جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - 'قبایل یمنی' به 'قبایل یمنی') |
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
==حسان و [[پیامبر]]{{صل}}== | ==حسان و [[پیامبر]]{{صل}}== | ||
برپایه برخی گزارشها، حسان در [[کودکی]] <ref>الاغانی، ج ۴، ص ۱۴۲.</ref> از یهود یثرب، درباره [[تولد پیامبر]]{{صل}} در [[آینده]] سخنانی شنیده بود که در صورت [[درستی]] این گزارش، وی میبایست همچون دیگر یثربیان برای [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[آمادگی]] [[ذهنی]] داشته باشد؛ نیز [[قرابت]] [[بنیهاشم]] با [[بنینجار]] ([[ازدواج]] [[هاشم]] جد آن [[حضرت]] با زنی به نام [[سلمی]] از خزرج) میتوانست از دیگر زمینههای آشنایی باشد. حسان به هنگام [[بعثت پیامبر]]{{صل}} ۶۰ یا ۶۱ سال داشت؛<ref>الاغانی، ج ۴، ص ۱۴۲.</ref> | برپایه برخی گزارشها، حسان در [[کودکی]] <ref>الاغانی، ج ۴، ص ۱۴۲.</ref> از یهود یثرب، درباره [[تولد پیامبر]]{{صل}} در [[آینده]] سخنانی شنیده بود که در صورت [[درستی]] این گزارش، وی میبایست همچون دیگر یثربیان برای [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[آمادگی]] [[ذهنی]] داشته باشد؛ نیز [[قرابت]] [[بنیهاشم]] با [[بنینجار]] ([[ازدواج]] [[هاشم]] جد آن [[حضرت]] با زنی به نام [[سلمی]] از خزرج) میتوانست از دیگر زمینههای آشنایی باشد. حسان به هنگام [[بعثت پیامبر]]{{صل}} ۶۰ یا ۶۱ سال داشت؛<ref>الاغانی، ج ۴، ص ۱۴۲.</ref> لکن به رغم شهرتش به عنوان شاعر قبیله خود خزرج، در هر دو [[پیمان عقبه]] حضور نداشت؛ به خلاف برادرش، [[اوس]] که در [[عقبه دوم]] بود.<ref> السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۳.</ref> درباره چگونگی [[اسلام]] و [[بیعت]] حسان با پیامبر{{صل}} تنها آمده است که پس از [[هجرت]] رسول خدا{{صل}} به یثرب، حسان نیز همانند دیگر [[مردم]] اسلام آورد و از آن پس در [[مدح]] آن حضرت اشعاری سرود.<ref> نک: اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۸ ـ ۱۲۹؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۱۱۴، ۱۵۸، ۲۱۳.</ref> از خود حسان [[نقل]] شده که پیامبر{{صل}} از وی [[تمجید]] کرده و فرموده است: خدایا! او را به [[روحالقدس]] [[تأیید]] فرما!<ref> الطبقات، ج ۵، ص ۱۲۰.</ref> حسان پس از [[مسلمان]] شدن، [[زبان]] و [[شعر]] خود را در [[خدمت]] [[اسلام]] بهکار گرفت و به عنوان شاعر [[رسول خدا]]{{صل}} <ref>الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۰؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶.</ref> در مناسبتهای گوناگون شعر میسرود. او [[همدلی]] [[انصار]] و [[مهاجران]] را به [[نظم]] کشید.<ref> الاخبار الموفّقیات، ص ۵۸۵ ـ ۵۸۶.</ref> به گزارش [[جاحظ]]، [[پیامبر]]{{صل}} [[شعر]] او بر ضد [[دشمنان]] را از تیر سهمناکتر میدانست.<ref> البیان والتبیین، ج ۱، ص ۲۷۳.</ref> | ||
هنگامی که شعرای [[قریش]]، همچون [[عمروعاص]] و [[ابنزبعری]] و [[ابوسفیان بن حارث]]، زبانشان را بر هجو [[مسلمانان]] گشودند، پیامبر{{صل}} از انصار خواست همانگونه که ایشان با اسلام خود، [[رسول الله]] را [[یاری]] کردند، با زبانشان نیز آن [[حضرت]] را کمک کنند. [[حسان]] [[آمادگی]] خود را برای هجو قریش اعلام کرد و پیامبر{{صل}} از او پرسید: چگونه به هجو قریش میپردازی، در حالی که من از آنان هستم؟ حسان عرض کرد که بهگونهای رسول خدا{{صل}} را از آنان جدا خواهد کرد که مو را از خمیر جدا میکنند، از اینرو پیامبر{{صل}} به او اجازه داد و شرط کرد که حسان از [[ابوبکر]] که آشنا به [[نسب]] بود، نسب قریش را جویا شده؛ آنگاه به هجو ایشان [[اقدام]] کند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۵؛ الاغانی، ج ۴، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۲.</ref> در پی آن، حسان به هجو شعرای قریش مانند ابوسفیان بن حارث پرداخت <ref> اسدالغابه، ج ۲، ص ۶ ـ ۷.</ref> و در مثالب و [[عیوب]] قریش، هجویههایی سرود. وی به [[تشویق]] پیامبر{{صل}} [[مشرکان قریش]] را هجو میکرد. به گزارش [[عایشه]]، در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} حسان بر روی چهار پایهای قرار میگرفت و به بیان [[برتری]] افتخارات پیامبر{{صل}} و هجو [[مشرکان]] میپرداخت.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۵۱۴.</ref> گویند: رسول خدا{{صل}} به او فرمود: در هجو مشرکان، مؤید به [[روحالقدس]] هستی <ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۵۱۴.</ref> و وی به هجو کسان بسیاری از [[مشرکان]] پرداخت و [[هند]]، [[همسر]] [[ابوسفیان]] از کسانی بود که با این سروده که "هند، زنی [[خودخواه]] و [[مغرور]] است" مورد هجو قرار گرفت.<ref> البدء والتاریخ، ج ۴، ص ۲۰۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۰.</ref> گویند: به [[حسان]] گفته شد که تو در [[جاهلیت]] بهتر [[شعر]] میگفتی که جواب داد: در آن دوره شاعر قید و بندی نداشت و هر چه میخواست میسرود؛ ولی [[اسلام]] شاعر را از گفتن [[دروغ]] باز داشته است، در صورتی که شعر خوب خالی از [[مبالغه]] و دروغ نیست.<ref> اسدالغابه، ج ۲، ص ۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۴.</ref> چنان که گذشت، برخی [[رزمنده]] نبودن حسان در [[غزوهها]] را نه به جهت [[ترسو بودن]] وی <ref> الشعر والشعراء، ج ۱، ص ۲۲۳؛ المغازی، ج ۲، ص ۴۶۲.</ref> بلکه براثر عارضهای در دستانش دانستهاند که برپایه گزارش برخی، [[صفوان بن معطل]] او را از آنرو که در ماجرای [[افک]] به [[صفوان]] نسبت ناروا داده بود، مجروح ساخت؛<ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۵.</ref> اما [[پذیرفتن]] این گزارش از این جهت بعید به نظر میرسد که جریان افک مربوط به [[سال ۶ هجری]] است، در حالی که در غزوههای پیشین از ترسو بودن وی و عدم جنگاوریاش گزارشهایی در دست است. به گزارش ابنعبدالبر <ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۵.</ref> بیشتر [[اهل]] [[اخبار]] و [[سیره]]، حسان را از ترسوترین افراد دانسته و در این زمینه مطالبی [[نقل]] کردهاند که او از بیان آنها [[شرم]] دارد. [[سمعانی]] <ref> الانساب، ج ۴، ص ۱۶۷.</ref> از حضور حسان در [[غزوه بدر]] [[سخن]] گفته است که به نظر میرسد حضورش برای [[جنگیدن]] نبوده است. او درباره فرار [[حارث بن هشام مخزومی]] در [[بدر]] سرودهای دارد.<ref>العقد الفرید، ج ۱، ص ۱۲۹؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۴۳.</ref> پس از [[قتل]] ابوازیهر از [[قبیله ازد]] از [[عرب]] جنوبی، به دست [[هشام بن ولید بن مغیره مخزومی]] از [[قریش]] که پس از [[نبرد]] [[بدر]] انجام شد و [[آتش]] [[اختلاف]] میان "مطیبین" و "احلاف" (همپیمانان) را روشن ساخت، [[حسان]] شعری سرود که در [[آمادگی]] برای [[رویارویی]] میان آنان کارساز افتاد؛ اما [[ابوسفیان]] که به تازگی از [[سفر]] برگشته بود، آنها را برای نبرد با [[پیامبر]]{{صل}} [[ترغیب]] کرد و نزاعشان را پایان داد.<ref> المنمق، ص ۱۹۲، ۱۹۹ ـ ۲۰۳.</ref> حسان درباره [[غزوه]] [[اُحد]] سرودههایی دارد؛ از جمله در مورد کشته شدن صوأب، آخرین [[پرچمدار]] [[قریش]]،<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۵.</ref> [[نکوهش]] فراریان،.<ref> المحبّر، ص ۵۰۲؛ الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۹۲.</ref> هجو [[مشرکان]]،<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۵.</ref> سرایش در جواب ابوسفیان <ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۹.</ref> نیز در پاسخ [[ابن زبعری]] که [[خشنودی]] خود را از [[پیروزی]] قریش در نبرد و [[شهادت]] [[حمزه]] اعلام کرده بود.<ref> السیرة النبویه، ج ۳، ص ۶۴۶.</ref> حادثههای تلخ سرایای [[رجیع]] و بئر معونه که به شهادت شماری از مبلّغان [[مسلمان]] انجامید، نیز حسان را وا داشت در رثای شهدای آنها [[شعر]] بسراید <ref>اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۱۶؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۵۳.</ref>. | هنگامی که شعرای [[قریش]]، همچون [[عمروعاص]] و [[ابنزبعری]] و [[ابوسفیان بن حارث]]، زبانشان را بر هجو [[مسلمانان]] گشودند، پیامبر{{صل}} از انصار خواست همانگونه که ایشان با اسلام خود، [[رسول الله]] را [[یاری]] کردند، با زبانشان نیز آن [[حضرت]] را کمک کنند. [[حسان]] [[آمادگی]] خود را برای هجو قریش اعلام کرد و پیامبر{{صل}} از او پرسید: چگونه به هجو قریش میپردازی، در حالی که من از آنان هستم؟ حسان عرض کرد که بهگونهای رسول خدا{{صل}} را از آنان جدا خواهد کرد که مو را از خمیر جدا میکنند، از اینرو پیامبر{{صل}} به او اجازه داد و شرط کرد که حسان از [[ابوبکر]] که آشنا به [[نسب]] بود، نسب قریش را جویا شده؛ آنگاه به هجو ایشان [[اقدام]] کند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۵؛ الاغانی، ج ۴، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۲.</ref> در پی آن، حسان به هجو شعرای قریش مانند ابوسفیان بن حارث پرداخت <ref> اسدالغابه، ج ۲، ص ۶ ـ ۷.</ref> و در مثالب و [[عیوب]] قریش، هجویههایی سرود. وی به [[تشویق]] پیامبر{{صل}} [[مشرکان قریش]] را هجو میکرد. به گزارش [[عایشه]]، در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} حسان بر روی چهار پایهای قرار میگرفت و به بیان [[برتری]] افتخارات پیامبر{{صل}} و هجو [[مشرکان]] میپرداخت.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۵۱۴.</ref> گویند: رسول خدا{{صل}} به او فرمود: در هجو مشرکان، مؤید به [[روحالقدس]] هستی <ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۵۱۴.</ref> و وی به هجو کسان بسیاری از [[مشرکان]] پرداخت و [[هند]]، [[همسر]] [[ابوسفیان]] از کسانی بود که با این سروده که "هند، زنی [[خودخواه]] و [[مغرور]] است" مورد هجو قرار گرفت.<ref> البدء والتاریخ، ج ۴، ص ۲۰۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۰.</ref> گویند: به [[حسان]] گفته شد که تو در [[جاهلیت]] بهتر [[شعر]] میگفتی که جواب داد: در آن دوره شاعر قید و بندی نداشت و هر چه میخواست میسرود؛ ولی [[اسلام]] شاعر را از گفتن [[دروغ]] باز داشته است، در صورتی که شعر خوب خالی از [[مبالغه]] و دروغ نیست.<ref> اسدالغابه، ج ۲، ص ۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۴.</ref> چنان که گذشت، برخی [[رزمنده]] نبودن حسان در [[غزوهها]] را نه به جهت [[ترسو بودن]] وی <ref> الشعر والشعراء، ج ۱، ص ۲۲۳؛ المغازی، ج ۲، ص ۴۶۲.</ref> بلکه براثر عارضهای در دستانش دانستهاند که برپایه گزارش برخی، [[صفوان بن معطل]] او را از آنرو که در ماجرای [[افک]] به [[صفوان]] نسبت ناروا داده بود، مجروح ساخت؛<ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۵.</ref> اما [[پذیرفتن]] این گزارش از این جهت بعید به نظر میرسد که جریان افک مربوط به [[سال ۶ هجری]] است، در حالی که در غزوههای پیشین از ترسو بودن وی و عدم جنگاوریاش گزارشهایی در دست است. به گزارش ابنعبدالبر <ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۰۵.</ref> بیشتر [[اهل]] [[اخبار]] و [[سیره]]، حسان را از ترسوترین افراد دانسته و در این زمینه مطالبی [[نقل]] کردهاند که او از بیان آنها [[شرم]] دارد. [[سمعانی]] <ref> الانساب، ج ۴، ص ۱۶۷.</ref> از حضور حسان در [[غزوه بدر]] [[سخن]] گفته است که به نظر میرسد حضورش برای [[جنگیدن]] نبوده است. او درباره فرار [[حارث بن هشام مخزومی]] در [[بدر]] سرودهای دارد.<ref>العقد الفرید، ج ۱، ص ۱۲۹؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۴۳.</ref> پس از [[قتل]] ابوازیهر از [[قبیله ازد]] از [[عرب]] جنوبی، به دست [[هشام بن ولید بن مغیره مخزومی]] از [[قریش]] که پس از [[نبرد]] [[بدر]] انجام شد و [[آتش]] [[اختلاف]] میان "مطیبین" و "احلاف" (همپیمانان) را روشن ساخت، [[حسان]] شعری سرود که در [[آمادگی]] برای [[رویارویی]] میان آنان کارساز افتاد؛ اما [[ابوسفیان]] که به تازگی از [[سفر]] برگشته بود، آنها را برای نبرد با [[پیامبر]]{{صل}} [[ترغیب]] کرد و نزاعشان را پایان داد.<ref> المنمق، ص ۱۹۲، ۱۹۹ ـ ۲۰۳.</ref> حسان درباره [[غزوه]] [[اُحد]] سرودههایی دارد؛ از جمله در مورد کشته شدن صوأب، آخرین [[پرچمدار]] [[قریش]]،<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۵.</ref> [[نکوهش]] فراریان،.<ref> المحبّر، ص ۵۰۲؛ الصحیح من سیرة النبی، ج ۶، ص ۱۹۲.</ref> هجو [[مشرکان]]،<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۵.</ref> سرایش در جواب ابوسفیان <ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۹.</ref> نیز در پاسخ [[ابن زبعری]] که [[خشنودی]] خود را از [[پیروزی]] قریش در نبرد و [[شهادت]] [[حمزه]] اعلام کرده بود.<ref> السیرة النبویه، ج ۳، ص ۶۴۶.</ref> حادثههای تلخ سرایای [[رجیع]] و بئر معونه که به شهادت شماری از مبلّغان [[مسلمان]] انجامید، نیز حسان را وا داشت در رثای شهدای آنها [[شعر]] بسراید <ref>اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۱۶؛ المغازی، ج ۱، ص ۳۵۳.</ref>. |