جز
جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
مهمترین ابزارهای [[تقویت پایگاه مردمی]] به منظور [[تشکیل حکومت اسلامی]] در [[فرهنگ]] [[سیاسی]] [[اهلبیت]]{{عم}}، [[بیعت]] است. در [[سیره سیاسی پیشوایان معصوم]] بیعت، افراد [[جامعه]] را به [[رهبران]] متصل کرده و قیود و تعهدات دو جانبهای را معین میسازد<ref>ابناثیر در توضیح واژه بیعت، افزون بر ترجمه آن به معاهده و معاقده مینویسد: {{عربی|کان کل واحد منها باع ما عنده من صاحبه و اعطاه خالصة نفسه و طاعته و دخیلة امره}}؛ هر یک از آنها آنچه را نزد دیگری هست خریداری کرده و تمام وجود و اطاعت از او و دخالت در کار خود را به او واگذار میکند. ابناثیر، النهایه، ج۱، ص۱۷۴؛ جمالالدین محمد بن مکرم، لسانالعرب، ج۱، ص۵۵۸؛ محمد مرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهر القاموس ج۲۰، ص۳۷۰.</ref>. اگرچه این امر از همان ابتدای علنی شدن [[رسالت پیامبر]] اکرم{{صل}} نزد [[اقوام]] و [[خویشاوندان]] نزدیک، به [[فرمان الهی]] اعلام شد، اما به طور رسمی و به عنوان مقدمه نخستین پایههای [[تشکیل حکومت]]، به مفهوم ایجاد نوعی [[انضباط]] سیاسی میان جامعه و [[رهبر]]، در [[بیعت عقبه اول]] و دوم پایهگذاری شد، زیرا پس از [[بیعت عقبه دوم]] بود که [[اسلام در مدینه]] جریان یافت و زمینه تشکیل حکومت اسلامی فراهم آمد. در آن ایام، مهمترین مشکل سیاسی [[مدینه]]، وجود جنگهای طولانی میان دو [[قبیله]] معروف آن [[سرزمین]]، یعنی [[اوس و خزرج]] بود. [[دلیل]] این مسئله، نبودن دستگاه [[رهبری]] متمرکز و سازمان [[حکومتی]] واحد بود. آنان به دنبال حاکمیتی بودند که بیطرفانه، به این [[وضعیت نابسامان]] پایان دهد؛ از اینرو پس از شنیدن آوازه [[اسلام]] و بیعت با [[رسول خدا]]{{صل}}، برای تشکیل حکومت اسلامی اعلام [[آمادگی]] کردند و رسول خدا{{صل}} نیز پس از بیعت با [[نمایندگان]] ایشان در [[عقبه دوم]] و [[اطمینان]] از فراهم شدن زمینه تشکیل حکومت اسلامی و کاهش مخاطرات، به مدینه [[هجرت]] کردند، زیرا نمایندگان [[بیعتکننده]] [[متعهد]] شده بودند در برابر [[خطرها]] از [[جان]] رسول خدا{{صل}} همچون جان خویش محافظت کنند. شاید این نخستین بیعتی بود که در آن [[تعصب]] قبیلگی چندان مطرح نبود. تازه [[مسلمانان]]، از همه [[قبایل]] [[جبهه]] واحد [[دینی]] و [[سیاسی]] تشکیل دادند و [[رسول خدا]]{{صل}} را به [[رهبری دینی]] و سیاسی خویش برگزیدند<ref>ر.ک: ابومحمد عبدالملک ابنهشام، سیرة النبی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۶.</ref>. | مهمترین ابزارهای [[تقویت پایگاه مردمی]] به منظور [[تشکیل حکومت اسلامی]] در [[فرهنگ]] [[سیاسی]] [[اهلبیت]]{{عم}}، [[بیعت]] است. در [[سیره سیاسی پیشوایان معصوم]] بیعت، افراد [[جامعه]] را به [[رهبران]] متصل کرده و قیود و تعهدات دو جانبهای را معین میسازد<ref>ابناثیر در توضیح واژه بیعت، افزون بر ترجمه آن به معاهده و معاقده مینویسد: {{عربی|کان کل واحد منها باع ما عنده من صاحبه و اعطاه خالصة نفسه و طاعته و دخیلة امره}}؛ هر یک از آنها آنچه را نزد دیگری هست خریداری کرده و تمام وجود و اطاعت از او و دخالت در کار خود را به او واگذار میکند. ابناثیر، النهایه، ج۱، ص۱۷۴؛ جمالالدین محمد بن مکرم، لسانالعرب، ج۱، ص۵۵۸؛ محمد مرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهر القاموس ج۲۰، ص۳۷۰.</ref>. اگرچه این امر از همان ابتدای علنی شدن [[رسالت پیامبر]] اکرم{{صل}} نزد [[اقوام]] و [[خویشاوندان]] نزدیک، به [[فرمان الهی]] اعلام شد، اما به طور رسمی و به عنوان مقدمه نخستین پایههای [[تشکیل حکومت]]، به مفهوم ایجاد نوعی [[انضباط]] سیاسی میان جامعه و [[رهبر]]، در [[بیعت عقبه اول]] و دوم پایهگذاری شد، زیرا پس از [[بیعت عقبه دوم]] بود که [[اسلام در مدینه]] جریان یافت و زمینه تشکیل حکومت اسلامی فراهم آمد. در آن ایام، مهمترین مشکل سیاسی [[مدینه]]، وجود جنگهای طولانی میان دو [[قبیله]] معروف آن [[سرزمین]]، یعنی [[اوس و خزرج]] بود. [[دلیل]] این مسئله، نبودن دستگاه [[رهبری]] متمرکز و سازمان [[حکومتی]] واحد بود. آنان به دنبال حاکمیتی بودند که بیطرفانه، به این [[وضعیت نابسامان]] پایان دهد؛ از اینرو پس از شنیدن آوازه [[اسلام]] و بیعت با [[رسول خدا]]{{صل}}، برای تشکیل حکومت اسلامی اعلام [[آمادگی]] کردند و رسول خدا{{صل}} نیز پس از بیعت با [[نمایندگان]] ایشان در [[عقبه دوم]] و [[اطمینان]] از فراهم شدن زمینه تشکیل حکومت اسلامی و کاهش مخاطرات، به مدینه [[هجرت]] کردند، زیرا نمایندگان [[بیعتکننده]] [[متعهد]] شده بودند در برابر [[خطرها]] از [[جان]] رسول خدا{{صل}} همچون جان خویش محافظت کنند. شاید این نخستین بیعتی بود که در آن [[تعصب]] قبیلگی چندان مطرح نبود. تازه [[مسلمانان]]، از همه [[قبایل]] [[جبهه]] واحد [[دینی]] و [[سیاسی]] تشکیل دادند و [[رسول خدا]]{{صل}} را به [[رهبری دینی]] و سیاسی خویش برگزیدند<ref>ر.ک: ابومحمد عبدالملک ابنهشام، سیرة النبی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۶.</ref>. | ||
به دنبال انجام [[بیعت عقبه دوم]]، رسول خدا{{صل}} با [[انتخاب]] [[دوازده نفر]] در [[مقام]] [[جانشینی]] خود در [[کفالت]] [[اقوام]] مختلف، نخستین گام را برای شکلدهی [[انضباط اجتماعی]] و تشکیل [[نظام سیاسی]] برداشت. این گروه | به دنبال انجام [[بیعت عقبه دوم]]، رسول خدا{{صل}} با [[انتخاب]] [[دوازده نفر]] در [[مقام]] [[جانشینی]] خود در [[کفالت]] [[اقوام]] مختلف، نخستین گام را برای شکلدهی [[انضباط اجتماعی]] و تشکیل [[نظام سیاسی]] برداشت. این گروه دوازده نفره که “نقیب” شناخته میشدند، در اصل واسطه اقوام گوناگون و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بودند. [[پیامبر]] با این [[اقدام]]، افزون بر آنکه به یکباره بافت قبیلگی مرسوم آن [[روزگار]] را فرو نمیریخت، زمینه لازم را فراهم میساخت تا این مجموعه در چارچوب یک ضابطه و [[حاکمیت]] واحد ([[دولت]]) درآید، زیرا در این [[پیمان]]، قبایل [[متعهد]] شدند از [[ولی امر]] خود [[اطاعت]] کرده، از [[منازعه]] و مخالفتهای قبیلگی [[پرهیز]] کنند<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۳.</ref>. این در واقع تأکیدی بر پذیرش [[حکومت اسلامی]] به [[رهبری]] پیامبر اکرم{{صل}} بود. | ||
بنابراین میتوان گفت ماهیت [[بیعت]] با پیمان دینی - سیاسی با [[امت]]، به عنوان مهمترین ابزار [[تقویت پایگاه مردمی]] و [[اجتماعی]] بود که در [[درجه]] نخست، [[پذیرش اسلام]] از سوی بیعتکنندگان و در درجه دوم [[رضایت]] به [[تشکیل حکومت اسلامی]] را به دنبال داشت. به این ترتیب نقطه آغازین و زیربنای اساسی تشکیل [[حاکمیت سیاسی]] [[اسلام]] در [[زمان]] رسول خدا{{صل}} از طریق بیعت و با اعلام رضایت و [[حمایت]] [[مردم]] پدید آمد و رسول خدا{{صل}} نیز پس از تشکیل [[پایگاه مردمی]] و [[اطمینان]] یافتن از آن، به سمت تشکیل حکومت اسلامی حرکت کرد. چنین رویکردی در رابطه با [[ائمه اطهار]]{{عم}} نیز ادامه داشت. حاکمیت سیاسی [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} و [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} پس از انجام بیعت تحقق یافت<ref>پس از بیعت مردم با امام حسن{{ع}} به دلیل آنکه این بیعت از پشتوانه اعتقادی چندان عمیقی برخوردار نبود، دیری نپایید که ارکانش متزلزل شد و مردم متأثر از فریبکاریها و سیاستهای مزورانه معاویه و دنیاطلبی خود، دست از بیعت خویش با امام برداشتند و ایشان را مجبور کردند تا حاکمیت سیاسی را به معاویه واگذارد. البته امام حسن مجتبی{{ع}} نیز برای حفظ مصالح مسلمانان فقط قدرت سیاسی رسمی خویش را به طور محدود و موقت به معاویه واگذار کرد و این، هرگز به معنای واگذاری زعامت دینی و امامت ایشان به معاویه نبود؛ زیرا روشن است که امامت و پیشوایی دینی، منصبی خاص معصوم است که قابل واگذاری به غیر نیست. در اینجا به این نکته نیز باید توجه داشت که واگذاری حاکمیت سیاسی از سوی امام حسن مجتبی{{ع}} به معاویه، هرگز حکومت معاویه را مشروعیت نبخشید، زیرا: نخست اینکه این اقدام با رضایت و آزادی امام صورت نگرفت، بلکه اوضاع حاکم بر آن زمان و مصلحت جامعه اسلامی و مسلمین، ایشان را به این اقدام مجبور کرد. دوم اینکه با توجه به عدم امکان تفکیک میان دین و سیاست در شریعت اسلام، حاکمیت و رهبری سیاسی نیز امری توقیفی و منوط به رضایت الهی است. اسلام برای حاکم اسلامی شرایط و ویژگیهای خاصی قرار داده که بدون احراز آنها، حاکمیت وی مشروعیت نخواهد یافت.</ref>. [[امام حسین]]{{ع}} نیز پس از دریافت نامههای بسیار از سوی [[مردم کوفه]] مبنی بر اعلام [[آمادگی]] برای [[بیعت]] با آن [[حضرت]] برای [[تشکیل حکومت اسلامی]]، [[حجت]] را بر خود تمام دید و به سوی ایشان حرکت کرد. پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، [[امامان]] پس از ایشان در خلال [[مبارزه]] با [[حاکمان جور]]، برای تشکیل حکومت اسلامی از طریق آگاهیبخشی به تودههای [[اجتماعی]] و تقویت پایگاههای مردمی [[زمینهسازی]] کرده و برای تحقق آن بسیار کوشیدند، اما به [[دلیل]] فراهم نبودن زمینه مناسب برای [[بیعت مردم]] با ایشان در تشکیل حکومت اسلامی، موفق به [[تأسیس حکومت]] به [[رهبری سیاسی]] خود نشدند<ref>به این نکته باید توجه داشت که نقش بیعت، تنها در شکلگیری حکومت و اعمال حاکمیت سیاسی معصوم و حکومت اسلامی است نه مشروعیت بخشیدن به آن؛ زیرا ولایت سیاسی را خداوند تأسیس میکند و مردم نقشی در مشروعیتبخشیدن به آن ندارند. مردم در رسمیت یافتن و تحقق خارجی این ولایت الهی نقش دارند و از طریق بیعت و اقبال و رضایت خویش، امکان استقرار آن را فراهم میآورند. در آیات متعددی از قرآن کریم افزون بر تأکید بر ولایت سیاسی رسول خدا{{صل}} از مؤمنان خواسته میشود که اوامر رسول خدا{{صل}} را اطاعت کنند و در برابر حکم خدا و رسول، اختیار و حق مخالفتی برای خویش قائل نباشند ({{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا}} سوره نساء، آیه ۶۴؛ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}} سوره احزاب، آیه ۳۶). در آیه ششم سوره احزاب خداوند با صراحت، ولایت پیامبرش را نسبت به مؤمنان برتر دانسته و حکم و دستور او را در جنبههای گوناگون اجتماعی نافذتر و مقدم بر هر صاحب ولایتی توصیف میکند. حتی رسول خدا{{صل}} نیز در مواردی با استناد به این آیات، درصدد تبیین و توجیه برخی از جنبههای حکومتی و ولایت سیاسی خویش بر میآمدند که مهمترین آن در واقعه غدیر خم است. رسول خدا{{صل}} در این واقعه، ابتدا مردم را بر این نکته هشدار داد که ولایتش به نص الهی بر مردم ثابت است، سپس فرمود: هر که را من بر او ولایت دارم، از این پس علی{{ع}} نیز بر او ولایت خواهد داشت. و بر همین اساس، ما معتقدیم ولایت و حاکمیت سیاسی معصوم از سوی خداوند نصب شده و مشروعیت مییابد؛ نه آنکه خداوند در مقام امضاء و تأیید ولایت و منصبی برآید که مردم به ائمه اطهار{{عم}} اعطا کردهاند.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۱۲۱.</ref> | بنابراین میتوان گفت ماهیت [[بیعت]] با پیمان دینی - سیاسی با [[امت]]، به عنوان مهمترین ابزار [[تقویت پایگاه مردمی]] و [[اجتماعی]] بود که در [[درجه]] نخست، [[پذیرش اسلام]] از سوی بیعتکنندگان و در درجه دوم [[رضایت]] به [[تشکیل حکومت اسلامی]] را به دنبال داشت. به این ترتیب نقطه آغازین و زیربنای اساسی تشکیل [[حاکمیت سیاسی]] [[اسلام]] در [[زمان]] رسول خدا{{صل}} از طریق بیعت و با اعلام رضایت و [[حمایت]] [[مردم]] پدید آمد و رسول خدا{{صل}} نیز پس از تشکیل [[پایگاه مردمی]] و [[اطمینان]] یافتن از آن، به سمت تشکیل حکومت اسلامی حرکت کرد. چنین رویکردی در رابطه با [[ائمه اطهار]]{{عم}} نیز ادامه داشت. حاکمیت سیاسی [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} و [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} پس از انجام بیعت تحقق یافت<ref>پس از بیعت مردم با امام حسن{{ع}} به دلیل آنکه این بیعت از پشتوانه اعتقادی چندان عمیقی برخوردار نبود، دیری نپایید که ارکانش متزلزل شد و مردم متأثر از فریبکاریها و سیاستهای مزورانه معاویه و دنیاطلبی خود، دست از بیعت خویش با امام برداشتند و ایشان را مجبور کردند تا حاکمیت سیاسی را به معاویه واگذارد. البته امام حسن مجتبی{{ع}} نیز برای حفظ مصالح مسلمانان فقط قدرت سیاسی رسمی خویش را به طور محدود و موقت به معاویه واگذار کرد و این، هرگز به معنای واگذاری زعامت دینی و امامت ایشان به معاویه نبود؛ زیرا روشن است که امامت و پیشوایی دینی، منصبی خاص معصوم است که قابل واگذاری به غیر نیست. در اینجا به این نکته نیز باید توجه داشت که واگذاری حاکمیت سیاسی از سوی امام حسن مجتبی{{ع}} به معاویه، هرگز حکومت معاویه را مشروعیت نبخشید، زیرا: نخست اینکه این اقدام با رضایت و آزادی امام صورت نگرفت، بلکه اوضاع حاکم بر آن زمان و مصلحت جامعه اسلامی و مسلمین، ایشان را به این اقدام مجبور کرد. دوم اینکه با توجه به عدم امکان تفکیک میان دین و سیاست در شریعت اسلام، حاکمیت و رهبری سیاسی نیز امری توقیفی و منوط به رضایت الهی است. اسلام برای حاکم اسلامی شرایط و ویژگیهای خاصی قرار داده که بدون احراز آنها، حاکمیت وی مشروعیت نخواهد یافت.</ref>. [[امام حسین]]{{ع}} نیز پس از دریافت نامههای بسیار از سوی [[مردم کوفه]] مبنی بر اعلام [[آمادگی]] برای [[بیعت]] با آن [[حضرت]] برای [[تشکیل حکومت اسلامی]]، [[حجت]] را بر خود تمام دید و به سوی ایشان حرکت کرد. پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، [[امامان]] پس از ایشان در خلال [[مبارزه]] با [[حاکمان جور]]، برای تشکیل حکومت اسلامی از طریق آگاهیبخشی به تودههای [[اجتماعی]] و تقویت پایگاههای مردمی [[زمینهسازی]] کرده و برای تحقق آن بسیار کوشیدند، اما به [[دلیل]] فراهم نبودن زمینه مناسب برای [[بیعت مردم]] با ایشان در تشکیل حکومت اسلامی، موفق به [[تأسیس حکومت]] به [[رهبری سیاسی]] خود نشدند<ref>به این نکته باید توجه داشت که نقش بیعت، تنها در شکلگیری حکومت و اعمال حاکمیت سیاسی معصوم و حکومت اسلامی است نه مشروعیت بخشیدن به آن؛ زیرا ولایت سیاسی را خداوند تأسیس میکند و مردم نقشی در مشروعیتبخشیدن به آن ندارند. مردم در رسمیت یافتن و تحقق خارجی این ولایت الهی نقش دارند و از طریق بیعت و اقبال و رضایت خویش، امکان استقرار آن را فراهم میآورند. در آیات متعددی از قرآن کریم افزون بر تأکید بر ولایت سیاسی رسول خدا{{صل}} از مؤمنان خواسته میشود که اوامر رسول خدا{{صل}} را اطاعت کنند و در برابر حکم خدا و رسول، اختیار و حق مخالفتی برای خویش قائل نباشند ({{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا}} سوره نساء، آیه ۶۴؛ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}} سوره احزاب، آیه ۳۶). در آیه ششم سوره احزاب خداوند با صراحت، ولایت پیامبرش را نسبت به مؤمنان برتر دانسته و حکم و دستور او را در جنبههای گوناگون اجتماعی نافذتر و مقدم بر هر صاحب ولایتی توصیف میکند. حتی رسول خدا{{صل}} نیز در مواردی با استناد به این آیات، درصدد تبیین و توجیه برخی از جنبههای حکومتی و ولایت سیاسی خویش بر میآمدند که مهمترین آن در واقعه غدیر خم است. رسول خدا{{صل}} در این واقعه، ابتدا مردم را بر این نکته هشدار داد که ولایتش به نص الهی بر مردم ثابت است، سپس فرمود: هر که را من بر او ولایت دارم، از این پس علی{{ع}} نیز بر او ولایت خواهد داشت. و بر همین اساس، ما معتقدیم ولایت و حاکمیت سیاسی معصوم از سوی خداوند نصب شده و مشروعیت مییابد؛ نه آنکه خداوند در مقام امضاء و تأیید ولایت و منصبی برآید که مردم به ائمه اطهار{{عم}} اعطا کردهاند.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۱۲۱.</ref> |