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۲. </ref> به گفته برخی، [[آیات]] پیشگفته در [[نفی]] شعر و شاعری از قرآن و پیامبر اکرم{{صل}} به سه تفاوت اساسی میان شعرا و پیامبر و نیز قرآن و شعر اشاره میکنند: ۱. [[شاعران]] از اینرو که بر اساس هوای [[نفسانی]] خود شعر میگویند، [[پیروان]] آنها نیز کسانی مانند خودشان هستند، در حالیکه پیروان[[محمد]]{{صل}}مؤمنانی هستند که بر پایه [[ایمانی]] محکم به [[درستی]] [[رسالت]] او و [[عقلانی]] و [[الهی]] بودنش، از او [[پیروی]] میکنند. ۲. شاعران بیهدفاند و هر بار جهت [[فکری]] خود را [[تغییر]] داده و تحت تأثیر [[غرایز]] و [[هواهای نفسانی]] و هیجانات و خیالات سخن میگویند؛ ولی [[قرآن]] بر پایه اصول ثابت و محکم نازل شده است. ۳. [[شاعران]] از اینرو که پیرو [[هوای نفس]] خود هستند، به سخنان حقی که گاهی در شعرشان میآورند پایبند نیستند؛ ولی [[محمد]]{{صل}}پیرو [[وحی]] است: «وما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی» ([[نجم]] / ۵۳، ۳ - ۴) و به آنچه بر او نازل شده عمل میکند. <ref>التفسیر الکاشف، ج۵، ص۵۲۵؛ نمونه، ج۱۵، ص۳۷۷. </ref> برخی با [[نفی]] [[شعر]] بودن قرآن، تفاوت قرآن و شعر را در اسلوب میدانند. به گفته آنان، ترکیب واژگان قرآن اسلوبی ویژه دارد و در عین حال که از مفردات و [[قواعد]] [[زبان]] [[عرب]] خارج نشده، سبک و اسلوب بیانش به گونهای است که [[فصیحترین]] و بلیغترین [[عربها]] از آوردن مانند آن عاجزند <ref>مناهل العرفان، ج۲، ص۲۱۸. </ref> و در حالیکه قرآن شعر، سجع و [[خطابه]] نیست، [[محاسن]] همه آنها را دارد؛ به گونهای که هر [[انسان]] بلیغی که قرآن را بشنود، میان آن و سجع، خطابه و شعر فرق میگذارد. <ref>دراسات فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۸ - ۳۱. </ref> بنا بر این با توجه به [[آیات]] ۴۱ - ۴۲ [[سوره فصّلت]] / ۴۱ میتوان گفت [[خداوند]] قرآن را [[کتابی]] عاری از هر گونه [[باطل]] معرفی کرده و آن را در اسلوب از آنچه [[بشر]] آورده و امکان دخل و [[تصرف]] و زیاد و کم کردن در آن وجود دارد، ممتاز دانسته است. <ref>الاتقان، ج۲، ص۳۱۸. </ref> برخی نیز با این توضیح که بدایع قرآن با شعر متفاوتاند و منشأ [[معارف قرآن]] [[غیب]] و وحی است، قرآن را هم در اسلوب و هم معنا با شعر متفاوت دانستهاند. در این نگاه، نفی شعر در [[آیه]] ۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ از [[پیامبر]]{{صل}}نه به معنای [[حرام]] بودن شعر بر وی و نه به معنای عاجز بودن وی از شعر گفتن است؛ زیرا [[ناتوانی]] در گفتن [[شعر]]، [[نقص]] و از [[ساحت]] [[پیامبر]]{{صل}}دور است. وی کسانی را که هنگام [[نفی]] [[اتهام]] [[شعر]] از [[قرآن]]، از شعر و [[شاعری]] [[بدگویی]] میکنند، مورد [[انتقاد]] قرار داده و آنان را به ندانستن مراد قرآن از دلیل [[نکوهش]] شعر و شاعری متهم کرده و بر این [[باور]] است که نکوهش شعر در قرآن نه برای وزن و قافیه داشتن و نه به سبب معانی آن است که در [[جانها]] اثر میگذارد، بلکه قرآن اشعاری را نکوهش میکند که بر اساس تخیلات غیرواقعی و مبالغههای بیاساس، [[باطل]] و [[بیهوده]] سروده میشوند؛ نه اشعاری را که درباره [[فضایل]] سروده شدهاند و به سبب معانی بلند و [[حق]] آن باید «[[حکمت]]» نامیده شوند نه توهم و [[وسوسه]]،<ref>تفسیر صدرالمتألهین، ج۵، ص۲۸۳ - ۲۸۵؛ نیز نک: الصافی، ج۴، ص۵۶ - ۵۷. </ref> از این رو برخی ادعا کردهاند که پیامبر{{صل}}شعر نمیگفت؛ اما شعر نزد وی از دیگر انواع سخن، محبوبتر بود و حتی اشعاری را از [[شاعران]] [[عرب]] بازگو میکرد و خود برای نفی اتهام شعر بودن قرآن، هرگز شعر نمیسرود. <ref>تفسیر قرطبی، ج۶، ص۵۱ - ۵۵. </ref> برخی [[مفسران]] در رفع تناقض ابیات منسوب به پیامبر{{صل}} مانند «أنا النبی لا [[کذب]] * أنا ابن [[عبدالمطلب]]» با [[آیه شریفه]] «وما عَلَّمنـهُ الشِّعرَ وَ ما یَنْبَغی لَه» ([[یس]] / ۳۶، ۶۹) توجیهاتی کردهاند؛ مانند اینکه آن سخن، [[نثر]] موزن یا شعری اتفاقی از وی است؛ به این معنا که این [[بیت]] سخنی از پیامبر است که بدون قصد و [[تکلف]] و توجه به شعر بودن آن ادا شده است و مانند آن در [[کلام]] بسیاری از [[انسانها]] دیده میشود. <ref>المحرر الوجیز، ج۴، ص۴۶۱ - ۴۶۲. </ref> به گفته آنان، برخی [[آیات]] موزون قرآن نیز از این گونهاند؛ مانند «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّیتُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ» ([[آلعمران]] / ۳، ۹۲)، «نَصرٌ مِنَ اللّهِ وفَتحٌ قَریبٌ» (صف / ۶۱، ۱۳) و «وجِفانٍ کالجَوابِ وقُدورٍ راسیـتٍ». ([[سبأ]] / ۳۴، ۱۳) <ref> تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۵۲. </ref> برخی نیز گفتهاند که اگر «[[کذب]]» و «مُطّلِب» را با [[اعراب]] بخوانیم وزن شعری ندارد. <ref>اعراب القرآن، نحاس، ج۳، ص۲۷۳. </ref> [[صدرالمتألهین]] این سخنان را تکلفآمیز و دور از [[ذهن]] دانسته و آن را سخنی از سر [[ناآگاهی]] گوینده آن از جهتی دانسته که [[قرآن]] به سبب آن از [[صناعت]] [[شعر]] [[بدگویی]] و شاعر را [[نکوهش]] کرده است. به [[باور]] وی، آنچه در [[شعر]] [[نکوهیده]] است، وزن و قافیه یا معانی حقی نیست که سبب [[انذار]] و [[موعظه]] میشوند، بلکه سلیقه شعری [[فضیلت]] است نه [[رذیلت]] و [[حکمت]] است نه [[وسوسه]]. او [[معتقد]] است این سخن قطعاً شعر است و برای رفع تناقض میان آنچه از [[پیامبر]] نقل شده با آیه۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ به چنین توجیهات تکلفآمیزی نیاز نیست؛ زیرا [[آیه شریفه]] شعری را نکوهیده میداند که تخیلات [[دروغین]] را برانگیخته و در تهییج [[نفوس]] به سوی مهلکات [[مبالغه]] میکند <ref>نک: تفسیر صدر المتألهین، ج۵، ص۲۸۳ - ۲۸۴. </ref> که [[غالب]] شعرهای [[روزگار جاهلی]] اینگونه بودند. | برخی با استناد به این گفته که «[[نیکوترین]] [[شعر]] دروغآمیزترین آن است» بر این باورند که شعر با ویژگیهایی چون «[[کوشش]] برای انعکاس [[فرهنگ]] مسلّط [[جامعه]]، بدون [[نقد]] یا [[شورش]] در برابر آن»، «تقویت و توجیه [[فساد]] موجود با رنگ و لعاب زدن به [[اسرار]] و پوشاندن خطاهای آن»، «تخدیر روان [[انسانی]] با [[برانگیختن]] مشاعر و [[احساسات]]» و «[[ترغیب]] به [[فخر فروشی]] و قومگرایی» شناخته میشود. آنان با فرض دو بُعد برای شعر: بُعدی [[جاهلی]] که [[شهوتها]]، [[آرزوها]] و انگیزههای [[شر]] او را مینمایاند و بُعدی رسالتی که [[عقل]] و [[عواطف]] خوب او را منعکس میسازد، شعر را وسیلهای برای انعکاس و تقویت بعد جاهلی [[انسان]] دانستهاند. در نگاه آنان، صاحبان [[فرهنگ جاهلی]] مفهومی [[باطل]] و منحط را که به خودی خود نزد [[بشر]] مردود و مطرود است و اگر با وزن و قافیه و تشبیهات خیالی همراه نشود، کسی بدان توجّهی نمیکند، با ابیاتی از شعر یا گونههای ویژه [[کلامی]] مانند [[بدیع]] و سجع برای شنونده آراسته و خوشنما میسازند: «وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ». (شعراء / ۲۶، ۲۲۴ - ۲۲۵) <ref>نک: تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۰. </ref> در مقابل، قرآن را وسیلهای برای [[بیان حق]] میدانند که به هیچ یک از آنها نیاز ندارد: «بَلْ جاءَ بِالْحَقِ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِین» (صافّات / ۳۷، ۳۷) و دارای ویژگیهایی محتوایی مانند [[پند]] و [[اندرز]] و یادآوری ([[حجر]] / ۱۵، ۹؛ نحل / ۱۶، ۴۴) و [[تشویق]] به [[تفکر]] است (بقره / ۲، ۲۱۹ و ۲۶۶) که موجب برانگیختن عقل و بیدار ساختن [[ضمیر]] میشود ([[آلعمران]] / ۳، ۷) و با [[فطرت توحیدی]] [[خدادادی]] [[سازگاری]] دارد <ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۱. </ref> و انسان را به خطرهایی [[بیم]] میدهد که فرد و جامعه را [[تهدید]] میکند ([[یس]] / ۳۶، ۶۰؛ بقره / ۲، ۱۶۸) و به جای آنکه [[ذهن]] و [[روان انسان]] را تخدیر و [[واقعیت]] [[فاسد]] موجود را توجیه کند، آن را به باد [[انتقاد]] گرفته (برای نمونه: [[ابراهیم]] / ۱۴، ۴۲؛ [[نور]] / ۲۴، ۲۳) و میکوشد تا [[انسانها]] را از [[خواب غفلت]] بیدار کند. (برای نمونه: بقره / ۲، ۴۴ و ۷۶) [[مفسران]]،<ref>روح البیان، ج۷، ص۴۳۰؛ المیزان، ج۱۷، ص۱۰۸ - ۱۰۹؛ التفسیر الوسیط، ج۳، ص۲۱۵۸. </ref> [[آیه]] ۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ را در پاسخ این دیدگاه [[مشرکان]] میدانند که [[پیامبر]] را شاعر پنداشته و [[قرآن]] را [[شعر]] میدانستند: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبین» و در باره تفاوت قرآن و شعر گفتهاند قرآن دارای [[نظم]] و سبکی ویژه است <ref>التحریر و التنویر، ج۲۲، ص۲۶۱ - ۲۶۲. </ref> و با شعر بسیار تفاوت دارد. بر این اساس بیشتر اشعار، مخاطبان را به [[شهوت]] و [[لهو]] [[ترغیب]] میکنند و در [[حقیقت]] در صدد [[تحسین]] امور بد و تقبیح چیزهای خوباند؛ اما قرآن [[کلامی]] جدّی است و به این امور نمیپردازد، از این رو نمیتوان قرآن را شعر نامید؛<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۶۷۴ - ۶۷۵؛ البحر المحیط، ج۹، ص۸۱. </ref> همچنین قرآن از جهت ظاهری نیز با شعر متفاوت است؛ زیرا دارای بلاغتی آشکار است و در آن پیچیدگی و لفّ و نشر، تعبیرهای دشوار، کلمات میان تهی و تشبیهات خیالی نیست و [[حقایق]] در آن به روشنی بیان شدهاند و با [[انحراف]] و [[گمراهی]] [[مبارزه]] کرده و با [[ظلم]] و [[سرکشی]] میستیزد،<ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۱. </ref> از این رو [[خداوند]] نه شعر را که مهمترین [[سرگرمی]] آن [[روزگار]] بود به پیامبر{{صل}}آموخت و نه شعر را در خور وی میداند: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَه» ([[یس]] / ۳۶، ۶۹)؛ زیرا پیامبر{{صل}}مشعلدار چنین [[هدایتی]] است (نور / ۲۴، ۵۴؛ نیز [[مائده]] / ۵، ۹۲) و [[بیم]] دهندهای آشکار است ([[حجر]] / ۱۵، ۸۹) که با گمراهی و [[تباهی]] میستیزد. (نمل / ۲۷، ۷۶ - ۷۹) وی حتی در [[دوران کودکی]] از سرگرمیها و [[بازی]] با [[کودکان]] که لازمه [[زندگی]] هر [[کودکی]] است دوری میجست، تا چه رسد به دوران بلوغش که قطعاً سرگرمیهای آن [[روزگار]] وی را [[خرسند]] نمیکرد. <ref>سنن النبی، ص۴۰۲؛ تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۲. </ref> [[قرآن]] همچنین [[مشرکان]] را که به [[اعتراض]] میگفتند: «آیا ما [[عبادت]] خدایانمان را برای [[اطاعت]] از [[شاعری]] [[مجنون]] رها کنیم» [[تکذیب]] کرده و آنان را به عذابی دردناک [[وعده]] داده و [[پیامبر]]{{صل}} را آورنده سخن[[حق]] از سوی [[پروردگار]] و [[تصدیق]] کننده [[پیامبران پیشین]]{{عم}}دانسته است: «وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ * بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلین». (صافّات / ۳۷، ۳۶ - ۳۷) <ref>جامع البیان، ج۲۳، ص۳۳ - ۳۴. </ref> بنا بر این گفتهاند برای اینکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}}در مظان [[اتهام]] به [[شعر]] و شاعری که در آن عصر معمول بود و نماد [[فکر]] [[جاهلی]] به شمار میرفت، قرار نگیرد، [[شعر]] را که سخن موزون و قافیهدار بود کنار نهاده و در پیشبرد اهداف خود از آن بهره نمیگرفت؛<ref>المحرر الوجیز، ج۴، ص۴۶۲. </ref> امّا این بدان معنا نیست که پیامبر اساساً مخالف وزن و قافیه بود، بلکه بر اساس ادعای برخی، وی [[اصحاب]] خود را به آن [[تشویق]] و [[ترغیب]] نیز میکرد. <ref>تفسیر هدایت، ج۱۱، ص۱۶۲. </ref> به گفته برخی، [[آیات]] پیشگفته در [[نفی]] شعر و شاعری از قرآن و پیامبر اکرم{{صل}} به سه تفاوت اساسی میان شعرا و پیامبر و نیز قرآن و شعر اشاره میکنند: ۱. [[شاعران]] از اینرو که بر اساس هوای [[نفسانی]] خود شعر میگویند، [[پیروان]] آنها نیز کسانی مانند خودشان هستند، در حالیکه پیروان[[محمد]]{{صل}}مؤمنانی هستند که بر پایه [[ایمانی]] محکم به [[درستی]] [[رسالت]] او و [[عقلانی]] و [[الهی]] بودنش، از او [[پیروی]] میکنند. ۲. شاعران بیهدفاند و هر بار جهت [[فکری]] خود را [[تغییر]] داده و تحت تأثیر [[غرایز]] و [[هواهای نفسانی]] و هیجانات و خیالات سخن میگویند؛ ولی [[قرآن]] بر پایه اصول ثابت و محکم نازل شده است. ۳. [[شاعران]] از اینرو که پیرو [[هوای نفس]] خود هستند، به سخنان حقی که گاهی در شعرشان میآورند پایبند نیستند؛ ولی [[محمد]]{{صل}}پیرو [[وحی]] است: «وما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی» ([[نجم]] / ۵۳، ۳ - ۴) و به آنچه بر او نازل شده عمل میکند. <ref>التفسیر الکاشف، ج۵، ص۵۲۵؛ نمونه، ج۱۵، ص۳۷۷. </ref> برخی با [[نفی]] [[شعر]] بودن قرآن، تفاوت قرآن و شعر را در اسلوب میدانند. به گفته آنان، ترکیب واژگان قرآن اسلوبی ویژه دارد و در عین حال که از مفردات و [[قواعد]] [[زبان]] [[عرب]] خارج نشده، سبک و اسلوب بیانش به گونهای است که [[فصیحترین]] و بلیغترین [[عربها]] از آوردن مانند آن عاجزند <ref>مناهل العرفان، ج۲، ص۲۱۸. </ref> و در حالیکه قرآن شعر، سجع و [[خطابه]] نیست، [[محاسن]] همه آنها را دارد؛ به گونهای که هر [[انسان]] بلیغی که قرآن را بشنود، میان آن و سجع، خطابه و شعر فرق میگذارد. <ref>دراسات فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۸ - ۳۱. </ref> بنا بر این با توجه به [[آیات]] ۴۱ - ۴۲ [[سوره فصّلت]] / ۴۱ میتوان گفت [[خداوند]] قرآن را [[کتابی]] عاری از هر گونه [[باطل]] معرفی کرده و آن را در اسلوب از آنچه [[بشر]] آورده و امکان دخل و [[تصرف]] و زیاد و کم کردن در آن وجود دارد، ممتاز دانسته است. <ref>الاتقان، ج۲، ص۳۱۸. </ref> برخی نیز با این توضیح که بدایع قرآن با شعر متفاوتاند و منشأ [[معارف قرآن]] [[غیب]] و وحی است، قرآن را هم در اسلوب و هم معنا با شعر متفاوت دانستهاند. در این نگاه، نفی شعر در [[آیه]] ۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ از [[پیامبر]]{{صل}}نه به معنای [[حرام]] بودن شعر بر وی و نه به معنای عاجز بودن وی از شعر گفتن است؛ زیرا [[ناتوانی]] در گفتن [[شعر]]، [[نقص]] و از [[ساحت]] [[پیامبر]]{{صل}}دور است. وی کسانی را که هنگام [[نفی]] [[اتهام]] [[شعر]] از [[قرآن]]، از شعر و [[شاعری]] [[بدگویی]] میکنند، مورد [[انتقاد]] قرار داده و آنان را به ندانستن مراد قرآن از دلیل [[نکوهش]] شعر و شاعری متهم کرده و بر این [[باور]] است که نکوهش شعر در قرآن نه برای وزن و قافیه داشتن و نه به سبب معانی آن است که در [[جانها]] اثر میگذارد، بلکه قرآن اشعاری را نکوهش میکند که بر اساس تخیلات غیرواقعی و مبالغههای بیاساس، [[باطل]] و [[بیهوده]] سروده میشوند؛ نه اشعاری را که درباره [[فضایل]] سروده شدهاند و به سبب معانی بلند و [[حق]] آن باید «[[حکمت]]» نامیده شوند نه توهم و [[وسوسه]]،<ref>تفسیر صدرالمتألهین، ج۵، ص۲۸۳ - ۲۸۵؛ نیز نک: الصافی، ج۴، ص۵۶ - ۵۷. </ref> از این رو برخی ادعا کردهاند که پیامبر{{صل}}شعر نمیگفت؛ اما شعر نزد وی از دیگر انواع سخن، محبوبتر بود و حتی اشعاری را از [[شاعران]] [[عرب]] بازگو میکرد و خود برای نفی اتهام شعر بودن قرآن، هرگز شعر نمیسرود. <ref>تفسیر قرطبی، ج۶، ص۵۱ - ۵۵. </ref> برخی [[مفسران]] در رفع تناقض ابیات منسوب به پیامبر{{صل}} مانند «أنا النبی لا [[کذب]] * أنا ابن [[عبدالمطلب]]» با [[آیه شریفه]] «وما عَلَّمنـهُ الشِّعرَ وَ ما یَنْبَغی لَه» ([[یس]] / ۳۶، ۶۹) توجیهاتی کردهاند؛ مانند اینکه آن سخن، [[نثر]] موزن یا شعری اتفاقی از وی است؛ به این معنا که این [[بیت]] سخنی از پیامبر است که بدون قصد و [[تکلف]] و توجه به شعر بودن آن ادا شده است و مانند آن در [[کلام]] بسیاری از [[انسانها]] دیده میشود. <ref>المحرر الوجیز، ج۴، ص۴۶۱ - ۴۶۲. </ref> به گفته آنان، برخی [[آیات]] موزون قرآن نیز از این گونهاند؛ مانند «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّیتُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ» ([[آلعمران]] / ۳، ۹۲)، «نَصرٌ مِنَ اللّهِ وفَتحٌ قَریبٌ» (صف / ۶۱، ۱۳) و «وجِفانٍ کالجَوابِ وقُدورٍ راسیـتٍ». ([[سبأ]] / ۳۴، ۱۳) <ref> تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۵۲. </ref> برخی نیز گفتهاند که اگر «[[کذب]]» و «مُطّلِب» را با [[اعراب]] بخوانیم وزن شعری ندارد. <ref>اعراب القرآن، نحاس، ج۳، ص۲۷۳. </ref> [[صدرالمتألهین]] این سخنان را تکلفآمیز و دور از [[ذهن]] دانسته و آن را سخنی از سر [[ناآگاهی]] گوینده آن از جهتی دانسته که [[قرآن]] به سبب آن از [[صناعت]] [[شعر]] [[بدگویی]] و شاعر را [[نکوهش]] کرده است. به [[باور]] وی، آنچه در [[شعر]] [[نکوهیده]] است، وزن و قافیه یا معانی حقی نیست که سبب [[انذار]] و [[موعظه]] میشوند، بلکه سلیقه شعری [[فضیلت]] است نه [[رذیلت]] و [[حکمت]] است نه [[وسوسه]]. او [[معتقد]] است این سخن قطعاً شعر است و برای رفع تناقض میان آنچه از [[پیامبر]] نقل شده با آیه۶۹ [[سوره یس]] / ۳۶ به چنین توجیهات تکلفآمیزی نیاز نیست؛ زیرا [[آیه شریفه]] شعری را نکوهیده میداند که تخیلات [[دروغین]] را برانگیخته و در تهییج [[نفوس]] به سوی مهلکات [[مبالغه]] میکند <ref>نک: تفسیر صدر المتألهین، ج۵، ص۲۸۳ - ۲۸۴. </ref> که [[غالب]] شعرهای [[روزگار جاهلی]] اینگونه بودند. |