همسر میثم تمار: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ اکتبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[همسر میثم تمار در تاریخ اسلامی]] </div>
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[همسر میثم تمار در تاریخ اسلامی]] </div>
==مقدمه==
==میثم تمار==
[[میثم تمار]] از [[یاران خاص]] و با وفای [[امام علی]]{{ع}} بود. او به سبب نزدیکی به [[امام]] و [[استعداد]] فراوان خود توانست به برخی از [[اسرار]] [[نهان]] و [[حوادث آینده]] [[آگاهی]] یابد<ref>الرجال، طوسی، ص۵۸؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۲۹، ص۹۴.</ref>. وی در [[عشق]] و [[اخلاص]] خود به امام سر از پا نمی‌شناخت. وقتی امام خبر شهادتش را داد خوش حال شد و [[شهادت]] در راه آن [[حضرت]] را افتخاری برای خود به شمار آورد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۳؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.</ref>.
{{اصلی|میثم تمار}}
میثم از [[یاران خاص]] و با وفای [[امام علی]]{{ع}} بود. او به سبب نزدیکی به [[امام]] و [[استعداد]] فراوان خود توانست به برخی از [[اسرار]] [[نهان]] و [[حوادث آینده]] [[آگاهی]] یابد<ref>الرجال، طوسی، ص۵۸؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۲۹، ص۹۴.</ref>. وی در [[عشق]] و [[اخلاص]] خود به امام سر از پا نمی‌شناخت. وقتی امام خبر شهادتش را داد خوش حال شد و [[شهادت]] در راه آن [[حضرت]] را افتخاری برای خود به شمار آورد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۳؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۴.</ref>.


در آخرین سال عمرش [[حج]] (و به قول کشّی [[عمره]]) گزارد و در [[مدینه]] نزد [[ام سلمه]] [[همسر]] [[پیامبر اسلام]] رفت. ام سلمه از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: مردی عراقی هستم. او گفت: [[نسب]] تو چیست؟ گفت: من [[غلام]] آزاد شده علی هستم. آیا تو میثمی؟ گفت: من میثم هستم. ام سلمه گفت: سبحان [[الله]]، به [[خدا]] [[سوگند]]! بسیار می‌شنیدم که [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>در رجال کشی حسین بن علی{{ع}} آمده است.</ref> نام تو را بسیار می‌برد، در نیمه‌های شب از تو یاد می‌نمود و تو را به علی{{ع}} سفارش می‌کرد.
در آخرین سال عمرش [[حج]] (و به قول کشّی [[عمره]]) گزارد و در [[مدینه]] نزد [[ام سلمه]] [[همسر]] [[پیامبر اسلام]] رفت. ام سلمه از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: مردی عراقی هستم. او گفت: [[نسب]] تو چیست؟ گفت: من [[غلام]] آزاد شده علی هستم. آیا تو میثمی؟ گفت: من میثم هستم. ام سلمه گفت: سبحان [[الله]]، به [[خدا]] [[سوگند]]! بسیار می‌شنیدم که [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>در رجال کشی حسین بن علی{{ع}} آمده است.</ref> نام تو را بسیار می‌برد، در نیمه‌های شب از تو یاد می‌نمود و تو را به علی{{ع}} سفارش می‌کرد.
خط ۱۱: خط ۱۲:
[[میثم]] به [[کوفه]] بازگشت، اما [[ابن زیاد]] که از رابطه خاص او با [[امام]] و [[عشق]] او به [[اهل بیت]]{{عم}} [[آگاه]] بود، او را [[زندانی]] کرد. آن بزرگ‌مرد ده [[روز]] پیش از ورود [[امام حسین]]{{ع}} به [[کربلا]] به دار آویخته شد. وی در بالای دار [[فضایل]] و [[مناقب اهل بیت]] و پستی‌های [[بنی‌امیه]] و [[زمان]] [[انقراض]] آنان را برای [[مردم]] شرح داد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۱ - ۲۹۴؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۳ - ۳۴۵.</ref>.
[[میثم]] به [[کوفه]] بازگشت، اما [[ابن زیاد]] که از رابطه خاص او با [[امام]] و [[عشق]] او به [[اهل بیت]]{{عم}} [[آگاه]] بود، او را [[زندانی]] کرد. آن بزرگ‌مرد ده [[روز]] پیش از ورود [[امام حسین]]{{ع}} به [[کربلا]] به دار آویخته شد. وی در بالای دار [[فضایل]] و [[مناقب اهل بیت]] و پستی‌های [[بنی‌امیه]] و [[زمان]] [[انقراض]] آنان را برای [[مردم]] شرح داد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۱ - ۲۹۴؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۳۴۳ - ۳۴۵.</ref>.


==همسر میثم تمار==
میثم همسری [[مؤمن]]، شیفته اهل بیت و [[شجاع]] داشت که در راه [[اسلام]] و [[دوستی اهل بیت]] [[ثابت‌قدم]] و [[استوار]] بود. او از [[دشمنان اهل بیت]] [[بیزاری]] می‌جست و به [[دوستان]] و طرفداران آنان همانند خود آنان عشق می‌ورزید. برای نمونه آمده است: به دستور ابن زیاد، جنازه‌های [[مسلم بن عقیل]]، [[هانی بن عروه]] و [[حنظلة بن مرّه همدانی]]<ref>حنظلة بن مرّه همدانی از شیعیان واقعی علی{{ع}} بود. وقتی جنازه مسلم و هانی را در کوچه‌های شهر می‌کشیدند، او بر آنها گذشت و گفت: وای بر شما ای اهل کوفه! این چه کاری است که شما انجام می‌دهید. گفتند: این شخص خارجی است و بر امیر یزید بن معاویه خروج کرده است. از اسم او سؤال کرد. وقتی پاسخ دادند که مسلم بن عقیل پسر عموی حسین است، جا خورد و گفت: اگر می‌دانستید که پسر عموی حسین بن علی است، پس چرا اورا کشتید و چرا این کار را با جنازه‌های آنها انجام می‌دهید؟ پس از این از اسب خود فرود آمد و دست به شمشیر برد و به آنها حمله کرد. وی می‌‌گفت: {{عربی|لا خیر فی الحیاة بعدک یا سیدی}} او جنگید و چهارده نفر را کشت، تا اینکه افراد زیادی پیرامون او را گرفتند و او را شهید کردند. جنازه او رادر کنار جنازه‌های مسلم و هانی در کناسه کوفه انداختند (معالی السبطین، ج۱، ص۲۴۵).</ref> را بدون [[غسل]] و [[کفن]] در میدان [[کناسه]] [[کوفه]] رها کرده بودند، کسی جرئت نداشت به آنها نزدیک شود، چه رسد که آنها را به [[خاک]] بسپارد. [[تحمل]] این [[اهانت]] به [[نماینده]] [[امام حسین]]{{ع}} و [[شاگردان]] [[مخلص]] آن بزرگوار برای [[همسر]] [[میثم تمّار]] سخت و دشوار بود؛ لذا از لحظه‌ای که آن وضعیت را [[مشاهده]] کرده بود، با خود می‌‌گفت: چرا کسی برای [[دفن]] این بزرگواران [[اقدام]] نمی‌کند. آیا از هجده هزار نفری که با مسلم [[بیعت]] کردند و یا از [[دوازده]] هزار نفری که هرگاه هانی پا در رکاب می‌کرد، [[شمشیر]] بر گرفته در کنار او و [[گوش به فرمان]] وی می‌ایستادند... یک نفر پیدا نمی‌شود که از [[ابن زیاد]] نهراسد و برای دفن [[شهدا]] اقدام کند. درست است که [[ترس]] و [[وحشت]] بیشتر [[مردم]] را فرا گرفته یا جایزه‌های ابن زیاد بسیاری از آنان را فریفته است، اما هنوز افرادی چون [[حبیب بن مظاهر]] و [[مسلم بن عوسجه]]... زنده‌اند! چرا آنها اقدام نمی‌کنند؟ آن [[زن]] با [[بصیرت]]، با اندکی مکث در پاسخ خود گفت: اما آنها را باید معذور داشت؛ چرا که آنان در [[اندیشه]] کاری بزرگ‌تر ([[یاری امام حسین]]{{ع}}) می‌باشند. بدون تردید اگر آنان اقدام به چنین کاری بکنند، گرفتار [[جاسوسان]] ابن زیاد خواهند شد و نه تنها کاری از پیش نمی‌برند که از [[فیض]] [[یاری امام]] نیز باز می‌مانند. از این‌رو [[تصمیم]] می‌گیرد که خودش این کار را انجام بدهد. وی بدون هیچ ترسی در آخر شب، پنهانی جنازه‌ها را به [[خانه]] خود انتقال داد و در نیمه شب آنها را دور از چشم مأموران ابن زیاد، کنار [[مسجد]] اعظم کوفه، با همان وضع به خاک سپرد و هیچ کس جز همسر [[هانی بن عروه]] که همسایه‌اش بود از این کار [[آگاه]] نشد<ref>همسر هانی رویحه نام داشت. او دختر عمرو بن حجاج از سران سپاه یزیدی بود، ولی رویحه و فرزندش یحیی همانند پدرش هانی از ارادتمندان به امام حسین بودند (معالی السبطین، ج۱، ص۲۴۵؛ وسیلة الدارین، ص۲۰۹).</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۳۷-۳۹.</ref>
میثم همسری [[مؤمن]]، شیفته اهل بیت و [[شجاع]] داشت که در راه [[اسلام]] و [[دوستی اهل بیت]] [[ثابت‌قدم]] و [[استوار]] بود. او از [[دشمنان اهل بیت]] [[بیزاری]] می‌جست و به [[دوستان]] و طرفداران آنان همانند خود آنان عشق می‌ورزید. برای نمونه آمده است: به دستور ابن زیاد، جنازه‌های [[مسلم بن عقیل]]، [[هانی بن عروه]] و [[حنظلة بن مرّه همدانی]]<ref>حنظلة بن مرّه همدانی از شیعیان واقعی علی{{ع}} بود. وقتی جنازه مسلم و هانی را در کوچه‌های شهر می‌کشیدند، او بر آنها گذشت و گفت: وای بر شما ای اهل کوفه! این چه کاری است که شما انجام می‌دهید. گفتند: این شخص خارجی است و بر امیر یزید بن معاویه خروج کرده است. از اسم او سؤال کرد. وقتی پاسخ دادند که مسلم بن عقیل پسر عموی حسین است، جا خورد و گفت: اگر می‌دانستید که پسر عموی حسین بن علی است، پس چرا اورا کشتید و چرا این کار را با جنازه‌های آنها انجام می‌دهید؟ پس از این از اسب خود فرود آمد و دست به شمشیر برد و به آنها حمله کرد. وی می‌‌گفت: {{عربی|لا خیر فی الحیاة بعدک یا سیدی}} او جنگید و چهارده نفر را کشت، تا اینکه افراد زیادی پیرامون او را گرفتند و او را شهید کردند. جنازه او رادر کنار جنازه‌های مسلم و هانی در کناسه کوفه انداختند (معالی السبطین، ج۱، ص۲۴۵).</ref> را بدون [[غسل]] و [[کفن]] در میدان [[کناسه]] [[کوفه]] رها کرده بودند، کسی جرئت نداشت به آنها نزدیک شود، چه رسد که آنها را به [[خاک]] بسپارد. [[تحمل]] این [[اهانت]] به [[نماینده]] [[امام حسین]]{{ع}} و [[شاگردان]] [[مخلص]] آن بزرگوار برای [[همسر]] [[میثم تمّار]] سخت و دشوار بود؛ لذا از لحظه‌ای که آن وضعیت را [[مشاهده]] کرده بود، با خود می‌‌گفت: چرا کسی برای [[دفن]] این بزرگواران [[اقدام]] نمی‌کند. آیا از هجده هزار نفری که با مسلم [[بیعت]] کردند و یا از [[دوازده]] هزار نفری که هرگاه هانی پا در رکاب می‌کرد، [[شمشیر]] بر گرفته در کنار او و [[گوش به فرمان]] وی می‌ایستادند... یک نفر پیدا نمی‌شود که از [[ابن زیاد]] نهراسد و برای دفن [[شهدا]] اقدام کند. درست است که [[ترس]] و [[وحشت]] بیشتر [[مردم]] را فرا گرفته یا جایزه‌های ابن زیاد بسیاری از آنان را فریفته است، اما هنوز افرادی چون [[حبیب بن مظاهر]] و [[مسلم بن عوسجه]]... زنده‌اند! چرا آنها اقدام نمی‌کنند؟ آن [[زن]] با [[بصیرت]]، با اندکی مکث در پاسخ خود گفت: اما آنها را باید معذور داشت؛ چرا که آنان در [[اندیشه]] کاری بزرگ‌تر ([[یاری امام حسین]]{{ع}}) می‌باشند. بدون تردید اگر آنان اقدام به چنین کاری بکنند، گرفتار [[جاسوسان]] ابن زیاد خواهند شد و نه تنها کاری از پیش نمی‌برند که از [[فیض]] [[یاری امام]] نیز باز می‌مانند. از این‌رو [[تصمیم]] می‌گیرد که خودش این کار را انجام بدهد. وی بدون هیچ ترسی در آخر شب، پنهانی جنازه‌ها را به [[خانه]] خود انتقال داد و در نیمه شب آنها را دور از چشم مأموران ابن زیاد، کنار [[مسجد]] اعظم کوفه، با همان وضع به خاک سپرد و هیچ کس جز همسر [[هانی بن عروه]] که همسایه‌اش بود از این کار [[آگاه]] نشد<ref>همسر هانی رویحه نام داشت. او دختر عمرو بن حجاج از سران سپاه یزیدی بود، ولی رویحه و فرزندش یحیی همانند پدرش هانی از ارادتمندان به امام حسین بودند (معالی السبطین، ج۱، ص۲۴۵؛ وسیلة الدارین، ص۲۰۹).</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۳۷-۳۹.</ref>


۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش