←مقدمه
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
طبق [[روایات]] [[تاریخی]] مستند، [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]]، از برخی حوادث در [[آینده]] باخبر بودند و میکوشیدند که این حوادث را به نفع خویش رقم بزنند<ref>اخبارالدوله، ص۱۸۴-۱۸۵.</ref>. مثلاً [[مروان بن حکم]]، فرزندانش را | طبق [[روایات]] [[تاریخی]] مستند، [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]]، از برخی حوادث در [[آینده]] باخبر بودند و میکوشیدند که این حوادث را به نفع خویش رقم بزنند<ref>اخبارالدوله، ص۱۸۴-۱۸۵.</ref>. مثلاً [[مروان بن حکم]]، فرزندانش را "عبدالله" یا "عبیدالله" نامید و چون علت را میپرسیدند، میگفت: پدرانمان خبر دادهاند که بعد از من، [[حکومت]] به دست کسی میافتد که عبدالله نام دارد. بنی امیه میدانستند که به زودی حکومت از دست آنان به در خواهد رفت و [[بنی هاشم]] به زودی به حکومت خواهند رسید و اولین کسی که از آنان به حکومت میرسد، عبدالله نام دارد؟ [[امویان]]، بنی عباس را از [[ازدواج]] با [[بنی حارث بن کعب]] منع میکردند؛ زیرا که میدانستند [[مادر]] اولین [[خلیفه عباسی]]، [[زن]] حارثی است. بنی عباس هم میدانستند که به زودی به حکومت خواهند رسید و آن قدر حکومت خواهند کرد تا آنکه [[غلامان]] آنها به حکومت برسند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۴؛ الکامل، ج۵، ص۵۲۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۳۴-۱۳۵.</ref>. اما علت و منبع این همه [[آگاهی]] از چه و از کجا بود؟ | ||
در این باره، روایاتی از [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} در دست است که منشا آگاهی امویان و [[عباسیان]] از [[حوادث آینده]] میباشد که مضمون روایات چنین است: «[[پس از شهادت امام علی]]{{ع}}، [[محمد بن حنفیه]] نزد [[برادران]] خود، [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} آمده و [[میراث]] [[پدر]] خواست. به او فرمودند: تو میدانی که پدرمان [[مالی]] باقی نگذاشته است. وی گفت: من [[مال]] نمیخواهم، از [[علم]] پدر چیزی میخواهم. امام حسن{{ع}} به امام حسین{{ع}} فرمودند: [[برادر]]! او برادر ماست، از علم پدر به او بده. پس «کتاب زردی» ([[صحیفه صفرا]]) را به او دادند». | در این باره، روایاتی از [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} در دست است که منشا آگاهی امویان و [[عباسیان]] از [[حوادث آینده]] میباشد که مضمون روایات چنین است: «[[پس از شهادت امام علی]]{{ع}}، [[محمد بن حنفیه]] نزد [[برادران]] خود، [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} آمده و [[میراث]] [[پدر]] خواست. به او فرمودند: تو میدانی که پدرمان [[مالی]] باقی نگذاشته است. وی گفت: من [[مال]] نمیخواهم، از [[علم]] پدر چیزی میخواهم. امام حسن{{ع}} به امام حسین{{ع}} فرمودند: [[برادر]]! او برادر ماست، از علم پدر به او بده. پس «کتاب زردی» ([[صحیفه صفرا]]) را به او دادند». |