جنگ جمل در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۸ نوامبر ۲۰۲۱
خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
#در [[روز]] [[جنگ جمل]] اطراف شتر [[عایشه]] را قبائل مختلف در میان گرفته و به [[سختی]] از او [[دفاع]] میکردند، جمعیتی زیاد کشته شدند. امام{{ع}} برای [[پیشگیری]] از [[کشتار]] زیاد فریاد زد: شتر را پی کنید که [[شیطان]] است و گرنه [[جمعیت]] [[عرب]] را به کشتن خواهد داد هنگامی که شتر کشته شد، [[لشکر]] هزیمت نمود.
#در [[روز]] [[جنگ جمل]] اطراف شتر [[عایشه]] را قبائل مختلف در میان گرفته و به [[سختی]] از او [[دفاع]] میکردند، جمعیتی زیاد کشته شدند. امام{{ع}} برای [[پیشگیری]] از [[کشتار]] زیاد فریاد زد: شتر را پی کنید که [[شیطان]] است و گرنه [[جمعیت]] [[عرب]] را به کشتن خواهد داد هنگامی که شتر کشته شد، [[لشکر]] هزیمت نمود.
#[[طلحه بن عبیدالله]] در معرکه کشته شد [[مروان]] ابن [[حکم]] تیری به سوی او انداخت و او را از پا درآورد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] پس از این، [[خون عثمان]] را نخواهم خواست و من او را کشتم. پس [[طلحه]] چون بیفتاد گفت: به خدا سوگند هرگز مانند امروز پیرمردی از [[قریش]] را بی‌چاره‌تر از خود ندیدم من به خدا سوگند هرگز در موقفی جز این موقف نایستادم مگر آنکه جای پای خود را در آن شناختم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲.</ref>.
#[[طلحه بن عبیدالله]] در معرکه کشته شد [[مروان]] ابن [[حکم]] تیری به سوی او انداخت و او را از پا درآورد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] پس از این، [[خون عثمان]] را نخواهم خواست و من او را کشتم. پس [[طلحه]] چون بیفتاد گفت: به خدا سوگند هرگز مانند امروز پیرمردی از [[قریش]] را بی‌چاره‌تر از خود ندیدم من به خدا سوگند هرگز در موقفی جز این موقف نایستادم مگر آنکه جای پای خود را در آن شناختم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲.</ref>.
#علی{{ع}} پس از [[پیروزی]] همه را [[عفو]] کرد و منادی فریاد نمود: زخم‌داری کشته نشود و
#علی{{ع}} پس از [[پیروزی]] همه را [[عفو]] کرد و منادی فریاد نمود: زخم‌داری کشته نشود و فراری را دنبال نکنند و به روی پشت کننده‌ای نیزه نزنند و هر کس [[سلاح]] را بیندازد در [[امان]] است و هرکس در خانه‌اش را ببندد در امان است. سپس سیاه و سرخ را امان داد و [[ابن عباس]] را نزد [[عایشه]] فرستاد و او را فرمود که باز گردد. چون ابن عباس بر او وارد شد، گفت: ای پسر [[عباس]] دو مرتبه در [[سنت]] [[خطا]] کردی: بدون اجازه به خانه‌ام وارد شدی و بی‌آنکه اجازه بدهم به روی فرشم نشستی. گفت: [[سنت]] را ما به تو آموخته‌ایم، همانا این [[خانه]] تو نیست، [[خانه]] تو همان است که [[پیامبر خدا]] ترا در آن به جای گذاشت و [[قرآن]] تو را فرمود که در آن قرار گیری. و میان آن دو [[سختی]] پیش آمد.
فراری را دنبال نکنند و به روی پشت کننده‌ای نیزه نزنند و هر کس [[سلاح]] را بیندازد در [[امان]] است و هرکس در خانه‌اش را ببندد در امان است. سپس سیاه و سرخ را امان داد و [[ابن عباس]] را نزد [[عایشه]] فرستاد و او را فرمود که باز گردد. چون ابن عباس بر او وارد شد، گفت: ای پسر [[عباس]] دو مرتبه در [[سنت]] [[خطا]] کردی: بدون اجازه به خانه‌ام وارد شدی و بی‌آنکه اجازه بدهم به روی فرشم نشستی. گفت: [[سنت]] را ما به تو آموخته‌ایم، همانا این [[خانه]] تو نیست، [[خانه]] تو همان است که [[پیامبر خدا]] ترا در آن به جای گذاشت و [[قرآن]] تو را فرمود که در آن قرار گیری. و میان آن دو [[سختی]] پیش آمد.
#عایشه در خانه [[عبدالله بن خلف خزاعی]] بود که علی{{ع}} نزد وی آمد و گفت: «ای حمیراء مگر از این [[سفر]] [[نهی]] نشدی؟»<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا يَا حُمَيْرَاءُ! أَلَمَ تَنْتَهِيَ عَنْ هَذَا الْمَسِيرِ؟}}</ref> گفت: یا ابن ابی‌طالب [[قدرت]] فاسجح! ای پسر [[ابوطالب]]، اکنون که دست یافته‌ای ببخش. فرمود: «برو به [[مدینه]] و بازگرد به همان خانه‌ات که [[پیامبر خدا]] تو را فرموده است که در آن آرام گیری» گفت: می‌کنم. پس ۷۰ [[زن]] از [[عبدالقیس]] در [[لباس]] مردانه همراهش فرستاد تا او را به مدینه رسانیدند<ref>{{متن حدیث|اخرجي الَىَّ الْمَدِينَةِ وَ ارْجِعِي الَىَّ بَيْتُكَ الَّذِي أَمَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ تُقْرِي فِيهِ }}؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۳.</ref>.
#عایشه در خانه [[عبدالله بن خلف خزاعی]] بود که علی{{ع}} نزد وی آمد و گفت: «ای حمیراء مگر از این [[سفر]] [[نهی]] نشدی؟»<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا يَا حُمَيْرَاءُ! أَلَمَ تَنْتَهِيَ عَنْ هَذَا الْمَسِيرِ؟}}</ref> گفت: یا ابن ابی‌طالب [[قدرت]] فاسجح! ای پسر [[ابوطالب]]، اکنون که دست یافته‌ای ببخش. فرمود: «برو به [[مدینه]] و بازگرد به همان خانه‌ات که [[پیامبر خدا]] تو را فرموده است که در آن آرام گیری» گفت: می‌کنم. پس ۷۰ [[زن]] از [[عبدالقیس]] در [[لباس]] مردانه همراهش فرستاد تا او را به مدینه رسانیدند<ref>{{متن حدیث|اخرجي الَىَّ الْمَدِينَةِ وَ ارْجِعِي الَىَّ بَيْتُكَ الَّذِي أَمَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ تُقْرِي فِيهِ }}؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۳.</ref>.
#پس از [[پیروزی امام]] علی{{ع}} به میان کشتگان آمد و [[جسد]] «[[کعب بن سور]]» [[قاضی]] [[بصره]] را روی [[زمین]] دید، دستور داد وی را نشانیدند، به او فرمود: وای بر تو! [[علم]] داشتی اما نفعی به تو نبخشید! پس از آن دستور داد جسد «[[طلحه]]» را نیز از زمین بلند کردند به او نیز فرمود: وای بر تو! در [[اسلام]] سابقه [[خدمت]] داشتی ولی برای خود نگه نداشتی [[شیطان]] تو را فریفت و به سرعت به [[دوزخ]] کشانید!
#پس از [[پیروزی امام]] علی{{ع}} به میان کشتگان آمد و [[جسد]] «[[کعب بن سور]]» [[قاضی]] [[بصره]] را روی [[زمین]] دید، دستور داد وی را نشانیدند، به او فرمود: وای بر تو! [[علم]] داشتی اما نفعی به تو نبخشید! پس از آن دستور داد جسد «[[طلحه]]» را نیز از زمین بلند کردند به او نیز فرمود: وای بر تو! در [[اسلام]] سابقه [[خدمت]] داشتی ولی برای خود نگه نداشتی [[شیطان]] تو را فریفت و به سرعت به [[دوزخ]] کشانید!
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش